پیشینه آموزش لبنان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی « آموزش به مفهوم جدیددر لبنان به لحاظ تاريخي در پيوند با نفوذ اروپائيان در اين خطه از سرزمين شام قرار دارد. اين محدوده جغرافيايي كوچك به عنوان دروازده ورود به شرق نزديك، همواره مورد اهتمام كشورهاي غربي به ويژه فرانسه بوده است. وجود اقليت مسيحي...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:پیشینه آموزش در لبنان.jpg|بندانگشتی|پیشینه آموزش در لبنان]]آموزش به مفهوم جدید در [[لبنان]] به لحاظ تاریخی در پیوند با نفوذ اروپاییان در این خطه از سرزمین شام قرار دارد. این محدوده جغرافیایی کوچک به عنوان دروازده ورود به شرق نزدیک، همواره مورد اهتمام کشورهای غربی به ویژه فرانسه بوده است. وجود اقلیت مسیحی مارونی از یکسو و عقد موافقتنامه‌های تجاری اروپاییان با عثمانی‌ها از سوی دیگر زمینه‌ساز نفوذ آنان در این سرزمین بود. فرانسه اولین کشوری بود که در سال 1535 به موجب قراردادی با سلطان سلیمان قانونی به امتیازات گسترده تجاری در امپراطوری عثمانی دست یافت.<ref>زین زین، نورالدین. (1986). نشوء القومية العربية، بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۳۳.</ref> علاوه بر آن به موجب این قرارداد، آزادی انجام اعمال دینی خارجیان مقیم امپراطوری و نیز آزادی اقامت و تجارت و تردد در مناطق مختلف تحت حاکمیت عثمانی نیز تضمین شد.<ref>(المقداد 80،1999).</ref>


فرانسه به‌ویژه در لبنان که محل سکونت طائفه مارونی و از دیرباز میان آنان روابطی برقرار شده بود، از موقعیتی ویژه برخوردار گردید و به عنوان قوی‌ترین دولت اروپایی حامی مسیحیان مارونی شناخته شد. دیگر دولت‌های اروپایی نیز پس از فرانسه با عقد قرارداد با دولت عثمانی برخی امتیازات را از آن خود کردند که حمایت از اقلیت‌های مذهبی از جمله آن‌ها بود.


آموزش به مفهوم جدیددر لبنان به لحاظ تاريخي در پيوند با نفوذ اروپائيان در اين خطه از سرزمين شام قرار دارد. اين محدوده جغرافيايي كوچك به عنوان دروازده ورود به شرق نزديك، همواره مورد اهتمام كشورهاي غربي به ويژه فرانسه بوده است. وجود اقليت مسيحي ماروني از يكسو و عقد موافقتنامه‌هاي تجاري اروپاييان با عثماني‌ها از سوي ديگر زمينه‌ساز نفوذ آنان در اين سرزمين بود. فرانسه اولين كشوري بود كه در سال 1535 به موجب قراردادي با سلطان سليمان قانوني به به امتيازات گسترده تجاري در امپراطوري عثماني دست يافت(زين، 33،1986). علاوه بر آن به موجب اين قرارداد، آزادي انجام اعمال ديني خارجيان مقيم امپراطوري و نيز آزادي اقامت و تجارت و تردد در مناطق مختلف تحت حاكميت عثماني نيز تضمين شد (المقداد 80،1999).
از آن پس روابط دولت‌های اروپایی با مسیحیان شام و لبنان به طور عام و مسیحیان مارونی به طور خاص تقویت و گروه‌های تبشیری به تدریج در این سرزمین حضور یافتند. یکی از نقاط عطف در روابط مارونی‌ها با اروپا، تأسیس '''مدرسه مارونی رم''' توسط پاپ گریگوری سیزدهم در سال 1584 با هدف آموزش الهیات مسیحی و تربیت روحانیون مارونی بود. دانش‌آموختگان این مدرسه[i] که به لبنان بازمی‌گشتند علاوه بر انجام وظایف مذهبی، با تأسیس مدارس در روستاهای محل سکونت خود به آموزش خواندن و نوشتن به نوجوانان و جوانان مارونی می‌پرداختند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۶۱.</ref> هر چند این آموزش‌ها در مراحل اولیه محدود بود و کند پیش رفت، سبب شد تا فرزندان خانواده‌های مارونی پیش و بیش از دیگر طوائف با خواندن و نوشتن آشنا شوند.<ref>(المقداد، 81)</ref> طی قرن هجدهم با افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان مدرسه مارونی رم، هم بر تعداد مدارس افزوده شد و هم به تدریج شیوه‌های آموزش با تأثیرپذیری از شیوه‌های جدید آموزشی در اروپا، تغییر یافت که با شیوه‌های سنتی گذشته به کلی متفاوت بود و فراگیری زبان‌های اروپایی نیز در برنامه‌های آموزشی گنجانده شد.[[پرونده:مدرسه عینطوره لبنان.jpg|بندانگشتی|370x370پیکسل|مدرسه عینطوره لبنان]]'''مدرسه عینطوره''' که در سال 1728 توسط پطرس مبارک از پدران یسوعی و یکی از فارغ‌التحصیلان مدرسه مارونی رم در منطقه کسروان در حبل لبنان تأسیس شد،<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۶۳.</ref> از جمله این مدارس بود که در آغاز به تدریس الهیات به فرزندان طائفه مارونی می‌پرداخت و به تدریج آموزش دروس جدید و غیردینی، مشابه آموزش‌های غربی بر آن غلبه کرد. '''مدرسه عالی عین ورقۀ''' نیز که در سال 1787 توسط پاتریاک مارونی یوسف اسطفان تأسیس شد، از مهم‌ترین و فعال‌ترین مدارس این قرن بود. این مدرسه عالی نقشی تأثیرگذار در روند آموزش در جبل لبنان داشت و برخی فارغ‌التحصیلان آن در قرن نوزدهم در شمار پیشگامان نهضت فرهنگی و ادبی عرب بودند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الاول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. ۲۰۲.</ref>


فرانسه به ويژه در لبنان كه محل سكونت طائفه ماروني و از ديرباز ميان آنان روابطي برقرار شده بود، از موقعيتي ويژه برخوردار گرديد و به عنوان قوي‌ترين دولت اروپايي حامي مسيحيان ماروني شناخته شد. ديگر دولتهاي اروپايي نيز پس از فرانسه با عقد قرارداد با دولت عثماني برخي امتيازات را از آن خود كردند كه حمايت از اقليتهاي مذهبي از جمله آنها بود.  
علی‌رغم تعدد مراکز آموزشی مسیحیان در لبنان، تا پیش از قرن نوزدهم، آموزش چندان فراگیر نبود و محصلان مدارس و مراکز آموزشی مورد اشاره، عموماً از خانواده‌های مارونی و روم کاتولیک بودند که پس از فراغت از تحصیل، به عنوان کاتب، کارگزار و یا معلم در دیوان امیر حاکم، دیگر امیران محلی و اشراف طائفه خود خدمت می‌کردند؛<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر،  ص. ۱۶۵.</ref> در حالی که در دیگر مناطق حتی در میان خانواده‌های اشراف و اعیان مسیحی غیرمارونی و کاتولیک و خانواده‌های درزی، آموزش چندان معمول نبود و بی‌سوادی غلبه داشت. در میان مسلمانان نیز، آموزش منحصر به مکتب‌خانه‌های قرآنی در شهرهای بزرگ بود و شهرهای کوچک و مناطق روستایی از چنین مراکزی محروم بودند و صرفاً برخی از خانواده‌های متمول و اشرافی امکان آن را داشتند تا فرزندان خود را تحت آموزش معلمان خصوصی قرار دهند.<ref>(المقداد، 83)</ref>


از آن پس  روابط دولتهاي اروپايي با مسيحيان شام و لبنان به طور عام و مسيحيان ماروني به طور خاص تقويت و گروه‌هاي تبشيري به تدریج در اين سرزمين حضور يافتند. يكي از نقاط عطف در روابط مارونيها با اروپا، تأسيس '''مدرسه ماروني رم''' توسط پاب گريگوري سيزدهم در سال 1584 با هدف آموزش الهيات مسيحي و تربيت روحانيون ماروني بود. دانش‌آموختگان اين مدرسه* كه به لبنان بازمي‌گشتند علاوه بر انجام وظايف مذهبي، با تأسيس مدارس در روستاهاي محل سكونت خود به آموزش خواندن و نوشتن به نوجوانان و جوانان ماروني مي‌پرداختند (الصليبي، 161،2،1991). هر چند اين آموزشها در مراحل اوليه محدود بودو ‌كند پيش رفت، سبب شد تا فرزندان خانواده‌هاي ماروني پيش و بيش از ديگر طوائف با خواندن و نوشتن آشنا شوند (المقداد، 81). طي قرن هجدهم با افزايش تعداد فارغ‌التحصيلان مدرسه ماروني رم، هم بر تعداد مدارس افزوده شد و هم به تدريج شيوه‌هاي آموزش با تأثيرپذيري از شيوه‌هاي جديد آموزشي در اروپا، تغيير يافت كه با شيوه‌هاي سنتي گذشته به كلي متفاوت بود و فراگيري زبانهاي اروپايي نيز در برنامه‌هاي آموزشي گنجانده شد.  
آغاز قرن نوزدهم اما مرحله نوینی در روند آموزش‌های نوین در لبنان بود. فعالیت‌های آموزشی گروه‌های تبشیری که از گذشته با فراز و فرودهایی ادامه داشت، با ورود گروه‌های جدید و از مذاهب مختلف، از گسترش و تنوع بیشتری برخوردار شد. گروه‌های تبشیری متعدد و به طور خاص، یسوعیان و پروتستان‌ها به سرعت مراکز مذهبی و آموزشی خود را در مناطق مسیحی‌نشین برپا و با برنامه‌ها و مواد جدید آموزشی به جذب تعداد بیشتری از نوجوانان و جوانان اهتمام ورزیدند. از آنجا که این گروه‌ها معمولاً از حمایت یکی از قدرت‌های خارجی برخوردار بودند، فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی آنان تحت تأثیر رقابت قدرت‌های مزبور در صحنه سیاسی سوریه و لبنان قرار می‌گرفت. مراکز آموزشی وابسته به طوائف نیز که عموماً از کمک‌های خارجی برخوردار بودند،<ref>شاهين، د. فؤاد. (1986). الطائفة آية في لبنان. الطبعة الثانية. بیروت: دار الحداثة، بيروت، ص. ۱۴۳.</ref> در این مرحله رو به فزونی گزاردند. برپایی نظام حکومتی متصرفیه در سال 1860 با دخالت و حمایت قدرت‌های غربی به معنی قدرت یافتن مسیحیان و به ویژه مارونی‌ها در این سرزمین بود؛ لذا علاوه بر حضور گسترده سیاسی و اجتماعی، فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی آنان نیز رو به فزونی گزارد.


'''مدرسه عینطوره''' كه در سال 1728 توسط پطرس مبارك از پدران يسوعي و يكي از فارغ‌التحصيلان مدرسه ماروني رم در منطقه كسروان در حبل لبنان تأسيس شد (الصليبي،2، 163)، از جمله اين مدارس بود كه در آغاز به تدريس الهيات به فرزندان طائفه ماروني مي‌پرداخت و به تدريج آموزش دروس جديد و غيرديني، مشابه آموزشهاي غربي بر آن غلبه كرد. '''مدرسه عالي عين ورقۀ''' نيز كه در سال 1787 توسط پاترياك ماروني يوسف اسطفان تأسيس شد، از مهمترين و فعال‌ترين مدارس اين قرن بود. اين مدرسه عالي نقشي تأثيرگذار در روند آموزش در جبل لبنان داشت و برخي فارغ‌التحصيلان آن در قرن نوزدهم در شمار پيشگامان نهضت فرهنگي و ادبي عرب بودند (الصليبي 1991، 1، 202).
نقطه عطف فعالیت‌های علمی و آموزشی گروه‌های تبشیری غربی در این مرحله اما تأسیس دانشکده انجیلی سوریه[ii] توسط پروتستان‌ها بود. پس از چند دهه فعالیت‌های گسترده تبلیغی و آموزشی که با موانع و مشکلات بسیاری از سوی گروه‌های رقیب به ویژه کاتولیک‌ها و مارونی‌ها روبرو بود و البته به تأسیس ده‌ها مدرسه و مرکز آموزشی در مناطق مختلف لبنان انجامید، راه‌اندازی این دانشکده، در سال 1866، موفقیت بزرگی برای مبشران پروتستان بودو به زودی به یکی از مراکز آموزش عالی در امپراطوری عثمانی تبدیل شد.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۸۱.</ref> یسوعیان نیز علی‌رغم تأسیس تعداد بسیاری مدرسه و مرکز آموزشی طی چند دهه گذشته، در رقابت با تأسیس دانشکده انجیلی سوریه، مدرسه عالی خود را در سال 1875 از غزیر به بیروت منتقل کردند و با تبدیل آن به دانشکده[iii]،<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۸۲.</ref> فعالیت‌های آموزشی خود را ارتقا بخشیدند. دهه‌های پایانی قرن نوزدهم اوج فعالیت‌های آموزشی مسیحیان بودکه توسط گروه‌های تبشیری و یا توسط فعالان فرهنگی طوائف از طریق مجموعه‌ای از مدارس خصوصی و خارج از نظارت حکومت عثمانی صورت می‌گرفت. مدارس مزبور از تنوع، تعدد و امکانات مناسب برخوردار بود و آموزش در آن‌ها با استفاده از روش‌های نوین انجام می‌گرفت. این مدارس عموماً از کمک‌های خارجی بهره‌مند بودند و فارغ‌التحصیلان آن‌ها گواهی‌نامه‌های خود را از کشورهای خارجی دریافت می‌کردند.<ref name=":0">شاهين، د. فؤاد. (1986). الطائفة آية في لبنان. الطبعة الثانية. بیروت: دار الحداثة، ص. ۱۴۴.</ref> بسیاری از این مدارس تحت نفوذ فرانسوی‌ها بود و مبشران یسوعی بیشترین تأثیرگذاری را بر آن‌ها داشتند.<ref>ضاهر، مسعود. (1984). [[تاریخ لبنان]] الاجتماعي. الطبعة الثانية. بيروت: دار المطبوعات الشرقية، ص. ۱۵۷.</ref>[[پرونده:موسسه المقاصد الاسلامیۀ در لبنان.jpg|بندانگشتی|موسسه المقاصد الاسلامیۀ در لبنان]]در برابر چنین فعالیت‌های گسترده با امکانات و تعدد مراکز آموزشی وابسته به مسیحیان و مبلغان غربی، مسلمانان اما همچنان از کمبود شدید مراکز آموزشی جدید رنج می‌بردند. بجز مجموعه‌ای از مدارس رسمی عثمانی که با امکاناتی محدود و تعداد اندک در برخی مناطق فعالیت می‌کرد، آموزش عموماً از طریق مکتب‌خانه‌های سنتی انجام می‌شد و علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته برای تأسیس مدارس جدید،تا پایان قرن نوزدهم، مهم‌ترین اقدام مسلمانان سنی، در این زمینه ایجاد مؤسسه '''المقاصد الاسلامیۀ''' بود که با هدف گسترش آموزش‌های نوین در میان این طائفه با ایجاد تعدادی مدرسه در بیروت، طرابلس و صیدا، تأسیس شد. شیعیان نیز به دلیل سرکوب‌ها و محرومیت‌های گذشته، علی‌رغم تلاش‌های رهبران و زعمای این طائفه در خصوص پدید آوردن تحولی در این زمینه و برخی اقدامات مفید، همچنان از روند تحولات آموزشی کم بهره بوده و آموزش، عموماً مبتنی بر همان شیوه‌های سنتی و ابتدایی شامل آموزش زبان عربی، حساب و تاریخ دین و مذهب بود که آن هم برخی از نوجوانان را شامل می‌شد.<ref>(المقداد، 84).</ref>


عليرغم تعدد مراكز آموزشي مسيحيان در لبنان، تا پيش از قرن نوزدهم، آموزش چندان فراگير نبود و محصلان مدارس و مراكز آموزشي مورد اشاره، عموماً از خانواده‌هاي ماروني و روم كاتوليك بودند كه پس از فراغت از تحصيل، به عنوان كاتب، كارگزار و يا معلم در ديوان امير حاكم، ديگر اميران محلي و اشراف طائفه خود خدمت مي‌كردند (الصليبي ، 2، 165)؛ در حالي كه در ديگر مناطق حتي در ميان خانواده‌هاي اشراف و اعيان مسيحي غيرماروني و كاتوليك و خانواده‌هاي درزي، آموزش چندان معمول نبود و بيسوادي غلبه داشت. در ميان مسلمانان نيز، آموزش منحصر به مكتب‌خانه‌هاي قرآني در شهرهاي بزرگ بود و شهرهاي كوچك و مناطق روستايي از چنين مراكزي محروم بودند و صرفاً برخي از خانواده‌هاي متمول و اشرافي امكان آن را داشتند تا فرزندان خود را تحت آموزش معلمان خصوصي قرار دهند (المقداد، 83).
بدین‌سان، فعالیت‌ها، مدارس و مراکز متعدد آموزشی تا پایان قرن نوزدهم، در انحصار مسیحیان بود. بجز ده‌ها مدرسه و مرکز آموزشی که توسط مبلغان غربی شامل گروه‌های فرانسوی، ایتالیایی، آمریکایی، انگلیسی و روسی در لبنان ایجاد شده بود، از 650 مدرسه خصوصی طوائف مسیحی که تا سال 1900 تأسیس شده بود، تنها 12 مدرسه متعلق به مسلمانان و یک مدرسه وابسته به درزی‌ها و مابقی از آن مسیحیان بود.<ref name=":0" />


آغاز قرن نوزدهم اما مرحله نويني در روند آموزش‌هاي نوين در لبنان بود. فعاليت‌هاي آموزشي گروههاي تبشيري كه از گذشته با فراز و فرودهايي ادامه داشت، با ورود گروه‌هاي جديد و از مذاهب مختلف، از گسترش و تنوع بيشتري برخوردار شد. گروه‌هاي تبشيري متعدد و به طور خاص، يسوعيان و پروتستان‌ها به سرعت مراكز مذهبي و آموزشي خود را در مناطق مسيحي‌نشين برپا و با برنامه‌ها و مواد جديد آموزشي به جذب تعداد بيشتري از نوجوانان و جوانان اهتمام ورزيدند. از آنجا كه اين گروه‌ها  معمولاً از حمايت يكي از قدرتهاي خارجي برخوردار بودند، فعاليت‌هاي تبليغي و آموزشي آنان تحت تأثير رقابت قدرتهاي مزبور در صحنه سياسي سوريه و لبنان قرار مي‌گرفت. مراكز آموزشي وابسته به طوائف نيز كه عموماً از كمكهاي خارجي برخوردار بودند (شاهين 143،1986)، در اين مرحله رو به فزوني گزاردند. برپائي نظام حكومتي متصرفيه در سال 1860 با دخالت و حمايت قدرتهاي غربي به معني قدرت يافتن مسيحيان و به ويژه مارونيها در اين سرزمين بود؛ لذا علاوه بر حضور گسترده سياسي و اجتماعي، فعاليت‌هاي فرهنگي و آموزشي آنان نيز رو به فزوني گزارد.  
از رهگذر این روند آموزشی که عموماً مبتنی بر زبان و فرهنگ غربی بود، نسلی از نخبگان سیاسی فرهنگی در میان مسیحیان ظهور کرد که طی دهه‌های بعد نه تنها عامل گسترش نفوذ فرهنگ غربی بودند، همچنین در خدمت اهداف سیاسی اقتصادی قدرت‌های غربی قرار گرفتند، از جمله در دوره قیمومیت فرانسه و حتی پس از استقلال این کشور، پست‌های مهم دولتی در اختیار آنان قرار گرفت. آنان در این دوره صحنه‌گردان سیاست بودند و بیشترین سهم را در فعالیت‌های اقتصادی و تجارت با اروپا از آن خود داشتند.


نقطه عطف فعاليت‌هاي علمي و آموزشي گروه‌هاي تبشيري غربي در اين مرحله اما تأسيس دانشكده انجيلي سوريه* توسط پروتستانها بود. پس از چند دهه فعاليت‌هاي گسترده تبليغي و آموزشي كه با موانع و مشكلات بسياري از سوي گروه‌هاي رقيب به ويژه كاتوليكها و ماروني‌ها روبرو  بود و البته به تأسيس دهها مدرسه و مركز آموزشي در مناطق مختلف لبنان انجاميد، راه‌اندازي اين دانشكده، در سال 1866، موفقيت بزرگي براي مبشران پروتستان بودو به زودي به يكي از مراكز آموزش عالي در امپراطوري عثماني تبديل شد. (الصليبي ، 2، 181). يسوعيان نيز عليرغم تأسيس تعداد بسياري مدرسه و مركز آموزشي طي چند دهه گذشته، در رقابت با تأسيس دانشكده انجيلي سوريه، مدرسه عالي خود را در سال 1875 از غزير به بيروت منتقل کردندو با تبديل آن به دانشكده** (پيشين، 182)، فعاليت‌هاي آموزشي خود را ارتقا بخشيدند. دهه‌هاي پاياني قرن نوزدهم اوج فعاليت‌هاي آموزشي مسيحيان بودكه توسط گروههاي تبشيري و يا توسط فعالان فرهنگي طوائف از طريق مجموعه‌اي از مدارس خصوصي و خارج از نظارت حكومت عثماني صورت مي‌گرفت. مدارس مزبوراز تنوع،  تعدد و امكانات مناسب برخوردار بود و آموزش در آنها با استفاده از روشهاي نوين انجام مي‌گرفت. اين مدارس عموماً از كمكهاي خارجي بهره‌مند بودند و فارغ‌التحصيلان آنها گواهي‌نامه‌هاي خود را از كشورهاي خارجي دريافت مي‌كردند. (شاهين، 144). بسياري از اين مدارس تحت نفوذ فرانسويها بود و مبشران يسوعي بيشترين تأثيرگذاري را بر آنها داشتند. (ضاهر 157،1984).
با فروپاشی امپراطوری عثمانی، هر چند شرایط آموزشی مسلمانان، تا حدود بسیاری رو به بهبود گزارد و تعداد مدارس و دانش‌آموزان فزونی یافت، همچنان سطح کمی و کیفی آموزش در میان مسیحیان بالاتر بود. در دوره قیمومیت، در حالی که اکثر دانش‌آموزان مسیحی در مدارس خصوصی تحصیل می‌کردند، بین 80 تا 90% دانش‌‌آموزان مسلمان در مدارس رسمی آموزش می‌دیدند. در همین دوره 88% دانش‌آموزان مدارس خصوصی خارجی نیز، مسیحی بودند. در این دوره همچنین نسبت بی‌سوادی در میان مسلمانان نسبت به مسیحیان بالاتر بود.<ref>الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان. (ترجمة شكري رحيم). الطبعة الثانية. بیروت: دار النهار للنشر، ص. ۹۵.</ref>


در برابر چنين فعاليت‌هاي گسترده با امكانات و تعدد مراكز آموزشي وابسته به مسيحيان و مبلغان غربي، مسلمانان اما همچنان از كمبود شديد مراكز آموزشي جديد رنج مي‌بردند. بجز مجموعه‌اي از مدارس رسمي عثماني كه با امكاناتي محدود و تعداد اندك در برخي مناطق فعاليت مي‌كرد، آموزش عموماً از طريق مكتب‌خانه‌هاي سنتي انجام مي‌شد و عليرغم تلاشهاي صورت گرفته براي تأسيس مدارس جديد،تا پايان قرن نوزدهم، مهمترين اقدام مسلمانان سني، در اين زمينه ایجاد مؤسسه '''المقاصد الاسلاميۀ''' بود كه با هدف گسترش آموزشهاي نوين در ميان اين طائفه با ايجاد تعدادي مدرسه در بيروت، طرابلس و  صيدا، تأسیس شد. شيعيان نيز به دليل سركوبها و محروميتهاي گذشته، عليرغم تلاشهاي رهبران و زعماي اين طائفه در خصوص پديد آوردن تحولي در اين زمينه و برخي اقدامات مفيد، همچنان از روند تحولات آموزشي كم بهره بوده و آموزش، عموماً مبتني بر همان شيوه‌هاي سنتي و ابتدايي شامل آموزش زبان عربي، حساب و تاريخ دين و مذهب بود كه آنهم برخي از نوجوانان را شامل مي‌شد. (المقداد، 84).
تفاوت فاحش میان سطح و امکانات آموزشی در میان طوائف مسیحی و مسلمان، شکل‌گیری تفاوت‌های اجتماعی فرهنگی را در پی داشت و از عوامل اصلی عدم شکل‌گیری هویت واحد ملی در لبنان و البته زمینه‌ساز بی‌اعتمادی متقابل و بروز بحران‌های متعدد از جمله بحران خونین سال 1958 و جنگ 15 ساله داخلی شد.


بدينسان، فعاليت‌ها، مدارس و مراكز متعدد آموزشي تا پايان قرن نوزدهم، در انحصار مسيحيان بود. بجز دهها مدرسه و مركز آموزشي كه توسط مبلغان غربي شامل گروه‌هاي فرانسوي، ايتاليايي، آمريكايي، انگليسي و روسي در لبنان ايجاد شده بود، از 650 مدرسه خصوصي طوائف مسيحي كه تا سال 1900 تأسيس شده بود، تنها 12 مدرسه متعلق به مسلمانان و يك مدرسه وابسته به درزي‌ها و مابقي از آن مسيحيان بود (شاهين، 144).
در سال‌های پس از استقلال لبنان، روند آموزشی در میان مسلمانان از تحول چشمگیری برخودار شد و با افزایش تعداد مراکز آموزشی رسمی سطح سواد نیز به میزان قابل توجهی افزایش یافت. بر اساس آمار موجود، تعداد مدارس دولتی از 348 باب در سال 1944 (یک‌سال پس از استقلال) به 1310 باب در سال 1970 افزایش یافت. در عین حال میزان تحصیل دانش‌آموزان مسلمان در مدارس دولتی از مسیحیان بسیار بیشتر بود که طی دهه‌های بعد نیز ادامه یافت. در سال 1992 تنها 30% از مجموع دانش‌آموزان لبنانی در مدارس دولتی تحصیل می‌کردند که 70% آنان را مسلمانان و 30% را مسیحیان تشکیل می‌دادند. بر اساس آمار مزبور از 420128 دانش‌آموز مدارس خصوصی که عمدتاً فرزندان خانواده‌های ثروتمند بودند، 80% مسیحی و 14% مسلمان بودند.<ref>(المقداد، 90)</ref> طی دو دهه اخیر تأسیس مدارس خصوصی وابسته به طوائف مسلمان به ویژه در میان شیعان از رشد چشمگیری برخوردار بوده است. در این سال‌ها، چند مؤسسه آموزشی که هر کدام مجموعه‌ای از مدارس را در مقاطع و مناطق مختلف شامل می‌شوند با بهره‌گیری از امکانات و روش‌های مدرن، دانش‌آموزان مسلمان را آموزش می‌دهند. مجموعه مدارس '''المقاصد الاسلامیۀ''' و '''المشاریع الاسلامیۀ''' از جمله مجموعه‌های آموزشی اهل سنت و '''جمعیۀ التعلیم الدینی''' و '''مؤسسۀ امل التربوی''' و مدارس المهدی از مهم‌ترین مجموعه‌های آموزشی شیعیان هستند.<ref>صدر هاشمی، سید محمد (1330). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 249-271.</ref>


از رهگذر اين روند آموزشي كه عموماً مبتني بر زبان و فرهنگ غربي بود، نسلي از نخبگان سياسي فرهنگي در ميان مسيحيان ظهور كرد كه طي دهه‌هاي بعد نه تنها عامل گسترش نفوذ فرهنگ غربي بودند، همچنين در خدمت اهداف سياسي اقتصادي قدرتهاي غربي قرار گرفتند، از جمله در دوره قيموميت فرانسه و حتي پس از استقلال اين كشور، پستهاي مهم دولتي در اختيار آنان قرار گرفت. آنان در اين دوره صحنه‌گردان سياست بودند و بيشترين سهم را در فعاليت‌هاي اقتصادي و تجارت با اروپا از آن خود داشتند.
== پاورقی ==


با فروپاشي امپراطوري عثماني، هر چند شرايط آموزشي مسلمانان، تا حدود بسياري رو به بهبود گزارد و تعداد مدارس و دانش‌آموزان فزوني يافت، همچنان سطح كمي و كيفي آموزش در ميان مسيحيان بالاتر بود. در دوره قيموميت، در حالي كه اكثر دانش‌آموزان مسيحي در مدارس خصوصي تحصيل مي‌كردند، بين 80 تا 90% دانش‌‌آموزان مسلمان در مدارس رسمي آموزش مي‌ديدند. در همين دوره 88%  دانش‌آموزان مدارس خصوصي خارجي نيز، مسيحي بودند. در اين دوره همچنين نسبت بيسوادي در ميان مسلمانان نسبت به مسيحيان بالاتر بود (الخازن، 95،2002).
== نیز نگاه کنید به ==
 
تفاوت فاحش ميان سطح و امكانات آموزشي در ميان طوائف مسيحي و مسلمان، شكل‌گيري تفاوتهاي اجتماعي فرهنگي را در پي داشت و ازعوامل اصلي عدم شكل‌گيري هويت واحد ملي در لبنان و البته زمينه‌ساز بي‌اعتمادي متقابل و بروز بحرانهاي متعدد از جمله بحران خونين سال 1958 و جنگ 15 ساله داخلي شد.
 
در سالهاي پس از استقلال لبنان، روندآموزشي در ميان مسلمانان از تحول چشمگيري برخودار شد و با افزايش تعداد مراكز آموزشي رسمي سطح سواد نيز به ميزان قابل توجهي افزايش يافت. بر اساس آمار موجود، تعداد مدارس دولتي از 348 باب در سال 1944 (يكسال پس از استقلال) به 1310 باب در سال 1970 افزايش يافت. در عين حال ميزان تحصيل دانش‌آموزان مسلمان در مدارس دولتي از مسيحيان بسيار بيشتر بود كه طي دهه‌هاي بعد نيز ادامه يافت. در سال 1992 تنها 30% از مجموع دانش‌آموزان لبناني در مدارس دولتي تحصيل مي‌كردند كه 70% آنان را مسلمانان و 30% را مسيحيان تشكيل مي‌دادند. بر اساس آمار مزبور از 420128 دانش‌آموز مدارس خصوصي كه عمدتاً فرزندان خانواده‌هاي ثروتمند بودند، 80% مسيحي و 14% مسلمان بودند (المقداد، 90). طي دو دهه اخير تأسيس مدارس خصوصي وابسته به طوائف مسلمان به ويژه در ميان شيعان از رشد چشمگيري برخوردار بوده است. در اين سالها، چند مؤسسه آموزشي كه هر كدام مجموعه‌اي از مدارس را در مقاطع و مناطق مختلف شامل مي‌شوند با بهره‌گيري از امكانات و روشهاي مدرن، دانش‌آموزان مسلمان را آموزش مي‌دهند. مجموعه مدارس '''المقاصد الاسلاميۀ''' و '''المشاريع الاسلاميۀ''' از جمله مجموعه‌هاي آموزشي اهل سنت و '''جمعيۀ التعليم الديني''' و '''مؤسسۀ امل التربوي''' و مدارس المهدي از مهمترين مجموعه‌هاي آموزشي شيعيان هستند.
----*بسياري از نويسندگان تاريخ لبنان، دانش‌آموختگان اين مدرسه را از عوامل مهم نفوذ فرهنگ غرب در لبنان مي‌دانند؛ از جمله: (قرم، 78،2004)
 
<nowiki>*</nowiki> اين دانشكده همان است كه بعدها به دانشگاه آمريكايي بيروت تغيير نام داد.
 
<nowiki>**</nowiki> اين دانشكده همان است كه بعد  با عنوان دانشگاه قديس يوسف (يسوعيه) شناخته شد.

نسخهٔ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۲۴

پیشینه آموزش در لبنان

آموزش به مفهوم جدید در لبنان به لحاظ تاریخی در پیوند با نفوذ اروپاییان در این خطه از سرزمین شام قرار دارد. این محدوده جغرافیایی کوچک به عنوان دروازده ورود به شرق نزدیک، همواره مورد اهتمام کشورهای غربی به ویژه فرانسه بوده است. وجود اقلیت مسیحی مارونی از یکسو و عقد موافقتنامه‌های تجاری اروپاییان با عثمانی‌ها از سوی دیگر زمینه‌ساز نفوذ آنان در این سرزمین بود. فرانسه اولین کشوری بود که در سال 1535 به موجب قراردادی با سلطان سلیمان قانونی به امتیازات گسترده تجاری در امپراطوری عثمانی دست یافت.[۱] علاوه بر آن به موجب این قرارداد، آزادی انجام اعمال دینی خارجیان مقیم امپراطوری و نیز آزادی اقامت و تجارت و تردد در مناطق مختلف تحت حاکمیت عثمانی نیز تضمین شد.[۲]

فرانسه به‌ویژه در لبنان که محل سکونت طائفه مارونی و از دیرباز میان آنان روابطی برقرار شده بود، از موقعیتی ویژه برخوردار گردید و به عنوان قوی‌ترین دولت اروپایی حامی مسیحیان مارونی شناخته شد. دیگر دولت‌های اروپایی نیز پس از فرانسه با عقد قرارداد با دولت عثمانی برخی امتیازات را از آن خود کردند که حمایت از اقلیت‌های مذهبی از جمله آن‌ها بود.

از آن پس روابط دولت‌های اروپایی با مسیحیان شام و لبنان به طور عام و مسیحیان مارونی به طور خاص تقویت و گروه‌های تبشیری به تدریج در این سرزمین حضور یافتند. یکی از نقاط عطف در روابط مارونی‌ها با اروپا، تأسیس مدرسه مارونی رم توسط پاپ گریگوری سیزدهم در سال 1584 با هدف آموزش الهیات مسیحی و تربیت روحانیون مارونی بود. دانش‌آموختگان این مدرسه[i] که به لبنان بازمی‌گشتند علاوه بر انجام وظایف مذهبی، با تأسیس مدارس در روستاهای محل سکونت خود به آموزش خواندن و نوشتن به نوجوانان و جوانان مارونی می‌پرداختند.[۳] هر چند این آموزش‌ها در مراحل اولیه محدود بود و کند پیش رفت، سبب شد تا فرزندان خانواده‌های مارونی پیش و بیش از دیگر طوائف با خواندن و نوشتن آشنا شوند.[۴] طی قرن هجدهم با افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان مدرسه مارونی رم، هم بر تعداد مدارس افزوده شد و هم به تدریج شیوه‌های آموزش با تأثیرپذیری از شیوه‌های جدید آموزشی در اروپا، تغییر یافت که با شیوه‌های سنتی گذشته به کلی متفاوت بود و فراگیری زبان‌های اروپایی نیز در برنامه‌های آموزشی گنجانده شد.

مدرسه عینطوره لبنان

مدرسه عینطوره که در سال 1728 توسط پطرس مبارک از پدران یسوعی و یکی از فارغ‌التحصیلان مدرسه مارونی رم در منطقه کسروان در حبل لبنان تأسیس شد،[۵] از جمله این مدارس بود که در آغاز به تدریس الهیات به فرزندان طائفه مارونی می‌پرداخت و به تدریج آموزش دروس جدید و غیردینی، مشابه آموزش‌های غربی بر آن غلبه کرد. مدرسه عالی عین ورقۀ نیز که در سال 1787 توسط پاتریاک مارونی یوسف اسطفان تأسیس شد، از مهم‌ترین و فعال‌ترین مدارس این قرن بود. این مدرسه عالی نقشی تأثیرگذار در روند آموزش در جبل لبنان داشت و برخی فارغ‌التحصیلان آن در قرن نوزدهم در شمار پیشگامان نهضت فرهنگی و ادبی عرب بودند.[۶]

علی‌رغم تعدد مراکز آموزشی مسیحیان در لبنان، تا پیش از قرن نوزدهم، آموزش چندان فراگیر نبود و محصلان مدارس و مراکز آموزشی مورد اشاره، عموماً از خانواده‌های مارونی و روم کاتولیک بودند که پس از فراغت از تحصیل، به عنوان کاتب، کارگزار و یا معلم در دیوان امیر حاکم، دیگر امیران محلی و اشراف طائفه خود خدمت می‌کردند؛[۷] در حالی که در دیگر مناطق حتی در میان خانواده‌های اشراف و اعیان مسیحی غیرمارونی و کاتولیک و خانواده‌های درزی، آموزش چندان معمول نبود و بی‌سوادی غلبه داشت. در میان مسلمانان نیز، آموزش منحصر به مکتب‌خانه‌های قرآنی در شهرهای بزرگ بود و شهرهای کوچک و مناطق روستایی از چنین مراکزی محروم بودند و صرفاً برخی از خانواده‌های متمول و اشرافی امکان آن را داشتند تا فرزندان خود را تحت آموزش معلمان خصوصی قرار دهند.[۸]

آغاز قرن نوزدهم اما مرحله نوینی در روند آموزش‌های نوین در لبنان بود. فعالیت‌های آموزشی گروه‌های تبشیری که از گذشته با فراز و فرودهایی ادامه داشت، با ورود گروه‌های جدید و از مذاهب مختلف، از گسترش و تنوع بیشتری برخوردار شد. گروه‌های تبشیری متعدد و به طور خاص، یسوعیان و پروتستان‌ها به سرعت مراکز مذهبی و آموزشی خود را در مناطق مسیحی‌نشین برپا و با برنامه‌ها و مواد جدید آموزشی به جذب تعداد بیشتری از نوجوانان و جوانان اهتمام ورزیدند. از آنجا که این گروه‌ها معمولاً از حمایت یکی از قدرت‌های خارجی برخوردار بودند، فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی آنان تحت تأثیر رقابت قدرت‌های مزبور در صحنه سیاسی سوریه و لبنان قرار می‌گرفت. مراکز آموزشی وابسته به طوائف نیز که عموماً از کمک‌های خارجی برخوردار بودند،[۹] در این مرحله رو به فزونی گزاردند. برپایی نظام حکومتی متصرفیه در سال 1860 با دخالت و حمایت قدرت‌های غربی به معنی قدرت یافتن مسیحیان و به ویژه مارونی‌ها در این سرزمین بود؛ لذا علاوه بر حضور گسترده سیاسی و اجتماعی، فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی آنان نیز رو به فزونی گزارد.

نقطه عطف فعالیت‌های علمی و آموزشی گروه‌های تبشیری غربی در این مرحله اما تأسیس دانشکده انجیلی سوریه[ii] توسط پروتستان‌ها بود. پس از چند دهه فعالیت‌های گسترده تبلیغی و آموزشی که با موانع و مشکلات بسیاری از سوی گروه‌های رقیب به ویژه کاتولیک‌ها و مارونی‌ها روبرو بود و البته به تأسیس ده‌ها مدرسه و مرکز آموزشی در مناطق مختلف لبنان انجامید، راه‌اندازی این دانشکده، در سال 1866، موفقیت بزرگی برای مبشران پروتستان بودو به زودی به یکی از مراکز آموزش عالی در امپراطوری عثمانی تبدیل شد.[۱۰] یسوعیان نیز علی‌رغم تأسیس تعداد بسیاری مدرسه و مرکز آموزشی طی چند دهه گذشته، در رقابت با تأسیس دانشکده انجیلی سوریه، مدرسه عالی خود را در سال 1875 از غزیر به بیروت منتقل کردند و با تبدیل آن به دانشکده[iii]،[۱۱] فعالیت‌های آموزشی خود را ارتقا بخشیدند. دهه‌های پایانی قرن نوزدهم اوج فعالیت‌های آموزشی مسیحیان بودکه توسط گروه‌های تبشیری و یا توسط فعالان فرهنگی طوائف از طریق مجموعه‌ای از مدارس خصوصی و خارج از نظارت حکومت عثمانی صورت می‌گرفت. مدارس مزبور از تنوع، تعدد و امکانات مناسب برخوردار بود و آموزش در آن‌ها با استفاده از روش‌های نوین انجام می‌گرفت. این مدارس عموماً از کمک‌های خارجی بهره‌مند بودند و فارغ‌التحصیلان آن‌ها گواهی‌نامه‌های خود را از کشورهای خارجی دریافت می‌کردند.[۱۲] بسیاری از این مدارس تحت نفوذ فرانسوی‌ها بود و مبشران یسوعی بیشترین تأثیرگذاری را بر آن‌ها داشتند.[۱۳]

موسسه المقاصد الاسلامیۀ در لبنان

در برابر چنین فعالیت‌های گسترده با امکانات و تعدد مراکز آموزشی وابسته به مسیحیان و مبلغان غربی، مسلمانان اما همچنان از کمبود شدید مراکز آموزشی جدید رنج می‌بردند. بجز مجموعه‌ای از مدارس رسمی عثمانی که با امکاناتی محدود و تعداد اندک در برخی مناطق فعالیت می‌کرد، آموزش عموماً از طریق مکتب‌خانه‌های سنتی انجام می‌شد و علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته برای تأسیس مدارس جدید،تا پایان قرن نوزدهم، مهم‌ترین اقدام مسلمانان سنی، در این زمینه ایجاد مؤسسه المقاصد الاسلامیۀ بود که با هدف گسترش آموزش‌های نوین در میان این طائفه با ایجاد تعدادی مدرسه در بیروت، طرابلس و صیدا، تأسیس شد. شیعیان نیز به دلیل سرکوب‌ها و محرومیت‌های گذشته، علی‌رغم تلاش‌های رهبران و زعمای این طائفه در خصوص پدید آوردن تحولی در این زمینه و برخی اقدامات مفید، همچنان از روند تحولات آموزشی کم بهره بوده و آموزش، عموماً مبتنی بر همان شیوه‌های سنتی و ابتدایی شامل آموزش زبان عربی، حساب و تاریخ دین و مذهب بود که آن هم برخی از نوجوانان را شامل می‌شد.[۱۴]

بدین‌سان، فعالیت‌ها، مدارس و مراکز متعدد آموزشی تا پایان قرن نوزدهم، در انحصار مسیحیان بود. بجز ده‌ها مدرسه و مرکز آموزشی که توسط مبلغان غربی شامل گروه‌های فرانسوی، ایتالیایی، آمریکایی، انگلیسی و روسی در لبنان ایجاد شده بود، از 650 مدرسه خصوصی طوائف مسیحی که تا سال 1900 تأسیس شده بود، تنها 12 مدرسه متعلق به مسلمانان و یک مدرسه وابسته به درزی‌ها و مابقی از آن مسیحیان بود.[۱۲]

از رهگذر این روند آموزشی که عموماً مبتنی بر زبان و فرهنگ غربی بود، نسلی از نخبگان سیاسی فرهنگی در میان مسیحیان ظهور کرد که طی دهه‌های بعد نه تنها عامل گسترش نفوذ فرهنگ غربی بودند، همچنین در خدمت اهداف سیاسی اقتصادی قدرت‌های غربی قرار گرفتند، از جمله در دوره قیمومیت فرانسه و حتی پس از استقلال این کشور، پست‌های مهم دولتی در اختیار آنان قرار گرفت. آنان در این دوره صحنه‌گردان سیاست بودند و بیشترین سهم را در فعالیت‌های اقتصادی و تجارت با اروپا از آن خود داشتند.

با فروپاشی امپراطوری عثمانی، هر چند شرایط آموزشی مسلمانان، تا حدود بسیاری رو به بهبود گزارد و تعداد مدارس و دانش‌آموزان فزونی یافت، همچنان سطح کمی و کیفی آموزش در میان مسیحیان بالاتر بود. در دوره قیمومیت، در حالی که اکثر دانش‌آموزان مسیحی در مدارس خصوصی تحصیل می‌کردند، بین 80 تا 90% دانش‌‌آموزان مسلمان در مدارس رسمی آموزش می‌دیدند. در همین دوره 88% دانش‌آموزان مدارس خصوصی خارجی نیز، مسیحی بودند. در این دوره همچنین نسبت بی‌سوادی در میان مسلمانان نسبت به مسیحیان بالاتر بود.[۱۵]

تفاوت فاحش میان سطح و امکانات آموزشی در میان طوائف مسیحی و مسلمان، شکل‌گیری تفاوت‌های اجتماعی فرهنگی را در پی داشت و از عوامل اصلی عدم شکل‌گیری هویت واحد ملی در لبنان و البته زمینه‌ساز بی‌اعتمادی متقابل و بروز بحران‌های متعدد از جمله بحران خونین سال 1958 و جنگ 15 ساله داخلی شد.

در سال‌های پس از استقلال لبنان، روند آموزشی در میان مسلمانان از تحول چشمگیری برخودار شد و با افزایش تعداد مراکز آموزشی رسمی سطح سواد نیز به میزان قابل توجهی افزایش یافت. بر اساس آمار موجود، تعداد مدارس دولتی از 348 باب در سال 1944 (یک‌سال پس از استقلال) به 1310 باب در سال 1970 افزایش یافت. در عین حال میزان تحصیل دانش‌آموزان مسلمان در مدارس دولتی از مسیحیان بسیار بیشتر بود که طی دهه‌های بعد نیز ادامه یافت. در سال 1992 تنها 30% از مجموع دانش‌آموزان لبنانی در مدارس دولتی تحصیل می‌کردند که 70% آنان را مسلمانان و 30% را مسیحیان تشکیل می‌دادند. بر اساس آمار مزبور از 420128 دانش‌آموز مدارس خصوصی که عمدتاً فرزندان خانواده‌های ثروتمند بودند، 80% مسیحی و 14% مسلمان بودند.[۱۶] طی دو دهه اخیر تأسیس مدارس خصوصی وابسته به طوائف مسلمان به ویژه در میان شیعان از رشد چشمگیری برخوردار بوده است. در این سال‌ها، چند مؤسسه آموزشی که هر کدام مجموعه‌ای از مدارس را در مقاطع و مناطق مختلف شامل می‌شوند با بهره‌گیری از امکانات و روش‌های مدرن، دانش‌آموزان مسلمان را آموزش می‌دهند. مجموعه مدارس المقاصد الاسلامیۀ و المشاریع الاسلامیۀ از جمله مجموعه‌های آموزشی اهل سنت و جمعیۀ التعلیم الدینی و مؤسسۀ امل التربوی و مدارس المهدی از مهم‌ترین مجموعه‌های آموزشی شیعیان هستند.[۱۷]

پاورقی

نیز نگاه کنید به

  1. زین زین، نورالدین. (1986). نشوء القومية العربية، بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۳۳.
  2. (المقداد 80،1999).
  3. الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۶۱.
  4. (المقداد، 81)
  5. الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۶۳.
  6. الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الاول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. ۲۰۲.
  7. الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۶۵.
  8. (المقداد، 83)
  9. شاهين، د. فؤاد. (1986). الطائفة آية في لبنان. الطبعة الثانية. بیروت: دار الحداثة، بيروت، ص. ۱۴۳.
  10. الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۸۱.
  11. الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. ۱۸۲.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ شاهين، د. فؤاد. (1986). الطائفة آية في لبنان. الطبعة الثانية. بیروت: دار الحداثة، ص. ۱۴۴.
  13. ضاهر، مسعود. (1984). تاریخ لبنان الاجتماعي. الطبعة الثانية. بيروت: دار المطبوعات الشرقية، ص. ۱۵۷.
  14. (المقداد، 84).
  15. الخازن، فريد. (2002). تفكك أوصال الدولة في لبنان. (ترجمة شكري رحيم). الطبعة الثانية. بیروت: دار النهار للنشر، ص. ۹۵.
  16. (المقداد، 90)
  17. صدر هاشمی، سید محمد (1330). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 249-271.