نورمحمد ترهکی
دو روز بعد از وقوع کودتای ۷ اردیبهشت/ ۲۷ آوریل ۱۹۷۸، رادیو کابل در روز شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۵۷ اعلام کرد شورای انقلاب نورمحمد ترهکی را بهعنوان رئیس شورای انقلاب و رئیسجمهور، ببرک کارمل را در مقام معاون وی و حفیظالله امین را در مقام نخستوزیر و وزیر خارجه انتخاب کرده است.
اتحاد شوروی برای حفظ ظاهر، شناسایی رژیم کودتا را کمی به تأخیر انداخت تا وانمودکند از وقوع کودتا بیخبر بوده است. بااینحال شوروی اولین کشوری بودکه چهار روز پس از وقوع کودتا، دولت جدید به رهبری ترهکی را به رسمیت شناخت. شوروی حکومت داود خان را در همان روز اول کودتا به رسمیت شناخت.
اختلاف خلق و پرچم. از همان نخستین روزهای پس از کودتای ۷ ثور، اختلاف دو حزب متحدشده خلق و پرچم دوباره پدیدار شد و بهتدریج شدت گرفت. هریک در صدد حذف دیگری بود. نحوه تقسیم پستها تبدیل به جدالی واقعی شد. حزب خلق پستهای حساس و مهم را به خود اختصاص داد و حاضر به دادن سهم مساوی به جناح پرچم نبود. فشار حزب خلق و افسران کودتا، حزب پرچم را ناگزیر ساخت تا از ادعای داشتن سهم مساوی با جناح خلق صرفنظر کند. خلقیها نهادهای قدرت، مانند ریاست جمهوری، وزارت دفاع، دستگاه امنیتی تازه تأسیس «آگسا» اداره امنیت ملی یا اطلاعات، پلیس و همه مراکز مهم و حساس دیگر را اشغال کردند، اما کار به همینجا ختم نشد و در جولای ۱۹۷۹، اعضای حزب پرچم از کار برکنار شدند، ببرک کارمل و پنجتن از رهبران دیگر حزب پرچم در مقامهای سفارت به خارج از کشور فرستاده (تبعید) شدند و ترهکی و یارانش بر کشور حاکم شدند و حزب خلق، پرچم حزبی خود را ، که به پرچم شوروی شباهت داشت در کنار پرچم ملی در کشور برافراشت.
با تثبیت نسبی حکومت خلق، با توجه به مبنای کمونیستی آن، تغییرات و اصلاحات نیز آغاز شد. اصلاحات ارضی، تغییرات فرهنگی و اجتماعی و مبارزه با بیسوادی از جمله اصلاحات مهم بودند. اصلاحات ارضی طی دو فرمان در اوت و نوامبر ۱۹۷۸ آغاز شد. براساس فرمان نخست، خریدوفروش زمین محدود و تابع شرایط خاصی شد و طبق فرمان دوم تقسیم دوباره زمینها شروع شد؛ ولی با واکنشهای گسترده و شدید عمومی مواجه شد و ساختار اقتصادی جامعه را که مبتنی بر کشاورزی بود بههم ریخت، اصلاحات ارضی عملا شکست خورد و حاصل آن ضدیت مردم با دولت شد، مبارزه با بیسوادی هم مانند اصلاحات ارضی به نتیجه نرسید و ساختار کمونیستی حکومت، مردم را به دشمنان رژیم تبدیل کرد؛ مردم حاضر نبودند فرزندان، بهویژه دختران خود را به مدارس تحت نظارت رژیم خلقی بفرستند.
از یک سو، موجهای گسترده دستگیری، کشتار، اعدام، زندانی، تبعید و روشهای دیکتاتوری و خشونتآمیز از سوی دیگر، تبلیغات ضددینی و اعمال نظرات و روشهای مارکسیستی در جامعه سبب خشم و نارضایتی مردم و بروز شورش و تشکیل نهضتهای مقاومت علیه دولت میشد. هستههای مقاومت در داخل و خارج از کشور (ایران و پاکستان) در حال شکلگیری بود؛ برای مثال، در ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ مردم هرات قیام کردند هرچند قیام موقتا سرکوب شد، در فروردین ۱۳۵۸ مردمکنر و نورستان قیام کردند، در زمستان ۱۳۵۷ و بهار ۱۳۵۸ مردم هزاره شوریدند، قیام از دره صوف آغاز شد و سپس سراسر هزارهجات را فراگرفت، در فروردین ۱۳۵۸ مردم بادغیس، جوزجان و سمنگان شورش کردند، در اردیبهشت ۱۳۵۸/ ۱۹۷۹ مردم غور و لوگر قیام کردند و سپس دامنه قیامها به کابلکشید و در تابستان مردم شیعه چنداول قیامکردند؛ هرچند پلیس قیام را با خشونت زیاد سرکوب کرد و عده زیادی را کشت و عدهای را هم به زندان افکند، در خرداد ۱۳۵۸ در لشکر جلالآباد شورش رخ داد، در تابستان ۱۹۷۹ پنجشیر و تخار قیام کردند، در مارس ۱۹۷۹ لشکر ۱۷ هرات شورش کرد و بهتدریج در طول سال ۱۹۷۹ سراسر افغانستان را شورش و مقاومت فراگرفت و مردم نیز دستهدسته بهصورتهای وحشتناک به قتل میرسیدند.[۱]
کتابشناسی
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 591-593.