جایگاه دین در ساختار کنونی حکومت و جامعه چین
جایگاه دین در ساختار کنونی حکومت و جامعهی چین
باتوجه به حاکمیت ایدئولوژی کمونیستی بر چین از سال1949، باید گفت مذهب در ساختار حکومتی و جامعهی چین معاصر نه تنها از جایگاه مهمی برخوردار نبوده و نیست، بلکه اساسا فاقد هر گونه نقش، اگر نگوییم مورد ستیز بوده، در ساختار سیاسی بوده است. ولی همچنانکه پارسونز بیان میکند، بین توسعهی ارزشهای اجتماعی و مذهب رابطهی مستقیمی وجود دارد، رویکرد چین معاصر(پس از اجرای اصلاحات) به دین نیز معنای جدیدی یافته است. بر همین اساس، پس از سال 1979 میلادی(آغاز سیاست اصلاحات) نه تنها تغییری در کارکرد دین در جامعه رخ داده، بلکه روابط دینی چین با دیگر کشورها در قالب برنامههای فرهنگی-آموزشی و ایجاد مراکز فرهنگی کنفوسیوس در سراسر جهان، و خلأ معنوی به وجود آمده در میان جامعه پس از فروپاشی کمونیسم، افزایش پیدا کرده است. به اعتقاد برخی از محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی چین، در حالحاضر، جامعهی چین با بحران هویت، خلأ معنوی و اعتماد به نفس عمومی مواجه است، (سابقی، 1385)دلایل زیادی هم برای این بحران ذکر شده است، اما همگی در دو مورد اتفاق نظر دارند: 1- حوادث و وقایع دوران انقلاب فرهنگی چین(1966تا 1976میلادی) که در آن گاردهای سرخ، ضمن تخریب اخلاق و ارزشهای اجتماعی سنتی جامعه، هزاران بنای تاریخی، فرهنگی و مذهبی را با خاک یکسان کرده و اقلیتهای قومی و مذهبی را سرکوب کردند. عواقب و پیامدهای این تخریبها که ثمرهاش خشونت، کشتار، تخریب اقتصاد و ارزشهای دینی-فرهنگی بود هنوز هم فراموش نشده است. 2- فروپاشی ایدئولوژی مارکسیستی و رشد سریع و غیرقابل تصور توسعهی اقتصادی چین در سه دههی اخیر، به دلیل نبود هیچگونه پایهای قابل اتکا از ارزشهای معنوی، اخلاقی و اجتماعی و نابود شدن ساختارهای کهن اخلاقی پیشین، فرهنگ اصیل مردم، به ویژه در بعد اجتماعی بیشترین آسیب را دیده و مردم با فرهنگ و ارزشهای خیرخواهانهی گذشتهی خود فاصله بگیرند. بنا به اعتقاد محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی این کشور، در چنین شرایطی، دین میتواند علاوه بر کارکردهای روحی و روانی عمومی، در حل بحرانهای فراگیر اجتماعی نیز موثر باشد. چون دین تنها گزینهای است که با توجه به کثرت جمعیت و تنوع قومی این کشور، میتواند نقش و کارایی مؤثری در میان تمامی قشرها و طبقات اجتماعی داشته باشد. به همین خاطر، آنان معتقدند (Feng Jin Yuan, 2005) در دورهی اصلاحات، نقش دین بسیار کلیدی و تعیین کننده خواهد بود که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود: ( عادل خانی ،1388 ،www.khaniadel.blogfa.com)
1- توجه دین به خدمات عمومي و کارهای عام المنفعه: در تاريخ چين، محافل مذهبي همیشه نقش مهمي در ارایهی خدمات اجتماعی در زمينههاي پزشكي، بهداشتي، آموزشی و پرورشي و امور خيريه ايفا كرده و در دوران کنونی نیز با توجه به بحرانهای عمومی فراگیر مانند محیط زیست، بلایای طبیعی، بیماریهای مسری و خطرناک، جرایم سازمان یافته، و... دین میتواند نقش بزرگی در بسیج عمومی و امداهای اجتماعی ایفا نماید.
2- حفظ ثبات اجتماعي: ادیان و مذاهب مختلف چين در طول تاريخ، نقش مهمي در حفظ صلح و آرامش و ثبات اجتماعی در چين ايفا كرده اند. بنابراین، رهبران مذهبي و پيروان مذاهب از این پس نیز میتوانند عامل مهم و مثبتی برای حفظ ثبات جامعه در چين بهشمار آیند.
3- تقويت وحدت ملي: در گذشته در کشور چین، به ویژه در دوران جنگ ضد ژاپنی، مذهب ويژگيهای ملي پیدا کرده و هميشه با وحدت ملي ارتباط تنگاتنگی داشته است. گاهی چند اقليت ملي در چين به يك دين و مذهب اعتقاد دارند، عقاید مشترک، زبان ملي مشترك، زندگي اقتصادي مشترك و فرهنگ ملي و سرنوشت مشترك اقوام موجود در این کشور میتواند به عاملی جهت پیوستگیهای ملی تبدیل شود. از اين جهت دين نقش مهمی در حفظ وحدت ملي بازي ميكند.
4- پیشبرد يكپارچگي كشور: پیروان مذاهب مختلف چين هميشه داراي سنت حسنهی ميهن پرستي بودهاند. در تاريخ این کشور ميهن پرستان دارای اعتقادات مذهبي بيشماری دیده میشود. پس از اجرای اصلاحات و سیاست درهاي باز هم پیروان مذاهب مختلف پرچم ميهن پرستي و دينداري را با هم به اهتزاز درآورده و سهم شايستهای در پيشبرد امور و يكپارچگي كشور داشته و دارند.
با توجه به مطالب فوق، رویکرد دولت چین نسبت به دین در دورهی اصلاحات، به ویژه پس از سال 2005 میلادی، نه تنها دین ستیزی و دین گریزی نبوده، بلکه رویکردی عمل گرایانه و ابزراگرایانه بوده است. دولت چین با انتشار قوانین و مقررات جدید امور مذهبی
) China National News paper, 2005)
و فعال کردن مراکز علمی و دانشگاهی برای انجام پژوهش در زمینهی دین، سعی در استفاده از مذهب در جهت پیشرفت جامعه و پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی دولت نموده است. خوجینتائو رییسجمهوری سابق چین در این زمینه میگوید: «بايد سياست اساسی حزب كمونيست چين در خصوص مذهب را كاملاً اجرا كرده و نقش روحانيون و تودههای مردم ديندار در پيشبرد رشد اقتصادی ـ اجتماعی را بهخوبی در نظر بگیریم. اين خواست حزب در برخورد با مذهب در شرايط جديد است. بايد سياست حزب كمونيست چين مبنی بر آزادی عقايد مذهبی را با جديت اجرا و بر اساس اصول ادارهی امور مذهبی طبق قانون و مقررات مربوطه و انجام فعاليتهای مذهبی بهطور مستقل و غير وابسته، فعالانه مذاهب را هدايتكنيم تا با جامعهی سوسياليستی چين انطباق پیدا كنند و محافل مذهبی را به ترويج سنن شايسته در زمينههای ميهنپرستی، دينپرستی، همبستگی، ترقی و خدمت به جامعه تشويقكرده و از آنها پشتيبانی كنيم تا خدمات بيشتری به وحدتملی، رشد اقتصادی، هماهنگی اجتماعی و يكپارچگیميهن انجامدهند» (Hu Jin Tao: www.xinhuanet.com)
البته، باید متذکر شد که این نگاه ابزراگرایانه به دین توسط حکومت چین نه از باب داشتن اعتقاد به آن، بلکه حاصل نتایج سی سال تجربهی دین گریزی و دین ستیزی حزبی از یکسو، و ضرورتهای اجتماعی جامعهی امروزین از سوی دیگر است. ناگفته پیداست، درشرایط جدید جهانی و رشد و گسترش خیره کنندهی وسایل ارتباط جمعی در جوامع مختلف و مطرح شدن ایدهی دهکدهی جهانی، محصورکردن یک سرزمین و فرهنگ و بی اطلاع نگه داشتن جامعه از جهان خارج عملا غیرممکن است. به ویژه کشوری مثل چین که در سالهای اخیر سعی فراوانی برای دستیابی به جایگاه بالاتر در جهان امروز و در میان کشورهای توسعه یافته داشته و دارد و هزینههای هنگفتی برای مطرح کردن فرهنگ و تمدن و توسعه و پیشرفت خود به جهان بیرون متقبل شده است( برگزاری باشکوه المپیک2008 و اکسپوی پرهزینهی2010شانگهای)، در این عرصه نیز با برنامهای مدون و حساب شده وارد شده است.
قطعا، سخنان بالاترین مقام سیاسی کشوری همچون رئیسجمهوری چین در خصوص مسئلهی بسیار حساس دین و آزادیهای مذهبی، آنهم در کشوری که سالهای متمادی با دین و مذهب در ستیز بوده است، در حقیقت تعیین خط مشی و استراتژی آیندهی آن در حوزهی دین است. لذا، بررسی فرازهایی از این سخنان میتواند به روشن شدن ابعاد سیاست داخلی چین در حوزهی دین کمک نماید که در ادامه به بررسی دو مورد از آن میپردازیم:
الف) «آزادی عقاید مذهبی» کدام عقیده و کدام دین؟
خوجین تائو میگوید:«باید سیاست حزب کمونیست چین مبنی بر آزادی عقاید مذهبی را با جدیت اجرا و بر اساس اصول ادارهی امور مذهبی و طبق قانون و مقرارت مربوطه، از انجام فعالیتهای مستقل و غیر وابستهی مذهبی حمایت و فعالانه مذاهب را هدایت کنیم تا با جامعهی سوسیالیستی چین منطبق شود.»
پس از اعمال سیاست درهای باز، جامعهی چین در بعد مذهبی این فرصت را یافته تا خلأ تاریخی حضور معنویت و دین در زندگی خود را با انتخاب یک دین پر نماید. ولی پهناوری جغرافیایی این کشور از یکسو، و مشکلات ارتباط کلامی سایر تمدنها با مردم این کشور از سوی دیگر، در گذشته همیشه مانعی بر سر راه ارتباطی سهل و آسان دو سویه بوده است. لذا، اینک با فراهم شدن زمینهی برقراری ارتباطات آسان از طریق تکنولوژی جدید، رقابتی جدی و فزایندهای میان پیروان ادیان مختلف در معرفی خود به جامعهی چین درجریان است که در این میان اسلام و مسیحیت با داشتن سابقهی تاریخی و برخورداری از مکتب، کتاب و ایدئولوژی مدون و مکتوب وشبکه و تئوریهای منسجم تبلیغی، فعالیت بیشتری را در این حوزه از خود نشان میدهند.
جهان غرب مسیحی، با برخورداری از موقعیت برتر و پیشرفت قابل توجه در عرصههای علمی و فنآوری، امروزه به عنوان الگویی موفق برای جامعهی چین مطرح و این کشور برای توسعه گام در راهی گذارده که جامعهی غرب قبلا آن را طی کرده است. لذا امروزه، زبان انگلیسی که مورد توجه آحاد جامعهی چین قرار گرفته، به ابزاری کارآمد برای تبلیغ مسیحیت که شاخصهی فرهنگ غربی است در میان جامعهی چین تبدیل شده است. از سویی دستورات و احکام نسبتا سادهی مسیحیت وظیفه و تکلیف چندانی را متوجه معتقدان به این آئین نمیکند، و از سوی دیگر، خلأ وجود دین و خدا را در ذهن غیر پیچیدهی او پر کرده و باعث گرایش تدریجی جامعهی چین به این کیش می گردد. البته دولتمردان چین در برابر این روند به نحو حساب شدهای که به سرمایه گذاریهای اقتصادی غرب که دولت چین سخت بدان نیاز مند است لطمه وارد نسازد، مقاومت کرده و از فراگیر شدن دین در جامعه به دلیل تبعات بعدی آن نگرانند. (جلوگیری از توزیع انجیل توسط کاروان های ورزشی در جریان المپیک2008 را باید از این منظر مورد توجه قرار داد.)
دین اسلام هم تقریبا همزمان با بعثت پیامبر گرامی اسلام در شبه جزیرهی عربستان، به همهی دنیا و از جمله سرزمین چین وارد شده است. امروزه مسلمانان در سرتاسر چین پراکنده اند و بهطور مشخص از پنج منطقهی خودمختار چین، دو منطقهی خودمختار مسلمان نشین به نامهای «سینکیانگ[1]» و «نینگشیا[2]» را تشکیل میدهند.
دوری از جهان اسلام و محدودیتهای تاریخی که برای مسلمانان در تمام دنیا از جمله چین وجود داشته است، باعث شده تا مسلمانان چین با اعتقادات و دستورات دینی اسلام بهصورت سطحی آشنایی داشته باشند. آنچه که امروز باعث گسترش و افزایش تعداد مسلمانان در این جامعه شده، اغلب بهخاطر بالا رفتن سطح خودآگاهی و هویتخواهی و معلومات قشرهای متوسط جامعه است که آن نیز دلایل متعددی دارد و تنها بخش کمی از آن ناشی از فعالیتهای مبلغان اسلامی و کشورهای مسلمان در این سرزمین است. چون متأسفانه مبلغان مسلمان در فعالیتهای تبلیغی خود به جای اصل دین به فروع آن پرداخته و در بعضی موارد اختلاف در جزئیات به عناد و دشمنپنداری یکدیگر منجر و تا بدانجا پیش رفته اند که دو مذهب تشیع و تسنن به یکدیگر بهعنوان دو دین متفاوت نگاه کنند. البته ناگفته نماند که نقش دشمنان اسلام نیز در این زمینه خیلی تأثیرگذار و پیچیده بوده و لازم است دلسوزان و مبلغان دینی در این خصوص چاره اندیشی لازم را بهعمل آورند. البته باید این موضوع را هم در نظر گرفت که کلیهی فعالیتهای اسلامی و تبلیغات دینی در کشور چین در قالب انجمن اسلامی که خود یک نهاد دولتی است صورت میپذیرد و دولت از این طریق بر کلیهی فعالیتهای اسلامی نظارت دارد.
ب) دین در خدمت رشد اقتصادی:
هوجین تائو :«باید سیاست اساسی حزب کمونیست چین در امور مذهبی را کاملا اجرا کرده و نقش روحانیون و تودههای مردم دیندار در پیشبرد رشد اقتصادی و اجتماعی در نظر بگیریم. این خواست حزب جهت انجام کارهای مذهبی در شرایط جدید است.»
همانطور که از محتوای این سخن بر میآید، نگاه ابزار گرایانه به دین بدون اعتقاد داشتن به آن و تنها بهعنوان یک ضرورت اجتماعی اجتناب ناپذیر، رویکرد جدید دولتمردان چین به دین را تعیین نموده است. در روند سرعت بخشیدن به رشد اجتماعی و اقتصادی جامعهی چین، از تمامی فاکتورهای موجود حتی عنصر مذهب که زمانی با آن در ستیز علنی بودهاند نیز مورد توجه قرار میگیرد. چرا که امروزه نقش سازندهی دین و مذهب در جوامع مختلف بهطور جدی مورد توجه است. البته همانطور که از سخنان هوجینتائو بر میآید، امور مذهبی در چارچوب سیاستهای اساسی حزب کمونیست!
[1] Xin Jiang
[2] Ning Xia