اسلام در چین: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۶۸: | خط ۳۶۸: | ||
=== ''شیعیان فرهنگی در چین'' === | === ''شیعیان فرهنگی در چین'' === | ||
آقاي ابراهيم فِنگ جينيوان، مؤلف کتاب«''الاسلام في الصين''» به | آقاي ابراهيم فِنگ جينيوان، مؤلف کتاب«''الاسلام في الصين''» به پارهاي از دلایل حضور فرهنگ شیعی در میان مسلمانان چین اشاره نموده است که برخی از این دلایل در پی میآید: | ||
«شيخ وانگ جينگچاي» چيني(1949-1879) که در اوايل قرن بيستم در مصر اقامت و به امر تدريس اشتغال داشته نقل ميکند که، در سفر حج خود تعدادي از شاگردان و طلابش وي را همراهي ميکردند. در بين آنها، يک نفر ايراني شيعي نيز بود که نسبت به شيخ ارادت و احترام خاصي قايل ميشد. شيخ از فرد ايراني دليل اين همه محبت را سئوال ميکند که در جواب ميشنود، مگر شما مسلمان چيني نيستي؟ شما مسلمانان چين پيرو تشيع هستيد و ما شما را از خود ميدانيم"<ref name=":2" /> | «شيخ وانگ جينگچاي» چيني(1949-1879) که در اوايل قرن بيستم در مصر اقامت و به امر تدريس اشتغال داشته نقل ميکند که، در سفر حج خود تعدادي از شاگردان و طلابش وي را همراهي ميکردند. در بين آنها، يک نفر ايراني شيعي نيز بود که نسبت به شيخ ارادت و احترام خاصي قايل ميشد. شيخ از فرد ايراني دليل اين همه محبت را سئوال ميکند که در جواب ميشنود، مگر شما مسلمان چيني نيستي؟ شما مسلمانان چين پيرو تشيع هستيد و ما شما را از خود ميدانيم"<ref name=":2" /> |
نسخهٔ ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۰۳
مقدمه
اسلام، یکی از سه دين مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات ها که از گذشته های خیلی دور در مسیر جاده ی ابریشم رفت و آمد کرده و به عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.
باید اذعان کرد که، سرگذشت هیچ یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ی پیشینه ی جامعه ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شايد دليل مشخص نبودن ميزان دقيق جمعيت مسلمانان اين كشور هم ناشي از همين عوامل باشد.
بخش 1- ورود اسلام به چین
اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگاَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات يا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین میگویند که در خلال سال های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].
اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین
یکی از ویژگی های زبان چینی این است که به دلیل محدویت های آوایی، برای تلفظ واژهها و نام های غیر چینی، نمی توان معادل دقیقی یافت[۳]، و لذا، معمولا تلاش میشود که نزدیکترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را میرساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نامهای متعددی گذاشتهاند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام بهکار میرفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی میگفتند، به اسلام که از سرزمینهای عربی آمده بود نیز«قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمینهای غربی»، «طریقت سرزمینهای غربی»، «طریقت خویی خویی[۴]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره میگفتند. از دوران سلسلهی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیستها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار میگرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیهای، نام رسمی این دین را همان«دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[۵].
بخش 2- اسلام در دوران سلسله های مختلف امپراتوری
اسلام در دوران سلسله های تانگ و سونگ
آنچه از تاریخ فهمیده میشود این استکه اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقهی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جادهی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین همچون چانگاَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگهی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی شده است. در این نوشتههای تاریخی به نحوهی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگاَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی همچون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[۶]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَنلو شان(755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگاَن و لویانگ و پایان آشوب، آنها که تعدادشان به بیش از هزار نفر میرسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آنها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسلهی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسلهی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آنها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیهی آنان از قبیل نحوهی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.
شکل گیری محله های مسلمان نشین در شهرهای چین
مسلمانان مهاجر اغلب در محلههای خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینیها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محلههای مهاجر نشین خارجی که فانکه( محلهی خارجیان) خوانده میشد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضیالقضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آنها را حل و فصل میکردند[۷]. این محله ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته های اجتماعی اولیهی مسلمانان در چین به شمار میروند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل میگرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعهی چینی که در آن زندگی میکردند.
در این محلهها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانههای مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانوادههای مسلمان حول محور مسجد و به صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آنها که اغلب با چینیهای غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطهای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می شد و نیازی به ارتباط با جامعهی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آنها نیز از کشور مبدأ میآمدند[۸]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروههای کوچک مسلمان برای جامعهی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر میرسید. براساس نوشتههای تاریخی چین، در عصر سلسلهی تانگ، تنها در شهر چانگاَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجیها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامههای فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازیها و سرگرمیها و تفریحات به نمایش گذاشته میشد که مورد توجه جامعهی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباسهای خارجی که در این میدان عرضه میشد به شدت مورد استقبال چینیها قرار میگرفت[۹].
اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله ی یوان
در عصر سلسلههای تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژهای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پستهای مهم دولتی، به ویژه در بخشهای تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغولها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغولها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آنها سعی می کردند با ارایهی خدمات برجستهی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همهی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعهی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمدهی استفاده ی مغول ها از مسلمانان در بخشهای مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغولها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای ادارهی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینیهای مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آنها نبودند و مغولها هم پس از مشاهدهی مواردی از کارشکنی چینیها، نسبت به آنها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد میکردند. و لذا، برای ادارهی سرزمین وسیع و دارای سابقهی فرهنگ و تمدنی همچون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخشهای سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاستهای استفادهی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در ادارهی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۱۰]، در رسیدن به عالیترین پستهای اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایهی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبهی ایالتهای مختلف را مسلمانان تشکیل میدادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قاآن حکومت میکردند.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسلههای تانگ و سونگ، دیگر از فعالیتهای سیاسی برکنار نبودند. آنها از نظر موقعیت سیاسی در ردهی بعد از مغولها و برتر از چینیها قرار داشتند. در تمامی بخشهای مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آنها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینهها از مزایای بالاتری نسبت به چینیها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دورههای گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمیشد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده میشدند و از موقعیت و امتیازات ویژهای بهرهمند بودند. حوزهی اختیارات قاضی القضاتها و شیخ الاسلامها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برای مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار میگرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آنها که به 150 هزار نفر میرسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت میکردند[۱۱]. در این عصر، اسلام از نظر چینیها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب میشد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغولها، در سرتاسر خاک چین، به صورت شبکه های گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راههای عبوری کاروانهای تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروههای کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافلههای تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعهی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعهی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبانهای فارسی و یا عربی تکلم می کردند.
میتوان گفت، عصر حاکمیت سلسلهی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینههای حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعهی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.
مهاجرت ها و تأثير آن در جامعهی مسلمانان چين
در طول صدها سال شكل گيري و توسعهی جامعهی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرتها زمینههای جديدي براي شكل گيري و توسعهی جامعهی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگي و دامنهی این تاثيرگذاريها اشاره میشود.
مهاجرت های تاریخی مسلمانان در چین
نخستين مهاجرت
درست پس از پيدايش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چين آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستادهی ويژهی خلیفهی سوم به شهر چانگاَن پايتخت آن روز چين در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمي بين امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زيادي از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طريق جادهی مشهور ابريشم از غرب و شمال غرب وارد چين شدند؛ همزمان بسياري از تجار مسلمان عرب و فارس نيز از طريق«جادهی ابريشم دريايي» به چين سفر كرده و در سواحل درياي جنوب شرقي چين ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زميني و دريايي وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل درياي جنوب شرقي چين به قديمي ترين ناحيههای مسلمان نشين اين كشور تبديل شدند.
دومين مهاجرت
تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغولها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمينهاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهههاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینهی ایجاد جامعهی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعهی مسلمانان این کشور شكل گرفت[۱۲].
سومين مهاجرت
عمدهی مسلمانان در چین، در دوران سلسلهی مينگ صورت گرفت كه اين دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعهی چین به عضویت در جامعهی چینی، عصر مهمي در تاريخ مسلمانان این سرزمین به شمار میآید. هنگامي كه جو يوانجانگ(Zhu Yuan Zhang) امپراتور دودمان مينگ، ارتش خود را پايه ريزي كرد، تعداد زيادي از افسران عاليرتبهی ارتش او را مسلمانان (خویي) تشکیل میدادند. پس از اشغال منطقهي يوننَن توسط لشگر سيصد هزار نفرهی مينگ، مسلمانان ساكن جنوب رودخانهی يانگتسه، گروه گروه وارد استان يوننان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چين به اوج خود رسيد. همچنين از زمان اوداي( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربي به داخل چين آغاز شد كه اين مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطهی حكومت مينگ با مناطق غربي به پايان رسيد.
چهارمين مهاجرت
تاريخي مسلمانان در دورانهاي شيانفِنگ(Xian Feng)، از (1851 تا 1862) و تونگجي( Tong Zhi)، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پيوست كه در تاريخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان يوننَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قيام مسلمانان در استانهاي شَنسي و گنسو و قيام دو ونشيو(Du Wen Xiu) در استان يون نَن، گسترده تر از ساير قيامها بود، ولي همهی اين شورشها توسط ارتش امپراتوری دودمان چينگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چينگ پس از سركوبي قيامهاي مسلمانان، سياست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنين شرايطي بود که مسلمانان از استانهاي شَنسي، گَنسو، نينگشيا و چينگخَي همراه با ضربههاي شديد روحي و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به ساير مناطق شدند. مسلمانان دونگگان(Dong Gan) موجود در آسياي ميانه از همان زمان بوجود آمدند.
پنجمين مهاجرت
مسلمانان پيش از تأسيس چين جديد در سال 1949 بهوقوع پيوست. قبل از آزادي چين، تعداد زيادي از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملي کومینتانگ با کمونیستها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیستها و همراه با نیروهای چیانکایچک، از طريق يوننَن فرار کرده و وارد كشورهاي آسياي جنوب شرقي شده و در آنجا مقيم شدند. اكنون فرزندان اين مهاجران مسلمان بيشتر در كشورهاي تايلند، برمه، عربستان سعودي، تایوان و ساير مناطق بهطور پراكنده زندگي ميكنند. هر چند دامنهی اين مهاجرت كوچك بود، ولي پراكندگي مسلمانان چینی را تا آسياي جنوب شرقي گستراند.
شكل گيري جامعهی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینهی تلفيق فرهنگ اسلامي و فرهنگ سنتي چين را نیز فراهم و فرهنگ ویژهی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.
تأثير مهاجرتها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین
تلاقي بين دو فرهنگ اسلامي و کنفوسيوس و تاثير گذاري آنان در يكديگر و تماس بين دو فرهنگ اسلامي و كنفوسيوس همزمان با نخستين دور مهاجرت مسلمانان به چين آغاز و در تمام مراحل رشد تاريخي آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان اين دو فرهنگ، بيشتر در 3 مهاجرت بزرگ اوليه صورت گرفت، در حالي كه در 2 مهاجرت بعدي بيشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.
تأثير اقتصادي، تاريخي و فرهنگي مهاجرت ها
تأثير دومين و سومين مهاجرت در تاريخ مسلمانان چین، بيشتر در زمينههاي اقتصادي ظاهر شده است. اين دو مهاجرت که در دوران سلسلههاي يوان و مينگ رخ داد، هر دو از طريق لشگركشي پر دامنه صورت گرفت. دومين مهاجرت در دروان سلسلهی يوان بيشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومين مهاجرت در دوران مينگ و بيشتر از جنوب به غرب بوده است.
مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مينگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامهی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسلهی تانگ از طريق جادهی ابريشم دريايي بوده است. اين مسلمانان به محض ورود به سرزمين چين، به مناطق داراي فرهنگ كشاورزي كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پيشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مينگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظاميگري بود. در دوران مينگ، دستيابي به زمين زراعت از طريق مهاجرت به اوج خود رسيد و سرانجام مسلمانان در منطقهی يوننن، صاحب زمينهاي وسيعي شدند و در آنجا بود که ناحيهی فرهنگ كشاورزي مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلايل تاريخي، مسلمانان همچنان يك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگاني به شمار میآیند.
تاثير فرهنگي ناشي از چهارمين و پنچمين مهاجرتها
عامل چهارمين و پنجمين مهاجرت در تاريخ مسلمانان(خویي)، دگرگوني بزرگ اوضاع سياسي و اجتماعی داخل چين بود. قيامهاي پي در پي مسلمانان در دوران سلسلهي چينگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكستهاي مكرر، با لطمات شديد روحي و روانی ناشي از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چينگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسيوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهي از آنها به خارج از كشور مهاجرت كردند. اين مهاجرت در روحيهی مسلمانان تأثير منفي گذاشته و موجب برخورد شديد میان فرهنگ اسلامي و فرهنگ كنفوسيوس شد. اين تضاد در قيامهاي پر دامنهی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمين مهاجرت مسلمانان نیز ادامه يافت.
در چنين شرايطي بود که رابطهی فرهنگ اسلامي با فرهنگ كنفوسيوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرايش پيدا كرد. بويژه در اواخر دوران چينگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسيوسی چین عميق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جديدي كه مناسب زندگي آنان نبود مهاجرت كردند و براي ايجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شديداً به فكر تشكيل مليتی خاص افتاده و در برابر محيط پيراموني و ساير اقوام هشيارانه برخورد كردند.
تاثير مهاجرتهای تاريخي در تحولات و رشد جامعهی مسلمانان معاصر چین
مهاجرتهای پنجگانهی پیشین موجب شد كه جامعهی مسلمانان چین دارای ويژگيهاي زير باشد.
الف ـ ويژگي سكونتی
پراكنده و گسترده در سراسر چين و تمركز در دو ناحيهی مسلمان نشين شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(يوننَن). (غیر از منطقهی سین کیانگ که اساسا منطقهی مسلمان نشین است.)
بـ ويژگي فرهنگي
تمايل به تجارت و بازرگاني و عدم توجه به توسعهی آموزشی و نوشتن تاريخ خود؛
ج ـ ويژگي روحي
زندگي اجتماعي بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسيوس و پافشاري بر فرهنگ، ايمان و اعتقادات اسلامي در زندگی فردی[iv].
دوران سلسلهی مینگ و هویت یابی جامعهی مسلمانان
پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغولهای غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغولها در چین برای مسلمانان توسعهی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسلهی یوان و روی کار آمدن مخالفان آنها که به سلسلهی مینگ مشهورند هم برای جامعهی تازه پا گرفتهی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.
بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی
جانشینهای مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آنها را غریبههای غیرخودی تلقی میکردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمیدانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمیکردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسلهی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاکسازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگهای بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر اینصورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمینهای آباء و اجدادی خود بازگردند. باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو بهرو شد. از یکسو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بودهاند امری ناممکن بهنظر میآمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن میبالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.
در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعهی در اقلیت مسلمان را با جامعهی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.
رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز
جامعهی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعهی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعهی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسلهی مینگ و چینیها به رسمیت شناخته شد. توسعهی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغولها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعهی خود، باب مراوده را با جامعهی چینی باز کردند.
.
بخش 3-شخصیت های مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دوران های مختلف
در طول تاريخ بيشاز هزار و سیصد سالهی حضور اسلام در چین، تعداد زياديشخصیت انديشمند، سياستمدار، صنعتگر، كارشناسنظامي، كارشناسآموزشي، پزشک، ادیب، هنرمند و روحانيمسلمان در این کشور پا بهعرصهیظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعهی جامعهی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثير گذار بوده و منشأ خدمات گسترده و فراوانی بودهاند. این گونه شخصیتهای برجسته، تقريبا در هر عصری و در تمامیزمينهها حضور داشتهاند. برخياز علومخاصمتعلق به مسلمانان،نظير علومداروئيو نجوم،در دورانهاييوانو مينگاز موقعيتی شايسته وتاريخيبرخوردار بودند. ظهور این شخصیتها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیتها و زمینههای گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی میآید.
برخلاف اغلب اقلیتهای قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكندهتريناقليتمليو دینی در سراسر این کشور به شمار میآیند. پراكندگيجغرافياييظهور شخصيتهايتاريخي مسلمان در این کشور نيز انعكاسياز همین پراكندگی محل سکونت آنان است، كهميتوان تجمع پيدايش آنان را بهچند منطقه تقسيمكرد:
1ـ منطقهی شمالغربي، با مركزيتاستان گنسو.
2ـ منطقهیشمالچين،با مركزيتپكن.
3ـ منطقهیجنوبغربي،با مركزيتاستان يوننن.
4ـ منطقهیسواحلدريايجنوبشرقي،با مركزيتاستان جيانگسو.
سیاسی_اقتصادی | نظامی | مذهبی | پزشکی | علمی و فنی | تاریخی_جغرافیا_فلسفه | ادبی_هنری | آموزشی پرورشی | سایر | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
سلسله یوان | 16 | 6 | 1 | 3 | 2 | 4 | |||
سلسله مینگ | 6 | 15 | 1 | 3 | 7 | 1 | 1 | ||
سلسله چینگ | 6 | 13 | 7 | 12 | 4 | ||||
دوران معاصر | 4 | 52 | 1 | 1 | 2 | 1 | 5 | 4 |
شخصیت های مسلمان دورانسلسلهی يوان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصرحاكميت سلسلهی يوان، دورهی مهمي در تاريخ چین و نقطهی عطفی برای شكلگيري جامعهی مسلمانان خوي به شمار میآید كه ويژگيهاي تاريخي آن بهشرح زير است:
الفـ منشأ اصلی مليت مسلمانان خوي و سایر اقوام مسلمان وارد شده به چين، از مسیر غربکشور بوده است.
بـ شخصيتهاي مسلمان از نظر شغلي بيشتر شخصيت سياسي بودند.
جـ تركيب مشاغل آنان متنوع و همه جانبه و متعادل و متناسب بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمسالدين سياستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس و متخص امور مالياتی، جمال الدين از نظر علمي فردي شایسته و با استعداد، يحيي دارالدين معماری سرشناس و برجسته، شمس متخصص و كارشناسعلم كنفوسيوس، علاءالدين صنعتگر توپسازي، و در زمينهی شعر سعدالله، نقاشي گائوكهگونگ(Gao Ke Gong)، موسيقي ما جيوگائو(Ma Jiu Gao)، نام برد که از شهرت بهسزائي برخوردارند.
د ـ مسلمانانی كهدر زمانيوانوارد چينشدند، اعماز مقامات عالیرتبه و افراد معمولي، از مناطق و کشورهای مختلف به اين كشور آمده و بهطور پراكنده در سراسر چين اقامت گزيدند. و اغلب در نقل مكان و مهاجرتها اعوان و انصار و خانوادههاي خود را نیز همراه خود ميبردند و فرزندان و سربازان و اطرافيان آنان هم كه مسلمان بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن ميشدند.
شخصیت های مسلمان دوران سلسله ی مينگ
دوران حاكميت سلسلهی مينگ هم دوران مهمي براي رشد قوم خوي بود.
اولا، در دوران مينگ بود كه تعدادي از شخصيتهاي مهم مسلمان همچون جِنگ خِه، خَیرویي( Hai Rui)، مقام عاليرتبهی عادل و درستكار، ليجي(Li Zhi)، انديشمند، تاريخدان و اديب معروف چين، خودنگجو(Hu Deng Zhou)، بينانگذار آموزش مسجدي، وانگدَييو(Wang Dai Yu)، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد.
ثانيا، اگرچه تا دوران سلسلهی يوان، اكثر قريب به اتفاق مسلمانان نامهاي معمولي اسلامي و يا اسامي عربي، فارسي و تركي خود را حفظ كرده بودند، ولي در دوران سلسلهی مينگ نام و نامخانوادگي مسلمانان به اسامي چيني تبديل شد.
ثالثا، در بين شخصيتهاي برجستهی مسلمان در دوران مينگ، تعداد شخصيتها و مقامات عالیرتبهي نظامي بيش از ساير مقامات بود. جو يوانجانگ(Zhu Yuang Zhang)، نخستين امپراتور دودمان مينگ، برحسب جايگاه و نقش مسلمانان در آن زمان، بسياري از افسران و ژنرالهاي مسلمان را به کار گرفت. در آن زمان ده ژنرال عالیرتبه از جمله چانگيوچون(Chang Yu Chun)، خو دَخي(Hu Da Hai)، خو دِجي( Hu De Ji)، دِنگدِشينگ(Deng De Xing)، مو اينگ(Mu Ying)، لانيو(Lan Yu)، فنگشنگ(Feng Sheng)، فنگگوِه يونگ(Feng Guo Yong)، همگي مسلمان و از نژاد خوي بودند.
در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعهی اسلام و جامعهی مسلمانان خوی، سه پدیدهی مهم به وقوع پیوست: 1) شکل گیری مکتبهای صوفیانه در شمال غربی چین؛ 2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛ 3) آغاز تألیف کتابها و آثار اسلامی به زبان چینی[۱۳].
شخصیت های مسلمان دوران سلسلهی چينگ
حدود 300 سالدر دوران حاكميت سلسلهی چينگ، مسلمانان چینی تحت شدیدترین ظلم و ستم حاكمان چينگ قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ظلم و ستم باشد، مبارزه و مقابله هم خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانهی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آنها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر میکردند که اگر سایر اقلیتها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.
در ميان شخصيتهاي مسلمان دوران چينگ، تعداد شخصيتهاي ادبي و هنري 25 درصد از تعداد كلشخصيتهاي مسلمان این دوره را تشكيل ميدادند. به عنوان نمونه، دينگپنگ(Ding Peng)، ما شيزون(Ma Shi Zun)، دينگوِي(Ding Wei)، جِناينگفنگ(Zhen Ying Feng)، سونپنگ(Sun Peng)، سهيو(Se Yu)، ما رو وِي(Ma Ru Wei)، شا شن(Sha Shen)، لي روِهشو(Li Ruo Xu)، ما جيلونگ(Ma Zhi Long)، از جمله كساني بودند كه در زمينهی خلق ادبيات مسلمانان چینی موفقيتهايي شایان توجهی را به دست آوردند.
ماجو(Ma Zhu)، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی(Liu Zhi)( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ داییو(Wang Dai Yu)، ماجو و ما دِهشین(Ma De Xin)( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده میشوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامهی حج» او از کتاب های خوب و خواندنی او است.
پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقهای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقهی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه حکومت چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی دولت چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبهی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینههای آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[۱۳].
شخصیت های مسلمان در دوران معاصر
پساز جنگ ترياك، مبارزه با امپرياليسم و فئوداليسم وظيفهی عمومي مردم چين شد. در اين شرايط تاريخي، تعداد زيادي از شخصيتهاي برجسته از مسلمانان نژاد خوي در مبارزات استقلال طلبانهی ملت چين فعالانه به ميدان آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجستهی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.
در همین دوران بود که نخستين روزنامهی مسلمانان به زبان چيني معاصر به نام«روزنامهی ميهنپرستي» و نخستين مجلهی اسلامی به نام«هوشياری» تأسيس و منتشر شد و همزمان اولین سازمان مردمي مسلمانان خوي چين به نام «انجمنمسلمانان چين» تأسيس و مدارس مختلفي براي آموزش و تربيت کودکان مسلمان به وجود آمدند که اين تلاشها نشان دهندهی ارتقای بيسابقهی خود آگاهي مسلمانان خوي بود.
در این حرکت خود آگاهانه، افرادی همچون، تونگزونگ(Tong Zong)، ماليناي(Malin Yi)، دينگجو يوان(Ding Zhu Yuan)، خوانگجِنپان( Huang Zhen Pan)، چايدايو(Chai Da Yu)، ما ليوجو(Ma Liu Zhuo)، دينگبائوچِن(Ding Bao Chen)، جانگزيچي(Zhang Zi Qi)، دينگگونگچِن(Ding Gong Chen)، از جمله پيشآهنگان مسلمانان چین در عصر حاضر بهشمار ميآيند[۱۳].
بَيشوو اي(Bai Shou Yi)، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیتهای مهم مسلمان در چین را در یک مجموعهی چهار جلدي، تحت عنوان:«شرح حال شخصيتهاي مسلمان نژاد خوي«که در سال1997 به چاپ رسيده است، مفصلا توضیح داده و اين شخصيتها را به چهار بخش، دوران سلسلههاي يوان، مينگ، چينگ و معاصر تقسيم كرده است. در اين كتاب بيوگرافي326 نفر از شخصيتهاي مسلمان(بيوگرافي كامل192 نفر و بيوگرافي مختصر 134 نفر) آورده شده است.
جِنگخِه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ
اگرچه شخصیتهای مسلمان بسیاری در عصر امپراتوری مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگخِه، نه تنها در عصر مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژهای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگخِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغولها، در یک خانوادهی مسلمان در استان یوننن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگخِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمسالدین، از شخصیتهای مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغولها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجهی دربار به قصر امپراتور در شهر نانجینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجهی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی دودمان مینگ، که ورود ناوگانهای تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینیها به سمت اقیانوسها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگلِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگانهای عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شدهی آنروز علاقهی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت میکرد.
برای تحقق این امر، امپراتور یونگلِه، به جِنگخِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتیهای چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینهی گسترش مناسبات دوستانه و توسعهی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگخِه، طی سالهای 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمینهای اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیرهی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارشهای مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگخِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانهی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینهی منوره مشرف شدند[۱۴].[۱۵].
عوامل افزایش بیش از پیش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ
اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[۱۶]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعهی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینیها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.
1- تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.
2- مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین
3- انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی
4- ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانوادهی دختر نیز میشد.
5- پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانوادههای بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانوادههای مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی
6- آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانهی آن توسط برخی از اقوام مختلفی که با مسلمانان مراوده داشتند.
سلسله ی چینگ، عصر نابردباری چینیها و رویارویی و قیام مسلمانان
پس از سقوط دودمان مینگ، نوبت به ظهور سلسلهی چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوریهای چین به شمار میآید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانهی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان چینگ(مانند مغولها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسلهای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر میبردند.
وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر دوران مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی همچون قحطی و خشکسالی از یک سو، و درگیریهای دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسلهی مینگ شده بود، و همچنین نا خشنودی طبقات بالای جامعهی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعهی چینی به صورت عموم و سایر اقلیتهای نژادی که خود را با سابقه تر و مستحق تر به حکومت نسبت به منچوها میدانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتیهای داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامیهای گستردهتر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطهی جنوب غربی( استان یوننن)، شمال غربی( استانهای گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقهی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استانهای یونن و منطقهی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزشها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومتهای موقت اسلامی آنها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرنهای نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آنها در پی میآید.
سیاست حاکمان چینگ؛ برخورد با اقلیت ها
سلسلهها و امپراتوران پیش از دودمان چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسلهی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسلهها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جاییهای قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت میگرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسلهای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار میرفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزشها و نُرمهای پذیرفته شدهی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا بر اندیشههای کنفوسیوسی و تائویی مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیتها و خرده فرهنگهای نژادهای گوناگونی که در چین زندگی میکردند خوف و هراسی نداشته و آنها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن میپنداشتند. اقلیتهای قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان امپراتوری چینگ، کاملا برعکس بود. آنها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر میپنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیتها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامهی حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایهی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آنها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگها و اقلیتهای قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسلهی چینگ به نامهای یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد. در این دوران، علیرغم سختگیریهای حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارشهای مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارشها را ملامت و آنها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[۱۱].
به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعهی مسلمانان، نه در جامعهی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.
شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیتهای چین به شمار میرفتند و از سابقهی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آنها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیتها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمیکردند که از سوی حاکمان چینگ برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی دولت چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانوادههای مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالتها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، دولت چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمینهای آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقهی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[۱۷]. سپاهیان چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمینهای مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آنها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آقسو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیریها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.
عوامل تأثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها
بهطور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحلهی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسلههای تانگ و سونگ در دوران سلسلهی یوان به مرحلهی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمهی دوم قرن نوزدهم وارد مرحلهی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولتهای چینی و جامعهی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل بهصورت خلاصه اشاره میشود.
الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی دولت چینگ:
- نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛
- حسادت و بدگویی آنها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛
- ارایهی گزارشهای خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی چینگ؛
- روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آنها؛
- سرکوب اعتراضات و خواستههای به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینیهای غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آنها و مسلمانان؛
- بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی همچون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماریهای فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛
- فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،
- آغاز شورشهای پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیتهای دینی و اجتماعی مسلمانان؛
- فراهم شدن زمینههای رویارویی و از میان رفتن سیاستهای تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیتها، به ویژه مسلمانان؛
- رفتار ستیزه جویانهی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیتها؛
- آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانهی مرکزی و اتخاذ تصمیمهای خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛
- احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامهی حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با حکومت چینگ؛
ب- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان:
- افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛
- گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛
- ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛
- ادامهی تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشههای انقلابی به چین؛
- گسترش اندیشههای اصلاح طلبانهی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاطهای فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛
- ورود برخی از اندیشهها و مکاتب طریقتهای صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیرهی عربی؛
- آغاز اختلافات و درگیریهای فرقهای میان مسلمانان طرفدار آموزههای دینی قدیم و جدید؛
- احیای تفکرات آزاد اندیشانهی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشههای احیاگرانهی اسلامی از خارج؛
- به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیضها، سرکوبها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آنها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛
- رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛
- تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفتهی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛
- آغاز شورشهای گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپینگها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعهی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین.
بخش4- مبارزات مسلمانان در چین
قیام ها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم[۱۸]
با ادامهی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیتها از دههی 1720 میلادی آغاز و در طول قرنهای هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چارهای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانههای شورش در منطقۀ عمومی شمال غرب چین، شامل استانهای گنسو، نینگ شیا و یوننن، بروز کرد. آن چه در پی میآید، شرح مختصری از قیامهای سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.
الف- قیام مسلمانان در مناطق استان های شانسی و گنسو
در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامهی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آنجا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشه های صوفیانه ی خوفیه ی متعادل و جهریهی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نامهای ما لَیچی(Ma Laichi)(1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین(Ma Ming Xin)(1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشهی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.
مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آنها«مکتب قدیم» گفته میشد. در حالیکه مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه بهخاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته میشد.
در اثر اختلافات سلیقهای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینههای عقیدتی پیش آمد، و همچنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سالهای میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامیهایی توسط پیروان«مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند.
در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینیهای نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگها، گروههای مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز بهخاطر ترس از این گروههای مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.
نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و همچنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در درهی رودخانهی وِی(Wei)فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آنها از هم نژادیهای خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیهی 1862، مبارزان سازمان یافتهی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقتهای صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استانهای شانسی، گنسو و نینگشیا در غرب رودخانهی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آنها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شیاَن مرکز استان، آن را به محاصرهی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگ(Dolongga)، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانوادههای خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامهی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفتهی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گستردهای از استان گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطهی خود درآورده و از نفوذ دولت چینگ خارج ساخته بودند.
دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگتانگ(Zuo Zhongtang) که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ(Ma Hualong) در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویهی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبهی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند.
مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقهی خِهجو(He Zhou)(لینگشیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَنجو(Lanzhou) بود. ماجانآئو(Ma Zhan’Ao) فرمانده مسلمان منطقه که آمادهی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگشیا، به منطقهی شینینگ(Xining) که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان(Ma Guiyuan) را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.
متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علیرغم مقاومت سرسختانهی مدافعین شهر، قلعهی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.
ب- شورش مسلمانان در منطقه ی سین کیانگ
پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت امپراتوری چینگ قرار داشت. منطقهی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَنشَن(Tian Shan) به مرکزیت ایلی؛ منطقهی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقهی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده میشد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیاتها را افزایش و مالیاتهای جدیدی وضع کردند و یا پستهای دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت میفروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگها و افزایش مالیاتها از یک سو، و حملات تخریبی خواجهها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند.
با آغاز شورش مسلمانان در استانهای شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گستردهی آنان به پردازند[۱۹]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه حاکمان چینگ زده و سایر اقلیتهای مسلمان همچون قیرقیزها، قزاقها و اویغورها نیز به آنان پیوستند.
شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاهها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود.
در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگانهای شهر کوچا شورش کرده و ترکهای اویغوری نیز به آنها پیوسته و پایگاهها و قلعههای نظامی را تصرف و ساختمانهای دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاهها را به قتل رساندند. این شورش رهبر واحد شناخته شدهای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعههای نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آنها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاههای نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهرها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سرانجام اغلب شهرها و پادگانها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشاندهی چینگ در منطقه با پکن قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند.
اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبیهای برخی از فرماندهان منطقهای همچون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار دولت چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد.
ج - شورش مسلمانان در استان یوننن و تشکیل حکومت اسلامی به مدت 16 سال
کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گستردهی نژاد خَن به استان یوننن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیریها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادیهای خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت میکردند. در اثر ادامهی این بی عدالتیها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو(Du Wenxiu) برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یوننن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عامهای صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بیشماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان میدهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی میکردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حملهی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمیرسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط حکومت چینگ است.
پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهلهی نخست تلاش کردند باقیماندهی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند.
وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین
با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی(Bai Qungxi)) بهعنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبهی مسلمان تشکیلات انجمن اسلامی چین را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دههی نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژهای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکستهای پیدرپی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادیهای نسبی به اقلیتها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و به اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیتهای فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان(Wang Kuan) در پکن تأسیس و دفترهای فرعی آن در سایر استانها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیتهای فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجلهی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و همچنین، انجام فعالیتهای خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین(Ha De Qing) در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسهی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی همچون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تینجین، «العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یوننن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعهی مسلمانان نسبت به اسلام و آنچه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند.
باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای(Ma BenZhai)(1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[۲۰].
با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابتها به خاطر پارهای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راهپیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[۲۱]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادیهای مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آنها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزشهای دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند.
درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعهی به شدت آسیب دیده و متلاشی شدهی مسلمانان پرداختند. نهادهای دینی را راه اندازی و فعالیتهای مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آنها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعهی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دههی 80 و دههی 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[۲۲].
هماینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعهی خود از بحرانیهایی که در این عصر توسعهی اقتصادی، جامعهی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است.
بخش 5-جریان های عمده ی اسلامی چین در دوران سلسله ی چینگ و پس از آن
پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشههای اصیل دینی، و همچنین، فاصله گرفتن بخشهایی از جامعهی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشههای صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهندهی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقهگرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانهی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعهی مسلمانان چین سه جریان عمدهی دینی بهوجود آمد که معرفی مختصری از این جریانها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی میآید.
1-جریان اسلام سنتی«قدیمی» در چین:
نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروههای کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل میدادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل میدادند. آنها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت میکردند. آنان در هر روستا یا سکونتگاهی مسجدی احداث و خانوادههای مسلمان در اطراف مسجد خانههای خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره میشد.
2-جریان اسلامی پیرو طریقت های صوفیانه:
تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیرهی عربستان برای انجام فریضهی حج و یا ادامهی تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانهی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشههای صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهمترین ویژگی این طریقتها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوقالعاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقتها به شمار میآمدند، بود. در حالیکه رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعهی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند.
مهمترین طریقتهای صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقتها به شاخههای کوچکتر متعددی تقسیم میشوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل دادهاند. فرقهی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگای(Qi Jing Yi)، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقهی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سالهای 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت. طریقتهای خوفیه و جهریه از شاخههای فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشههای انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ میکرد و شورشهای متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالیکه طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راهحلهای مسالمت آمیز برای مشکلات جامعهی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی(Ma Lai Qi)(1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی(Ma Ming Xi)(1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد.
این فرقههای صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوهی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیریهای خونین میان پیروان آنها منجر میشد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقهها اجازهی ورود به این مساجد را نمیدادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال میشد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقهی مخالف بود به مسجد راه نمیدادند.
3-جریان تفکرات جدید اسلامی:
جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسلهی مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکتهای اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایدههای جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایدههای تازهی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمانهای مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستانهای مدرن و مؤسسات عامالمنفعهی اسلامی در چین د رنیمهی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار میآیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایدههای اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو(Ma Wanfu)(1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد.
4-جریان چهارم اسلامی:
پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضهی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادلهی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامهی تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعهی اسلامی در این کشور را با ایدهها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازهی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند.
.
بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین
قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت میشود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایرهی وسیع تری را در بر میگیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمهی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق میشود که همهی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار میآیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره میشود.
مسلمانان چين عمدتا از اهل تسنن و حنفي مذهب و پیرو طریقتهای مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار میروند در حالیکه تعداد قليلي هم شيعهی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعيليه و اماميه تقسيم ميشوند.
طبق نقل قولهای تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادي از شيعیان و سادات آل علي، براي فرار از اذيت و آزارخلفاي جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقي مهاجرت و در نهايت وارد سرزمين چين که از مرکز خلافت اسلامي و دسترسي حکام و سلاطين جور به دور بود پناه آوردند. از اين طريق بود که تشيع و فرهنگ طرفداري از اهل بيت عليهم السلام در چين زمينهی نشو ونما يافت.
دليل دیگر تأثير گذاري فرهنگ شيعه در بين مسلمانان چين، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکميت سلسلهی يوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چين منتقل و اندیشه شیعیرا بين مسلمانان اين ديار گسترش دادند.
عليرغم حضور پر رنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين ونقش مؤثر شيعيان وايرانيان در گسترش اسلام در اين سرزمين، بنا به دلایلی، تعداد شيعيان اعتقادی ساکن اين منطقه خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقهی يارکند از استان سين کيانگ است.
پس از پايان دوران انقلاب فرهنگي، آزادي هايي نیز در زمينهی برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه به تدريج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرين سرشماري غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شيعهی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعهی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستاي تابعهی سين کيانگ با محوریت شهرهای یارکند و تاشقورغان زندگي ميکنند.
شیعیان فرهنگی در چین
آقاي ابراهيم فِنگ جينيوان، مؤلف کتاب«الاسلام في الصين» به پارهاي از دلایل حضور فرهنگ شیعی در میان مسلمانان چین اشاره نموده است که برخی از این دلایل در پی میآید:
«شيخ وانگ جينگچاي» چيني(1949-1879) که در اوايل قرن بيستم در مصر اقامت و به امر تدريس اشتغال داشته نقل ميکند که، در سفر حج خود تعدادي از شاگردان و طلابش وي را همراهي ميکردند. در بين آنها، يک نفر ايراني شيعي نيز بود که نسبت به شيخ ارادت و احترام خاصي قايل ميشد. شيخ از فرد ايراني دليل اين همه محبت را سئوال ميکند که در جواب ميشنود، مگر شما مسلمان چيني نيستي؟ شما مسلمانان چين پيرو تشيع هستيد و ما شما را از خود ميدانيم"[۶]
مؤلف کتاب در ادامه به نقل از کتاب«تصحيح تراجم سلسلهی يوان»ميگويد:«به گمان قوي، مسلمانان شرق (يعني چين)از پيروان علي(ع)يعني شيعه هستند» ومجددا به نقل از کتاب«عروق الصينين»ميگويد که«مسلمانان امروز چين از پيروان مذهب شيعهی علوي هستند» و سپس به ده مورد از تأثيرپذيري فرهنگی اهل سنت چین از شیعیان، به شرح زير اشاره ميکند.
1- مسلمانان چين به رنگ سبز علاقهی زيادي دارند، و طلاب در مراسم فارغ التحصيلي خود از شال وپوشش سبز که متعلق به خاندان حضرت فاطمه(س) و پيروان علي(ع) است، استفاده مي کنند و مردم اينگونه افراد را«صاحبان لباسهاي سبز عربي» مينامند.
2- مسلمانان چين علماي بزرگ اسلام را امام ميگويند درحالي که طلاب را خليفه ميخوانند و به نظر آنان مقام ائمه و امامت بالاتر از مقام خليفه است.
3- در گذشته، اکثر کتب اسلامي متداول بين مسلمانان چين، به زبان فارسي بوده و واژه های ديني مورد استفادهی آنها، اغلب به زبان فارسي است و از کلماتی همچون روزه، نماز، و آب دست، به جاي کلمات عربي صوم، صلاه، و وضو، استفاده ميکنند.
4- مسلمانان چين به آنچه در تفاسير قرآن کريم آمده معتقد هستند.
5- زنان مسلمان چيني، اهتمام ويژهاي به برگزاري مراسم وفات حضرت زهرا سلام الله عليها دارند.
6- نامهایی همچون«علي»، «حسن»، «حسين»، و «فاطمه»، در بين مسلمانان چيني خيلي مورد استفاده قرار ميگيرد.
7- .در منابر و خطبهها، روحانيون، از شجاعت و فضایل علي(ع) خيلي صحبت ميکنند و مردم ذوالفقار را مقدس ميدانند.
8- در ذکرها، و دعاهاي پیروان تصوف، بر اعتقاد به ائمهی دوازده گانه، حضرت علي ويازده فرزندش هم تاکيد زيادي شده واين دعاها بين مسلمانان سراسر چين شایع است.
9- در مدارس ديني چين تمام علوم اسلامي تدريس ميشود به جز تاريخ اسلام، زيرا مسلمانان چين با تأسي به شيعيان، به مشروعيت خلفاي اموي و عباسي اعتقاد ندارند. لذا تاريخ اسلام را که بخش قابل توجه آن مربوط به اين دو سلسله است، تدريس نميکنند.
10- سخنرانان مذهبي در چين هنگام وعظ، به موضوع حضرت مهدي(ع) هم اشاره ميکنند که همان امام منتظر شيعيان است. آنان جايگاه ائمهی دوازده گانه را هم شأن خلفا میدانند[۶].
در شجره نامهی سيد اجل عمرشمس الدين هم پس از حمد و ستايش خدا و رسول و خلفاي چهارگانه، از تک تک ائمهی دوازده گانه، از حضرت علي(ع) گرفته تا حضرت مهدي(عج) نام برده میشود.
وجود آثار فرهنگ شيعي در سراسرچين به ويژه در اعمال و باورهای دینی مسلمانان اين ديار همچنان، قابل مشاهده است. از جملهی آنها وجود زیارتگاههایی تحت عنوان مزار امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)، امام صادق(ع)، و امام کاظم(ع) در منطقهی سین کیانگ است که مورد احترام و توجه عموم مردم اعم از شیعه و سنی است. در برخي از آثار تاريخي از جمله مساجد منطقهی سين کيانگ وکاشغر نیز نام ائمه (ع) و یا شعرهاي فارسي که در مدح حضرت زهرا (س)و امام حسين(ع) بیان شده، هنوز هم دیده میشود[۶]:
شيعيان اسماعيليه در چين
اقليت تاجيک چين که در منطقهی تاشقورغان در استان سين کيانگ، و در دامنهی کوه هاي پامير ساکن هستند، همگي از پيروان شيعهی شش امامي و اسماعيلي ميباشند. تعداد جمعيت آنها حدود 50 هزار نفر است که به عنوان يک اقليت رسمي چين و جزو 56 اقليت قومي اين کشور به شمار میآیند.
بر اساس مدارک تاريخي، تاجيکهاي اين منطقه در قرن دهم ميلادي به اسلام گرويده و در قرنهاي 16و17پيرو مکتب اسماعيليه شدند[۲۳]. طبق اين اسناد، در اواخر دودمان مينگ، شخصي به نام سيد سرور از اهالي ايران، همراه با هفتاد نفر ازياران خود وارد اين منطقه شده و با سعي و تلاش آنان، مردم مسلمان منطقه به اعتقادات و مذهب اسماعيليه گرايش پيدا کردند[۲۴]. در برخي ديگر از مدارک تاريخي، از افراد ديگري به نامهاي شاه طالب خان و يا عبدالولي خان که هر دو ايراني بودند، به عنوان مبلغ مذهب اسماعيليه در اين منطقه نام برده شده است که درهر سه حالت نقش مؤثر ايرانيان در گرايش آنان به مذهب اسماعيليه حتمي است[۶].
شيعيان دوازده امامي در چين
عليرغم حضور پررنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين، متأسفانه تعداد شيعيان ساکن اين کشور، خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقهی يارکند از استان سين کيانگ است[۶]. بر اساس شواهد تاريخي، مهاجرت نياکان اين شيعيان از منطقهي کشمير هندوستان به يارکند، در قرن شانزدهم و در دوران حکومت عبدالرشيد خان، صورت گرفته است. عبدالرشيد خان در دوران صدارت خود، از مسلمانان مناطق کشمير و بلتستان، درخواست کمک نمود که تعدادي از مسلمانان از جمله شيعيان، به اين منطقه کوچ نمودند. با سقوط حکومت عبدالرشيد و استيلاي نيروهاي طرفدار آفاق حواجه در منطقه، شيعيان شديدا تحت فشار قرار گرفته و اغلب به کشمير و بلتستان بازگشته و یا با تمسک به اصل تقیه در جامعهی اهل سنت جذب شدند. معدود شيعيان باقي مانده در منطقه نيز تحت فشار حاکمان محلي قرار گرفته و منزوي شدند.
در سال1920 و پس از سقوط امپراطوري چين، و حاکميت حزب کومين تانگ بر منطقه، مجددا آزادي اديان برقرار و افرادي که مجبور به ترک منطقه شده بودند، از جمله تعدادي از شيعيان منطقهی بلتستان و کشمير، بار دیگر به منطقه يارکند بازگشته و به فعاليتهاي ديني خود پرداختند. اين بار شیعیان مهاجر، در شهر يارکند و اطراف آن ساکن و با تأسيس مدارس ديني، به تبليغات اسلامي پرداختند.
در سال 1949، با حاکم شدن حزب کمونيست و شکست حزب کومين تانگ، مجددا عرصه بر پيروان تمام اديان از جمله مسلمانان و شيعيان، به ویژه در دوران انقلاب فرهنگی(1966-1976) تنگ و فعاليتها و تبليغات ديني آنان متوقف، و اموال و داراييهاي شخصي آنان، و موقوفات متعلق به اماکن و مدارس ديني اسلامي، مصادره و مردم به اجبار در مزارع دولتي به بيگاري گرفته شده و مساجد و مدارس نيز تعطيل شدند.
در سال 1977، پس از مرگ مائو و پايان دوران انقلاب فرهنگي، رهبران جديد، آزاديهايي را در زمينهي برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده و بيگاري کشيدن از مردم ممنوع و زمينهاي کشاورزي مصادره شده به صورت اجاره در اختيار آنان قرار گرفت. در سال 1982 زمينهاي مصادره شده اغلب به صاحبان اصلي آنها بازگردانده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه نيز که به صورت پراکنده درشهرها و روستاها زندگي ميکردند، به تدريج با هم ارتباط برقرار کردند.
آقاي شيخ محمود علي اکبر، رهبر شیعیان منطقه که پزشک طب گیاهی نیز بود، در سال 2004 به علت کهولت سن، دارفاني را وداع گفت و جامعهی کوچک شيعيان منطقه، مرشد و پير خود را از دست دادند.
اینک برخی از فرزندان و بستگان وی که اغلب در ایران تحصیل کردهاند، مسئوليت سامان دهي امور دینی شيعيان وادامهی روند تبليغ معارف اهل بيت(ع) میان شیعیان را در منطقه دنبال میکنند.
تنها مرکز فعال شيعيان در منطقه، حسينيهي کهنه وفرسودهي شهريارکند است که کليهی مراسم مذهبي آنان، در اين محل برگزار ميشود. شيعيان منطقه، از قبرستان ويژهاي نيز برخوردار هستند.
بخش 7-اقوام و اقلیت های نژادی مسلمان در چین
همچنانکه پیشتر اشاره شد، کشور چین را میتوان موزاییکی از اقلیتهای قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل میدهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی میکنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص دادهاند[۲۵]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیتهای مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی میخوانید.
1- قوم خویی:
مسلمانان قوم هویی در چین بزرگترین اقلیت مسلمان این کشور را تشکیل میدهند. به دلیل اهمیت و جایگاهی که مسلمانان خویی در طول تاریخ در سرزمین چین داشتهاند، اسلام هم با کلمهی«خویی» مترادف شناخته شده است. منشأ نام خویی از اصطلاح «خویی خویی» که همان مسلمانان چینی است شمرده شده است، اگرچه برای این نام مفاهیم دیگری نیز ذکر شده است. این قوم از آمیختگی و ارتباط میان مسلمانان ایرانی و عرب و آسیای مرکزی تبار با چینیان پدید آمده است. به عبارت دیگر، قوم خویی یک قوم نژادی خاص به مفهوم اصطلاحی آن نیست، بلکه مفهوم آن بیشتر اعتقادی و فرهنگی است تا نژادی و تاریخی. فرزندانی که از ازدواج مسلمانان خارجی با زنان و دختران چینی به وجود میآمد، موجب پیدایش قوم خویی شده است، یعنی از پدری مسلمان و غیر چینی و مادری چینی که بر اثر ازدواج با یک مسلمان اسلام را پذیرفته است. از ویژگیهای این قوم پراکندگی حضور آنان در سرتاسر چین و پذیرش زبان، آداب و رسوم اجتماعی و برخی از فرهنگ سنتی چینی که مغایر با اعتقادات اسلامی نبوده است میباشد. با این حال، ساختار اصلی فرهنگی این قوم مخلوطی از فرهنگ اسلامی، ایرانی و چینی است. تجمع جمعیت خویی در استان خود مختار خویی نینگ شیا، و استانهای گنسو، چینگخَی، خِه نان، خِهبِی، شَندونگ و یوننن، بیش از سایر مناطق است. براساس سرشماری سال 2009 چین، جمعیت قوم هویی درحال حاضر 10 میلیون نفر است.
2- قوم اویغور:
اویغورها، از قدیمیترین اقوام ترک زبان مناطق مغولستان و آسیای مرکزی هستند که درحال حاضر بیشتر در منتهاالیه شمال و شمال غربی سرزمین چین و منطقهی سین کیانگ در واحههای جنوبی رشته کوههای تیَن شَن ساکنند. این قوم پیش از اسلام از خط نوشتاری خویخه استفاده میکردند، ولی پس از گرویدن به اسلام در قرن یازدهم میلادی، خط نوشتاری خود را به حروف الفبای فارسی و عربی تغییر داده است. اگرچه این خط نوشتاری در اوایل تأسیس چین نوین برای مدت کوتاهی(10 سال) جای خود را به حروف لاتین داد، ولی در دههی 1980 مجددا به الفبای فارسی و عربی بازگشت و درحال حاضر تنها منطقهی ترک زبان در جهان است که خط نوشتاری خود را با همان الفبای فارسی-عربی حفظ کرده است. زبان اویغوری از ادبیات غنی برخوردار است وتأثیر ادبیات فارسی در آن کاملا مشهود میباشد. براساس تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه سین کیانگ، حدود 35 درصد واژههای زبان اویغوری را کلمات فارسی تشکیل میدهند. از شخصیتهای مهم ادبی و علمی اویغور میتوان از محمود کاشغری صاحب دیوان اللغات الترک، و یوسف خاص حاجب نویسندهی اثر مشهور ادبی قوتاد غوبلیک نام برد. موسیقی کلاسیک 12 مقام اویغوری نیز که از سوی یونسکو به عنوان اثر غیرمادی بشری به ثبت رسیده است، کاملا تحت تأثیر مقامهای موسیقی ایرانی است. براساس سرشماری سال 2009 میلادی، شمار جمعیت قوم اویغور 9 میلیون نفر است.
3- قوم قزاق:
قزاقها عمدتا در بخشهایی از استان سین کیانگ زندگی میکنند و بخش کوچکی از قزاقها نیز در استانهای گَنسو، مغولستان و چینگخَی سکونت دارند. قزاقها که قبلا از خط نوشتاری خویخو استفاده می کردند، به تبعیت از قزاقستان از سال 1959 میلادی زبان نوشتاری خود را به حروف لاتین تغییر دادند. درحال حاضر، طبق سرشماری سال 2009، جمعیت قوم قزاق در چین حدود 1میلیون و هفتصد هزار نفر است.
4- قوم دونگ شیانگ:
محل سکونت این قوم بیشتر در استان گَنسو متمرکز است، ولی تعدادی از آنان نیز در بخشهایی از سین کیانگ اقامت دارند. زبان قوم دونگ شیانگ شاخهای از زبان آلتایی و گروه مغولی است که زبان نوشتاری ندارد. آنها اغلب به زبان چینی هم تکلم کرده و از کاراکترهای چینی استفاده میکنند. این قوم از نوع لباسی که میپوشند از سایرین متمایز می شوند. زنان دونگ شیانگ از پوشش اسلامی استفاده کرده و گروههای سنی زنان از رنگهای مختلف لباس آنان قابل تشخیص هستند. مردان نیز اغلب کلاه سفیدی بر سر میگذارند. طبق سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم دونگ شیانگ درحال حاضر حدود 550 هزار نفر است.
5- قوم قرقیز:
قرقیزهای چین اغلب در جنوب استان سین کیانگ و در بخش خودمختار قرقیز قزل سو سکونت دارند. زبان قرقیزی جزو گروه زبانهای ترکی آلتایی است. در زبان نوشتاری آنان از الفبای فارسی-عربی استفاده میشود. قرقیزهای جنوب سین کیانگ به زبان اویغوری و در شمال به زبان قزاقی صحبت میکنند. قرقیزها پیشتر پیرو آیینهای شمنی و بودیسم تبتی بودند ولی بعدها با گسترش اسللام در منطقه به دین اسلام گرویدند. طبق آخرین سرشماری جمعیت در سال 2009 میلادی، جمعیت آنان یک میلیون و 500 هزار نفر بوده است.
6- قوم سالار:
بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقهی چینگخَی- تبت زندگی میکنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبانهای ترکی آلتایی است واغلب آنان به زبانهای چینی و تبتی نیز تکلم میکنند. سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از زبان نوشتاری چینی استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد چین شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند. در میان قوم سالار جشنهای نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار میشود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم سالار 150 هزار نفر بوده است.
7- قوم تاجیک:
تاجیک عمدتا در بخش خودمختار تاجیک نشین تاشغورقان در استان سین کیانگ زندگی می کنند و زبان آنان شاخهای از زبان تاجیکی(سرکوهی) متعلق به زبانهای ایرانی هندو-اروپایی است. در گذشته تاجیک ها زبان نوشتاری نداشته و ادبیات آن بهصورت شفاهی و سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل شده است. اکثر قریب به اتفاق تاجیکها از شیعیان اسماعیلیه بوده و از نظر فرهنگی وهنری شباهت خیلی زیادی به فرهنگ و هنر ایرانی دارند. طبق سرشماری اخیر، جمعیت تاجیکها 50 هزار نفر بوده است.
8- قوم ازبک:
بیشتر جمعیت ازبکها در مناطقی همچون ارومچی، کاشغر و اینینگ سکونت داشته و برخی نیز در سرتاسر چین پراکنده هستند. زبان ازبکی بخشی از زبان ترکی آلتایی است و اغلب به زبان اویغوری نیز صحبت میکنند. فرهنگ عمومی آنها متأثر از فرهنگ اسلامی است و اسلام در تمامی زمینههای زندگی فردی و اجتماعی ازبکها حضوری پر رنگ دارد. طبق آخرین سرشماری انجام شده جمعیت ازبکها 295 هزار نفر بوده است.
9- قوم بائو آن:
جمعیت قوم بائو آن اغلب بهصورت پراکنده در استانهای گَنسو و چینگخَی زندگی می کنند. آنها به زبان خاص خود که شاخهای از زبانهای آلتایی مغولی صحبت میکنند و به زبان چینی هم آشنا هستند. برگزاری آیین نوروزی در میان این قوم احتمال این که اصالتی ایرانی داشته باشند را تقویت می کند. طبق آخرین سرشماری صورت گرفته، جمعیت این قوم حدود 12 هزار نفر بوده است.
10-قوم تاتار:
تاتارها در سرتاسر استان سین کیانگ پراکنده بوده و به زبان تاتاری از گروه زبانهای ترکی آلتایی صحبت میکنند. به خاطر اختلاط این قوم با اویغورها و قزاقها، این دو زبان نیز میان تاتارها رواج دارد. قوم تاتار از باسوادترین اقلیتهای چینی به شمار میروند که این پیشرفت مرهون تلاش رهبران آنها در قرن نوزدهم است. آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی تاتارها متأثر از فرهنگ اسلامی است. تعداد جمعیت تاتارها طبق سرشماری اخیر حدود 8 هزار نفر بوده است[۲۵].
بخش 8-انجمن اسلامی سراسری چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان
انجمن اسلامي چين كه زير نظر سازمان امور اديان اين كشور فعاليت ميكند، در كنار انجمن بودائيان، انجمن دائويستها، انجمن پيروان كنفوسيوس و جبههی ميهن پرستان مسيحي، تشكيلات رسمي و قانوني ديني و مذهبي چين است كه سياستهای دینی و مذهبی حزب كمونيست و دولت اين كشور را در میان مسلمانان به اجرا گذاشته و كانال رسمي ارتباط آنان با دولت و ارگانهاي دولتي بوده و به دفاع از حقوق پيروان اين اديان و مذاهب ميپردازند .
تاريخچه، اهداف و شرح وظايف انجمن اسلامی چین به شرح زیر در پي ميآيد .
چگونگی تأسيس انجمن اسلامي چين
پس از فروپاشی امپراتوری چین در سال 1911 میلادی و با ورود جامعهی چین به دوران معاصر و مدرن و تحت تأثير تغيير و تحولات اجتماعي ناشياز آن، جامعهی مسلمانان چين نيز از این دگرگونيها متأثر شده و از سکونت در محلههاي قديمي كوچ کرده و در مناطق مختلف ساكن گرديدند. انديشمندان و علما و رهبران سياسي، اجتماعي و فرهنگی آنان، براي ايجاد وحدت رويه در تبليغ اسلام و حفظ هويت فرهنگي جامعهی مسلمانان به فكر تأسيس سازمانها، انجمنها، مؤسسات و تشكلهاي اسلامي افتادند. در ابتداي اين نهضت فكري، تشكلهاي اسلامي عموما در زمينههاي آموزشي، فعاليتهاي امدادي و خيريهاي و انتشار روزنامه و مجله و تبليغات اسلامي فعاليت ميكردند. از تشكلهاي اسلاميكه در آن دوران به وجود آمد«جامعهی مطالعات اسلامي چين« بود كه توسط امام خادِچنگ(Ha De Cheng)در شانگهاي تأسيس شد. همچنين»جامعهی فرهنگ اسلامي چين» كه توسط آقاي«بَيشو وي(Bai ShouYi)» و تني چند از شخصيتهاي فعال اسلامي در منطقهی« گوييلين» فعاليت خود را آغاز كرد. مدرسهی عمومي اسلامي چنگدا(Cheng Da)، از ديگر مؤسسات اسلامي بود كه در پكن فعاليت ميكرد و توسط امام ماسونگتينگ(Ma Song Ting) تأسيس شده بود.
پس از تأسيس جمهوري خلق چين در سال1949، سياست آزادي فعاليتهاي مذهبي نژادها و پيروان اديان مختلف در چارچوب قانون اساسي اين كشور، از سوي مسلمانان مورد استقبال قرار گرفت و هم زمان تلاش براي ايجاد يك تشكيلات فراگير و سراسري آغاز شد.
در سوم ماه مه سال1953با موافقت حزب كمونيست و دولت چين و با تلاشخستگي ناپذير تني چند از شخصيتهاي اسلامي از جمله آقايان برهان شهيدي، يانگجينرِن(Yang Jin Ren)، داپوشنگ(Da Pusheng)، ماجيان(Ma Jian) و پانگشيچيان(Pang Shiqian)، انجمن اسلامي سراسري چين به عنوان نخستین سازمان اسلامي فراگير در طول تاريخ اين كشور كه در برگیرندهی كليهی اقليتهاي نژادي ده گانهی مسلمان ميشد تأسيس و به منزلهی پل ارتباطي بين حزب كمونيست، دولت چين و جامعهی مسلمانان اين كشور و جهان اسلام فعاليت خود را با اهداف زير آغاز كرد.
1ـ تسهيلدر اجراي سياست آزادي مذاهب چين در بين مسلمانان اين كشور؛
2ـ تقويت و توسعهی سنتها و آداب و رسوم و فرهنگ اسلامي؛
3ـ مديريت بر امور مذهبي مسلمانان؛
4ـ تلاش براي تطبيق سوسياليسم و انديشههاي اسلامي؛
5ـ پشتيباني از اصول و سياستهاي اجرايي حزب كمونيست در ميان ساکنان مناطق مسلمان نشين؛
6ـ دفاع از حق و حقوق مسلمانان و حل و فصل مشكلات آنان در زمينههاي مختلف؛
7- تشويق مسلمانان به مشاركت در بازسازي مادي، فرهنگي و ايدئولوژي جامعهی سوسياليستی چین؛
8ـ تلاش براي ايجاد وحدت بين نژادهاي مختلف مسلمان با ديگر نژادها و تقويت ثباتاجتماعي و وحدت مليدر سراسر چين و همزيستي مسالمت آميز بين مسلمانان و ساير نژادها؛
9ـ ايفاي نقشرابط بين دولت و مسلمانان و حلو فصل مشكلات فيمابين؛
10ـ و تلاش براي ايجاد صلح جهاني[۲۶].
عالی ترین نهاد تصميمگيری در انجمن اسلامي
بالاترين مرجع تصميم گيری در انجمن اسلامی، شورای نمايندگان ملي مسلمانان چين است كه هر پنج سال يكبار با حضور نمايندگان انجمنهاي اسلامي از مناطق مختلف چين تشكيل و در خصوص چگونگي تشكيل شورا و تعداد نمايندگان آن، از سويكميتهی دائمي انجمن تصميمگيري ميشود.
انجمن اسلامي همچنين داراي يك كميتهی دائمي است كه اعضاي آن از سوي شورای نمايندگان ملي نتخاب ميشوند و وظيفهی آن اجراي مصوبات و دستور العملهاي شورای نمايندگان و كميتهی اجرايي است.
رؤسايپیشین انجمناسلامي تاكنون بهترتيب عبارتند از آقايان: برهان شهيدي، محمد علي جانگجيه، الياس شنشياسي، صالح اَنشووي و رئيس فعلي امام هلالالدين.
بخش هاي اجرايي انجمن اسلامي
نهاد انجمن اسلامی سراسر چین برای اجرای وظایف محوله دارای شش بخش اجرایی به شرح زیر است:
1ـ دفتر روابط بينالملل: که مسئول روابط خارجي انجمن است.
2ـ بعثهیحج: که مسئوليت سازماندهي امور حج و زيارت مسلمانان چين را عهده دار است.
3ـ نظارت بر فعاليتهاي مذهبي: که بر كليهی فعاليتهاي مذهبي مسلمانان در داخل چين، از قبيل عزل و نصب امامان جمعه و جماعات، برگزاري مسابقات سراسری قرآني، وعظ و سخنراني در مساجد، رسيدگي به مسايل و مشكلات ديني و مذهبي مسلمانان، نظارت بر واحدهاي توليدي توليد كنندهی مواد غذايي و ذبح اسلامي و نوشيدنيهاي مورد نياز مسلمانان و ... نظارت و كنترل دارد.
4ـ بخش انتشارات: بخش انتشارات انجمن اسلامي دو مجله بهزبانهاي چيني و اويغوري را بهصورت ماهانه بنام» المسلمالصینی» با شمارگان40 هزار نسخه در ماه چاپ و منتشر مينمايد.
5ـ بخش پژوهش و تحقيقات اسلامي: که مسئول انجام پژوهش و تحقيق پيرامون مسايل فرهنگيـاسلامي مسلمانان بوده و مسئوليت چاپ و توزيع قرآن و كتابهاي اسلامي، برگزاری كنفرانسهايعلمي و فرهنگي، پاسخگویی به احكام و شرعيات و اخلاق و انديشههاي اسلامي و انتشار کتاب، قرآن و کتب درسی مدارس دینی را بر عهده دارد.
6- بخش آموزش علوم اسلامی: معهد علوماسلامي چين، عالیترين مؤسسهی آموزش علوم اسلامي استكه زير نظر انجمن اسلامي فعاليت ميكند. این مؤسسه، علاوه بر پكندر ده شهر مختلف و مناطق مسلمان نشين نيز شعبه داشته و مسئوليت مهم آن تربيت نسل آيندهی علما و ائمهی جمعه و جماعات و محققان و پژوهشگراناسلامي است.
سالانه تعدادياز فارغالتحصيلان اين معهدها، جهت ادامهی تحصيل به كشورهايي از قبيل مصر، پاكستان، عربستان سعودي، ليبي، مالزی و ... اعزام و پس از بازگشت در پستهاي مختلفی در مراكز و مؤسسات اسلامي مشغو لبهكار ميشوند.
7- بخش اقتصادی و مبادلات تجاری.
در هفتمين اجلاس شورای ملي نمايندگان مسلمانان كه در سال1996 در پكن برگزار شد، انتخاب مساجد نمونه بهصورت سالانه و معرفيخلاقيتها و نو آوريهاي صورت گرفته از سوي مسلمانان جهت توسعهی اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعهی چين به صورت كلي و جامعهی مسلمانان و برگزاري مسابقات سراسري قرائت قرآن مجيد بهصورت ويژه مورد تاكيد قرار گرفت.
در سراسر چين و در انجمنهاي مختلف اسلامي محلی اينكشور، مجموعا بيشاز ده هزار نفر در ردههاي مختلف به فعاليتهای تبلیغی و آموزشی مشغول بوده و برايگسترش فرهنگ اسلامي و ايجاد وحدت و اخوت بين مسلمانان تلاش مينمايند.
علیرغم این که انجمن اسلامی چین در طول بیش از نیم قرن گذشته، برای حل مسایل و مشکلات دینی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی مسلمانان چین تلاش زیادی نموده و به عنوان رابط میان دولت و مسلمانان عمل کرده است، ولی بخش زیادی از جامعهی مسلمانان چین این انجمن را نمایندهی حزب کمونیست چین، و نه نمایندهی مسلمانان، تلقی کرده و از عملکرد آنان رضایت کامل ندارند.
بخش 9-مساجد در چین
مقدمه:
با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیرهی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد میشدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز میپرداختند[i]
از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی،[ii] مسلمانان تلاش کردند در شهرها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهرها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محلهی مسکونی که بلندای گنبدها و منارهها و آوای دلنشین اذانش، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز میکرد مطرح میکردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانههای مسکونی در پیرامون آنها، نخستین هستههای یک جامعهی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیهی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعهی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال میشد. حتی در برخی از برهههای حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبشهای ضد دولتی و شورشهای عمومی مسلمانان علیه حکومتهای محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازماندهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار میگرفت و نقش محوری ایفا میکرد. بنابراین، میتوان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمیشود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[iii].
بنای نخستین مسجد در چین
همانگونه که در خصوص تاریخ دقیق ورود اسلام به چین سند و مدرک معتبری وجود ندارد، متأسفانه برای تعیین تاریخ بنای نخستین مسجد نیز مدرک قابل اعتنایی را نمیتوان ارایه کرد. گفته میشود نخستین مسجد در چین، در دوران سلسلهی تانگ(618-907میلادی) بنا شده که همان مسجد خوایشِنگ(Huai Sheng) یا(روضهی ابی وقاص) یا مسجد عنقا در شهر گوانگجو است[i]، اگرچه سند و مدرک معتبری در این زمینه وجود ندارد. برخی نیز گفته اند که مسجد جامع شهر شیاَن که در زمان ورود نخستین مسلمانان خارجی به این کشور، پایتخت چین بوده است، قدیمیترین مسجد در چین است، زیرا در سنگ بنای این مسجد تاریخ742میلادی، مطابق با نخستین سال از دوران حکمرانی امپراتور تیَنبائو(Tian Bao) از سلسلهی تانگ نقش بسته است. بر اساس اطلاعات موجود در این لوحهی سنگی، ساخت مسجد از ماه اول سال742میلادی آغاز و در ماه هشتم همان سال به پایان رسیده است[ii].
ساخت مساجد؛ عصر اصلاحات و درهای باز
در سالهای اخیر و پس از اجرای سیاست اصلاحات و درهای باز در چین، در برخی از مناطق مسلمان نشین این کشور، افزون بر مساجد موجود و قدیمی، توسط مسلمانان محلی و یا با کمک برخی از کشورهای عربی و مسلمان مساجد جدید و باشکوهی به سبک معماری کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، ساخته شده و یا در دست احداث است.
تعداد مساجد در چین
براساس گزارش منتشره در روزنامهی دیلی تلگراف آمریکا در سال1948، یعنی یک سال پیش از تأسیس جمهوری خلق چین، تعداد مساجد این کشور 42هزار باب ذکر شده است. اگرچه این تعداد در آن زمان مبالغه آمیز به نظر میرسید، ولی به حقیقت نزدیکتر است، چون بر اساس سرشماری عمومی دولت محلی منطقهی سینکیانگ در سال1958میلادی، تنها در این استان بیش از29545باب مسجد به ثبت رسیده است[iii]، به این معنیکه برای هر یکصد نفر مسلمان در این منطقه یک مسجد وجود داشته است[iv]. بر اساس آمار رسمی دولتی، در حال حاضر بیش از 34 هزار مسجد در سراسر چین وجود دارد که حدود40 هزار روحانی( آخوند) امامت جمعه و جماعت آنها را برعهده دارند.[v]
پدیدهی جالب در بین مساجد چین، وجود مساجد ویژه زنان است که جایگاه مهمی در حفظ هویت دینی و آموزش علوم اسلامی و یادگیری قرآن در میان زنان مسلمان چین دارد. با به وجود آمدن مساجد ویژهی زنان در مناطق مختلف این کشور که بیش از 350 باب می شود، بر تعداد مساجد افزوده شده است.
کاربری های مهم مساجد در چین
در چین هم مانند سایر کشورهای اسلامی، مساجد علاوه بر مرکز عبادی بودن، دارای کاربریهای مختلفی اجتماعی، آموزشی، و فرهنگی هستند که از جملهی آنها میتوان به: انجام فرایض دینی؛ نشر معارف اسلامی و تعلیمات دینی؛ توسعه و آموزش علوم اسلامی؛ پذیرایی از میهمانان مسلمان غریب؛ کمک به نیازمندان مسلمان؛ رسیدگی به امور و احوالات شخصی مسلمانان همچون اذان گفتن در گوش نوزادان، انجام عقد ازدواج، کفن و دفن اموات، ذبح احشام براساس احکام اسلامی؛ برگزاری مسابقات ورزشی میان جوانان مسلمان؛ و حل اختلاف میان مسلمانان اشاره کرد.
در هر مسجدی باتوجه به بزرگی و کوچکی آن، افراد متعددی همچون امام جماعت اصلی، امام جماعت علی البدل یا خلیفه، خطیب، مؤذن، قصاب، دفن و کفن اموات و هیئت امنا(متشکل از 3 نفر تا 15 نفر و یا بیشتر)، و خادم مسجد اشتغال دارند که هزینهی زندگی و یا حقوق آنها از طریق کمکهای مردمی و یا دستمزد خدماتیکه ارایه میکنند تأمین میشود.
نقش مساجد در حفظ هویت دینی مسلمانان درچین
طبق اسناد و مدارک تاریخی، اسلام درچین عمدتا به وسیلهی تجار و بازرگانان مسلمان ایرانی و عرب در سراسر این کشور گسترش یافته است. این بازرگانان که برای انجام معاملات و داد و ستد کالا به اقصی نقاط چین رفت و آمد میکردند، برای رفع نیاز ابتدایی خود به مسکن و غذای پاک و حلال( ذبح اسلامی) در مسیر کاروان های تجاری، اقدام به تشکیل هستههای کوچکی از محلههای مسلمان نشین میکردند تا ضمن تأمین نیازهای اقامتی و پذیرایی از تازه واردین، به عنوان افراد مورد اعتماد و بنکدار آشنا به بازار و کالاهای تجاری مورد نیاز مردم و کالاهای مرغوب صادراتی چین، به بازاریابی برای آنان میپرداختند[vi].
از نوشتههای آقای بَیشويی یکی ازمورخان برجسته و مشهور مسلمان چین( 1983) و یانگ خوای جونگ( 1991) و علي يوجنگويی(1995) و دیگران چنین فهمیده میشود که نمایندگان و تجار مسلمانی که وارد چین میشدند، بدون استثناء مرد بودند. آنان در چین به عنوان میهمانان عزیز قلمداد شده و دولت با آنان برخورد احترام آمیزی داشت. تجار مسلمانی که اقامت در چین را انتخاب میکردند، اغلب با مقامات محلی مراودات دوستانه برقرار و با آنان رابطهی فامیلی از طریق ازدواج پیدا کرده[vii] و از این طریق در ردیف نخبگان سیاسی و اقتصادی جامعه جای میگرفتند. فرزندان دو رگهی آنان( خارجیان متولد شده در محل)(Tusheng Fan Ke) خوانده شده و در امتحانات دستیابی به پستهای بالای مملکتی شرکت جسته و جزو مقامات عالیرتبه میشدند.
بخش 10-مساجد ویژه ی زنان
در اواخر دوران حاکمیت سلسلهی مینگ و اوایل سلسلهی چینگ، جامعهی مسلمانان چین، دچار تغییر و تحول عمدهای شد که پدیدهی نادرِ ایجاد مساجد خاص برای زنان، به ویژه در مناطق مرکزی چین، از دستاوردهای این دوران به حساب میآید. درچنین شرایطی، با توجه به کمبود آخوندهای( رهبران دینی) مسلط به زبان چینی که بتواند آموزههای دینی را به این زبان به مسلمانان، خصوصا جامعهی زنان، آموزش دهد از یک سو، و محدودیتهای سنتی و اجتماعی که مانع ارتباط معقول و مناسب زنان با مردان جهت کسب علوم دینی و برگزاری آزادانهی مراسم عبادی بود از سوی دیگر، زمینه برای تلاش زنان جهت ایجاد مساجد ویژه و مستقل که در آن امام و مأموم و بیان کنندهی احکام دینی و جمعیت شنونده و استاد و شاگرد را یک پارچه زنان تشکیل میدهند، فراهم ساخت. زنان مسلمان با درک حساسیت زمان و ضرورت اقدام عاجل برای حراست از معتقدات دینی و فرهنگ اسلامی خود، خانواده و فرزندانشان، دست به کار شده و بهرغم مخالفتهایی که در ابتدا از سوی مردان صورت میگرفت، با ساخت و مدیریت مساجد خاص زنان، دوشادوش مردان در جهاد علمی و عملی حفظ و حراست از جامعهی اسلامی و هویت فرهنگی مسلمانان این کشور مشارکت کردند.[viii]
تاریخ پیدایش مسجد زنان
به دلیل نا آشنا بودن این موضوع در بین محققان و پژوهشگران مسلمان، تاکنون تحقیق و بررسی کاملی پیرامون علل و عوامل و تاریخ دقیق پیدایش مسجد زنان در چین صورت نگرفته است[ix]ولی با توجه به اهمیت موضوع و تأثیر جدی آن در حیات اجتماعی، اعتقادی و آموزشی زنان مسلمان چین، جا دارد که پژوهشهای بیشتری در این زمینه صورت گیرد تا زوایای پنهان موضوع بیشتر روشن شود.
در هر صورت، براساس اسناد و نوشتههای تاریخی و آثار بر جای مانده از ساختمانهای مساجد قدیمی مختص زنان که تا کنون در مناطق مرکزی چین باقی مانده است، این پدیده از قدمتی حدود سیصد الی چهارصد ساله برخوردار است.[x]
بخش 11-آموزش مسجدی
مساجد؛ پایگاه های آموزشی جامعه ی مسلمانان چین
ثبات و آرامش به وجود آمده در اواسط دوران مینگ و تثبیت جایگاه مسلمانان در میان جامعهی اکثریت چینی از یک سو، و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی مسلمانان از سوی دیگر، زمینه را برای راه اندازی کلاسهای آموزش قرآن و احکام شرعی و علوم دینی در مساجد فراهم کرد که به«آموزش مسجدی» شهرت یافت. در هر مسجدی کلاس آموزش قرآن و علوم اسلامی با شرکت کودکان و نوجوانان مسلمان دایر و روحانیان وعالمان دینی که اطلاعات دینی عمیقی از اسلام نیز نداشتند، هر کدام طبق سلیقه و میزان معلومات خود به تدریس علوم اسلامی در کلاسهایی که در مساجد تشکیل میشد میپرداختند[xi]. در آن شرایط بحرانی، این کلاسهای ضعیف آموزشی، تا سیستماتیک شدن آموزشهای دینی در دهههای بعد، نقش مهمی ایفا کردند.
آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر
با معرفی سیستم مدرن آموزشی غرب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در چین، سیستم آموزش سنتی علوم اسلامی و آموزش سنتی چینی، هر دو دچار تحول گستردهای شدند. سیستم آموزش سنتی چینی به راحتی کاملا تسلیم سیستم مدرن غربی شده و سبک آموزش سنتی خود را کنار گذاشت. ولی از آنجا که آموزش سنتی اسلامی صبغهی دینی و مذهبی داشت نمیتوانست کاملا به سیستم غربی متکی شود. لذا، سیستم آموزشی مسلمانان در این کشور به دو بخش آموزش علوم اسلامی و آموزش علوم مدرن تقسیم گردید. برخی از روشنفکران مسلمان به پیروی از روشنفکران چینی، اقدام به تأسیس مدارس عصری با برنامههای درسی مشابه مدارس نوین نموده و در کنار علومی همچون ریاضی، شیمی، فیزیک، تاریخ و... به تدریس برخی از علوم دینی و زبان عربی پرداختند. اما این مدارس به هیچوجه پاسخگوی نیازهای اسلامی و علوم دینی در حال رشد جامعهی مسلمانان نبود، لذا با استفاده از روشهای نوین آموزشی، همان روش سنتی آموزش علوم اسلامی را به شکل حوزههای علمیهی کوچک و بزرگ در داخل و یا کنار مساجد ادامه دادند.
امروزه در سرتاسر چین و در هر مسجدی، بسته به وسعت و امکانات آن، هزاران کلاس آموزش علوم اسلامی شامل فراگیری قرائت قرآن، یادگیری زبان عربی، آشنایی با احکام اسلامی، صرف و نحو و بلاغت، فقه و حدیث و تفسیر و دورههای آموزش مترجمی زبان عربی در سطوح مختلف و برای تمامی سنین، از چند نفر گرفته تا صدها طلبه و دانش آموز، دایر است.
مدارس دینی یا(حوزه های علمیه) غیر دولتی
افزون بر مدارس مسجدی که به آموزش قرآن و احکام اعتقادات اسلامی برای عموم مردم به ویژه کودکان و نوجوانان مسلمان می پردازد، از اواخر دههی1980و به ویژه در اوایل دههی1990میلادی، تعداد زیادی مدارس دینی و یا حوزهی علمیهی غیر دولتی در سرتاسر مناطق مسلمان نشین چین یکی پس از دیگری با حمایت مالی مردم راه اندازی و به پذیرش طلاب از سراسر چین پرداختند. هزاران طلبه در این مدارس به تحصیل علوم دینی پرداخته و پس از فارغ التحصیل شدن به مناطق و روستاهای دور و نزدیک برای تعلیم علوم قرآنی و دینی اعزام میشوند.
امروزه، آموزشهای اسلامی در چین، در حال احیا و بازسازی هویت جامعهی مسلمانان این کشور و گستردهتر ساختن شبکهی ارتباطات داخلی و بین المللی آنان است. در حال افزایش طلاب و دانشجویان داوطلب تحصیل در مدارس دینی داخلی و خارج از کشور و باز گشت فارغ التحصیلان علوم اسلامی از دانشگاههای بین المللی کشورهایی مانند مصر، سوریه، ایران، عربستان، پاکستان، ترکیه و مالزی که تعدادشان بیش از 2000نفر برآورد میشود[xii]، به این روند سرعت بخشیده است[xiii].
حوزه های علمیه یا مدارس علوم دینی دولتی در چین[xiv]
دولت چین، پس از پایان انقلاب فرهنگی(1966 تا1976میلادی)، برای جبران خسارات وارده به جامعهی مسلمانان و کسب اعتماد آنان به دولت کمونیستی، زیر نظر انجمن اسلامی چین که یک سازمان و تشکیلات اسلامی وابسته به دولت است، اقدام به تأسیس و راه اندازی ده حوزهی علمیهی رسمی و دولتی در شهرهای پکن(1955)، کونمینگ مرکز استان یوننن[xv]، شیاَن مرکز استان شانسی، شِنیانگ مرکز استان لیائونینگ، شینینگ مرکز استان چینگخَی، لنجو مرکز استان گنسو، اینچوان مرکز استان نینگشیا[xvi]، ارومچی مرکز استان سینکیانگ(1987)[xvii]، و جِنگجو مرکز استان خِهنَن نمود. تمام هزینههای این مدارس توسط دولت پرداخت و فارغ التحصیلان این مدارس به عنوان استاد و یا امام جمعه و جماعات مساجد زیر نظر دولت و یا مترجم عربی شرکتها و وزارتخانههای دولتی مشغول به کار میشوند. برخی از این طلاب نیز برای ادامهی تحصیل به خارج از کشور اعزام و پس از پایان تحصیلات در همین مدارس و یا مسجد به کار گرفته میشوند. دورهی تحصیلی این مدارس چهار ساله برای لیسانس و هفت ساله برای دورهی تخصصی(فوق لیسانس) بوده و در پایان تحصیلات، به دانشجویان مدرک معادل کارشناسی و کارشناسی ارشد داده میشود.
[1] - Huai Sheng.
[2] - Tian Bao.
[3] - Tusheng Fan Ke
[i] - براساس تاریخ نوشتههای غیر معتبر چینی، در دوران حیات پیامبر اکرم(ص)، چهار نفر از صحابه بنا به دستور ایشان جهت تبلیغ دین اسلام وارد چین شدند که یکی از آنها سعد ابی وقاص بوده است. باتوجه به شواهد تاریخی، قطعا این ابی وقاص نمی تواند همان ابی وقاص سردار صدر اسلام باشد، چون در هیچ کتب معتبر تاریخی ذکری از سفر وی به سرزمین چین نشده است. بنابراین امکان دارد در صورت صحت این ادعای تاریخی، شخصی هم نام سعد ابی وقاص، آن هم نه در زمیان حیات پیامبر، بلکه در سالها و یا دههها و یا حتی قرنها پس از پیامبر برای تبلیغ اسلام به چین وارد شده باشد و مسلمانان و تاریخ نویسان در تطبیق وی دچار اشتباه شده باشند. به هرحال، در شهر گوانگجو مسجدی منتسب به سعد ابی وقاص وجود دارد که خیلی از مسلمانان و غیر مسلمانان چینی آن را همان سعد وقاص مشهور می دانند و گفته می شود که این نخستین مسجدی است که در سرزمین چین بنا شده است. این مسجد به همین خاطر، مورد احترام مسلمانان این دیار است.(مشاهدات شخصی نویسنده)
[ii] - محمود یوسف لی هواین. همان.
[iii] - تنها در شهر کاشغر بیش از 6000مسجد وجود دارد. Jean A. Berlie. adb.
[iv] - محمود یوسف لی هواین. همان.
[v] - ابراهیم، فنگ جین یوان/ المساجد فی الصین / انتشارات دارالهلال الزرق / هنگ کنک/ 2003.
[vi] - Jean A. Berlie. Islam in China, Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus, Bangkok- Thailand, 2004.
[vii] - مراد زاده، رضا/ چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین/ بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی/ 1382
[viii] - شوی، جینگ جو و ماری یاشوک/ تاریخ مسجد ویژه ی زنان در چین/ انتشارات کورزون / لندن / 2002.
[ix] - شووی، جینگ جون/ پژوهش تاریخ مسجد زنان چین در گفتگوها/مجله دراسات قومیه هوی/شماره 4 / سال 2003.
[x] - ژاکلین، آرمیجو حسین/ آموزش های اسلامی در چین/ فصلنامه ی آسیایی دانشگاه هاروارد/سال نهم/شماره 4 - 2005
[xi] - فِنگ جین یوان. مترجم، محمد جواد امیدوار نیا. فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین. انتشارات بین المللی الهدی. بی تا.
[xii] - برآورد شده که تنها در دانشگاه الازهر مصر بیش از 300 دانشجوی مسلمان چینی به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.
[xiii] -armijo@post.harvard.edu. Jackie Armijo. Islamic Education In China.
[xiv] - معهد علوم اسلامی چین.
[xv] - در استان یونن حدود 800هزار مسلمان زندگی می کنند. در این استان بیش از 800مسجد فعال است که در تمام این مساجد کلاس های آموزش اسلامی و تدریس اعتقادات دینی برای تمام سنین دایر است. روزنامه چاینا دیلی مورخ 16ماه مه 2009.
[xvi] - در استان خودمختار مسلمان نشین نینگ شیا بیش از 3000نفر تحت آموزش علوم دینی در مدارس و حوزه های علمیه ی غیر دولتی قرار دارند و 5هزار نفر نیز به صورت پاره وقت در کلاس های آموزش قرآن و عقاید اسلامی شرکت می کنند. بزرگ ترین حوزه علمیه ی استان در شهر لین شیا که بیش از 90 درصد آن مسلمان هستند قرار دارد و این شهر در چین به مکهی کوچک مشهور است.
[xvii] - جامعهی علوم اسلامی سین کیانگ در سال 1987تأسیس شده و در 16 رشتهی علوم اسلامی از جمله تفسیر، حقوق اسلامی، فرهنگ اسلامی، زبان عربی، آموزش کامپیوتر و... به تربیت طلاب و دانشجویان می پردازد. هزینههای سالانهی این دانشگاه بالغ بر 60میلیون دلار است. در استان سین کیانگ مجموعا بیش از 29هزار نفر در زمینههای دینی شاغل هستند و بیش از 24هزار مسجد وجود دارد. تنها در شهر ارومچی مرکز این استان بالغ بر 461مرکز دینی و اسلامی فعال است که 433مورد آن مساجد هستند. برای اطلاع از این موارد می توان به خبر منتشره در روزنامه چاینا دیلی مورخ 16 ماه مه2009تحت عنوان(Islamic Studies, Practice alive in Xinjiang) مراجعه نمود.
[i] -
[ii] - اسلام به صورت رسمی، درسال 651 میلادی، با اعزام اولین هیئت سیاسی به نمایندگی از خلیفه ی سوم عثمان به دربار امپراتوری چین ، در این کشور معرفی شد. اگرچه پیش از آن نیز به صورت غیر رسمی، خبر آن توسط تجار ایرانی و عربی که با چین مراودات تجاری داشتند، در همان دهه های اولیه ظهور، به این کشور رسیده و پیروانی یافته بود. ابراهیم/فنگ جین یوان/ الاسلام فی الصین/انتشارات دارالهلال الازرق/هنگ کنگ/2003.
[iii] - محمود یوسف لی هواین. المساجد فی الصین. دارالنشر باللغات الاجنبیه. بکین الطبعه الاولی-1989.
[1] - An lushan.
[i] - مراد زاده رضا، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی، 1382.
[ii] -
[iii] - زِن یان شِن، فرهنگ ضرب المثلهای فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن، 2003.
[iv] - چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانهی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.
[v] - فنگ جین یوان. صص 7-5.
[vi] - همان. ص 13.
[vii] فنگ جین یوان، همان کتاب، ص 15./ مراد زاده، همان کتاب، ص127.
[viii] - درست مثل محلههای ویژهی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
[ix] - .
کتابشناسی
- ↑ ساسان، جعفر(1386). نقش مساجد به عنوان هسته ی بسیج سیاسی و سازماندهی مردم درانقلاب اسلامی (1357-13429) .پایان نامه کارشناسی ارشد،
- ↑ ابراهیم فِنگ جین یوان(2003). الاسلام فی الصین. دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ،
- ↑ زِن، یان شِن(2003)، فرهنگ ضرب المثلهای فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن
- ↑ چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانهی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.
- ↑ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
- ↑ مجلهی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004
- ↑ درست مثل محله های ویژه ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
- ↑ Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press
- ↑ نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کون
- ↑ طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعهی مسلمانان دو رگهی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ وانگ فنگ(2007)، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسندهی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسلههای مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا.
- ↑ گزارشی از دومین سمینار بین المللی(2002)- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.
- ↑ مراد زاده، رضا(1382)، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی
- ↑ ایزرائیلی، رافائل(1368)، ترجمه ی حسن تقی زاده طوسی، مسلمانان چینی رویارویی دو فرهنگ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
- ↑ هستینگز، جیمز (1974)، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک،ص 892
- ↑ مورخ برجسته ی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیام های متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسله ی چینگ را در یک مجموعهی چهار جلدی تحت عنوان «قیامهای بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.
- ↑ Choi Jiwan(2009). History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class.
- ↑ وان یائوبین(1994)،دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول
- ↑ Huang Hua(2008). Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press،Beijing.
- ↑ Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004
- ↑ بای، پینگ/ تحولات مذهبی در سین کیانگ/ روزنامۀ ملی چین/ 23 نوامبر 2005.
- ↑ ما، پینگ(1382)، خدمات برجسته و تأثیر عمیق تمدن اسلامی فارس در تمدن اسلامی چین/ مجموعه مقالات سمینار سید اجل
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ China Encyclopedia.hinese(2008) Intercontinental press. Bijing
- ↑ ویژه نامه ی پنجاهمین سال تأسیس انجمن اسلامی چین. از انتشارات انجمن. 2003.