تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر بنگلادش
تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر
مسلماناني كه اكثريت جمعيت بنگلادش را تشكيل مي دهند، از مدت ها پيش در بارة هويت فرهنگي خود دچار ترديد و دو دولي شده اند. اینان از يك سو، قرن ها است كه به واسطة تعلقات و وابستگي هاي مذهبي، به سوي دنياي اسلام سوق داده شده اند و از سوي ديگر، پيشينة فرهنگي خود را، كه آن ها را به شدت به جمعيت محلي غير مسلمان پيوند مي زند، حفظ كرده اند.
در حقيقت، ويژگي خاص مسلمانان بنگالي، عامل انزواي آن ها بوده است. تمايل به اينكه مسلمانان شبه قاره هند به منزله جامعه ای واحد با يك چشم انداز و نگرش و فرهنگ مشخصي تلقي شوند، در عمل گرايش گمراه كننده ای بوده است.
2. 2. 1. 1. انقراض استيلاي مغول و ورود كمپاني هندشرقي
نگاهی به تاریخ 400 ساله اخیر هند نشان می دهد که كمپاني هند شرقي در سال 1600 ميلادي در انگلستان تأسيس شد. هدف از تأسيس اين كمپاني، ظاهراً، ايجاد روابط اقتصادي و انجام تجارت از راه دريايي که «واسگودوگاما» و سياحان ديگر کشف کردند، بود. انگلیسی ها در 1765بنگال را به تصرف درآوردند و نظام نیابت در بنگال به سر رسید. لرد کلایو، فرماندار بنگال، سند دیوانی بنگال و ایالات بیهار و اوریسا را برای کمپانی هند شرقی کسب کرد. در 1784پارلمان بریتانیا قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، کمپانی هند شرقی مالک و صاحب حقوقی و تجاری هند شناخته شد و برای آن هیئت نظارت تشکیل شد. به جای احکام اسلامی، قانون انگلیسی به اجرا درآمد و زبان انگلیسی به جای فارسی در ادارات رواج یافت که سخت به ضرر مسلمانان تمام شد. هندو ها با فراگرفتن زبان انگلیسی در به دست آوردن کار دولتی از مسلمانان جلو افتادند. لرد کرزن نایب السلطنه هند برای ایجاد نظم و انضباط حکومتی، در 1905 ایالت بزرگ بنگال را به دو بخش شرقی (شامل بنگال شرقی و آسام) و غربی (شامل بنگال غربی و بیهار و اوریسا) تقسیم کرد ( Phillips and Gritzner,2007:38-45).
مسلمانان در بخش شرقی جمعیت بیشتری داشتند و هندوها در بخش غربی بیشتر بودند. با این وجود هندوها نگران از دست دادن قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند و به این سیاست اعتراض کردند. در نتیجه، درگیری بین هندوها و مسلمانان به وجود آمد و به شورش های خونینی تبدیل شد. از این رو، تحت فشار جمعیت هندوی بنگال غربی به بریتانیا، هر دو بخش در سال 1912 مجددا بهم پیوستند (Ibid). نهضت استقلال طلبی هند که در دهه 1900 پدید آمده بود باعث شد تا مجمعی از مسلمانان هند در داکا تشکیل شد (1906م). این مجمع تصمیم گرفت حزب مسلمانان هند تاسیس شود. این حزب بعدها به نام "مسلم لیگ سراسر هند" مشهور شد. در نتیجه این درگیری ها، پادشاه انگلستان، جرج پنجم در 1911م تقسیم بنگال را لغو کرد و آسام به استان کمیسری تبدیل شد و پایتخت هند از کلکته به دهلی انتقال یافت. سرانجام بعد از استقلال هند از زیر یوغ بریتانیا و تقسیم شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان (جون 1947 م)، بنگال شرقی ایالتی از پاکستان محسوب شد (امام الدین، 1377: 335).
از آنجا كه هدف اصلي گردانندگان اين كمپاني، جامة عمل پوشاندن به مطامع سياسي و كسب استيلاي سياسي در شبه قاره بود، آنان به تدريج با بهره گيري از اختلافات موجود و تشنج ضعف هاي اداري در بخش هاي مختلف قلمرو گستردة مغول، دامنة نفوذ خود را گسترش دادند. آن ها ابتدا در مدراس ( بندر معروف جنوب هند) مستقر شدند و سپس به بنگال روي آوردند و شهر معروف و بندري كلكته را به صورت ستاد و پايگاه اصلي خويش در آوردند. پس از استقرار و كسب قدرت در كلكته به مصاف با نواب معروف بنگال يعني سراج الدوله برخاستند.
با قتل سراج الدوله در بنگال، از سال 1757 تا 1858ميلادي، بنگال و سراسر شبه قاره را هيئت منتخب كمپاني هند شرقي اداره مي کرد.
كلكته در آن زمان پايتخت بود و علاوه بر وجود فرماندار كل، از جانب هيئت مديره فرمانداران مختلفي براي ايالت هاي مختلف تعيين مي شدند.
كلكته تا سال 1911 پايتخت شبه قاره باقي ماند و نمايندة ملكه، فرماندار كل، در آنجا مستقر بود. به هنگام تاج گذاري « جرج پنجم » كه در دهلي انجام گرفت، و با لغو تقسیم بنگال، پايتخت هند نيز از كلكته به دهلي انتقال يافت و استيلاي سياسي بريتانيا بر شبه قاره تا سال 1947 ادامه يافت. بدين ترتيب انگليس به مدت 190 سال در سراسر شبه قاره حكمراني کرد. البته در طول اين مدت نا آرامي ها و اختلافات متعددي به وقوع پيوست. به طور متوسط در هر 25 سال نيروهاي بريتانيا درگير نيروي عظيم، انقلابي و استقلال طلب شبه قاره بودند (آخوندزاده، 1365: 11- 18).
پس از شكل گيري پاكستان، محمد علي جناح سعي کرد تا زبان اردو را به بهانة اينكه زبان ملي مسلمانان شبه قاره است، رسمي کند. قائداعظم محمدعلي جناح در سخنراني خود که در گردهمايي هاي مردمي در داكا در مارس 1948 ميلادي ايراد كرد، تاکید کرد كه چون پاكستان ملتی واحد است، فقط يك زبان رسمي و آن هم اردو مي تواند هویت این ملت را حفظ کند. با این نظریه، مسلمانان بنگالي به خصوص جامعة دانشجويان به شدت مخالفت کردند. آن ها معتقد بودند كه هر دو زبان اردو و بنگالي بايد زبان هاي رسمي پاكستان باشند چرا كه بیشتر مردم پاكستان، در بنـــگال شرقي زندگي و به زبان بنگالي تكلم مي كردند. دولت تلاش هاي بسیاري انجام داد تا مبارزه هاي دانشجويي را ملهم از تحريكات هندويي و يا كمونيستي جلوه دهد، اما موفق نشد.
سرانجام دولت پاکستان ناگزير از پذيرش خواستة آن ها شد و هر دو زبان اردو و بنگالي، زبان هاي رسمي پاكستان شناخته شدند؛ هر چند ادامة مبارزه دانشجويي، منجر به حركت منطقه اي قوي تري برای آزادي اقتصادي و خودمختاري شد. اين حركت در جريان انتخابات عمومي که در سال 1952 ميلادي در پاكستان شرقي برگزار شد، باعث شد تا قدرت را از دست مسلم لیگ خارج کند. وضع قانون ازدواج، دوبار بين سال هاي 1958 و 1969 نتوانست اين جنبش را مهار كند.
نگرش استعماري سياست مداران، ديوان سالاران، سرمايه داران و رهبرن نظامي پاكستان غربي احساسات منطقه اي را در شرق پاكستان به شدت تقويت می كردند. این نگرش منجر به زایش حس وطن گرایی ملی ( ناسيوناليسم) در بنگلادش شد.
در واقع ناسيوناليسم در بنگلادش داراي وجهی غير مذهبي و مادي است. در طول چهل سال اخيرتغييري بنيادي در ديدگاه اجتماعي و سياسي مسلمانان بنگالي وجود داشته است. در جريان سلطة بريتانيا، خصوصيت فرقه هاي هندو و مسلمان ويژگي اصلي و برجسته زندگي شبه قارة هند شده بود.
تا سال 1885، يعني زماني كه كنگرة ملي هند تأسيس شد، گروهي از سازمان هاي دولتي را رهبران هندو از جمله موسسه مستأجرين بنگالي (1837م )، مؤسسه هند بريتانيا (1837م)، مؤسسه ميهن پرستان (1865م )، انجمن ملي (1870م ) و چندين حزب ديگر، بنيان کردند. مسلمانان ارتباطي با آن مؤسسات نداشتند. رهبران هندو هيچ كوشش جدي براي جذب، حمايت و يا حس همدردي با مسلمانان به عمل نياوردند. به اعتقاد رهبران هندو، اين دوره ناسيوناليستي، كه به معناي وحدت و اساس يكپارچگي و وحدت ملي در هندوستان بود، متأثر از مذهب هندو بوده است.
پيش از تشكيل پاكستان، محمد علي جناح، به عنوان فرمانده كل قوا برگزيده شد. وي در سخنراني رياست جمهوريش در 11 آگوست 1947 به وضوح تأكيد كرد كه پاكستان قرار نيست يك دولت مذهبي باشد. بنابر اين به نظر مي رسد كه جناح به خوبي تشخيص داده بود كه اگر قرار بود پاكستان حكومتی مدرن داشته باشد، اساس آن بايد غير مذهبي بوده و نبايد به مذهب اين اجازه داده شود كه با سياست تركيب شود.
با مرگ جناح در سپتامبر 1948جانشينان وی در مواجهه با مشكلات گوناگوني كه دولت تازه تأسيس با آن رو به رو شده بود، ناتوان بودند. ظاهرا وضعيت پاكستان متزلزل بود و شاید اوضاع این گونه نشان می داد. به هر حال، پس از تجزية بنگال و پنجاب، ميليون ها پناهنده به خصوص از مرزهاي ايالات شرقی و نیز از دیگر ایالات هند، به سوي پاكستان سرازير شدند. مشكل بزرگ اين بود كه چگونه وضعیت زندگي را براي آنان فراهم كنند.
رهبران سياسي پاكستان موفق نشدند با استفاده از تفاسیر سياسي واقتصادي پايه هايي را كه كشور بر آن اساس بنا شده بود، تشريح كنند؛ بنابراین مذهبي ها با تعابير و تفاسير خود پا به عرصه گذاشتند و اين گونه استدلال كردندكه چون پاكستان در نتيجة جنبشی اسلامي به وجود آمده، لذا فقط با گسترش حكومتی اسلامي مي تواند ديدگاه هاي منطقي خود را توجيه كند. از این رو با توسل به تاريخ و سنت اسلامي، معنا و ويژگي كاملاً جديدي به مفهوم پاكستان دادند.
در 12مارس 1949 در كراچي، مجلس قانون گذاري پاكستان قطعنامه اي راتصويب كرد كه پاكستان را كشوري ياد مي كند كه در آن مسلمانان قادر خواهند بود كه زندگي هاي فردي و جمعي خود را بر اساس تعاليم و دستورات اسلام، همان گونه كه در قرآن وسنت ارائه شده است، تنظيم کنند ( Lewis, 2011:41-74 and 104).
به دليل اختلافات سياسي در خصوص نحوه اداره امور پاكستان، طي سالهاي 1947 تا 1956 ، مسائل جاري مملكت بر اساس قوانين و مقرراتي كه پيش از تقسيم شبه قاره، تدوين شده بود، اداره مي شد. در سال 1954، انتخابات مجلس ايالتي در بخش شرقي پاكستان برگزار شد.
فضل الحق بـــه كمـــك مولانا باشاني و كروردي دست به تشكيل جبهة متحدي به نام Jukta Front زدند كه اين ائتلاف با پيروزي چشمگيري بر حزب مسلم ليگ فائق آمد؛ در نتيجه فضل الحق كابينة بنگال را تشكيل داد. شيخ مجيب الرحمن از حزب عوامي ليگ که يكي از وزراي جوان فضل الحق بود، در كابينة وي مشغول به كار شد.
در سال 1956به هنگام نخست وزيري چوهدوري محمد علي، اولين قانون اساسي پاكستان تصويب شد. در اين هنگام فضل الحق سمت وزارت كشور دولت مركزي را برعهده داشت و بدين ترتيب در 23 مارس 1956پاكستان رسماً ، «جمهوري اسلامي پاكستان» نام گذاري شد.
در 31 مارس 1958، فضل الحق كه حاكم بنگال بود، عطاء الرحمن خان را از سر وزيري خلع كرد و چندي بعد خود نيز براثر فشارهاي اعضاي حزب عوامي ليگ مجبور به استعفا شد.
در 7 اكتبر 1959 اسكندر ميرزا ، قانون اساسي را ملغي کرد و ژنرال «ايوب خان» را، كه رياست ستاد مشترك ارتش را بر عهده داشت، به سمت حاكم نظامي تعيين کرد. ايوب خان همة فعاليت هاي سياسي را غير قانوني اعلام کرد.
بيست روز پس از اعلام حالت فوق العاده، اسكند ميرزا مجبور به استعفا شد و به لندن تبعید شد و محترمانه به آنجا رفت. بدين ترتيب ايوب خان حاكم نظامي، مصادر مسائل پاكستان را رسماً به عهده گرفت.
ايوب خان در واقع با يك كودتاي بدون خونريزي قدرت را در دست گرفت. ايوب خان براي ادارة مملكت علاوه بر تكيه گاه اصلي يعني نيروهاي مسلح، به افراد سياسي نيز بها داد و سيستم جديدي را به نام «دمكراسي پايه» ارائه کرد. بر اساس اين سيستم، اعضاي پارلمان و رئيس جمهور به طور غير مستقيم انتخاب مي شدند.
بر اساس طرح «دمكراسي پايه»، ايوب خان به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد و اكثر اعضاي حزب مسلم ليگ از وي حمايت كردند. گروه اقليت مسلم ليگ به رهبري خواجه ناظم الدين، مخالفان ايوب خان، در نقش گروه مخالف عمل كرد.
در كابينة ايوب خان، به طور مساوي وزراي دو بخش پاكستان حضور داشتند . وی در مقایسه با ساير رهبران پاكستان تا آن زمان، توجه بيشتري به مسائل بنگال می کرد. ايوب خان طرح هاي عظيمي چون تأسيس فرودگاه بين المللي، ايجاد شهرك ايوب نگر ( شيربنگلانگر فعلي )، ايستگاه راه آهن، پروژه هيدروالكتريك، كارخانه كودشيميايي، كارخانه ذوب فلز و نظایر آن را در پاكستان شرقي ( بنگلادش فعلي ) انجام داد. وی از سال 1958 تا مارس 1969 (11سال ) در پاكستان حكومت كرد.
در سپتامبر سال 1965 با شروع جنگ هند وپاكستان، زمينه هاي بيشتر تقسيم پاكستان فراهم آمد.
دولت هند در صدد ايجاد نفرت و كينة بيشتر، بين دو بخش از پاكستان به يكديگر بود؛ آن ها با حمله نکردن به پاكستان شرقي و نیز با توجه به درخواست مجیب الرحمان برای کمک نظامی، با حمایت از وی، زمينه را براي تبليغات ضد پاكستاني از جناح طرفداران هند درپاكستان شرقي فراهم کردند.
حفظ حاكميت و حریم مرزها و دفاع از 70 ميليون نفوس پاكستان شرقي از وظايف دولت مركزي بود، اما همان گونه كه قبلاً اشاره شد، اختلافات سياسي، ضعف بنية اقتصادي پاكستان شرقي و از همه مهم تر، فاصلة طولاني جغرافيايي بين دو بخش از پاكستان، همواره بخش شرقي را آسيب پذير تر مي کرد؛ از اين هنگام رهبران عوامي ليگ به تحريك حس ناسيوناليستي بنگالي ها پرداختند.
فقط 5 ماه پس از جنگ هندوستان و پاكستان، شيخ مجيب الرحمن طي جلسه اي در لاهور طرح معروف وتاريخي 6 ماده اي خود را بدین شکل عنوان کرد:
1. دولت فدرال بر اساس انتخابات پارلماني شکل گیرد.
2. اختيار كامل امور دفاع و خارجه به دولت فدرال واگذار شود.
3. انتخاب سيستم واحد پولی، چنان که بتوان از فرار سرمايه ها جلوگيري کرد.
4. اختيار سياست مالي ومالياتي بر عهدة دولت فدرال باشد.
5. دو حساب جداگانة بانكي به منظور پس انداز درآمدهاي ارزي گشایش یابد و دولت فدرال هدایت طرح های خارجی را بر عهده گیرد.
6. نيروهاي ارتش و يا ميليشيا در دو دولت فدرال حضور داشته باشند و تربيت آنان و تقويت بنية دفاعي بر عهده دو دولت فدرال باشد.
طرح فوق عكس العمل هاي متفاوتي را به وجود آورد. در مارس 1966 ، ايوب خان دستور بازداشت مجيب الرحمن را صادر کرد. دستگيري مجيب در واقع اولين حركت خصمانة ايوب عليه مجيب بود.
در 7 ژوئن 1966 برای پيروي از مجيب الرحمن، اعتصاب عمومي برپا شد و به تبع آن نيز روزنامه ها از اين حركت حمايت كردند. پيروزي شيخ مجيب الرحمن باعث شد كه وي به محبوبيت بيشتري دست يابد و مردم نيز از انگيزة قوي تري برای مقابله با رژيم ايوب خان بهره مند شوند.
در پاكستان غربي، ذوالفقار علي بوتو (فعال سیاسی و سياستمداری برجسته)، به مخالفت با ايوب خان برخاست. ظاهراً علت مخالفت وي با ايوب خان، عصبانيت و ناخشنودي وي از ايوب خان در بركنار كردن او از سمت وزارت خارجه پاكستان ذكر شده است.
در 25 مارس 1969 به دنبال بركناري (ظاهراً استعفای) ايوب خان، يحيي خان زمام امور را در دست گرفت. درطول سالهاي حكومت ايوب خان( 69- 1958م )، مردم پاكستان در شرايط سخت ديكتاتوري نظامي به سر مي بردند. از نظر رواني يازده سال حكومت نظاميان در پاكستان انگيزه هاي كافي را براي بازگشت مجدد افراد سياسي در مملكت داري در بين مردم ايجاد كرد.
یحیی خان به منظور درهم شكستن بحران سياسي، وعدة برگزاري انتخابات پارلماني را در اولين فرصت ممكن داد؛ او همچنین به درخواست مجيب الرحمن در كنفرانس سياسيون (RTC) مبني بر يك راي براي يك نفر، موافقت کرد. وي به مردم پاكستان شرقي اطمينان داد كه تبعيض و نابرابري را بين دو بخش از پاكستان از بين خواهد برد. به زودی فعاليت هاي سياسي بار ديگر از ژانويه 1970 آزاد اعلام شد و مقرر شد كه در دسامبر 1975 انتخابات سراسري برگزار شود.
يحيي خان بر این باور بود که مجيب الرحمن روياي نخست وزير شدن پاكستان را در سردارد، به همین دلیل سعي مي كرد از طريق پذيرش خواسته هاي حزب عوامي ليگ كه مجيب الرحمن رهبري آن را بر عهده داشت، وی را حفظ کند.
در 30مارس 1970 يعني 3 ماه بعد از اعلام آزادي فعاليت هاي سياسي، يحيي خان چارچوب شرايط انتخابات را اعلام کرد.
در بخش غربي پاكستان، حزب مردم (پیپلز پارتی) به رهبري ذوالفقار علي بوتو، 88 كرسي را به دست آورد و بدين ترتيب حزب عوامي ليگ مجیب با احراز كرسي بيشتر، حزب اكثريت شناخته شد و به دنبال آن حزب عوامی لیگ پاكستان در رديف حزب اقليت قرار گرفت. جنگ قدرت واختلافات اصلي رهبران دو حزب پاكستان ازهمين زمان آغاز شد (پایگاه اطلاع رسانی جهان اسلام، 10 تیر 1391: 1).
مجيب الرحمان علاوه بر بهره برداري از احساسات ملي بنگالي هاي مسلمان، به منظور اخذ آرای بیشتر، 10ميليون راي بي چون و چراي هندوان پاكستان شرقي را نيز ذخيره داشت؛ اين به دلیل سياست هاي طرفداري از هند و مواضع دوستانه حزب عوامي ليگ به هندوستان بود.
يحيي خان در 26 مارس 1971، بار ديگر فعاليت هاي سياسي را ممنوع اعلام كرد. وي عمل مجيب الرحمن مبني بر همكاري نکردن با دولت نظامي برای حل مسائل سياسي پاكستان را به شدت تقبيح كرد و او را خائن ناميد و حزب عوامي ليگ را دشمن پاكستان شمرد. مجيب الرحمن در اين هنگام توسط 50 تن از كماندوهاي پاكستاني در محل اقامت خود دستگير شد و به پاكستان غربي انتقال يافت.
دستگيري و كشتار استقلال طلبان بنگال در سه روز اول، تلفات فراواني بر جاي گذاشت. در 4 آوريل 1971 بر اثر كشتار بي رحمانه و جو ترور، داكا به صورت شهر مردگان در آمد. در چيتاگنگ، بنگالي هاي ارتش پاكستان عليه پاكستاني ها به قيام برخاستند.
ضياء الرحمن ( كه بعدها در سال 1975 م طي کودتای نظامی رئيس جمهور بنگلادش گرديد)، رهبری مردم را بر عهده گرفت (www.Wikidepia, Bangladesh )؛ در نتیجه افراد تحت فرماندهي وی براي نخستين بار در چيتاگنگ، اعلام استقلال کردند ( 28 مارس 1971).
از سوي ديگر، تعدادي از رهبران عوامي ليگ با استفاده از موقعيت دهكدة مرزي بوپاناتولا در بخش كوشتيا گرد هم آمدند ( اين دهكده به دور از نفوذ نظاميان پاكستان بود). رهبران عوامي ليگ در اين محل دست به تشكيل نخستين دولت در تبعيد زدند و از ميان خود، مجيب الرحمن را که در زندان بسر می برد، غیابی، رئيس جمهور در تبعيد برگزیدند. مجيب الرحمن در 10 ژانويه 1972 آزاد شد و به داكا بازگشت و پس از دو روز، رياست جمهوري را به چوهدوري واگذار كرد و خود پست نخست وزيري را عهده دار شد. سید نذرالاسلام، كفيل رئيس جمهور، تاج الدين احمد را نخست وزير و چند نفر ديگر را وزير انتخاب کرد. اين دهكده پس از استقلال بنگلادش، «مجيب نگر» نام گرفت و آن ها قانون اساسي را بر اساس چهار ركن ناسيوناليسم، سوسياليسم، سكولاريسم و دموكراسي تصويب كردند.
دولت هند بلافاصله اين دولت را شناسايي کرد و به همين منظور دفتري را در كلكته براي هدايت رهبري سياسي اين دولت در اختيار آن ها قرار داد. هندي ها به خاطر كينة تاريخي از پاكستان و به لحاظ اينكه مخالف تقسيم شبه قاره بودند، از اين فرصت طلايي حداكثر بهره برداري را کردند. دولتمردان هند و رهبران حزب كنگره به اين اميد به پذيرش تقسيم شبه قاره و ايجاد پاكستان تن در دادند كه پس از مدتي پاكستان تجزيه و نهايتاً به سرزمين اصلي كه هندوها آن را Akhand Bharat «هند بزرگ » مي نامند، خواهد پيوست. با توجه به سوابق فوق، دولت اينديرا گاندي به استقلال طلبان کمک و مساعدت فراوانی کرد (Wolven, 2007:12-32).