مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۴ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «موضوع‌ اساسي ادبيات جديد اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنيادهاي دين مبين اسلام و تاريخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گيري از دستاوردهاي علمي و تكنولوژي كشورهاي غربي، انتقاد از ساختار دولتداري امارت بخارا و سياست استعماري روسيه،...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع‌ اساسي ادبيات جديد اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنيادهاي دين مبين اسلام و تاريخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گيري از دستاوردهاي علمي و تكنولوژي كشورهاي غربي، انتقاد از ساختار دولتداري امارت بخارا و سياست استعماري روسيه، بيداري حس ملي و وطن‌دوستي مردم و غيره بود كه در ذيل به برخي از جنبه‌هاي گوناگون آثار چند تن از اديبان معروف جديد اشاره مي‌شود.

1-3-9. صدرالدين عيني

صدرالدين عيني(1878) در مورد زندگي و تحصيل خود چنين مي‌گويد «خانة شريف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطيل- سه‌شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطيفه‌گويان و شيرين‌كاران را مي‌گرفت. من از اين گونه صحبت­هاي ادبي آزادانه استفاده مي‌كردم. من مي‌توانم بگويم كه موادهاي ابتدايي لكن مهم ادبي خود را از اين حولي (منزل) گرد آورده‌ام»(عینی، 1963- 1962، ج 7: 10).

آثار و تألیفات عيني از سال‌هاي 1893- 1894 شروع شد كه ابتدا با تخلص‌هاي سفلي، محتاجي، جنوني و از سال 1896 با تخلّص عيني در پيروي نظم كلاسيك فارسي تاجيكي شعر گفته است.

سال 1906 دوره مدرسه را به طور كامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروري ميرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدي و حامدخواجة مهري در شهر بخارا نخستين مكتب اصول جديد را به زبان فارسي تاجيكي تأسيس كرد و در سال 1909 براي دانش‌آموزان مكاتب جديد كتاب درسي «تهذيب‌الصبيان» را تأليف نمود. عيني يكي از مؤسسان و فعالان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بركت»، «بخاراي شريف» و «معرفت» بود.

با اينكه عيني در گردهمايي شكرانة جديدان در بخارا شركت نكرده بود، اما در 9 آوريل سال 1917 دستگير و به فرمان امير عالم‌خان او را 75 تازيانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابي آزاد شد و در بیمارستان كاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.

از اشعار پيش از انقلاب عيني شعرهاي «اي ترجمة حال دل، اي صفحة توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگاهان»، مثنوي «قصة پروانه و كِرمَك» و غيره كه در روزنامه و مجله‌هاي «آينه»، «شورا»، «بخاراي شريف» چاپ مي‌شدند، ماهيت عميق اجتماعي دارند. ميرزا سليم‌بيك سليمي در تذكرة «تحفةالاحباب في تذكرةالاصحاب» دربارة او نوشته «الحال از شهر عشقي و عاشقي تنفر كرده اشعار ملي مي‌نويسد»( سيف‌الله‌يف .ا، 1988: 199). پس از انقلاب اكتبر كه عيني از آن به خوبي استقبال كرد، شعرهاي «به شرف انقلاب اكتبر»، «مارش حرّيّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غيره را نوشت.

وي 22 آوريل سال 1918 به شهر تاشكند كوچيد و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعيت روسيه را پذيرفت. در اين دوره در تأسيس نشريه‌هاي «باله‌لر يولداشي»(1919)، «شعلة انقلاب»(1919)، «محنت كشلر تاوُشي»(1918) شركت فعال داشته، به زبان‌هاي تاجيكي و ازبكي شعر و مقاله‌ مي‌نوشت.

در نيمة اول سالهاي دهة 20 به عنوان پژوهشگر ادبي مجلة «شعلة انقلاب»، آموزگار سه مكتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوري بخارا در سمرقند، مدير ادارة تجارت بخارا، ويراستار ادبي و مشاور علمي و ادبي نشريات دولتي تاجيكستان فعالیت نمود. در اين دوره برخي آثار نظمي و نثري، تاريخي و ادبي تأليف كرد كه «جلاّدان بخارا»، «تاريخ انقلاب بخارا»، «تاريخ اميران منغيتية بخارا»، مجموعه شعرهاي «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌هاي «حكومت شورا به ما چه داد؟»، «سيف و قلم»، «اكنون نوبت قلم است»، «قرار تاريخي يك اجتماع فوق‌العاده»، «مسألة معارف و كتاب»، «در راه برهم دادن بي‌سوادي»، «انقلاب اكتبر و عالم شرق»، «قوم تاجيك و روزنامه»، «دربارة مكتب و معارف تاجيك»، «قابليت تشكلاتچگي در تاجيكان»، «در بارة كتاب‌هاي مكتب تاجيكان» و غيره از همين قبيل‌اند.

موضوع اصلي آثار نظمي و نثري عيني در اين دوره ترغيب و تشويق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مكاتب و مدارس، تأسيس مكاتب اصول جديد، انتقاد از نظام اداري امارت، افتخار به تاريخ گذشته، پيروي و استفاده از دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه و غرب طبق موازين شرعي و غيره بود.

وي با تكيه بر گفته‌هاي پيامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت مي‌نمايد «همچنان كه پيغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض كرده است، احتياج زندگي نيز ما را مجبور مي‌كند كه هر كدام ما حداقل روزي دو ساعت عمر خود را به تحصيل علم صرف نماييم، به ايفاده و استفاده مشغول شويم، تا كه در مشاغل دنيوي از ديگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بي بهره نمانيم»(سيف‌الله‌يف ا، 1988: 49).

2-3-9.عبدالرئوف فطرت

عبدالرئوف فطرت(1886) يكي از چهره‌هاي درخشان ادب اوايل سدة 20 ميلادي است. او كه يكي از پيشوايان جديدان بخارا بود، پس از بازگشت از تركيه و بخصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌تركيسم گرایش پیدا کرد ولي بعدها از اين جريان خارج شد و كوشش نمود تا به به ملت خود خدمت كند. او براي كتاب‌هاي درسي تاجيكي مطالب و شعرهایی تهيه كرد و چندين اثر و مقالة علمي نيز به زبان مادري‌ خود نوشت.

صدرالدين عيني در خصوص آثار فطرت چنين گفته است «هرچند از سال 1905 سر كرده در جرايد خارجه مقالات فارسي از طرف تاجيكان به قلم آمد (چنانچه ميرخان پارسازاده به «حبل‌المتين» مي‌نوشت) و از طرف محمودخواجة بهبودي و ديگران كتاب‌هاي مكتبي تأليف شد اما رنگ ادبيات نو گرفتن زبان تاجيكي در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز مي‌يابد… فطرت نثر فارسي را هم به غايت سليس و ساده مي‌نگارد. آثار نثري فطرت اولين نمونة ادبيات جديديه است به زبان‌هاي فارسي در خاك ماوراءالنهر»(عینی، 1926: 452).

مهمترين آثار وي «مناظره»(1909)، «سياهه»(1911)، «بيانات سياح هندي»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجيكي، «ابوالفيض‌خان»، «تيمور سغانسي»، «قيامت» به زبان ازبكي و غيره می­باشد.

آثار پيش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقايد روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگي بخارا، ترغيب و تشويق آموزش و علم و دانش پيشقدم، راه‌هاي رهايي از جهالت و ناداني و غيره مي‌باشد كه اين موضوع بخصوص در «بيانات سياح هندي» انعكاس كامل يافته است.

قهرمان اين قصه يك مسلمان روشنفكري است كه از هند به بخارا آمده و با راهنمايي تجددگراین بخارا از اماكن باستاني اين شهر و نواحي اطراف آن و در نهايت از وضع عقب‌ماندگي اقتصادي و فرهنگي اين كشور انتقاد مي‌كند.

«بيانات سياح هندي» از «مقدمه» و «شروع» كه بخش اساسي قصه است، تشکیل شده است. در مقدمه شهروندان كشور به سه گروه - علما، امرا و اهالي جدا كرده شده و هر گروه توصيف شده است. از جمله در بارة اميران چنين مي‌گويد «امرا… فقط به دستياري يك بخت باشعور سوار سمند حكمراني گشته، با سرگرمي تمامي مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسايش رعيت بدبخت را پايمال مي‌نمايند…  اين «عزيزان» مكتب نديده‌اند، قوانين حكمداري را نشنيده‌اند، آداب و مراسم مأموريت را نمي‌دانند».

مؤلف از وضع ناگوار فرهنگي بخاراي ابتداي قرن 20 انتقاد شديد به عمل آورده، از گذشته‌هاي پرافتخار آن ياد مي­كند «معلوم است كه بخارا در زمان سابق علماي متبحّر (بسيار دانا) و فضلاي مقتدر خيلي سود مي‌رساند. هر روز يك بوعلي، فارابي و ديگري را به ميدان مسابقت مي‌دوانيد، به اين واسطه آوازة شرافت خود را آويزة گوش جهانيان مي‌گردانيد. نزدیک دویست سال مي‌شود كه قيمت علمي خود را گم نموده … ساير تركستاني‌ها نيز كه تحصيل خود را در بخارا مي‌كردند، به بخارايي‌ها مشتركاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستارة روشن آسمان مدنيت، صحيفة منور كتاب انسانيت، يعني تركستان را به حالتي كه زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنيدنش مي‌شرمد، مبتلا نموده‌اند»( فطرت، 1988: 15).

وي باور داشت كه تأسيس مكاتب مختلف بسيار لازم است، زيرا از اين طريق موجب ارتقاء سطح علمي كشور مي‌شود. همچنين بر ضروريت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسيس مكتب طبي، فرستادن جوانان به روسيه براي تحصيل و دعوت از متخصصان اروپايي براي تدريس تأكيد مي‌كرد.

او آموزش علوم دنيوي را شرعي و تمام جهالت و ناداني مردم كشور را از ندانستن حقيقت اسلام و فرموده‌هاي پيامبر مي‌دانست «از حقيقت اسلام خبر ندارند و تحمل كسي كه يك آيت قرآن را درست خوانده به آنها فهماند… ندارند»( فطرت،1988: 38 - 37).

وي در نهايت در خصوص شكوه و عظمت كشورهاي اسلامي و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در اين باره نه اسلام، بلكه مسلمانان را گنه­كار مي‌داند «برادران! اسلام سابقة ترقي داشت، به بركت سعي و غيرت مسلمانان بود، امروز تنزل كرد، به خاطر نداشتن همت، بي‌غيرتي مسلمانان است، بلي. جمعيت كفر از پريشـــاني ماســــت/ آبادي بت­خانه ز ويـــــــ­ـــراني ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت كه بود/ هر عيب كه هست از مسلماني ماست»( فطرت، 1988: 13).

3-3-9.محمود خواجة بهبودي

سال 1875در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتي‌گري پرداخت. در بين سال­هاي 1900 تا 1914 بارها به كشورهاي مختلف شرق از قبيل عربستان سعودي، مصر، تركيه، عراق، شهرهاي قزان، اوفه، پتربورگ، مسكو و باكوي روسيه سفر نمود و با وضع سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آنها آشنا شد كه رشد اقتصاد و فرهنگ اين کشورها بر او تأثيرات بسيار گذاشت. او هنگام سفرهايش با مكتب اصول جديد تركستان و باشقردستان و روشنفكران اقوام مسلمان روسيه و مرام و مسلك آنها آشنا مي‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغيب و تشويق مكتب و علوم جديد پرداخته، از طريق روزنامه‌هاي «تركستان ولايتننگ گزيتسي»، «ترقي»، «خورشيد»، «تجار» كه به زبان تركي انتشار مي‌يافتند، با مقاله‌هايي كه در آنها حيات نو تشويق و ترغيب مي‌شد، با مردم صحبت مي‌كرد.

فعاليت اين اندیشمند تاجيك یعنی محمود خواجة بهبودي (1875) كه يكي از پيشوايان جديد تركستان بود، به عنوان نويسنده و روزنامه‌نگار داراي جنبه‌هاي مختلفی است. او بيش از همه در گسترش فعاليت مكاتب جديد در شهر سمرقند تلاش نمود و براي چنين مكاتبي يك سلسله كتاب‌هاي درسي تأليف كرد كه «اسباب سواد»، «الفباي مكتب اسلامي»، «كتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافياي عمومي»، «مدخل جغرافياي عمراني»، «مختصر جغرافياي روسيه»، «مختصر تاريخ اسلام» و غيره از اين قبيل‌اند. محمود خواجة بهبودي بنيانگذار نخستين كتابخانه عمومي شهر سمرقند بود و به اين كتابخانه بيش از هزار جلد كتاب هديه كرد.

همچنین مؤسس و نویسنده روزنامة «سمرقند» و مجلة «آيينه» مي‌باشد. «سمرقند» از ماه آوريل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آيينه» نيز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده اند. اين دو روزنامه و مجله، تريبون روشنفكران بود كه توسط آنها علم و دانش و دستاوردهاي جديد كشورهاي جهان ترغيب مي‌شد.

در ميان آثار تأليف‌شدة او نمايشنامة «پدركُش» بسيار شهرت و محبوبيت داشت. در اين نمايشنامه از كاستي‌هاي زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبك و اصول جديد، آموزش زبان‌هاي مختلف از جمله زبان روسي، تربيت متخصصين رشته‌هاي مختلف و غيره تأكيد شده است.

در اوايل سال 1919 محمود خواجة بهبودي همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا مي‌گردد. او در شهرسبز دستگير و با فرمان امير بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جديدي به قتل مي‌رسد.

پس از قتل محمود خواجة بهبودي بسياري از روشنفكران تاجيك و ازبك از قبيل عبدالرئوف فطرت، صدرالدين عيني، سعيدرضا علي‌زاده، چولپان و غيره به ياد او مرثيه و خاطرات پرسوز نوشتند.

4-3-9. ميرزا سراج حكيم

ميرزا سراج حكيم (1877)، دربارة كودكي و نوجواني و تحصيلاتش چنين نوشته است « …در دوراني كه پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگي سواد فارسي‌ام برآمده جزئي خط و سواد فارسي را دارا شدم. بعد قريب به دو سال در منزل خود پيش يك نفر معلم باسواد بعضي مطالعة كتب فارسي اخلاقي و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربي آموختم. چون كسب آبايي بنده صرافي بود، بنا بر فرمودة پدرم با جزئي سرمايه مشغول كسب گرديده به يكي از دكان‌هاي صرافي نشستم. با وجود آن اغلب ميل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد يك سال كسب نزديك معلم روسي‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسي نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسي را بلد شدم…

پس از آن در يكي از مكتب‌هاي روسي كه تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده يك سال تحصيل  زبان، رياضي، جغرافي نمودم. اغلب شب‌ها درس مي‌گرفتم و بر اكثر روزنامه‌هاي روسي و تركي مسلط گرديده، تركي را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزديك نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد فرانسه را با جزئي لغت تحصيل نمودم… و گاهي شعر فارسي هم مشق مي‌كردم. رفته رفته بد شاعري هم نشدم… بعد قريب يك سال پيش يك نفر از مدرس‌هاي بخارا صرف و نحو، قدري فقه به زبان عربي هم تلمّذ نمودم…»( حكيم، 1922: 5 - 4).

وي سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگي تجارت را به طور موقت به قصد سياحت ترك گفت. نخستين سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحراي تركمن، كراسنودسك، باكو، تفليس و تركيه تا شهرهاي بزرگ اروپا مثل صوفيه، بلگراد، بوداپست، وين، برلين، پاريس، برن و لندن رفته و از طريق مسير ورشو، مسكو، باكو، كراسنودسك و عشق‌آباد در ماه ژانوية سال 1903 به وطن برمي‌گردد. پس از يك ماه به خراسان ايران سفر كرد و از طريق شهرهاي قوچان، مشهد، نيشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، باميان، تاش‌قرغان، مزار شريف، تيرميز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمي‌گردد. در اين سفر 8 ماه در سبزوار ايران اقامت كرد و در افغانستان با تهمت ناروا حدود 10 ماه زنداني مي‌شود. سفر سوم او كه 5 سال طول كشيد، از طريق شهرهاي چارجوي، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، يولاتان، كوشكه، تجن، سرخس، ترتكول، ارگنج، خيوه، كراسنودسك، باكو، رشت، قزوين، تهران، قم، كاشان، اصفهان، شيراز، بوشهر، بامبي، دهلي و غيره ادامه يافته و در سال 1910 به وطن برمي‌گردد. هنگام اين سفر طولاني ميرزا سراج در شهر تهران طب اروپايي را آموخته و 4 سال در ولايت مازندران ايران با نام دكتر صابر به امور معالجه مشغول مي‌شود. پس از بازگشت به وطن به تأليف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانوية سال 1914 ديده از جهان فرو بست.

ميرزا سراج حكيم در عمر كوتاهي كه داشت، توانست از خود ميراث غني نظم و نثر بر جاي بگذارد. چنان كه در فوق اشاره شد، او از اوان كودكي به شعرگويي روي آورده بود. وي سالها در روزنامه‌ها و مجله‌هاي «سمرقند»، «آيينه»، «بخاراي شريف» و«توران»، «نوبهار» و «توس» ايران مقاله‌ها مي‌نوشت. مهمترين تأليف او سياحت‌نامة تاريخي «تحف اهل بخارا» مي‌باشد.

اشعار او سبك و اسلوب جديد داشت و ديگران را نيز ترغيب و تشويق مي‌كرد كه با زوش و شيوة نو شعر بسرایند. در آثار نظمي و نثري و از جمله مقالات مطبوعاتي او كه اديب و عالم و جهان‌ديده بود، سرشار از افكار جديد است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و ناداني مردم و بي‌بهره بودن بخاراييان از علم و دانش زمانه را ديده، گذشتة پرافتخار خلق و كشور خود را به ياد مي‌آورد و سؤال مي‌كند كه چرا چند قرن پيش اين كشور و اين ملت با دانش و فرهنگ والاي خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می­برد؟ او دلیل اين همه بدبختي‌ها را در بي‌بهرگي از علم و دانش ديده از خدا کمک مي‌طلبد كه مردم او را از اين خواب گران، غفلت‌زدگي بيدار كند و به راه پیشرفت هدايت نمايد.

«تحف اهل بخارا» يكي از بهترين آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده است. اين كتاب خواننده را با اوضاع اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي برخي از كشورهاي عالم، به خصوص اروپا آشنا مي‌سازد. وي به هر كشوري كه قدم مي‌نهاد، پيش از همه از مكتب و دانشگاه‌هاي آن بازدید مي‌كرد.

5-3-9. ميرزا عبدالواحد مُنظِم

منظم(1875) نخستين کسی است كه سال 1908 در شهر بخارا با همراهي دوستانش عيني، حمدي و مهري مكتب اصول جديد تأسيس نمودند و با زبان مادري به اطفال تعليم مي‌دادند. او همچنين يكي از مؤسسان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بخاراي شريف«، «بركت»، «معرفت» در بخارا مي‌باشد.

در پي تعقيب سران حكومت­ بخارا وي در سال 1917 به شهر تاشكند مي‌رود و تا سال پايان اقامت او يعني  1920 به عنوان يكي از رهبران جديد بخارا، حركت‌هاي ضدحكومتي را رهبري كرده و در ادارة روزنامه‌هاي «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظيفه مي‌كند.

پس از سرنگوني امير عالم‌خان در تاريخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسيس جمهوري خلقي شوروي بخارا معاون رئيس جمهوري خلقي شوروي بخارا، نخستين ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوري خلقي شوروي بخارا بود.

طبق قرار شوراي ناظران جمهوري خلقي شوروي بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را براي تحصيل به آلمان مي‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعري خوش ذوق هم بود.

منظم تمام ناداني و جهالت مردم را دور ماندن از دين و دانش و از نداشتن مكتب مي‌دانست و از اينرو، جوانان را به سوي آموزش علم و دانش كه چشم انسان را مي‌گشايد و شخص را از كفر و جهل مي‌رهاند و در بهشت را به روي هر كس باز مي‌كند، دعوت مي‌نمود.

منظم نه تنها اديب و دانشمند، بلكه خطاط معروف زمان خود بود كه اين هنر را از شريف­جان مخدوم صدر ضياء آموخته بود. صدر ضياء در «تذكار اشعار» خود دربارة وي سخنان نيك گفته كه دو بيت آخرش اين است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولي رتبة نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پيش اهل نظر/ ضيابخش چشم و كُحل بصر است(حكيم، 1922: 7).

6-3-9.تاش‌ خواجة اسيري

سال 1864 در شهر خجند در خانوادة ای ايشان‌ هنرمند زاده شد. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 براي ادامة تحصيل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصيل در خوقند، زبان روسي را نيز از فرا گرفت و از مطبوعات روسي و تركي نيز بهره­مند ‌گرديد. سپس به شهر خجند برگشت و در كنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به كسب سنگ تراشي شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.

آثار اسيري غالباً در قالب مثنوي، قصيده، غزل، قطعه، رباعي، دوبيتي و مخمّس است كه در خصوص مسائل اجتماعي، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جديد است. او پيوسته هموطنانش را به بيداري و هوشياري، پرهيز از جهالت و بي‌دانشي دعوت نموده، آنها را وادار مي‌سازد كه چون گذشتگان بافرهنگ خويش علوم زمانه را فرا گيرند. وي همچنين مردم را دعوت مي‌نمايد كه به اسلام ناب روي آورده و بر اساس تعليمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.

7-3-9. صديقي عجزي

سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه كه مردي هنرمند بود به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي مدتي در مدرسه به تدريس پرداخت ولي بعد از آن كناره گرفت و دورة شبانة آموزش زبان روسي را به پایان رساند و به كار مترجمي روي آورد.

در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زيارت خانة خدا مدتي در سفارت­خانة روسيه در شهر جدة عربستان مترجمي مي‌كند. سپس راه مسافرت را در پيش گرفته، به قاهرة مي‌رود. سپس از شهرهاي اوديسه، تفليس، باكو، مسكو و پتربورگ نيز ديدن نموده، با وضع سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آنها از نزديك آشنا مي‌شود. در شهر تفليس با اندیشمندان آذري، شاعر علي‌اكبر صابر و سردبير مجلة «ملا نصرالدين»، جليل محمدقلي‌زاده آشنايي و دوستي پيدا مي‌كند.

پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغيب و تشويق علم و دانش مي‌پردازد. ابتدا در مكتب عبدالقادر شكوري زبان روسي تدريس مي‌كند. اندكي بعد در روستاي حلوايي شهر سمرقند مكتب اصول جديد گشوده، به تدريس مي‌پردازد. در اين مدرسه علاوه بر كودكان، براي بزرگ­سالان نيز دورة شبانه تأسيس نموده، به آنها نيز سواد مي‌آموزد. در اين اثناء، با اغواي برخي از علماي ارتجاعي، مكتب اصول جديد او غيرشرعي اعلان شده، وي را كافر مي‌گويند. سپس با اجازة ژنرال فرماندار تركستان، مكتب روسي - محلي تأسيس كرده، ابتدا معلمي و بعداً مديري آن را به عهده مي‌گيرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند كتاب‌فروشي‌ «زرافشان» را تأسيس مي‌كند. ديوان وي در سال 1914 در تاشكند چاپ شد. عجزي در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.

سيداحمدخواجة صديقي عجزي يكي از بنيانگذاران ادبيات معاصر تاجيك و مؤلف داستان‌هاي «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌هاي اشعار «گنجينة حكمت»(1914)، «عين‌الادب»(1915) و بسياري اشعار ديگر است. محتوای اصلي آثار اين اديب و دانشمند برجسته، ترغيب آموزش علم و دانش، بويژه علوم جديد از طريق اروپا و روسيه، زبان روسي، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، بويژه وضع ناگوار تعليم و تربيت، شكوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غيره است.

8-3-9 . سيداحمد وصلي

سال 1870.م در شهر سمرقند در خانوادة استاد عظيم زاده شد. پس از تحصيلات ابتدايي، در مدارس شهرهاي سمرقند، بخارا و تاشكند تحصيل نموده و عمري به تدريس پرداخت. او يكي از آن شاعران و دانشمندان تاجيك است كه به حمايت آموزش اصول جديد برخواسته بود. وي همچنين يكي از نخستين كانديدها براي مكتب اصول جديد تاجيكي سمرقند بود كه عبدالقادر شكوري تأسيس كرده بود. در سال 1903 او كتابي درسي با نام «بيان‌الحروف» براي مكتب نوشت.

سيداحمد وصلي از شاعران نامور و پيرو سنت كلاسيكي بود و آثار ادبي او اساساً از غزل، رباعي، مخمس و ديگر انواع شعري عبارت است. صدرالدين عيني ميراث ادبي وصلي را «تقريباً چهار هزار بيت» گفته است(وصلي سمرقندي، 1989: 119).

آثار منظوم وصلي در ديوان‌هاي «ارمغان دوستان»(تاشكند 1909) و «تحفةالاحباب»(تاشكند 1912) به چاپ رسيده است. او همچنين مؤلف چندين رساله و مقاله‌هاي علمي مي‌باشد. سيداحمد وصلي به تاريخ 29 اكتبر سال 1929 فوت كرد.

9-3-9. احمدجان مخدوم حمدي

وی كه در كنار ميرزا عبدالواحد منظم و صدرالدين عيني يكي از فعالان حركت جديدي در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنيا آمد. پدرش قاضي بود. او از نخستين كساني بود كه به همراه دوستانش منظم، عيني و مهري  نخستين مكتب اصول جديد به زبان فارسي تاجيكي را در بخارا تأسيس نمود. همچنين در نشر كتاب‌هاي درسي، تأسيس سازمان «تربية اطفال» و ديگر نهادهاي فرهنگي جديدان نيز نقشي بسزا داشت.

پس از واقعة كاليسوف در بخارا، وي به همراه گروهي از معاصران به تاشكند پناهنده شد و در آنجا روزنامة «قُتُلوش» (نجات) را تأسيس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادي و بعداً نماینده مردمي شوروي بخارا در مسكو گرديد.

حامدخواجة مهري كه از دوستان و همفكران منظم، عيني و حمدي بود، در خانوادة قاضي عبدالوهاب خوشنويس ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را نزد پدر آموخت. سپس در مكتب و بخصوص نزد داملاّ اكرامچه كه يكي از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­اش را فرا گرفت. وی علیرغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعري خوش‌طبع نيز بود.

پس از به خاك و خون كشيده شدن جديدان،  به فرمان امير عالم‌خان در تاريخ 9 مارس سال 1918 وي در «ريگخانة» ارك بخارا به دار آويخته شد.

حاجي نعمت‌الله محترم در «تذكرةالشعرا»، افضل مخدوم پيرمستي در «افضل‌التذكار في ذكرالشعرا والاشعار» و صدرالدين عيني در «نمونة ادبيات تاجيك»، حامدخواجة مهري را شخصي فاضل، دانشمند و شاعري خوش­ذوق دانسته‌اند.

10-3-9. حاجي معين

در تاريخ 18 مارس سال 1883 در محلة روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصيلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصيلات تكميلي، ابتدا به روش سنّتي و سپس به سبك جديد، مكتب­داري مي‌كرد.

اين اديب تاجيك براي دانش‌آموزان نيز چند كتاب درسي از قبيل «راهنماي سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهيه نموده است.

حاجي معين تا هنگام آشنايي با محمودخواجة بهبودي و نمايشنامة «پدركُش» او شعر مي‌گفت، ولي بعد شعر را كنار  گذاشت و به نمايشنامه‌نويسي روي آورد كه «طوي»(1914)، «مكتب كهنه - مكتب نو»(1915)، «كوكناري»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از اين قبيل‌اند.

در سال 1916 حكومت روسية پادشاهي او را به بيگاري گرفت. بعد از بازگشت به وطن در ادارة روزنامه‌هاي «محنت‌كَشلَر تاوُشي» و «زرافشان» به عنوان سردبير انجام وظيفه نمود.

بسياري از آثار وي تاكنون چاپ نشده­اند كه  «قربانيان معارف»، «قربانيان جوانبازي»، نمايشنامة «باي و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمة احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند.

حاجي معين در 24 ژانوية سال 1938 به جرم جاسوسي به 10 سال زندان محكوم شد و سرانجام در 21 ژوئية سال 1942 در زندان سليكومسكي استان پيرم روسيه درگذشت. بعدها در تاريخ 28 سپتامبر سال 1963 او بي‌گناه دانسته شد.

11-3-9. ملانذرالله لطفي:

ملانذرالله لطفي در خانوادة قاضي ملافرهاد در شهر بخارا  به دنيا آمد. او كه از هم دوره ای­های شريف­جان مخدوم صدر ضياء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولايت‌هاي بايسون و كركي به شغل دادستاني مشغول شد.

لطفي كه يكي از فعالان متجدد بود، پس از نمايش شكرانة جديدان، همراه با صدرالدين عيني به ضرب 75 ضربه شلاق محكوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانة امير بخارا به كمك سربازان روس فرار كرد، ولي جراحات او به اندازه‌اي شديد بود كه 11 آوريل سال 1918در بیمارستان وفات كرد.

صدرالدين عيني كه با ملا نذرالله لطفي آشنايي داشت، در «نمونة ادبيات تاجيك» از طبع لطيف او ستايش كرده است.

12-3-9. ميرزا هئيت صهبا:

سال 1850 در ميانكال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصيل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدريس كرد. اين مرد حقيقت‌خواه و حق­گو هرچند كه از مسئولان دربار امارت بخارا بود، هميشه از نقصان‌هاي حكومت داران انتقاد مي‌كرد. همين حق­گويي و حق‌پرستي و نوجويي و نوخواهي‌اش بود كه سال 1915 با سفارش سفارت­خانة روسيه توسط قوش­بيگي بخارا تنبيه شد. پس از واقعة كاليسوف در سال 1918 در ارك بخارا زندانی و سپس به قباديان تبعيد و در همان جا كشته مي‌شود. ميرزا هئيت صهبا يكي از شاعران معروف زمان و صاحب‌ديوان بود.

13-3-9. حاجي نعمت‌الله محترم:

حاجي نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصيل نمود. ابتدا با تخلص «نازك» به زبان فارسي تاجيكي شعر مي‌گفت. همزمان تذكره‌اي با نام «تذكرةالشعرا» تهيه نمود كه يكي از منابع مهم ادبيات نيمة دوم قرن 19 و ابتداي قرن 20 است.

محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضي ناحية يكه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط ادارة نظامي شوروي به شهادت رسيد.

14-3-9. ميرزا شاه‌ فايض بخارايي:

ميرزا شاه‌ فايض بخارايي متخلص به فايض سال 1890 در خانوادة ميرزاباي آقسقال كه مردي صراف بخارايي بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوايل سال 1914 براي پزشکی به تركيه و چند شهر اروپايي رفت. با جوان ‌بخارائيان دوستي و همفكري داشت. پس از واقعة كاليسوف توسط رهبران سیاسی توقيف و در سال 1918 به شهادت رسيد. وي صاحب اشعار مرغوب و كتابخانة خوبي بود كه كتاب‌هاي نادر آن كتابخانه به آتش كشيده شد.

14-3-9. قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي:

قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي متخلص به نظمي، كه اشعار او را حاجي نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پيرمستي، شريفجان مخدوم صدر ضياء و صدرالدين عيني ستوده‌اند، يكي از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبي و شعر كه در منزل صدر ضياء برپا مي‌گرديد، شركت فعال داشت.

نظمي كه با متجددین بخارا روابط قوي داشت، پس از نمايش شكرانة جديدان در ماه آوريل سال 1918 از مقام قضاوت ناحية وابكند بخارا معزول شد و پس از واقعة كاليسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضي عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعيد گرديد و پس از شش ماه در اوايل ماه نوامبر همان سال كشته شدند.

14-3-9. ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت:

ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصيل كرد. او شاعري منتقد و حق­گو بود. مجموعة اشعارش با نام «تحفة‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد.

جرأت كه يكي از متجددین شهر سمرقند بود، در تاريخ 1 اوت سال 1917 سازماني با عنوان «اتفاق» تأسيس شد، به اتفاق عجزي سمرقندي عضويت در اين جمعيت را پذيرفته و براي تأمين حقوق كاسبان و دهقانان تلاش مي‌كرد.

از آثار متجددین چنين برمي‌آيد كه آنان از وضعيت عقب‌ماندگي اجتماعي و فرهنگي جامعه و جهل و بي‌سوادي مردم خود سخت رنج مي‌كشيدند و از اينرو خواهان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعي، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتي و محلي نسبت به مردم بودند.

در عرصة ديني نيز از اينكه علماي جاهل دين را به شكل نادرست به مردم معرفي مي‌كردند، متجددین سخت ناراضي بودند و از اين بابت نيز تلاش مي‌كردند تا اسلام واقعي و عدم مخالفت اين دين را با علوم جديد و پيشرفت جامعه به مردم معرفي كنند. آنها از روشهاي نادرست و غيراصولي آموزش‌هاي ديني كه روحانيون منفعت­طلب از آن دفاع مي‌كردند، انتقاد شديد مي‌نمودند. متجددین سعي و كوشش به خرج مي‌دادند تا تصوير درست و علمي از دين مبين اسلام را براي عامه مردم ارائه نمايند، تا اصول دين از خرافات زدوده شود.

در كل آنها دارای روحية خودشناسي بسيار بالاي ديني، توأم با حس وطن‌پرستي، استقلال‌طلبي و خودآگاهي اجتماعي و ملي بودند.

متجددین آموزش زبان روسي را جهت آشنايي با دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه براي ملت خود ضروري مي‌دانستند. زيرا در عرصه‌هاي گوناگون علمي و تكنيكي آثار بسيار زيادي به اين زبان موجود بود.

آنان به اروپاي مترقي و پيشرفتهاي آن توجه مي‌نمودند و عقيده داشتند كه دستاوردهاي ممالك غرب نتيجة تكيه بر علم و فرهنگ گذشتة شرقيان است.

6
5

اما در كنار آن، متجددین نسبت به كشورهاي سرمايه‌دار و پيش از همه روسيه نظر انتقادي داشتند و مردم را به خودشناسي و استقلال‌خواهي در مقابل سرمایه­داران دعوت مي‌نمودند.

متجددین در محيط وحشتناك امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد براي رسيدن به آرمان‌هاي انساني خود كوشش مي‌كردند. امير و درباريان، بخصوص علماي متعصب با هر وسيله‌ كه مي‌توانستند، سعي مي‌كردند متجددین را در بين مردم بدنام كنند و حتي به بي‌ديني متهم مي‌نمودند و افكار آنها را باعث تحريف و ويراني دين مي‌دانستند. اما افكار متجددین بر جامعه تأثير خود را گذاشته و تدريجاً رشد كرد.

لازم به ذكر است، از آنجا كه نظر حزب حاكم نسبت به متجددین منفي بود، در طول سالهاي حاكميت شوروي، اين افكار از جانب جامعه‌شناسان تاجيكستان به طور بايد و شايد مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشتة خالق ميرزازاده سالها بحثي ميان دو گروه وجود داشت. گروه اول مي‌گفتند كه روية متجددین پديده‌اي مثبت بود كه بر ادبيات و افكار عمومي تاجيك تأثيري بسزا داشت. گروه دوم عقيده داشت كه  متجددین جنبشي غيرانقلابي در تاريخ خلق تاجيك بوده است. آنها اصطلاح «معارف‌پروري» را به جاي «جديدي» به كار مي‌بردند، حال آن كه نام تاريخي اين جنبش، نه معارف‌پروي، بلكه «جديدي» است. عموماً اين گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقيدة آنان را انكار مي‌كردند(ميرزازاده .خ، 1991: 71). در دواير رسمي، كتاب­هاي درسي، دائرةالمعارف‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.

جامعه‌شناسان تاجيكستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسكي. ا.م. بهاءالدين‌اف، ز. رجب‌اف و ديگران در آثار دهه‌هاي 40 و 50 خويش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، اديباني چون ميرزا سراج حكيم، سعيداحمدخواجه عجزي را كه قبلاً جديد مي‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروري» شمردند. تنها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجة بهبودي را جديد مي‌ناميدند ولی بعداً بعضي از آنها عقيدة خود را تغيير دادند.

در پی فشار شديد مقامات حزبي و دولتي و حتي عالمان و اديبان متخصص متجددی مانند خالق ميرزازاده مجبور شدند كه «ندامت‌نامه» و «كژاهه» بنويسند و اقرار كنند كه جملگي آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.

به اين ترتيب در دهة 40 و نيمه اول دهة50 اكثر روشنفكران تاجيك، جريان جديديه را محكوم و موجوديت نسل دوم روشنفکران مذهبی را كاملاً انكار نمودند. هواداران اين گروه در دهه‌هاي بعد نيز از جديديه انتقاد شديد نمودند. چنانكه، عبدالقادر منيازاف چنين نوشته ‌است «جديديه به عنوان جريان ايدلوژي ارتجاعي اصلاً در جهت منافع بورژوازي محلي و حتي فئودالي بود. شعار آنها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اينرو گروهي ساده لوح و صادق كه جانبدار منافع ملي بودند، بدون درك ماهيت اصلي جديديزم با اين حركت همراه شدند، مانند صدرالدين عيني كه آن وقتها هنوز مبارزة طبقاتي را نمي‌دانست و نمي‌فهميد»(منيازاف ع، 1958: 28). همچنين به عقيدة ظريف رجب‌اف «جديدي‌ها حتي يك اثر پرقيمت به وجود نياورده‌اند»( رجب‌اف ظ، 1959: 394). صاحب تبراف هم می­گوید كه «در عرفة انقلاب سوسيالستي اكتبر، معارف‌پروران كه نام اصلي آنها جديدان هم مي‌باشد، در هيچ ساحة حيات سياسي، اجتماعي، ايديولوژي، مدني و ادبي نقشي مثبت نداشته‌اند»(تبراف .ص، 1966: 75).

اما از نيمة دوم دهة 50 به بعد در كنار نظرية ضد جديديه، مقالاتي در مطبوعات به چاپ رسيد كه جنبش جديديه را مثبت ارزيابي كرد. اما در دهة 90 و آزادي بيان در زمان شوروي و سپس در دوران ‌استقلال تاجيكستان، نظر اكثر محققان و جامعه‌شناسان تاجيك نسبت به جنبش جديديه مثبت شد. برگزاري سمينار در شهر تاشكند با شركت دانشمندان ازبكستان، تاجيكستان، آذربايجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجيك در ابتداي سال 1990، جنبش جديديه پديدة بزرگ فرهنگي و اجتماعي دانسته شد. طي چند سال اخير نيز جنبه‌هاي مختلف افكار جديديه توسط دانشمندان تاجيك از قبيل م. شكوري، م.رجبي، غ. عاشوراف، ا. سيف‌الله‌اف، ر. هادي‌زاده، خ. ميرزازاده و ديگران بررسي شده است.