سلطنت بوربنها در اسپانیا
به محض اینکه بوربنها(Bourbon)، قدرت را در اسپانیا به دست گرفتند، سران اروپا بانگ اعتراض سر دادند؛ بهویژه ویلیام درانژ یا ویلیام سوم، پادشاه انگلیس، که از قدرت و وسعت فرانسه که در این صورت از بلژیک تا مدیترانه گسترش مییافت، هرسناک شد و اتحادیۀ عظیمی را علیه فرانسه به وجود آورد. در این زمان چون هلند فیلیپ پنجم را به رسمیت نمیشناخت، بنا به فرمان لوئی چهادرهم مانورهای نظامی در سرحدات هلند و فرانسه انجام میشد. این فعالیتهای دولت فرانسه در لندن تأثیر زیادی داشت. گیوم سوم علیرغم مخالفت صلحجویان دربار انگلستان، در تاریخ 7 سپتامبر 1701م قرارداد لاهه را منعقد ساخت. به موجب این قراداد، در برابر جبهۀ فرانسه و اسپانیا اتحادیهای متشکل از هلند و انگلیس شکل گرفت؛ با این مقدمات جنگهای معروف به جنگهای جانشینی اسپانیا(The war of Spanish succession) شروع شد. لوئی چهاردهم تصمیم گرفت که از راه شمال و جنوب (ایتالیا و آلمان) با ستونهایی از قوای فرانسوی به پرا شکست دادیشروی پرداخته و شهر وین را محاصره کند؛ درحالیکه در اثر فعالیتهای سیاسی بریتانیا پرتقال به موجب عهدنامهای در 27 دسامبر 1703م داخل اتحادیه ضد فرانسوی شده بود و نیز پروس و اغلب شاهزادگان مستقل آلمان و ایتالیا نیز بهتدریج به آن ملحق گشته بودند. به این ترتیب، به جای اینکه دولت فرانسه موفق شود ضربههایی به امپراتوری اتریش وارد کند، مجبور شد خود را در مقابل خطر حملۀ بزرگترین اتحادیۀ کشورهای اروپایی حفظ کند. در هلند یکی از سرداران معروف انگلیسی پیدرپی به فتوحاتی نائل آمد و از آنجا به آلمان رفت و قوای تحت فرماندهی دو تن از سرتیپهای لوئی چهاردهم فرانسوی را شکست داد. سپس فیلیپ چهارم در مادرید بر تخت سلطنت جلوس کرد و لوئی برای اینکه وسائل دفاع از نوۀ خود را در مقابل حملات قوای انگلستان و پرتقال فراهم سازد دوک دو برویک را به آنجا اعزام کرد. این سردار در مدت کوتاهی صحنۀ نبرد را به خاک پرتقال کشانید. نیروهای دریایی انگلیس و هلند جبل الطارق را به تصرف درآوردند (1704م) و از طرف دیگر شاهزاده شارل اتریش را در بندر بارسلون پیاده کردند. اهالی کاتالونی از او به شایستگی استقبال کردند. این شاهزاده به شارل ششم ملقب گردید. جدیت نیروهای اسپانیایی برای طرد قوای امنیتی از جبل الطارق بینتیجه ماند و تلفات و خسارات زیادی به آنان وارد آمد. ضمناً در این مدت ملوانان مسلح بریتانیا در جزیره مینورک (از مجمعالجزایر بالئار) پیاده شدند. قوای انگلستان و پرتغال از طرف مغرب و نیروهای اتریش و هلند از جانب مشرق مانند گازانبری اتحادیه فرانسه و اسپانیا را در میان گرفته بودند.
فیلیپ سوم دراثر فشار دشمن ناچار شد مادرید را تخلیه کند و شارل ششم در تاریخ 23 ژوئن 1706م به آنجا وارد شد. در این هنگام برویک از پرتقال با قوای خود بازگشت و موقعیت فیلیپ را از تزلزل نجات داد و توانست قسمتهای عمدهای از ایالات آراگون و کاتالونی را مجدداً به تصرف درآورد. از همین هنگام، کمکم کشورهای متخاصم به فکر مذاکره برای متارکه افتادند تا از طریق سیاسی غائله را برطرف سازند؛ زیرا هیچیک از آنها نتیجه و منفعتی در ادامۀ مخاصمات برای خود نمیدید. مقدمات مذاکرات در 1711م در لندن فراهم شد و طرح تشکیل کنگرۀ صلح ریخته شد. این کنگره در تاریخ 29 ژانویه 1712م در شهر اوترخت با حضور فرانسه و کشورهای انگلستان، هلند، امپراتوری مقدس، پرتغال و ساووا برگزار شد و در نتیجۀ آن پیمان اوترخت منعقد شد. با امپراتوری اتریش نیز در ششم مارس 1714م پیمان راشاد بسته گردید. طبق این پیمانها مخاصمات به شرح زیر خاتمه یافت:
تخت سلطنت اسپانیا و مالکیت مستعمرات اسپانیولی برای فیلیپ پنجم باقی ماند. پادشاهی ناپل و جزیره ساردنی و ایالات اسپانیولی هلند به امپراتوری اتریش که بازماندۀ خاندان هابسبورگ بود، واگذار شد. جزیره سیسیل به دوکنشین ساووا منتقل گردید و بالاخره جبل الطارق و جزیرۀ مینورک که از طرف نیروی دریایی انگلستان فتح شده بود، در تصرف بریتانیا باقی ماند و اتحادش با پرتقال دست این کشور را در دریای مدیترانه بازتر کرد و به این ترتیب بسیاری از مسائل ارضی، تجاری، مستعمراتی و جانشینی در اروپا حل شد. تفکیک وراثت تاج و تخت اسپانیا و فرانسه که در وصیتنامۀ شارل دوم پیشبینی شده بود، به رسمیت شناخته شد. فیلیپ پنجم صریحاً از حقوق خود دربارۀ پادشاهی فرانسه صرفنظر کرد و برعکس لوئی چهاردهم نیز از وراثت سلطنت اسپانیا برای شاهزادگان فرانسوی چشمپوشی کرد. نکتهای که در اینجا توجه را جلب میکند این است که هیچگونه قرارداد و موافقتنامهای بین فیلیپ پنجم و رقیب او آرشیدوک شارل به امضا نرسید؛ بنابراین این امپراتوری کماکان خود را وارث سلطنت کشورهای تابع میدانست. با این حال جنگهای جانشینی اسپانیا، نتایج دیگری نیز دربرداشت که از خود این جنگها مهمتر بودند. در خلال این جنگها اتفاقاتی افتاد که بیش از هر چیز راه را برای اقتدار انگلستان میگشود. اول آنکه اتحاد انگلستان، اسکاتلند و ایرلند در سال 1706م و در بحبوحۀ جنگهای جانشینی اسپانیا به دست آمد و بریتانیای کبیر شکل گرفت. علاوه بر امتیازاتی که انگلستان در اوترخت به دست آورد، تجارت برده را هم که بین آفریقا و مستعمرات اسپانیا از 1517 تا 1759م به دست آورده بود در این پیمان تثبیت و انحصار این تجارت را برای سی سال دیگر از آن خود کرد. دو رکن امپراتوری بریتانیا یعنی تجارت و مستعمرات فراهم گشته و عصر تفوق انگلستان فرا رسید. قدرت هلند گرچه قدری احیا شد، زیرا فرانسه از ورود به دریای شمال منع شد، اما آنچه که صورت گرفت به ضرر فرانسه و امپراتوری مقدس بود و نه به ضرر انگلستان که اینک اقیانوسها را زیر نگین خود داشت؛ درحالیکه قدرت هلند از دریای شمال فراتر نمیرفت و به این ترتیب نتیجۀ اصلی جنگهای جانشینی اسپانیا ظهور قدرت بریتانیای کبیر مرکب از انگلستان، اسکاتلند و ایرلند بود حال آنکه قدرت فرانسه رو به توقف بود.
در این زمان فلیپ پنجم، در سال 1714م همسر خود ماری لوئیز را از دست داد و به تشویق زن دومش الیزابت فارنز که از اهالی پارم ایتالیا بود، نقشه پادشاهی فرزندان خود را در ایتالیا ریخت و آلبرونی، کشش ایتالیایی را به نخستوزیری انتخاب کرد و وی را مامور اجرای نقشههای خود در ایتالیا کرد.
در این هنگام، وضعیت در فرانسه نیز به گونهای دیگر پیش میرفت. لوئی چهادرهم درگذشته بود و لوئی پانزدهم به سلطنت رسیده بود که به علت کم بودن سنش، دوک ارلئان بهعنوان نائبالسلطنه انتخاب شد. با توجه به این اوضاع فیلیپ پنجم، پادشاه اسپانیا، فکر میکرد که زمینهای را فراهم سازد تا بتواند از قول خویش مبنی بر انصراف از تاج و تخت فرانسه (طبق پیمان اوترخت) عدول کند و به این ترتیب چه از لحاظ نظریات خاص ملکه فارنز دربارۀ ایتالیا و چه از جنبۀ مطامع فیلیپ پنجم برای نیل به پادشاهی فرانسه علائم و آثاری به وجود آمد که مقدمۀ مخاصمات را در افق سیاست بین دو کشور دیر یا زود هویدا میساخت. در این زمان، دوک ارلئان که از مطامع دربار اسپانیا آگاهی یافت برای جلوگیری از پیشرفت نقشۀ فیلیپ پنجم با پادشاه انگلستان توافق حاصل نمود و تعهدنامهای در 1716م بین طرفین به امضا رسید و بلافاصله اتحاد نظامی بین دو کشور مزبور و امپراتوری اتریش علیه اسپانیا شکل گرفت و پس از مدتی دوکنشین ساووا نیز به این اتحادیه پیوست.
در این زمان جنگ بیش از هر زمان دیگری اجتنابناپذیر بود. به دستور آلبرونی کشتیهای جنگی اسپانیا به جزایر ساردنی و سیسیل حملهور شدند و در سال 1718م سه هزار سرباز در سیسیل پیاده شد ولی در مقابل قوای فرانسوی و انگلیسی، شکست اسپانیا حتمی بود. در نتیجۀ این شکستها، آلبرونی از نخستوزیری برکنار گردید و بارون ریپردا به جای او انتخاب شد. فیلیپ پنجم بار دیگر ناچار انصراف خود را از مقام سلطنت فرانسه نیز تأیید کرد. ناکامی آلبرونی و عملیات ریپردا نام اسپانیا را در خارج از کشور لکهدار ساخت و به حیثیت آن لطمه وارد کرد. در این میان، در جریان سالهای دهۀ 1740 در صحنۀ سیاست اروپا نیز تغییرات چشمگیری رخ داد که منجر به تضعیف بیشتر اسپانیا گردید.
از طرفی پروس در زمان سلطنت فردریک دوم و روسیه در آستانه امپراتوری کاترین دوم، عظمت و اقتدار بیسابقهای را به دست آورد و از طرف دیگر مرگ شارل ششم در 1740م باعث بروز جنگهای معروف به جنگهای جانشینی اتریش شد. ماری ترز که به جای شارل ششم نشست، در این زمان با دو مدعی مواجه شد: شارل آلبر امیر باویر و دیگری آگوست دوم. فرانسه بنا به سنت دیرینۀ رقابت با هابسبورگها از شارل آلبر حمایت کرد و برعکس انگلستان به پشتیبانی از ماری ترز برخاست و توانست پادشاهی ساردنی یا ساووا را با خود همراه سازد. در این صحنه، دولت اسپانیا طرف فرانسه را گرفت. در جبهۀ زمینی جنگ به ضرر اسپانیا و فرانسه پیش رفت. در نهایت، این جنگ منجر به انعقاد قرارداد اکس لاشایل در 1748م گردید. بر اساس این پیمان، پروس ناحیۀ سیلزی را حفظ کرد و پادشاهی ساردنی نوار را به خود ملحق کرد؛ درحالیکه فرانسوا دو لورن و ماری ترز در امپراتوری اتریش ابقا و تثبیت شدند[۱].
نیز نگاه کنید به
تاریخ اسپانیا؛ تاریخ دوره میانی اسپانیا
کتابشناسی
- ↑ فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)