اسلام در چین: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
خط ۱۶: خط ۱۶:


=== ''شکل گیری محله ­های مسلمان نشین در شهرهای چین'' ===
=== ''شکل گیری محله ­های مسلمان نشین در شهرهای چین'' ===
مسلمانان مهاجر اغلب در محله­های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی­ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محله­های مهاجر نشین خارجی که فان­که( محله­ی خارجیان) خوانده می­شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضی­القضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آن­ها را حل و فصل می­کردند[vii]. این محله­ ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته ­های اجتماعی اولیه­ی مسلمانان در چین به شمار می­روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل می­گرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه­ی چینی که در آن زندگی می­کردند.
مسلمانان مهاجر اغلب در محله­های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی­ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محله­های مهاجر نشین خارجی که فان­که( محله­ی خارجیان) خوانده می­شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضی­القضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آن­ها را حل و فصل می­کردند<ref>مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004</ref>. این محله­ ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته ­های اجتماعی اولیه­ی مسلمانان در چین به شمار می­روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل می­گرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه­ی چینی که در آن زندگی می­کردند.


در این محله­ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه­های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده­های مسلمان حول محور مسجد و به­ صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آن­ها که اغلب با چینی­های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه­ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می­ شد و نیازی به ارتباط با جامعه­ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آن­ها نیز از کشور مبدأ می­آمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه­های کوچک مسلمان برای جامعه­ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر می­رسید. براساس نوشته­های تاریخی چین، در عصر سلسله­ی تانگ، تنها در شهر چانگ­اَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی­ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه­های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازی­ها و سرگرمی­ها و تفریحات به نمایش گذاشته می­شد که مورد توجه جامعه­ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباس­های خارجی که در این میدان عرضه می­شد به شدت مورد استقبال چینی­ها قرار می­گرفت<ref>Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press</ref>.   
در این محله­ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه­های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده­های مسلمان حول محور مسجد و به­ صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آن­ها که اغلب با چینی­های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه­ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می­ شد و نیازی به ارتباط با جامعه­ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آن­ها نیز از کشور مبدأ می­آمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه­های کوچک مسلمان برای جامعه­ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر می­رسید. براساس نوشته­های تاریخی چین، در عصر سلسله­ی تانگ، تنها در شهر چانگ­اَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی­ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه­های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازی­ها و سرگرمی­ها و تفریحات به نمایش گذاشته می­شد که مورد توجه جامعه­ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباس­های خارجی که در این میدان عرضه می­شد به شدت مورد استقبال چینی­ها قرار می­گرفت<ref>Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press</ref>.   


=== ''اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله­ ی یوان'' ===
=== ''اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله­ ی یوان'' ===
در عصر سلسله­های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژه­ای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست­های مهم دولتی، به ویژه در بخش­های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول­ها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول­ها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آن­ها سعی می کردند با ارایه­ی خدمات برجسته­ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه­ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه­ی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمده­ی استفاده ­ی مغول­ ها از مسلمانان در بخش­های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول­ها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره­ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی­های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آن­ها نبودند و مغول­ها هم پس از مشاهده­ی مواردی از کارشکنی چینی­ها، نسبت به آن­ها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می­کردند. و لذا، برای اداره­ی سرزمین وسیع و دارای سابقه­ی فرهنگ و تمدنی هم­چون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش­های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست­های استفاده­ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره­ی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[i]، در رسیدن به عالی­ترین پست­های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه­ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه­ی ایالت­های مختلف را مسلمانان تشکیل می­دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قا­آن حکومت می­کردند.  
در عصر سلسله­های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژه­ای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست­های مهم دولتی، به ویژه در بخش­های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول­ها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول­ها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آن­ها سعی می کردند با ارایه­ی خدمات برجسته­ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه­ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه­ی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمده­ی استفاده ­ی مغول­ ها از مسلمانان در بخش­های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول­ها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره­ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی­های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آن­ها نبودند و مغول­ها هم پس از مشاهده­ی مواردی از کارشکنی چینی­ها، نسبت به آن­ها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می­کردند. و لذا، برای اداره­ی سرزمین وسیع و دارای سابقه­ی فرهنگ و تمدنی هم­چون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش­های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست­های استفاده­ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره­ی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان<ref>نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران</ref>، در رسیدن به عالی­ترین پست­های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه­ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه­ی ایالت­های مختلف را مسلمانان تشکیل می­دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قا­آن حکومت می­کردند.  


مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله­های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت<sub>­</sub>های سیاسی برکنار نبودند. آن­ها از نظر موقعیت سیاسی در رده­ی بعد از مغول­ها و برتر از چینی­ها قرار داشتند. در تمامی بخش­های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آن­ها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه­ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی­ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره­های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی­شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می­شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه­ای بهره­مند بودند. حوزه­ی اختیارات قاضی القضات­ها و شیخ الاسلام­ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برا­ی مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می­گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آن­ها که به 150 هزار نفر می­رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می­کردند[ii]. در این عصر، اسلام از نظر چینی­ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می­شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله­های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت<sub>­</sub>های سیاسی برکنار نبودند. آن­ها از نظر موقعیت سیاسی در رده­ی بعد از مغول­ها و برتر از چینی­ها قرار داشتند. در تمامی بخش­های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آن­ها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه­ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی­ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره­های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی­شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می­شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه­ای بهره­مند بودند. حوزه­ی اختیارات قاضی القضات­ها و شیخ الاسلام­ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برا­ی مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می­گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آن­ها که به 150 هزار نفر می­رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می­کردند<ref>فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کون</ref>. در این عصر، اسلام از نظر چینی­ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می­شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.


افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغول­ها، در سرتاسر خاک چین، به ­صورت شبکه ه­ای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه­های عبوری کاروان­های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه­های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله­های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه­ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه­ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان­های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.  
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغول­ها، در سرتاسر خاک چین، به ­صورت شبکه ه­ای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه­های عبوری کاروان­های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه­های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله­های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه­ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه­ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان­های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.  
خط ۳۸: خط ۳۸:


==== '''دومين مهاجرت''' ====
==== '''دومين مهاجرت''' ====
تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغول­ها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمين­هاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهه­هاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه­ی ایجاد جامعه­ی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه­ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[iii].   
تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغول­ها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمين­هاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهه­هاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه­ی ایجاد جامعه­ی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه­ی مسلمانان این کشور شكل گرفت<ref>طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعه­ی مسلمانان دو رگه­ی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.</ref>.   


==== '''سومين مهاجرت''' ====
==== '''سومين مهاجرت''' ====
خط ۸۷: خط ۸۷:
جامعه­ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه­ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه­ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله­ی مینگ و چینی­ها به رسمیت شناخته شد. توسعه­ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول­ها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه­ی خود، باب مراوده را با جامعه­ی چینی باز کردند.  
جامعه­ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه­ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه­ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله­ی مینگ و چینی­ها به رسمیت شناخته شد. توسعه­ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول­ها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه­ی خود، باب مراوده را با جامعه­ی چینی باز کردند.  


----[i] - نوایی عبدالحسین، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران، 1364.
----


[ii] - فنگ جین یوان. همان کتاب. صص 20 و 21.


[iii] - طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعه­ی مسلمانان دو رگه­ی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.
[ii] - .
 
[iii] - .


[iv] - مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004.
[iv] - مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004.

نسخهٔ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۵

مقدمه

اسلام، یکی از سه دين مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ­ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ­ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات­ ها که از گذشته­ های خیلی دور در مسیر جاده­ ی ابریشم رفت و آمد کرده و به ­عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می ­دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.

باید اذعان کرد ­که، سرگذشت هیچ ­یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ­ی پیشینه ­ی جامعه­ ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه­ ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست­ های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه­ ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شايد دليل مشخص نبودن ميزان دقيق جمعيت مسلمانان اين كشور هم ناشي از همين عوامل باشد.

بخش 1- ورود اسلام به چین

اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ­ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله­ ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه­ ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگ­اَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات يا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین می­گویند که در خلال سال ­های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].

اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین

یکی از ویژگی­ های زبان چینی این است که به دلیل محدویت­ های آوایی، برای تلفظ واژه­ها و نام ­های غیر چینی، نمی ­توان معادل دقیقی یافت[iii]، و لذا، معمولا تلاش می­شود که نزدیک­ترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را می­رساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نام­های متعددی گذاشتهاند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام به­کار می­رفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی می­گفتند، به اسلام که از سرزمین­های عربی آمده بود نیز«قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمین­های غربی»، «طریقت سرزمین­های غربی»، «طریقت خویی خویی[iv]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره می­گفتند. از دوران سلسله­ی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیست­ها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار می­گرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیه­ای، نام رسمی این دین را همان«دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[v].

بخش 2- اسلام در دوران سلسله ­های مختلف امپراتوری

اسلام در دوران سلسله­ های تانگ و سونگ

آن­چه از تاریخ فهمیده می­شود این است­که اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقه­ی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جاده­ی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین هم­چون چانگ­اَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگه­ی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی ­شده است. در این نوشته­های تاریخی به نحوه­ی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگ­اَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی هم­چون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[vi]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَن­لو شان[1](755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگ­اَن و لویانگ و پایان آشوب، آن­ها که تعدادشان به بیش از هزار نفر می­رسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آن­ها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسله­ی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسله­ی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آن­ها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیه­ی آنان از قبیل نحوه­ی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.

شکل گیری محله ­های مسلمان نشین در شهرهای چین

مسلمانان مهاجر اغلب در محله­های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی­ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محله­های مهاجر نشین خارجی که فان­که( محله­ی خارجیان) خوانده می­شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضی­القضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آن­ها را حل و فصل می­کردند[۳]. این محله­ ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته ­های اجتماعی اولیه­ی مسلمانان در چین به شمار می­روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل می­گرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه­ی چینی که در آن زندگی می­کردند.

در این محله­ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه­های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده­های مسلمان حول محور مسجد و به­ صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آن­ها که اغلب با چینی­های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه­ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می­ شد و نیازی به ارتباط با جامعه­ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آن­ها نیز از کشور مبدأ می­آمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه­های کوچک مسلمان برای جامعه­ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر می­رسید. براساس نوشته­های تاریخی چین، در عصر سلسله­ی تانگ، تنها در شهر چانگ­اَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی­ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه­های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازی­ها و سرگرمی­ها و تفریحات به نمایش گذاشته می­شد که مورد توجه جامعه­ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباس­های خارجی که در این میدان عرضه می­شد به شدت مورد استقبال چینی­ها قرار می­گرفت[۴].

اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله­ ی یوان

در عصر سلسله­های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژه­ای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست­های مهم دولتی، به ویژه در بخش­های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول­ها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول­ها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آن­ها سعی می کردند با ارایه­ی خدمات برجسته­ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه­ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه­ی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمده­ی استفاده ­ی مغول­ ها از مسلمانان در بخش­های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول­ها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره­ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی­های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آن­ها نبودند و مغول­ها هم پس از مشاهده­ی مواردی از کارشکنی چینی­ها، نسبت به آن­ها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می­کردند. و لذا، برای اداره­ی سرزمین وسیع و دارای سابقه­ی فرهنگ و تمدنی هم­چون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش­های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست­های استفاده­ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره­ی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۵]، در رسیدن به عالی­ترین پست­های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه­ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه­ی ایالت­های مختلف را مسلمانان تشکیل می­دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قا­آن حکومت می­کردند.

مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله­های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت­های سیاسی برکنار نبودند. آن­ها از نظر موقعیت سیاسی در رده­ی بعد از مغول­ها و برتر از چینی­ها قرار داشتند. در تمامی بخش­های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آن­ها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه­ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی­ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره­های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی­شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می­شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه­ای بهره­مند بودند. حوزه­ی اختیارات قاضی القضات­ها و شیخ الاسلام­ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برا­ی مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می­گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آن­ها که به 150 هزار نفر می­رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می­کردند[۶]. در این عصر، اسلام از نظر چینی­ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می­شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.

افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغول­ها، در سرتاسر خاک چین، به ­صورت شبکه ه­ای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه­های عبوری کاروان­های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه­های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله­های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه­ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه­ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان­های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.

می­توان گفت، عصر حاکمیت سلسله­ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه­های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه­ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.

مهاجرت ­ها و تأثير آن در جامعه­ی مسلمانان چين

در طول صدها سال شكل گيري و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرت­ها زمینه­های جديدي براي شكل گيري و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگي و دامنه­ی  این تاثيرگذاري­ها اشاره می­شود.

مهاجرت­ های تاریخی مسلمانان در چین

نخستين مهاجرت

درست پس از پيدايش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چين آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستاده­ی ويژه­ی خلیفه­ی سوم به شهر چانگ­اَن پايتخت آن روز چين در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمي بين امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زيادي از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طريق جاده­ی مشهور ابريشم از غرب و شمال غرب وارد چين شدند؛ هم­زمان بسياري از تجار مسلمان عرب و فارس نيز از طريق«جاده­ی ابريشم دريايي» به چين سفر كرده و در سواحل درياي جنوب شرقي چين ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زميني و دريايي وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل درياي جنوب شرقي چين به قديمي ترين ناحيه­های مسلمان نشين اين كشور تبديل شدند.

دومين مهاجرت

تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغول­ها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمين­هاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهه­هاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه­ی ایجاد جامعه­ی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه­ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[۷]

سومين مهاجرت

عمده­ی مسلمانان در چین، در دوران سلسله­ی مينگ صورت گرفت كه اين دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعه­ی چین به عضویت در جامعه­ی چینی، عصر مهمي در تاريخ مسلمانان این سرزمین به شمار می­آید. هنگامي كه جو يوان­جانگ(Zhu Yuan Zhang) امپراتور دودمان مينگ، ارتش خود را پايه ريزي كرد، تعداد زيادي از افسران عاليرتبه­ی ارتش او را مسلمانان (خویي) تشکیل می­دادند. پس از اشغال منطقه­ي يون­نَن توسط لشگر سيصد هزار نفره­ی مينگ،  مسلمانان ساكن جنوب رودخانه­ی يانگ­تسه، گروه گروه وارد استان يون­نان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چين به اوج خود رسيد. هم­چنين از زمان اوداي( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربي به داخل چين آغاز شد كه اين مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطه­ی حكومت مينگ با مناطق غربي به پايان رسيد. 

چهارمين مهاجرت

تاريخي مسلمانان در دوران­هاي شيان­فِنگ(Xian Feng)، از (1851 تا 1862) و تونگ­جي( Tong Zhi)، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پيوست كه در تاريخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان يون­نَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قيام مسلمانان در استان­هاي شَن­سي و گنسو و قيام دو ون­شيو(Du Wen Xiu) در استان يون نَن، گسترده تر از ساير قيام­ها بود، ولي همه­ی اين شورش­ها توسط ارتش امپراتوری دودمان چينگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چينگ پس از سركوبي قيام­هاي مسلمانان، سياست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنين شرايطي بود که مسلمانان از استان­هاي شَن­سي، گَنسو، نينگ­شيا و چينگ­خَي همراه با ضربه­هاي شديد روحي و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به ساير مناطق شدند. مسلمانان دونگ­گان(Dong Gan) موجود در آسياي ميانه از همان زمان بوجود آمدند.

پنجمين مهاجرت

مسلمانان پيش از تأسيس چين جديد در سال 1949 به­وقوع پيوست. قبل از آزادي چين، تعداد زيادي از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملي کومین­تانگ با کمونیست­ها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیست­ها و همراه با نیروهای چیان­کای­چک، از طريق يون­نَن فرار کرده و وارد كشورهاي آسياي جنوب شرقي شده و در آنجا مقيم شدند. اكنون فرزندان اين مهاجران مسلمان بيشتر در كشورهاي تايلند، برمه، عربستان سعودي، تایوان و ساير مناطق به­طور پراكنده زندگي مي­كنند. هر چند دامنه­ی اين مهاجرت كوچك بود، ولي پراكندگي مسلمانان چینی را تا آسياي جنوب شرقي گستراند.

شكل گيري جامعه­ی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینه­ی تلفيق فرهنگ اسلامي و فرهنگ سنتي چين را نیز فراهم و فرهنگ ویژه­ی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.

تأثير مهاجرت­ها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین

تلاقي بين دو فرهنگ اسلامي و کنفوسيوس و تاثير گذاري آنان در يكديگر و تماس بين دو فرهنگ اسلامي و كنفوسيوس هم­زمان با نخستين دور مهاجرت مسلمانان به چين آغاز و در تمام مراحل رشد تاريخي آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان اين دو فرهنگ، بيشتر در 3 مهاجرت بزرگ اوليه صورت گرفت، در حالي كه در 2 مهاجرت بعدي بيشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.

تأثير اقتصادي،  تاريخي و فرهنگي مهاجرت ها

تأثير دومين و سومين مهاجرت در تاريخ مسلمانان چین، بيشتر در زمينه­هاي اقتصادي ظاهر شده است. اين دو مهاجرت که در دوران سلسله­هاي يوان و مينگ رخ داد، هر دو از طريق لشگركشي پر دامنه صورت گرفت. دومين مهاجرت در دروان سلسله­ی يوان بيشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومين مهاجرت در دوران مينگ و بيشتر از جنوب به غرب بوده است.

مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مينگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامه­ی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسله­ی تانگ از طريق جاده­ی ابريشم دريايي بوده است. اين مسلمانان به محض ورود به سرزمين چين، به مناطق داراي فرهنگ كشاورزي كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پيشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مينگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظامي­گري بود. در دوران مينگ، دستيابي به زمين زراعت از طريق مهاجرت به اوج خود رسيد و سرانجام مسلمانان در منطقه­ی يون­نن، صاحب زمين­هاي وسيعي شدند و در آنجا بود که ناحيه­ی فرهنگ كشاورزي مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلايل تاريخي، مسلمانان هم­چنان يك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگاني به شمار می­آیند.

تاثير فرهنگي ناشي از چهارمين و پنچمين مهاجرت­ها

عامل چهارمين و پنجمين مهاجرت در تاريخ مسلمانان(خویي)، دگرگوني بزرگ اوضاع سياسي و اجتماعی داخل چين بود. قيام­هاي پي در پي مسلمانان در دوران­ سلسله­ي چينگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكست­هاي مكرر، با لطمات شديد روحي و روانی ناشي از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چينگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسيوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهي از آن­ها به خارج از كشور مهاجرت كردند. اين مهاجرت در روحيه­ی مسلمانان تأثير منفي گذاشته و موجب برخورد شديد میان فرهنگ اسلامي و فرهنگ كنفوسيوس شد. اين تضاد در قيام­هاي پر دامنه­ی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمين مهاجرت مسلمانان نیز ادامه يافت.

در چنين شرايطي بود که رابطه­ی فرهنگ اسلامي با فرهنگ كنفوسيوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرايش پيدا كرد. بويژه در اواخر دوران چينگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسيوسی چین عميق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جديدي كه مناسب زندگي آنان نبود مهاجرت كردند و براي ايجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شديداً به فكر تشكيل مليتی خاص افتاده و در برابر محيط پيراموني و ساير اقوام هشيارانه برخورد كردند.

تاثير مهاجرت­های تاريخي در تحولات و رشد جامعه­ی مسلمانان معاصر چین

مهاجرت­های پنجگانه­ی پیشین موجب شد كه جامعه­ی مسلمانان چین دارای ويژگي­هاي زير باشد.

الف ـ ويژگي سكونتی

پراكنده و گسترده در سراسر چين و تمركز در دو ناحيه­ی مسلمان نشين شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(يون­نَن). (غیر از منطقه­ی سین کیانگ که اساسا منطقه­ی مسلمان نشین است.)

ب‌ـ‌ ويژگي فرهنگي

  تمايل به تجارت و بازرگاني و عدم توجه به توسعه­ی آموزشی و نوشتن تاريخ خود؛

ج ـ ويژگي روحي

زندگي اجتماعي بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسيوس و پافشاري بر فرهنگ، ايمان و اعتقادات اسلامي در زندگی فردی[iv].

دوران سلسله­ی مینگ و هویت یابی جامعه­ی مسلمانان

پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغول­های غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغول­ها در چین برای مسلمانان توسعه­ی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسله­ی یوان و روی کار آمدن مخالفان آن­ها که به سلسله­ی مینگ مشهورند هم برای جامعه­ی تازه پا گرفته­ی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.

بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی

جانشین­های مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آن­ها را غریبه­های غیرخودی تلقی می­کردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمی­دانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمی­کردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسله­ی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاک­سازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگ­های بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر این­صورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمین­های آباء و اجدادی خود بازگردند. باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو به­رو شد. از یک­سو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بوده­اند امری ناممکن به­نظر می­آمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن می­بالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.

در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعه­ی در اقلیت مسلمان را با جامعه­ی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.

رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز

جامعه­ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه­ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه­ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله­ی مینگ و چینی­ها به رسمیت شناخته شد. توسعه­ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول­ها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه­ی خود، باب مراوده را با جامعه­ی چینی باز کردند.



[ii] - .

[iii] - .

[iv] - مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004.

بخش 3-شخصیت­ های مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دوران­ های مختلف

در طول تاريخ بيش‌از هزار و سیصد ساله­ی‌ حضور اسلام در چین، تعداد زيادي‌شخصیت انديشمند، سياست‌مدار، صنعتگر، كارشناس‌نظامي، كارشناس‌آموزشي‌، پزشک، ادیب، هنرمند و روحاني‌مسلمان در این کشور پا به‌عرصه­ی‌ظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثير گذار بوده و منشأ خدمات گسترده­ و فراوانی بوده­اند. این گونه شخصیت­های برجسته‌، تقريبا در هر عصری و در تمامی‌زمينه‌ها حضور داشته‌اند. برخي‌از علوم‌خاص‌متعلق به مسلمانان،‌نظير علوم‌داروئي‌‌و نجوم،‌در دوران­هاي‌يوان‌و مينگ‌از موقعيتی شايسته­ و‌تاريخي‌برخوردار بودند. ظهور این شخصیت­ها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیت­ها و زمینه­های گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی می­آید.

برخلاف اغلب اقلیت­های قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكنده‌ترين‌اقليت‌ملي‌و دینی در سراسر این کشور‌ به شمار می­آیند. پراكندگي‌جغرافيايي‌ظهور شخصيت­هاي‌تاريخي‌ مسلمان‌ در این کشور نيز انعكاسي‌از همین پراكندگی محل سکونت‌ آنان‌ است، كه‌مي­توان‌ تجمع پيدايش آنان را به‌چند منطقه‌ تقسيم‌كرد:

1ـ منطقه‌­ی شمال‌غربي‌، با مركزيت‌استان گنسو.

2ـ منطقه­ی‌شمال‌چين،‌با مركزيت‌پكن.

3ـ منطقه­ی‌جنوب‌غربي،‌با مركزيت‌استان يون­نن.

4ـ منطقه­ی‌سواحل‌درياي‌جنوب‌شرقي،‌با مركزيت‌استان جيانگ‌­سو.

سیاسی_اقتصادی نظامی مذهبی پزشکی علمی و فنی تاریخی_جغرافیا_فلسفه ادبی_هنری آموزشی پرورشی سایر
سلسله یوان 16 6 1 3 2 4
سلسله مینگ 6 15 1 3 7 1 1
سلسله چینگ 6 13 7 12 4
دوران معاصر 4 52 1 1 2 1 5 4

شخصیت­ های مسلمان دوران‌سلسله‌­ی يوان‌

همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصر‌حاكميت‌ سلسله­ی‌ يوان‌، دوره‌­ی مهمي ‌در تاريخ‌ چین و نقطه­ی عطفی برای شكل‌گيري‌ جامعه­ی مسلمانان خوي ‌به شمار می­آید كه ‌ويژگي­هاي ‌تاريخي ‌آن ‌به­شرح ‌زير است:

الف‌ـ منشأ اصلی مليت ‌مسلمانان خوي ‌و سایر ‌اقوام مسلمان ‌وارد شده‌ به‌ چين‌، از مسیر غرب‌کشور بوده‌ است.

ب‌ـ شخصيت­هاي‌‌ مسلمان از نظر شغلي‌ بيشتر شخصيت‌ سياسي‌ بودند.

ج‌ـ تركيب مشاغل ‌آنان ‌متنوع ‌و همه ‌جانبه‌ و متعادل و متناسب ‌بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمس‌الدين ‌سياستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس ‌و متخص امور مالياتی‌، جمال‌ الدين ‌از نظر علمي فردي ‌شایسته و با استعداد، يحيي ‌دارالدين ‌‌معماری سرشناس و برجسته، شمس ‌متخصص و كارشناس‌علم‌ كنفوسيوس، علاءالدين ‌صنعتگر ‌توپ‌سازي، و در زمينه‌­ی شعر سعدالله، نقاشي‌ گائو­كه­گونگ(Gao Ke Gong)، موسيقي ‌ما جيو­گائو(Ma Jiu Gao)، نام برد که از شهرت ‌به­سزائي ‌برخوردارند.

د ـ مسلمانانی كه‌در زمان‌يوان‌وارد چين‌شدند، اعم‌از مقامات‌ عالیرتبه‌ و افراد معمولي‌، از مناطق ‌و کشورهای مختلف‌ به ‌اين‌ كشور آمده‌ و به­طور پراكنده ‌در سراسر چين ‌اقامت ‌گزيدند. و اغلب در نقل ‌مكان و مهاجرت­ها اعوان ‌و انصار و خانواده‌هاي ‌خود را نیز همراه‌ خود مي­بردند و فرزندان‌ و سربازان ‌و اطرافيان ‌آنان ‌هم‌ كه‌ مسلمان ‌بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن‌ مي‌­شدند.

شخصیت­ های مسلمان دوران ‌سلسله ­ی ‌مينگ‌

دوران‌ حاكميت ‌سلسله­ی ‌مينگ‌ هم‌ دوران‌ مهمي‌ براي‌ رشد قوم‌ خوي‌ بود.

اولا، در دوران‌ مينگ ‌بود كه‌ تعدادي‌ از شخصيت­هاي ‌مهم ‌مسلمان همچون جِنگ خِه، خَی‌­رویي( Hai Rui)، مقام‌ عاليرتبه‌­ی عادل ‌و درستكار، لي­جي(Li Zhi)، انديشمند، تاريخدان ‌و اديب ‌معروف‌ چين، خودنگ­جو(Hu Deng Zhou)، بينانگذار آموزش ‌مسجدي،‌ وانگ‌دَي‌يو(Wang Dai Yu)، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد.

ثانيا، اگرچه تا دوران‌ سلسله‌­ی يوان، ‌اكثر ‌قريب ‌به ‌اتفاق مسلمانان ‌نام‌­هاي ‌معمولي‌ اسلامي ‌و يا اسامي‌ عربي، فارسي ‌و تركي ‌خود را حفظ‌ كرده‌ بودند، ولي ‌در دوران ‌سلسله­ی ‌مينگ نام و نام‌خانوادگي‌ مسلمانان به ‌اسامي ‌چيني ‌تبديل ‌شد.

ثالثا، در بين ‌شخصيت­هاي ‌برجسته‌­ی مسلمان در دوران‌ مينگ، تعداد شخصيت­ها و مقامات عالیرتبه­ي ‌نظامي بيش از ساير مقامات بود. جو يوان­جانگ(Zhu Yuang Zhang‌)، نخستين ‌امپراتور دودمان‌ مينگ،‌ برحسب‌ جايگاه ‌و نقش ‌مسلمانان در آن ‌زمان‌، بسياري ‌از افسران ‌و ژنرال­هاي ‌مسلمان را به کار گرفت. در آن‌ زمان ‌ده ‌ژنرال ‌عالیرتبه ‌از جمله‌ چانگ‌يو­چون(Chang Yu Chun)، خو دَ­خي(Hu Da Hai‌)، خو دِ­جي( Hu De Ji)، دِنگ‌دِشينگ(Deng De Xing)،‌ مو اينگ(Mu Ying)، لان‌يو(Lan Yu)، فنگ‌شنگ‌(Feng Sheng)، فنگ‌گوِه يونگ(Feng Guo Yong)،  همگي‌ مسلمان و از نژاد خوي ‌‌بودند.

در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعه­ی اسلام و جامعه­ی مسلمانان خوی، سه پدیده­ی مهم به وقوع پیوست: 1) شکل گیری مکتب­های صوفیانه در شمال غربی چین؛ 2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛ 3) آغاز تألیف کتاب­ها و آثار اسلامی به زبان چینی[i].

شخصیت­ های مسلمان دوران ‌سلسله‌­ی چينگ

حدود 300 سال‌در دوران‌ حاكميت ‌سلسله‌­ی چينگ، ‌مسلمانان چینی تحت ‌شدید­ترین ظلم ‌و ستم‌ حاكمان ‌چينگ ‌قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ‌ظلم ‌و ستم ‌باشد، مبارزه ‌و مقابله ‌هم‌ خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانه­ی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آن­ها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر می­کردند که اگر سایر اقلیت­ها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.

در ميان ‌شخصيت­هاي ‌مسلمان دوران‌ چينگ‌، تعداد شخصيت­هاي ‌ادبي ‌و هنري ‌25 درصد از تعداد كل‌شخصيت­هاي ‌مسلمان این دوره را تشكيل‌ مي­دادند. به­ عنوان ‌نمونه،‌ دينگ‌پنگ(Ding Peng)، ما شي­زون‌(Ma Shi Zun)، دينگ‌وِي(Ding Wei‌)، جِن‌اينگ­فنگ‌(Zhen Ying Feng)، سون‌پنگ(Sun Peng)، سه‌يو(Se Yu)، ما رو وِي(Ma Ru Wei)، شا شن(Sha Shen‌)، لي‌ روِه‌شو(Li Ruo Xu)، ما جي‌لونگ(Ma Zhi Long)، از جمله ‌كساني ‌بودند كه ‌در زمينه­ی ‌خلق‌ ادبيات ‌مسلمانان چینی موفقيت­هايي‌ شایان توجهی را به­ دست ‌آوردند.

ماجو(Ma Zhu)، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی(Liu Zhi)( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ دای­یو(Wang Dai Yu)، ماجو و ما دِه­شین(Ma De Xin)( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده می­شوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن  را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامه­ی حج»  او از کتاب های خوب و خواندنی او است.

پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقه­ای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقه­ی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه حکومت چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی دولت چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبه­ی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینه­های آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[ii].

شخصیت­ های مسلمان در دوران ‌معاصر

پس‌از جنگ ‌ترياك‌، مبارزه ‌با امپرياليسم ‌و فئوداليسم ‌‌وظيفه‌­ی عمومي ‌مردم‌ چين ‌شد. در اين ‌شرايط ‌تاريخي‌، تعداد زيادي ‌از شخصيت­هاي ‌برجسته ‌از مسلمانان نژاد خوي ‌در مبارزات ‌استقلال‌ طلبانه‌­ی ملت‌ چين ‌فعالانه به ‌ميدان ‌آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجسته­ی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.

در همین ‌دوران‌ بود که نخستين ‌روزنامه‌­ی مسلمانان به ­زبان ‌چيني ‌معاصر به نام«روزنامه‌­ی ميهن‌پرستي» و نخستين ‌مجله­ی ‌اسلامی به نام«هوشياری» تأسيس ‌و منتشر شد و همزمان ‌اولین‌ سازمان‌ مردمي ‌مسلمانان خوي ‌چين ‌به نام‌ «انجمن‌مسلمانان چين» تأسيس ‌و مدارس‌ مختلفي ‌براي ‌آموزش ‌و تربيت ‌کودکان مسلمان به ‌وجود آمدند که اين ‌تلاش­ها نشان دهنده­ی ارتقای بي‌سابقه‌­ی خود آگاهي ‌مسلمانان‌ خوي ‌بود.

در این حرکت خود آگاهانه، افرادی هم­چون، تونگ‌زونگ(Tong Zong‌)، مالين‌اي‌(Malin Yi)، دينگ‌جو يوان(Ding Zhu Yuan)، خوانگ‌جِن‌­پان( Huang Zhen Pan)، چاي‌دا­يو(Chai Da Yu)، ما ليو­جو(Ma Liu Zhuo)، دينگ‌بائو­چِن(Ding Bao Chen‌)، جانگ‌زي­چي(Zhang Zi Qi)، دينگ‌گونگ‌­چِن‌(Ding Gong Chen)، از جمله ‌پيش‌آهنگان ‌مسلمانان چین در عصر حاضر به‌شمار مي­آيند[iii].

بَي‌شوو اي(Bai Shou Yi)، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیت­های مهم مسلمان در چین را در یک مجموعه‌­ی چهار جلدي،‌ تحت عنوان:«شرح‌ حال‌ شخصيت‌­هاي‌ مسلمان نژاد خوي‌« که در سال‌1997 به‌ چاپ ‌رسيده ‌است،‌ مفصلا توضیح داده و ‌اين ‌شخصيت­ها را به‌ چهار بخش‌، دوران‌ سلسله‌هاي ‌يوان، مينگ، چينگ ‌و معاصر تقسيم‌ كرده‌ است. در اين‌ كتاب‌ بيوگرافي‌326 نفر از شخصيت­هاي‌ مسلمان(بيوگرافي ‌كامل‌192 نفر و بيوگرافي مختصر 134 نفر) آورده‌ شده‌ است.

جِنگ­خِه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ

اگرچه شخصیت­های مسلمان بسیاری در عصر امپراتوری مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگ­خِه، نه تنها در عصر مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژه­ای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگ­خِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغول­ها، در یک خانواده­ی مسلمان در استان یون­نن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگ­خِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمس­الدین، از شخصیت­های مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغول­ها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجه­ی دربار به قصر امپراتور در شهر نانجینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجه­ی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی دودمان مینگ، که ورود ناوگان­های تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینی­ها به سمت اقیانوس­ها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگ­لِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله­، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگان­های عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شده­ی آنروز علاقه­ی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت می­کرد.

برای تحقق این امر، امپراتور یونگ­لِه، به جِنگ­خِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتی­های چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینه­ی گسترش مناسبات دوستانه و توسعه­ی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگ­خِه، طی سال­های 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمین­های اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیره­ی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارش­های مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگ­خِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانه­ی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینه­ی منوره مشرف شدند[iv].[v].

عوامل افزایش بیش از پیش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ

اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[vi]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعه­ی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینی­ها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.

1-   تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.

2-   مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین

3-   انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی

4-   ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانواده­ی دختر نیز می­شد.

5-   پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانواده­های بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانواده­های مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی

6-   آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانه­ی آن توسط برخی از اقوام مختلفی­ که با مسلمانان مراوده داشتند.

سلسله ی چینگ، عصر نابردباری چینی­ها و رویارویی و قیام مسلمانان

پس از سقوط دودمان مینگ، نوبت به ظهور سلسله­ی چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوری­های چین به شمار می­آید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانه­ی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان چینگ(مانند مغول­ها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسله­ای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر می­بردند.

وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر دوران مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی هم­چون قحطی و خشک­سالی از یک سو، و درگیری­های دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسله­ی مینگ شده بود، و هم­چنین نا خشنودی طبقات بالای جامعه­ی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعه­ی چینی به صورت عموم و سایر اقلیت­های نژادی که خود را با سابقه­ تر و مستحق­ تر به حکومت نسبت به منچو­ها می­دانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتی­های داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامی­های گسترده­تر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطه­ی جنوب غربی( استان یون­نن)، شمال غربی( استان­های گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقه­ی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استان­های یونن و منطقه­ی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزش­ها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومت­های موقت اسلامی آن­ها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرن­های نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آن­ها در پی می­آید.

سیاست­ حاکمان چینگ؛ برخورد با اقلیت­ ها

سلسله­ها و امپراتوران پیش از دودمان چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسله­ی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسله­ها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جایی­های قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت می­گرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسله­ای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار می­رفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه­ و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزش­ها و نُرم­های پذیرفته شده­ی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا  بر اندیشه­های کنفوسیوسی و تائویی مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیت­ها و خرده فرهنگ­های نژادهای گوناگونی که در چین زندگی می­کردند خوف و هراسی نداشته و آن­ها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن میپنداشتند. اقلیت­های قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان امپراتوری چینگ، کاملا برعکس بود. آن­ها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر می­پنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیت­ها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامه­ی حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایه­ی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آن­ها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگ­ها و اقلیت­های قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسله­ی چینگ به نام­های یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد. در این دوران، علی­رغم سخت­گیری­های حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارش­های مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارش­ها را ملامت و آن­ها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[vii]

به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعه­ی مسلمانان، نه در جامعه­ی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.

شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان 

همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیت­های چین به شمار می­رفتند و از سابقه­ی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آن­ها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیت­ها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمی­کردند که از سوی حاکمان چینگ برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی دولت چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانواده­های مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالت­ها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، دولت چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمین­های آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقه­ی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[viii]. سپاهیان چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمین­های مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آن­ها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آق­سو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیری­ها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.

عوامل تأثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها

به­طور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحله­ی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسله­های تانگ و سونگ در دوران سلسله­ی یوان به مرحله­ی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمه­ی دوم قرن نوزدهم وارد مرحله­ی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولت­های چینی و جامعه­ی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل به­صورت خلاصه اشاره می­شود.

الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی دولت چینگ:

-        نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛

-        حسادت و بدگویی آن­ها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛

-        ارایه­ی گزارش­های خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی چینگ؛

-        روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آن­ها؛

-        سرکوب اعتراضات و خواسته­های به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینی­های غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آن­ها و مسلمانان؛

-        بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی هم­چون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماریهای فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛

-        فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،

-        آغاز شورش­های پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیت­های دینی و اجتماعی مسلمانان؛

-        فراهم شدن زمینه­های رویارویی و از میان رفتن سیاست­های تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیت­ها، به ویژه مسلمانان؛

-        رفتار ستیزه جویانه­ی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیت­ها؛

-        آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانه­ی مرکزی و اتخاذ تصمیم­های خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛

-        احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامه­ی حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با حکومت چینگ؛

ب‌-    عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان:

-        افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛

-        گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛

-        ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛

-        ادامه­ی تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشه­های انقلابی به چین؛

-        گسترش اندیشه­های اصلاح طلبانه­ی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاط­های فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛

-        ورود برخی از اندیشه­ها و مکاتب طریقت­های صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیره­ی عربی؛

-        آغاز اختلافات و درگیری­های فرقه­ای میان مسلمانان طرفدار آموزه­های دینی قدیم و جدید؛

-        احیای تفکرات آزاد اندیشانه­ی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشه­های احیاگرانه­ی اسلامی از خارج؛

-        به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیض­ها، سرکوب­ها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آن­ها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛

-        رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛

-        تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفته­ی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛

-        آغاز شورش­های گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپینگ­ها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعه­ی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین


[i] - وانگ فنگ، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسنده­ی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسله­های مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا. ژانویه 2007.  

[ii] - وانگ فنگ. همان.

[iii] - ماگوان دِ. همان.

[iv] - گزارشی از دومین سمینار بین المللی- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.2002.

[v] - مراد زاده، رضا. همان کتاب.

[vi] - ایزراییلی رافائل. همان کتاب./ فنگ جین یوان، همان کتاب./ هم چنین نگاه کنید به Jean A. Berlie, Islam in China. Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus LTD. Thailand, Bangkok. 2004.

[vii] - رافایل، ایزراییلی. همان کتاب. صفحات 190 و 191.

[viii] - جیمز هستینگز، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک، 1974. ص 892.


بخش4- مبارزات مسلمانان در چین

قیام­ ها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم[i]

با ادامه­ی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیت­ها از دهه­ی 1720 میلادی آغاز و در طول قرن­های هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چاره­ای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانه­های شورش در منطقۀ عمومی شمال غرب چین، شامل استان­های گنسو، نینگ شیا و یون­نن، بروز کرد. آن چه در پی می­آید، شرح مختصری از قیام­های سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.

الف- قیام مسلمانان در مناطق استان­ های شانسی و گنسو

در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامه­ی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آن­جا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشه ­ها­ی صوفیانه ­ی خوفیه ­ی متعادل و جهریه­ی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نام­های ما لَیچی(Ma Laichi)(1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین(Ma Ming Xin)(1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشه­ی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.

مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آن­ها«مکتب قدیم» گفته می­شد. در حالی­که مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه به­خاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته می­شد.

در اثر اختلافات سلیقه­ای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینه­های عقیدتی پیش آمد، و هم­چنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سال­های میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامی­هایی توسط پیروان«مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند.

در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینی­های نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگ­ها، گروه­های مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز به­خاطر ترس از این گروه­های مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.

نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و هم­چنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در دره­ی رودخانه­ی وِی(Wei)فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آن­ها از هم نژادی­های خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیه­ی 1862، مبارزان سازمان یافته­ی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقت­های صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استان­های شانسی، گنسو و نینگ­شیا در غرب رودخانه­ی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آن­ها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شی­اَن مرکز استان، آن را به محاصره­ی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگ(Dolongga)، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانواده­های خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامه­ی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفته­ی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گسترده­ای از استان­ گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطه­ی خود درآورده و از نفوذ دولت چینگ خارج ساخته بودند.

دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگ­تانگ(Zuo Zhongtang) که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ(Ma Hualong) در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویه­ی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبه­ی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند. 

مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقه­ی خِه­جو(He Zhou)(لینگ­شیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَن­جو(Lanzhou) بود. ماجان­آئو(Ma Zhan’Ao) فرمانده مسلمان منطقه که آماده­ی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگ­شیا، به منطقه­ی شی­نینگ(Xining) که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان(Ma Guiyuan) را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.

متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علی­رغم مقاومت سرسختانه­ی مدافعین شهر، قلعه­ی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.

ب- شورش مسلمانان در منطقه ­ی سین کیانگ

پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت امپراتوری چینگ قرار داشت. منطقه­ی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَن­شَن(Tian Shan) به مرکزیت ایلی؛ منطقه­ی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقه­ی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده می­شد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیات­ها را افزایش و مالیات­های جدیدی وضع کردند و یا پست­های دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت می­فروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگ­ها و افزایش مالیات­ها از یک سو، و حملات تخریبی خواجه­ها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند.

با آغاز شورش مسلمانان در استان­های شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گسترده­ی آنان به پردازند[i]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه حاکمان چینگ زده و سایر اقلیت­های مسلمان هم­چون قیرقیزها، قزاق­ها و اویغورها نیز به آنان پیوستند.

شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاه­ها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود.

در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگان­های شهر کوچا شورش کرده و ترک­های اویغوری نیز به آن­ها پیوسته و پایگاه­ها و قلعه­های نظامی را تصرف و ساختمان­های دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاه­ها را به قتل رساندند. این شورش رهبر واحد شناخته شده­ای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعه­های نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آن­ها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاه­های نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهر­ها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سر­انجام اغلب شهرها و پادگان­ها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشانده­ی چینگ در منطقه با پکن قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند.

اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبی­های برخی از فرماندهان منطقه­ای هم­چون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار دولت چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در این­جا مجال پرداختن به آن­ها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد.

   ج - شورش مسلمانان در استان یون­نن و تشکیل حکومت اسلامی به مدت 16 سال

کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گسترده­ی نژاد خَن به استان یون­نن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیری­ها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادی­های خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت می­کردند. در اثر ادامه­ی این بی عدالتی­ها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو(Du Wenxiu) برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یون­نن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عام­های صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بی­شماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان می­دهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی می­کردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حمله­ی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمی­رسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط حکومت چینگ است.

پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهله­ی نخست تلاش کردند باقیمانده­ی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگ­ها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند.

وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین

با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی(Bai Qungxi)) به­عنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبه­ی مسلمان تشکیلات انجمن اسلامی چین را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دهه­ی نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژه­ای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکست­های پی­در­پی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادی­های نسبی به اقلیت­ها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و به اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیت­های فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان(Wang Kuan) در پکن تأسیس و دفتر­های فرعی آن در سایر استان­ها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیت­های فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجله­ی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و هم­چنین، انجام فعالیت­های خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین(Ha De Qing) در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسه­ی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی هم­چون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تین­جین، « العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یون­نن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعه­ی مسلمانان نسبت به اسلام و آن­چه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند.

باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای(Ma BenZhai)(1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[ii].

با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابت­ها به خاطر پاره­ای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راه­پیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[iii]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادی­های مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آن­ها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزش­های دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند.

درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعه­ی به شدت آسیب دیده و متلاشی شده­ی مسلمانان پرداختند. نهاد­های دینی را راه اندازی و فعالیت­های مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آن­ها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعه­ی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دهه­ی 80 و دهه­ی 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[iv].

هم­اینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعه­ی خود از بحرانی­هایی که در این عصر توسعه­ی اقتصادی، جامعه­ی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است.


[i] - Choi Jiwan. History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class. June 2009.

[ii] - وان یائوبین: دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول، 1994 م.

[iii] - Huang Hua. Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press. Beijing. 2008.

[iv] - Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004.


[i] - مورخ برجسته­ی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیام­های متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسله­ی چینگ را در یک مجموعه­ی چهار جلدی تحت عنوان « قیام­های بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.

بخش 5-جریان­ های عمده­ ی اسلامی چین در دوران سلسله­ ی چینگ و پس از آن

پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشه­های اصیل دینی، و هم­چنین، فاصله گرفتن بخش­هایی از جامعه­ی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشه­های صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهنده­ی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقه­گرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانه­ی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعه­ی مسلمانان چین سه جریان عمده­ی دینی به­وجود آمد که معرفی مختصری از این جریان­ها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی می­آید.

1-جریان اسلام سنتی«قدیمی» در چین:

نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروه­های کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل می­دادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل می­دادند. آن­ها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت می­کردند. آنان در هر روستا یا سکونت­گاهی مسجدی احداث و خانواده­های مسلمان در اطراف مسجد خانه­های خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره می­شد.

2-جریان اسلامی پیرو طریقت ­های صوفیانه:

تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیره­ی عربستان برای انجام فریضه­ی حج و یا ادامه­ی تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانه­ی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشه­های صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهم­ترین ویژگی این طریقت­ها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوق­العاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقت­ها به شمار می­آمدند، بود. در حالی­که رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعه­ی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند.

مهم­ترین طریقت­های صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقت­ها به شاخه­های کوچک­تر متعددی تقسیم می­شوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل داده­اند. فرقه­ی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگ­ای(Qi Jing Yi)، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقه­ی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سال­های 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت. طریقت­های خوفیه و جهریه از شاخه­های فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشه­های انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ می­کرد و شورش­های متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالی­که طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راه­حل­های مسالمت آمیز برای مشکلات جامعه­ی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی(Ma Lai Qi)(1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی(Ma Ming Xi)(1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد.

این فرقه­های صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوه­ی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیری­های خونین میان پیروان آن­ها منجر می­شد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقه­ها اجازه­ی ورود به این مساجد را نمی­دادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال می­شد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقه­ی مخالف بود به مسجد راه نمی­دادند.

3-جریان تفکرات جدید اسلامی:

جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسله­ی مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکت­های اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایده­های جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایده­های تازه­ی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمان­های مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستان­های مدرن و مؤسسات عام­المنفعه­ی اسلامی در چین د رنیمه­ی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار می­آیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایده­های اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو(Ma Wanfu)(1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد.

4-جریان چهارم اسلامی:

پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضه­ی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادله­­ی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامه­ی تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعه­ی اسلامی در این کشور را با ایده­ها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازه­ی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند.

.

بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین

قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت می­شود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایره­ی وسیع تری را در بر می­گیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمه­ی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق می­شود که همه­ی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار می­آیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره می­شود.

مسلمانان چين عمدتا از اهل تسنن و حنفي مذهب و پیرو طریقت­های مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار می­روند در حالی­که تعداد قليلي هم شيعه­ی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعيليه و اماميه تقسيم مي­شوند.

طبق نقل قول­های تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادي از شيعیان و سادات آل علي، براي فرار از اذيت و آزارخلفاي جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقي مهاجرت و در نهايت وارد سرزمين چين که از مرکز خلافت اسلامي و دسترسي حکام و سلاطين جور به دور بود پناه آوردند. از اين طريق بود که تشيع و فرهنگ طرفداري از اهل بيت عليهم السلام در چين زمينه­ی نشو ونما يافت.

دليل دیگر تأثير گذاري فرهنگ شيعه در بين مسلمانان چين، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکميت سلسله­ی يوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چين منتقل و اندیشه شیعی­را بين مسلمانان اين ديار گسترش دادند.

علي­رغم حضور پر رنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين ونقش مؤثر شيعيان وايرانيان در گسترش اسلام در اين سرزمين، بنا به دلایلی، تعداد شيعيان اعتقادی ساکن اين منطقه خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه­ی يارکند از استان سين کيانگ است.

پس از پايان دوران انقلاب فرهنگي، آزادي هايي نیز در زمينه­ی برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه به تدريج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرين سرشماري غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شيعه­ی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعه­ی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستاي تابعه­ی سين کيانگ با محوریت شهرهای  یارکند و تاشقورغان زندگي مي­کنند.

شیعیان فرهنگی در چین

آقاي ابراهيم فِنگ جين­يوان، مؤلف کتاب«الاسلام في الصين» به پاره­اي از دلایل حضور فرهنگ شیعی در میان مسلمانان چین اشاره نموده است که برخی از این دلایل در پی می­آید:

«شيخ وانگ جينگ­چاي» چيني(1949-1879) که در اوايل قرن بيستم در مصر اقامت و به امر تدريس اشتغال داشته نقل مي­کند که، در سفر حج خود تعدادي از شاگردان و طلابش وي را همراهي مي­کردند. در بين آن­ها، يک نفر ايراني شيعي نيز بود که نسبت به شيخ ارادت و احترام خاصي قايل مي­شد. شيخ از فرد ايراني دليل اين همه محبت را سئوال مي­کند که در جواب مي­شنود، مگر شما مسلمان چيني نيستي؟ شما مسلمانان چين پيرو تشيع هستيد و ما شما را از خود مي­دانيم"[i]

مؤلف کتاب در ادامه به نقل از کتاب«تصحيح تراجم سلسله­ی يوان»مي­گويد:«به گمان قوي، مسلمانان شرق (يعني چين)از پيروان علي(ع)يعني شيعه هستند» ومجددا به نقل از کتاب«عروق الصينين»مي­گويد که«مسلمانان امروز چين از پيروان مذهب شيعه­ی علوي هستند» و سپس به ده مورد از تأثيرپذيري فرهنگی اهل سنت چین از شیعیان، به شرح زير اشاره مي­کند.

1- مسلمانان چين به رنگ سبز علاقه­ی زيادي دارند، و طلاب در مراسم فارغ التحصيلي خود از شال وپوشش سبز که متعلق به خاندان حضرت فاطمه(س) و پيروان علي(ع) است، استفاده مي کنند و مردم اينگونه افراد را«صاحبان لباس­هاي سبز عربي» مي­نامند.

2- مسلمانان چين علماي بزرگ اسلام را امام مي­گويند درحالي که طلاب را خليفه مي­خوانند و به نظر آنان مقام ائمه و امامت بالاتر از مقام خليفه است.

3- در گذشته، اکثر کتب اسلامي متداول بين مسلمانان چين، به زبان فارسي بوده و واژه های ديني مورد استفاده­ی آن­ها، اغلب به زبان فارسي است و از کلماتی هم­چون روزه، نماز، و آب دست، به جاي کلمات عربي صوم، صلاه، و وضو، استفاده مي­کنند.

4- مسلمانان چين به آنچه در تفاسير قرآن کريم آمده معتقد هستند.

5- زنان مسلمان چيني، اهتمام ويژه­اي به برگزاري مراسم وفات حضرت زهرا سلام الله عليها دارند.

6- نام­هایی هم­چون«علي»، «حسن»، «حسين»، و «فاطمه»، در بين مسلمانان چيني خيلي مورد استفاده قرار مي­گيرد.

7- .در منابر و خطبه­ها، روحانيون، از شجاعت و فضایل علي(ع) خيلي صحبت مي­کنند و مردم ذوالفقار را مقدس مي­دانند.

8- در ذکرها، و دعاهاي پیروان تصوف، بر اعتقاد به ائمه­ی دوازده گانه، حضرت علي ويازده فرزندش هم تاکيد زيادي شده واين دعاها بين مسلمانان سراسر چين شایع است.

9- در مدارس ديني چين تمام علوم اسلامي تدريس مي­شود به جز تاريخ اسلام، زيرا مسلمانان چين با تأسي به شيعيان، به مشروعيت خلفاي اموي و عباسي اعتقاد ندارند. لذا تاريخ اسلام را که بخش قابل توجه آن مربوط به اين دو سلسله است، تدريس نمي­کنند.

10- سخنرانان مذهبي در چين هنگام وعظ، به موضوع حضرت مهدي(ع) هم اشاره مي­کنند که همان امام منتظر شيعيان است. آنان جايگاه ائمه­ی دوازده گانه را هم شأن خلفا می­دانند[ii].

در شجره نامه­ی سيد اجل عمرشمس الدين هم پس از حمد و ستايش خدا و رسول و خلفاي چهارگانه، از تک تک ائمه­ی دوازده گانه، از حضرت علي(ع) گرفته تا حضرت مهدي(عج) نام برده می­شود.

وجود آثار فرهنگ شيعي در سراسرچين به ويژه در اعمال و باورهای دینی مسلمانان اين ديار هم­چنان، قابل مشاهده است. از جمله­ی آن­ها وجود زیارتگاه­هایی تحت عنوان مزار امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)، امام صادق(ع)، و امام کاظم(ع) در منطقه­ی سین کیانگ است که مورد احترام و توجه عموم مردم اعم از شیعه و سنی است. در برخي از آثار تاريخي از جمله مساجد منطقه­ی سين کيانگ وکاشغر نیز نام ائمه (ع) و یا شعرهاي فارسي که در مدح حضرت زهرا (س)و امام حسين(ع) بیان شده، هنوز هم دیده می­شود[iii]:

         

شيعيان اسماعيليه در چين

اقليت تاجيک چين که در منطقه­ی تاشقورغان در استان سين کيانگ، و در دامنه­ی کوه هاي پامير ساکن هستند، همگي از پيروان شيعه­ی شش امامي و اسماعيلي مي­باشند. تعداد جمعيت آن­ها حدود 50 هزار نفر است که به عنوان يک اقليت رسمي چين و جزو 56 اقليت قومي اين کشور به شمار می­آیند.

بر اساس مدارک تاريخي، تاجيک­هاي اين منطقه در قرن دهم ميلادي به اسلام گرويده و در قرن­هاي 16و17پيرو مکتب اسماعيليه شدند[iv]. طبق اين اسناد، در اواخر دودمان مينگ، شخصي به نام سيد سرور از اهالي ايران، همراه با هفتاد نفر ازياران خود وارد اين منطقه شده و با سعي و تلاش آنان، مردم مسلمان منطقه به اعتقادات و مذهب اسماعيليه گرايش پيدا کردند[v]. در برخي ديگر از مدارک تاريخي، از افراد ديگري به نام­هاي شاه طالب خان و يا عبدالولي خان که هر دو ايراني بودند، به عنوان مبلغ مذهب اسماعيليه در اين منطقه نام برده شده است که درهر سه حالت نقش مؤثر ايرانيان در گرايش آنان به مذهب اسماعيليه حتمي است[vi].   

شيعيان دوازده امامي در چين

علي­رغم حضور پررنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين، متأسفانه تعداد شيعيان ساکن اين کشور، خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه­ی يارکند از استان سين کيانگ است[vii]. بر اساس شواهد تاريخي، مهاجرت نياکان اين شيعيان از منطقه­ي کشمير هندوستان به يارکند، در قرن شانزدهم و در دوران حکومت عبدالرشيد خان، صورت گرفته است. عبدالرشيد خان در دوران صدارت خود، از مسلمانان مناطق کشمير و بلتستان، درخواست کمک نمود که تعدادي از مسلمانان از جمله شيعيان، به اين منطقه کوچ نمودند. با سقوط حکومت عبدالرشيد و استيلاي نيروهاي طرفدار آفاق حواجه در منطقه­، شيعيان شديدا تحت فشار قرار گرفته و اغلب به کشمير و بلتستان بازگشته و یا با تمسک به اصل تقیه در جامعه­ی اهل سنت جذب شدند. معدود شيعيان باقي مانده در منطقه نيز تحت فشار حاکمان محلي قرار گرفته و منزوي شدند.

در سال1920 و پس از سقوط امپراطوري چين، و حاکميت حزب کومين تانگ بر منطقه، مجددا آزادي اديان برقرار و افرادي که مجبور به ترک منطقه شده بودند، از جمله تعدادي از شيعيان منطقه­ی بلتستان و کشمير، بار دیگر به منطقه يارکند بازگشته و به فعاليت­هاي ديني خود پرداختند. اين بار شیعیان مهاجر، در شهر يارکند و اطراف آن  ساکن و با تأسيس مدارس ديني، به تبليغات اسلامي پرداختند.

در سال 1949، با حاکم شدن حزب کمونيست و شکست حزب کومين تانگ، مجددا عرصه بر پيروان تمام اديان از جمله مسلمانان و شيعيان، به ویژه در دوران انقلاب فرهنگی(1966-1976) تنگ و فعاليت­ها و تبليغات ديني آنان متوقف، و اموال و دارايي­هاي شخصي آنان، و موقوفات متعلق به اماکن و مدارس ديني اسلامي، مصادره و مردم به اجبار در مزارع دولتي به بيگاري گرفته شده و مساجد و مدارس نيز تعطيل شدند.

در سال 1977، پس از مرگ مائو و پايان دوران انقلاب فرهنگي، رهبران جديد، آزادي­هايي را در زمينه­ي برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده و بيگاري کشيدن از مردم ممنوع و زمين­هاي کشاورزي مصادره شده به صورت اجاره در اختيار آنان قرار گرفت. در سال 1982  زمين­هاي مصادره شده اغلب به صاحبان اصلي آن­ها بازگردانده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه نيز که به صورت پراکنده درشهرها و روستاها زندگي مي­کردند، به تدريج با هم ارتباط برقرار کردند.

آقاي شيخ محمود علي اکبر، رهبر شیعیان منطقه که پزشک طب گیاهی نیز بود، در سال 2004 به علت کهولت سن، دارفاني را وداع گفت و جامعه­ی کوچک شيعيان منطقه،  مرشد و پير خود را از دست دادند.

اینک برخی از فرزندان و بستگان وی که اغلب در ایران تحصیل کرده­اند، مسئوليت سامان دهي امور دینی شيعيان وادامه­ی روند تبليغ معارف اهل بيت(ع) میان شیعیان را در منطقه دنبال می­کنند.

تنها مرکز فعال شيعيان در منطقه، حسينيه­ي کهنه وفرسوده­ي شهريارکند است که کليه­ی مراسم مذهبي آنان، در اين محل برگزار مي­شود. شيعيان منطقه، از قبرستان ويژه­اي نيز برخوردار هستند.


[i] - همان، صفحه 86.

[ii] - همان، صص 82 تا 84.

[iii] - مشاهدات نویسنده از مسجد مذکور در سفر به این منطقه در سال 1382.

[iv] - بای، پینگ/ تحولات مذهبی در سین کیانگ/ روزنامۀ ملی چین/ 23 نوامبر 2005.

[v] - ما، پینگ/ خدمات برجسته و تأثیر عمیق تمدن اسلامی فارس در تمدن اسلامی چین/ مجموعه مقالات سمینار سید اجل/ 1382.

[vi] - همان.

[vii] - مشاهدۀ نویسنده در سفر به منطقۀ یارکند در سال 1383.

بخش 7-اقوام و اقلیت ­های نژادی مسلمان در چین

هم­چنان­که پیش­تر اشاره شد، کشور چین را می­توان موزاییکی از اقلیت­های قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می­دهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی می­کنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص داده­اند[i]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیت­های مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی می­خوانید.

1-   قوم خویی:

قوم هویی.jpg

  مسلمانان قوم هویی در چین بزرگترین اقلیت مسلمان این کشور را تشکیل می­دهند. به دلیل اهمیت و جایگاهی که مسلمانان خویی در طول تاریخ در سرزمین چین داشته­اند، اسلام هم با کلمه­ی«خویی» مترادف شناخته شده است. منشأ نام خویی از اصطلاح «خویی خویی» که همان مسلمانان چینی است شمرده شده است، اگرچه برای این نام مفاهیم دیگری نیز ذکر شده است. این قوم از آمیختگی و ارتباط میان مسلمانان ایرانی و عرب و آسیای مرکزی تبار با چینیان پدید آمده است. به عبارت دیگر، قوم خویی یک قوم نژادی خاص به مفهوم اصطلاحی آن نیست، بلکه مفهوم آن بیشتر اعتقادی و فرهنگی است تا نژادی و تاریخی. فرزندانی که از ازدواج مسلمانان خارجی با زنان و دختران چینی به وجود می­آمد، موجب پیدایش قوم خویی شده است، یعنی از پدری مسلمان و غیر چینی و مادری چینی که بر اثر ازدواج با یک مسلمان اسلام را پذیرفته است. از ویژگی­های این قوم پراکندگی حضور آنان در سرتاسر چین و پذیرش زبان، آداب و رسوم اجتماعی و برخی از فرهنگ سنتی چینی که مغایر با اعتقادات اسلامی نبوده است می­باشد. با این حال، ساختار اصلی فرهنگی این قوم مخلوطی از فرهنگ اسلامی، ایرانی و چینی است. تجمع جمعیت خویی در استان خود مختار خویی نینگ شیا، و استان­های گنسو، چینگ­خَی، خِه نان، خِه­بِی، شَندونگ و یون­نن، بیش از سایر مناطق است. براساس سرشماری سال 2009 چین، جمعیت قوم هویی در­حال حاضر 10 میلیون نفر است.

2-   قوم اویغور:

اویغور.jpg

اویغورها، از قدیمی­ترین اقوام ترک زبان مناطق مغولستان و آسیای مرکزی هستند که درحال حاضر بیشتر در منتهاالیه شمال و شمال غربی سرزمین چین و منطقه­ی سین کیانگ در واحه­های جنوبی رشته کوه­های تیَن شَن ساکنند. این قوم پیش از اسلام از خط نوشتاری خویخه استفاده می­کردند، ولی پس از گرویدن به اسلام در قرن یازدهم میلادی، خط نوشتاری خود را به حروف الفبای فارسی و عربی تغییر داده است. اگرچه این خط نوشتاری در اوایل تأسیس چین نوین برای مدت کوتاهی(10 سال) جای خود را به حروف لاتین داد، ولی در دهه­ی 1980 مجددا به الفبای فارسی و عربی بازگشت و درحال حاضر تنها منطقه­ی ترک زبان در جهان است که خط نوشتاری خود را با همان الفبای فارسی-عربی حفظ کرده است. زبان اویغوری از ادبیات غنی برخوردار است وتأثیر ادبیات فارسی در آن کاملا مشهود می­باشد. براساس تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه سین کیانگ، حدود 35 درصد واژه­­های زبان اویغوری را کلمات فارسی تشکیل می­دهند. از شخصیت­های مهم ادبی و علمی اویغور می­توان از محمود کاشغری صاحب دیوان اللغات الترک، و یوسف خاص حاجب نویسنده­ی اثر مشهور ادبی قوتاد غوبلیک نام برد. موسیقی کلاسیک 12 مقام اویغوری نیز که از سوی یونسکو به عنوان اثر غیرمادی بشری به ثبت رسیده است، کاملا تحت تأثیر مقام­های موسیقی ایرانی است. براساس سرشماری سال 2009 میلادی، شمار جمعیت قوم اویغور 9 میلیون نفر است.

3-   قوم قزاق:

قزاق ها.jpg

قزاق­­ها عمدتا در  بخش­هایی از استان سین کیانگ زندگی می­کنند و بخش کوچکی از قزاق­ها نیز در استان­های گَنسو، مغولستان و چینگ­خَی سکونت دارند. قزاق­ها که قبلا از خط نوشتاری خویخو استفاده می کردند، به تبعیت از قزاقستان از سال 1959 میلادی زبان نوشتاری خود را به حروف لاتین تغییر دادند. درحال حاضر، طبق سرشماری سال 2009، جمعیت قوم قزاق در چین حدود 1میلیون و هفتصد هزار نفر است.

4-   قوم دونگ شیانگ:

محل سکونت این قوم بیشتر در استان گَنسو متمرکز است، ولی تعدادی از آنان نیز در بخش­هایی از سین کیانگ اقامت دارند. زبان قوم دونگ شیانگ شاخه­ای از زبان آلتایی و گروه مغولی است که زبان نوشتاری ندارد. آن­ها اغلب به زبان چینی هم تکلم کرده و از کاراکترهای چینی استفاده می­کنند. این قوم از نوع لباسی که می­پوشند از سایرین متمایز می شوند. زنان دونگ شیانگ از پوشش اسلامی استفاده کرده و گروه­های سنی زنان از رنگ­های مختلف لباس آنان قابل تشخیص هستند. مردان نیز اغلب کلاه سفیدی بر سر می­گذارند. طبق سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم دونگ شیانگ درحال حاضر حدود 550 هزار نفر است.

5-    قوم قرقیز:

قرقیزهای چین اغلب در جنوب استان سین کیانگ و در بخش خودمختار قرقیز قزل سو سکونت دارند. زبان قرقیزی جزو گروه زبان­های ترکی آلتایی است. در زبان نوشتاری آنان از الفبای فارسی-عربی استفاده می­شود. قرقیزهای جنوب سین کیانگ به زبان اویغوری و در شمال به زبان قزاقی صحبت می­کنند. قرقیزها پیشتر پیرو آیین­های شمنی و بودیسم تبتی بودند ولی بعدها با گسترش اسللام در منطقه به دین اسلام گرویدند. طبق آخرین سرشماری جمعیت در سال 2009 میلادی، جمعیت آنان یک میلیون و 500 هزار نفر بوده است.

6-   قوم سالار:

بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقه­ی چینگ­خَی- تبت زندگی می­کنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبان­های ترکی آلتایی است واغلب آنان به زبان­های چینی و تبتی نیز تکلم می­کنند. سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از زبان نوشتاری چینی استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد چین شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند. در میان قوم سالار جشن­های نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار می­شود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم سالار 150 هزار نفر بوده است.

7-   قوم تاجیک:

تاجیک عمدتا در بخش خودمختار تاجیک نشین تاشغورقان در استان سین کیانگ زندگی می کنند و زبان آنان شاخه­ای از زبان تاجیکی(سرکوهی) متعلق به زبان­های ایرانی هندو-اروپایی است. در گذشته تاجیک ها زبان نوشتاری نداشته و ادبیات آن به­صورت شفاهی و سینه به سینه به نسل­های بعدی منتقل شده است. اکثر قریب به اتفاق تاجیک­ها از شیعیان اسماعیلیه بوده و از نظر فرهنگی وهنری شباهت خیلی زیادی به فرهنگ و هنر ایرانی دارند. طبق سرشماری اخیر، جمعیت تاجیک­ها 50 هزار نفر بوده است.

8-    قوم ازبک:

بیشتر جمعیت ازبک­ها در مناطقی هم­چون ارومچی، کاشغر و اینینگ سکونت داشته و برخی نیز در سرتاسر چین پراکنده هستند. زبان ازبکی بخشی از زبان ترکی آلتایی است و اغلب به زبان اویغوری نیز صحبت می­کنند. فرهنگ عمومی آن­ها متأثر از فرهنگ اسلامی است و اسلام در تمامی زمینه­های زندگی فردی و اجتماعی ازبک­ها حضوری پر رنگ دارد. طبق آخرین سرشماری انجام شده جمعیت ازبک­ها 295 هزار نفر بوده است.

9-    قوم بائو آن:

جمعیت قوم بائو آن اغلب به­صورت پراکنده در استان­های گَنسو و چینگ­خَی زندگی می کنند. آن­ها به زبان خاص خود که شاخه­ای از زبان­های آلتایی مغولی صحبت می­کنند و به زبان چینی هم آشنا هستند. برگزاری آیین نوروزی در میان این قوم احتمال این که اصالتی ایرانی داشته باشند را تقویت می کند. طبق آخرین سرشماری صورت گرفته، جمعیت این قوم حدود 12 هزار نفر بوده است.

10-قوم تاتار:

تاتارها در سرتاسر استان سین کیانگ پراکنده بوده و به زبان تاتاری از گروه زبان­های ترکی آلتایی صحبت می­کنند. به خاطر اختلاط این قوم با اویغورها و قزاق­ها، این دو زبان نیز میان تاتارها رواج دارد. قوم تاتار از باسوادترین اقلیت­های چینی به شمار می­روند که این پیشرفت مرهون تلاش رهبران آن­ها در قرن نوزدهم است. آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی تاتارها متأثر از فرهنگ اسلامی است. تعداد جمعیت تاتارها طبق سرشماری اخیر حدود 8 هزار نفر بوده است[i]. 


[i] - China Encyclopedia.hinese Intercontinental press. Bijing. 2008.


بخش 8-انجمن اسلامی سراسری چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان

انجمن ‌اسلامي ‌چين‌ كه ‌زير نظر سازمان امور اديان ‌اين ‌كشور فعاليت ‌مي­كند، در كنار انجمن ‌بودائيان‌، انجمن ‌دائويست­ها، انجمن ‌پيروان‌ كنفوسيوس ‌و جبهه­ی ‌ميهن‌ پرستان ‌مسيحي‌، تشكيلات‌ رسمي ‌و قانوني ‌ديني ‌و مذهبي ‌چين ‌است كه‌ سياست‌­های دینی و مذهبی حزب‌ كمونيست ‌و دولت ‌اين‌ كشور را در میان‌ مسلمانان به ‌اجرا گذاشته ‌و كانال ‌رسمي ‌ارتباط ‌آنان ‌با دولت ‌و ارگان­هاي‌ دولتي ‌بوده‌ و به دفاع‌ از حقوق پيروان ‌اين ‌اديان ‌و مذاهب ‌مي­­پردازند .

تاريخچه‌، اهداف ‌و شرح ‌وظايف انجمن اسلامی چین به شرح زیر‌ در پي‌ مي­­آيد .

چگونگی تأسيس ‌انجمن‌ اسلامي‌ چين‌

پس از فروپاشی امپراتوری چین در سال 1911 میلادی و با ورود جامعه­ی چین به‌ دوران‌ معاصر و مدرن ‌و تحت ‌تأثير تغيير و تحولات اجتماعي ‌ناشي‌از آن، جامعه­ی‌ مسلمانان‌ چين‌ نيز از این دگرگوني‌­ها متأثر شده ‌و از سکونت در محله‌هاي ‌قديمي‌ كوچ‌ کرده‌ و در مناطق ‌مختلف‌ ساكن‌ گرديدند. انديشمندان ‌و علما ‌و رهبران ‌سياسي، اجتماعي و فرهنگی‌ آنان، ‌براي ‌ايجاد وحدت‌ رويه ‌در تبليغ ‌اسلام‌ و حفظ‌ هويت ‌فرهنگي ‌جامعه­ی مسلمانان‌ ‌به ‌فكر تأسيس ‌سازمان­ها، انجمن‌­ها، مؤسسات و تشكل­هاي‌ اسلامي ‌افتادند. در ابتداي ‌اين ‌نهضت ‌فكري، تشكل­­هاي ‌اسلامي ‌عموما در زمينه‌هاي آموزشي‌­، فعاليت­هاي‌ امدادي ‌و خيريه‌اي ‌و انتشار روزنامه ‌و مجله ‌و تبليغات ‌اسلامي‌ فعاليت‌ مي­­كردند. از تشكل­هاي ‌اسلامي‌كه‌ در آن ‌دوران‌ به وجود آمد«جامعه­ی‌ مطالعات ‌اسلامي ‌چين‌« بود كه ‌توسط ‌امام‌ خادِچنگ(Ha De Cheng)در شانگهاي ‌تأسيس شد. هم­چنين‌»جامعه­ی ‌فرهنگ ‌اسلامي ‌چين» كه‌ توسط ‌آقاي«بَي‌شو وي(Bai ShouYi)» و تني ‌چند از شخصيت­هاي‌ فعال‌ اسلامي‌ در منطقه‌­ی« گويي‌­لين» فعاليت ‌خود را آغاز كرد. مدرسه­ی‌ عمومي ‌اسلامي‌ چنگ‌دا(Cheng Da)، از ديگر مؤسسات ‌اسلامي‌ بود كه‌ در  پكن ‌فعاليت ‌مي­­كرد و توسط‌ امام‌ ماسونگ‌تينگ(Ma Song Ting) تأسيس ‌شده ‌بود.

پس ‌از تأسيس‌ جمهوري‌ خلق ‌چين‌ در سال‌1949، سياست ‌آزادي‌ فعاليت­هاي ‌مذهبي ‌نژادها و پيروان‌ اديان ‌مختلف ‌در چارچوب ‌قانون ‌اساسي ‌اين‌ كشور، از سوي ‌مسلمانان‌ مورد استقبال ‌قرار گرفت ‌و هم­ زمان ‌تلاش ‌براي ‌ايجاد يك‌ تشكيلات ‌فراگير و سراسري ‌آغاز شد.

در سوم ‌ماه‌ مه‌ سال‌1953با موافقت‌ حزب ‌كمونيست ‌و دولت‌ چين‌ و با تلاش‌خستگي ‌ناپذير تني ‌چند از شخصيت­هاي ‌اسلامي‌ از جمله ‌آقايان ‌برهان‌ شهيدي، يانگ­­جين­­رِن‌(Yang Jin Ren)، داپوشنگ(Da Pusheng)، ماجيان‌(Ma Jian) و پانگ‌­شي­چيان(Pang Shiqian)، انجمن ‌اسلامي ‌سراسري ‌چين ‌به ‌عنوان‌ نخستین ‌سازمان‌ اسلامي‌ فراگير در طول ‌تاريخ ‌اين ‌كشور كه ‌در بر­گیرنده­ی ‌كليه‌­ی اقليت­هاي ‌نژادي ‌ده ­گانه‌­ی مسلمان مي‌شد تأسيس ‌و به ‌منزله­ی‌ پل ‌ارتباطي ‌بين‌ حزب كمونيست، دولت ‌چين ‌و جامعه­ی‌ مسلمانان ‌اين ‌كشور و جهان‌ اسلام ‌فعاليت ‌خود را با اهداف ‌زير آغاز كرد.

1ـ تسهيل‌در اجراي ‌سياست ‌آزادي‌ مذاهب ‌چين ‌در بين ‌مسلمانان ‌اين ‌كشور؛

2ـ تقويت‌ و توسعه­ی ‌سنت­ها و آداب ‌و رسوم و فرهنگ ‌اسلامي‌؛

3ـ مديريت ‌بر امور مذهبي ‌مسلمانان‌؛

4ـ تلاش ‌براي ‌تطبيق ‌سوسياليسم ‌و انديشه‌هاي ‌اسلامي؛‌

5ـ پشتيباني ‌از اصول ‌و سياست­هاي ‌اجرايي ‌حزب‌ كمونيست‌ در ميان‌ ساکنان مناطق ‌مسلمان ‌نشين؛‌

6ـ دفاع ‌از حق‌ و حقوق مسلمانان و حل ‌و فصل‌ مشكلات‌ آنان‌ در زمينه‌هاي ‌مختلف؛‌

7- تشويق‌ مسلمانان‌ به ‌مشاركت ‌در بازسازي ‌مادي، فرهنگي ‌و ايدئولوژي جامعه­ی‌ سوسياليستی چین؛‌

8ـ تلاش ‌براي ‌ايجاد وحدت ‌بين ‌نژادهاي ‌مختلف ‌مسلمان ‌با ديگر نژادها و تقويت‌ ثبات‌اجتماعي ‌و وحدت ‌ملي‌در سراسر چين ‌و هم­زيستي ‌مسالمت ‌آميز  بين ‌مسلمانان‌ و ساير نژادها؛

9ـ ايفاي ‌نقش‌رابط‌ بين‌ دولت‌ و مسلمانان‌ و حل‌و فصل‌ مشكلات‌ فيمابين؛‌

10ـ و تلاش ‌براي ‌ايجاد صلح‌ جهاني[i]‌.

عالی ترین  نهاد تصميم‌گيری‌ در انجمن‌ اسلامي‌

بالاترين‌ مرجع تصميم‌ گيری در‌ انجمن اسلامی، شورای ‌نمايندگان ‌ملي ‌مسلمانان ‌چين‌ است ‌كه‌ هر پنج سال ‌يك­بار با حضور نمايندگان ‌انجمن­هاي ‌اسلامي‌ از مناطق ‌مختلف ‌چين ‌تشكيل‌ و در خصوص چگونگي ‌تشكيل ‌شورا ‌و تعداد نمايندگان ‌آن‌، از سوي‌كميته­ی ‌دائمي ‌انجمن ‌تصميم‌گيري ‌مي‌­شود.

انجمن ‌اسلامي‌ هم­چنين ‌داراي ‌يك ‌كميته­ی ‌دائمي‌ است ‌كه ‌اعضاي‌ آن ‌از سوي‌ شورای ‌نمايندگان‌ ملي‌ نتخاب ‌مي­­شوند و ‌وظيفه­ی­ آن ‌اجراي‌ مصوبات ‌و دستور العمل‌­هاي ‌شورای نمايندگان ‌و كميته­ی‌ اجرايي ‌است.

رؤساي‌پیشین انجمن‌اسلامي‌ تاكنون ‌به‌ترتيب ‌عبارتند از آقايان:‌ برهان‌ شهيدي‌، محمد علي­ جانگ‌­جيه‌، الياس ­­شن­­شياسي، صالح ‌اَن‌شو­وي ‌و رئيس ‌فعلي ‌امام‌ هلال‌الدين‌.

بخش ­هاي‌ اجرايي‌ انجمن ‌اسلامي

نهاد انجمن اسلامی سراسر چین برای اجرای وظایف محوله دارای شش بخش اجرایی به شرح زیر است:

1ـ دفتر روابط ‌بين‌الملل: که مسئول ‌روابط‌ خارجي ‌انجمن است.

2ـ بعثه­ی‌حج: که ‌مسئوليت ‌سازماندهي ‌امور حج ‌و زيارت ‌مسلمانان‌ چين‌ ‌را عهده دار است.‌

3ـ نظارت بر فعاليت­هاي ‌مذهبي‌: که ‌بر كليه­ی ‌فعاليت­هاي ‌مذهبي ‌مسلمانان در داخل ‌چين، ‌از قبيل ‌عزل ‌و نصب ‌امامان ‌جمعه ‌و جماعات‌، برگزاري ‌مسابقات‌ سراسری قرآني‌، وعظ ‌و سخنراني ‌در مساجد، رسيدگي ‌به‌ مسايل و مشكلات ‌ديني ‌و مذهبي ‌مسلمانان، نظارت ‌بر واحدهاي ‌توليدي ‌توليد كننده‌­ی مواد غذايي‌ و ذبح ‌اسلامي‌ و نوشيدني­­هاي‌ مورد نياز مسلمانان‌ و ... نظارت ‌و كنترل‌ دارد.

4ـ بخش ‌انتشارات: بخش ‌انتشارات ‌انجمن‌ اسلامي‌ دو مجله ‌به‌زبان­هاي ‌چيني ‌و اويغوري‌ را به­صورت ‌ماهانه ‌بنام‌» المسلم‌الصینی» با شمارگان‌40 هزار نسخه ‌در ماه‌ چاپ‌ و منتشر مي­­نمايد.

5ـ بخش پژوهش ‌و تحقيقات ‌اسلامي‌: که ‌مسئول ‌انجام ‌پژوهش ‌و تحقيق ‌پيرامون ‌مسايل ‌فرهنگي‌ـاسلامي‌ مسلمانان‌ بوده ‌و مسئوليت چاپ‌ و توزيع‌ قرآن‌ و كتاب­هاي ‌اسلامي،‌ برگزاری كنفرانس­هاي‌علمي ‌و فرهنگي، پاسخگویی به احكام‌ و شرعيات ‌و اخلاق و انديشه‌هاي ‌اسلامي‌ و انتشار کتاب، قرآن و کتب درسی مدارس دینی را بر عهده ‌دارد.

6- بخش‌ آموزش ‌علوم اسلامی: معهد علوم‌اسلامي ‌چين،‌ عالی­ترين ‌مؤسسه­ی ‌آموزش ‌علوم اسلامي ‌است‌كه ‌زير نظر انجمن ‌اسلامي ‌فعاليت ‌مي‌­كند. این مؤسسه، علاوه بر پكن‌در ده‌ شهر مختلف ‌و مناطق ‌مسلمان ‌نشين‌ نيز شعبه ‌داشته ‌و مسئوليت ‌مهم ‌آن تربيت ‌نسل ‌آينده­ی ‌علما و ائمه­ی جمعه‌ و جماعات‌ و محققان و پژوهشگران‌اسلامي‌ است.

سالانه تعدادي‌از فارغ‌التحصيلان ‌اين‌ معهدها، جهت‌ ادامه‌­ی تحصيل‌ به ‌كشورهايي ‌از قبيل مصر، ‌پاكستان‌، عربستان ‌سعودي، ليبي‌، مالزی و ... اعزام‌ و پس ‌از بازگشت‌ در پست­هاي ‌مختلفی در‌ مراكز و مؤسسات ‌اسلامي ‌مشغو ل‌به‌كار مي‌شوند.

7- بخش اقتصادی و مبادلات تجاری.

در هفتمين ‌اجلاس ‌شورای ‌ملي ‌نمايندگان ‌مسلمانان ‌كه ‌در سال‌1996 در پكن ‌برگزار شد، انتخاب ‌مساجد نمونه ‌به­صورت ‌سالانه ‌و معرفي‌خلاقيت­ها و نو آوري­هاي‌ صورت‌ گرفته ‌از سوي ‌مسلمانان‌ جهت ‌توسعه­ی ‌اقتصادي، اجتماعي ‌و فرهنگي‌ جامعه‌­ی چين ‌به­ صورت ‌كلي ‌و جامعه‌­ی مسلمانان ‌و برگزاري‌ مسابقات ‌سراسري ‌قرائت ‌قرآن‌ مجيد به­صورت ‌ويژه ‌مورد تاكيد قرار گرفت.

در سراسر چين‌ و در انجمن­هاي‌ مختلف ‌اسلامي ‌محلی اين‌كشور، مجموعا بيش‌از ده‌ هزار نفر در رده‌هاي ‌مختلف ‌به ‌فعاليت­های تبلیغی و آموزشی مشغول‌ بوده‌ و براي‌گسترش ‌فرهنگ ‌اسلامي‌ و ايجاد وحدت ‌و اخوت ‌بين ‌مسلمانان‌ تلاش‌ مي­­نمايند.

علی­رغم این که انجمن اسلامی چین در طول بیش از نیم قرن گذشته، برای حل مسایل و مشکلات دینی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی مسلمانان چین تلاش زیادی نموده و به عنوان رابط میان دولت و مسلمانان عمل کرده است، ولی بخش زیادی از جامعه­ی مسلمانان چین این انجمن را نماینده­ی حزب کمونیست چین، و نه نماینده­ی مسلمانان، تلقی کرده و از عملکرد آنان رضایت کامل ندارند.


[i] - ویژه نامه ی پنجاهمین سال تأسیس انجمن اسلامی چین. از انتشارات انجمن. 2003.


[i] - اطلاعات مربوط به اقلیت های قومی و نژادی چین را در فصل ویژگی­های جمعیتی کشور چین در همین کتاب ملاحظه فرمایید.

بخش 9-مساجد در چین

مقدمه:

با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیره­ی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد می­شدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز می­پرداختند[i]

از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی،[ii] مسلمانان تلاش کردند در شهر­ها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهر­ها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محله­ی مسکونی که بلندای گنبد­ها و مناره­ها و آوای دلنشین اذانش­، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز می­کرد مطرح می­کردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانه­های مسکونی در پیرامون آن­ها، نخستین هسته­های یک جامعه­ی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیه­ی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعه­ی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال می­شد. حتی در برخی از برهه­های حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبش­های ضد دولتی و شورش­های عمومی مسلمانان علیه حکومت­های محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازمان­دهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار می­گرفت و نقش محوری ایفا می­کرد. بنابراین، می­توان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمی­شود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[iii].

بنای نخستین مسجد در چین

همانگونه که در خصوص تاریخ دقیق ورود اسلام به چین سند و مدرک معتبری وجود ندارد، متأسفانه برای تعیین تاریخ بنای نخستین مسجد نیز مدرک قابل اعتنایی را نمی­توان ارایه کرد. گفته می­شود نخستین مسجد در چین، در دوران سلسله­ی تانگ(618-907میلادی) بنا شده که همان مسجد خوا­ی­­شِنگ[1] یا(روضه­ی ابی وقاص) یا مسجد عنقا در شهر گوانگجو است[i]، اگرچه سند و مدرک معتبری در این زمینه وجود ندارد. برخی نیز گفته اند که مسجد جامع شهر شی­اَن که در زمان ورود نخستین مسلمانان خارجی به این کشور، پایتخت چین بوده است، قدیمی­ترین مسجد در چین است، زیرا در سنگ بنای این مسجد تاریخ742میلادی، مطابق با نخستین سال از دوران حکمرانی امپراتور تیَن­بائو[2] از سلسله­ی تانگ نقش بسته است. بر اساس اطلاعات موجود در این لوحه­ی سنگی، ساخت مسجد از ماه اول سال742میلادی آغاز و در ماه هشتم همان سال به پایان رسیده است[ii].

ساخت مساجد؛ عصر اصلاحات و درهای باز

در سال­های اخیر و پس از اجرای سیاست اصلاحات و درهای باز در چین، در برخی از مناطق مسلمان نشین این کشور، افزون بر مساجد موجود و قدیمی، توسط مسلمانان محلی و یا با کمک برخی از کشورهای عربی و مسلمان مساجد جدید و باشکوهی به سبک معماری کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، ساخته شده و یا در دست احداث است.

تعداد مساجد در چین

براساس گزارش منتشره در روزنامه­ی دیلی تلگراف آمریکا در سال1948، یعنی یک سال پیش از تأسیس جمهوری خلق چین، تعداد مساجد این کشور 42هزار باب ذکر شده است. اگرچه این تعداد در آن زمان مبالغه آمیز به نظر می­رسید، ولی به حقیقت نزدیک­تر است، چون بر اساس سرشماری عمومی دولت محلی منطقه­ی سین­کیانگ در سال1958میلادی، تنها در این استان  بیش از29545باب مسجد به ثبت رسیده است[iii]، به این معنی­که برای هر یکصد نفر مسلمان در این منطقه یک مسجد وجود داشته است[iv]. بر اساس آمار رسمی دولتی، در حال حاضر بیش از 34 هزار مسجد در سراسر چین وجود دارد که حدود40 هزار روحانی( آخوند) امامت جمعه و جماعت آنها را برعهده دارند.[v]

پدیده­ی جالب در بین مساجد چین، وجود مساجد ویژه زنان است که جایگاه مهمی در حفظ هویت دینی و آموزش علوم اسلامی و یادگیری قرآن در میان زنان مسلمان چین دارد. با به وجود آمدن مساجد ویژه­ی زنان در مناطق مختلف این کشور که بیش از 350 باب می شود، بر تعداد مساجد افزوده شده است.

کاربری ­های مهم مساجد در چین

در چین هم مانند سایر کشورهای اسلامی، مساجد علاوه بر مرکز عبادی بودن، دارای کاربری­های مختلفی اجتماعی، آموزشی، و فرهنگی هستند که از جمله­ی آن­ها می­توان به: انجام فرایض دینی؛ نشر معارف اسلامی و تعلیمات دینی؛ توسعه­ و آموزش علوم اسلامی؛ پذیرایی از میهمانان مسلمان غریب؛ کمک به نیازمندان مسلمان؛ رسیدگی به امور و احوالات شخصی مسلمانان هم­چون اذان گفتن در گوش نوزادان، انجام عقد ازدواج، کفن و دفن اموات، ذبح احشام براساس احکام اسلامی؛ برگزاری مسابقات ورزشی میان جوانان مسلمان؛ و حل اختلاف میان مسلمانان اشاره کرد.

در هر مسجدی باتوجه به بزرگی و کوچکی آن، افراد متعددی هم­چون امام جماعت اصلی، امام جماعت علی البدل یا خلیفه، خطیب، مؤذن، قصاب، دفن و کفن اموات و هیئت امنا(متشکل از 3 نفر تا 15 نفر و یا بیشتر)، و خادم مسجد اشتغال دارند که هزینه­ی زندگی و یا حقوق آن­ها از طریق کمک­های مردمی و یا دستمزد خدماتی­که ارایه می­کنند تأمین می­شود.

نقش مساجد در حفظ هویت دینی مسلمانان درچین

طبق اسناد و مدارک تاریخی، اسلام درچین عمدتا به وسیله­ی تجار و بازرگانان مسلمان ایرانی و عرب در سراسر این کشور گسترش یافته است. این بازرگانان که برای انجام معاملات و داد و ستد کالا به اقصی نقاط چین رفت و آمد می­کردند، برای رفع نیاز ابتدایی خود به مسکن و غذای پاک و حلال( ذبح اسلامی) در مسیر کاروان های تجاری،  اقدام به تشکیل هسته­های کوچکی از محله­های مسلمان نشین می­کردند تا ضمن تأمین نیاز­های اقامتی و پذیرایی از تازه واردین، به عنوان افراد مورد اعتماد و بنکدار آشنا به بازار و کالاهای تجاری مورد نیاز مردم و کالاهای مرغوب صادراتی چین، به بازار­یابی برای آنان می­پرداختند[vi].

از نوشته­های آقای بَی­شويی یکی ازمورخان برجسته و مشهور مسلمان چین( 1983) و یانگ خوای جونگ( 1991) و علي يوجن­گويی(1995) و دیگران چنین فهمیده می­شود که نمایندگان و تجار مسلمانی که وارد چین می­شدند، بدون استثناء مرد بودند. آنان در چین به عنوان میهمانان عزیز قلمداد شده و دولت با آنان برخورد احترام آمیزی داشت. تجار مسلمانی که اقامت در چین را انتخاب می­کردند، اغلب با مقامات محلی مراودات دوستانه برقرار و با آنان رابطه­ی فامیلی از طریق ازدواج پیدا کرده[vii] و از این طریق در ردیف نخبگان سیاسی و اقتصادی جامعه جای می­گرفتند. فرزندان دو رگه­ی آنان( خارجیان متولد شده در محل)[3] خوانده شده و در امتحانات دستیابی به پست­های بالای مملکتی شرکت جسته و جزو مقامات عالیرتبه می­شدند.

بخش 10-مساجد ویژه ­ی زنان

در اواخر دوران حاکمیت سلسله­ی مینگ و اوایل سلسله­ی چینگ، جامعه­ی مسلمانان چین، دچار تغییر و تحول عمده­ای شد که پدیده­ی نادرِ ایجاد مساجد خاص برای زنان، به ویژه در مناطق مرکزی چین، از دستاوردهای این دوران به حساب می­آید. درچنین شرایطی، با توجه به کمبود آخوندهای( رهبران دینی) مسلط به زبان چینی که بتواند آموزه­های دینی را به این زبان به مسلمانان، خصوصا جامعه­ی زنان، آموزش دهد از یک سو، و محدودیت­های سنتی و اجتماعی که مانع ارتباط معقول و مناسب زنان با مردان جهت کسب علوم دینی و برگزاری آزادانه­ی مراسم عبادی بود از سوی دیگر، زمینه برای تلاش زنان جهت ایجاد مساجد ویژه و مستقل که در آن امام و مأموم و بیان کننده­ی احکام دینی و جمعیت شنونده و استاد و شاگرد را یک پارچه زنان تشکیل می­دهند، فراهم ساخت. زنان مسلمان با درک حساسیت زمان و ضرورت اقدام عاجل برای حراست از معتقدات دینی و فرهنگ اسلامی خود، خانواده و فرزندانشان، دست به کار شده و به­رغم مخالفت­هایی که در ابتدا از سوی مردان صورت می­گرفت، با ساخت و مدیریت مساجد خاص زنان، دوشادوش مردان در جهاد علمی و عملی حفظ و حراست از جامعه­ی اسلامی و هویت فرهنگی مسلمانان این کشور مشارکت کردند.[viii]

تاریخ پیدایش مسجد زنان

به دلیل نا آشنا بودن این موضوع در بین محققان و پژوهشگران مسلمان، تاکنون تحقیق و بررسی کاملی پیرامون علل و عوامل و تاریخ دقیق پیدایش مسجد زنان در چین صورت نگرفته است[ix]ولی با توجه به اهمیت موضوع و تأثیر جدی آن در حیات اجتماعی، اعتقادی و آموزشی زنان مسلمان چین، جا دارد که پژوهش­های بیشتری در این زمینه صورت گیرد تا زوایای پنهان موضوع بیشتر روشن شود.

در هر صورت، براساس اسناد و نوشته­های تاریخی و آثار بر جای مانده از ساختمان­های مساجد قدیمی مختص زنان که تا کنون در مناطق مرکزی چین باقی مانده است، این پدیده از قدمتی حدود سیصد الی چهارصد ساله برخوردار است.[x]  

بخش 11-آموزش مسجدی

مساجد؛ پایگاه های  آموزشی جامعه­ ی مسلمانان چین

ثبات و آرامش به وجود آمده در اواسط دوران مینگ و تثبیت جایگاه مسلمانان در میان جامعه­ی اکثریت چینی از یک سو، و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی مسلمانان از سوی دیگر، زمینه را برای راه اندازی کلاس­های آموزش قرآن و احکام شرعی و علوم دینی در مساجد فراهم کرد که به«آموزش مسجدی» شهرت یافت. در هر مسجدی کلاس آموزش قرآن و علوم اسلامی با شرکت کودکان و نوجوانان مسلمان دایر و روحانیان وعالمان دینی که اطلاعات دینی عمیقی از اسلام نیز نداشتند، هر کدام طبق سلیقه و میزان معلومات خود به تدریس علوم اسلامی در کلاس­هایی که در مساجد تشکیل می­شد می­پرداختند[xi]. در آن شرایط بحرانی، این کلاس­های ضعیف آموزشی، تا سیستماتیک شدن آموزش­های دینی در دهه­های بعد، نقش مهمی ایفا کردند.

آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر

با معرفی سیستم مدرن آموزشی غرب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در چین، سیستم آموزش سنتی علوم اسلامی و آموزش سنتی چینی، هر دو دچار تحول گسترده­ای شدند. سیستم آموزش سنتی چینی به راحتی کاملا تسلیم سیستم مدرن غربی شده و سبک آموزش سنتی خود را کنار گذاشت. ولی از آن­جا که آموزش سنتی اسلامی صبغه­ی دینی و مذهبی داشت نمی­توانست کاملا به سیستم غربی متکی شود. لذا، سیستم آموزشی مسلمانان در این کشور به دو بخش آموزش علوم اسلامی و آموزش علوم مدرن تقسیم گردید. برخی از روشنفکران مسلمان به پیروی از روشنفکران چینی، اقدام به تأسیس مدارس عصری با برنامه­­های درسی مشابه مدارس نوین نموده و در کنار علومی همچون ریاضی، شیمی، فیزیک، تاریخ و... به تدریس برخی از علوم دینی و زبان عربی پرداختند. اما این مدارس به هیچ­وجه پاسخگوی نیازهای اسلامی و علوم دینی در حال رشد جامعه­ی مسلمانان نبود، لذا با استفاده از روش­های نوین آموزشی، همان روش سنتی آموزش علوم اسلامی را به شکل حوزه­های علمیه­ی کوچک و بزرگ در داخل و یا کنار مساجد ادامه دادند.

امروزه در سرتاسر چین و در هر مسجدی، بسته به وسعت و امکانات آن، هزاران کلاس­ آموزش علوم اسلامی شامل فراگیری قرائت قرآن، یادگیری زبان عربی، آشنایی با احکام اسلامی، صرف و نحو و بلاغت، فقه و حدیث و تفسیر و دوره­های آموزش مترجمی زبان عربی در سطوح مختلف و برای تمامی سنین، از چند نفر گرفته تا صدها طلبه و دانش آموز، دایر است.

مدارس دینی یا(حوزه ­های علمیه) غیر دولتی

افزون بر مدارس مسجدی که به آموزش قرآن و احکام اعتقادات اسلامی برای عموم مردم به ویژه کودکان و نوجوانان مسلمان می پردازد، از اواخر دهه­ی1980و به ویژه در اوایل دهه­ی1990میلادی، تعداد زیادی مدارس دینی و یا حوزه­ی علمیه­ی غیر دولتی در سرتاسر مناطق مسلمان نشین چین یکی پس از دیگری با حمایت مالی مردم راه اندازی و به پذیرش طلاب از سراسر چین پرداختند. هزاران طلبه در این مدارس به تحصیل علوم دینی پرداخته و پس از فارغ التحصیل شدن به مناطق و روستاهای دور و نزدیک برای تعلیم علوم قرآنی و دینی اعزام می­شوند.

امروزه، آموزش­های اسلامی در چین، در حال احیا و بازسازی هویت جامعه­ی مسلمانان این کشور و گسترده­تر ساختن شبکه­ی ارتباطات داخلی و بین المللی آنان است. در حال افزایش طلاب و دانشجویان داوطلب تحصیل در مدارس دینی داخلی و خارج از کشور و باز گشت فارغ التحصیلان علوم اسلامی از دانشگاه­های بین المللی کشورهایی مانند مصر، سوریه، ایران، عربستان، پاکستان، ترکیه و مالزی که تعدادشان بیش از 2000نفر برآورد می­شود[xii]، به این روند سرعت بخشیده است[xiii].

حوزه های علمیه یا مدارس علوم دینی دولتی در چین[xiv]

دولت چین، پس از پایان انقلاب فرهنگی(1966 تا1976میلادی)، برای جبران خسارات وارده به جامعه­ی مسلمانان و کسب اعتماد آنان به دولت کمونیستی، زیر نظر انجمن اسلامی چین که یک سازمان و تشکیلات اسلامی وابسته به دولت است، اقدام به تأسیس و راه اندازی ده حوزه­ی علمیه­ی رسمی و دولتی در شهرهای پکن(1955)، کونمینگ مرکز استان یون­نن[xv]، شی­اَن مرکز استان شانسی، شِن­یانگ مرکز استان لیائو­نینگ، شی­نینگ مرکز استان چینگ­خَی، لنجو مرکز استان گنسو، اینچوان مرکز استان نینگ­شیا[xvi]، ارومچی مرکز استان سین­کیانگ(1987)[xvii]، و جِنگ­جو مرکز استان خِه­نَن نمود. تمام هزینه­های این مدارس توسط دولت پرداخت و فارغ التحصیلان این مدارس به عنوان استاد و یا امام جمعه و جماعات مساجد زیر نظر دولت و یا مترجم عربی شرکت­ها و وزارت­خانه­های دولتی مشغول به کار می­شوند. برخی از این طلاب نیز برای ادامه­ی تحصیل به خارج از کشور اعزام و پس از پایان تحصیلات در همین مدارس و یا مسجد به کار گرفته می­شوند. دوره­ی تحصیلی این مدارس چهار ساله برای لیسانس و هفت ساله برای دوره­ی تخصصی(فوق لیسانس) بوده و در پایان تحصیلات، به دانشجویان مدرک معادل کارشناسی و کارشناسی ارشد داده می­شود.                                        


[1] - Huai Sheng.

[2] - Tian Bao.

[3] - Tusheng Fan Ke


[i] - براساس تاریخ نوشته­های غیر معتبر چینی، در دوران حیات پیامبر اکرم(ص)، چهار نفر از صحابه بنا به دستور ایشان جهت تبلیغ دین اسلام وارد چین شدند که یکی از آن­ها سعد ابی وقاص بوده است. باتوجه به شواهد تاریخی، قطعا این ابی وقاص نمی تواند همان ابی وقاص سردار صدر اسلام باشد، چون در هیچ کتب معتبر تاریخی ذکری از سفر وی به سرزمین چین نشده است. بنابراین امکان دارد در صورت صحت این ادعای تاریخی، شخصی هم نام سعد ابی وقاص، آن هم نه در زمیان حیات پیامبر، بلکه در سال­ها و یا دهه­ها و یا حتی قرن­ها پس از پیامبر برای تبلیغ اسلام به چین وارد شده باشد و مسلمانان و تاریخ نویسان در تطبیق وی دچار اشتباه شده باشند. به هرحال، در شهر گوانگجو مسجدی منتسب به سعد ابی وقاص وجود دارد که خیلی از مسلمانان و غیر مسلمانان چینی آن را همان سعد وقاص مشهور می دانند و گفته می شود که این نخستین مسجدی است که در سرزمین چین بنا شده است. این مسجد به همین خاطر، مورد احترام مسلمانان این دیار است.(مشاهدات شخصی نویسنده)

[ii] - محمود یوسف لی هواین. همان.

[iii] - تنها در شهر کاشغر بیش از 6000مسجد وجود دارد. Jean A. Berlie. adb.

[iv] - محمود یوسف لی هواین. همان.

[v] -  ابراهیم، فنگ جین یوان/ المساجد فی الصین / انتشارات دارالهلال الزرق / هنگ کنک/ 2003.

[vi] - Jean A. Berlie. Islam in China, Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus, Bangkok-  Thailand, 2004.

[vii] - مراد زاده، رضا/ چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین/ بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی/ 1382

[viii] - شوی، جینگ جو و ماری یاشوک/ تاریخ مسجد ویژه ی زنان در چین/ انتشارات کورزون / لندن / 2002.

[ix] - شووی، جینگ جون/ پژوهش تاریخ مسجد زنان چین در گفتگوها/مجله دراسات قومیه هوی/شماره 4 / سال 2003.

[x] - ژاکلین، آرمیجو حسین/ آموزش های اسلامی در چین/ فصلنامه ی آسیایی دانشگاه هاروارد/سال نهم/شماره 4 - 2005

[xi] - فِنگ جین یوان. مترجم، محمد جواد امیدوار نیا. فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین. انتشارات بین المللی الهدی. بی تا.

[xii] - برآورد شده که تنها در دانشگاه الازهر مصر بیش از 300 دانشجوی مسلمان چینی به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.

[xiii] -armijo@post.harvard.edu.  Jackie Armijo. Islamic Education In China.

[xiv] - معهد علوم اسلامی چین.

[xv] - در استان یونن حدود 800هزار مسلمان زندگی می کنند. در این استان بیش از 800مسجد فعال است که در تمام این مساجد کلاس های آموزش اسلامی و تدریس اعتقادات دینی برای تمام سنین دایر است. روزنامه چاینا دیلی مورخ 16ماه مه 2009.

[xvi] - در استان خودمختار مسلمان نشین نینگ شیا بیش از 3000نفر تحت آموزش علوم دینی در مدارس و حوزه های علمیه ی غیر دولتی قرار دارند و 5هزار نفر نیز به صورت پاره وقت در کلاس های آموزش قرآن و عقاید اسلامی شرکت می کنند. بزرگ ترین حوزه علمیه ی استان در شهر لین شیا که بیش از 90 درصد آن مسلمان هستند قرار دارد و این شهر در چین به مکه­ی کوچک مشهور است.

[xvii] - جامعه­ی علوم اسلامی سین کیانگ در سال 1987تأسیس شده و در 16 رشته­ی علوم اسلامی از جمله تفسیر، حقوق اسلامی، فرهنگ اسلامی، زبان عربی، آموزش کامپیوتر و... به تربیت طلاب و دانشجویان می پردازد. هزینه­های سالانه­ی این دانشگاه بالغ بر 60میلیون دلار است. در استان سین کیانگ مجموعا بیش از 29هزار نفر در زمینه­های دینی شاغل هستند و بیش از 24هزار مسجد وجود دارد. تنها در شهر ارومچی مرکز این استان بالغ بر 461مرکز دینی و اسلامی فعال است که 433مورد آن مساجد هستند. برای اطلاع از این موارد می توان به خبر منتشره در روزنامه چاینا دیلی مورخ 16 ماه مه2009تحت عنوان(Islamic Studies, Practice alive in Xinjiang) مراجعه نمود.


[i] -

[ii] - اسلام به صورت رسمی، درسال 651 میلادی، با اعزام اولین هیئت سیاسی به نمایندگی از خلیفه ی سوم عثمان به دربار امپراتوری چین ، در این کشور معرفی شد. اگرچه پیش از آن نیز به صورت غیر رسمی، خبر آن توسط تجار ایرانی و عربی که با چین مراودات تجاری داشتند، در همان دهه های اولیه ظهور، به این کشور رسیده و پیروانی یافته بود. ابراهیم/فنگ جین یوان/ الاسلام فی الصین/انتشارات دارالهلال الازرق/هنگ کنگ/2003.

[iii] - محمود یوسف لی هواین. المساجد فی الصین. دارالنشر باللغات الاجنبیه. بکین الطبعه الاولی-1989.


[1] - An lushan.


[i] - مراد زاده رضا، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهش­های اسلامی استان قدس رضوی، 1382.


[ii] -

[iii] - زِن یان شِن، فرهنگ ضرب المثل­های فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن، 2003.

[iv] - چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانه­ی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.

[v] - فنگ جین یوان. صص 7-5.

[vi] - همان. ص 13.

[vii]  فنگ جین یوان، همان کتاب، ص 15./ مراد زاده، همان کتاب، ص127.

[viii] - درست مثل محله­های ویژه­ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.

[ix] - .

کتابشناسی

  1. ساسان، جعفر(1386). نقش مساجد به عنوان هسته ی بسیج سیاسی و سازماندهی مردم درانقلاب اسلامی (1357-13429) .پایان نامه کارشناسی ارشد،
  2. ابراهیم فِنگ جین یوان(2003). الاسلام فی الصین. دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ،
  3. مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004
  4. Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press
  5. نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران
  6. فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کون
  7. طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعه­ی مسلمانان دو رگه­ی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.