بازی سازی اسپانیا در سیاست جهانی
اسپانیا پس از آن که طی قرون 16 الی 18 سیاست امپریالیستی را در سیاست خارجی اتخاذ نموده و به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد، با از دست دادن متصرفات خود، طی قرون 19 و 20 به یک کشور عادی اروپایی تبدیل گردید. جنگ داخلی از جمله سرفصلهای تاریخ معاصر اسپانیا است که تاثیری شگرف بر موقعیت بین المللی این کشور در دهههای بعد گذارد. در جبهههای جنگ داخلی در یک سو سنگر جمهوری خواهان دموکرات در اتحاد با نیروهای ضد فاشیست چپ قرار داشت و در سوی دیگر نیروهای حزب راستگرای فالانژ تحت رهبری ژنرال فرانکو قرار داشتند. فرانکو از سوی رژیم آلمان نازی و نظام فاشیستی موسولینی حمایت میشد، و نیروهای جمهوری خواه از سوی طیفی از اقشار روشنفکری لیبرال، چپ و نظامهای دموکرات غربی و اتحاد شوروی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگرفتند. گرچه پیروزی فرانکو در سال 1339 و استقرار نظام دیکتاتوری راستگرای وی از سوی نیروهای چپ متمایل به شوروی و لیبرالهای غربی به یکسان ناامید کننده و نامطلوب مینمود، اما این دو جناح متحد در جنگ های داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم،با پایان یافن جنگ به گونه ای متفاوت روابط خود را با اسپانیا تنظیم نمودند.
فرانکو علی رغم برخورداری از حمایتهای گسترده آلمان نازی و ایتالیای فاشیست طی جنگهای داخلی، موفق شد با حفظ بی طرفی در جنگ جهانی دوم، از سرنوشت شوم همتایان آلمانی و ایتالیایی خود بدور بماند. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و استقرار نظم بین المللی مبتنی سازمان ملل متحد، اولین درخواستهای رژیم فالانژ برای عضویت در سازمان ملل متحد به خاطر طبع دیکتاتوری نظام حاکم بر این کشور رد شد.
این آرمان گرایی جامعه بین المللی خیلی زود جای خود را به پراگماتیسم ناشی از رویارویی دو بلوک شرق و غرب و الزام کشورهای اروپایی به قرار گرفتن در یکی از دو بلوک داد. عوامل مختلف سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و... برای اسپانیا و بلوک غرب راهی جز پیوند باقی نمیگذارد.
رژیم فرانکو از موضع راست افراطی خواستار دخالت و کنترل دولت بر مسائل و مصالح اجتماع و سیاست بود، حفظ ارزشهای سنتی و مذهبی جامعه اسپانیایی را تبلیغ مینمود و بطور ایدئولوژیک ناسازگاری بیشتری با رژیمهای سوسیالیستی حاکم بر بلوک شرق داشت.
موقعیت اسپانیا در حاشیه جنوب غربی اروپای غربی، بیشتر تاریخ آن را تحت تاثیر قرار داده است، حتی زمانی که اسپانیا به روم، هابسبورگ و امپراتوری ناپلئون متعلق بود. پیرنه ، در مقابل تهاجمات و نفوذها از سمت شمال، مانعی نیرومند را ایجاد کرده است. در همان زمان، موقعیت اسپانیا در ورودی غربی مدیترانه، کشور را برای ایفای نقش یک قدرت مهم دریایی فعال کرده است و به عنوان پلی بین اروپا، آفریقا و آمریکا عمل میکند. اسپانیا در قرن نوزدهم، با بیثباتی ناشی از تحولات ناگهانی انقلاب فرانسه و همچنین شکست خود برای شرکت در انقلاب صنعتی رو به افول نهاد. پس از تحمل یک شکست تحقیر آمیز از ایالات متحده درجنگ اسپانیا و آمریکا و از دست دادن مستعمراتش در فیلیپین و جهان جدید، تمرکز اسپانیا بیشتر به سمت داخل معطوف گردید.
پس از پیروزی ملی گرایی در جنگ داخلی، رژیم فرانکو اولویت خود را به امور داخلی اختصاص داد. نگرانیهای اولیه در خصوص ایجاد ثبات سیاسی و تضمین توسعه و بازسازی اقتصادی بود. دیپلماسی اسپانیایی ابزاری بود که دولت سعی کرد به وسیله آن، مشروعیت سیاسی و پذیرش اسپانیا از سوی جامعه جهانی را به دست آورد. فرانکو نقشی پیشرو را در پیگیری اهداف سیاست خارجی ایفا کرد . به دنبال جنگ جهانی دوم، وضعیت منفور اسپانیا موقعیت داخلی فرانکو را تقویت کرد. با این حال، اسپانیا شروع به بهره برداری از تنشهای پیش آمده در جنگ سرد کرد، در نتیجه با امضای یک قرارداد با ایالات متحده، و همچنین با دستیابی اسپانیا به عضویت سازمان ملل، طرز فکر محصور مردم اسپانیایی به حداقل رسید. مرگ فرانکو پرده پنهانکاریها را درید و علیرغم تنشهای داخلی بهوجود آمده در داخل اسپانیا، تغییر زیادی در موقعیت بین المللی اسپانیا ایجاد ننمود. رژیم سلطنتی دوباره بر اسپانیا حاکم گردید و اسپانیا همچنان در اردوگاه غرب باقی ماند[۱].
نیز نگاه کنید به
سیاست و حکومت اسپانیا؛ روابط خارجی اسپانیا؛
کتابشناسی
- ↑ فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)