اخشیدی­ ها در سوریه

از دانشنامه ملل

اخشیدی­ها (Ikhshidid) (935-969 م.)

بعد از افول دولت طولونیان، به تدریج ستاره اقبال «ابوبکر، محمد بن طغج بن جف» دمید. وی فرزند «طغج» یکی از فرماندهان مورد اعتماد طولونیها بود که به حکمرانی دمشق انتخاب شده بود و فرزند وی محمد با نشان دادن شایستگی­های نظامی خود، موفق شد که اعتماد خلیفه عباسی را به خود جلب نموده و عاقبت خلیفه عباسی «المقتدر» او را به حکمرانی دمشق برگزید و در سال ۳۲۳ قمری خلیفه «الراضی» او را به حکمرانی مصر انتخاب کرد و وی به مصر رفته و پایه­گذار دولت اخشیدی­ها (Ikhshidid) (935-969 م.) در مصر نیز گردید.

طولونیان والیان منسوب عباسی بر مصر بودند که از ضعف دولت عباسی بهره بردند و با اعلام استقلال پا فراتر نهاده و به شام نیز دست اندازی کردندغ اما اخشیدی­ها کار خود را با اخذ حکم ولایتمداری بر شام از سوی آل عباس آغاز نمودند و بعد از ان مصر را نیز از طولونیان انتزاع کردند.

طغج بن جف از اعقاب شاهان فرغانه بود که همگی لقب اخشید داشتند. ورود آل اخشید به دولت عباسی، در پی رویکرد بنی عباس به استفاده از نیروی ترکان در حکومت برای کنترل ایرانیان و اعراب بود.

جف، جد محمد اخشید، در دربار معتصم، واثق و متوکل، مورد احترام بود؛ اما برخلاف پدر، طغج مورد بی­مهری قرار گرفت و در زندان مرد؛ با این حال، فرزندان طغج کمر به خدمت آل عباس بستند و در فرصت مناسب انتقام پدر را از مسببان اصلی گرفتند!  

محمد بن طغج در سال 306 در ولایت «طبریه» گروهی را که بر کاروان حج هجوم برده بودند به سختی سرکوب کرد و کاروانیان را  - که کنیز مادر مقتدر، خلیفه عباسی، نیز در آن میان بود- سالم به دمشق رسانید و عراقیان که در کاروان بودند، نامه­های فراوانی نوشتند و از او ستایش­ها کردند و او به شهرتی رسید. بعد از این واقعه، خلیفه عباسی لقب موروثی اخشید را به او بازگرداند.

بدینسان کار اخشید در مصر و شام بالا گرفت. او همچنین در مقابل فاطمیان که از سال 321تا 324 پیوسته در کار حمله به مصر بودند، به سختی مقاومت می­کرد و از این جهت بازوی آل عباس در غرب بود؛ اما استقلال خود را نیز حفظ می­نمود؛ مثل وضعیتی که طاهریان، غزنویان، سلجوقیان و بویهیان در شرق داشتند؛ با این تفاوت که بنیانگذاران طولونیان و اخشیدیان، در ابتدا والیان ارسالی خود خلیفه به غرب قلمرو اسلامی بودند؛ اما غنویان و سلاجقه بعد از تصرف خراسان، خود را به خلیفه تحمیل نمودند. طاهراین در این میان یک استثنا هستند. طاهر ذوالیمینین، یک سردار ایرانی الاصل و در ابتدا در خدمت مأمون عباسی بود.

محمد اخشید، هنگام مرگ، خادم خود، ابومِسک کافور را نائب حکومت فرزند خویش، ابو القاسم انوجور -که 4 سال بیشتر نداشت- کرد. واضح بود که تنها فایده این کار، حفظ حیات خاندان اخشید بود؛ زیرا عملاً کافور همه کاره و حتی صاحب همسر اخشید ­شد.

بعد انوجور که خیلی زود مرد، فرزند دیگر محمد اخشید، ابوالحسن علی، از طرف خلیفه والی شد؛ اما با آن که بیست و سه ساله بود، کافور فرصت خودنمایی بدو نداد و مردم را از دیدار وی منع می­کرد. او نیز همچنان بود تا به همان علت که انوجور مرده بود (؟)در سال 355م. مرد. پس از او خود کافور توانست از خلیفه حکم ولایتمداری بر شام و مصر را بگیرد.

دو سال بعد کافور هم مرد و چیزی نگذشت که خلیفه فاطمی، المعزالدین الله در سال 358 مصر و شام را به تصرف خود درآورد.

هرچند کافور به زیرساختهای علمی و تمدن ساز توجه نمود و دانشمندان و صنعتگرانی را بسیج کرد؛ اما آل اخشید نیز چون طولونیان توفیق چندانی در تثبیت میراث فرهنگی و تمدنی متمایزی نیافتند؛ علاوه بر این، الگوی توجه به مصر در فرم حکومت توأمان بر مصر و شام، به شکل یک سنت تاریخیف به دولت آل اخشید هم سرایت نمود و بخش کمی که از میراث تمدنی و فرهنگی آل اخشید باقی است، همه در مصر است.

متنبی، شاعر مشهور عرب، در مدح کافور مبالغه­ها نموده­است.