از توافق نامه ناپلئونی تا جمهوری سوم
با کودتای بناپارتی (9 نوامبر 1799) و تبدیل جمهوری به حاکمیت فردی و امپراتوری (1804) و سپس در پی بازگشت سلطنت مشروطه (1815)، رشتههایی که در جریان انقلاب میان دولت و کلیسا قطع شده بودند دوباره برقرار و مستحکم می گردند. توافق نامه 1801 بین دولت فرانسه و واتیکان، منشور (یا چارت) 1814 و منشور 1830 و سرانجام قانون اساسی 1848 مراحل مختلف تاریخیای را تشکیل میدهند که طی آن، لائیسیته در فرانسه، با پیشرفتها و رجعت ها، به تدریج ولی همواره به صورت محدود و ناقص، تکوین مییابد.
توافق نامه 1801 و قوانین مدنی امپراتوری اول
توافق نامه معروف به کنکوردا (Concordat)، قراردادی است که ناپلئون بناپارت در 15 ژوئیه 1801 با پاپ پیِ هفتم امضا میکند. بر اساس این عهد نامه، روابط جدیدی بین دولت و کلیسای کاتولیک فرانسه برقرار میشوند. طبق آن:
- دولت فرانسه کاتولیسیسم را به مثابه "مذهب اکثریت بزرگ شهروندان فرانسوی" به رسمیت میشناسد. (دیباچه توافق نامه)؛
- دولت فرانسه اسقفها را تعیین و پاپ آن ها را از لحاظ شرعی منصوب میکند (ماده 4 و 5)؛
- کشیش ها از طرف اسقفها نامیده میشوند ولی باید مورد تایید دولت قرار گیرند. (ماده 6 و 7)؛
- پاپ انتقال داراییهای کلیسا به دولت را بطور قطعی میپذیرد و در عوض دولت حقوق اسقفها و کشیشان را میپردازد. (ماده 13 و 14).
بدین ترتیب، توافق نامه فوق جایگاه ممتاز کاتولیسیسم را به طور رسمی مورد تاکید قرار میدهد. دولت فرانسه با پرداخت حقوق به مقامات کلیسایی و با نامیدن اسقفها و تایید کشیش ها، در امور کلیسا مداخله میکند و این نهاد را تحت کنترل خود نگه می دارد. پس از انفکاک دولت و دین در دوره کوتاهی از انقلاب، امپراتوری مجدداً پیوند دولت و کلیسا را برقرار میسازد و بدین سان، سنت گالیکًنی را که مبتنی بر تشکیل یک «کلیسای ملیِ فرانسوی» است، دوباره احیا میکند.
علاوه بر تنظیم مناسبات با کلیسای کاتولیک، ناپلئون، در آوریل 1802، دست به تعیین رابطه دولت با دو کلیسای پروتستان - کالوینیست و لوتری - می زند. این دو بر اساس نظام باز هم سخت تری، نسبت به کاتولیسیسم، سازمان داده میشوند. بدین معنا که در زمینه عملکرد و تصمیم گیری ها، حتی در رابطه با دکترین و انتظامات درونی شان، دولت ناپلئونی نظارت و کنترل شدید تری بر آن ها اعمال میکند.
پس از این تاریخ، مواد سازمند و ارگانیکی به توافق نامه مذکور اضافه میشوند.. طبق این مادههای الحاقی، وجود کیش ها و ادیان مختلف در فرانسه، از جمله دین یهود در 17 مارس 1808، به رسمیت شناخته میشوند. دولت موازینی را که خود یهودیان وضع کرده بودند، محترم میشمارد. قانون مدنی 1804 از "حق جهان شمول و تغییر ناپذیر یعنی عقل طبیعی" سخن می راند و به «مذهب خاصی» ارجاع نمیکند. قانون کیفری جدید به تاریخ 1810، تنها ازدواج مدنی را به عنوان عقد معتبر به رسمیت میشناسد و ازدواج کلیسایی را قبل از انجام عقد مدنی ممنوع اعلام میکند. ثبت احوال در حیطه اختیارات شهرداری ها باقی میماند و حق طلاق در قانون مدنی 1804 مورد تاکید قرار میگیرد.
دولت امپراتوری نظام آموزشی را در انحصار خود قرار میدهد و دانشگاه واحدی ایجاد میکند. آموزش متوسطه و عالی را به دست پرسنل لائیک می سپارد، اما آموزش ابتدایی را به دلیل کمبود آموزگار لائیک و به خاطر مصالحه با کلیسا، به طور عمده در حوزه عمل کلیسا و فرقههای مذهبی باقی میگذارد. در مدارس ابتدایی تعلیمات دینی مسیحی، همراه با ستایش امپراتوری و فرمانبری از امپراتور تدریس میشوند.
با این همه باید تاکید کنیم که در این دوره، به رغم اصلاحات لائیک در قانون مدنی، جزا و در سیستم آموزشی، لائیسیته بطور محدود و ناکاملی اجرا میشود. البته دولت، مستقل از نهاد کلیسا عمل میکند و بدین معنا میتوان آن را لائیک دانست. اما لائیسیته کامل نیست زیرا هنوز بندهای بسیاری دولت را به کلیسا وصل میکند، زیرا دولت هنوز کلیسا را تحت کنترل خود دارد. دولت به تمام معنا لائیک نیست زیرا کاتولیسیسم را به مثابه مذهب اکثریت جامعه به رسمیت میشناسد و با کلیسا و واتیکان «قرارداد» می بندد. دولت به تمام معنا لائیک نیست زیرا در سازماندهی نهاد دین دخالت میکند و کلیسا را از لحاظ اقتصادی وابسته به خود مینماید[۱].
نیز نگاه کنید به
ادیان در فرانسه؛ جایگاه دین در جامعه و سیاست فرانسه؛ انقلاب 1789 فرانسه
کتابشناسی
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.