زبان و ادبیات لبنان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
[[لبنان]] از خاستگاههای ادبیات نوین عرب است. نفوذ فرهنگ، زبان و ادبیات مغرب زمین كه از قرون گذشته در این سرزمین كوچك آغاز شده بود، در نیمههای قرن نوزدهم از راه آموزش و تبلیغات گروههای تبشیری فزونی گرفت و زمینههایی را فراهم آورد كه با عنوان جنبش نوزایی در ادبیات عرب شناخته میشود. پیشگامان این جبنش عموماً ادیبان مسیحی <ref>الصلیبی (1991) ، ج1، ص66</ref> و دانشآموخته مدارس و مراكز آموزشی وابسته به گروههای تبشیری غربی و یا انجمنهای دینی مسیحی بودند. برنامههای آموزشی این مراكز، تقلیدی از آموزشهای غربی و زبانهای خارجی نیز زبان رایج آموزشی بود. آشنایی با فرهنگ و ادبیات غربی به تدریج رویكردهای ادبی جدیدی را تبلور بخشید كه با فرهنگ و ادبیات كلاسیك عرب تفاوت داشت. گسترش مراكز آموزشی و چاپ و انتشار كتب و نشریه و ترجمه برخی آثار ادبی اروپایی، تأسیس محافل و انجمنهای ادبی با رویكردهای جدید، چالشهایی را میان نوگرایان و محافظهكاران پدید آورد. نوگرایان خواستار گسست از ادبیات كهن بودند و محافظهكاران اما در برابر آنان قرار گرفتند. از دل این چالش، جریان نوینی سربرآورد كه مآلاندیش بود و ادامه این نزاع را برنمیتافت. این جریان جدید دریافته بود برای حفظ سنتهای كهن بایستی گذشته با تمام منابع غنی آن مورد مطالعه قرار گیرد و ارزشهای آن بار دیگر متناسب با اقتضائات زمانه در پایگاههای زندگی مردم تأیید و تثبیت گردد. بدین سان احیای زبان و قومیت عربی در لبنان محور اهتمام مكتب جدیدی قرار گرفت كه با نام ناصیف الیازجی (1800 –1871) پیوند خورد. او تلاش كرد تا با احیای زبان و ادبیات خالص كهن، نارساییهای نوگرایان را از نظر شیوه و تفكر در نوردد <ref>گیب (1371)، ص15</ref>. مجمع الادب فی فنون الادب (1865)، الطرازفی المعانی و البیان (186)، ثالث القمرین، فصل الخطاب، نفحة الریحان (شعر – 1864) و مجمع البحرین (1856) از جمله آثار الیازجی بودند كه در نظم و نثر عربی در این دوره پدید آمدند <ref>البستانی (1970)، ج 2، ص576</ref> و در احیای ادبیات كهن نقش داشتند.ناصیف الیازجی و فرزندش ابراهیم كه پس از مرگ او، میراثدار ادبی پدر شد، هر دو دانشآموخته مراكز آموزشی وابسته به پروتستانهای آمریكایی و انگلیسی بودند و با تشویقهای آنان بود كه پاسداری از زبان و میراث ادبی را فراخوان دادند. ابراهیم الیازجی اولین ادیب مسیحی بود كه در دهه هشتاد قرن نوزدهم بر ضرورت بیداری قومی در میان عربها تأكید ورزید <ref>الصلیبی(1991)، ص 67</ref>. همزمان با تلاشهای این جریان ادبی، در شهر بیروت مكتب دیگری در حال شكلگیری بود كه در نهایت، آن را تحت نفوذ خود درآورد. این مكتب در عین حال كه با هدف الیازجی در خصوص احیای ادبیات كهن موافق بود، تلاش میكرد تا عناصر ارزشمند ادبیات و فنون ادبی غرب را نیز جذب كند. بطرس البستانی (1819-1883) از بنیانگذاران این جریان ادبی نوین بود كه در بیشتر انواع ادبی پیشگام بود. وسعت مطالعات و دانش او در دائرةالمعارف مشهورش كه در نوع خود در ادبیات عرب بینظیر است، انعكاس یافت. <ref>گیب، ص 16</ref>. این جریان كه بر تلفیق ادبیات كهن عرب با نوآوریهای ادبی در غرب تأكید داشت، به زودی هوادارانی یافت و بدین سان طی نیمه اول قرن بیستم زمینه خلق آثار ادبی نوین در همه انواع آن فراهم شد.<ref>جبور (1338) ، ص79</ref> | [[لبنان]] از خاستگاههای ادبیات نوین عرب است. نفوذ فرهنگ، زبان و ادبیات مغرب زمین كه از قرون گذشته در این سرزمین كوچك آغاز شده بود، در نیمههای قرن نوزدهم از راه آموزش و تبلیغات گروههای تبشیری فزونی گرفت و زمینههایی را فراهم آورد كه با عنوان جنبش نوزایی در ادبیات عرب شناخته میشود. پیشگامان این جبنش عموماً ادیبان مسیحی <ref>الصلیبی (1991) ، ج1، ص66</ref> و دانشآموخته مدارس و مراكز آموزشی وابسته به گروههای تبشیری غربی و یا انجمنهای دینی مسیحی بودند. برنامههای آموزشی این مراكز، تقلیدی از آموزشهای غربی و زبانهای خارجی نیز زبان رایج آموزشی بود. آشنایی با فرهنگ و ادبیات غربی به تدریج رویكردهای ادبی جدیدی را تبلور بخشید كه با فرهنگ و ادبیات كلاسیك عرب تفاوت داشت. گسترش مراكز آموزشی و چاپ و انتشار كتب و نشریه و ترجمه برخی آثار ادبی اروپایی، تأسیس محافل و انجمنهای ادبی با رویكردهای جدید، چالشهایی را میان نوگرایان و محافظهكاران پدید آورد. نوگرایان خواستار گسست از ادبیات كهن بودند و محافظهكاران اما در برابر آنان قرار گرفتند. از دل این چالش، جریان نوینی سربرآورد كه مآلاندیش بود و ادامه این نزاع را برنمیتافت. این جریان جدید دریافته بود برای حفظ سنتهای كهن بایستی گذشته با تمام منابع غنی آن مورد مطالعه قرار گیرد و ارزشهای آن بار دیگر متناسب با اقتضائات زمانه در پایگاههای زندگی مردم تأیید و تثبیت گردد. بدین سان احیای زبان و قومیت عربی در لبنان محور اهتمام مكتب جدیدی قرار گرفت كه با نام ناصیف الیازجی (1800 –1871) پیوند خورد. او تلاش كرد تا با احیای زبان و ادبیات خالص كهن، نارساییهای نوگرایان را از نظر شیوه و تفكر در نوردد <ref>گیب (1371)، ص15</ref>. مجمع الادب فی فنون الادب (1865)، الطرازفی المعانی و البیان (186)، ثالث القمرین، فصل الخطاب، نفحة الریحان (شعر – 1864) و مجمع البحرین (1856) از جمله آثار الیازجی بودند كه در نظم و نثر عربی در این دوره پدید آمدند <ref>البستانی (1970)، ج 2، ص576</ref> و در احیای ادبیات كهن نقش داشتند.ناصیف الیازجی و فرزندش ابراهیم كه پس از مرگ او، میراثدار ادبی پدر شد، هر دو دانشآموخته مراكز آموزشی وابسته به پروتستانهای آمریكایی و انگلیسی بودند و با تشویقهای آنان بود كه پاسداری از زبان و میراث ادبی را فراخوان دادند. ابراهیم الیازجی اولین ادیب مسیحی بود كه در دهه هشتاد قرن نوزدهم بر ضرورت بیداری قومی در میان عربها تأكید ورزید <ref>الصلیبی(1991)، ص 67</ref>. همزمان با تلاشهای این جریان ادبی، در شهر بیروت مكتب دیگری در حال شكلگیری بود كه در نهایت، آن را تحت نفوذ خود درآورد. این مكتب در عین حال كه با هدف الیازجی در خصوص احیای ادبیات كهن موافق بود، تلاش میكرد تا عناصر ارزشمند ادبیات و فنون ادبی غرب را نیز جذب كند. بطرس البستانی (1819-1883) از بنیانگذاران این جریان ادبی نوین بود كه در بیشتر انواع ادبی پیشگام بود. وسعت مطالعات و دانش او در دائرةالمعارف مشهورش كه در نوع خود در ادبیات عرب بینظیر است، انعكاس یافت. <ref>گیب، ص 16</ref>. این جریان كه بر تلفیق ادبیات كهن عرب با نوآوریهای ادبی در غرب تأكید داشت، به زودی هوادارانی یافت و بدین سان طی نیمه اول قرن بیستم زمینه خلق آثار ادبی نوین در همه انواع آن فراهم شد.<ref>جبور (1338) ، ص79</ref> | ||
=== ''' | === '''ادبیات مِهجَر''' === | ||
نقطه عطف جنبش ادبی عرب، تبلور رویكرد نوینی بود كه از دهه بیست قرن بیستم در آثار گروهی از ادیبان لبنانی انعكاس یافت.<ref>جبور (1338)، ص76</ref> این ادیبان كه به دلایل گوناگون از سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ناگزیر از ترك وطن شده و در آمریكا سكنی گزیده بودند، با تشكیل محافل و كانونهای ادبی، فعالیتهای خود را ادامه دادند. مهمترین و تأثیرگذارترین این كانونها انجمن قلم بود كه با همت ادیبانی چون جبران خلیل جبران، میخائیل نعیمه و ایلیا ابوماضی در سال 1920 در نیویورك تأسیس شد و ریاست آن را جبران بر عهده داشت. ادیبان مهجر عموماً متأثر از نوگرایی ادبی در غرب بودند و بهطور مشخص رمانتیسیسم بر آثار آنان غلبه داشت. رویكرد ادبی مهاجران طی دهههای بیست و سی قرن گذشته تأثیر گستردهای در روند جنبش ادبی عرب و لبنان گزارد؛ آنچنانكه با عنوان '''مكتب ادبی مهجر''' در تاریخ ادبیات معاصر عرب ماندگار شد. | نقطه عطف جنبش ادبی عرب، تبلور رویكرد نوینی بود كه از دهه بیست قرن بیستم در آثار گروهی از ادیبان لبنانی انعكاس یافت.<ref>جبور (1338)، ص76</ref> این ادیبان كه به دلایل گوناگون از سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ناگزیر از ترك وطن شده و در آمریكا سكنی گزیده بودند، با تشكیل محافل و كانونهای ادبی، فعالیتهای خود را ادامه دادند. مهمترین و تأثیرگذارترین این كانونها انجمن قلم بود كه با همت ادیبانی چون جبران خلیل جبران، میخائیل نعیمه و ایلیا ابوماضی در سال 1920 در نیویورك تأسیس شد و ریاست آن را جبران بر عهده داشت. ادیبان مهجر عموماً متأثر از نوگرایی ادبی در غرب بودند و بهطور مشخص رمانتیسیسم بر آثار آنان غلبه داشت. رویكرد ادبی مهاجران طی دهههای بیست و سی قرن گذشته تأثیر گستردهای در روند جنبش ادبی عرب و لبنان گزارد؛ آنچنانكه با عنوان '''مكتب ادبی مهجر''' در تاریخ ادبیات معاصر عرب ماندگار شد. | ||
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۵۶
تاریخ ادبیات معاصر
لبنان از خاستگاههای ادبیات نوین عرب است. نفوذ فرهنگ، زبان و ادبیات مغرب زمین كه از قرون گذشته در این سرزمین كوچك آغاز شده بود، در نیمههای قرن نوزدهم از راه آموزش و تبلیغات گروههای تبشیری فزونی گرفت و زمینههایی را فراهم آورد كه با عنوان جنبش نوزایی در ادبیات عرب شناخته میشود. پیشگامان این جبنش عموماً ادیبان مسیحی [۱] و دانشآموخته مدارس و مراكز آموزشی وابسته به گروههای تبشیری غربی و یا انجمنهای دینی مسیحی بودند. برنامههای آموزشی این مراكز، تقلیدی از آموزشهای غربی و زبانهای خارجی نیز زبان رایج آموزشی بود. آشنایی با فرهنگ و ادبیات غربی به تدریج رویكردهای ادبی جدیدی را تبلور بخشید كه با فرهنگ و ادبیات كلاسیك عرب تفاوت داشت. گسترش مراكز آموزشی و چاپ و انتشار كتب و نشریه و ترجمه برخی آثار ادبی اروپایی، تأسیس محافل و انجمنهای ادبی با رویكردهای جدید، چالشهایی را میان نوگرایان و محافظهكاران پدید آورد. نوگرایان خواستار گسست از ادبیات كهن بودند و محافظهكاران اما در برابر آنان قرار گرفتند. از دل این چالش، جریان نوینی سربرآورد كه مآلاندیش بود و ادامه این نزاع را برنمیتافت. این جریان جدید دریافته بود برای حفظ سنتهای كهن بایستی گذشته با تمام منابع غنی آن مورد مطالعه قرار گیرد و ارزشهای آن بار دیگر متناسب با اقتضائات زمانه در پایگاههای زندگی مردم تأیید و تثبیت گردد. بدین سان احیای زبان و قومیت عربی در لبنان محور اهتمام مكتب جدیدی قرار گرفت كه با نام ناصیف الیازجی (1800 –1871) پیوند خورد. او تلاش كرد تا با احیای زبان و ادبیات خالص كهن، نارساییهای نوگرایان را از نظر شیوه و تفكر در نوردد [۲]. مجمع الادب فی فنون الادب (1865)، الطرازفی المعانی و البیان (186)، ثالث القمرین، فصل الخطاب، نفحة الریحان (شعر – 1864) و مجمع البحرین (1856) از جمله آثار الیازجی بودند كه در نظم و نثر عربی در این دوره پدید آمدند [۳] و در احیای ادبیات كهن نقش داشتند.ناصیف الیازجی و فرزندش ابراهیم كه پس از مرگ او، میراثدار ادبی پدر شد، هر دو دانشآموخته مراكز آموزشی وابسته به پروتستانهای آمریكایی و انگلیسی بودند و با تشویقهای آنان بود كه پاسداری از زبان و میراث ادبی را فراخوان دادند. ابراهیم الیازجی اولین ادیب مسیحی بود كه در دهه هشتاد قرن نوزدهم بر ضرورت بیداری قومی در میان عربها تأكید ورزید [۴]. همزمان با تلاشهای این جریان ادبی، در شهر بیروت مكتب دیگری در حال شكلگیری بود كه در نهایت، آن را تحت نفوذ خود درآورد. این مكتب در عین حال كه با هدف الیازجی در خصوص احیای ادبیات كهن موافق بود، تلاش میكرد تا عناصر ارزشمند ادبیات و فنون ادبی غرب را نیز جذب كند. بطرس البستانی (1819-1883) از بنیانگذاران این جریان ادبی نوین بود كه در بیشتر انواع ادبی پیشگام بود. وسعت مطالعات و دانش او در دائرةالمعارف مشهورش كه در نوع خود در ادبیات عرب بینظیر است، انعكاس یافت. [۵]. این جریان كه بر تلفیق ادبیات كهن عرب با نوآوریهای ادبی در غرب تأكید داشت، به زودی هوادارانی یافت و بدین سان طی نیمه اول قرن بیستم زمینه خلق آثار ادبی نوین در همه انواع آن فراهم شد.[۶]
ادبیات مِهجَر
نقطه عطف جنبش ادبی عرب، تبلور رویكرد نوینی بود كه از دهه بیست قرن بیستم در آثار گروهی از ادیبان لبنانی انعكاس یافت.[۷] این ادیبان كه به دلایل گوناگون از سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ناگزیر از ترك وطن شده و در آمریكا سكنی گزیده بودند، با تشكیل محافل و كانونهای ادبی، فعالیتهای خود را ادامه دادند. مهمترین و تأثیرگذارترین این كانونها انجمن قلم بود كه با همت ادیبانی چون جبران خلیل جبران، میخائیل نعیمه و ایلیا ابوماضی در سال 1920 در نیویورك تأسیس شد و ریاست آن را جبران بر عهده داشت. ادیبان مهجر عموماً متأثر از نوگرایی ادبی در غرب بودند و بهطور مشخص رمانتیسیسم بر آثار آنان غلبه داشت. رویكرد ادبی مهاجران طی دهههای بیست و سی قرن گذشته تأثیر گستردهای در روند جنبش ادبی عرب و لبنان گزارد؛ آنچنانكه با عنوان مكتب ادبی مهجر در تاریخ ادبیات معاصر عرب ماندگار شد.
مكتب ادبی مهجر در واقع بسترساز انقلابی در حوزه زبان و شیوههای سنتی زبانی در همه زمینههای نظم و نثر [۸] و مهمترین تأثیر آن، تبلور رویكرد رمانتیسیسم در ادبیات عرب بود.
جبران خلیل جبران ( 1889-1931)
از چهرههای بارز مكتب ادبی مهجر هر چند متولد لبنان بود، سالهای بسیاری از عمر خود را در خارج از وطن و به ویژه در آمریكا گذراند و بیشتر آثار ادبی و هنری خود را در آنجا خلق كرد. او اما هیچگاه وطن را فراموش نكرد و در آثار خود همچون دیگر ادیبان مهجر این اشتیاق و دلبستگی را بازتاب میداد. جبران را بایستی از جمله عصیانگران علیه وضع موجود و نظم موروث بهشمار آورد. او تقریباً در همه آثارش از جمله در العواصف، با تمام وجود بر باورها و عادتهای قدیمی كه از نگاه او مانع توسعه و سعادت انسان میشوند میتازد. البته هدف او از عصیان، دفاع از حق انسانی و زندگی متعالی است [۹]. از جبران مجموعاً 16 كتاب به زبانهای انگلیسی و عربی برجای مانده است. مهمترین اثر او كه آوازهاش را فراگیر ساخت، كتاب پیامبر بود كه در سال 1923 منتشر شد. ارواح سركش، بالهای شكسته، عیسی پسر انسان ، دیوانهها و سرگردان از جمله آثار اوست كه بیشتر آنها به فارسی نیز ترجمه شده است.
میخائیل نعیمه (1889-1979)
دیگر ادیب مهاجر لبنانی است كه شاعر، داستاننویس و منتقد ادبی بود. او در سال 1912 به آمریكا مهاجرت كرد و به مدت 20 سال در این كشور اقامت داشت و از اعضای پركار و مؤثر انجمن قلم بود. كتاب الغربال او كه به سال 1933 انتشار یافت، نه تنها كتاب نقد كه بازتابدهنده رویكردهای ادبی وی و دیگر اعضای انجمن بود [۱۰]. او در این كتاب به جنبههایی از انقلاب ادبی علیه ادبیات قدیم پرداخته و خواهان معیارهای جدیدی شد كه بتوان با آنها ادبیات را به بوته نقد كشید. او همچنین بر ضرورت ارتقاء سطح مفهومی شعر در برابر لفظ كه در واقع غلبه روح بر جسم ادبیات است، تأكید كرد [۱۱].میخائیل نعیمه در سال 1932 به لبنان بازگشت وزان پس بیشتر به داستاننویسی پرداخت. مشهورترین مجموعه شعری او زمزمه پلكها است.
ایلیا ابوماضی (1889-1957)
كه پس از جبران و نعیمه بارزترین چهره ادبیات مهجر بود، در سال 1900 ابتدا به همراه خانواده به مصر رفت و پس از یازده سال اقامت در این كشور به آمریكا عزیمت كرد. او متأثر از رویكرد رمانتیك جبران بود، رباعیات خیام را نیز خوانده در اشعار خود از آن الهام گرفته است. اولین دیوان شعر او در سال 1911 با عنوان یادبود گذشته در مصر منتشر شد. الجداول و الغمائل دو و دیوان دیگر او بودند كه اولی در سال 1927 و دومی در سال 1940 در نیویورك مجال نشر یافتند. [۱۲]
شعر معاصر
جریان نوگرایی در شعر معاصر لبنان از سال های اولیه قرن بیستم آغاز شد. خلیل مطران (1872-1949) از پیشگامان این جریان در این مرحله بود. او كه با ادبیات جدید اروپا به ویژه آثار ادبی فرانسه آشنا شده بود ،اولین نشانههای ادبیات رمانتیك را در آثارش بازتاب داد.خلیل، بیشتر سالهای عمر را در مصر اقامت داشت و از جمله ادیبان لبنانی بود كه در سالهای پیش از آغاز جنگ جهانی اول، به استقلال و آزادی از سلطه تركان عثمانی فراخوان داد [۱۳] خلیل مطران علی رغم تجدد گرایی، به اصول اساسی شعر كهن پایبند بود و قصائد او از جمله: شب، نرون، شیرگریان و آثار بعلبك، مورد توجه مخاطبان بسیاری در كشورهای عرب و جهان قرار گرفت. دیوان او با نام «دیوان الخلیل» در سال 1908 در 4 جلد به چاپ رسید.
امین الریحانی (1876-1940) از دیگر شاعران لبنانی بود كه نقش مؤثری در مراحل اولیه جریان نوگرایی در شعر و ادب عرب داشت. او از اولین شاعرانی بود كه به شعر منثور توجه نشان داد [۱۴].
مجموعه شعرهای منثور او با نام فریاد دشتها در سال 1910 چاپ و منتشر شد كه آغاز فصل جدیدی در مسیر تحول شعر معاصر عرب بود.
جنبش نوگرایی ادبی در لبنان هرچند با آغاز جنگ جهانی اول و تحت تأثیر پیآمدهای آن با ضعف و تأخیر همراه شد، با پایان جنگ سرعت گرفت و رو به فراگیری گزارد. تحولات این مرحله كه با قیمومیت فرانسویان بر لبنان همزمان بود، عمدتاً از دو طریق سرچشمه میگرفت، یكی ترجمههای آثار شعری اروپاییان در مجلات و نشریاتی كه رو به فزونی بود و دیگر، انتشار گسترده آثار رمانتیك ادیبان مهاجر در لبنان و دیگر كشورهای عربی. لذا ویژگیهای این مرحله تأثیرپذیری بسیاری از آثار ادبی به ویژه در حوزه شعر از مكتب رمانتیسیم بود. رواج شعر منثور نیز نقطه عطف روند جنبش ادبی در حوزه شعر در این سالها بود كه پیشتر نشانههای آن با آثار شعری بزرگان شعر و ادب عرب چون امین الریحانی، كم و بیش شناخته شده بود. این نوع ادبی در واقع، انقلابی در قالببندیهای متعارف و تعابیر سنتی بود كه علیرغم تحولات دهههای گذشته همچنان رواج داشت و از دیدگان شاعران نوگرا، مانع بزرگی بر سر راه جنبش نوگرایی در شعر عرب بود. الیاس ابوشبكه (1903-1947) در زمره شاعران لبنانی نوگرایی قرار دارد كه در روند جنبش ادبی عرب سهم بسیار داشت و هر چند شناختی عمیق از ادبیات فرانسه به ویژه مكتب رمانتیسیم داشت و در آثار شعری خود از آن تأثیر پذیرفته بود،از تقلید ناآگاهانه چه از پیشینیان و چه از ادبیات بیگانه و مرعوب شدن در برابر آن، پرهیز میداد. غلبه رویكرد رمانتیك بر آثار الیاس ابوشبكه چنان بود كه او را در كنار شاعرانی چون خلیل مطران از پیشگامان این رویكرد در ادبیات معاصر عرب قرار دادهاند. [۱۵] او در عمر كوتاه خود، 8 مجموعه شعر منتشر كرد كه از جمله آنها میتوان از مارهای بهشت (1938)، آهنگها (1940) و صدای قلب (1942) نام برد.
در طول سالهای میان دو جنگ جهانی هرچند مكتب سمبولیسم اروپایی در میان شاعران عرب و لبنان هوادارانی یافت ؛ وجه غالب اما، رویكرد رمانتیك بود و آثار شعری بیشتر شاعران لبنانی بازتاب این رویكرد در شعر معاصر عرب بود.
سالهای پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه دهه پنجاه، فصل جدیدی در روند جنبش نوگرایی شعر عرب بود. این دوران با وضعیت سالهای میانی دو جنگ متفاوت و شرایط سیاسی اجتماعی، تغییرات بسیار یافته و لذا ضرورتهای جدیدی را پدید آورده بود. حوزه ادبیات نیز فارغ از این دگرگونیها نبود و علیرغم تحولات دهههای گذشته، در این مرحله اما نیاز به تغییرات اساسی و سریع داشت. مرحله جدید جبنش نوگرایی در شعر كه مجله شعر سخنگوی آن بود [۱۶]، با فراخوان به دگرگونیهای اساسی در شعر آغاز شد. مجله شعر توسط یوسف الخال از نسل جدید شاعران نوگرا و با همكاری علی احمد سعید (ادونیس) شاعر سوری الاصل در سال 1957 در بیروت بنیان گرفت و به زودی به كانونی برای شاعران نوپرداز لبنانی و عرب تبدیل شد. یوسف الخال (1917-1987) كه از پیشگامان جنبش نوگرایی شعر معاصر عرب [۱۷] در مرحله جدید بود تأكید میكرد كه جبنش نوگرایی خواهان آن است كه مفاهیم شعری جدید متناسب با زمانهای كه در آن بهسر میبریم جایگزین مفاهیم قدیمی شوند [۱۸]. از ویژگیهای مرحله جدید، ظهور نوعی شعر بود كه از آن به عنوان قصیده نثری نام برده شد و در واقع شكل تكامل یافته شعر منثور بود. ترویج این نوع ادبی مورد اهتمام گروهی از شاعران نوپرداز لبنانی و عرب قرار گرفت كه از طریق مجله شعر و در سالهای بعد مجله حورا و برخی از روزنامهها چون النهار و لسانالحال، انجام میشد. نوگرایی اما سبب نشد تا شاعران نوپرداز از جمله یوسف الخال كه خود به قصیده نثری اهتمام داشت [۱۹]، كاملاً با میراث ادبی كهن فاصله بگیرند. بیشتر آثار شعری الخال، آمیزهای از ارزشهای شعری عرب و تجربههای نوین است. از نوآوریهای او، به كارگیری زبان گفتار زادبوم در شعر نو بود[۱۷]. چاه متزوك (1958)، تولد دوباره (1981) و دفتزهای ایام (1988) از جمله آثار شعری یوسف الخال است.. او همچنین آثار متعددی از شعر اروپایی و آمریكایی را به عربی ترجمه كرد. خلیل حاوی (1919-1982) نیز از همین نسل نوگرای شاعران معاصر عرب است. او كه به سمبولیسم گرایش داشت [۱۹]، موفق شد با تلفیق رویكرد نوگرایانه با ارزشهای شعری كهن، تجربه جدیدی از نوگرایی در شعر را ارئه كند. از دیدگاه حاوی، نوگرایی در شعر به معنای گسست از میراث ادبی نیست. او تأكید میكرد كه جنبش نوگرا در شعر، میراث گذشته و واقعیتهای زمان را یكجا مورد توجه قرار میدهد. او همچنین تأكید داشت كه در شعر، بایستی از اسطورههای بومی برای تبدیل آنها به نماد بهره گرفت [۲۰]. از جمله آثار او كه به نوگراترین شاعر معاصر لبنان شناخته شده است، میتوان به رود خاكستر (1975)، نی و باد (1961)، خرمنزارهای گرسنگی (1964)، تندر زخم آگین (1979) و از دوزخ كمدی (1979) اشاره كرد. حاوی در سال 1982، كه نیروهای اشغالگر اسرائیل با عبور از جنوب لبنان به پایتخت رسیده و آن را در محاصره گرفته بودند، چنین وضعی را تاب نیاورد و باشلیك گلوله به حیات خود خاتمه داد. انسی الحاج (1937) نیز از جمله شاعران لبنانی است كه فعالیت ادبی خود را با شعر منثور آغاز كرد و آثار خود را با الهام از مكتب ادبی سوررئالیسم پدید آورد. الحاج در تأسیس مجله شعر با یوسف الخال و ادونیس همكاری داشت و شناخته شدهترین منثور سرای معاصر عرب است. [۲۱] او در خصوص چرایی پیدایش شعر منثور در شعر معاصر عرب معتقد است كه رو به ضعفگزاردن شعر سنتی در دوران جدید، ارتقاء سطح آگاهیهای جوامع عرب از روند رو به سرعت تغییرات جهانی و تعدد و فزونی ترجمههایی كه از غرب صورت گرفت در ظهور و اوجگیری این نوع ادبی تأثیرگذار بوده است.[۲۲] لن، اولین مجموعه شعری اوست كه در سال 1960 منتشر و به عنوان اولین مجموعه قصیدههای نثری در شعر معاصر عرب شناخته شد. سربریده (1960)، گذشته روزهای آینده (1965)، با طلا چه ساختی با گل چه كردی (1970) و ضیافت (1994) از جمله آثار شعری اوست. برخی از آثار او نیز به زبانهای دیگر ترجمه شده است، محمدعلی شمسالدین (1942) از جمله شاعران پركار سه دهه اخیر لبنان است كه آثار او همچون بیشتر شاعران نوپرداز و متعهد معاصر عرب، آمیزهای از اصالت ادبی و تجربه نوگرایی است. شمسالدین در آثار خود هم از ادبیات و شعر معاصر مغرب زمین الهام گرفته است و هم از بزرگان شعر و ادب مشرق زمین همچون حافظ و مولانا. شعر او، شعر نمادها و پرسشهای فلسفی درباره عشق، مرگ، هویت، میهن و دین است. كتاب شیرازیات او كه در سال 2005 مجال نشر یافت، نشان از دغدغههای شرفی و دینی او دارد. به باور او شعر حافظ نماد ضمیر انسانی اسلامی در روزگار خشونت و سلطه مغولان است. وی تأكید میكند امروز هم شعر حافظ بازتاب دهنده روح انسانی این تمدن است كه پس از 7 قرن چهره نموده است و گواهی میدهد كه اسلام آیین عشق، آزادی و انساندوستی است. شیرازیات، مرهون 5 سال مطالعه و تأمل در دیوان لسانالغیب و بازسرایی 75 غزل از غزلیات آن است[۲۳]. قصائد قاچاق شده به دوستم آسیا (1983)، آیا زمان آن نرسیده است كه رقص پایان پذیرد (1988)، باغ چهار فصل (1988)، نماز گل آفتابگردان (1994) و در چاهها شخم میزند (1996) از دیگر آثار این شاعر سرزمینهای جنوب لبنان است كه برخی از آنها به زبانهای دیگر ترجمه و یا موضوع پژوهشهای دانشگاهی قرار گرفته است[۲۴].
داستاننویسی معاصر
زمینههای ظهور داستاننویسی معاصر لبنان به دهههای پایانی قرن نوزدهم و سالهای اولیه قرن بیستم بازمیگردد. در این دوران ادیبان لبنانی كه عموماً دانشآموخته مراكز آموزشی نوین و با زبانهای اروپایی آشنا شده بودند با مطالعه آثار ادبی نویسندگان غربی، مجذوب انواع ادبی شدند. داستان یكی از انواع ادبی بود كه مورد توجه قرار گرفت و برخی از نویسندگان به تقلید از آنان تجربه نوین داستاننویسی را آغاز كردند. سلیم البستانی و جرجی زیدان از پیشگامان مراحل اولیه داستاننویسی در لبنان بودند. جرجی زیدان نویسندهای پركار و از او به عنوان بنیانگذار داستاننویسی تاریخی در ادبیات معاصر عرب نام برده میشود. او از سال 1891 تا 1914، مجموعاً 21 داستان تاریخی نوشت [۲۵] كه حجاج بن یوسف، امین و مامون، ابومسلم خراسانی، فتح اندلس، هفده رمضان، احمد بن طولون از جمله آنهاست. آثار زیدان هر چند از جاذبههایی برخوردار بود و صفحههایی از تاریخ اسلام را معرفی میكرد، به لحاظ دقت علمی و تأملات تاریخی ضعفهای بسیار داشت. لذا روایتهای او از برخی مقاطع تاریخ اسلام مورد اعتراض و نقد مكتوب علمای سرشناس جهان اسلام چون علامه كاشف الغطاء قرار گرفت. سلیم البستانی (1848-1884) نیز كه شیفته فرهنگ و ادب فرانسه بود داستانهای خود را بین سالهای 1870 و 1884 در مجله الجنان منتشر میكرد. پس از زیدان، جبران خلیل جبران هر چند در آغاز تجربه ادبی خود قرار داشت، اولین نویسندهای بود كه در داستاننویسی به مفهوم جدید آن نزدیك شد كه عروسهای دشت (1906)، نمونهای از آن است [۲۶]). میخائیل نعیمه نیز با دو اثر داستانی خود با عنوان سال جدید او (1914) و نازا (1915) كه هر دو را در مهجر نوشت، در شمار پیشگامان داستاننویسی معاصر عرب است[۲۷]. سالهای 1914 تا نیمههای قرن بیستم، مرحله دیگری در روند شكلگیری داستاننویسی معاصر عرب است بود. در این دوران كه از آن به عنوان مرحله تكوین نام برده میشود، داستاننویسی به عنوان گونه ادبی در جهان عرب تبلور یافت [۲۸]. موضوعات و بنمایههای آثار داستانی در سالهای بعد از جنگ جهانی اول عموماً متأثر از حوادث و رویدادهای دوره جنگ، از جمله فاجعه قحطی و گرسنگی كه هلاكت حدود یك سوم از جمعیت لبنان را در پی داشت [۲۹] و تحولات سیاسی اجتماعی ناشی از فروپاشی امپراطوری عثمانی و پیآمدهای آن در جهان عرب تبلور یافت [۲۸]. نقطه عطف این مرحله از روند ادبیات داستانی در لبنان و جهان عرب همچون دیگر حوزههای ادبی، تعمیق و تحكیم رویكرد رمانتیك و فزونی آثار داستانی با الهام از این مكتب ادبی بود. در این سالها مجله الف لیلة و لیلة (1928) به صحنه ادبیات آمد كه به چاپ و نشر داستانهای تولیدی و یا ترجمهای ادیبان لبنانی اهتمام داشت و نقش مؤثری در ترویج و شد این گونه ادبی ایفا كرد. از جمله نویسندگان تأثیرگذار این سالها توفیق یوسف عواد و خلیل تقیالدین بودند. توفیق یوسف عواد (1911-1988) ادیب و نویسنده نوگرایی بود كه با خلق آثاری چون مجموعه داستانهای پسربچه لنگ (1936)، پیراهن پشمی (1937) و قرص نان (1939) به اوضاع و احوال و بحرانهای سیاسی اجتماعی و اخلاقی زمانه میپرداخت. وی در قرص نان، رویدادها و پیامدهای اجتماعی و روانی جنگ جهانی را مورد واكاوی قرار داد [۲۹]. خلیل تقیالدین نیز با آثار چون ده داستان (1937) و اعدام (1940) در زمره نویسندگانی بود كه نقش تأثیرگذاری در سیر تكوینی ادبیات داستانی در لبنان و جهان عرب داشتند.
روند داستاننویسی پس از پایان جنگ جهانی دوم مرحله تكامل خود را آغاز كرد. نسل جدیدی از داستاننویسان به عرصه آمدند و پیشگامان داستاننویسی در دهههای گذشته با پشتوانهای از تجربه و دانش،به خلق آثاری جدید پرداختند. مارون عبود (1886 -1962) ازچهرههای بارز داستاننویسی و منتقد ادبی نیمههای قرن، چند داستان خود را در سالهای اولیه پس از جنگ نوشت . كوتولهها و ستمگران (1948) و قصههای روستا (1956) از جمله آنهاست [۳۰]. میخائیل نعیمه پس از حدود دو دهه، دیگر بار دست به قلم برد و داستان مرداد را در سال 1952 و ابوبطه را در سال 1958 نوشت. داستان ابوبطه تا سالها به عنوان منبع درسی ادبیات داستانی در لبنان مورد استفاده قرار میگرفت. توفیق یوسف عواد هم آثار جدیدی پدید آورد كه مهمترین آنها آسیابهای بیروت (1966) نام دارد. سهیل ادریس (1925- 2008) نیز از جمله نویسندگان برجسته لبنانی است كه در عرصه داستاننویسی نیمه دوم قرن گذشته، حضوری پررنگ و تأثیر گذار داشت. او نه تنها داستاننویس كه پژوهشگری ژرفاندیش در حوزه ادبیات داستانی بود. از جمله كارهای پژوهشی او، كتاب «داستان عربی مدرن و تأثیر ادبیات خارجی بر آن از سال 1900 تا 1950 است كه به عنوان مرجع همچنان مورد بهرهبرداری است. محله لاتینی (1952)، اشك تلخ (1956) الخندق الغمیق[i] (1958)، انگشتان ما كه میسوزد (1962)، در شمار مهمترین آثار داستانی سهیل ادریس قرار دارند. برقراری پیوند میان سنت و نوگرایی از ویژگیهای آثار داستانی اوست. او داستان محله لاتینی را كه در سال 2007 از سوی اتحادیه نویسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان برتر عربی قرار گرفت، بر اساس تجربه سالها اقامت و تحصیل در دانشگاه سوربن و سكونت در محلهای به همین نام نوشته است كه در آن، مسائل ورویدادهایی را كه در آن سالها به عنوان یك دانشجوی شرقی در فرانسه مشاهده میكرد، در چارچوب نزاع و تناقضات شرق و غرب بازتاب می دهد. سهیل ادریس همچنین كتابهای متعدد داستانهای اروپایی از جمله طاعون را از زبان فرانسه به عربی ترجمه كرد. یوسف حبشی الاشقر (1989 – 1929) دیگر داستاننویس پركار لبنانی و از چهرههای ماندگار ادبیات داستانی معاصر عرب است كه تا آخرین سال حیات خود دست در كار نوشتن داشت. اولین اثر داستان حبشی، چهار اسب سرخ رنگ در سال 1946 مجال نشر یافت. زمین قدیمی (1962)، ریشهها در آسمان نمیرویند (1971)، دغدغه مرگ (1980)، آخرین بازمانده قدیمیها (1985) و سایه و پژواك (1989) از جمله آثار او بهشمار میروند. داستان ریشهها در آسمان نمیرویند، مورد استقبال محافل و منتقدان ادبی عرب قرار گرفت و او را در جایگاه بزرگان ادبیات داستانی معاصر عرب نشاند. همچنین داستان سایه و پژواك كه با الهام از حوادث و رویدادهای جنگ داخلی لبنان نوشته شده است، در سال 2007 از سوی اتحادیه نویسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان بلند جهان عرب قرار گرفت. جبور الدویهی (1949) نیز در زمره نویسندگان نسل جدید در لبنان است كه از دهههای پایانی قرن گذشته در عرصه ادبیات داستان جهان عرب ظهور كردند. اعتدال پاییز (1995)، باران حزیران[ii] (1998) و خانه به دوش (2010) در شمار آثار داستانی الدویهی قرار دارند كه برخی از آنها به زبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است. او در داستان خانه به دوش به مسائل و رویدادهایی میپردازد كه زمینهساز جنگ داخلی لبنان بودهاند. امین معلوف (1949) هم در زمره نویسنگان مطرح امروز لبنان و جهان عرب قرار دارد و چون سالهاست كه در فرانسه مقیم شده است و آثار خود را به زبان فرانسه مینویسد، به عنوان نویسندهای لبنانی – فرانسوی شناخته میشود. علیرغم دوری درازمدت او از لبنان، وطن و مشرق زمین همواره در آثار او حضور دارند. از جمله آثار داستانی او، لئوی آفریقایی (1984) است كه تاكنون به چند زبان ترجمه شده است. سمرقند (1986)، داستانی جذاب از سرگذشت دستنوشتهای از خیام كه در قالب آن، دورهای از تاریخ ایران روایت میشود، باغهای روشنایی (1991)، صخره تانیوس (1993) و بندرهای روشنایی در شمار دیگر آثار داستانی معلوف قرار دارند كه به زبان فارسی هم ترجمه شدهاند. ربیع جابر (1972) از نویسندگان دو دهه اخیر لبنان و در عمری چهل ساله، بیش از 16 داستان در كارنامه فعالیتهای ادبی خود دارد. آثار او عموماً تحت تأثیر رویدادها و پیآمدهای جنگ 15 ساله داخلی لبنان قرار دارند. آقای تاریكی (1992)، چای سیاه (1995)، آخرین خانه (1996)، پروانه آبی (1996) و درزیهای بلگراد (2011) از جمله آثار داستانی جابرند. داستان اخیر او كه به تحولات ناشی از جنگهای خونین سال 1860 میان مسیحیان و درزیهای پرداخته است در سال 2012 جایزه جهانی بوكر را از آن خود كرد.
از نیمههای قرن گذشته، چهرههای برجستهای در میان زنان لبنانی نویسنده در حوزه ادبیات داستانی ظهور كردند كه آثار آنان نه تنها در جهان عرب كه در دیگر كشورهای جهان نیز مورد توجه قرار گرفت و به زبانهای مختلف ترجمه شد. بیشتر نویسندگان زن لبنانی گرایشهای نوگرایانه داشته و برخی نیز رویكردهای افراطی به مسئله زن در آثارشان موج میزند. از میان تعداد قابل توجه داستاننویسان زن لبنانی، آثار تعدادی از آنان همچون من زنده میكنم (1958) كه اولین داستان نوشته شده توسط یك زن عرب است، از لیلی بعلبلكی، پرندههای ایلول[iii] از امیلی نصراله و گنجشكهای بامداد از لیلی عسیران در زمره آثار برتر در حوزه ادبیات داستانی جهان عرب قرار گرفتهاند.
ادبیات نمایشی
تا پیش از نیمه قرن نوزدهم، نمایشنامه به مفهوم جدید آن برای اعراب تقریباً ناشناخته بود. نمایشنامه نویسی در كشورهای عرب برای اولین بار در لبنان ظهور كرد و اولین كسی كه نمایشنامه نوشت، مارون النقاش (1817-1855) بود. او كه برای تجارت میان لبنان و ایتالیا رفت و آمد داشت، در آن كشور با تئاتر و اپرا آشنا و شیفته این هنر مدرن شد. این شیفتگی عزم او را جزم كرد تا این هنر را به لبنان منتقل كند و چنین كرد. او در لبنان، در سال 1847 متن نمایشنامهای را با عنوان بخیل با الهام از نمایشنامه خسیس مولیر نوشت كه آن را اولین نمایشنامه در جهان عرب دانستهاند [۳۱].نقاش در سالهای بعد دو نمایشنامه دیگر نوشت، یكی نمایشنامه ابوالحسن المغفل یا هارون الرشید در سال 1849 و دیگر، حسود گستاخ در سال 1853 كه در هر دوی آنها از نمایشنامههای مولیر الهام گرفته بود. پس از او خلیل الیازجی دومین لبنانی بود كه نمایشنامه جوانمردی و وفاداری را در سال 1876 نوشت [۳۲]. از آن پس هم تعدادی از نمایشنامههای اروپایی به عربی ترجمه شد. نمایشنامهنویسی به عنوان گونهای ادبی از دهههای اولیه قرن بیستم با فزونی گرفتن انتشار آثار ادیبان لبنان و ترجمههایی كه از نمایشنامههای اروپایی صورت میگرفت، تبلور یافت. نمایشنامههای این دوران عموماً متأثر از مكاتب ادبی مدرن نوشته میشد و در آنها به موضوعات اجتماعی و فلسفی و مهمترین مسائل روز پرداخته میشد و نوعی رئالیسم اجتماعی بر آنها غلبه داشت. به عنوان نمونه، میخائیل نعیمه در نمایشنامه پدران و پسران (1917) توجه خود را به چالش سنت و مدرنیته معطوف ساخت كه در زمان خود با استقبال بسیاری روبرو شد؛ سبب این استقبال آن بود كه به جای پرداختن صرف به افتخارات گذشته و پند و اندرز دادن به مخاطبان، به واقعیتهای ملموس و و نقد آن اهتمام داشت. [۳۳]. نمایشنامه نعیمه راه را برای نمایشنامهنویسان بعدی باز كرد تا به طرح و نقد مسائل اجتماعی بپردازند. خلیل مطران در همین دوران تعدادی از آثار نمایشنامهنویسان اروپایی چون شكسپیر، مولیر، راسین و هوگو را به عربی ترجمه كرد. با ظهور نمایشنامههای شعری در آثار نمایشنامهنویسانی چون احمد شوقی در مصر، برخی ادیبان لبنانی نیز به این گونه ادبی روی آوردند كه پیشگام آنها سعید عقل بود. او نمایشنامههای دختر یفتاح را در سال 1935 و نمایشنامه قدموس[iv] را در سال 1944 نوشت كه هر دو نمایشنامههای منظوم بودند. در این نوع نمایشنامهها معمولاً به موضوعاتی پرداخته میشد كه با مسائل تاریخی یا اجتماعی مخاطبان ارتباطی نداشت و بدین دلیل استقبال چندانی از آنها نشد و تنها گروههای خاصی از جامعه، مخاطبان آنها بودند. نمایشنامههای اجتماعی اما همچنان مورد استقبال قرار میگرفت .خلیل تقیالدین نویسنده مطرح دهههای سی و چهل قرن گذشته با چنین رویكردی چندین نمایشنامه نوشت كه سرچشمه هنر، مشتی از باد و اگر وكیل مدافع نبود از جمله آنهاست و نویسنده در آنها روحیات اجتماعی مردم لبنان را به نقد كشیده است. [۳۴] از دهه شصت این قرن، با شكلگیری گروههای تئاتری، نمایشنامههای بیشتری نوشته و ترجمه نمایشنامههای خارجی هم ادامه یافت. توفیق یوسف عواد از جمله نویسندگانی بود كه در این دوران چندین نمایشنامه نوشت كه یكی از آنها گردشگر و مترجم (1962)، نمایشنامهای گفت و گو محور بود. سهیل ادریس، ادیب و داستاننویس معاصر لبنانی هم نمایشنامه شهیدان را در سال 1965 و نمایشنامه گلی از خون را در سال 1969 نوشت. میخائیل نعیمه نیز نیم قرن پس از نوشتن نمایشنامه پدران و پسران، نمایشنامه ایوب را نوشت كه در سال 1967 چاپ و زمینه نشر یافت. انسی الحاج شاعر نوگرای نیمه دوم قرن بیستم كه در بنیادگذاری نمایشنامهنویسی در لبنان سهمی بهسزا داشت، ترجمههایی را از نمایشنامهنویسان بزرگ جهان چون شكسپیر، یونسكو، برشت و كامو به انجام رسانید [۲۱]. عصام محفوظ، شاعر، منتقد و نمایشنامهنویس، از چهرههای بارز این گونه ادبی بود كه بسیاری از نمایشنامهنویسان نیمه دوم قرن گذشته، تحت تأثیر او قرار داشتند. از جمله مهم ترین نمایشنامههایی كه محفوظ نوشت میتوان از زنزلخت[v] (1963)، دیكتاتور (1967)، كارت بلانش (1970) و قتل نام برد كه اولین نمایشنامه سیاسی بود كه توسط یك لبنانی نوشته میشد[۳۵]. در نیمه دوم قرن گذشته همچنین نمایشنامههای متعددی توسط هنرمندان تأتر لنبان نوشته و عموماً توسط خود آنها نیز كارگردانی شد كه از جمله آنها میتوان به نامهایی چون ریمون جباره، شكیب خوری و یعقوب شدراوی اشاره كرد.
نقد ادبی
نقد ادبی جدید در لبنان در راستای جنبش ادبی عرب در نیمه اول قرن پیش تبلور یافت. پیش از آن و تا سالهای اولیه قرن، نقد به شیوه سنتی رایج بود كه زبان و قواعد آن و نیز بلاغت و شرح دیوانهای شعر را شامل میشد. با بروز نشانههای نوگرایی در ادبیات و فزونی گرفتن آثار ادبی در گونههای مختلف، شیوههای نوین به تقلید از مكاتب نقد ادبی در اروپا، مبنای پژوهشهای انتقادی در حوزه ادبیات قرار گرفت. شاخصترین ناقد ادبی دهههای اولیه قرن گذشته، میخائیل نعیمه بود كه آرای انتقادی خود را در قالب مقالاتی در مجله الفنون كه در آمریكا منتشر میشد، ارائه میداد و اولین مقاله انتقادی او درباره داستان بالهای شكسته جبران خلیل جبران بود. مجموعه مقالات نعیمه در سال 1932 به صورت كتاب با عنوان الغربال چاپ و منتشر شد و با استقبال محافل ادبی عرب روبرو و بازتاب گستردهای داشت. میخائیل نعیمه در كتاب الغربال ،خواستار تعیین سنجههایی شد كه بتوان با آنها ادبیات را مورد نقد و مقایسه قرار داد. او همچنین بر ضرورت ارتقاء سطح مفهومی شعر در برابر لفظ تأکیدکرد [۳۶]. در دهههای بعد با فزونی گرفتن آثار ادیبان لبنانی و عرب ، دامنه نقد هم گسترش یافت. عمر فاخوری، خلیل تقیالدین و توفیق یوسف عواد در زمره منتقدانی بودند كه دیدگاههای آنان در قالب مقاله و كتاب زمینه نشر یافت. فاخوری به مقایسه جایگاه داستاننویسی در ادبیات عرب و جایگاه آن در ادبیات غرب پرداخته و تأثیر عنصر زبانشناختی و انزواطلبی در ادبیات داستانی را مورد واكاوی قرار داده است. تقیالدین هم در نقد داستاننویسی به پیوند داستان بازندگی و اهداف اجتماعی آن و مقایسه داستان در ادبیات عربی و غرب توجه نشان داده است. توفیق یوسف عواد، مسئله ارتباط بین داستان و زندگی، جایگاه داستان و ظرفیتهای آن را مورد بررسی قرار داده است. [۳۷]
از دهه شصت قرن گذشته با ترجمه تعداد قابل توجهی از كتابهای معتبر در حوزه نقد ادبی در غرب به زبان عربی، روشهای انتقادی در حوزه ادبیات عرب نیز متحول و رویكردهای نوین فلسفی، روانشناختی و جامعهشناختی بر پژوهشهای حوزه نقد ادبی غلبه یافت.
نقد ادبی در لبنان كه در نیمه اول قرن عمدتاً به مقوله شعر میپرداخت، در نیمه دوم و به ویژه از دهه هفتاد، نقد داستان را نیز مورد اهتمام قرار داد. در این دوران، حوزه نقد فراگیر شد و توانست با نویسندگان و خوانندگان آثار آنان ارتباط برقرار كند و به محیطهای دانشگاهی نیز راه یابد[۳۸] .
ادیبان مسیحی و ارادت نسبت به پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع)
از پدیدههای قابل توجه در حوزه ادبیات در لبنان، آثار منظوم و منثور ادیبان مسیحی است كه در آنها دلبستگی و ارادت خود را نسبت به پیامبر اسلام و خاندان مكرم ایشان ابراز داشتهاند. هر چند این پدیده دارای سابقهای نسبتاً طولانی است، از نیمههای قرن گذشته تاكنون از ظهور و بروز بیشتری برخوردار بوده است.
بولس سلامه از بزرگترین شاعران كلاسیك لبنان در نیمههای قرن بیستم با اثر ماندگار خود با عنوان حماسه غدیر شامل سه هزار و پانصد بیت شعر درباره تاریخ اسلام و واقعه غدیر خم، جایگاه برجستهای در میان این شاعران دارد كه این اثر او را یك حماسه حقیقی در ادیبات معاصر به شمار آوردهاند[۳۹]. جورج جرداق دیگر ادیب و نویسنده لبنانی نیز با نگارش كتاب پنج جلدی امام علی (ع) صدای عدالت انسانی و جورج شكور با خلق سه گانه حماسه پیامبر (ص) حماسه علی (ع) و حماسه حسین (ع) در این فهرست نسبتاً بلند قرار میگیرند. سلیمان كتانی با آثار متعدد منثور اما شاعرانه خود درباره پیامبر(ص)، امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س)، جوزف الهاشم ادیب و سیاستمدار با آثاری چند از جمله مجموعه اشعار علویات و سرایش قصیدهای زیبا و رسا در وصف حضرت زینب (س) و نیز جورج زكی الحاج با چند اثر كه مهمترین آن قصیدهای در رثای امام حسین (ع) است و طی آن با نقب زن به حادثه عاشورا، روایت گونهای معاصر از مقاومت، جهاد و شهادت دارد، از دیگر نویسندگان و شاعرانیاند كه صرف نظر از وابستگیهای مذهبی، با قلمی عارفانه و ذهنی شاعرانه به معرفی پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) ایشان پرداختهاند.[۴۰]
پاورقی
[i] نام محلهای در بیروت
[ii] ماه ژوئن
[iii] ماه سپتامبر
[iv] پادشاه فینیقی
[v] نوعی درخت پرشاخ و برگ كه در شمال ایران به آن زیتون تلخ میگویند
نیز نگاه کنید به
- لبنان
- تاریخ لبنان
- زبان و ادبیات لبنان
- تاریخ ادبیات معاصر لبنان
- شعر معاصر لبنان
- داستاننويسی معاصر در لبنان
- مشاهیر ادبی لبنان
کتابشناسی
- ↑ الصلیبی (1991) ، ج1، ص66
- ↑ گیب (1371)، ص15
- ↑ البستانی (1970)، ج 2، ص576
- ↑ الصلیبی(1991)، ص 67
- ↑ گیب، ص 16
- ↑ جبور (1338) ، ص79
- ↑ جبور (1338)، ص76
- ↑ ضیف (1959)، ص247
- ↑ المقدسی(1995)،ص 241_ 242
- ↑ ضیف (1959)، ص216
- ↑ ضیف (1959)، ص 246_247
- ↑ ضیف (1959)، ص188
- ↑ ضیف ، ص127
- ↑ المقدسی (1997)، ص 420
- ↑ جبور (1388)، ص77
- ↑ حمود (1996)،ص 54
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ اسوار (1381)، ص 277
- ↑ حمود، ص 56
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ حمود، ص194
- ↑ حاوی (1970)،ص 27
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ اسوار (1381)، ص391
- ↑ اسوار (1381)، ص36
- ↑ شمس الدین (2005)،ص11_12
- ↑ معجم البابطین (2005)، ص 4، 53
- ↑ ادریس (1957)، ص1، 18
- ↑ ادریس (1957)، ص20
- ↑ ادریس (1957)، ص97
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ المقدسی (1997)، ص455
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ طنوس (1994)، ص71
- ↑ ادریس (1957)، ج2، ص27
- ↑ نجم (1980)، ص33
- ↑ نجم (1980)، ص245
- ↑ الراعی (1992)،ص208_210
- ↑ الراعی (1992)،ص214
- ↑ الراعی (1992) ، ص219
- ↑ ضیف (1959)،ص246
- ↑ ابوهیف (2000)، ص28
- ↑ ابوهیف (2000)،ص34
- ↑ المقدسی(1997)،ص395
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1330). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی،هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 193_214