سناریوهای احتمالی تحولات فکری و فرهنگی چین در آینده
سناريوهاي احتمالي تحولات فکری و فرهنگی در چین تا سال2020ميلادي
به نظر میرسد، در دهههاي آتي اگر هركدام از روندهاي فکری و فرهنگی فوق به تنهایی بر این کشور چيره شود، جامعهي چين را دچار آشفتگي خواهد ساخت. با توجه به این که از دوران انقلاب فرهنگی چین(1966تا 1976) زمان زیادی نمیگذرد، ادامهی روند تسلط انحصاري ماركسيست، لنينيست، مائوئيست، بر جامعهی چین به طور كامل غير قابل تصور نيست. شانس اينكه كنفوسيوس به عنوان فرهنگ انحصاري جايگزين كمونيست شود نیز نادر است. ليبراليسم اجتماعي-سياسي هم بدون سقوط حزب كمونيست، امكان دستيابي به تسلط انحصاري را ندارد. در عين حال فشارهاي داخلي نيروهاي مخالف نسبت به ايدئولوژي كمونيستي و حزب در حال اوجگيري است. و وقوع يك انقلاب ناگهاني كاملا غير محتمل نيست.
به هرحال، تسلط انحصاري هركدام از این جریانهاي فرهنگي، بسيار بعيد به نظر میرسد. بنابراین، سناريوي بيشتر واقعگرايانه، درگيري و دست به دست هم دادن دو جریان از موارد سه گانهي جريانهاي عمدهي فرهنگي پیش گفته براي تسلط بر جامعهي چين است.
يكي از اين سناريوهاي احتمالي، اتحاد گروههای كمونيستي و بنيادگرايان كنفوسيوسي است. در درون ميراث كمونيستي عناصر همگرا براي ديكتاتوري وجود دارد. از يك سو، ممكن است خيزش كنفوسيوسي مشروعيت ملي گرايي را براي حاكميت حزب كمونيست فراهم كند، و از سوي ديگر، حزب كمونيست را براي استبداد خيرخواهانه رام نمايد. در اینصورت، ممكن است آزاديهاي فردي در چارچوب قوانين افزايش يابد، درحاليكه پيشرفت به سوي دمكراسي به تأخير افتاده و رشد مسيحيت متوقف شود. چنين امتزاجي به اين معنا خواهد بود كه پس از سالها مذاكرات علمي خيالي، مدل نوگرايي جديدي به وقوع پيوسته است.
سناريوي احتمالي دوم، کنار آمدن نیروهای كمونيستي و ليبراليسم اجتماعي- سياسي است. اگر جناح ليبرال درون حزب قدرت گرفته و افكار عمومي را سازماندهي و ليبرالهاي بيرون حزب را جذب كنند، ممكن است اين نيروها بتوانند براي رسيدن به آزاديهاي فردي و دمكراسي قانوني فشار بيشتری وارد آورند. قانونگرایی و حاكميت قانون ميتواند، بدون به چالش كشاندن قدرت حزب كمونيست، هدف مشترك اين دو نيرو كه براي انتقال آرام سياسي و در عين حال ادامهي رشد اقتصادي تلاش ميكنند، باشد. در چنین حالتی، مسيحيت نه تنها ميتواند از آن سود به دست بياورد، بلكه ممكن است به گسترش پايگاههاي اجتماعي براي چنين تغييراتي نيز كمك كند.
سومين سناريوي احتمالي، همكاري نیروهای ليبراليسم اجتماعي-سياسي و كنفوسيوس است. اگرچه ظهور مشتركات و ميانبخشي كنفوسيوسي و ليبراليسم اجتماعي-سياسي ممكن است به اين زوديها آشكار نشود، ولی آيين كنفوسيوس در طول تاريخ طولاني خود اشكال و صورتهاي زيادي را پذيرفته است. كنفوسيوس اصلي و يا ابتدايي هستهي دمكراسي و آزادي فردي را در درون خود دارد. مسيحيان چيني نيز معمولا ارزشهاي اخلاقي كنفوسسيوسي را، اگرچه به صورت انتخابي و دگرگون شده، رعايت ميكنند.
(Nicole Constable ،1999)
پيش شرط اين سناريو اين استكه با در نظر گرفتن عدم امكان سقوط حزب كمونيست، جناح ليبرال حزب در پيشقدمي براي حاكميت قانون اساسي، و حاكميت قانون، و دمكراسي سازي، به اندازهي كافي قوي شده باشد تا ادامهي گسترش فضاي اجتماعي براي آزاديهاي فردي، از جمله آزادي مذهبي را تضمين كند. در چنين شرايطي، احياي كنفوسيوسي ممكن است بر اساس مليگرايي فرهنگي به ادامهي حاكميت حزب كمونيست مشروعيت بخشد، درحاليكه ليبراليسم اجتماعي-سياسي براساس ارزشها و نُرمهاي جهاني مدرن به حاكميت آن مشروعيت بخشد.
(Fenggang Yang ، 2007)