سناریوهای احتمالی تحولات فکری و فرهنگی چین در آینده

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۵۶ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « == '''سناريوهاي احتمالي تحولات فکری و فرهنگی در چین تا سال2020ميلادي''' == به نظر می­رسد، در دهه­هاي آتي اگر هركدام از روندهاي فکری و فرهنگی فوق به تنهایی بر این کشور چيره شود، جامعه­ي چين را دچار آشفتگي خواهد ساخت. با توجه به این که از دوران انقلاب...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سناريوهاي احتمالي تحولات فکری و فرهنگی در چین تا سال2020ميلادي

به نظر می­رسد، در دهه­هاي آتي اگر هركدام از روندهاي فکری و فرهنگی فوق به تنهایی بر این کشور چيره شود، جامعه­ي چين را دچار آشفتگي خواهد ساخت. با توجه به این که از دوران انقلاب فرهنگی چین(1966تا    1976) زمان زیادی نمی­گذرد، ادامه­ی روند تسلط انحصاري ماركسيست، لنينيست، مائوئيست، بر جامعه­ی چین به طور كامل غير قابل تصور نيست. شانس اين­كه كنفوسيوس به عنوان فرهنگ انحصاري جايگزين كمونيست شود نیز نادر است. ليبراليسم اجتماعي-سياسي هم بدون سقوط حزب كمونيست، امكان دست­يابي به تسلط انحصاري را ندارد. در عين حال فشارهاي داخلي نيروهاي مخالف نسبت به ايدئولوژي كمونيستي و حزب در حال اوج­گيري است. و وقوع يك انقلاب ناگهاني كاملا غير محتمل نيست.

به هرحال، تسلط انحصاري هركدام از این جریان­هاي فرهنگي، بسيار بعيد به نظر می­رسد. بنابراین، سناريوي بيشتر واقعگرايانه، درگيري و دست به دست هم دادن دو جریان از موارد سه گانه­ي جريان­هاي عمده­ي فرهنگي پیش گفته براي تسلط بر جامعه­ي چين است.  

يكي از اين سناريوهاي احتمالي، اتحاد گروه­های كمونيستي و بنيادگرايان كنفوسيوسي است. در درون ميراث كمونيستي عناصر همگرا براي ديكتاتوري وجود دارد. از يك سو، ممكن است خيزش كنفوسيوسي مشروعيت ملي گرايي را براي حاكميت حزب كمونيست فراهم كند، و از سوي ديگر، حزب كمونيست را براي استبداد خيرخواهانه رام نمايد. در این­صورت، ممكن است آزادي­هاي فردي در چارچوب قوانين افزايش يابد، درحالي­كه پيشرفت به سوي دمكراسي به تأخير افتاده و رشد مسيحيت متوقف شود. چنين امتزاجي به اين معنا خواهد بود ­كه پس از سال­ها مذاكرات علمي خيالي، مدل نوگرايي جديدي به وقوع پيوسته است.

سناريوي احتمالي دوم، کنار آمدن نیروهای كمونيستي و ليبراليسم اجتماعي- سياسي است. اگر جناح ليبرال درون حزب قدرت گرفته و افكار عمومي را سازماندهي و ليبرال­هاي بيرون حزب را جذب كنند، ممكن است اين نيروها بتوانند براي رسيدن به آزادي­هاي فردي و دمكراسي قانوني فشار بيشتری وارد آورند. قانون­گرایی و حاكميت قانون مي­تواند، بدون به چالش كشاندن قدرت حزب كمونيست، هدف مشترك اين دو نيرو كه براي انتقال آرام سياسي  و در عين حال ادامه­ي رشد اقتصادي تلاش مي­كنند، باشد. در چنین حالتی، مسيحيت نه تنها مي­تواند از آن سود به دست بياورد، بلكه ممكن است به گسترش پايگاه­هاي اجتماعي براي چنين تغييراتي نيز كمك كند.

سومين سناريوي احتمالي، همكاري نیروهای ليبراليسم اجتماعي-سياسي و كنفوسيوس است. اگرچه ظهور مشتركات و ميان­بخشي كنفوسيوسي و ليبراليسم اجتماعي-سياسي ممكن است به اين زودي­ها آشكار نشود، ولی آيين كنفوسيوس در طول تاريخ طولاني خود اشكال و صورت­هاي زيادي را پذيرفته است. كنفوسيوس اصلي و يا ابتدايي هسته­ي دمكراسي و آزادي فردي را در درون خود دارد. مسيحيان چيني نيز معمولا ارزش­هاي اخلاقي كنفوسسيوسي را، اگرچه به صورت انتخابي و دگرگون شده، رعايت مي­كنند.

(Nicole Constable ،1999)

پيش شرط اين سناريو اين است­كه با در نظر گرفتن عدم امكان سقوط حزب كمونيست، جناح ليبرال حزب در پيشقدمي براي حاكميت قانون اساسي، و حاكميت قانون، و دمكراسي سازي، به اندازه­ي كافي قوي شده باشد تا ادامه­ي گسترش فضاي اجتماعي براي آزادي­هاي فردي، از جمله آزادي مذهبي را تضمين كند. در چنين شرايطي، احياي كنفوسيوسي ممكن است بر اساس ملي­گرايي فرهنگي به ادامه­ي حاكميت حزب كمونيست مشروعيت بخشد، درحالي­كه ليبراليسم اجتماعي-سياسي براساس ارزش­ها و نُرم­هاي جهاني مدرن به حاكميت آن مشروعيت ­بخشد.

(Fenggang Yang ، 2007)