اشتراکات فرهنگی و تمدنی تاجیکستان و ایران

از دانشنامه ملل

بی­گمان در ایرانی شمردن ماهیت و اصرار بر بخشیدن هویت ایرانی، به عناصر تمدنی ماوراءالنهر نمی‌بایست اغراق و مبالغه نمود. لذا این توصیه به هیچ وجه به معنای انکار بخش عظیم ایرانی ماهیت تمدنی و یا سلب بخش ایرانی هویت تمدنی ماوراءالنهر، یعنی اصلی‌ترین بن‌مایه‌های ماهیت و هویت تمدنی و فرهنگ این منطقه نیست. بلکه تأکیدی است بر پرهیز از تمامیت‌خواهی و زیاده‌طلبی در حوزه‌ی دعاوی فرهنگی و رعایت حساسیت‌‌های منطقی مجموع دارندگان تاریخی ماوراءالنهر. بدیهی است دعاوی به‌حق فرهنگی اگر لزومی بر طرح و وزن‌کشی هم داشته باشد، چنانچه علمی و منطقی باشد، یعنی با پرهیز از تمامیت‌خواهی و زیاده‌طلبی در حوزه‌ی دعاوی فرهنگی و رعایت حساسیت‌‌های منطقی دارندگان تمدن تاریخی این سرزمین مطرح شود، جذابیت و پذیرش بیشتری می‌یابد.

سیاست‌های کلان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی حائز اهمیت است. تن‌دادن به تمایلات و پاره‌ای مطالبات جریان‌های باستان‌گرا در حوزه‌ی تمدنی ایرانی و یا تأکیدهای بی‌جا بر پاره‌ای دعاوی برتری­‌طلبی قومی و نژادی، می‌تواند منجر به تقویت و فعال­سازی بیش از پیش نژادپرستی و قوم‌گرایی در میان کشورهای اسلامی، از جمله جوامع این سرزمین گردد. این نوع تمایلات، مطالبات و دعاوی، قطع نظر از مغایرت با مسلّمات اسلامی، به هیچ روی با امنیت و منافع ملی ایران نیز سازگاری ندارد. «ایران» - همچنین «تاجیکستان» و نیز «افغانستان» - محاط است در منطقه‌ای با سرزمین‌هایی که مردمان آن از اقوامی گوناگون­‌اند؛ غالباً به اصطلاح از نژادهایی غیرآریایی. مردمانی که در هر قسم و هزار و یک قصه و غصه با ما شریک­اند و همراه.

به نظر می‌­رسد تلاش و تکاپو‌های فرهنگی می‌بایست در راستای پیوندهای بزرگ و ناگسستنی میان مردمان حوزه‌ی تمدن ایران فرهنگی و مقدم بر آن، در مقیاسی ژرف‌تر و گسترده‌تر، همراه ‌با تأکید بر مؤلفه‌‌های اسلامی باشد و از هرگونه توجه و تمایل به تعصبات خاص نژادی و قومی آلوده به رنگ و بوی شعوبی و حمیّت جاهلی، در حوزه‌ی مناسبات فرهنگی فی­مابین ایران اسلامی با هر کشور اسلامی دیگر، از جمله کشورهای آسیای مرکزی، پرهیز گردد.

از دیگر سو تکاپو و تعصب برای ثبت مالکیت مفاخر و سنت‌های فرهنگی، اعم از رجال، آثار، ایام، اعیاد و غیره، در یونسکو، و هیاهو برای اخذ برچسب سند مالکیت ملی برای هر شخصیت ارزشمندی، جز نمایش تعصب قومی و ملی و ناهمسازی فرهنگی، و در پاره‌ای، کاهش جذابیت این مفاخر و سنت‌ها، چه نتیجه‌­ای می‌تواند داشته باشد. مفاخر مشترک فرهنگی، اعم از رجال، آثار، ایام و اعیاد، از جمله مهم‌ترین و بهترین فرصت‌ها برای مناسبات میان ملت‌ها و کشورها و همگرایی فرهنگی منطقه‌ای و جهانی است. این فرصت‌ها، با سیاست‌های نادرست و تمامیت‌خواهی و زیاده‌طلبی در حوزه‌ی دعاوی فرهنگی، می­‌تواند به تهدید تبدل شود[۱].

زبان مشترک

نقش و جایگاه زبان مشترک در حوزه‌ی تعاملات میان دو کشور، به ویژه مناسبات فرهنگی، بی‌نیاز از توضیح است. لیکن بزرگ‌نمایی نقش و مبالغه در اهمیت هر عاملی‌، به همان اندازه‌ی کوچک نمایی یا نادیده انگاری نقش و اهمیت عامل، می‌تواند تبعاتی نامطلوب در برداشته باشد. در سیاست گذاری‌ مناسبات خارجی، می‌بایست واقع­بین بود و نقش و جایگاه عوامل را نه افزود و نه کاست. جمهوری اسلامی ایران با جمهوری تاجیکستان در زبان مشترک و در خط جداست و با جمهوری اسلامی افغانستان در خط و یکی از دو زبان رسمی این کشور مشترک است. این اشتراکات بسیار ارزشمند و تاثیرگذار، می‌تواند از مهم‌ترین مؤلفه‌های هم‌گرایی فرهنگی این سه کشور، شمار آید. لیکن علایق شخصی، هیجانات عاطفی و شعارهای احساسی، نمی‌بایست به ارزیابی غیرواقعی از نقش و اهمیت این اشتراک بی‌انجامد.

اشتراک زبانی، مؤلفه‌ای بسیار مهم در مناسبات میان دو یا چند کشور و هم‌گرایی فرهنگی می‌باشد. لیکن کارکرد مؤثر اشتراک زبانی در مناسبات کشورها، در منظومه‌ای از عوامل همگرایی است که معنی پیدا می‌کند. اشتراک در زبان و خط، میان کشورهای متعددی در جهان وجود دارد. زبان‌های عربی، ترکی، اردو، اسپانیولی، فرانسه و انگلیسی، به عنوان زبان مادری، یا زبان رسمی بسیاری از کشورهاست. لیکن شاهد هستیم که کارکرد این عامل در روابط میان این کشورها، از جمله مناسبات فرهنگی، در پیوند با دیگر عوامل است که مجال نقش‌آفرینی در همگرایی میان آن‌ها پیدا می‌نماید و همزبانی الزاماً منجر به هم‌دلی این کشورها نگردیده است. همچنان که گاه مناسبات میان دو کشور ناهم‌زبان، به مراتب از مناسبات میان دو کشور هم زبان صمیمانه‌تر است. حتی شاهد بوده‌ایم که عواملی چون باورهای اعتقادی، غنای ادبی، تفوق تمدنی و فرهنگی، نفوذ‌ اقتصادی، برتری سیاسی و نظامی، گاه منجر به انزوا، حذف یا تبدیل زبان، یا ناکارآمدی اشترک زبانی گردیده است.

از دیگر سو مبالغه و تبلیغات غیر کارشناسانه‌ی در خصوص اشتراک زبانی، میان دو یا سه کشور، در منطقه‌ای که دربردارنده‌ی کشورهای متعدد دیگری است که در دیگر مؤلفه‌های فرهنگی مشترک و در زبان اشتراکی ندارند، می‌تواند در سیاست‌گذاری کلان فرهنگی و منطقه‌ای از کارکرد دیگر مشترکات بکاهد و یا به نوعی قطب بندی فرهنگی مبتنی بر زبان و هم‌چنین جلب خصومت نسبت به زبان هدف و اقلیت‌هایی که زبان مادریشان زبان هدف است، بیانجامد[۲].

حوزه‌ی مذهب

پدیده‌ی «شیعه‌هراسی» در ماوراءالنهر را در حال حاضر به درستی می‌توان پدیده‌ای ساختگی خواند؛ و به درستی بر فارغ بودن غالب مومنین این منطقه، از جمله تاجیکان، از اختلافات و نزاع‌های مذهبی مسلمانان تاکید نمود. مردمان ورارودان، و بالخصوص تاجیکان را تا بدانجا محب اهل بیت علیهم‌­السلام می‌یابیم که ایشان را می‌توان «شیعیان‌ عاطفی» توصیف نمود. و باز به درستی همراه بر مشترکات متنوع و متعدد ایران با آسیای مرکزی و به ویژه تاجیکستان، از هم‌نهادی، هم‌زبانی، هم‌فرهنگی، هم‌کیشی و تاریخ و تمدن و هزار و یک مشترک دیگر، تأکید می‌شود.

تحولات تاریخی نشان‌ می­‌دهد که همین بخش از ایران شرقی یا خراسان بزرگ، یا ماوراءالنهر، بنا به دلایلی، از آغازین سال‌­های سده‌ی دهم هجری، به یکی از مهم‌ترین کانون‌های تنش‌­ها و نزاع‌­های مذهبی سنیان و شیعیان در طول تاریخ اسلام تبدیل شد، با وجود تمامی اشتراکات اشاره شده، که در آن دوره هنوز در سایه چندین سده نیز پنهان نگشته بود؛ و در آن دوران نیز محبت اهل بیت علیهم‌السلام با باورهای مذهبی مردم این سرزمین عجین بود. فارغ بودن غالب مردم این سرزمین، از جمله تاجیکان از اختلافات و نزاع‌های مذهبی، به دلیل دهه‌ها حاکمیت الحادی اتحاد جماهیر شوروی بوده است و مردم ماوراءالنهر، از جمله تاجیکان، به تدریج همان‌گونه که در جهان اسلام ادغام می‌گردند، با این حکایت بیشتر آشنا می‌گردند. مشترکات یاد شده میان مردم این سرزمین‌­ها، از جمله تاجیکان، کما‌بیش میان ایران و مردم سرزمین‌هایی دیگر چون افغانستان و پاکستان نیز وجود دارد.

بی‌تردید پاشنه آشیل ایران در ورارودان، از جمله تاجیکستان، همانا اختلافات و نزاع‌های مذهبی است که دشمنان اسلام و تشیع و ایران درصدد برجسته نمودن آن هستند. در تاجیکستان، تعدادی از تحصیل­‌کردگان تاجیک حوزه­‌های علوم دینی در پاکستان، عربستان و به ویژه شرق ایران نیز در ترویج تعصبات دینی و شیعه هراسی، که لاجرم منجر به شیعه‌­ستیزی می‌گردد، دارای نقشی موثر می‌باشند. به ویژه که برخی از ایشان امامت جمعه و جماعت را عهده‌دار می‌گردند و یا حلقه‌­های آموزشی را اداره می‌نمایند. در دیگر کشورهای منطقه نیز شاید کمابیش همین‌گونه باشد.

بخشی از مساعدت‌ها و حمایت­‌های قابل ملاحظه مراجع رسمی دولتی یا مردم نهاد برخی از کشورهای اسلامی، در حوزه‌های علمی، آموزشی، دینی و همچنین عمرانی و اجتماعی در تاجیکستان و دیگر جمهوری‌های آسیای مرکزی، در سطوح متفاوت، جدایی مذهبی را برجسته و یا احیاناً اختلاف و حتی نزاع مذهبی شیعه ‌- سنی را تقویت می‌نماید. از آن جمله است اعطای سخاوتمندانه بورسیه‌های تحصیلی و فرصت‌های مطالعاتی، ساخت و ساز و تعمیر و تجهیز مساجد، تأمین هزینه­‌های حج و عمره و مانند آن. در قبال برنامه‌­ها و تبلیغات تفرقه انگیز و تعصب‌آفرین، چند توصیه یا راهکار پیشنهاد می‌گردد:

1- رعایت تمامی دقیقه‌ها و ظرایف هم‌گرایی اسلامی و ملاحظات و حساسیت‌های مردم و دولت مخاطبِ فعالیت‌های فرهنگی برون‌مرزی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه در حوزه‌ی فعالیت‌های فرهنگی با ماهیت مذهبی، از سوی مراجع غیررسمی و مردم‌ نهاد. مدیریت فعالیت‌های فرهنگی با ماهیت مذهبی از سوی موسسات غیررسمی و مردم‌نهاد شیعی ایرانی و غیر ایرانی، در شمار مهم‌ترین و هم‌‌چنین سخت‌ترین امور است. پاره‌ای از اقدامات این موسسات مانند برخی از کتاب‌ها و پایگاه‌های اطلاع رسانی مجازی و برنامه‌های ماهواره‌ای بیشترین خدمت را به ناسازگاری و تفرقه مذهبی و شیعه ستیزی می‌نماید؛

2- تأمین نیاز اهل سنت فارسی‌‌زبان در خارج کشور، به برنامه‌های ماهواره‌ای در حوزه معارف دینی، منطبق با مذاهب اهل سنت؛

3- توسعه و تقویت کرسی‌های سالم و ایمن از مرض تعصب و افراط دانشگاهی و حوزوی مذهب حنفی و علوم و معارف اسلامی مشترک در جمهوری اسلامی ایران، مانند رشته‌ها و کرسی‌های موجود در دانشگاه مذاهب اسلامی، دانشگاه تهران و شعبه جامعه المصطفی در گرگان، و تسهیل، تسریع و افزایش اعطای بورس تحصیلی و فرصت مطالعاتی و تبادل استاد در این رشته‌ها، در شمار راه‌های مناسب، موثر و مانای تقویت وحدت اسلامی و مبارزه با تفرقه‌­افکنی می‌­باشد؛

4- رعایت دقیقه‌ها و ظرایف هم‌گرایی اسلامی  و ملاحظات و حساسیت‌های مردم و دولت کشورهای آسیای مرکزی، از جمله تاجیکستان. اجتناب اکید از ارسال و انتشار کتب تبلیغی مذهبی به اصطلاح تبشیری یا مسیونری که هدف دعوت گرانه‌ی شیعی و نفی دیگر مذاهب اسلامی را دارد.

البته آشکار است که این، به معنای خود‌ممیزی کردن و یا عدم  ارائه آثار تبیینی شیعی و کتب مرجع شیعه به مراکز علمی-‌ تحقیقی و دانش پژوهان نیست. ولیکن کتبی که مخاطب عام دارد و به صورت گسترده توزیع می‌گردد، می‌بایست عاری از آرایه‌های مذهب گرایانه باشد. برای مثال ترجمه‌های تفسیری از قرآن کریم که پاره‌ای از آیات را منطبق با باورهای شیعی به فارسی برگردان نموده است، در این سرزمین توزیع نگردد. زیرا قرآن کریم مخاطب ‌عام دارد و این دست ترجمان‌ها، اذهان خوانندگان ناآگاه را مشوش می‌نماید[۳].

حضور ایران در حوزه‌ی مناسبات فرهنگی

جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای اسلامی اتحاد جماهیر شوروی که کمابیش منطبق است با «حوزه‌ی تمدنی ایران» یا «ایران فرهنگی» و دامنه‌ی‌ آن، در حوزه‌ی مناسبات فرهنگی، تکاپوهای فراوانی داشته است و حتی در قیاس با قدرتمند‌ترین رقیبان مدعی، هزینه‌های فراوانی صرف کرده است. لیکن به نظر می‌آید در مقایسه با رقبا، که هیچ‌­یک برخوردار از میزان سرمایه‌ی فرهنگی میراثی ایران اسلامی در این سرزمین‌ها نبوده‌اند، دست‌آورد مطلوبی نداشته است. آسیب شناسی این وضعیت نامطلوب، در اینجا مقدور نیست. لذا به ذکر چند نکته کوتاه اکتفا می‌گردد.

تکاپوهای فرهنگی متعدد، متنوع، پرهیاهو و پر هزینه، که گویی خاص مناسبات فرهنگی ایران است و به این اندازه در مناسبات و فعالیت‌های فرهنگی‌ رقیبان مشاهده نمی‌شود؛ غالبا‍ً در شمار فعالیت‌های فرهنگی سطحی و ناپایدار است. از خصیصه‌ها‌ی مهم این دست فعالیت‌ها، هیاهوی تبلیغاتی، پوشش رسانه‌ای و تامین نیاز دست اندرکاران بخش فرهنگی برون مرزی کشورمان، به تهیه‌ی گزارش‌های کوتاه و بلند مصور و بی‌تصویر است. پاره‌ای از دیگر فعالیت‌ها نیز حکم مؤلفه القلوب در مناسبات فرهنگی را دارد و فی‌حد ذاته فاقد ارزش است. فعالیت بخش خصوصی در حوزه‌ی فعالیت‌های فرهنگی برون مرزی، نیز محدود، غالباً با اولویت منفعت مادی، متکی بر حمایت دستگاه‌های دولتی و گاه زیان­‌آور است.

بسیاری از برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی نیز که معمول است، غیاب و یا حضور ما، در حیات و بقای آن برنامه‌ها و فعالیت‌ها، غالباً هیچ­‌گونه تأثیری جدی، جز کمک خرجی دستگاه‌های فرهنگی بومی ندارد. همچون بزرگداشت ایام موسوم به مشاهیر و مفاخر مشترک، یا اعیاد مشترک. در مقابل این وضعیت، حضور فرهنگی غالب رقیبان مدعی، به مراتب، فاقد تعدد و تنوع در برنامه و فعالیت و بی هیاهو است. برنامه­‌های نمایشی و همایش‌ها، برگزاری جشنواره و آمد و شد کاروان‌های میهمان و مانند آن جز به ضرورت و مقتصدانه انجام نمی‌پذیرد. لیکن حضور رقیبان مدعی، در حوزه‌ی آموزش و پرورش، به مراتب از حضور ایران اسلامی، قوی‌تر بوده است.

برای مثال در تاجیکستان، سرمایه‌گذاری حضور و نفوذ کشورهایی چون ایالت متحده‌ی امریکا، اتحادیه‌ اروپا، روسیه، ترکیه و عربستان سعودی و نهادهایی چون «بنیاد سورس»، «بنیاد آقا‌خان محلاتی» و شبکه‌ی آموزشی «نورجی‌لر»، که جملگی به نوعی «کادرسازی» را دنبال می‌کنند، به مراتب از سرمایه‌گذاری حضور و نفوذ ایران اسلامی، قوی‌تر و مثمرتر بوده‌ است. در این حوزه (کادرسازی)، ایران اسلامی لااقل به اندازه‌ی یک نسل آموخته و پرورده‌ی رقیبان مدعی، از ایشان عقب مانده است.

در واقع پس از گذشت چندین دهه از استقلال تاجیکستان؛ تنها جمهوری فارسی زبان ماوراءالنهر، جمهوری اسلامی ایران همچنان فاقد حتی یک باب مجموعه‌ی آموزشی بین‌المللی است. لزوم رعایت ظرفیت‌ها، محدودیت‌ها و شرایط کشور کوچکی چون تاجیکستان در مناسبات و فعالیت‌های فرهنگی هنری- علمی و آموزشی با این کشور، امری است بدیهی که متاسفانه رعایت نمی‌گردد. مناسبات نزدیک دو کشور، مشترکات فراوان فیمابین و فقدان این دو عنصر در مناسبات ایران با بسیاری از دیگر کشورها‌، در پاره‌ای موارد بار سنگینی متوجه دستگاه‌های فرهنگی هنری و علمی آموزشی، در دو بخش دولتی و خصوصی، به تاجیکستان نموده است که بیرون از ظرفیت‌، توان و طاقت دستگاه‌های مسئول در این کشور است. از دیگر سو این گونه توجهات بی‌­فایده و بیرون از ظرفیت و گاه بی‌هدف و آشفته، به‌جای تأثیرگذاری مثبت، می‌تواند سوء تفاهم‌هایی را نیز به وجود آورد[۴].

نیز نگاه کنید به

تاریخ و میراث مشترک فرهنگی فرانسه و ایران؛ تاریخ و میراث مشترک فرهنگی تایلند و ایران؛ مشترکات و تمایزات فرهنگی ایران و اردن؛ تاریخ و میراث مشترک فرهنگی قطر و ایران؛ مشترکات و تمایزات فرهنگی ایران و گرجستان

کتابشناسی

  1. زهیری، حسن(1390-1391). کتاب فیروزه ای تاجیکستان، ص. 167-168
  2. زهیری، حسن(1390-1391). کتاب فیروزه ای تاجیکستان، ص. 168-169
  3. زهیری، حسن(1390-1391). کتاب فیروزه ای تاجیکستان، ص. 169-171
  4. زهیری، حسن(1390-1391). کتاب فیروزه ای تاجیکستان، ص. 171-172