آیین ها، ادیان و مذاهب باستانی و بومی چین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۲۴ توسط Shekvati (بحث | مشارکت‌ها)

آیین­‌های باستانی چین

از دوران باستان، چین یک کشور چند فرهنگی بوده است. لذا، تعجب آور نیست که در این کشور از قدیم الایام، اشیای متنوع و مختلفی مورد پرستش واقع می‌شده است. از دوران خیلی دور باستانی، معبود­های مورد پرستش مردم شامل ارواح، خدایان افسانه‌­ا‌ی و اسطوره­ای، توتِم­‌ها، نیاکان و طبیعت می‌­شده است. پیروی از عقاید جادوگران و کاهنان (شمنیسم(Shamanism))[i]، استخوان پرستی(Bonism)[ii]، و عقاید دونگ­با(Dongba Doctorine) نیز در میان برخی از گروه‌های اقلیت قومی مورد پسند عامه بوده است. در دوران سلسله‌­های سونگ، یوان، مینگ و چینگ، مینگ­جیائو (Mingjiao)(آموزش اشراق)، آموزه­‌های پیروان نیلوفر سفید (The White Lotus Doctorine)، اعتقادات پیروان آسمان زرد( The Yellow Heaven Doctorine)، عقیده­‌ی ترکیبی نماد­های هشتگانه با سه خط نوشته­‌ی یین و یانگ(هشت تریگرام( The Eight-Trigram))، و... که شاخه­‌ها و انشعاب­‌های مختلفی از ادیان گذشته است، گسترش یافت. به هرحال، در اسناد و کتب تاریخی مدرک ثبت شده­‌ای از جزییات دقیق و تعداد ادیان باستانی و غیر باستانی چینی در دست نیست، ولی می­توان تقریبا وجود بیش از 100 نوع دین و آیین طبقه بندی شده را حدس زد. آیین کنفوسویس و دین تائوئی نیز از ادیان و آیین‌های بومی قدیمی و باستانی هستند که بیش از دو هزار سال سابقه‌­ی حضور در این کشور دارند و خیلی از جنبه های افسانه‌­ای و خرافی باورهای باستانی را در خود جای داده‌اند. از زمان سلسله­‌های چین و خَن، پیروی از ادیان و آیین‌هایی هم­چون بودا ( Buddism)[vii]، تائو( Taoism)[viii]، نسطوری (Nestorianis)[ix]، مانوی( Manichaeism)[x]، زرتشتی (Zoroastrianism)[xi] - و اسلام[i] و مسیحیت نیز در چین رایج شده که با این حساب می­توان آیین­‌ها و ادیان باستانی چین را به دو بخش بومی و معرفی شده از خارج از چین به این سرزمین تقسیم کرد. در این میان، آیین­‌های کنفوسیوس و ادیان بودا و تائو سه دین غالب در چین باستان بوده‌اند، که در طولانی ترین مدت بر وسیعترین مناطق از سرزمین چین استیلا داشته، و بیشترین اهمیت ایدئولوژیکی و اثر‌گذاری فرهنگی را از خود برجای گذاشته‌اند.

ادیان ماقبل تاریخ چین

چین نزدیک 2000 سال کانون فرهنگی خاور دور بوده است و پیشینه­‌ی ادیان آن دست­کم 1500 سال دیگر عقب­تر می‌رود. در این گستره ­ی زمانی 3500 ساله، چین مجموعا دو نظام عمده‌­ی فکر و عمل( کنفوسیوس و دائو) پدید آورده و یک سیستم اعقاد سومی(بودایی) را به کلی دگرگون کرده، و در کنار آن­ها رسوم دینی عامیانه­‌ی بی‌نظم و قانون خود را که دارای سابقه­‌ی دیرینه‌­تر است، در قالب یک سنت نیمه مستقل چهارم رشد داده است. این چهار سنت دینی با هم نه تنها فرهنگ چینی را شکل داده‌اند، بلکه فرهنگ و ادیان کشورهای همسایه هم­چون کره و ژاپن و بخش­‌هایی از شرق آسیا زاییده‌­ی همین فرهنگ بوده و متأثر از همان بوده ­اند[۱].

در سرزمین چین، دین همیشه با سیاست رابطه‌­ی نزدیکی داشته است. از هزاره‌­ی دوم پیش از میلاد، فرمانروا مسئول حفظ هماهنگی بین قلمرو خدایان آسمانی و دنیای نیاکان انسانی بوده‌­اند. در دوران­‌های بعد نیز تا آغاز قرن بیستم، حکومت‌­ها نه تنها این نقش واسطگی و نمایندگی آسمان را حفظ کرده­‌اند، بلکه تلاش نموده­‌اند تا بر نهاد­ها و جنبش‌­های دینی نیز تسلط یابند. هماهنگی و پیوستگی خانواده که همیشه واحد سازنده­ی حیات اجتماعی در چین بوده است نیز انعکاسی از همین اندیشه و تفکر است که در نیا پرستی چینی­‌ها تبلور یافته و مردم مردگانشان را هم مثل زندگان عضو خانواده می پندارند. بر این اساس، بن‌مایه‌­ی تاریخ ادیان چینی،«وحدت لاهوت و ناسوت» یا پیوستگی امور زمینی و آسمانی است که پیوند دهنده‌­ی این دو، فرمانروای پرهیزکار و با فضیلت است که اختیارات آسمانی به آن­ها تفویض شده و پادشاهان، حکم لولاهای بین زمین و آسمان را دارند. لذا خواه ناخواه مملکت داری جنبه‌­ی دینی پیدا کرده است. آرمان این جهان بینی هماهنگی آسمان و زمین و انسان است. بر هم خوردن نظم سیاسی و اجتماعی در هر عصری نشان دهنده­‌ی این است که کار دنیا در جایی می‌لنگد و حاکم در فرمانروایی خود از فرمان آسمان سرپیچی کرده و آسمان بر او غضب کرده و اختیارات تفویض شده به او را به فرد یا سلسله‌­ی دیگری واگذار خواهد کرد. چکامه‌­ی زیر بازگوی این پندار و اندیشه است:

  آسمان بزرگ، از بیدادگری،

  این نا بسامانی­‌های فرساینده را فرو م‌ی­فرستد.

  آسمان بزرگ، از نامهربانی،

  این سیه روزی­‌های بزرگ را فرو می‌­فرستد.

دین عوامی، کهن­ترین دین چینی که به عنوان دین اشراف سلسله‌­ی شانگ( قرن 14 تا 11 پیش از میلاد) شناخته می‌­شود و تاکنون اطلاعات زیادی از آن به دست نیامده است؛ فالگیری و پیشگویی به وسیله­‌ی استخوان­‌ها؛ نیا‌پرستی؛ باور به عملکرد و اثر گذاری اشباح و ارواح خبیثه در زندگی روز‌مره؛ ضرورت هماهنگی انسان با طبیعت و طبیعت را مادر همه­‌ی موجودات پنداشتن؛ فلسفه‌­ی یین-یانگ؛ ای­جینگ یا هگزاگرم و یا نمودار شش خطی و بَگووا(تری­گرم ) هشت خطی که تکامل یافته­‌ی آن به 64 خط نیز می­رسد؛ عناصر پنجگانه و نقش آن­ها در جهان هستی؛ چی، یا نیروی حیات دهنده؛ و ده­ها تفکر اسطوره­ای و باور افسانه­‌ای، همگی جزو جهان بینی باستانی چینی هستند که به دین عوام معروف بوده و روح فرهنگ باستانی و سنتی چین را تا به امروز شکل داده‌اند. دین عوامی، برخلاف دین­‌های نهادی مانند مسحیت و اسلام که دارای متولی و نهاد­هایی هم­چون کلیسا و مسجد دارند، دین پراکنده است و در عرصه­‌های اجتماعی غیر مذهی از قبیل خانواده و قوم و کشور حضور دارد و هیچ نماینده و متولی و نهاد خاصی در آن دخالت ندارد.

مجموعه‌­ی این ادیان و باورهای ماقبل تاریخ چین، در سده­‌های بعد، توسط کنفوسیوس و دائو سازماندهی شده و به شکل آیین‌های کنفوسیوس و طریقت دائویی، پس زمینه‌­ی فرهنگ سنتی و تمدن چینی را شکل داده­‌اند که از آن به روح فرهنگ چینی تعبیر می‌­شود.

آیین‌­های فلسفی دوران باستان

در دوران حاکمیت سلسله­‌های کشورهای هم ستیز و بهار و پاییز که به دوران طلایی اندیشه­‌های فلسفی در تاریخ چین مشهور است، مکاتب فلسفی مختلفی به وجود آمد که به دوران شکوفایی صدگل نیز شهرت دارد. در این دوران اندیشمندان چینی با استفاده از آزاد اندیشی فلسفی که مورد حمایت حاکمان وقت و استقبال جامعه نیز بود ده­‌ها اندیشه­‌ی سیاسی، فلسفی و اجتماعی به وجود آمد که هر کدام پیروان و مدافعان و مخالفان خاص خود را داشتند. این مکاتب فکری اگرچه اندیشه­‌های دینی نبودند، ولی به خاطر اثر گذاری عمیق اجتماعی آن­ها جزو آیین­‌های بومی باستانی به شمار رفته و برای پیروانشان به منزله‌­ی دین و مذهب تلقی می­شد. مشهورترین این مکاتب فلسفی که در شکل‌گیری فرهنگ سنتی چین اثرگزار بودند عبارتند از: مکتب قانونگرایان؛ اندیشه­‌ی طبیعت گرایان؛ فلسفه‌­ی منطق گرایان؛ پیروان اندیشه‌­ی موهسیتی؛ و معتقدان به فلسفه‌­ی اصالت کشاورزی که معرفی این مکاتب فلسفی به صورت مختصر در پی می‌­آید.

مکتب قانونگرایان

قانونگرایان(Legalism): اندیشه­‌ی قانونگرایان مبتنی بر فلسفه‌­ی سیاسی عملگرایی است و طرفداران آن به شدت معتقد به حکومت قانون هستند. بر اساس این اندیشه، حکومت حاکم بایستی بر سه پایه استوار باشد: 1- قانون یا اصول غیر قابل تغییر؛ 2- روش، تاکتیک، هنر و حکومت­داری؛ 3- مشروعیت، قدرت و یا کاریزما[۲].

قانونگرایی، زیربنای فلسفه‌­ی حکومتی سلسله‌­ی چین( نخست سلسله­‌ی امپراتوری چین) بود، و به همین خاطر این سلسله متهم به امپراتوری استبدادی قانون است. شعار بنیانگذاران این تفکر«تنظیم قوانین مشخص و شفاف، و اجرای مجازات­‌های سنگین» بود. قانون­گرایان معتقد بودند که درست است که به برخی از افراد می­توان از طریق شفقت و مهربانی حکمرانی کرد، ولی اکثر آنان را به جز از طریق قانون نمی­توان کنترل کرد. این مکتب سیاسی- فلسفی توسط دو نفر به نام­‌های شانگ یانگ(Shang Yang) و خَن فِی(Han Fei) بودند که در دوران حاکمیت کشورهای هم­ستیز پایه‌گذاری شد. این مکتب فکری بر اجرای بدون چون و چرای قانون بدون در نظر گرفتن هیچ ملاحظه تأکید دارد. این اندیشه به شدت با اندیشه­‌ی کنفوسیوسی و موهیستی که معتقد به تعامل و مداراست، مخالف بود. همین امر باعث شد که در دوران سلسله­‌ی چین با هرنوع فکر و اندیشه‌­ی مخالف مقابله شود. در این دوران تمام کتاب­‌های اندیشه­‌های مخالف همراه با مبلغان و اندیشمندان این اندیشه­‌ها در آتش قهر امپراتوری سوزانده شوند. دوران چینگ به دوران کتاب سوزی نیز شهرت دارد. پس از سقوط زود هنگام سلسله‌­ی چینگ، از سوی اندیشمندان کنفوسیوسی بر مکتب قانونگرایان خط بطلان کشیده شد و برای همیشه از عرصه­‌ی سیاست محو شد.

مکتب طبیعت­گرایان

طبیعت­گرایان(Naturalists): مکتب طبیعت گرایان یا مکتب یین-یانگ، تقریبا همزمان با مکتب قانونگرایان و در دوران فرمانروایی حکومت‌­های هم­ستیز پایه‌گذاری شد. بنیانگذار این مکتب فکری شخصی به نام زان یان(Zan Yan) بود که تحت عنوان مکتب یین- یانگ یا عوامل پنجگانه‌­ی طبیعت اندیشه‌­ی خود را مطرح ساخت. طبق این مکتب نظام هستی از 5 عامل و 5 عنصر اصلی تشکیل شده است؛ عوامل منفی مانند تاریکی، سردی و زن که یین شمرده می‌­شوند و عوامل مثبت روشنایی، گرمایی و مردم که یانگ نامیده می­‌شوند. و پنج عنصر عبارتند از: آب، آتش، چوب، فلز و خاک. این اندیشه به تدریج در فلسفه‌­ی فرهنگی و اجتماعی مردم چین ریشه دوانیده و جزیی از فرهنگ سنتی این سرزمین شد. این تفکر بعدها در اندیشه­‌های کیمیاگری و جادوگری تائوئیستی و در چارچوب طب سنتی چین رسوخ کرد.

منطق گرایان

منطق گرایان(Logicians):  منطق گرایان یا مکتب «نام‌­ها» با منطق تضاد اسامی و حقایق مرتبط است. این مکتب در میان چینی­‌ها طرفدار زیادی نداشت، چون مردم چین سفسطه و جدل را در زندگی اجتماعی کارآمد نمی‌دانند.

موهیست­‌ها

موهیست­‌ها(Mohism): این مکتب فکری توسط شخصی به نام موزی(Mozi) پایه گذاری شد و طرفدار عشق و محبت جهانی بر مبنای منافع مشترک است. همه باید یکدیگر را دوست بدارند و از هرگونه درگیری پرهیز کنند. موزی، بنیاگزار این مکتب به شدت با مراسم آیینی کنفوسیوس مخالف بود و بر زندگی اجتماعی مبتنی بر کشاورزی تأکید داشت. او می گفت: سنت‌­ها پایدار نیستند، بشر به راهنمایانی فراتر از سنت‌­ها نیازمند است تا بتواند تشخیص دهد کدام یک از سنت‌­ها سودمندند. در آن­صورت این اخلاقیات هستند که مردم را به سوی سنت­‌های سودمند رهنمون می‌­شوند.

معتقدان به اصالت کشاورزی(Agriculturalists): مکتب کشاورزی محوری، بر فلسفه­‌ی اجتماعی زمین­داری مبتنی است که خواهان مساوات اجتماعی اتوپیایی و اشتراکی است. این مکتب معتقد است که جامعه­‌ی بشری با توسعه‌­ی کشاورزی تکامل یافته و به کشاورزی وابسته است. پیروان این مکتب معتقدند، حکومت ایده‌­آل، پس از حکومت نیمه اسطوره­ای شِن نونگ(Shennong)، پادشاه نیمه خدایی که مهارت­‌ها و ابزارهای کشاورزی را کشف و به مردم آموزش کشت و کار را داد، شکل گرفت. حاکم با فضیلتی که همراه مردم به شخم زدن زمین می‌پرداخت و از خزانه‌­ی دولت حقوقی دریافت نمی‌کرد، بلکه از درآمد کار و تلاش خودش استفاده می­‌کرد. این مکتب معتقد به تثبیت قیمت کالاهای یکسان بدون در نظر گرفتن کیفیت آن و عرضه و تقاضای بازار بود[۳].

پنج عامل شکل دهنده­ی جهان بینی سنتی چینی‌­ها

تصور وهم انگیز چینی که به نام­‌های یین(Yin) و یانگ(Yang)، معروف بوده و در عین تضاد با هم همزیست هستند، تمام جهان بینی چینی را تشکیل می­دهند. معنی لغوی یین و یانگ، سایه روشن دامنه­‌های کوه است، ولی از دید فلسفه‌­ی چینی معانی مختلف تقابل و تضاد در اشیای مختلف را بیان می­‌کند. مانند ظلمت و نور، رطوبت و خشکی، زن و مرد، خوبی و بدی، مرگ و حیات، ضعیف و قوی و هر چیز جفتی که در مقابل و متضاد یکدیگر باشند.

هم­زمان با شکل‌گیری این جهان بینی در فرهنگ چین، اصل دیگری به نام چهار عامل تشکیل دهنده­‌ی نظام هستی نیز ظهور کرد که تأثیر بیشتر و جایگاه برتری در زندگی مردم چین یافت. که البته این چهار عامل بعدها به پنج عامل افزایش یافت.

مردم چین برای مدت مدیدی قایل بودند که جهان به چهار قسمت اژدهای لاجوردی، ببر سفید، پرنده­ی سرخ، و لاک پشت سیاه تقسیم می‌­شود که به معنای شرق، غرب، جنوب و شمال بود. مفهوم بهار، تابستان، پاییز و زمستان نیز از این تفکر ناشی می‌­شود. در اوایل قرن سوم پیش از میلاد، با اضافه شدن مفهوم«مرکز» این عوامل چهارگانه به عوامل پنجگانه تغییر پیدا کرد و از آن پس، جهات پنجگانه­‌ی شرق، غرب، جنوب، شمال و مرکز، تمام جهان بینی و ابعاد مختلف زندگی مردم سرزمین چین را تشکیل می­‌دهند. واژه­ی«وو شینگ(Wu Xing)» بیانگر اهمیت این عوامل پنجگانه در اندیشه، تفکر، و جهان بینی چینی است. این عوامل پنجگانه، در مفهومی دیگر عبارتند از: چوب، آتش، فلز، خاک و آب که تمام نظام هستی از این عناصر به وجود آمده است.

تائو یا دائو، معتقد بود که جهان ابتدا به یین و یانگ تقسیم شده و سپس عناصر پنجگانه را به وجود آورده‌­اند و از این عناصر، ده هزار شیئ به وجود آمده است(رقم ده هزار برای عمومیت بخشیدن به هر آن­چه در نظام هستی وجود دارد است). این عناصر پنجگانه در واقع عامل پیدایش انرژی در جهان بوده و هرکدام نمایانگر جهت، احساس، و اشیای خاصی هستند:

طبیعت آب: سیال بودن و حرکت به سمت پایین است؛ طبیعت آتش: گرما بخشی و تحرک و برخاستن است؛ طبیعت چوب: کج شدن و دوباره راست شدن است؛ طبیعت فلز: به شکل­‌های مختلف درآمدن با چکش است؛ و طبیعت زمین: ثمردهی و زایش است.

این عناصر نه تنها موجب پیدایش یکدیگر، بلکه عامل نابود ساختن همدیگر نیز هستند. چوب آتش را به وجود می‌­آورد، آتش زمین را، زمین فلز را، فلز آب را، و آب درخت را. از منظر دیگر، آب آتش را از بین می‌­برد، آتش فلز را ذوب می­‌کند، فلز چوب را نابود می­‌کند، چوب زمین را تسخیر می­‌کند، و زمین آب را فرو می‌­برد. این عناصر و عوامل پنجگانه با فصل‌­های سال، رنگ­‌ها، حوادث مهم، مزه­‌ها و بوی­‌ها، اعداد، اعضای بدن و... نیز ارتباط دارند. جایگزینی فصل‌­های سال، به عوامل تأثیرگذار در درون عناصر پنجگانه بستگی دارد. در فصل بهار: عنصر چوب مسلط شده و موجب پیدایش آتش می­‌گردد  که از عوامل به وجود آورنده‌­ی تابستان است. آتش موجب پیدایش زمین می‌­شود که از ویژگی­‌های مرکز است و در مقابل، زمین موجب پیدایش فلز است که بر فصل پاییز مسلط است و فلز آب را به وجود می‌­آورد که نشانگر فصل زمستان است.

براین اساس، هر عنصری رنگ، مزه، و جهت مخصوص به خود را دارد: شمال، رنگ سیاه و مزه‌­ی شور به عنصر آب تعلق دارد؛ جنوب، رنگ سرخ، و مزه‌­ی تلخ به عنصر آتش اختصاص دارد؛ شرق، رنگ سبز، و مزه­‌ی ترش مخصوص عنصر چوب است؛ غرب، رنگ سفید، و مزه­‌ی تند به عنصر فلز تعلق دارند؛ مرکز، رنگ زرد، و مزه‌­ی شیرین نیز از ویژگی­‌های عنصر خاک است.

در ارتباط با انسان نیز عناصر پنجگانه با اعضای مختلف بدن و احساسات گوناگون افراد در ارتباط هستند که در طب سنتی چینی و مداوای بیماران بسیار اهمیت دارند. برای نمونه، عنصر چوب: با چشم، سینوس‌­ها، جگر، کیسه‌­ی صفرا، و عصبانیت مرتبط است؛ عنصر آتش: با زبان، رگ­‌های خون، روده­‌ی کوچک، قلب و احساس شادی ربط دارد؛ عنصر زمین: با دهان، ماهیچه­‌ها، شکم، لوزالمعده، و احساس ترس مرتبط است؛ عنصر فلز: با دماغ، موهای بدن، روده‌­ی بزرگ، ریه و احساس ناراحتی ربط دارد؛ عنصر آب: با گوش­‌ها، استخوان­‌ها، مثانه، کلیه­‌ها و احساس ترس مرتبط است.

اعداد نیز با این عناصر ارتباط دارند. عددهای 1 و6 به عنصر آب، 2 و7 به عنصر آتش، 3 و8 به عنصر درخت، 4 و 9 به عنصر فلز، و 5 و 10 به عنصر زمین مربوط هستند. اعداد فرد اعداد زمینی و اعداد زوج آسمانی شمرده می‌شوند. اعدا فرد موجب حرکت عوامل پنجگانه و اعداد زوج باعث باروری و کمال است. در کتاب تغییرات(Iching)، اطلاعات کاملی پیرامون عوامل پنجگانه و اثرات آن­ها در نظام هستی و ابعاد مختلف زندگی مردم چین آورده شده است[۴][۵].

پاورقی

[i]دین اسلام نیز توسط مبلغان و تجار ایرانی در چین معرفی شده و هم اکنون ( طبق آمار رسمی) بیش از 23 میلیون ( و براساس آمار غیر رسمی بین 40 تا 50 میلیون نفر) مسلمان با بیش از 34 هزار مسجد در سرتاسر چین پیرو این دین هستند. مترجم.)

کتابشناسی

  1. جوزف،ا.اَدلر (1386) .دین ­های چین،ترجمه­ ی حسن افشار. تهران: نشر مرکز
  2. .Zou Yan,March (2011).Encyclopedia Britanica. Retrieved
  3. Denecke, Weibke (2011).The Dynamics of master Literature: early Chinese Thought from Confucius to Han Feizi, Harward University press
  4. Inesa Pleskacheuskaro,(2007).Chinese Customs and Wisdoms, Foreign languages Press,Beijing
  5. سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی