جریان ها و گروه های موثر فکری و فرهنگی در چین معاصر
جريانها و گروههاي مؤثر فكري و فرهنگی در چین معاصر
امروزه، تحولات و جريانات فرهنگي-اجتماعي پنهان بسیاری در فضاي جامعهی چين درجریان است كه در يك جمعبندي كوتاه نمیتوان به بررسی همهی آنها پرداخت. از يك طرف، ممكن است تغييرات فرهنگي در چين در نتيجهي رشد اقتصادي و تحولات سياسي باشد که رشد پایدار اقتصادی موجب بالا رفتن اعتماد به نفس و غرور ملی شده، و سركوب سياسي، جريانات خاص فرهنگي را به زير زمين كشانده باشد و تشخيص اين جريانات پنهاني نياز به مطالعه و بررسی و مشاهدات و تخيلات دقيق فراوان دارد. از سوي ديگر، رشد سريع اقتصادي این کشور خلأ فکری و فرهنگی و مشكلات اجتماعي بي شماري را پديد آورده است. به نظر ميرسد مشكلات اجتماعي ناشی از سيستم سركوب سياسي مبنایی برای تغييرات فرهنگی، سرگشتگي ايدئولوژيك و گمگشتگي ارزشهاي اخلاقي و معنوي جامعه شده است. لذا، برخي از تغييرات فرهنگي به نوبهي خود پيامدهاي عميقي براي رشد اقتصادي و تحولات سياسي نیز در پي داشته است.
چنانچه ايدئولوژي سياسي در فرهنگي كه زندگي سياسي در آن غالب است عنصر حياتي باشد، در آنصورت مذهب در هستهي مركزي فرهنگ كه زندگي روزانه را شكل ميدهد قرار خواهد گرفت و جريانهاي مختلف فکری و فرهنگي در حول مجور آن بهصورت جهانبینی شکل میگیرند. در اينجا در خصوص سه جريان مهم و تأثیرگذار فرهنگي در کشور چين امروز صحبت ميشود كه در دو دههي آينده احتمالا تأثير مهمي در تفکر و اندیشه و زندگي اجتماعي داخلي و روابط بينالمللي این کشور خواهند داشت. این جریانات عبارتند از: تداوم ايدئولوژي کمونیستی (ماركسيسم، لنينيسم و مائوئيسم)؛ توسعهي ليبراليسم اجتماعي-سياسي؛ و خيزش بنيادگرايي كنفوسيوسي.
ایدئولوژی کمونیستی
از نظر خيلي از ناظران خارجی و داخلی چين، در این کشور کمونیسم مرده يا صرفا به الفاظي بدون مفهوم تبديل شده است. اما نباید فراموش کرد که حیات سياسي و حاکمیت حزب كمونيست چين به اين ايدئولوژي شدیدا وابسته است. اين ايدئولوژي به حاكميت حزب كمونيست مشروعيت بخشیده و ادعاي به ظاهر پيروي از آن به رژيم فعلي ادعای ميراثداري حزب كمونيست دوران انقلاب را ميدهد. البته، در كشوري كه داراي تاريخي طولاني است، تنها داشتن رشد بالاي اقتصادي نمیتواند به اندازهي كافي منشأحاكمیت و حق مشروعيت باشد، به ویژه اگر اين رشد اقتصادي، مشكلات اجتماعي زياد، از جمله نرخ بالای بيكاري، رشد فاصلهي طبقاتي، افزايش فساد در ميان مقامات دولتي، و آلودگي محيط زيست گرفتار شده باشد.
تأكيد بیش از پیش حزب بر ميراثداری از انقلاب كمونيستی و ادعای اینکه دليل رشد و توسعهی اقتصادی و رفاه اجتماعی کنونی از دستاوردهای پیروی از سوسیالیسم است از یک سو، و هم چنین، اقدامات نمایشی عمومي رهبران كنوني حزب، در باز ديد از اماکن و نمادهای دوران« انقلاب» و جنگ ضدژاپنی از سوی دیگر، دلیلی بر نیاز آنان به تداوم مشروعیت حاکمیت حزب کمونیست در جامعهی چین امروز با توسل به ایدئولوژی کمونیستی است. به نظر ميآيد روند این بازديدها به مشغولياتي براي جوانان و ميانسالان چيني تبديل شده است كه مسير پياده روي بزرگ ارتش سرخ در دههي1930 را به پيمايند. كميتهي مركزي حزب و ادارت مختلف دولتي و اتحادیههای کارگری تلاش تبليغاتي زيادي را به عمل میآورند تا اين«گردشگري سرخ» وانتشار كتاب، و برپايي برنامههاي فرهنگی، هنري و تبلیغاتی در این زمینه را با هدف بهره برداري سياسي و اقتصادي هرچه بیشتر گسترش دهند. به نظر ميرسد بسياري از جوانان و ميانسالان شرکت کننده در اين گردشگري سرخ، صادقانه به دنبال يافتن معنا و درك واقعی از خود و ملت خود هستند.
اختصاص بودجههاي كلان به اساتيد دانشگاهها و تئوريسينهاي حزبي، به ویژه پس از حادثهی میدان تیَن اَن مِن و کشتار دانشجویان، برای اجرای پروژههاي مطالعاتي و انتشاراتي در زمینهی پيشبرد ماركسيسم، لنينيسم و مائوئيسم به منظور به روز كردن كتابهاي درسي، كتابهاي عمومي، و ويژه نامههاي مخصوص پيرامون اين ايدئولوژي نیز با همین هدف صورت میگیرد. به هرحال، امروزه انجام اینگونه پژوهشها نه تنها برای حزب كمونيست، بلکه برای مؤسسات پژوهشی و مدارس و دانشکدههای حزبی و اساتید و تئوریسینهای مارکسیستی منافع سیاسی، مادي و شغلي بسیاری به وجود آورده است. در زمانيكه هزينهي انتشار كتابهاي علمي براي اساتيد مدام در حال افزايش است، متخصصان كمونيستي منابع مالي سرشاري براي كارهايشان در اختیار دارند و بسياري از مدارس حزبي استاني امكانات فيزيكي خود را بالا برده و حقوق و مزاياي استادان را افزايش دادهاند. لذا، در کنار سیاستمداران حزبی، محققان، تئوریسینها، اساتيد مدارس و دانشگاههاي حزبي، گروههاي داراي منافع بزرگي را تشكيل ميدهند كه نبايد هنگام ترسيم نمودارهای توسعهي فرهنگي و تغییر و تحولات فکری جامعه، آنها را ناديده گرفت.
در سطوح عمومي میز نفوذ اندیشههای مائو به طرق مختلف حفظ شده است. براي نمونه، در سرتاسر چين، صدها، اگر نگوييم هزارها«بناهاي ياد بود» احترام ميراث صدر مائو نگهداري ميشود. اين اماكن درست مانند معابد مذاهب عامه، توسط مردم روستاها ساخته شده و بدون هزينهي دولتي از آنها مراقبت ميشود. شواهد نشان ميدهند كه در خلأ معنوی موجود، صدر مائو در حال تبديل شدن به«خداي واقعي» و پيوستن به معابد خدايان اديان عاميانهي سنتي چين است و مجسمههاي مائو همچنان در ساختمان ادارت دولتی، و ورودی دانشگاهها سرِپا هستند.
با اينحال، در زير لواي شعارهاي ايدئولوژي ماركسيستي، تغييرات فکری و فرهنگی عمیقی در جریان است که ورود سرمایه داران در بدنهی حکومتی تحت عنوان نيروهاي توليدي پيشرو در دوران جیانگزِمین، و جایگزین شدن مفهوم مبارزهي طبقاتي، با اصطلاح«ساختن جامعهي متوازن» در دوران هوجينتائو، نمونهای از این تغییرات فکری و فرهنگی و حاکم شدن عملگرایی سنتی چینی بر ایدئولوژی کمونیستی در جامعهی کنونی چین است. درحال حاضر، حزب کمونیست چین، برای پویا نگهداشتن این ایدئولوژی فرسوده و مرده، به جاي كنار گذاشتن ایدئولوژی كمونيستي، اينگونه جايگزينيها را تحت عنوان توسعه و تقويت ایدئولوژیک دنبال ميكند. باتوجه به سابقهی جذب و همسانسازی و همگون شدن فرهنگ سنتی چین و زمينهي كشش حزبی در چين، ميتوان اصلاحات راديكال بيشتري را تحت نام كمونيست پیش بینی کرد. براي نمونه، حزب كمونيست ميتواند برخي از اندیشههای مذهبی را تحت عنوان عوامل فرهنگي براي ثبات يا پيشرفت اجتماعي جابزند، و از اين طريق، پيروان اديان را به عضويت حزب كمونيست در آورد. به هرحال، امكان كنار گذاشتن ایدئولوژی كمونيستي، ولو در ظاهر، به اين زوديها وجود ندارد.
ليبراليسم اجتماعي-سياسي
ميراث پایدار كمونيست عبارت است از: آزادي و دمكراسي. اين مفاهیم به ويژه براي كارل ماركس جوان و حزب كمونيست چين پيش از بنياگذاري جمهوري خلق چين در سال 1949 واقعيت داشت. در طول دهههاي گذشته برخي از مقامات و تئوريسينهاي ليبرال در درون حاكميت به حمايت از اين مفاهیم در داخل پارامترهاي ماركسيستي ادامه دادند. اين طرز تفکر در اواخر دههی1970 توانست نيروي سياسي قوي را شكل داده و زمینه را برای اجرای سیاست اصلاحات و«درهاي باز» به روي جهان فراهم كند. اگرچه برخي از مهمترين حاميان ليبراليسم اجتماعي-سياسي در اواخر دههي1980 و مجددا در اواسط دههي1990 از حزب كمونيست پاكسازي شدند، ولی به هرحال، ليبراليسم اجتماعي-سياسي تاحدودي موضوع فکری درون كمونيست است، و امکان قدرتگیری اينگونه مقامات و تئوريسينهاي که داراي تفكرات ليبرالي در درون حاكميت حزب كمونيست هستند، مدام وجود دارد. آخرين نمونهی این تفكر انتشار كتاب«دمكراسي چيز خوبي است[i]» توسط يوكِپينگ[1]، معاون ادارهي ترجمهي كميتهي مركزي حزب كمونيست است. «يو» يكي از تئوريسينهای بیشمار داراي تفكر ليبرالي درون حزب است كه تلاش ميكنند تا صدايشان در جامعه شنيده شود و قصد دارند در مسير تغييرات تأثير بگذارند.
در خارج از حاكميت حزب كمونيست هم اندیشهی ليبراليسم اجتماعي-سياسي به صورت گسترده از سوي چينيهاي تحصيل كرده يا تمام فرهيختگان مورد پذيرش واقع شده است. اگرچه به خاطر شرایط سياسي كنوني، اغلب انديشمندان تلاش ميكنند براي جلوگيري از عواقب و مشكلات بعدي آهسته حركت كنند، ولی روشنفكران چيني در رشتههای مختلف علمی، در تبليغ و عمومي كردن ديدگاهاي خود از طريق نوشتههاي غير سياسي، تدريس در كلاسهای درس، سخنرانيهاي عمومي، شرکت در كنفرانسها و حضوری فعال در سازمانهای غیر انتفاعی غیر دولتی[ii] و وبلاگها در حال افزايش، و خلاقیت هستند. اين اقشار متنوع و وسيع روشنفكران به همراه دروازهبانان ليبرال مسلك رسانههاي جمعي( سردبيران و خبرنگاران روزنامهها، مجلات، ماهنامهها، انتشاراتيها، پورتالهاي اينترنتي، و...) نيروي قابل توجهي را براي ترویج ليبرالسم اجتماعي-سياسي شكل دادهاند. اگرچه دولتمردان به سختي تلاش كردهاند اين صداها را از طريق مجازات افرادي كه جرأت انتشار مقاله و كتاب را داشته اند، و بستن انتشاراتيها و وبلاگها و سايتهاي خبر رسانی خفه كنند، ولي تكنولوژي مدرن و فضاي گستردهتر اجتماعي كه از راه اصلاحات اقتصادي و سياست درهاي باز به سوي جهان ايجاد شده است، كنترل كامل اين كانال رسانههاي جمعي را براي دست اندر كاران مشكل ساخته و روند تعقيب و گريز موش و گربه مانند همچنان ادامه دارد.
در سطوح مردمي نیز ادامهي رشد گرایش به معنویت و مذهب(به ویژه مسیحیت) را ميتوان به عنوان نيروها و گروههاي درحال رويش براي دستیابی به آزاديهاي فکری- اعتقادی و اجتماعي-سياسي تلقي كرد. خلأ معنوی موجود از یک سو، و حمایت غرب و سازمانهای فعال حقوق بشری بین المللی با پیش زمینهی تبلیغ مسیحیت از این روند از سوی دیگر، بر سرعت تغییرات فرهنگی-اجتماعی افزوده است. جالب توجه است كه اكثر حقوقدانان و فعالان جامعهي مدني و حقوق بشري در چین مسيحي بوده و اغلب تازه گرويدگاني هستند كه در آيين مسيحيت معنا و قدرتی يافتهاند تا آني باشند كه هستند و آن چه را كه بايد انجام دهند. برخي از روزنامه نگاران و انديشمندان مسيحي با قاطعيت پيشبيني كردهاند كه در سي سال آينده يك سوم جمعيت چين مسيحي خواهند شد. يك مورخ مشهور هم مشاهده كرده كه« هر روز يكشنبه تقريبا بهطور قطع پروتستانهاي بيشتري نسبت به تمام اروپا در كليساهاي چين حضور مييابند[iii]» اين رشد مسيحيت که در دههي1980اغلب در مناطق روستايي رخ داد، امروزه بيشتر يك پديدهي شهري در شکل ظهور گستردهي گروههاي مطالعات انجيل و كليساهاي خانگي در داخل و اطراف خوابگاههاي دانشجويي، شده است.
بنيادگرايي كنفوسيوسي
در جامعهی چین، بيش از يكصد سال است در مورد اينكه كنفوسيوس يك مذهب است يانه بحث ميشود، ولی اين بحثها از آغاز قرن بيست و يكم داغتر شده است. امروزه، يك جنبش اجتماعي قوي براي احياي آيين كنفوسيوس به عنوان يك مذهب در چين شروع شده است. افزون براين، برخي تلاش ميكنند این آيين را دين رسمي كشور اعلام كنند. طرفداران، حاميان و پيروان این آيين شامل محققان دانشگاهي، دانشجويان دانشگاهها، كارآفرينان اقتصادي و اجتماعي، و مقامات دولتي ميشود. از نظر برخي از پژوهشگراني كه هنوز برچسب «مذهب» را به دليل تلقينات چندين سالهي ضد مذهبي حزب كمونيست نميپسندند، آيين كنفوسيوس جزو بدنهي اصلي فرهنگي چيني بوده و بقيه تابع آن هستند. اگرچه اين حركت فکری، فرهنگی و اجتماعي هنوز جديد بوده و كمتر مورد توجه پژوهشگران و ناظران و تحلیلگران مسایل فرهنگی و اجتماعی چين قرار گرفته است، ولی در عينحال شواهد اين حركت رو به رشد، به وفور و با دقت تمام در مراسم رسمي بزرگداشت تولد كنفوسيوس توسط دولت، نصب مجسمهي آن در دانشگاهها و مدارس، بازسازي معابد وابسته به كنفوسيوس، گسترش برگزاري كلاسها و مؤسسات مطالعهي نوشتههاي كنفوسيوس(فراگيري سراسري)، ظهور مدارس به سبك سنتي[2]، گسترش لباسهاي سبك دوران خَن[3]، و مكتبهاي فراوان كنفوسيوسي، وبلاگها، و ديگر سايتها مشاهده ميشود. اشاره به چند نمونهي كليدي از اين موارد ممكن است گسترش سريع آن را بهتر به تصوير بهكشد.
آقاي كانگ شيائوگوانگ[4] كنفوسيوس شناس معروف در سال 2003ميلادي، مقالهاي تحت عنوان«چارچوبي براي مليگرايي فرهنگي[iv]» منتشر ساخت كه در آن چهار پيشنهاد ارايه كرد: 1-آموزش كنفوسيوس بايستي وارد سيستم آموزش آموزشي مدارس كشور از ابتدايي تا متوسطه و از دانشگاه تا مدارس حزبي بشود؛ 2-دولت بايد از مذهب كنفوسيوس حمايت كند تا دين رسمي كشور شود، و جايگاه قانوني آن را تعيين و از برنامههاي مربوطه حمايت مالي كند؛ 3-مذهب كنفوسيوس بايد از طريق استاندارد سازي و توسعهي عقايد و تعاليم، متون، آيينها، سازماني، و سايتهاي فعال وارد زندگي روزانهي مردم شود و؛ 4-مذهب كنفوسيوس بايد از طريق سازمانهاي غير دولتي در خارج گسترش پيدا كند. به نظر ميرسد تمامی اين پيشنهادها بهصورت تصادفي يا برنامه ريزي شدهي آگاهانه در حال اجرا شدن هستند.
در سال2004، تعدادي از پژوهشگران مشهور چين مانيفست جياشِن[5] را تأليف و خواستار بازگشت به فرهنگ سنتي چين شدند. در همين سال مراسم بزرگداشت سالانهي تولد كنفوسيوس در چوفو[6] محل تولد وي در استان شاندونگ، از سوي دولت برگزار شد، و وزير آموزش تأسيس مؤسسات كنفوسيوس در خارج را آغاز نمود. براساس گزارش خبرگزاري شينخوا، (Confucian Institutes…, 2007) تا پايان 2011 تعداد 350مؤسسهي كنفوسيوس در110 كشور در سرتاسر جهان تأسيس شد. اين مؤسسههای كنفوسيوس، بهجاي حمايت از سوي سازمانهاي غير دولتي، همانگونه كه از سوي كانگ شيائوگوانگ پيشنهاد شده بود، مستقيما از سوي وزارت آموزش و از طريق نهاد تازه تأسيس دولتي شوراي بين المللي زبان چيني[v] حمايت ميشود.
در سال2005، مركز مطالعات مذهب كنفوسيوس در مؤسسهي مطالعات اديان جهان[vi] در فرهنگستان علوم اجتماعي چين[vii] راه اندازي شد. آن دسته از محققاني كه كنفوسيوس را به عنوان يك مذهب مورد نقد قرار داده بودند، مانند ليشِن[7]، شاگرد سابق رِن جييو[8](بنيانگذار مؤسسهي مطالعات اديان جهان) كه از نقد ليشِن از كنفوسيوس به عنوان مذهب حمايت كرده بود، نفوذ خود را از دست داده و از فرهنگستان علوم اجتماعي كنار گذاشته شدند. مدير جديد این مركز آقای چِنمينگ[9]است كه يكي از مشوقان اصلي«محافظه كاري فرهنگي[viii]» و طرفدار مذهب رسمي شدن آيين كنفوسيوس است[ix]. يِه شيائووِن[10] رييس سازمان امور اديان چين، در مراسم افتتاح مركز مطالعات مذهب كنفوسيوس در مركز مطالعات اديان شركت كرده و از اين تلاشها حمايت كرد. همچنين در سال2005، دانشگاه تربيت معلم چين نخستين دانشكدهي گووشووِ[11] را راه اندازي كرده و متعاقب آن مؤسسه و كلاسهاي گووشووِ در ساير دانشگاهها، دبيرستانها، و مدارس ابتدايي افتتاح شد. يك تاجر تايواني به نام وانگ يونگچينگ[12] پذيرفت 10هزار مدرسهي ابتدايي«مينگدِ[13]» را بين سالهاي2005 تا2015 در سرتاسر چين راه اندازي كند. يكي از خواستههاي وي اين بود كه در اين مدارس هر روز نوشتههاي كنفوسيوس تدريس شود.
در سپتامبر سال2006، وزارت آموزش« چارچوب توسعهي فرهنگي در يازدهمين برنامهي پنجساله» را منتشر ساخت كه يك بخش آن به«حفظ فرهنگ ملي[x]» اختصاص يافته و خواستار اقداماتي به شرح زير شده است: تدوين و انتشار كتابهاي فرهنگي قديم، احياي تعطيلات سنتي و مراسم يادبود براي نخستين نياكان ملت چين، و افزايش خواندن و مطالعهي نوشتههاي كلاسيك و فراگيري هنرهاي كلاسيك در مدارس ابتدايي، دبيرستانها، و دانشگاهها.
به نظر ميرسد احياي كنفوسيوس از سوي بسياري از طبقات اجتماعي با استقبال روبه رو شده است. در سال 2006 دو نفر از مبلغان كنفوسيوس در تلويزيون به شدت معروف شدهاند. خانم يودان[14]يكي از آنهاست كه استاد دانشگاه تربيت معلم پكن است و از طريق سخنرانيهايش در مورد«قطعات ادبي كنفوسيوس» در شبكهي تلويزيون مركزي چين به شهرت رسيده است. كتاب تفسير نوشتههاي كنفوسيوس او در يك مراسم امضاي كتاب در پكن، طي 8ساعت بيش از 10 هزار نسخه فروش داشت، و چاپ اول آن با تيراژ»400هزار نسخه در 4روز ناياب شد.
در جريان روند كنوني احياي كنفوسيوس، بنيادگرايان سرسخت كنفوسيوس، عليرغم تعداد اندكشان درحال حاضر، موج ايجاد كرده و پيروان زيادي را جذب نمودهاند. بنيادگرايان كنفوسيوسي برتري و منحصربه فرد بودن فرهنگي چيني حول محور كنفوسيوسي را اعلام، و بر منحصر به فرد بودن وضعيت اجتماعي چين تأكيد، و آزادي، برابري، و دمكراسي را به عنوان يك انديشهي فرهنگ غربي رد كردهاند. اين بنيادگرايان اغلب نخبهگرا بوده و براي استبداد سياسي توجيهات فرهنگي و ملي ارايه ميكنند. آنها همچنين تا حدی توانستهاند احساسات عمومي را عليه نفوذ فرهنگ غرب در چين، از جمله فلسفههاي سياسي-اجتماعي غرب، به ويژه ليبراليسم، برانگيزند. در همين اواخر، 10 دانشجوي مقطع دكتري از دانشگاههاي پيشرفته، نامهاي سرگشاده عليه برگزاري مراسم جشن كريسمس در چین را امضا كردهاند. لحن تند اين نامه متوجه فرهنگ غرب و هستهي مركزي آن مسيحيت بوده است. اين نامه از سوي روزنامهها، مجلات، شبكههاي تلويزيوني، سايتهای خبري اينترنتي، اخبار داخلي، و وبلاگهاي چينی مورد توجه زيادي قرار گرفته است. چنانچه اين روند بدون محدوديت ادامه يابد، جنبش احياي كنفوسيوسي احتمالا مسيحيت را، همچون دوران شورش بوكسورها در حوالي1900ميلادي و جنبش ضد مسيحيت در دههي1920ميلادي، هدف مستقيم حملات خود قرار خواهد داد. و احتمالا تاريخ دوباره تكرار خواهد شد.
سناريوهاي احتمالي تحولات فکری و فرهنگی در چین تا سال2020ميلادي
به نظر میرسد، در دهههاي آتي اگر هركدام از روندهاي فکری و فرهنگی فوق به تنهایی بر این کشور چيره شود، جامعهي چين را دچار آشفتگي خواهد ساخت. با توجه به این که از دوران انقلاب فرهنگی چین(1966تا 1976) زمان زیادی نمیگذرد، ادامهی روند تسلط انحصاري ماركسيست، لنينيست، مائوئيست، بر جامعهی چین به طور كامل غير قابل تصور نيست. شانس اينكه كنفوسيوس به عنوان فرهنگ انحصاري جايگزين كمونيست شود نیز نادر است. ليبراليسم اجتماعي-سياسي هم بدون سقوط حزب كمونيست، امكان دستيابي به تسلط انحصاري را ندارد. در عين حال فشارهاي داخلي نيروهاي مخالف نسبت به ايدئولوژي كمونيستي و حزب در حال اوجگيري است. و وقوع يك انقلاب ناگهاني كاملا غير محتمل نيست.
به هرحال، تسلط انحصاري هركدام از این جریانهاي فرهنگي، بسيار بعيد به نظر میرسد. بنابراین، سناريوي بيشتر واقعگرايانه، درگيري و دست به دست هم دادن دو جریان از موارد سه گانهي جريانهاي عمدهي فرهنگي پیش گفته براي تسلط بر جامعهي چين است.
يكي از اين سناريوهاي احتمالي، اتحاد گروههای كمونيستي و بنيادگرايان كنفوسيوسي است. در درون ميراث كمونيستي عناصر همگرا براي ديكتاتوري وجود دارد. از يك سو، ممكن است خيزش كنفوسيوسي مشروعيت ملي گرايي را براي حاكميت حزب كمونيست فراهم كند، و از سوي ديگر، حزب كمونيست را براي استبداد خيرخواهانه رام نمايد. در اینصورت، ممكن است آزاديهاي فردي در چارچوب قوانين افزايش يابد، درحاليكه پيشرفت به سوي دمكراسي به تأخير افتاده و رشد مسيحيت متوقف شود. چنين امتزاجي به اين معنا خواهد بود كه پس از سالها مذاكرات علمي خيالي، مدل نوگرايي جديدي به وقوع پيوسته است.
سناريوي احتمالي دوم، کنار آمدن نیروهای كمونيستي و ليبراليسم اجتماعي- سياسي است. اگر جناح ليبرال درون حزب قدرت گرفته و افكار عمومي را سازماندهي و ليبرالهاي بيرون حزب را جذب كنند، ممكن است اين نيروها بتوانند براي رسيدن به آزاديهاي فردي و دمكراسي قانوني فشار بيشتری وارد آورند. قانونگرایی و حاكميت قانون ميتواند، بدون به چالش كشاندن قدرت حزب كمونيست، هدف مشترك اين دو نيرو كه براي انتقال آرام سياسي و در عين حال ادامهي رشد اقتصادي تلاش ميكنند، باشد. در چنین حالتی، مسيحيت نه تنها ميتواند از آن سود به دست بياورد، بلكه ممكن است به گسترش پايگاههاي اجتماعي براي چنين تغييراتي نيز كمك كند.
سومين سناريوي احتمالي، همكاري نیروهای ليبراليسم اجتماعي-سياسي و كنفوسيوس است. اگرچه ظهور مشتركات و ميانبخشي كنفوسيوسي و ليبراليسم اجتماعي-سياسي ممكن است به اين زوديها آشكار نشود، ولی آيين كنفوسيوس در طول تاريخ طولاني خود اشكال و صورتهاي زيادي را پذيرفته است. كنفوسيوس اصلي و يا ابتدايي هستهي دمكراسي و آزادي فردي را در درون خود دارد. مسيحيان چيني نيز معمولا ارزشهاي اخلاقي كنفوسسيوسي را، اگرچه به صورت انتخابي و دگرگون شده، رعايت ميكنند.
(Nicole Constable ،1999)
پيش شرط اين سناريو اين استكه با در نظر گرفتن عدم امكان سقوط حزب كمونيست، جناح ليبرال حزب در پيشقدمي براي حاكميت قانون اساسي، و حاكميت قانون، و دمكراسي سازي، به اندازهي كافي قوي شده باشد تا ادامهي گسترش فضاي اجتماعي براي آزاديهاي فردي، از جمله آزادي مذهبي را تضمين كند. در چنين شرايطي، احياي كنفوسيوسي ممكن است بر اساس مليگرايي فرهنگي به ادامهي حاكميت حزب كمونيست مشروعيت بخشد، درحاليكه ليبراليسم اجتماعي-سياسي براساس ارزشها و نُرمهاي جهاني مدرن به حاكميت آن مشروعيت بخشد.
(Fenggang Yang ، 2007)
[1] - Yu Keping.
[2] - Sishu.
[3] - Han Fu.
[4] - Kang Xianguang.
[5] - Jiashen Manifesto.
[6] - Qufu.
[7] - Li Shen.
[8] - Ren Jiyu.
[9] - Chen Ming.
[10] - Ye Xiaowen.
[11] - Guoxue.
[12] - Wang Yongqing.
[13] - Mingde.
[14] - Yu Dan.
[i] - Minzhu shi ge hao dongshi (Democracy is a Good Thing)
[ii] - Non Profit, Non Governmental Organizations.
[iii] - See, for example, David Aikman, Jesus in Beijing; How Christianity is Transforming China and changing the
[iv] -An Outline for the Cultural Nationalism.
[v] - Chinese Language Council International.
[vi] - Study of World Religions(ISWR).
[vii] - Chinese Academy of Social Science.
[viii] - Cultural Coservatism.
[ix] - در اواخر سال2006 چِن فرهنگستان علوم اجتماعي را براي اشتغال در دانشگاه تربيت معلم پكن ترك نمود كه علت آن مشخص نيست.
[x] - Protection of National Culture.