سبک های نقاشی در اسپانیا: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «سبک های نقاشی در اسپانیا به شرح زیر است: '''رمانسک'''[27] در اسپانیا هنر رمانسک یا  رُمی وار، همچون نامش برگرفته از هنر رومِ متاخر بود. از بهترین فرسک ها و نقاشی های دیواری این دوران می توان به کلیسای ناحیه وای دِبوی[28] در کاتالونیا اشاره کرد. بسیار...» ایجاد کرد)
 
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
خط ۱: خط ۱:
سبک های نقاشی در اسپانیا به شرح زیر است:
سبک های نقاشی در [[اسپانیا]] به شرح زیر است:


'''رمانسک'''[27]
'''رمانسک'''[27]
خط ۱۰: خط ۱۰:
'''گوتیک'''[33] '''  (قرن 12 و 13 )'''
'''گوتیک'''[33] '''  (قرن 12 و 13 )'''


در این دوره اسپانیا همگام با سایر نقاط اروپای غربی و شمالی به الهام پذیری از  هنر رمی متقدم پرداخت. این سبک از فرانسه آغاز شد و بعد در ایتالیا پی گرفته شد. شاخصه دیگری که در هنر این دوران به کار رفت، استفاده از المان های سبک مودخار است که سبب شد بعضی از نقش مایه های هنر اسلامی و عربی وارد آن شود. از نقاشان بزرگ این عصر می توان از لوئیس بوراسا[34] یاد کرد .[35]
در این دوره اسپانیا همگام با سایر نقاط اروپای غربی و ش[[مالی]] به الهام پذیری از  هنر رمی متقدم پرداخت. این سبک از [[فرانسه]] آغاز شد و بعد در ایتالیا پی گرفته شد. شاخصه دیگری که در هنر این دوران به کار رفت، استفاده از المان های سبک مودخار است که سبب شد بعضی از نقش مایه های هنر اسلامی و عربی وارد آن شود. از نقاشان بزرگ این عصر می توان از لوئیس بوراسا[34] یاد کرد .[35]




'''رنسانس'''[36] '''و مانریسم'''[37]'''  (16 تا 14 )'''
'''رنسانس'''[36] '''و مانریسم'''[37]'''  (16 تا 14 )'''


با بالا گرفتن سطح مبادلات تجاری، سیاسی میان اسپانیا و فلاندر از اواسط قرن 15، در دوره رنسانس اسپانیا شدیدا تحت تاثیر نقاشی هلند قرار گرفت که این موضوع سبب شکل گیری مکتب نقاشان اسپانیایی فلمانی[38] شد. هنرمندانی همچون فرناندو گالگو[39]، بارتولومه برمخو[40] ، پدرو بوگوئت[41] و  خوان د فلاندس[42] در این مکتب آثاری را آفریدند.
با بالا گرفتن سطح مبادلات تجاری، سیاسی میان اسپانیا و فلاندر از اواسط قرن 15، در دوره رنسانس اسپانیا شدیدا تحت تاثیر نقاشی هلند قرار گرفت که این موضوع سبب شکل گیری مکتب [[نقاشان اسپانیایی]] فلمانی[38] شد. هنرمندانی همچون فرناندو گالگو[39]، بارتولومه برمخو[40] ، پدرو بوگوئت[41] و  خوان د فلاندس[42] در این مکتب آثاری را آفریدند.


در پایان دوره رنسانس، کم کم هنر اروپا وارد مرحله ای کوتاه می شود که از آن به عنوان دوره ی شیوه گرایی یاد می کنند. این سبک در اسپانیا تحت تاثیر دو عامل قرار داشت، یکی از تاثیرات ترکیب هنر فلمانی و ایتالیایی و دیگر ویژگی های محلی و بومی مناطق اسپانیا که سبب خلق شیوه هایی شخصی در آثار نقاشان این دوره از هنر اسپانیا شد.  منطقه ای از اسپانیا که به سبب نزدیکی آن به ایتالیا بیشترین تاثیر را از هنر این کشور پذیرفت، والنسیا بود.
در پایان دوره رنسانس، کم کم هنر اروپا وارد مرحله ای کوتاه می شود که از آن به عنوان دوره ی شیوه گرایی یاد می کنند. این سبک در اسپانیا تحت تاثیر دو عامل قرار داشت، یکی از تاثیرات ترکیب هنر فلمانی و ایتالیایی و دیگر ویژگی های محلی و بومی مناطق اسپانیا که سبب خلق شیوه هایی شخصی در آثار نقاشان این دوره از [[هنر اسپانیا]] شد.  منطقه ای از اسپانیا که به سبب نزدیکی آن به ایتالیا بیشترین تاثیر را از هنر این کشور پذیرفت، والنسیا بود.


از هنرمندان اسپانیایی که بیشتر توجهشان به ایتالیا معطوف بود، می توان به فرناندو یانز لا آلمدینا[43] و فرناندو لیانوس[44] اشاره کرد که تحت تاثیر هنرمندانی همچون رافائل و پیومبو[45] قرار داشتند. سایر مناطق اسپانیا بیشتر تحت تاثیر نقاشان فلمانی قرار داشت. فضای حاکم بر هنر اسپانیای این دوره، به خصوص در سلطنت فیلیپ دوم، به شدت مذهبی بود و فیلیپ سعی داشت تا نقاشی را به شدت از مفاهیم نمادی و انتزاعی تهی کرده و به دنبال همه فهم کردن آثار در میان مردم بود. از این رو، هنرمند صاحب سبک مانریسم، ال گرکو مغضوب او واقع شد؛ چرا که هنر متعالی وی در خدمت افکار و عقاید فیلیپ نبود.
از هنرمندان اسپانیایی که بیشتر توجهشان به ایتالیا معطوف بود، می توان به فرناندو یانز لا آلمدینا[43] و فرناندو لیانوس[44] اشاره کرد که تحت تاثیر هنرمندانی همچون رافائل و پیومبو[45] قرار داشتند. سایر مناطق اسپانیا بیشتر تحت تاثیر نقاشان فلمانی قرار داشت. فضای حاکم بر هنر اسپانیای این دوره، به خصوص در سلطنت فیلیپ دوم، به شدت مذهبی بود و فیلیپ سعی داشت تا نقاشی را به شدت از مفاهیم نمادی و انتزاعی تهی کرده و به دنبال همه فهم کردن آثار در میان مردم بود. از این رو، هنرمند صاحب سبک مانریسم، [[ال گرکو]] مغضوب او واقع شد؛ چرا که هنر متعالی وی در خدمت افکار و عقاید فیلیپ نبود.


از نقاشان دیگر اسپانیا در دوره شیوه گرایی، می توان به ویثنت خوان ماسیپ[46] و پسر او  خوان دِ خوانِس[47]  و همین طور به خوان کورا د ویوار[48] اشاره کرد. اما مردمی ترین هنرمند این عصر، لوئیس د مورالس[49] بود که نگاه مذهبی در آثارش به شدت غلیظ بود.[50]
از نقاشان دیگر اسپانیا در دوره شیوه گرایی، می توان به ویثنت خوان ماسیپ[46] و پسر او  خوان دِ خوانِس[47]  و همین طور به خوان [[کورا]] د ویوار[48] اشاره کرد. اما مردمی ترین هنرمند این عصر، لوئیس د مورالس[49] بود که نگاه مذهبی در آثارش به شدت غلیظ بود.[50]




خط ۳۰: خط ۳۰:
کلمه باروک برای اولین بار در قرن 19 مورداستفاده قرار گرفت. این کلمه از لغت berueco که معنای مروارید نامنظم و بی قاعده را می دهد، گرفته شده است. در آغاز از دوره باروک به عنوان پلی میان دوره رنسانس و نئوکلاسیک یاد می شد، اما این تعبیر نادرستی است و دوره باروک نقشی به مراتب مهمتر در تاریخ هنر ایفا کرد. اگر هنر کلاسیک بر پایه عقل انسانی نهاده شده بود، باروک احساس آدمی را مبنای کار خود قرار داده بود. این راه با سبک روکوکو ادامه پیدا کرد و با رمانتیسیسم به اوج رسید. در دوره باروک، رنگ ها اهمیت بیشتری یافتند؛ در حالی که در دوره ی رنسانس، خطوط مهمتر بودند. نور در نقاشی های دوره رنسانس، واضح و روشن بود ولی در دوره باروک بر اساس وضعیت سایه تغییر می کرد. اولین بار ما این پدیده را در کار های  کارا واجیو مشاهده می کنیم. نکته دیگری که دوره باروک را از دوره رنسانس متمایز می کند، استفاده از شیوه هایی برای نمایش پرسپکتیو است. در دوره رنسانس معمولا از محاسبات ریاضی و هندسی برای القای عمق استفاده می شد؛ در حالی که در دوره باروک از شیوه های دیگری همچون نور و سایه و یا جلو و عقب کردن پیکره ها در بوم برای القای عمق استفاده می شد. نکته دیگر  قرار گرفتن شخصیت اصلی در مرکز بوم در دوره رنسانس بو ، در حالی که این نکته در ترکیب بندی های باروک به کار نمی رفت.
کلمه باروک برای اولین بار در قرن 19 مورداستفاده قرار گرفت. این کلمه از لغت berueco که معنای مروارید نامنظم و بی قاعده را می دهد، گرفته شده است. در آغاز از دوره باروک به عنوان پلی میان دوره رنسانس و نئوکلاسیک یاد می شد، اما این تعبیر نادرستی است و دوره باروک نقشی به مراتب مهمتر در تاریخ هنر ایفا کرد. اگر هنر کلاسیک بر پایه عقل انسانی نهاده شده بود، باروک احساس آدمی را مبنای کار خود قرار داده بود. این راه با سبک روکوکو ادامه پیدا کرد و با رمانتیسیسم به اوج رسید. در دوره باروک، رنگ ها اهمیت بیشتری یافتند؛ در حالی که در دوره ی رنسانس، خطوط مهمتر بودند. نور در نقاشی های دوره رنسانس، واضح و روشن بود ولی در دوره باروک بر اساس وضعیت سایه تغییر می کرد. اولین بار ما این پدیده را در کار های  کارا واجیو مشاهده می کنیم. نکته دیگری که دوره باروک را از دوره رنسانس متمایز می کند، استفاده از شیوه هایی برای نمایش پرسپکتیو است. در دوره رنسانس معمولا از محاسبات ریاضی و هندسی برای القای عمق استفاده می شد؛ در حالی که در دوره باروک از شیوه های دیگری همچون نور و سایه و یا جلو و عقب کردن پیکره ها در بوم برای القای عمق استفاده می شد. نکته دیگر  قرار گرفتن شخصیت اصلی در مرکز بوم در دوره رنسانس بو ، در حالی که این نکته در ترکیب بندی های باروک به کار نمی رفت.


از نقاشان بزرگ سبک باروک اسپانیا می توان به ولاثکِث،  ثورباران[53]،  ژوزف دِ ریبِرا[54]  و بارتولومه استبان موریو[55]اشاره کرد. در عصر باروک اسپانیا، ما دو دسته از آثار را شاهد هستیم. در ابتدا آثاری که تحت تاثیر کارهای کاراواجیو خلق شد و در آن ها رنگ های تیره با کنتراست های شدید و بازی با نور فراوان و موضوعات مذهبی دیده می شود، و دسته دوم که تحت تاثیر هنرمندان فلامانی مثل روبن[56]  و  ون دایک[57] آفریده شدند و در آن ها از رنگ های درخشان و روشن تر، که به صورت خالص به کار می رفتند، استفاده می شد.[58]
از نقاشان بزرگ [[سبک باروک اسپانیا]] می توان به ولاثکِث،  ثورباران[53]،  ژوزف دِ ریبِرا[54]  و بارتولومه استبان موریو[55]اشاره کرد. در عصر باروک اسپانیا، ما دو دسته از آثار را شاهد هستیم. در ابتدا آثاری که تحت تاثیر کارهای کاراواجیو خلق شد و در آن ها رنگ های تیره با کنتراست های شدید و بازی با نور فراوان و موضوعات مذهبی دیده می شود، و دسته دوم که تحت تاثیر هنرمندان فلامانی مثل روبن[56]  و  ون دایک[57] آفریده شدند و در آن ها از رنگ های درخشان و روشن تر، که به صورت خالص به کار می رفتند، استفاده می شد.[58]




خط ۴۵: خط ۴۵:
این مکتب به عنوان اولین مکتب پیشرو در تاریخ هنر شناخته می شود و دری است به سوی عصر جدیدی از هنر و مقدمه ای بر هنر مدرن.  بعد از سقوط ناپلئون، رمانتیسیسم راهی برای بیان دیدگاه های انقلابی نسل جوان بود. در حقیقت رمانتیسیزم را می توان عصر غلبه تاریکی دانست و این مسئله در تابلو های نقاشی نمود کامل دارد. آن ها عقیده داشتند که هنر نباید به آن اندازه که نئوکلاسیک ها می گفتند، قاعده مند و انعطاف ناپذیر باشد. بیان زیبایی در هنر تنها هدف نیست، بلکه بیان احساسات سبب پیدایش افقی به مراتب بازتر در برابر انسان می شد. بیان یک احساس تاریک و نازیبا، به مراتب مهم تر از به تصویر کشیدن واقعه ایی روزمره است. نمایش عظمت طبیعت و غلبه آن بر انسان، موضوعی مهم در نقاشی های عصر رمانتیسیسم است.
این مکتب به عنوان اولین مکتب پیشرو در تاریخ هنر شناخته می شود و دری است به سوی عصر جدیدی از هنر و مقدمه ای بر هنر مدرن.  بعد از سقوط ناپلئون، رمانتیسیسم راهی برای بیان دیدگاه های انقلابی نسل جوان بود. در حقیقت رمانتیسیزم را می توان عصر غلبه تاریکی دانست و این مسئله در تابلو های نقاشی نمود کامل دارد. آن ها عقیده داشتند که هنر نباید به آن اندازه که نئوکلاسیک ها می گفتند، قاعده مند و انعطاف ناپذیر باشد. بیان زیبایی در هنر تنها هدف نیست، بلکه بیان احساسات سبب پیدایش افقی به مراتب بازتر در برابر انسان می شد. بیان یک احساس تاریک و نازیبا، به مراتب مهم تر از به تصویر کشیدن واقعه ایی روزمره است. نمایش عظمت طبیعت و غلبه آن بر انسان، موضوعی مهم در نقاشی های عصر رمانتیسیسم است.


در حقیقت رمانتیست ها نگرشی نو را وارد هنر غرب کردند که شباهت بیشتری به هنر شرق داشت و تاکنون در هنر آن ها دیده نشده بود؛ مگر در بعضی موارد در هنر  رم شرقی مشاهده می شود. علاقه ی هنرمندِ سبک رمانتیک برای بیان حقیقت درونش، ولو به شرط تلخ بودن، ‌دغدغه اصلی او محسوب می شد. این نگرش را بیش از پیش ، می توان در کار های فرانسیسکو گویا مشاهده کرد.[67]
در حقیقت رمانتیست ها نگرشی نو را وارد هنر غرب کردند که شباهت بیشتری به هنر شرق داشت و تاکنون در هنر آن ها دیده نشده بود؛ مگر در بعضی موارد در هنر  رم شرقی مشاهده می شود. علاقه ی هنرمندِ سبک رمانتیک برای بیان حقیقت درونش، ولو به شرط تلخ بودن، ‌دغدغه اصلی او محسوب می شد. این نگرش را بیش از پیش ، می توان در کار های [[فرانسیسکو گویا]] مشاهده کرد.[67]




خط ۶۳: خط ۶۳:
اگر چه در طول تاریخ نقاشی اروپا، نقاشان اسپانیایی همیشه به هنر آفرینی و به تکوین مکاتب پرداخته اند، اما بی شک در قرن بیستم، نقاشان اسپانیایی بیشترین سهم را در پایه گذاری مکاتب جدید به عهده داشتند. مهمترین این هنرمندان پیکاسو  بوده که با همکاری هنرمند فرانسوی براک مکتب کوبیسم را پایه گزاردند. بعد از پیکاسو می توان به سالوادور دالی اشاره کرد که به عنوان یکی از مهم ترین نمادهای هنر سورئال و شکل گیری این مکتب شناخته می شود.
اگر چه در طول تاریخ نقاشی اروپا، نقاشان اسپانیایی همیشه به هنر آفرینی و به تکوین مکاتب پرداخته اند، اما بی شک در قرن بیستم، نقاشان اسپانیایی بیشترین سهم را در پایه گذاری مکاتب جدید به عهده داشتند. مهمترین این هنرمندان پیکاسو  بوده که با همکاری هنرمند فرانسوی براک مکتب کوبیسم را پایه گزاردند. بعد از پیکاسو می توان به سالوادور دالی اشاره کرد که به عنوان یکی از مهم ترین نمادهای هنر سورئال و شکل گیری این مکتب شناخته می شود.


سومین نقاش معروف قرن بیستم اسپانیا ٰ، خوان میرو است که نقشی اساسی در سبک آبستره ایفا کرد. وی همچنین ارتباط تنگاتنگی با هنرمندان سورئال در پاریس داشت. بعد از جنگ جهانی دوم نیز این سبک توسط نقاش بزرگ آنتونی تاپیس [7]پی گرفته شد.[8]
سومین نقاش معروف قرن بیستم اسپانیا ٰ، [[خوان میرو]] است که نقشی اساسی در سبک آبستره ایفا کرد. وی همچنین ارتباط تنگاتنگی با هنرمندان سورئال در پاریس داشت. بعد از جنگ جهانی دوم نیز این سبک توسط نقاش بزرگ آنتونی تاپیس [7]پی گرفته شد.[8]

نسخهٔ ‏۲۵ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۴۹

سبک های نقاشی در اسپانیا به شرح زیر است:

رمانسک[27]

در اسپانیا هنر رمانسک یا  رُمی وار، همچون نامش برگرفته از هنر رومِ متاخر بود. از بهترین فرسک ها و نقاشی های دیواری این دوران می توان به کلیسای ناحیه وای دِبوی[28] در کاتالونیا اشاره کرد. بسیاری از این آثار در قرن بیستم یافت شدند.

نمونه های مناسبی از هنر رمانسک Castillian را می توان در فرسک هایی که در سان ایزیدورو [29] واقع در لئون و نقاشی هایی از سان بائودرلیو[30]  در کاستیاس د برلانگا[31] مشاهده کرد . جنبه های مذهبی در آثار این دوره به چشم می خورد و سعی در انتزاعی نشان دادن خطوط و عمق نمایی از شاخصه های این دوره است که همگی از هنر رومی متاخر، و از هنر بیزانسی اقتباس یافته است.[32]


گوتیک[33]   (قرن 12 و 13 )

در این دوره اسپانیا همگام با سایر نقاط اروپای غربی و شمالی به الهام پذیری از  هنر رمی متقدم پرداخت. این سبک از فرانسه آغاز شد و بعد در ایتالیا پی گرفته شد. شاخصه دیگری که در هنر این دوران به کار رفت، استفاده از المان های سبک مودخار است که سبب شد بعضی از نقش مایه های هنر اسلامی و عربی وارد آن شود. از نقاشان بزرگ این عصر می توان از لوئیس بوراسا[34] یاد کرد .[35]


رنسانس[36] و مانریسم[37]  (16 تا 14 )

با بالا گرفتن سطح مبادلات تجاری، سیاسی میان اسپانیا و فلاندر از اواسط قرن 15، در دوره رنسانس اسپانیا شدیدا تحت تاثیر نقاشی هلند قرار گرفت که این موضوع سبب شکل گیری مکتب نقاشان اسپانیایی فلمانی[38] شد. هنرمندانی همچون فرناندو گالگو[39]، بارتولومه برمخو[40] ، پدرو بوگوئت[41] و  خوان د فلاندس[42] در این مکتب آثاری را آفریدند.

در پایان دوره رنسانس، کم کم هنر اروپا وارد مرحله ای کوتاه می شود که از آن به عنوان دوره ی شیوه گرایی یاد می کنند. این سبک در اسپانیا تحت تاثیر دو عامل قرار داشت، یکی از تاثیرات ترکیب هنر فلمانی و ایتالیایی و دیگر ویژگی های محلی و بومی مناطق اسپانیا که سبب خلق شیوه هایی شخصی در آثار نقاشان این دوره از هنر اسپانیا شد.  منطقه ای از اسپانیا که به سبب نزدیکی آن به ایتالیا بیشترین تاثیر را از هنر این کشور پذیرفت، والنسیا بود.

از هنرمندان اسپانیایی که بیشتر توجهشان به ایتالیا معطوف بود، می توان به فرناندو یانز لا آلمدینا[43] و فرناندو لیانوس[44] اشاره کرد که تحت تاثیر هنرمندانی همچون رافائل و پیومبو[45] قرار داشتند. سایر مناطق اسپانیا بیشتر تحت تاثیر نقاشان فلمانی قرار داشت. فضای حاکم بر هنر اسپانیای این دوره، به خصوص در سلطنت فیلیپ دوم، به شدت مذهبی بود و فیلیپ سعی داشت تا نقاشی را به شدت از مفاهیم نمادی و انتزاعی تهی کرده و به دنبال همه فهم کردن آثار در میان مردم بود. از این رو، هنرمند صاحب سبک مانریسم، ال گرکو مغضوب او واقع شد؛ چرا که هنر متعالی وی در خدمت افکار و عقاید فیلیپ نبود.

از نقاشان دیگر اسپانیا در دوره شیوه گرایی، می توان به ویثنت خوان ماسیپ[46] و پسر او  خوان دِ خوانِس[47]  و همین طور به خوان کورا د ویوار[48] اشاره کرد. اما مردمی ترین هنرمند این عصر، لوئیس د مورالس[49] بود که نگاه مذهبی در آثارش به شدت غلیظ بود.[50]


باروک[51] (قرن17)

دوره باروک ، یکی از بزرگترین فصل های هنر جهان است. این دوره نه تنها یک سبک هنری، بلکه شیوه ای از زندگی است. با پایان قرن شانزدهم، به خصوص در ایتالیا دوره رنسانس به پایان می رسد و سبک شیوه گرایی ( مانریسم ) ترویج پیدا می کند. در این دوره ایتالیایی ها قدم در راه جدیدی می گذارند. اروپا مشکلات زیادی در قرن شانزدهم داشت و تغییر ضروری به نظر می رسید. پیامد های افکار لوتر[52] و به پاخاستن مردم برای اصلاحات، موجب تغییرات اساسی شد. کلیسای کاتولیک از پذیرش جامعه پروتستان ها امتناع می کرد و برای بقای خود، دستیابی به نظم و نگرشی نوین را لازم می دانست؛ بنابراین برای بیان نگرش ونظریات خود، دستیابی به یک زبان بصری جدید را لازم می دید. از این رو، نقاشی و مجسمه سازی تبدیل به پایگاهی برای ترویج عقاید و نظریات آن ها شد و این موضوع سبب حمایت هنرمندان و رشد هنر گشت.

کلمه باروک برای اولین بار در قرن 19 مورداستفاده قرار گرفت. این کلمه از لغت berueco که معنای مروارید نامنظم و بی قاعده را می دهد، گرفته شده است. در آغاز از دوره باروک به عنوان پلی میان دوره رنسانس و نئوکلاسیک یاد می شد، اما این تعبیر نادرستی است و دوره باروک نقشی به مراتب مهمتر در تاریخ هنر ایفا کرد. اگر هنر کلاسیک بر پایه عقل انسانی نهاده شده بود، باروک احساس آدمی را مبنای کار خود قرار داده بود. این راه با سبک روکوکو ادامه پیدا کرد و با رمانتیسیسم به اوج رسید. در دوره باروک، رنگ ها اهمیت بیشتری یافتند؛ در حالی که در دوره ی رنسانس، خطوط مهمتر بودند. نور در نقاشی های دوره رنسانس، واضح و روشن بود ولی در دوره باروک بر اساس وضعیت سایه تغییر می کرد. اولین بار ما این پدیده را در کار های  کارا واجیو مشاهده می کنیم. نکته دیگری که دوره باروک را از دوره رنسانس متمایز می کند، استفاده از شیوه هایی برای نمایش پرسپکتیو است. در دوره رنسانس معمولا از محاسبات ریاضی و هندسی برای القای عمق استفاده می شد؛ در حالی که در دوره باروک از شیوه های دیگری همچون نور و سایه و یا جلو و عقب کردن پیکره ها در بوم برای القای عمق استفاده می شد. نکته دیگر  قرار گرفتن شخصیت اصلی در مرکز بوم در دوره رنسانس بو ، در حالی که این نکته در ترکیب بندی های باروک به کار نمی رفت.

از نقاشان بزرگ سبک باروک اسپانیا می توان به ولاثکِث،  ثورباران[53]،  ژوزف دِ ریبِرا[54]  و بارتولومه استبان موریو[55]اشاره کرد. در عصر باروک اسپانیا، ما دو دسته از آثار را شاهد هستیم. در ابتدا آثاری که تحت تاثیر کارهای کاراواجیو خلق شد و در آن ها رنگ های تیره با کنتراست های شدید و بازی با نور فراوان و موضوعات مذهبی دیده می شود، و دسته دوم که تحت تاثیر هنرمندان فلامانی مثل روبن[56]  و  ون دایک[57] آفریده شدند و در آن ها از رنگ های درخشان و روشن تر، که به صورت خالص به کار می رفتند، استفاده می شد.[58]


روکوکو

بسیاری اعتقاد دارند که همان طور که مانریسم از دل رنسانس بیرون آمد ٰ سبک روکوکو نیز زاده ی سبک باروک است، و در حقیقت روکوکو، گونه تکامل یافته سبک باروک است. اما به هر روی روکوکو به عنوان سبکی مستقل در تاریخ هنر  مطرح می شود. تفاوت بارز سبک روکوکو و باروک رامی توان در بی تفاوت بودن این سبک نسبت به مسائل دینی دانست، در حالی که سبک باروک به سبب خواستگاهش، شدیدا به این مسئله پایبند است. از این روی سبک روکوکو را هنر خاص طبقه اشراف می دانند. در نقاشی های این دوره نمایش لذت انسان از زندگی به صورت  قاعده در آمده است. این سبک اساساً از فرانسه آغاز شده و تدریجاً به نقاط دیگر اروپا انتشار یافت. موضوعات مورد علاقه در این دوره نمایش مهمانی های مجلل خارج از شهر، خانم ها، رقص و پایکوبی و نمایش لحظات عاشقانه بود که همگی در راستای القای لذت انسانی است. از هنرمندان شاخص این سبک در اسپانیا می توان از لوئیس پارِت ای آلکاثار[59] و  آنتونیو کارنیسرو[60] یاد کرد.[61]

نئوکلاسیک

سقوط خاندان سلطنتی فرانسه در سال 1789 بر اثر انقلابی که طبقه متوسط جامعه با اعتراض هایش به سیستم سیاسی و اجتماعی بر پا کرد، سبب خروج قدرت از دست طبقه ی اشراف شد. بنابراین سبک روکوکو که اختصاص به طبقه اشراف داشت، باید جای خود را به سبک جدیدی می داد. در این زمان بود که " دیدِرو " صحبت از رجعت به هنر باستان را به میان آورد. وجود مشکلات سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب در فرانسه سبب پیدایش زبانی معتدل برای بیان وقایع شد. انقلابیون سعی داشتند تا هر گونه نشانه ای از رژیم سلطنتی گذشته را در هنر پاک کنند. آن ها سعی در بیان مفاهیمی همچون اتحاد و هم گرایی ، اخلاقیات و اصول مدنی در آثارشان داشتند؛ از این رو آثاری با مضمون جمهوری رم مناسب به نظر می رسید. کشف آثار باستانی به زیر خاکستر رفته در پومپِی[62] از امپراتوری رم در سال های 1719 تا 1748 کمک بزرگی به احیای هنر کلاسیک و تشکیل مکتب نئوکلاسیک کرد. هنرمندان نئوکلاسیک با نفی احساس گرایی دوره باروک و تجمل گرایی و راحت طلبی روکوکو، در صدد احیای هنری بر مبنای عقلانیت برآمدند. آغاز این حرکت نیز از فرانسه بود، ولی به زودی در سراسر اروپا انتشار یافت. از هنرمندان معروف اسپانیا در این سبک می توان به ماریانو سالوادور مایلا[63] و خوزه آپاریثیو[64] و خوزه دِ ماد روزا[65] اشاره کرد .[66]

رمانتیسیزم( قرن 18 )

این مکتب به عنوان اولین مکتب پیشرو در تاریخ هنر شناخته می شود و دری است به سوی عصر جدیدی از هنر و مقدمه ای بر هنر مدرن.  بعد از سقوط ناپلئون، رمانتیسیسم راهی برای بیان دیدگاه های انقلابی نسل جوان بود. در حقیقت رمانتیسیزم را می توان عصر غلبه تاریکی دانست و این مسئله در تابلو های نقاشی نمود کامل دارد. آن ها عقیده داشتند که هنر نباید به آن اندازه که نئوکلاسیک ها می گفتند، قاعده مند و انعطاف ناپذیر باشد. بیان زیبایی در هنر تنها هدف نیست، بلکه بیان احساسات سبب پیدایش افقی به مراتب بازتر در برابر انسان می شد. بیان یک احساس تاریک و نازیبا، به مراتب مهم تر از به تصویر کشیدن واقعه ایی روزمره است. نمایش عظمت طبیعت و غلبه آن بر انسان، موضوعی مهم در نقاشی های عصر رمانتیسیسم است.

در حقیقت رمانتیست ها نگرشی نو را وارد هنر غرب کردند که شباهت بیشتری به هنر شرق داشت و تاکنون در هنر آن ها دیده نشده بود؛ مگر در بعضی موارد در هنر  رم شرقی مشاهده می شود. علاقه ی هنرمندِ سبک رمانتیک برای بیان حقیقت درونش، ولو به شرط تلخ بودن، ‌دغدغه اصلی او محسوب می شد. این نگرش را بیش از پیش ، می توان در کار های فرانسیسکو گویا مشاهده کرد.[67]


رئالیسم (قرن19)

در حدود قرن 19 در پی عواقب حاصله از انقلاب صنعتی که موجب کار زنان و کودکان در ساعت های طولانی و شرایط دهشتناک زندگی و خانه های ناسالم شده بود، کم کم سبکی جدید در هنر جای رمانتیسیسم را گرفت. این مکتب که منعکس کننده وقایع زندگی روزمره می باشد، به سبک واقع گرایی یا رئالیسم معروف شد. در این مکتب موضوعات اجتماعی اهمیت ویژه ای یافته و نمایش خستگی انسان ها از زندگی، موضوعی اساسی در نقاشی شد. برای هنرمند رئالیست نه آرمان طلبی دوره ی نئوکلاسیک مطرح بود و نه احساس گرایی دوره رمانتیسیسم، بلکه تنها می خواستند وجدان بیدار جامعه باشند و با دقت در زندگی روزمره، کاستی ها و مشقت های مردمان را به تصویر بکشند. آن ها در نمایش واقعیت هیچ ملاحظه ای نداشتند و برای زیبا نشان دادن محیط پیرامونشان اصراری نمی ورزیدند . هنرمندان این سبک گاهی از فلسفه برای بیان مشکلات و تیرگی های موجود در سطح اجتماع انسانی استفاده می کردند. برخی آثار گویا را مقدمه ای برای نهضت رئالیسم  می توان دانست. از دیگر نقاشان اسپانیایی می توان به ادواردو روسالِس[68]  و فرانسیسکو پرادیلا اورتیث[69]اشاره کرد. امروزه نیز این سبک با هنرمندانی همچون آنتونیو لوپز گارسیا[70]  به حیات خود ادامه می دهد.[71]

امپرسیونیسم[1]

در این دوره والنثیا خواکین سورولا[2]  موفقیت بیشتری از هم عصرانش در نمایش مناظر و انسان ها در زیر نور سرزمین های اسپانیا به دست آورد و به موفق ترین نقاش امپرسیونیست در اسپانیا تبدیل شد.

در شکل گیری این جنبش که مقدمه ایست بر آغاز هنر مدرن، عوامل مختلفی تاثیر گذار بودند. از اختراع عکاسی که نیاز به تکرار جز به جز موضوع را بی حاصل کرد تا استفاده هنرمندان از رنگ روغن های آماده در تیوپ که این امکان را به هنرمند می داد تا از محیط سربسته ی کارگاهشان خارج شود و به طبیعت نزدیک شود. عواملی نیز همچون سرعت و زمان که تبدیل به تنگنا های عصر معاصر شده بودند مزید بر علت شدند تا سبکی جدید در دنیای هنر و به ویژه نقاشی شکل گیرد. در این سبک از نقاشی ، موضوعات بیشتر به سمت ثبت منظره و آمیختگی انسان با طبیعت پیرامونش مطرح بود. تکنیک امپرسیون ها بسیار سریع بود و معمولاً با ضربه ی قلم های بلند بر روی بوم اثر خود را خلق می کردند. این موضوع سبب می شد که منتقدان سنتگرا، از کار آن ها به عنوان بوم هایی که بر رویشان تیوپ رنگ ترکیده، یاد کنند. رنگ های تیره در کار آن ها اصلاً دیده نمی شد و حتی سایه روشن ها را با رنگ به وجود می آوردند . آن ها به استفاده از رنگ ها به شکل خالص علاقه مند بودند و معمولاً رنگ ها را بر روی بوم با هم می آمیختند.[3]

کوبیسم[4] ،سورئالیسم[5]،انتراعی[6](قرن20)


اگر چه در طول تاریخ نقاشی اروپا، نقاشان اسپانیایی همیشه به هنر آفرینی و به تکوین مکاتب پرداخته اند، اما بی شک در قرن بیستم، نقاشان اسپانیایی بیشترین سهم را در پایه گذاری مکاتب جدید به عهده داشتند. مهمترین این هنرمندان پیکاسو  بوده که با همکاری هنرمند فرانسوی براک مکتب کوبیسم را پایه گزاردند. بعد از پیکاسو می توان به سالوادور دالی اشاره کرد که به عنوان یکی از مهم ترین نمادهای هنر سورئال و شکل گیری این مکتب شناخته می شود.

سومین نقاش معروف قرن بیستم اسپانیا ٰ، خوان میرو است که نقشی اساسی در سبک آبستره ایفا کرد. وی همچنین ارتباط تنگاتنگی با هنرمندان سورئال در پاریس داشت. بعد از جنگ جهانی دوم نیز این سبک توسط نقاش بزرگ آنتونی تاپیس [7]پی گرفته شد.[8]