پادشاهان کاتولیک اسپانیا
پادشاهان کاتولیک(Catholic kings)قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی شامل قسمتی از تاریخ اسپانیا میشود که در طول آن شبهجزیرۀ ایبری به کشورهای کوچک و دارای قدرت و امنیت پیوسته بود. این شبهجزیره از قرن پانزدهم به بعد سیر وحدت را طی کرد و بهجز قسمتی که هنوز مسلماننشین و تحت تسلط اسلام بود شامل حکومتهای کاستیل، پرتغال، ناوار و آراگون میشد. آراگون به نوبۀ خود از سرزمین آراگون و کنتنشین بارسلون تشکیل شده بود[۱]. ولی نباید از نظر دور داشت که به موازات این کشورها، مسلمانان هم در قسمتی از شبهجزیرۀ ایبری یعنی ایالت آندلس حکمفرمایی داشتند و باید در این مورد نیز چند نکته را بیان کرد:
از قرن سیزدهم به این طرف، حکومت مسلمانان در اسپانیا بهطور کلی رو به زوال رفت. محمد اول، شاهزادهای که بنای مجلل کاخ الحمراء را شروع کرد، سرسلسلۀ سلاطین نظری در اسپانیا به شمار میرفت. در زمان سلطنت افراد این سلسله، متصفات اسلام در آندلس به صورت حکومتهای کوچک خودمختار درآمدند و به قطعات مختلفی تقسیم شدند که دائماً با یکدیگر زدوخورد داشتند. مقارن تسخیر قسطنطنیه به دست سلطان محمد عثمانی، محمد نظری، پادشاه مسلمان آندلس، به دست یک نفر ماجراجو به نام مولامحمد، از سلطنت خلع شد و او نیز به نوبۀ خود به دست جانشین خویش، مولا عبدالحسن، سرنگون گردید(1460م). این وضع بیثبات و مغشوش دورۀ بحرانی حکمفرمایی اعراب در اسپانیا را بهخوبی مجسم میسازد اما موقعیت دولت مسلمان آندلس بر اثر بروز خطر دیگری نیز بیش از پیش بحرانی شد. این خطر که از جانب جنوب رخ نمود این بود که شاهزادگان مراکش نقشۀ تسلط بر اسپانیا را در سر میپروراندند. خلاصه، وضع منطقۀ مسلماننشین اسپانیا که مبارزات مداوم، آن را در حال تشنج نگاه میداشت، از این قرار بود.
در طی سالهای 1431 و 1430م مسیحیان تحت رهبری شاهزاده فردیناند، شاهزادۀ کاستیل(Castile)، چند شهر را تصرف کردند و در سال 1432 نیروهای کاستیل به پشتیبانی لبنالعمار، یکی از یاغیان مسلمان، علیه حکومت مرکزی اسلام قیام کردند ولی در این موقع اغتشاشات داخلی کاستیل مانع از ادامۀ عملیات در مقابل اعراب شد. در خلال این جریانات بهخوبی معلوم و ثابت شد که تنها تشکیل یک جبهۀ قوی و واحد و یک اقدام دامنهدار، به برانداختن دولت مسلملن آندلس و طرد اعراب از شبهجزیرۀ ایبری منجر خواهد شد. درست است که متصرفات اسلام قطعهقطعه و هریک تحت تسلط اشخاص با نفوذ و یاغی درآمده بود، ولی هنوز شهرهای بزرگ و قلاع مستحکم در اختیار اعراب باقی بود که قطعاً بهآسانی دسترسی به آن مقدور نمیشد. گرناد، مقر سلاطین مسلمان آندلس، پایگاه بزرگی به شمار میرفت و معلوم بود که در آنجا قوای مسلمان بهشدت مقاومت خواهد کرد.
قبل از بررسی مسیر وحدت اسپانیا لازم است نگاهی به پادشاهی کاستیل که نطفۀ وحدت اسپانیا را شکل داده بیندازیم:
تاج و تخت کشور کاستیل پس از مرگ آلفونس هشتم، فاتح لاسناواس و پسر ارشدش هانری اول نصیب دو تن از برجستهترین پادشاهان این سرزمین یعنی فردینانند سوم و آلفونس دهم گردید. در مورد فردینانند سوم ملقب به سن فردینانند، باید گفت که وی با پادشاه فرانسه لوئی نسبت نزدیکی داشت و پادشاه فرانسه به سن فردینانند پیشنهاد کرده بود که در جنگهای صلیبی شرکت کند ولی پادشاه کاستیل این پاسخ تاریخی را در جواب برایش فرستاد که در کشور من به اندازۀ کافی عرب هست. سن فردینانند پس از آغاز محاربه توانست شهر کوردو را در سال 1236م تسخیر کند و پس از آن به سوی گرناد شتافت ولی پادشاه مسلمان آنجا از در صلح درآمد و از آنجا راه سویل را پیش گرفت و با کمک و همکاری عدهای از لشگریان آراگون وکاتولونی و ناوار و پرتغال این شهر را محاصره کرد. او پس از فتح سویل آنجا را پایتخت خویش قرار داد. آلفونس دهم به شمال آفریقا نیز لشگرکشی کرد ولی بیشتر تلاش او صرف بسط تسلط حکومت مسیحی در سرتاسر آندلس گردید.
سانش چهارم (1284 - 1295م) وارث سلطنت، اختلافاتی با برادرزادۀ خویش پیدا کرد که با کمک دولت فرانسه این اختلافات را حل کرد. پس از درگذشت سانش، جانشین او، فردینانند چهارم (1295 - 1312 م) هنوز نابالغ بود و ملکه مولینا نائبالسلطنه شد. فردینانند چهارم پس از رسیدن به سن بلوغ با ژاک دوم، پادشاه آراگون، علیه مسلمانان متحد شد و آندلس را از چنگ آنان به در آورد و در سال 1309م جبلالطارق را تصرف کرد. در این زمان سردار سپاهیان کاستیل درگذشت و حکومت کاستیل ناچار شد که قرارداد متارکه با دولت مسلمانان گرناد را منعقد سازد.
پس از فردینانند چهارم چندین پادشاه دیگر به قدرت رسیدند که مهمترین آنها هانری چهارم، پسر ژان دوم بود. هانری چهارم ابتدا در سال 1436م با دختر پادشاه ناوار ازدواج کرد ولی بعد او را طلاق داد و در سال 1455م با خواهر آلفونس پنجم، پادشاه پرتغال ازدواج کرد. در سال 1462م وقتی این خبر منتشر شد که ملکه دختری به دنیا آورده است، همهجا زمزمه شد که این فرزند از خود پادشاه نیست و از یکی از نجبای جوان طرفدار ملکه به وجود آمده است.
پس از چندی، در سال 1465م مخالفان هانری چهارم را از سلطنت خلع کردند و برادرش دونآلونزد را به سلطنت نشاندند. این پادشاه نیز در سال 1468م درگذشت. با این حال، وارث پسری برای تاجوتخت کاستیل وجود نداشت. ایزابل دختر ژان دوم و خواهر هانری چهارم از یک طرف و ژان دختر نامشروع ملکه باقی مانده بودند. اما سران اشراف و مخالفان با پادشاه اتمام حجت کردند که در صورتی اسلحه را به زمین خواهند گذاشت که ولیعهدی خواهرش ایزابل(Isabel) را رسماً و کتباً اعلام کند. هانری چهارم نیز ناچار به امضای اعلامیهای در 1468م تن داد و ایزابل را وارث سلطنت کاستیل خواند. مقارن این احوال ایزابل پس از مخالفت با خواستگاری برادر پادشاه فرانسه با فردینانند آراگن ازدواج کرد. این دو شاهزاده سیاست واحدی را تعقیب مینمودند و با توافق کامل امور کشور را با تشریک مساعی و همکاری یکدیگر انجام میدادند. در سال 1477م فردینانند مناطقی از کاستیل را که هنوز تبعیت نکرده بودند، قلع و قمع کرد و ایزابل در آندلس به عملیات پرداخت. در 1479م ژان دوم پادشاه آراگن درگذشت و پادشاهی آن کشور و ملحقات آن نیز یکجا به فردینانند منتقل شد. بدینترتیب دیگر مانعی برای الحاق دو کشور آراگن و کاستیل وجود نداشت. وحدت اسپانیا ظاهراً محقق شده بود. در این هنگام، وحدت اسپانیا سه مرحلۀ دیگر را نیز باید طی میکرد تا به مرحلۀ کمال برسید: اول اخراج اعراب و فتح گرناد، دوم برگرداندن خطوط سرحدی پیرنه به حدود قبل از لوئی یازدهم و بالاخره الحاق ناوار به اسپانیا.
دنبال کردن و به نتیجه رسانیدن آرزوهای پیشینیان و عملی کردن مراحل فوقالذکر کارهایی بود که اولین پادشاهان کاتولیک اسپانیا یعنی فردینانند و ایزابل در سرلوحۀ برنامه حکومت خویش قرار دادند. از این برنامه چه در داخل و چه در خارج اسپانیا استقبال شایانی شد. سلطان عرب گرناد در این زمان علیعبدالحسن بود که میدانست قادر به دفاع از سرزمینهای تحت تصرف خویش در برابر پادشاهان کاتولیک نیست. او به آنان پیشنهاد انعقاد پیمان متارکه را داد و فردینانند که پیش از آن میخواست به وضع داخلی کاستیل سروسامانی بدهد، با آن موافقت کرد و در سال 1478م آن را امضا نمود.
پس از انقضای مدت متارکه اعراب یکی از شهرهای سرحدی خود را در سال 1481م تصرف کردند. در مقابل، حاکم لئون که فرماندهی نیروهای نظامی مسیحی را داشت به شهر الحماء حملهورشد و با این مقدمه جنگ بزرگ گرناد آغاز گردید. عبدالحسن که میخواست الحماء را پس بگیرد در خارج قلعۀ این شهر با سپاهیان مسیحی درگیر شد و پس از مدت اندکی شکست خورد (29مارس 1482م) ولی در جبههای دیگر فردینانند با ستون دیگری از لشگریان، در مقابل نیروی مسلمانان مغلوب شد. این بیاحتیاطی درس عبرتی برای او شد. پسر ژان دوم از آن سردارانی بود که از هر پیشامدی نتیجه میگرفت و تجربه میاندوخت. او بهخوبی درک کرده بود که به این آسانی نمیشود مسلمانان را بهطور مؤثری قلع و قمع کند و نیروی به مراتب مقتدرتری برای رسیدن به پیروزی قطعی در جنگ با مسلمانان لازم است.
در نهایت، در سال 1491م فردینانند برای مقابله حاضر شد و نیرویی که شمار آن به 80هزار نفر میرسید و در قرن پانزدهم ارتش بزرگی به شمار میرفت، گرد آورد. ابتدا مناطق اطراف گرناد را از وجود قوای دشمن پاک کرد و پس از فراغت از این کار تمام قوای خود را برای محاصرۀ شهر و تسخیر آن جمع کرد. ایزابل شخصاً در خط اول جبهه مراقب بود. وجود ملکه کاستیل و تبلیغات این زن در تحریک و ارشاد سربازان تأثیر بهسزایی داشت. اردوی لشگریان اسپانیولی خود بهصورت شهر بزرگی درآمده بود. در داخل شهر گرناد آذوقه داشت به اتمام میرسید. ابوعبدالله محمد (بوعبدیل)، آخرین پادشاه مسلمانان، که توانایی مقابله را در خود نمیدید، وارد مذاکره شد و در تاریخ 25 نوامبر 1491م تسلیم گردید. پادشاهان کاتولیک در ششم ژانویه 1492م قدم به کاخ الحمراء گذاشتند.
استرداد سرزمینهای سردانی وروسیون و عقب راندن سرحدات پیرنه به حدود سابق خود آرزویی بود که یکیک اهالی اسپانیا در سر داشتند و به این امر مانند یک آرزوی ملی میاندیشیدند. همه میدانستند که ژان دوم از روی اضطرار از این دو ناحیه موقتاً چشم پوشیده بود ولی او هیچیک از آنها را از دست رفته نمیدانست و به همین دلیل از بازیافتن آنها منصرف نشده بود. فردینانند این نقشه را به مرحلۀ عملی رساند. این اتفاقات همزمان با آخرین روزهای سلطنت لوئی یازدهم بود. این پادشاه زیرک برای دورۀ پادشاهی ولیعهد خود، شارل هفتم، پیشبینیهای لازم را کرده و مشاوران با تجربه و وطنپرستی برگزیده بود؛ بهطوری که در دورۀ قبل از رسیدن پادشاه جوان فرانسه به حد بلوغ، فردینانند با تمام فشارهای مستقیم و غیرمستقیم سیاسی که وارد آورد موفق نشد ترتیب استرداد سردانی و روسیون را بدون توسل به قوای مسلح بدهد ولی پس از جلوس رسمی شارل هشتم به تخت سلطنت بخت با اسپانیا یاری کرد. پادشاه فرانسه در نظر داشت به ایتالیا لشگرکشی کند، بنابراین تصمیم گرفت برای ارضای فردینانند و جلب دوستی از روسیون و سردانی به نفع دولت اسپانیا صرفنظر کند. مذاکراتی که در این زمینه صورت گرفت منجر به عقد عهدنامۀ بارسلون گردید (19ژانویه1493م).
آخرین مرحلۀ حصول وحدت اسپانیایی مسیحی، مرحلۀ الحاق ناوار بود. در این مورد تا آن هنگام اهتمام پادشاه زبردست آراگون نتیجهای به بار نیاورده بود. بعد از مرگ ژان دوم فردینانند که در کاستیل گرفتاریهای مهمتری داشت به تسلط تدریجی ناخواهری خود، الئونور، بر سرزمین کوهستانی ناوار با نظر بیاعتنایی نگریسته بود. این شاهزاده خانم فقط بیستوپنج روز حکومت کرد و در همان سال درگذشت.
پسر الئونور قبل از مادرش وفات یافت؛ بنابراین تاجوتخت ناوار به نوۀ الئونور به نام فرانسوا فبوس رسید. فرانسوا در 1483م فوت کرد و خواهرش کاترین جانشین او شد. با خواستگاریای که دونژوان، ولیعهد اسپانیا و پسر فردینانند، از کاترین کرد بنا به توصیه دولت فرانسه مخالفت شد و این شاهزادهخانم در 1484م با پسر یکی از نجبای فرانسه ازدواج کرد. فردیناند و ایزابل که در این موقع سرگرم مبارزه با مسلمانان بودند به ناوار توجهی نداشتند و به این ترتیب نفوذ دولت فرانسه در این کشور توسعه یافت.
مقارن این احوال، لوئی دوازدهم به جای شارل هشتم به سلطنت رسید. در همین هنگام، فردیناند نیز که ایزابل را در اثر فوت ناگهانی از دست داده بود با یکی از دختران همان خاندان فرانسوی که در ناوار حکومت میکردند ازدواج کرد و تصمیم گرفت که کار این کشور کوچک را یکسره کند؛ چراکه ناوار آخرین قطعۀ مجزا و سنگی در راه وحدت اسپانیا به شمار میرفت، مخصوصاً که قوای مسلح فرانسه سرگرم فعالیت در ایتالیا بودند. فردیناند در مذاکراتی که با پاپ اعظم انجام داد اسپانیا را طرفدار پاپ اعلام کرد و سرزمین ناوار را هم جزء کشورهای مسیحی اسپانیا و مخالف با مخاصمات دولت فرانسه قلمداد نمود. بدین وسیله پاپ را وادار کرد که حکم عزل کاترین و شوهرش را از سلطنت ناوار صادر کند. به موجب همین حکم تاجوتخت ناوار از طرف پاپ به فردینانند سپرده شد. ملکه ناوار و شوهرش متواری و به فرانسه پناهنده شدند.
بدین نحو اولین پادشاه اسپانیا موفق شد تمام کشورهای مسیحیای را که در آن سرزمین وجود داشت، به یکدیگر ملحق ساخته و وحدت کامل اسپانیای مسیحی را تامین کند. به این ترتیب اسپانیای جدید زندگی نوین خویش را آغاز نمود و شهر مادرید که از شهرهای کاستیل بود بهعنوان پایتخت انتخاب شد.
نکته شایان توجه اینکه ایجاد یک دولت واحد از طرف پادشاهان کاتولیک علاوه بر جنبههای سیاسی و ملی جنبۀ مدهبی نیز داشت. برای عملی ساختن نقشههای خود، فردینانند و ایزابل از سازمانهای روحانی نیز کمک خواستند. هدف آنان این بود که سازمانهای مذهبی با آنها همفکر بوده و سیاست کلیسا با سیاست دربار هماهنگی داشته باشد[۲].
نیز نگاه کنید به
تاریخ اسپانیا؛ تاریخ دوره میانی اسپانیا
کتابشناسی
- ↑ Felix, M.(2011). Spain today 2011, Ministery of presidency, Madrid, P.4.Available at http://www.lamoncloa.gob.es/NR/rdonlyres/462F90F6-804F
- ↑ فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)