روابط روسیه با کشورهای جهان: تفاوت میان نسخهها
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
نگرش ارواسیاگرا، [[روسیه]] را جدا از غرب میداند که مأموریت ویژهای به عنوان پلی میان تمدنهای شرق و غرب دارد. با ابتکار و حفظ یک گفتگوی چند جانبه با فرهنگها، تمدنها و دولتها، [[روسیه]] کشوری میانجی، متحد کننده، و هماهنگ کننده بود که میان شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعیت منحصری داشت تا به یک سمفونی تاریخی دست یابد از این نگاه، اوراسیاگرایی به معنای دوری از غرب نبود، بلکه یک سیاست موازنهای محسوب میشد. اوراسیاگراها اعتقاد داشتند که [[روسیه]] در بهترین موقعیت میتوانست موقعیت یک شریک کوچک را در ارتباط با غرب به دست آورد، این در حالی بود که در میان دولتهای شرقی این وضعیت کاملاً متفاوت بود. | نگرش ارواسیاگرا، [[روسیه]] را جدا از غرب میداند که مأموریت ویژهای به عنوان پلی میان تمدنهای شرق و غرب دارد. با ابتکار و حفظ یک گفتگوی چند جانبه با فرهنگها، تمدنها و دولتها، [[روسیه]] کشوری میانجی، متحد کننده، و هماهنگ کننده بود که میان شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعیت منحصری داشت تا به یک سمفونی تاریخی دست یابد از این نگاه، اوراسیاگرایی به معنای دوری از غرب نبود، بلکه یک سیاست موازنهای محسوب میشد. اوراسیاگراها اعتقاد داشتند که [[روسیه]] در بهترین موقعیت میتوانست موقعیت یک شریک کوچک را در ارتباط با غرب به دست آورد، این در حالی بود که در میان دولتهای شرقی این وضعیت کاملاً متفاوت بود. | ||
در دوره ریاست جمهوری [[ولادیمیر پوتین|پوتین]] از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی [[روسیه]] عبارت بود اند از: جنگ [[افغانستان]]، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک. از میان ده مساله مذکور، پنج مساله نخست به آسیا و پنج مورد دوم به اروپا مربوط هستند که در مورد آنها بحث می کنم. | در دوره ریاست جمهوری [[ولادیمیر پوتین|پوتین]] از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی [[روسیه]] عبارت بود اند از: جنگ [[افغانستان]]، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در [[گرجستان]] و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک. از میان ده مساله مذکور، پنج مساله نخست به آسیا و پنج مورد دوم به اروپا مربوط هستند که در مورد آنها بحث می کنم. | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸
از ابتدای شکلگیری دولت روس و در دوره کیف، روسیه دارای یک موقعیت محدود و محصور بود و به خاطر این محدودیتها صرفاً در تماس با گروهها، قبایل و حکومتهای محلی مجاور بود.
در سالهای آخر دوره شوروی و در طول دهه 1990، دولت روسیه در مورد جایگاه و موقعیت خود مردد بود. تلاش برای عضویت در باشگاه غرب و کسب موقعیت مناسب در اروپا نتوانست موفقیتآمیز باشد. هم واکنش سرد و گاه توهینآمیز دول غرب و هم دیدگاههایی متعارض داخلی، آینده موقعیت روسیه را دچار ابهام نموده و این وضعیت سردرگم تا حوادث 11 سپتامبر تداوم داشت. صرفاً در سالهای اخیر است که مسکو کم کم موقعیت مناسبتری را پیدا کرده است. پذیرش نظام سیاسی و اقتصادی لیبرالیستی و بازار آزاد تجاری، به معنای پذیرش مدل غربی توسعه برای روسیه بود. همگرایی و ادغام در غرب شعاری بود که طی سالهای نخست پس از فروپاشی بر آن تأکید میشد. در سال 1992، کوزیرف وزیر خارجه روسیه سندی را آماده کرد که در آن، جایگاه روسیه در میان «ملل متمدن» معلوم شد. او براساس اصول بین الملل گرایی لیبرال در «اندیشه جدید»، بر مشارکت روسیه در نهادهای بین المللی، ترویج حقوق بشر و ارزشهای اقتصاد بین الملل تأکید کرد. از نظر وی، چون میان دموکراسیها جنگی صورت نمیگیرد، لذا روسیه دموکراتیک هرگز از لحاظ امنیتی نسبت به غرب نگرانی نخواهد داشت. اگر هدف ایجاد یک ملت جدید بود، ضرورت داشت که روسیه عضویت در باشگاه دولتهای دموکراتیک پیشرفته و نهادهای اقتصادی آنها را به دست آورد خواهد بود. با مدل قرار گرفتن دموکراسیهای غربی و آنچه کوزیرف «ملل متمدن غرب» مینامید، جایگاه روسیه کاملاً معلوم بود. او «بازگشت به تمدن» را یک سیاست عملی در راستای کمک به رفع نیازهای داخلی میدانست. یلتسین نیز در ژانویه 1992 اظهار داشت که:
«امریکا و غرب نه شرکای ما بلکه متحدان ما هستند ... ما میخواهیم به جامعه جهانی برگردیم.»
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، نشان داد که دولتهای غرب حاضر نبودند روسیه را به عنوان یک شریک برابر در درون سیستم سیاسی و امنیتی غرب بپذیرند و همین موضوع به واکنشهای روسیه در سالهای 2000 تا 2007 منجر شد.
نگرش ارواسیاگرا، روسیه را جدا از غرب میداند که مأموریت ویژهای به عنوان پلی میان تمدنهای شرق و غرب دارد. با ابتکار و حفظ یک گفتگوی چند جانبه با فرهنگها، تمدنها و دولتها، روسیه کشوری میانجی، متحد کننده، و هماهنگ کننده بود که میان شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعیت منحصری داشت تا به یک سمفونی تاریخی دست یابد از این نگاه، اوراسیاگرایی به معنای دوری از غرب نبود، بلکه یک سیاست موازنهای محسوب میشد. اوراسیاگراها اعتقاد داشتند که روسیه در بهترین موقعیت میتوانست موقعیت یک شریک کوچک را در ارتباط با غرب به دست آورد، این در حالی بود که در میان دولتهای شرقی این وضعیت کاملاً متفاوت بود.
در دوره ریاست جمهوری پوتین از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی روسیه عبارت بود اند از: جنگ افغانستان، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک. از میان ده مساله مذکور، پنج مساله نخست به آسیا و پنج مورد دوم به اروپا مربوط هستند که در مورد آنها بحث می کنم.
روابط امریکا و روسیه که به خاطر مسائل مربوط به بحران کوزوو و حمله نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) به صربستان در سال 1999 تیره شده بود پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 بهبود یافت و پوتین از نخستین دولتمردانی بود که برای مبارزه با تروریسم اعلام همکاری کرد و به قطعنامه شورای امنیت برای صدور مجوز حمله به افغانستان رای مثبت داد. همکاریهای دو کشور تا زمستان 2003 که بحث حمله امریکا به عراق به میان آمد ادامه داشت. از این زمان بدگمانی دولت روسیه به اقدامات واشنگتن افزایش یافت و به ویژه با آغاز موج انقلابهای رنگی از گرجستان و سپس در اوکراین تندتر شد. اما با طرح مساله استقرار سپر موشکی در جمهوریهای چک و لهستان و گامهای بعدی برای عملیاتی کردن آن، روابط دو طرف به وخامت گرائید و واکنشهای تند و بیسابقه مقامات روسی از زمان نشست امنیتی مونیخ در 10 فوریه 2007 آغاز شد[۱]. پوتین "استفاده لگام گسیخته از زور را در مناسبات بین المللی"، نکوهش کرده و آن را "عاملی برای تشویق دیگران به تلاش برای دسترسی به جنگ افزارهای کشتار جمعی " دانست. او اشاره کرد که پس از فروپاشی دیوار برلین، "اکنون برخی کشورها میکوشند خطها و دیوارهای جدید جداکنندهای بر ما تحمیل نمایند." او گفت:
"رفیق گرگ ما میداند چه چیز را بخورد و بدون اینکه به حرف کسی گوش کند طعمههایش را پاره می کند[۲]."
پس از آن، روسیه مجموعهای از اقدامات را انجام داد که نشان از جدیت و شدت عمل کرملین در پاسخ به شرایط جدید بود. در این رابطه میتوان از کارهایی چون نصب پرچم روسیه در بستر دریای قطب شمال، برقراری پروازهای تجسسی و پرواز بمب افکنهای هستهای و برقراری گشت زیردریاییهای هستهای پس از دو دهه تعطیلی، تهدید پایگاه دریایی امریکا در گوام و پایگاههای ناتو در شمال اروپا از سوی جنگندههای روسی از طریق انجام مانو و پرواز بر فراز آنها، برپایی سامانههای دفاع موشکی در مناطق مرزی نزدیک اروپا، اعلام آغاز ساخت گونههای مختلف رادار و موشک، شلیک موشک به گرجستان، اعلام استقرار موشکها در بیلوروس و نشانه روی آنها به سمت اروپا، خروج از پیمان کنترل نیروهای متعارف اروپا، تهدید احتمال حمله به لهستان، چک و اوکراین[۳] در صورت استقرار سامانههای موشکی امریکا یاد کرد. حتی رئیس ستاد مشترک ارتش روسیه اعلام کرد که "در صورت ادامه موضوع سپر موشکی، روسیه احتمالاً با اروپا و آمریکا وارد جنگ خواهد شد.[۴]" پوتین نیز نصب سامانه های دفاع موشکی را با بحران کوبا در دهه 1960 مقایسه کرد. همه اینها در شرایطی بود که امریکا نیز به خاطر مجموعهای از مسائل چون مبارزه با تروریسم، کنترل گسترش فن آوریهای غیر متعارف و حل و فصل بحرانهای بین المللی به همکاریهای روسیه نیاز داشت. اما میتوان از پاسخ نظامی گسترده در حمایت از استیای جنوبی به ارتش گرجستان در تابستان 2008 به عنوان اوج هجومی شدن سیاست خارجی روسیه یاد کرد.
پس از بحران استیا، کمتر کسی تصور میکرد که یخهای روابط روسیه و امریکا بزودی باز شود. با توجه به تعلیق روابط روسیه – ناتو و روسیه با اتحادیه اروپا و امریکا و مانور گسترده ناتو در دریای سیاه، انتظار دورهای طولانی از خصومت میرفت. اما با پیروزی اوباما و برنامۀ سیاست خارجی او ورق برگشت. اوباما در نوشتهها و سخنان انتخاباتی خود، همکاری با روسیه مقابله با گسترش سلاحهای کشتار جمعی را مورد تاکید قرارداد. نماد این نگرش جدید، هدیه کلینتون به لاوروف در ژنو با علامت «از سر گیری دوباره» بود. پس از این، دیدار اوباما و مدودف در آوریل 2009 در لندن در حاشیه کنفرانس سران کشورهای عضو گروه 20 و هنگام صدور بیانیه مشترک امریکا و روسیه شکل گرفت و محور این بیانیه مشترک، همکاری در امنیت بین الملل و از سر گیری مذاکرات کاهش سلاحهای استراتژیک هستهای بود[۵]. از زمان روی کار آمدن اوباما تا کنون، روسای جمهور دو کشور هفت بار با یکدیگر دیدار داشته و توافقات مهمی به عمل آوردهاند.
از این رو، در دورۀ مدودف و اوباما، روابط دو کشور به شکل جدیدی از سر گرفته شد و با سفر کلینتون وزیر خارجه امریکا به روسیه روابط دو کشور، یک گروه کاری به ریاست پریماکف (نخست وزیر پیشین روسیه) و کسینجر (وزیر خارجه پیشین امریکا) تشکیل شد که وظیفه آنها بررسی دو جانبه و ارائه راه حلهایی برای بهتر کردن روابط دو کشور بود، که این گروه نیز در نهایت لیستی از راهکارهای مناسب در روابط روسیه و امریکا را به مقامات آمریکایی پیشنهاد کرد که عبارتند از: "امریکا نباید برای عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی مانع تراشی کند و بایستی موافقت خود را برای ورود روسیه به سازمان اعلام کند، موضوعی که روسیه سالهاست به دنبال آن میباشد. آمریکا نباید از وضعیت حقوق بشر در روسیه انتقاد کند و اگر اقدام به این کار کند این کار نباید با هیاهو همراه باشد. آمریکا باید نفوذ سنتی روسیه را در حوزۀ شوروی سابق به رسمیت بشناسد و در کوتاه مدت اصراری بر عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو نداشته باشد. همچنین، امریکا روسیه را به یکی از شرکای خود در مسئلۀ هستهای ایران تبدیل نموده و در مسئلۀ استقرار سیستم دفاع موشکی در شرق اروپا تجدید نظر و نیز روسیه را در سیستم امنیت اروپا سهیم کند[۶].
در شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه نیز گزارش برای جلسۀ کمیته روسی – امریکایی باشگاه سیاسی والدای تهیه شده بود که در آن با استقبال از پیشنهاد«از سرگیری دوباره» فهرست منافع موازی یکسان و نزدیک دو کشور به شرح زیر آمده است:"حمایت همه جانبه از تلاشهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان بدون مداخله مستقیم نظامی؛ طراحی خطی واحد نسبت به ایران، ارائه بستهی واحد عوامل تشویق کننده سیاسی و اقتصادی و احتمالا تحریمها - بدون تجاوز نظامی که کاری بیمعنی و خطرناک است - و جلب بیشتر چین به این سیاست؛ حمایت از تلاشهای امریکا برای حا وفصل بحران هستهای کرۀ شمالی؛ پشتیبانی از اقدامات ایالات متحده در عراق و پاکستان؛ نزدیکی مواضع در زمینۀ بحران خاورمیانه؛ امتناع از احیای حوزه نفوذ تاریخی خود با توسل به زور؛ فعال کردن همکاری با تروریسم بین المللی و جلوگیری از اعمال تروریسم هستهای؛ کمک به ابالات متحده در زمینۀ جلب چین به نظم بین الملل اقتصادی و سیاسی و مساعدت به این که چین عضو سازنده باشگاه جدید رهبران جهان باقی بماند"[۷]. همچنین تأکید شده است که ایالات متحده در چهار چوب این معامله باید سیاست خود را در فضای شوروی و در زمینۀ امنیت اروپایی تجدید نظر کند. این خط جدید بدون اینکه با منافع خود امریکا مغایرت داشته باشد، به پیشبرد منافع حیاتی روسیه کمک خواهد کرد. امتناع از تشویق همسایگان و شرکای روسیه (اوکراین، گرجستان و کشورهای دیگر) برای فاصله گرفتن از مسکو و دنبالکردن سیاست ضد روسی، از جمله جنبههای این خط جدید است. این امر به معنی امتناع از توسعه گفتگو با این کشورها و حمایت از استقلال آنها نیست و تنها در صورتی که روسیه در حق یا عمل استقلال کشورهای فضای شوروی سابق را لغو کند و سلطۀ کامل خود را بر فضای شوروی سابق احیا کند، منافع حیاتی غرب خدشهدار خواهد شد. روسیه و ایالات متحده باید دربارۀ قواعد بازی و از جمله قواعد و حدود رقابت در فضای شوروی سابق به توافق برسند و خطوط قرمزی را تعیین کرد که عبور از آنها منافع حیاتی یکی از طرفین را تهدید میکند. خویشتنداری در فضای شوروی سابق، از همه مهمتر است[۸].
در این گزارش انتظارات روسیه از ایالات متحده به قرار زیر مطرح شده است:
"امتناع از حمایت از محافل و رژیمهای ضد روسی در جامعه مشترک المنافع و تشویق سیاست ضد روسی؛ عدم ممانعت از توسعه روند همگرایی در فضای شوروی سابق با مرکزیت روسیه؛ حل و فصل مناقشات مزمن با شرایط قابل قبول برای روسیه؛ و طراحی راه قابل قبول برای همکاری انرژی در جامعه مشترک المنافع".
و نیز یک معامله بزرگ پیشنهاد شده است که عبارتست از:
"جلوگیری از بی ثباتی امنیت بین المللی و تیره شدن آن تا حد «جنگ همه علیه همه» و به ویژه پیشگیری از برخورد احتمالی قدرتهای بزرگ؛ محدود کردن سلاحهای کشتار جمعی و پیش گیری از اشاعه این نوع سلاحها و از جمله ممانعت از برخورداری ایران از این نوع سلاحها؛ حفظ ثبات در شرایط «نظام چند قطبی همسایگان»؛ تثبیت اوضاع افغانستان؛ تثبیت اوضاع پاکستان؛ جلوگیری از بروز مناقشه میان هند و پاکستان؛ حل وفصل مناقشه اعراب و اسراییل؛ حل وفصل بحران هستهای کره شمالی؛ مبارزه با تروریسم بین المللی و قبل از همه جلوگیری از تروریسم هستهای؛ جلوگیری از ایجاد خلاء ساسی و حقوقی در زمینه کنترل تسلیحات هستهای بعد از انقضای مهلت اعتبار قرارداد استارت1 ؛ تثبیت اوضاع عراق بعد از خروج نیروهای امریکایی از این کشور و جلوگیری از تبدیل شدن این کشور به پرورشگاه تروریسم بین المللی؛ تثبیت اوضاع خاورمیانه بزرگ و جلوگیری از بروز انحطاط و افراط در این منطقه؛ تأمین امنیت در فضای کیهانی؛ مقابله با تغییرات آب و هوا؛ و مبارزه با مواد مخدر، دزدان دریایی و بزهکاری سازمان یافته"[۹].
اما دیدارهای روسای جمهور روسیه و امریکا نشان دهنده اراده جدی در دو طرف برای عمل کردن به این پیشنهادهاست. یکی از نشانههای مهم در دگرگونی نگرشها و رفتارها در دولت امریکا را باید تعلیق طرح سپر موشکی در اروپای شرقی تا سال 2015 دانست. این موضوع برای روسها بسیار اهمیت داشت؛ چرا که آن طرح را بزرگترین تهدید نظامی برای موقعیت هستهای خود میدیدند. دولت جدید امریکا نیز با درک اهمیت آن، کوشید تا آن را در رابطه با موضوع ایران و کره شمالی مورد حل و فصل قرار دهد[۱۰].
از این رو میتوان گفت که اگر چه مسائل و موضوعات زیادی در مناسبات امریکا و روسیه وجود دارد اما در دو سال اخیر دو دولت تمرکز اصلی خود را بیشتر روی حل و فصل اختلافات در مورد طرح دفاع موشکی، همسایگان روسیه، کمک به توسعه روسیه و چالشهای استراتژیک گذاشتهاند و توافقات مهمی نیز در مورد آن به عمل آوردهاند. در عین حال هیچ یک از این موضوعات نیز تاکنون به صورت کامل حل و فصل نشده و اساساً ماهیت آنها به گونهای نیست که بتوان به طور کامل به توافق رسید. در واقع آنها هر یک روندی هستند که در طول زمان در حرکت میباشند.
در واقع، با نگاهی به سیاست خارجی روسیه طی سالهای 1991 تا 2010 میتوان فراز و نشیبهای آن را دید که چگونه از یک سیاست منفعل در دهه 1990 به یک سیاست فعال در سالهای 2000 تا 2003 میرسد و سپس به تدریج فعالتر شده و در سالهای 2006 تا 2008 شدیدا هجومی میگردد[۱۱][۱۲]. از این رو، تحولی که در روسیه طی سالهای زمامداری ولادیمیر پوتین از 2000 تا 2007 روی داده نشاندهنده آنست که با وجود یک رهبر نیرومند، قاطع و با اراده و نیز برخی شرایط بین المللی مساعد (از حادثه 11 سپتامبر 2001 گرفته، تا افزایش درآمدهای نفتی) موقعیتی ایجاد کرده که بسیاری از مشکلات پیشین نیز کمکم در پرتو آن رنگ باختهاند[۱۳].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ WWW.bAZTAB.IR
- ↑ www.taragi.eu
- ↑ www.irandiplomacy.ir
- ↑ www.agahsazi.com
- ↑ سجادپور. ص33.
- ↑ آرامی. ص1.
- ↑ www.boshranews.com
- ↑ ibid
- ↑ ibid
- ↑ Kramer. p65-66.
- ↑ Jeffry Mankoff, “Russia and the west: Taking the longer view”, the Washington Quarterly, spring 2007, p. 123, and http:// Taraqiu. Eu, and http:// Russian.com . p124.
- ↑ Cohen. p1-2.
- ↑ کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،