پیشینه آموزش لبنان
آموزش به مفهوم جدیددر لبنان به لحاظ تاريخي در پيوند با نفوذ اروپائيان در اين خطه از سرزمين شام قرار دارد. اين محدوده جغرافيايي كوچك به عنوان دروازده ورود به شرق نزديك، همواره مورد اهتمام كشورهاي غربي به ويژه فرانسه بوده است. وجود اقليت مسيحي ماروني از يكسو و عقد موافقتنامههاي تجاري اروپاييان با عثمانيها از سوي ديگر زمينهساز نفوذ آنان در اين سرزمين بود. فرانسه اولين كشوري بود كه در سال 1535 به موجب قراردادي با سلطان سليمان قانوني به به امتيازات گسترده تجاري در امپراطوري عثماني دست يافت(زين، 33،1986). علاوه بر آن به موجب اين قرارداد، آزادي انجام اعمال ديني خارجيان مقيم امپراطوري و نيز آزادي اقامت و تجارت و تردد در مناطق مختلف تحت حاكميت عثماني نيز تضمين شد (المقداد 80،1999).
فرانسه به ويژه در لبنان كه محل سكونت طائفه ماروني و از ديرباز ميان آنان روابطي برقرار شده بود، از موقعيتي ويژه برخوردار گرديد و به عنوان قويترين دولت اروپايي حامي مسيحيان ماروني شناخته شد. ديگر دولتهاي اروپايي نيز پس از فرانسه با عقد قرارداد با دولت عثماني برخي امتيازات را از آن خود كردند كه حمايت از اقليتهاي مذهبي از جمله آنها بود.
از آن پس روابط دولتهاي اروپايي با مسيحيان شام و لبنان به طور عام و مسيحيان ماروني به طور خاص تقويت و گروههاي تبشيري به تدریج در اين سرزمين حضور يافتند. يكي از نقاط عطف در روابط مارونيها با اروپا، تأسيس مدرسه ماروني رم توسط پاب گريگوري سيزدهم در سال 1584 با هدف آموزش الهيات مسيحي و تربيت روحانيون ماروني بود. دانشآموختگان اين مدرسه* كه به لبنان بازميگشتند علاوه بر انجام وظايف مذهبي، با تأسيس مدارس در روستاهاي محل سكونت خود به آموزش خواندن و نوشتن به نوجوانان و جوانان ماروني ميپرداختند (الصليبي، 161،2،1991). هر چند اين آموزشها در مراحل اوليه محدود بودو كند پيش رفت، سبب شد تا فرزندان خانوادههاي ماروني پيش و بيش از ديگر طوائف با خواندن و نوشتن آشنا شوند (المقداد، 81). طي قرن هجدهم با افزايش تعداد فارغالتحصيلان مدرسه ماروني رم، هم بر تعداد مدارس افزوده شد و هم به تدريج شيوههاي آموزش با تأثيرپذيري از شيوههاي جديد آموزشي در اروپا، تغيير يافت كه با شيوههاي سنتي گذشته به كلي متفاوت بود و فراگيري زبانهاي اروپايي نيز در برنامههاي آموزشي گنجانده شد.
مدرسه عینطوره كه در سال 1728 توسط پطرس مبارك از پدران يسوعي و يكي از فارغالتحصيلان مدرسه ماروني رم در منطقه كسروان در حبل لبنان تأسيس شد (الصليبي،2، 163)، از جمله اين مدارس بود كه در آغاز به تدريس الهيات به فرزندان طائفه ماروني ميپرداخت و به تدريج آموزش دروس جديد و غيرديني، مشابه آموزشهاي غربي بر آن غلبه كرد. مدرسه عالي عين ورقۀ نيز كه در سال 1787 توسط پاترياك ماروني يوسف اسطفان تأسيس شد، از مهمترين و فعالترين مدارس اين قرن بود. اين مدرسه عالي نقشي تأثيرگذار در روند آموزش در جبل لبنان داشت و برخي فارغالتحصيلان آن در قرن نوزدهم در شمار پيشگامان نهضت فرهنگي و ادبي عرب بودند (الصليبي 1991، 1، 202).
عليرغم تعدد مراكز آموزشي مسيحيان در لبنان، تا پيش از قرن نوزدهم، آموزش چندان فراگير نبود و محصلان مدارس و مراكز آموزشي مورد اشاره، عموماً از خانوادههاي ماروني و روم كاتوليك بودند كه پس از فراغت از تحصيل، به عنوان كاتب، كارگزار و يا معلم در ديوان امير حاكم، ديگر اميران محلي و اشراف طائفه خود خدمت ميكردند (الصليبي ، 2، 165)؛ در حالي كه در ديگر مناطق حتي در ميان خانوادههاي اشراف و اعيان مسيحي غيرماروني و كاتوليك و خانوادههاي درزي، آموزش چندان معمول نبود و بيسوادي غلبه داشت. در ميان مسلمانان نيز، آموزش منحصر به مكتبخانههاي قرآني در شهرهاي بزرگ بود و شهرهاي كوچك و مناطق روستايي از چنين مراكزي محروم بودند و صرفاً برخي از خانوادههاي متمول و اشرافي امكان آن را داشتند تا فرزندان خود را تحت آموزش معلمان خصوصي قرار دهند (المقداد، 83).
آغاز قرن نوزدهم اما مرحله نويني در روند آموزشهاي نوين در لبنان بود. فعاليتهاي آموزشي گروههاي تبشيري كه از گذشته با فراز و فرودهايي ادامه داشت، با ورود گروههاي جديد و از مذاهب مختلف، از گسترش و تنوع بيشتري برخوردار شد. گروههاي تبشيري متعدد و به طور خاص، يسوعيان و پروتستانها به سرعت مراكز مذهبي و آموزشي خود را در مناطق مسيحينشين برپا و با برنامهها و مواد جديد آموزشي به جذب تعداد بيشتري از نوجوانان و جوانان اهتمام ورزيدند. از آنجا كه اين گروهها معمولاً از حمايت يكي از قدرتهاي خارجي برخوردار بودند، فعاليتهاي تبليغي و آموزشي آنان تحت تأثير رقابت قدرتهاي مزبور در صحنه سياسي سوريه و لبنان قرار ميگرفت. مراكز آموزشي وابسته به طوائف نيز كه عموماً از كمكهاي خارجي برخوردار بودند (شاهين 143،1986)، در اين مرحله رو به فزوني گزاردند. برپائي نظام حكومتي متصرفيه در سال 1860 با دخالت و حمايت قدرتهاي غربي به معني قدرت يافتن مسيحيان و به ويژه مارونيها در اين سرزمين بود؛ لذا علاوه بر حضور گسترده سياسي و اجتماعي، فعاليتهاي فرهنگي و آموزشي آنان نيز رو به فزوني گزارد.
نقطه عطف فعاليتهاي علمي و آموزشي گروههاي تبشيري غربي در اين مرحله اما تأسيس دانشكده انجيلي سوريه* توسط پروتستانها بود. پس از چند دهه فعاليتهاي گسترده تبليغي و آموزشي كه با موانع و مشكلات بسياري از سوي گروههاي رقيب به ويژه كاتوليكها و مارونيها روبرو بود و البته به تأسيس دهها مدرسه و مركز آموزشي در مناطق مختلف لبنان انجاميد، راهاندازي اين دانشكده، در سال 1866، موفقيت بزرگي براي مبشران پروتستان بودو به زودي به يكي از مراكز آموزش عالي در امپراطوري عثماني تبديل شد. (الصليبي ، 2، 181). يسوعيان نيز عليرغم تأسيس تعداد بسياري مدرسه و مركز آموزشي طي چند دهه گذشته، در رقابت با تأسيس دانشكده انجيلي سوريه، مدرسه عالي خود را در سال 1875 از غزير به بيروت منتقل کردندو با تبديل آن به دانشكده** (پيشين، 182)، فعاليتهاي آموزشي خود را ارتقا بخشيدند. دهههاي پاياني قرن نوزدهم اوج فعاليتهاي آموزشي مسيحيان بودكه توسط گروههاي تبشيري و يا توسط فعالان فرهنگي طوائف از طريق مجموعهاي از مدارس خصوصي و خارج از نظارت حكومت عثماني صورت ميگرفت. مدارس مزبوراز تنوع، تعدد و امكانات مناسب برخوردار بود و آموزش در آنها با استفاده از روشهاي نوين انجام ميگرفت. اين مدارس عموماً از كمكهاي خارجي بهرهمند بودند و فارغالتحصيلان آنها گواهينامههاي خود را از كشورهاي خارجي دريافت ميكردند. (شاهين، 144). بسياري از اين مدارس تحت نفوذ فرانسويها بود و مبشران يسوعي بيشترين تأثيرگذاري را بر آنها داشتند. (ضاهر 157،1984).
در برابر چنين فعاليتهاي گسترده با امكانات و تعدد مراكز آموزشي وابسته به مسيحيان و مبلغان غربي، مسلمانان اما همچنان از كمبود شديد مراكز آموزشي جديد رنج ميبردند. بجز مجموعهاي از مدارس رسمي عثماني كه با امكاناتي محدود و تعداد اندك در برخي مناطق فعاليت ميكرد، آموزش عموماً از طريق مكتبخانههاي سنتي انجام ميشد و عليرغم تلاشهاي صورت گرفته براي تأسيس مدارس جديد،تا پايان قرن نوزدهم، مهمترين اقدام مسلمانان سني، در اين زمينه ایجاد مؤسسه المقاصد الاسلاميۀ بود كه با هدف گسترش آموزشهاي نوين در ميان اين طائفه با ايجاد تعدادي مدرسه در بيروت، طرابلس و صيدا، تأسیس شد. شيعيان نيز به دليل سركوبها و محروميتهاي گذشته، عليرغم تلاشهاي رهبران و زعماي اين طائفه در خصوص پديد آوردن تحولي در اين زمينه و برخي اقدامات مفيد، همچنان از روند تحولات آموزشي كم بهره بوده و آموزش، عموماً مبتني بر همان شيوههاي سنتي و ابتدايي شامل آموزش زبان عربي، حساب و تاريخ دين و مذهب بود كه آنهم برخي از نوجوانان را شامل ميشد. (المقداد، 84).
بدينسان، فعاليتها، مدارس و مراكز متعدد آموزشي تا پايان قرن نوزدهم، در انحصار مسيحيان بود. بجز دهها مدرسه و مركز آموزشي كه توسط مبلغان غربي شامل گروههاي فرانسوي، ايتاليايي، آمريكايي، انگليسي و روسي در لبنان ايجاد شده بود، از 650 مدرسه خصوصي طوائف مسيحي كه تا سال 1900 تأسيس شده بود، تنها 12 مدرسه متعلق به مسلمانان و يك مدرسه وابسته به درزيها و مابقي از آن مسيحيان بود (شاهين، 144).
از رهگذر اين روند آموزشي كه عموماً مبتني بر زبان و فرهنگ غربي بود، نسلي از نخبگان سياسي فرهنگي در ميان مسيحيان ظهور كرد كه طي دهههاي بعد نه تنها عامل گسترش نفوذ فرهنگ غربي بودند، همچنين در خدمت اهداف سياسي اقتصادي قدرتهاي غربي قرار گرفتند، از جمله در دوره قيموميت فرانسه و حتي پس از استقلال اين كشور، پستهاي مهم دولتي در اختيار آنان قرار گرفت. آنان در اين دوره صحنهگردان سياست بودند و بيشترين سهم را در فعاليتهاي اقتصادي و تجارت با اروپا از آن خود داشتند.
با فروپاشي امپراطوري عثماني، هر چند شرايط آموزشي مسلمانان، تا حدود بسياري رو به بهبود گزارد و تعداد مدارس و دانشآموزان فزوني يافت، همچنان سطح كمي و كيفي آموزش در ميان مسيحيان بالاتر بود. در دوره قيموميت، در حالي كه اكثر دانشآموزان مسيحي در مدارس خصوصي تحصيل ميكردند، بين 80 تا 90% دانشآموزان مسلمان در مدارس رسمي آموزش ميديدند. در همين دوره 88% دانشآموزان مدارس خصوصي خارجي نيز، مسيحي بودند. در اين دوره همچنين نسبت بيسوادي در ميان مسلمانان نسبت به مسيحيان بالاتر بود (الخازن، 95،2002).
تفاوت فاحش ميان سطح و امكانات آموزشي در ميان طوائف مسيحي و مسلمان، شكلگيري تفاوتهاي اجتماعي فرهنگي را در پي داشت و ازعوامل اصلي عدم شكلگيري هويت واحد ملي در لبنان و البته زمينهساز بياعتمادي متقابل و بروز بحرانهاي متعدد از جمله بحران خونين سال 1958 و جنگ 15 ساله داخلي شد.
در سالهاي پس از استقلال لبنان، روندآموزشي در ميان مسلمانان از تحول چشمگيري برخودار شد و با افزايش تعداد مراكز آموزشي رسمي سطح سواد نيز به ميزان قابل توجهي افزايش يافت. بر اساس آمار موجود، تعداد مدارس دولتي از 348 باب در سال 1944 (يكسال پس از استقلال) به 1310 باب در سال 1970 افزايش يافت. در عين حال ميزان تحصيل دانشآموزان مسلمان در مدارس دولتي از مسيحيان بسيار بيشتر بود كه طي دهههاي بعد نيز ادامه يافت. در سال 1992 تنها 30% از مجموع دانشآموزان لبناني در مدارس دولتي تحصيل ميكردند كه 70% آنان را مسلمانان و 30% را مسيحيان تشكيل ميدادند. بر اساس آمار مزبور از 420128 دانشآموز مدارس خصوصي كه عمدتاً فرزندان خانوادههاي ثروتمند بودند، 80% مسيحي و 14% مسلمان بودند (المقداد، 90). طي دو دهه اخير تأسيس مدارس خصوصي وابسته به طوائف مسلمان به ويژه در ميان شيعان از رشد چشمگيري برخوردار بوده است. در اين سالها، چند مؤسسه آموزشي كه هر كدام مجموعهاي از مدارس را در مقاطع و مناطق مختلف شامل ميشوند با بهرهگيري از امكانات و روشهاي مدرن، دانشآموزان مسلمان را آموزش ميدهند. مجموعه مدارس المقاصد الاسلاميۀ و المشاريع الاسلاميۀ از جمله مجموعههاي آموزشي اهل سنت و جمعيۀ التعليم الديني و مؤسسۀ امل التربوي و مدارس المهدي از مهمترين مجموعههاي آموزشي شيعيان هستند.
*بسياري از نويسندگان تاريخ لبنان، دانشآموختگان اين مدرسه را از عوامل مهم نفوذ فرهنگ غرب در لبنان ميدانند؛ از جمله: (قرم، 78،2004)
* اين دانشكده همان است كه بعدها به دانشگاه آمريكايي بيروت تغيير نام داد.
** اين دانشكده همان است كه بعد با عنوان دانشگاه قديس يوسف (يسوعيه) شناخته شد.