اسلام در چین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
دوران حاكميت سلسلهی مينگ هم دوران مهمي براي رشد قوم خوي بود. | دوران حاكميت سلسلهی مينگ هم دوران مهمي براي رشد قوم خوي بود. | ||
اولا، در دوران مينگ بود كه تعدادي از شخصيتهاي مهم مسلمان همچون جِنگ خِه، خَیرویي[[اسلام در چین#%20ftn3|[3]]]، مقام عاليرتبهی عادل و درستكار، ليجي[[اسلام در چین#%20ftn4|[4]]]<nowiki/>، انديشمند، تاريخدان و اديب معروف چين، خودنگجو[[اسلام در چین#%20ftn5|[5]]]، بينانگذار آموزش مسجدي، وانگدَييو[[اسلام در چین#%20ftn6|[6]]]، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد. | اولا، در دوران مينگ بود كه تعدادي از شخصيتهاي مهم مسلمان همچون جِنگ خِه، خَیرویي[[اسلام در چین#%20ftn3|[3]]]، مقام عاليرتبهی عادل و درستكار، ليجي[[اسلام در چین#%20ftn4|[4]]]<nowiki/>، انديشمند، تاريخدان و اديب معروف چين، خودنگجو[[اسلام در چین#%20ftn5|[5]]]، بينانگذار آموزش مسجدي، وانگدَييو[[اسلام در چین#%20ftn6|[6]]]، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد. | ||
ثانيا، اگرچه تا دوران سلسلهی يوان، اكثر قريب به اتفاق مسلمانان نامهاي معمولي اسلامي و يا اسامي عربي، فارسي و تركي خود را حفظ كرده بودند، ولي در دوران سلسلهی مينگ نام و نامخانوادگي مسلمانان به اسامي چيني تبديل شد. | ثانيا، اگرچه تا دوران سلسلهی يوان، اكثر قريب به اتفاق مسلمانان نامهاي معمولي اسلامي و يا اسامي عربي، فارسي و تركي خود را حفظ كرده بودند، ولي در دوران سلسلهی مينگ نام و نامخانوادگي مسلمانان به اسامي چيني تبديل شد. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
حدود 300 سالدر دوران حاكميت سلسلهی چينگ، مسلمانان چینی تحت شدیدترین ظلم و ستم حاكمان چينگ قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ظلم و ستم باشد، مبارزه و مقابله هم خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانهی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آنها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر میکردند که اگر سایر اقلیتها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد. | حدود 300 سالدر دوران حاكميت سلسلهی چينگ، مسلمانان چینی تحت شدیدترین ظلم و ستم حاكمان چينگ قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ظلم و ستم باشد، مبارزه و مقابله هم خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانهی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آنها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر میکردند که اگر سایر اقلیتها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد. | ||
در ميان شخصيتهاي مسلمان دوران چينگ، تعداد شخصيتهاي ادبي و هنري 25 درصد از تعداد كلشخصيتهاي مسلمان این دوره را تشكيل ميدادند. به عنوان نمونه، دينگپنگ[[اسلام در چین#%20ftn16|[16]]]، ما شيزون[[اسلام در چین#%20ftn17|[17]]]<nowiki/>، دينگوِي[[اسلام در چین#%20ftn18|[18]]]<nowiki/>، جِناينگفنگ[[اسلام در چین#%20ftn19|[19]]]، سونپنگ[[اسلام در چین#%20ftn20|[20]]]، سهيو[[اسلام در چین#%20ftn21|[21]]]، ما رو وِي[[اسلام در چین#%20ftn22|[22]]]، شا شن[[اسلام در چین#%20ftn23|[23]]]<nowiki/>، لي روِهشو[[اسلام در چین#%20ftn24|[24]]]، ما جيلونگ[[اسلام در چین#%20ftn25|[25]]]، از جمله كساني بودند كه در زمينهی خلق ادبيات مسلمانان چینی موفقيتهايي شایان توجهی را به دست آوردند. | در ميان شخصيتهاي مسلمان دوران چينگ، تعداد شخصيتهاي ادبي و هنري 25 درصد از تعداد كلشخصيتهاي مسلمان این دوره را تشكيل ميدادند. به عنوان نمونه، دينگپنگ[[اسلام در چین#%20ftn16|[16]]]، ما شيزون[[اسلام در چین#%20ftn17|[17]]]<nowiki/>، دينگوِي[[اسلام در چین#%20ftn18|[18]]]<nowiki/>، جِناينگفنگ[[اسلام در چین#%20ftn19|[19]]]، سونپنگ[[اسلام در چین#%20ftn20|[20]]]، سهيو[[اسلام در چین#%20ftn21|[21]]]، ما رو وِي[[اسلام در چین#%20ftn22|[22]]]، شا شن[[اسلام در چین#%20ftn23|[23]]]<nowiki/>، لي روِهشو[[اسلام در چین#%20ftn24|[24]]]، ما جيلونگ[[اسلام در چین#%20ftn25|[25]]]، از جمله كساني بودند كه در زمينهی خلق ادبيات مسلمانان چینی موفقيتهايي شایان توجهی را به دست آوردند. | ||
ماجو[[اسلام در چین#%20ftn26|[26]]]، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی[[اسلام در چین#%20ftn27|[27]]]( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ داییو[[اسلام در چین#%20ftn28|[28]]]، ماجو و ما دِهشین[[اسلام در چین#%20ftn29|[29]]]( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده میشوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامهی حج» او از کتاب های خوب و خواندنی او است. | ماجو[[اسلام در چین#%20ftn26|[26]]]، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی[[اسلام در چین#%20ftn27|[27]]]( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ داییو[[اسلام در چین#%20ftn28|[28]]]، ماجو و ما دِهشین[[اسلام در چین#%20ftn29|[29]]]( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده میشوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامهی حج» او از کتاب های خوب و خواندنی او است. | ||
خط ۳۵۹: | خط ۳۵۹: | ||
== ''قیامها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم'''''[i]''' == | == ''قیامها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم'''''[i]''' == | ||
با ادامهی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش [[فرهنگ چینی]] از سوی اقلیتها از دههی 1720 میلادی آغاز و در طول قرنهای هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چارهای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانههای شورش در منطقۀ عمومی شمالغرب چین، شامل استانهای گنسو، نینگ شیا و یوننن، بروز کرد. آن چه در پی میآید، شرح مختصری از قیامهای سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است. | با ادامهی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش [[فرهنگ چینی]] از سوی اقلیتها از دههی 1720 میلادی آغاز و در طول قرنهای هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چارهای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانههای شورش در منطقۀ عمومی شمالغرب چین، شامل استانهای گنسو، نینگ شیا و یوننن، بروز کرد. آن چه در پی میآید، شرح مختصری از قیامهای سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است. | ||
== ''الف- قیام مسلمانان در مناطق استانهای شانسی و گنسو'' == | |||
در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامهی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آنجا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشههای صوفیانهی خوفیهی متعادل و جهریهی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نامهای ما لَیچی[1](1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین[2](1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشهی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند. | |||
مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آنها« مکتب قدیم» گفته میشد. در حالیکه مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه بهخاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته میشد. | |||
در اثر اختلافات سلیقهای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینههای عقیدتی پیش آمد، و همچنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سالهای میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامیهایی توسط پیروان« مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند. | |||
در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینیهای نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگها، گروههای مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز بهخاطر ترس از این گروههای مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند. | |||
نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و همچنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در درهی رودخانهی وِی[3]فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آنها از هم نژادیهای خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیهی 1862، مبارزان سازمان یافتهی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقتهای صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استانهای شانسی، گنسو و نینگشیا در غرب رودخانهی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آنها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شیاَن مرکز استان، آن را به محاصرهی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگا[4]، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانوادههای خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامهی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفتهی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گستردهای از استان گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطهی خود درآورده و از نفوذ دولت چینگ خارج ساخته بودند. | |||
دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگتانگ[5] که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ[6] در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویهی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبهی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند. | |||
مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقهی خِهجو[7](لینگشیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَنجو[8] بود. ماجانآئو[9] فرمانده مسلمان منطقه که آمادهی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگشیا، به منطقهی شینینگ[10] که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان[11] را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید. | |||
متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علیرغم مقاومت سرسختانهی مدافعین شهر، قلعهی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند. | |||
== ''ب- شورش مسلمانان در منطقهی سین کیانگ'' == | |||
پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت امپراتوری چینگ قرار داشت. منطقهی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَنشَن[12] به مرکزیت ایلی؛ منطقهی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقهی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده میشد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیاتها را افزایش و مالیاتهای جدیدی وضع کردند و یا پستهای دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت میفروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگها و افزایش مالیاتها از یک سو، و حملات تخریبی خواجهها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند. | |||
با آغاز شورش مسلمانان در استانهای شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گستردهی آنان به پردازند[i]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه حاکمان چینگ زده و سایر اقلیتهای مسلمان همچون قیرقیزها، قزاقها و اویغورها نیز به آنان پیوستند. | |||
شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاهها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود. | |||
در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگانهای شهر کوچا شورش کرده و ترکهای اویغوری نیز به آنها پیوسته و پایگاهها و قلعههای نظامی را تصرف و ساختمانهای دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاهها را به قتل رساندند. این شورش رهبر واحد شناخته شدهای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعههای نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آنها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاههای نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهرها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سرانجام اغلب شهرها و پادگانها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشاندهی چینگ در منطقه با [[پکن]] قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند. | |||
اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبیهای برخی از فرماندهان منطقهای همچون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار دولت چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد. | |||
== '' ج - شورش مسلمانان در استان یوننن و تشکیل حکومت اسلامی به مدت 16 سال'' == | |||
کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گستردهی نژاد خَن به استان یوننن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیریها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادیهای خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت میکردند. در اثر ادامهی این بی عدالتیها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو[13] برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یوننن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عامهای صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بیشماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان میدهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی میکردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حملهی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمیرسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط حکومت چینگ است. | |||
پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهلهی نخست تلاش کردند باقیماندهی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند. | |||
== ''وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین'' == | |||
با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی[14]) بهعنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبهی مسلمان تشکیلات [[انجمن اسلامی چین]] را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دههی نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژهای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکستهای پیدرپی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادیهای نسبی به اقلیتها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و ب اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیتهای فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان[15] در پکن تأسیس و دفترهای فرعی آن در سایر استانها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیتهای فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجلهی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و همچنین، انجام فعالیتهای خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین[16]در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسهی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی همچون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تینجین، « العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یوننن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعهی مسلمانان نسبت به اسلام و آنچه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند. | |||
باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای[17](1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[ii]. | |||
با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابتها به خاطر پارهای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راهپیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[iii]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادیهای مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آنها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزشهای دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند. | |||
درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعهی به شدت آسیب دیده و متلاشی شدهی مسلمانان پرداختند. نهادهای دینی را راه اندازی و فعالیتهای مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آنها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعهی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دههی 80 و دههی 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[iv]. | |||
هماینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعهی خود از بحرانیهایی که در این عصر توسعهی اقتصادی، جامعهی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است. | |||
----[1] - Ma Laichi. | |||
[2] - Ma Ming Xin. | |||
[3] - Wei. | |||
[4] - Dolongga. | |||
[5] - Zuo Zhongtang. | |||
[6] - Ma Hualong. | |||
[7] - He Zhou. | |||
[8] - Lanzhou. | |||
[9] - Ma Zhan’Ao. | |||
[10] - Xining. | |||
[11] - Ma Guiyuan. | |||
[12] - Tian Shan. | |||
[13] - Du Wenxiu. | |||
[14] - Bai Qungxi. | |||
[15] - Wang Kuan. | |||
[16] - Ha De Qing. | |||
[17] - Ma BenZhai. | |||
----[i] - Choi Jiwan. History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class. June 2009. | |||
[ii] - وان یائوبین: دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول، 1994 م. | |||
[iii] - Huang Hua. Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press. Beijing. 2008. | |||
[iv] - Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004. | |||
----[i] - مورخ برجستهی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیامهای متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسلهی چینگ را در یک مجموعهی چهار جلدی تحت عنوان « قیامهای بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر [[شانگهای]] منتشر گردیده است. | ----[i] - مورخ برجستهی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیامهای متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسلهی چینگ را در یک مجموعهی چهار جلدی تحت عنوان « قیامهای بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر [[شانگهای]] منتشر گردیده است. | ||
= بخش 5-جریانهای عمدهی اسلامی چین در دوران سلسلهی چینگ و پس از آن = | = بخش 5-جریانهای عمدهی اسلامی چین در دوران سلسلهی چینگ و پس از آن = | ||
پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشههای اصیل دینی، و همچنین، فاصله گرفتن بخشهایی از جامعهی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشههای صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهندهی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقهگرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانهی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعهی مسلمانان چین سه جریان عمدهی دینی بهوجود آمد که معرفی مختصری از این جریانها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی میآید. | پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشههای اصیل دینی، و همچنین، فاصله گرفتن بخشهایی از جامعهی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشههای صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهندهی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقهگرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانهی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعهی مسلمانان چین سه جریان عمدهی دینی بهوجود آمد که معرفی مختصری از این جریانها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی میآید. | ||
'''''1-جریان اسلام سنتی«قدیمی» در چین''':'' نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروههای کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل میدادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل میدادند. آنها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت میکردند. آنان در هر روستا یا سکونتگاهی مسجدی احداث و خانوادههای مسلمان در اطراف مسجد خانههای خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره میشد. | |||
'''''2-جریان اسلامی پیرو طریقتهای صوفیانه:''''' تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیرهی عربستان برای انجام فریضهی حج و یا ادامهی تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانهی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشههای صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهمترین ویژگی این طریقتها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوقالعاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقتها به شمار میآمدند، بود. در حالیکه رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعهی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند. | |||
مهمترین طریقتهای صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقتها به شاخههای کوچکتر متعددی تقسیم میشوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل دادهاند. فرقهی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگای[1]، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقهی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سالهای 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت. طریقتهای خوفیه و جهریه از شاخههای فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشههای انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ میکرد و شورشهای متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالیکه طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راهحلهای مسالمت آمیز برای مشکلات جامعهی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی[2](1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی[3](1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد. | |||
این فرقههای صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوهی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیریهای خونین میان پیروان آنها منجر میشد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقهها اجازهی ورود به این مساجد را نمیدادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال میشد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقهی مخالف بود به مسجد راه نمیدادند. | |||
'''3-جریان تفکرات جدید اسلامی:''' جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسلهی مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکتهای اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایدههای جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایدههای تازهی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمانهای مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستانهای مدرن و مؤسسات عامالمنفعهی اسلامی در چین د رنیمهی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار میآیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایدههای اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو[4](1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد. | |||
'''4-جریان چهارم اسلامی:''' پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضهی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادلهی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامهی تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعهی اسلامی در این کشور را با ایدهها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازهی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند. | |||
----[1] - Qi Jing Yi. | |||
[2] - Ma Lai Qi. | |||
[3] - Ma Ming Xi. | |||
[4] - Ma Wanfu. | |||
= بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین = | = بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین = |
نسخهٔ ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۲
مقدمه
اسلام، یکی از سه دين مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات ها که از گذشته های خیلی دور در مسیر جاده ی ابریشم رفت و آمد کرده و به عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.
باید اذعان کردکه، سرگذشت هیچ یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ی پیشینه ی جامعه ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شايد دليل مشخص نبودن ميزان دقيق جمعيت مسلمانان اين كشور هم ناشي از همين عوامل باشد.
بخش 1- ورود اسلام به چین
اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگاَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات يا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین میگویند که در خلال سال های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].
اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین
یکی از ویژگی های زبان چینی این است که به دلیل محدویتهای آوایی، برای تلفظ واژهها و نامهای غیر چینی، نمی توان معادل دقیقی یافت[iii]، و لذا، معمولا تلاش میشود که نزدیکترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را میرساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نامهای متعددی گذاشته اند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه ی اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام بهکار میرفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی میگفتند، به اسلام که از سرزمینهای عربی آمده بود نیز« قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمینهای غربی»، «طریقت سرزمینهای غربی»، «طریقت خویی خویی[iv]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره میگفتند. از دوران سلسلهی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیستها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار میگرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیهای، نام رسمی این دین را همان« دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[v].
بخش 2- اسلام در دوران سلسله های مختلف امپراتوری
اسلام در دوران سلسله های تانگ و سونگ
آنچه از تاریخ فهمیده میشود این استکه اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقهی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جادهی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین همچون چانگاَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگهی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی شده است. در این نوشتههای تاریخی به نحوهی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگاَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی همچون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[vi]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَنلو شان[1](755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگاَن و لویانگ و پایان آشوب، آنها که تعدادشان به بیش از هزار نفر میرسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آنها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسلهی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسلهی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آنها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیهی آنان از قبیل نحوهی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.
شکل گیری محله های مسلمان نشین در شهرهای چین
مسلمانان مهاجر اغلب در محلههای خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینیها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محلههای مهاجر نشین خارجی که فانکه( محلهی خارجیان) خوانده میشد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضیالقضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آنها را حل و فصل میکردند[vii]. این محله ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته های اجتماعی اولیهی مسلمانان در چین به شمار میروند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل میگرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعهی چینی که در آن زندگی میکردند.
در این محلهها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانههای مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانوادههای مسلمان حول محور مسجد و بهصورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آنها که اغلب با چینیهای غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطهای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین میشد و نیازی به ارتباط با جامعهی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آنها نیز از کشور مبدأ میآمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروههای کوچک مسلمان برای جامعهی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر میرسید. براساس نوشتههای تاریخی چین، در عصر سلسلهی تانگ، تنها در شهر چانگاَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجیها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامههای فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازیها و سرگرمیها و تفریحات به نمایش گذاشته میشد که مورد توجه جامعهی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباسهای خارجی که در این میدان عرضه میشد به شدت مورد استقبال چینیها قرار میگرفت[۳].
اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسلهی یوان
در عصر سلسلههای تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژهای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پستهای مهم دولتی، به ویژه در بخشهای تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغولها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغولها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آنها سعی می کردند با ارایهی خدمات برجستهی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همهی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعهی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمدهی استفادهی مغولها از مسلمانان در بخشهای مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغولها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای ادارهی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینیهای مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آنها نبودند و مغولها هم پس از مشاهدهی مواردی از کارشکنی چینیها، نسبت به آنها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد میکردند. و لذا، برای ادارهی سرزمین وسیع و دارای سابقهی فرهنگ و تمدنی همچون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخشهای سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاستهای استفادهی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در ادارهی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[i]، در رسیدن به عالیترین پستهای اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایهی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبهی ایالتهای مختلف را مسلمانان تشکیل میدادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قاآن حکومت میکردند.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسلههای تانگ و سونگ، دیگر از فعالیتهای سیاسی برکنار نبودند. آنها از نظر موقعیت سیاسی در ردهی بعد از مغولها و برتر از چینیها قرار داشتند. در تمامی بخشهای مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آنها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات، و سایر زمینهها از مزایای بالاتری نسبت به چینیها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دورههای گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمیشد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده میشدند و از موقعیت و امتیازات ویژهای بهرهمند بودند. حوزهی اختیارات قاضی القضاتها و شیخ الاسلامها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برای مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار میگرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان[1] (آناندا[2]) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آنها که به 150 هزار نفر میرسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت میکردند[ii]. در این عصر، اسلام از نظر چینیها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب میشد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغولها، در سرتاسر خاک چین، بهصورت شبکهای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راههای عبوری کاروانهای تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروههای کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافلههای تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعهی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعهی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبانهای فارسی و یا عربی تکلم می کردند.
میتوان گفت، عصر حاکمیت سلسلهی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینههای حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعهی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.
مهاجرتهاو تأثير آن در جامعهی مسلمانان چين
در طول صدها سال شكل گيري و توسعهی جامعهی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرتها زمینههای جديدي براي شكل گيري و توسعهی جامعهی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگي و دامنهی این تاثيرگذاريها اشاره میشود.
مهاجرتهاي تاریخی مسلمانان در چین
نخستين مهاجرت درست پس از پيدايش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چين آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستادهی ويژهی خلیفهی سوم به شهر چانگاَن پايتخت آنروز چين در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمي بين امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زيادي از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طريق جادهی مشهور ابريشم از غرب و شمال غرب وارد چين شدند؛ همزمان بسياري از تجار مسلمان عرب و فارس نيز از طريق«جادهی ابريشم دريايي» به چين سفر كرده و در سواحل درياي جنوب شرقي چين ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زميني و دريايي وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل درياي جنوب شرقي چين به قديمي ترين ناحيههای مسلمان نشين اين كشور تبديل شدند.
دومين مهاجرت تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغولها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمينهاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهههاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینهی ایجاد جامعهی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعهی مسلمانان این کشور شكل گرفت[iii].
سومين مهاجرت عمدهی مسلمانان در چین، در دوران سلسلهی مينگ صورت گرفت كه اين دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعهی چین به عضویت در جامعهی چینی، عصر مهمي در تاريخ مسلمانان این سرزمین به شمار میآید. هنگامي كه جو يوانجانگ[3] امپراتور دودمان مينگ، ارتش خود را پايه ريزي كرد، تعداد زيادي از افسران عاليرتبهی ارتش او را مسلمانان (خویي) تشکیل میدادند. پس از اشغال منطقهي يوننَن توسط لشگر سيصد هزار نفرهی مينگ، مسلمانان ساكن جنوب رودخانهی يانگتسه، گروه گروه وارد استان يوننان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چين به اوج خود رسيد. همچنين از زمان اوداي( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربي به داخل چين آغاز شد كه اين مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطهی حكومت مينگ با مناطق غربي به پايان رسيد.
چهارمين مهاجرت تاريخي مسلمانان در دورانهاي شيانفِنگ[4]، از (1851 تا 1862) و تونگجي[5]، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پيوست كه در تاريخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان يوننَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قيام مسلمانان در استانهاي شَنسي و گنسو و قيام دو ونشيو[6] در استان يون نَن، گسترده تر از ساير قيامها بود، ولي همهی اين شورشها توسط ارتش امپراتوری دودمان چينگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چينگ پس از سركوبي قيامهاي مسلمانان، سياست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنين شرايطي بود که مسلمانان از استانهاي شَنسي، گَنسو، نينگشيا و چينگخَي همراه با ضربههاي شديد روحي و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به ساير مناطق شدند. مسلمانان دونگگان[7] موجود در آسياي ميانه از همان زمان بوجود آمدند.
پنجمين مهاجرت مسلمانان پيش از تأسيس چين جديد در سال 1949 بهوقوع پيوست. قبل از آزادي چين، تعداد زيادي از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملي کومینتانگ با کمونیستها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیستها و همراه با نیروهای چیانکایچک، از طريق يوننَن فرار کرده و وارد كشورهاي آسياي جنوب شرقي شده و در آنجا مقيم شدند. اكنون فرزندان اين مهاجران مسلمان بيشتر در كشورهاي تايلند، برمه، عربستان سعودي، تایوان و ساير مناطق بهطور پراكنده زندگي ميكنند. هر چند دامنهی اين مهاجرت كوچك بود، ولي پراكندگي مسلمانان چینی را تا آسياي جنوب شرقي گستراند.
شكل گيري جامعهی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینهی تلفيق فرهنگ اسلامي و فرهنگ سنتي چين را نیز فراهم و فرهنگ ویژهی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.
تأثير مهاجرتها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین
تلاقي بين دو فرهنگ اسلامي و کنفوسيوس و تاثير گذاري آنان در يكديگر و تماس بين دو فرهنگ اسلامي و كنفوسيوس همزمان با نخستين دور مهاجرت مسلمانان به چين آغاز و در تمام مراحل رشد تاريخي آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان اين دو فرهنگ، بيشتر در 3 مهاجرت بزرگ اوليه صورت گرفت، در حالي كه در 2 مهاجرت بعدي بيشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.
تأثير اقتصادي، تاريخي و فرهنگي مهاجرت ها
تأثير دومين و سومين مهاجرت در تاريخ مسلمانان چین، بيشتر در زمينههاي اقتصادي ظاهر شده است. اين دو مهاجرت که در دوران سلسلههاي يوان و مينگ رخ داد، هر دو از طريق لشگركشي پر دامنه صورت گرفت. دومين مهاجرت در دروان سلسلهی يوان بيشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومين مهاجرت در دوران مينگ و بيشتر از جنوب به غرب بوده است.
مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مينگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامهی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسلهی تانگ از طريق جادهی ابريشم دريايي بوده است. اين مسلمانان به محض ورود به سرزمين چين، به مناطق داراي فرهنگ كشاورزي كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پيشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مينگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظاميگري بود. در دوران مينگ، دستيابي به زمين زراعت از طريق مهاجرت به اوج خود رسيد و سرانجام مسلمانان در منطقهی يوننن، صاحب زمينهاي وسيعي شدند و در آنجا بود که ناحيهی فرهنگ كشاورزي مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلايل تاريخي، مسلمانان همچنان يك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگاني به شمار میآیند.
تاثير فرهنگي ناشي از چهارمين و پنچمين مهاجرتها
عامل چهارمين و پنجمين مهاجرت در تاريخ مسلمانان(خویي)، دگرگوني بزرگ اوضاع سياسي و اجتماعی داخل چين بود. قيامهاي پي در پي مسلمانان در دوران سلسلهي چينگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكستهاي مكرر، با لطمات شديد روحي و روانی ناشي از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چينگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسيوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهي از آنها به خارج از كشور مهاجرت كردند. اين مهاجرت در روحيهی مسلمانان تأثير منفي گذاشته و موجب برخورد شديد میان فرهنگ اسلامي و فرهنگ كنفوسيوس شد. اين تضاد در قيامهاي پر دامنهی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمين مهاجرت مسلمانان نیز ادامه يافت.
در چنين شرايطي بود که رابطهی فرهنگ اسلامي با فرهنگ كنفوسيوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرايش پيدا كرد. بويژه در اواخر دوران چينگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسيوسی چین عميق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جديدي كه مناسب زندگي آنان نبود مهاجرت كردند و براي ايجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شديداً به فكر تشكيل مليتی خاص افتاده و در برابر محيط پيراموني و ساير اقوام هشيارانه برخورد كردند.
تاثير مهاجرتهای تاريخي در تحولات و رشد جامعهی مسلمانان معاصر چین
مهاجرتهای پنجگانهی پیشین موجب شد كه جامعهی مسلمانان چین دارای ويژگيهاي زير باشد.
الف ـ ويژگي سكونتي: پراكنده و گسترده در سراسر چين و تمركز در دو ناحيهی مسلمان نشين شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(يوننَن). (غیر از منطقهی سین کیانگ که اساسا منطقهی مسلمان نشین است.)
بـويژگي فرهنگي: تمايل به تجارت و بازرگاني و عدم توجه به توسعهی آموزشی و نوشتن تاريخ خود؛
ج ـ ويژگي روحي: زندگي اجتماعي بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسيوس و پافشاري بر فرهنگ، ايمان و اعتقادات اسلامي در زندگی فردی[iv].
دوران سلسلهی مینگ و هویت یابی جامعهی مسلمانان
پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغولهای غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغولها در چین برای مسلمانان توسعهی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسلهی یوان و روی کار آمدن مخالفان آنها که به سلسلهی مینگ مشهورند هم برای جامعهی تازه پا گرفتهی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.
بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی
جانشینهای مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آنها را غریبههای غیرخودی تلقی میکردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمیدانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمیکردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسلهی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاکسازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگهای بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر اینصورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمینهای آباء و اجدادی خود بازگردند. باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو بهرو شد. از یکسو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بودهاند امری ناممکن بهنظر میآمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن میبالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.
در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعهی در اقلیت مسلمان را با جامعهی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.
رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز
جامعهی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعهی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعهی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسلهی مینگ و چینیها به رسمیت شناخته شد. توسعهی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغولها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعهی خود، باب مراوده را با جامعهی چینی باز کردند.
[1] - Zhen Xutan.
[2] - Ananda.
[3] - Zhu Yuan Zhang.
[4] - Xian Feng.
[5] - Tong Zhi.
[6] - Du Wen Xiu.
[7] - Dong Gan.
[i] - نوایی عبدالحسین، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران، 1364.
[ii] - فنگ جین یوان. همان کتاب. صص 20 و 21.
[iii] - طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعهی مسلمانان دو رگهی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.
[iv] - مجلهی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004.
بخش 3-شخصیتهای مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دورانهای مختلف
در طول تاريخ بيشاز هزار و سیصد سالهی حضور اسلام در چین، تعداد زياديشخصیت انديشمند، سياستمدار، صنعتگر، كارشناسنظامي، كارشناسآموزشي، پزشک، ادیب، هنرمند و روحانيمسلمان در این کشور پا بهعرصهیظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعهی جامعهی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثير گذار بوده و منشأ خدمات گسترده و فراوانی بودهاند. این گونه شخصیتهای برجسته، تقريبا در هر عصری و در تمامیزمينهها حضور داشتهاند. برخياز علومخاصمتعلق به مسلمانان،نظير علومداروئيو نجوم،در دورانهاييوانو مينگاز موقعيتی شايسته وتاريخيبرخوردار بودند. ظهور این شخصیتها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیتها و زمینههای گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی میآید.
برخلاف اغلب اقلیتهای قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكندهتريناقليتمليو دینی در سراسر این کشور به شمار میآیند. پراكندگيجغرافياييظهور شخصيتهايتاريخيمسلماندر این کشور نيز انعكاسياز همین پراكندگی محل سکونتآناناست، كهميتوانتجمع پيدايش آنان را بهچند منطقهتقسيمكرد:
1ـ منطقهی شمالغربي، با مركزيتاستان گنسو.
2ـ منطقهیشمالچين،با مركزيتپكن.
3ـ منطقهیجنوبغربي،با مركزيتاستان يوننن.
4ـ منطقهیسواحلدريايجنوبشرقي،با مركزيتاستان جيانگسو.
شخصیتهای مسلمان دورانسلسلهی يوان:
همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصرحاكميت سلسلهی يوان، دورهی مهمي در تاريخ چین و نقطهی عطفی برای شكلگيري جامعهی مسلمانان خوي به شمار میآید كه ويژگيهاي تاريخي آن بهشرح زير است:
الفـ منشأ اصلی مليت مسلمانان خوي و سایر اقوام مسلمان وارد شده به چين، از مسیر غربکشور بوده است.
بـ شخصيتهاي مسلمان از نظر شغلي بيشتر شخصيتسياسيبودند.
جـ تركيب مشاغل آنان متنوع و همه جانبه و متعادل و متناسب بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمسالدين سياستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس و متخص امور مالياتی، جمال الدين از نظر علمي فردي شایسته و با استعداد، يحيي دارالدين معماری سرشناس و برجسته، شمس متخصص و كارشناسعلم كنفوسيوس، علاءالدين صنعتگر توپسازي، و در زمينهی شعر سعدالله، نقاشي گائوكهگونگ[1]، موسيقي ما جيوگائو[2]، نام برد که از شهرت بهسزائي برخوردارند.
د ـ مسلمانانی كهدر زمانيوانوارد چينشدند، اعماز مقامات عالیرتبه و افراد معمولي، از مناطق و کشورهای مختلف به اين كشور آمده و بهطور پراكنده در سراسر چين اقامت گزيدند. و اغلب در نقل مكان و مهاجرتها اعوان و انصار و خانوادههاي خود را نیز همراه خود ميبردند و فرزندان و سربازان و اطرافيان آنان هم كه مسلمان بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن ميشدند.
شخصیتهای مسلمان دوران سلسلهی مينگ:
دوران حاكميت سلسلهی مينگ هم دوران مهمي براي رشد قوم خوي بود.
اولا، در دوران مينگ بود كه تعدادي از شخصيتهاي مهم مسلمان همچون جِنگ خِه، خَیرویي[3]، مقام عاليرتبهی عادل و درستكار، ليجي[4]، انديشمند، تاريخدان و اديب معروف چين، خودنگجو[5]، بينانگذار آموزش مسجدي، وانگدَييو[6]، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد.
ثانيا، اگرچه تا دوران سلسلهی يوان، اكثر قريب به اتفاق مسلمانان نامهاي معمولي اسلامي و يا اسامي عربي، فارسي و تركي خود را حفظ كرده بودند، ولي در دوران سلسلهی مينگ نام و نامخانوادگي مسلمانان به اسامي چيني تبديل شد.
ثالثا، در بين شخصيتهاي برجستهی مسلمان در دوران مينگ، تعداد شخصيتها و مقامات عالیرتبهي نظامي بيش از ساير مقامات بود. جو يوانجانگ[7]، نخستين امپراتور دودمان مينگ، برحسب جايگاه و نقش مسلمانان در آن زمان، بسياري از افسران و ژنرالهاي مسلمان را به کار گرفت. در آن زمان ده ژنرال عالیرتبه از جمله چانگيوچون[8]، خو دَخي[9]، خو دِجي[10]، دِنگدِشينگ[11]، مو اينگ[12]، لانيو[13]، فنگشنگ[14]، فنگگوِه يونگ[15]، همگي مسلمان و از نژاد خوي بودند.
در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعهی اسلام و جامعهی مسلمانان خوی، سه پدیدهی مهم به وقوع پیوست: 1) شکل گیری مکتبهای صوفیانه در شمال غربی چین؛ 2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛ 3) آغاز تألیف کتابها و آثار اسلامی به زبان چینی[i].
شخصیتهای مسلمان دوران سلسلهی چينگ:
حدود 300 سالدر دوران حاكميت سلسلهی چينگ، مسلمانان چینی تحت شدیدترین ظلم و ستم حاكمان چينگ قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ظلم و ستم باشد، مبارزه و مقابله هم خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانهی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آنها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر میکردند که اگر سایر اقلیتها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.
در ميان شخصيتهاي مسلمان دوران چينگ، تعداد شخصيتهاي ادبي و هنري 25 درصد از تعداد كلشخصيتهاي مسلمان این دوره را تشكيل ميدادند. به عنوان نمونه، دينگپنگ[16]، ما شيزون[17]، دينگوِي[18]، جِناينگفنگ[19]، سونپنگ[20]، سهيو[21]، ما رو وِي[22]، شا شن[23]، لي روِهشو[24]، ما جيلونگ[25]، از جمله كساني بودند كه در زمينهی خلق ادبيات مسلمانان چینی موفقيتهايي شایان توجهی را به دست آوردند.
ماجو[26]، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی[27]( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ داییو[28]، ماجو و ما دِهشین[29]( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده میشوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامهی حج» او از کتاب های خوب و خواندنی او است.
پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقهای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقهی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه حکومت چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی دولت چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبهی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینههای آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[ii].
شخصیتهای مسلمان در دوران معاصر:
پساز جنگ ترياك، مبارزه با امپرياليسم و فئوداليسم وظيفهی عمومي مردم چين شد. در اين شرايط تاريخي، تعداد زيادي از شخصيتهاي برجسته از مسلمانان نژاد خوي در مبارزات استقلال طلبانهی ملت چين فعالانه به ميدان آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجستهی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.
در همین دوران بود که نخستين روزنامهی مسلمانان به زبان چيني معاصر به نام«روزنامهی ميهنپرستي» و نخستين مجلهی اسلامی به نام«هوشياری» تأسيس و منتشر شد و همزمان اولین سازمان مردمي مسلمانان خوي چين به نام «انجمنمسلمانان چين» تأسيس و مدارس مختلفي براي آموزش و تربيت کودکان مسلمان به وجود آمدند که اين تلاشها نشان دهندهی ارتقای بيسابقهی خود آگاهي مسلمانان خوي بود.
در این حرکت خود آگاهانه، افرادی همچون، تونگزونگ[30]، ماليناي[31]، دينگجو يوان[32]، خوانگجِنپان[33]، چايدايو[34]، ما ليوجو[35]، دينگبائوچِن[36]، جانگزيچي[37]، دينگگونگچِن[38]، از جمله پيشآهنگان مسلمانان چین در عصر حاضر بهشمار ميآيند[iii].
بَيشوو اي[39]، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیتهای مهم مسلمان در چین را در یک مجموعهی چهار جلدي، تحت عنوان:«شرح حال شخصيتهاي مسلمان نژاد خوي« که در سال1997 به چاپ رسيده است، مفصلا توضیح داده و اين شخصيتها را به چهار بخش، دوران سلسلههاي يوان، مينگ، چينگ و معاصر تقسيم كرده است. در اين كتاب بيوگرافي326 نفر از شخصيتهاي مسلمان(بيوگرافي كامل192 نفر و بيوگرافي مختصر 134 نفر) آورده شده است.
جِنگخِه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ
اگرچه شخصیتهای مسلمان بسیاری در عصر امپراتوری مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگخِه، نه تنها در عصر مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژهای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگخِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغولها، در یک خانوادهی مسلمان در استان یوننن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگخِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمسالدین، از شخصیتهای مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغولها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجهی دربار به قصر امپراتور در شهر نانجینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجهی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی دودمان مینگ، که ورود ناوگانهای تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینیها به سمت اقیانوسها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگلِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگانهای عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شدهی آنروز علاقهی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت میکرد.
برای تحقق این امر، امپراتور یونگلِه، به جِنگخِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتیهای چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینهی گسترش مناسبات دوستانه و توسعهی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگخِه، طی سالهای 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمینهای اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیرهی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارشهای مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگخِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانهی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینهی منوره مشرف شدند[iv].[v].
عوامل افزایش بیش از پیش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ
اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[vi]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعهی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینیها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.
1- تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.
2- مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین
3- انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی
4- ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانوادهی دختر نیز میشد.
5- پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانوادههای بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانوادههای مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی
6- آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانهی آن توسط برخی از اقوام مختلفی که با مسلمانان مراوده داشتند.
سلسلهی چینگ، عصر نابردباری چینیها و رویارویی و قیام مسلمانان
پس از سقوط دودمان مینگ، نوبت به ظهور سلسلهی چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوریهای چین به شمار میآید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانهی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان چینگ(مانند مغولها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسلهای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر میبردند.
وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر دوران مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی همچون قحطی و خشکسالی از یک سو، و درگیریهای دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسلهی مینگ شده بود، و همچنین نا خشنودی طبقات بالای جامعهی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعهی چینی به صورت عموم و سایر اقلیتهای نژادی که خود را با سابقهتر و مستحقتر به حکومت نسبت به منچوها میدانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتیهای داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامیهای گستردهتر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطهی جنوب غربی( استان یوننن)، شمال غربی( استانهای گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقهی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استانهای یونن و منطقهی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزشها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومتهای موقت اسلامی آنها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرنهای نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آنها در پی میآید.
سیاست حاکمان چینگ؛ برخورد با اقلیتها
سلسلهها و امپراتوران پیش از دودمان چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسلهی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسلهها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جاییهای قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت میگرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسلهای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار میرفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزشها و نُرمهای پذیرفته شدهی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا بر اندیشههای کنفوسیوسی و تائویی مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیتها و خرده فرهنگهای نژادهای گوناگونی که در چین زندگی میکردند خوف و هراسی نداشته و آنها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن میپنداشتند. اقلیتهای قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان امپراتوری چینگ، کاملا برعکس بود. آنها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر میپنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیتها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامهی حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایهی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آنها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگها و اقلیتهای قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسلهی چینگ به نامهای یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد. در این دوران، علیرغم سختگیریهای حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارشهای مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارشها را ملامت و آنها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[vii]
به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعهی مسلمانان، نه در جامعهی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.
شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیتهای چین به شمار میرفتند و از سابقهی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آنها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیتها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمیکردند که از سوی حاکمان چینگ برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی دولت چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانوادههای مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالتها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، دولت چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمینهای آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقهی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[viii]. سپاهیان چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمینهای مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آنها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آقسو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیریها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.
عوامل تأثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها
بهطور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحلهی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسلههای تانگ و سونگ در دوران سلسلهی یوان به مرحلهی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمهی دوم قرن نوزدهم وارد مرحلهی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولتهای چینی و جامعهی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل بهصورت خلاصه اشاره میشود.
الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی دولت چینگ:
- نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛
- حسادت و بدگویی آنها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛
- ارایهی گزارشهای خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی چینگ؛
- روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آنها؛
- سرکوب اعتراضات و خواستههای به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینیهای غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آنها و مسلمانان؛
- بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی همچون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماریهای فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛
- فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،
- آغاز شورشهای پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیتهای دینی و اجتماعی مسلمانان؛
- فراهم شدن زمینههای رویارویی و از میان رفتن سیاستهای تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیتها، به ویژه مسلمانان؛
- رفتار ستیزه جویانهی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیتها؛
- آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانهی مرکزی و اتخاذ تصمیمهای خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛
- احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامهی حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با حکومت چینگ؛
ب- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان:
- افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛
- گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛
- ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛
- ادامهی تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشههای انقلابی به چین؛
- گسترش اندیشههای اصلاح طلبانهی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاطهای فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛
- ورود برخی از اندیشهها و مکاتب طریقتهای صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیرهی عربی؛
- آغاز اختلافات و درگیریهای فرقهای میان مسلمانان طرفدار آموزههای دینی قدیم و جدید؛
- احیای تفکرات آزاد اندیشانهی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشههای احیاگرانهی اسلامی از خارج؛
- به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیضها، سرکوبها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آنها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛
- رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛
- تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفتهی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛
- آغاز شورشهای گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپینگها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعهی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین؛
[1] - Gao Ke Gong.
[2] - Ma Jiu Gao.
[3] - Hai Rui.
[4] - Li Zhi.
[5] - Hu Deng Zhou.
[6] - Wang Dai Yu.
[7] - Zhu Yuang Zhang.
[8] - Chang Yu Chun.
[9] - Hu Da Hai.
[10] - Hu De Ji.
[11] - Deng De Xing.
[12] - Mu Ying.
[13] Lan Yu.
[14] - Feng Sheng.
[15] - Feng Guo Yong.
[16] - Ding Peng.
[17] - Ma Shi Zun.
[18] - Ding Wei.
[19] - Zhen Ying Feng.
[20] - Sun Peng.
[21] - Se Yu.
[22] - Ma Ru Wei.
[23] - Sha Shen.
[24] - Li Ruo Xu.
[25] - Ma Zhi Long.
[26] - Ma Zhu.
[27] - Liu Zhi.
[28] - Wang Dai Yu.
[29] - Ma De Xin.
[30] - Tong Zong.
[31] - Malin Yi.
[32] Ding Zhu Yuan.
[33] - Huang Zhen Pan.
[34] - Chai Da Yu.
[35] - Ma Liu Zhuo.
[36] - Ding Bao Chen.
[37] Zhang Zi Qi.
[38] - Ding Gong Chen.
[39] - Bai Shou Yi.
[i] - وانگ فنگ، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسندهی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسلههای مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا. ژانویه 2007.
[ii] - وانگ فنگ. همان.
[iii] - ماگوان دِ. همان.
[iv] - گزارشی از دومین سمینار بین المللی- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.2002.
[v] - مراد زاده، رضا. همان کتاب.
[vi] - ایزراییلی رافائل. همان کتاب./ فنگ جین یوان، همان کتاب./ هم چنین نگاه کنید به Jean A. Berlie, Islam in China. Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus LTD. Thailand, Bangkok. 2004.
[vii] - رافایل، ایزراییلی. همان کتاب. صفحات 190 و 191.
[viii] - جیمز هستینگز، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک، 1974. ص 892.
بخش4- مبارزات مسلمانان در چین
قیامها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم[i]
با ادامهی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیتها از دههی 1720 میلادی آغاز و در طول قرنهای هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چارهای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانههای شورش در منطقۀ عمومی شمالغرب چین، شامل استانهای گنسو، نینگ شیا و یوننن، بروز کرد. آن چه در پی میآید، شرح مختصری از قیامهای سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.
الف- قیام مسلمانان در مناطق استانهای شانسی و گنسو
در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامهی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آنجا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشههای صوفیانهی خوفیهی متعادل و جهریهی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نامهای ما لَیچی[1](1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین[2](1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشهی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.
مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آنها« مکتب قدیم» گفته میشد. در حالیکه مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه بهخاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته میشد.
در اثر اختلافات سلیقهای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینههای عقیدتی پیش آمد، و همچنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سالهای میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامیهایی توسط پیروان« مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند.
در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینیهای نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگها، گروههای مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز بهخاطر ترس از این گروههای مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.
نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و همچنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در درهی رودخانهی وِی[3]فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آنها از هم نژادیهای خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیهی 1862، مبارزان سازمان یافتهی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقتهای صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استانهای شانسی، گنسو و نینگشیا در غرب رودخانهی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آنها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شیاَن مرکز استان، آن را به محاصرهی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگا[4]، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانوادههای خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامهی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفتهی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گستردهای از استان گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطهی خود درآورده و از نفوذ دولت چینگ خارج ساخته بودند.
دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگتانگ[5] که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ[6] در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویهی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبهی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند.
مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقهی خِهجو[7](لینگشیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَنجو[8] بود. ماجانآئو[9] فرمانده مسلمان منطقه که آمادهی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگشیا، به منطقهی شینینگ[10] که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان[11] را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.
متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علیرغم مقاومت سرسختانهی مدافعین شهر، قلعهی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.
ب- شورش مسلمانان در منطقهی سین کیانگ
پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت امپراتوری چینگ قرار داشت. منطقهی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَنشَن[12] به مرکزیت ایلی؛ منطقهی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقهی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده میشد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیاتها را افزایش و مالیاتهای جدیدی وضع کردند و یا پستهای دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت میفروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگها و افزایش مالیاتها از یک سو، و حملات تخریبی خواجهها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند.
با آغاز شورش مسلمانان در استانهای شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گستردهی آنان به پردازند[i]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه حاکمان چینگ زده و سایر اقلیتهای مسلمان همچون قیرقیزها، قزاقها و اویغورها نیز به آنان پیوستند.
شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاهها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود.
در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگانهای شهر کوچا شورش کرده و ترکهای اویغوری نیز به آنها پیوسته و پایگاهها و قلعههای نظامی را تصرف و ساختمانهای دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاهها را به قتل رساندند. این شورش رهبر واحد شناخته شدهای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعههای نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آنها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاههای نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهرها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سرانجام اغلب شهرها و پادگانها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشاندهی چینگ در منطقه با پکن قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند.
اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبیهای برخی از فرماندهان منطقهای همچون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار دولت چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد.
ج - شورش مسلمانان در استان یوننن و تشکیل حکومت اسلامی به مدت 16 سال
کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گستردهی نژاد خَن به استان یوننن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیریها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادیهای خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت میکردند. در اثر ادامهی این بی عدالتیها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو[13] برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یوننن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عامهای صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بیشماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان میدهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی میکردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حملهی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمیرسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط حکومت چینگ است.
پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهلهی نخست تلاش کردند باقیماندهی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند.
وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین
با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی[14]) بهعنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبهی مسلمان تشکیلات انجمن اسلامی چین را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دههی نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژهای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکستهای پیدرپی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادیهای نسبی به اقلیتها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و ب اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیتهای فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان[15] در پکن تأسیس و دفترهای فرعی آن در سایر استانها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیتهای فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجلهی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و همچنین، انجام فعالیتهای خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین[16]در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسهی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی همچون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تینجین، « العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یوننن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعهی مسلمانان نسبت به اسلام و آنچه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند.
باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای[17](1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[ii].
با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابتها به خاطر پارهای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راهپیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[iii]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادیهای مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آنها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزشهای دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند.
درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعهی به شدت آسیب دیده و متلاشی شدهی مسلمانان پرداختند. نهادهای دینی را راه اندازی و فعالیتهای مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آنها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعهی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دههی 80 و دههی 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[iv].
هماینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعهی خود از بحرانیهایی که در این عصر توسعهی اقتصادی، جامعهی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است.
[1] - Ma Laichi.
[2] - Ma Ming Xin.
[3] - Wei.
[4] - Dolongga.
[5] - Zuo Zhongtang.
[6] - Ma Hualong.
[7] - He Zhou.
[8] - Lanzhou.
[9] - Ma Zhan’Ao.
[10] - Xining.
[11] - Ma Guiyuan.
[12] - Tian Shan.
[13] - Du Wenxiu.
[14] - Bai Qungxi.
[15] - Wang Kuan.
[16] - Ha De Qing.
[17] - Ma BenZhai.
[i] - Choi Jiwan. History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class. June 2009.
[ii] - وان یائوبین: دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول، 1994 م.
[iii] - Huang Hua. Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press. Beijing. 2008.
[iv] - Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004.
[i] - مورخ برجستهی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیامهای متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسلهی چینگ را در یک مجموعهی چهار جلدی تحت عنوان « قیامهای بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.
بخش 5-جریانهای عمدهی اسلامی چین در دوران سلسلهی چینگ و پس از آن
پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشههای اصیل دینی، و همچنین، فاصله گرفتن بخشهایی از جامعهی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشههای صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهندهی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقهگرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانهی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعهی مسلمانان چین سه جریان عمدهی دینی بهوجود آمد که معرفی مختصری از این جریانها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی میآید.
1-جریان اسلام سنتی«قدیمی» در چین: نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروههای کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل میدادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل میدادند. آنها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت میکردند. آنان در هر روستا یا سکونتگاهی مسجدی احداث و خانوادههای مسلمان در اطراف مسجد خانههای خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره میشد.
2-جریان اسلامی پیرو طریقتهای صوفیانه: تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیرهی عربستان برای انجام فریضهی حج و یا ادامهی تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانهی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشههای صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهمترین ویژگی این طریقتها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوقالعاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقتها به شمار میآمدند، بود. در حالیکه رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعهی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند.
مهمترین طریقتهای صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقتها به شاخههای کوچکتر متعددی تقسیم میشوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل دادهاند. فرقهی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگای[1]، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقهی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سالهای 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت. طریقتهای خوفیه و جهریه از شاخههای فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشههای انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ میکرد و شورشهای متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالیکه طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راهحلهای مسالمت آمیز برای مشکلات جامعهی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی[2](1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی[3](1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد.
این فرقههای صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوهی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیریهای خونین میان پیروان آنها منجر میشد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقهها اجازهی ورود به این مساجد را نمیدادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال میشد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقهی مخالف بود به مسجد راه نمیدادند.
3-جریان تفکرات جدید اسلامی: جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسلهی مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکتهای اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایدههای جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایدههای تازهی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمانهای مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستانهای مدرن و مؤسسات عامالمنفعهی اسلامی در چین د رنیمهی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار میآیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایدههای اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو[4](1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد.
4-جریان چهارم اسلامی: پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضهی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادلهی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامهی تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعهی اسلامی در این کشور را با ایدهها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازهی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند.
[1] - Qi Jing Yi.
[2] - Ma Lai Qi.
[3] - Ma Ming Xi.
[4] - Ma Wanfu.
بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین
قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت میشود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایرهی وسیع تری را در بر میگیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمهی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق میشود که همهی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار میآیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره میشود.
مسلمانان چين عمدتا از اهل تسنن و حنفي مذهب و پیرو طریقتهای مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار میروند در حالیکه تعداد قليلي هم شيعهی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعيليه و اماميه تقسيم ميشوند.
طبق نقل قولهای تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادي از شيعیان و سادات آل علي، براي فرار از اذيت و آزارخلفاي جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقي مهاجرت و در نهايت وارد سرزمين چين که از مرکز خلافت اسلامي و دسترسي حکام و سلاطين جور به دور بود پناه آوردند. از اين طريق بود که تشيع و فرهنگ طرفداري از اهل بيت عليهم السلام در چين زمينهی نشو ونما يافت.
دليل دیگر تأثير گذاري فرهنگ شيعه در بين مسلمانان چين، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکميت سلسلهی يوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چين منتقل و اندیشه شیعیرا بين مسلمانان اين ديار گسترش دادند.
عليرغم حضور پر رنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين ونقش مؤثر شيعيان وايرانيان در گسترش اسلام در اين سرزمين، بنا به دلایلی، تعداد شيعيان اعتقادی ساکن اين منطقه خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقهی يارکند از استان سين کيانگ است.
پس از پايان دوران انقلاب فرهنگي، آزادي هايي نیز در زمينهی برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه به تدريج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرين سرشماري غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شيعهی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعهی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستاي تابعهی سين کيانگ با محوریت شهرهای یارکند و تاشقورغان زندگي ميکنند.
بخش 7-اقوام و اقلیتهای نژادی مسلمان در چین
همچنانکه پیشتر اشاره شد، کشور چین را میتوان موزاییکی از اقلیتهای قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل میدهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی میکنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص دادهاند[i]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیتهای مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی میخوانید.
بخش 8-انجمن اسلامی سراسری چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان
انجمن اسلامي چين كه زير نظر سازمان امور اديان اين كشور فعاليت ميكند، در كنار انجمن بودائيان، انجمن دائويستها، انجمن پيروان كنفوسيوس و جبههی ميهن پرستان مسيحي، تشكيلات رسمي و قانوني ديني و مذهبي چين است كه سياستهای دینی و مذهبی حزب كمونيست و دولت اين كشور را در میان مسلمانان به اجرا گذاشته و كانال رسمي ارتباط آنان با دولت و ارگانهاي دولتي بوده و به دفاع از حقوق پيروان اين اديان و مذاهب ميپردازند .
[i] - اطلاعات مربوط به اقلیت های قومی و نژادی چین را در فصل ویژگیهای جمعیتی کشور چین در همین کتاب ملاحظه فرمایید.
بخش 9-مساجد در چین
مقدمه:
با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیرهی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد میشدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز میپرداختند[i]
از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی،[ii] مسلمانان تلاش کردند در شهرها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهرها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محلهی مسکونی که بلندای گنبدها و منارهها و آوای دلنشین اذانش، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز میکرد مطرح میکردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانههای مسکونی در پیرامون آنها، نخستین هستههای یک جامعهی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیهی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعهی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال میشد. حتی در برخی از برهههای حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبشهای ضد دولتی و شورشهای عمومی مسلمانان علیه حکومتهای محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازماندهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار میگرفت و نقش محوری ایفا میکرد. بنابراین، میتوان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمیشود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[iii].
[i] -
[ii] - اسلام به صورت رسمی، درسال 651 میلادی، با اعزام اولین هیئت سیاسی به نمایندگی از خلیفه ی سوم عثمان به دربار امپراتوری چین ، در این کشور معرفی شد. اگرچه پیش از آن نیز به صورت غیر رسمی، خبر آن توسط تجار ایرانی و عربی که با چین مراودات تجاری داشتند، در همان دهه های اولیه ظهور، به این کشور رسیده و پیروانی یافته بود. ابراهیم/فنگ جین یوان/ الاسلام فی الصین/انتشارات دارالهلال الازرق/هنگ کنگ/2003.
[iii] - محمود یوسف لی هواین. المساجد فی الصین. دارالنشر باللغات الاجنبیه. بکین الطبعه الاولی-1989.
[1] - An lushan.
[i] - مراد زاده رضا، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی، 1382.
[ii] -
[iii] - زِن یان شِن، فرهنگ ضرب المثلهای فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن، 2003.
[iv] - چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانهی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.
[v] - فنگ جین یوان. صص 7-5.
[vi] - همان. ص 13.
[vii] فنگ جین یوان، همان کتاب، ص 15./ مراد زاده، همان کتاب، ص127.
[viii] - درست مثل محلههای ویژهی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
[ix] - .