تجلی در عقیده دروزیان

از دانشنامه ملل

دروزیان، قطعاً موحداند؛ البته با قرائت خاص خودشان؛ یعنی تجلی نهایی در صورت یک بشر ونه غیر او؛ یعنی الحاکم بالله! در واقع، آن­ها خدا را خالق اول و منزه از تمام صفات می­دانند؛ با این حال به تجلی خدا هم باور دارند[130]؛ موضوع پر اهمیتی که فصل مشترک عقاید ایشان ومتصوفه است؛ اما صورت تبیین این تجلی به ادبیات و مصطلحات ایشان، فوق العاده عجیب و منحصر به فرد است.

در ادبیات والهیات ایشان،  تجلی خدا در ۷۲ دور از عمر حیات جهان، در «قالب» (؟) «العلی الاعلی» (؟) بوده که قبل از دور هفتاد و یکم رخ نموده و مدت آن در مجموع ۷۰ دور و برابر با ۳۴۳ میلیون سال بوده است! ظهور انسان و سجده ملائکه در مقابل او هم در همین ادوار بوده است.(همان، ص 44) آن‌گاه خدا در دور هفتاد و یکم در «قالب البارّ» متجلی شده است. (همان)

در دوره «البارّ» عقل در «آدم صفالکی» [شاید منظور سفالین باشد] یا «شَطِّ نیل» ظاهر شد؛ شط نیل مردم را به توحید و دوری از مشرکین فرا خواند! قومی دعوت او را پذیرا شدند که شط نیل آنان را به سبب جدایی از مشرکین به «بنّ» نامبردار کرد.(همان ص 114) در نهایت، در این دور، مردم به سوی مشرکان متمایل شدند، و البارّ بر آنان خشم گرفت و شریعت‌هایی پیاپی به واسطه نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد. (همان، ص ۱۲۰-۱۲۲، ۲۶۳)

پس از فترتی طولانی، خدا در دور هفتاد و دوم، به ترتیب در «ابو زکریا» (؟)، علی­بن ابیطالب، مُعلم (؟)، القائم بامرالله، فرزند معلم (؟)، منصور بالله، المُعِزّ، العزیز و سرانجام در الحاکم بامر الله متجلی شد.(همان، ص۲۶۶-۲۶۹) این ادوار تجلی حجتی برای خلق و غایب شدن معبود از انظار برای آزمایش ایمان موحدان است.(همان، ص۲۷۱) در حال حاضر نیز خدا به سبب رواج کفر در بین مردم برای همیشه خود را از آنان مخفی کرده است.[131]

دروزیه معتقدند که خدای واحد، برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم بامر الله متجلی شده است و نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد.(رسائل الحکمیة، ص۷۸، ۲۶۹-۲۷۰) و به زعم گروهی شاید به همین سبب دین خود را دین توحید می‌نامند.[132] البته در رسائل چنین تصریحی وجود ندارد.

به نظر دروزیان تجلی خدا در صورت بشری، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر می‌شود، این لطف را دارد که چون متعلَّق تجلی از جنس خود بشر است انسان بهتر می‌تواند با او انس بگیرد و به او تقرب جوید. به نظر آنها این تجلی بشری سزاوارتر و با حکمت و عدل خدا سازگارتر است تا تجلی خدا بر درختی که به واسطه آن با موسی سخن گفت. انسانی که خدا در او متجلی می‌شود دو جنبه لاهوتی و ناسوتی دارد. تبیین این مسئله همواره از مناقشه آمیزترین مباحث دروزیان بوده است.الحاکم حقیقتی لاهوتی دارد که وصف ناپذیر است، با حواس درک نمی‌شود و منزه از زمان و مکان است؛ بنابراین، وقتی چنین وجودی در قالب انسانی متجلی می‌شود، نمی‌توان گفت صورت مرئی خداست، چرا که در این حالت او را محدود کرده‌ایم. در واقع، او از باب تأنیس و تقرب به این صورت درآمده است و نسبت این صورت او به حقیقت لاهوتی‌اش نسبت سراب به آب یا تصویر منقوش در آیینه به صورت حقیقی است. شناخت تجلی لاهوت در ناسوت به تنهایی ممکن نیست و به راهنمایی عقل کلی نیاز است، که در قالب حمزه زوزنی ظاهر شده است.آنان در تأیید این عقیده به آیاتی از قرآن، مانند آیه‌های ۲۸، ۵۶، ۲۴۳ سوره بقره، آیۀ ۶۶ سورۀ حج، آیۀ ۱۱ سورۀ روم، استناد می‌جویند.

نیز نگاه کنید به

اسلام و مسلمانان سوریه

کتابشناسی

  1. شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)