تاریخ دوران جدید لبنان: تفاوت میان نسخهها
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، عثمانیها با لغو نظام خودمختار متصرفیه و تعیین متصرف عثمانی مسلمان برای جبل [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان]، خود مستقیما اداره امور را در دست گرفتند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 153.</ref> | با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، عثمانیها با لغو نظام خودمختار متصرفیه و تعیین متصرف عثمانی مسلمان برای جبل [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان]، خود مستقیما اداره امور را در دست گرفتند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 153.</ref> | ||
[https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] در سالهای جنگ دوره سختی را تجربه کرد که با سالهای پیش از آن کاملا متفاوت بود. در انحصار گرفتن بازرگانی، سربازی اجباری، تحمیل مالیاتهای سنگین، اجبار مردم به خرید اوراق قرضه جنگ، کمبود شدید مواد غذایی و شیوع گرسنگی که در بیشتر ولایتهای عثمانی نیز پدید آمد و در [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] دهها هزار نفر را به کام مرگ فروکشاند، از جمله پیامدهای جنگ بود. مهمتر از آن، سرکوب شدید جنبش استقلال طلبانه توسط جمال پاشا والی عثمانی ملقب به سفاح و اعدام دهها تن از فعالان سیاسی استقلال طلب در بیروت و دمشق، فضای تیره و تاری را ایجاد کرد. از سوی دیگر قیام شریف حسین در حجاز و اعلام استقلال سرزمینهای عربی از عثمانی که با حمایت انگلیس صورت گرفت، مارونیها و بیشتر [https://wikimelal.ir/%D8%B7%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9%81%20%D9%85%D8%B3%D9%8A%D8%AD%DB%8C%20%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 مسیحیان لبنان] را به واکنش واداشت و ضمن مخالفت گسترده با پیوستن [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] به امپراطوری عربی، از فرانسه خواستند تا نسبت به تضمین استقلال لبنان از آنها حمایت کند. پیش از آن نیز نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس موافقتنامهای را امضا کرده بودند که به موجب آن، پس از پایان جنگ، بسیاری از مناطق شام به استثنای فلسطین، در اختیار فرانسه قرار میگرفت. | [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] در سالهای جنگ دوره سختی را تجربه کرد که با سالهای پیش از آن کاملا متفاوت بود. در انحصار گرفتن بازرگانی، سربازی اجباری، تحمیل مالیاتهای سنگین، اجبار مردم به خرید اوراق قرضه جنگ، کمبود شدید مواد غذایی و شیوع گرسنگی که در بیشتر ولایتهای عثمانی نیز پدید آمد و در [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] دهها هزار نفر را به کام مرگ فروکشاند، از جمله پیامدهای جنگ بود. مهمتر از آن، سرکوب شدید جنبش استقلال طلبانه توسط [[جمال پاشا]] والی عثمانی ملقب به سفاح و اعدام دهها تن از فعالان سیاسی استقلال طلب در بیروت و دمشق، فضای تیره و تاری را ایجاد کرد. از سوی دیگر قیام شریف حسین در حجاز و اعلام استقلال سرزمینهای عربی از عثمانی که با حمایت انگلیس صورت گرفت، مارونیها و بیشتر [https://wikimelal.ir/%D8%B7%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9%81%20%D9%85%D8%B3%D9%8A%D8%AD%DB%8C%20%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 مسیحیان لبنان] را به واکنش واداشت و ضمن مخالفت گسترده با پیوستن [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] به امپراطوری عربی، از فرانسه خواستند تا نسبت به تضمین استقلال لبنان از آنها حمایت کند. پیش از آن نیز نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس موافقتنامهای را امضا کرده بودند که به موجب آن، پس از پایان جنگ، بسیاری از مناطق شام به استثنای فلسطین، در اختیار فرانسه قرار میگرفت. | ||
با پایان جنگ در سال 1918، فیصل فرزند شریف حسین با ورود به دمشق تشکیل حکومت عربی را اعلام کرد و بلافاصله والی عثمانی در بیروت، شهر را به عمرداعوق یکی از معتمدان شهر واگذار کرد. او نیز تشکیل دولت عربی را در اکتبر همان سال در بیروت اعلام کرد و نیروهای نظامی فیصل در بیروت مستقر شدند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 204-205.</ref> تنها چند روز پس از آن با ورود نیروهای فرانسوی به بیروت که با استقبال مسیحیان روبهرو شد، دولت عربی در بیروت فروپاشید. این در حالی بود که مسیحیان، پیشتر موافقت و همراهی خود را با تاسیس دولت عربی در [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] اعلام کرده بودند.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 60.</ref><ref>صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، ص. 40-69.</ref> | با پایان جنگ در سال 1918، فیصل فرزند شریف حسین با ورود به دمشق تشکیل حکومت عربی را اعلام کرد و بلافاصله والی عثمانی در بیروت، شهر را به عمرداعوق یکی از معتمدان شهر واگذار کرد. او نیز تشکیل دولت عربی را در اکتبر همان سال در بیروت اعلام کرد و نیروهای نظامی فیصل در بیروت مستقر شدند.<ref>الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: [https://www.annahar.com دار النهار للنشر]، ص. 204-205.</ref> تنها چند روز پس از آن با ورود نیروهای فرانسوی به بیروت که با استقبال مسیحیان روبهرو شد، دولت عربی در بیروت فروپاشید. این در حالی بود که مسیحیان، پیشتر موافقت و همراهی خود را با تاسیس دولت عربی در [https://wikimelal.ir/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86 لبنان] اعلام کرده بودند.<ref>حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: [https://www.daralnahda.com/ دار النهضة العربية]، ص. 60.</ref><ref>صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، ص. 40-69.</ref> |
نسخهٔ ۲۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۵
پیش از انضمام لبنان به امپراطوری عثمانی، مناطق مختلف این سرزمین، تحت سلطه زعمای قبایل و خاندانهای تیول دار بود. آل تنوخ و آل ارسلان از قبایل یمنی، آل عساف از ترکمانهای سنی، آلسیفا از خاندانهای کرد سنی، آل شهاب از خاندانهای سنی، آل حرفوش از خاندانهای شیعه و آل معن از خاندانهایی که در عهد فاطمی به مذهب درزی گرویده بودند، عمده ترین خاندانهای حاکم بر بخشهایی از لبنان بودند که وظیفه عمده آنها، گردآوری مالیات و ارسال آنها برای خزانه دولت مرکزی بود.[۱] برخی مناطق مارونی نشین در شمال لبنان نیز تحت سیطره زعمای روستایی مشهور به مقدمها قرار داشت که با همکاری روحانیون به تمشیت امور طائفه خود میپرداختند.[۲]
با شکست قطعی سپاه مملوکی و پیروزی سلطان سلیم عثمانی، زعمای خاندانهای تیول دار که در پی فروپاشی سازمان سیاسی اداری ممالیک دچار سردرگمی شده بودند، یکی پس از دیگری تسلیم فاتحان عثمانی شدند.
امارت خاندان معن (1516 تا 1697)
فخرالدین عثمان، بزرگ خاندان معن به همراه گروهی از زعما و اشراف درزی در دمشق به حضور سلطان عثمانی رسید و مراتب اطاعت خود و همراهان را اعلام و خطبهای شیوا در مدح سلطان ایراد کرد که مورد توجه او قرار گرفت و بدینسان با تایید سلطان، توانست مناصب و امتیازات خود و دیگر اشراف درزی را همچنان حفظ کند. او به زودی با هم پیمانی با خاندان شهاب به تحکیم پایههای قدرت پرداخت. در اولین مرحله، با همکاری نیروهای عثمانی موفق شد نیروهای امیر ناصرالدین را که بر بقاع سلطه داشت و در برابر دولت عثمانی مقاومت میکرد، سرکوب کند. پس از آن بود که فخرالدین عثمان به عنوان امیر بزرگ جبل لبنان از جایگاه ویژهای برخوردار شد.[۳] امیر فخرالدین در سالهای اولیه امارت، ابتدا به گردآوری عشایر درزی، پیرامون رهبری خود و سپس به انضمام منطقه تحت فرمانروایی آل تنوخ که در پی درگیریها ی داخلی دو جریان قیسی و یمنی[i] به شدت تضعیف و به دلیل جانبداری از ممالیک در جریان حملات عثمانیها ، موقعیت خود را از دست داده بود، معطوف ساخت و موفق شد قلمرو تحت نفوذ خود را گسترش دهد. از آن پس در لبنان، رهبری جدیدی با گرایش قیسی ظهور کرد که مبتنی بر همپیمانی خاندانهای معن و شهاب بود و تا حدود سه قرن، سیاستهای حاکم براین سرزمین را تعیین و خطوط کلی دوران جدید تاریخ لبنان را رقم زد.[۴]
در سالهای اولیه، به جز زوال قدرت آل تنوخ و ظهور رهبری جدید معنی - شهابی، تغییر عمدهای در اوضاع سیاسی اجتماعی لبنان پدید نیامد. با مرگ سلطان سلیم اول در سال 1520م و در پی جانشینی سلطان سلیمان قانونی و شکلگیری نوعی مقاومت از سوی برخی عناصر سیاسی محلی که از حامیان ممالیک بودند، شرایط دگرگون شد؛ به ویژه آنکه فخرالدین با نگرشی استقلالطلبانه همچنان به توسعه قلمرو خود اهتمام ورزید کهاین امر نگرانیهای عثمانیها را در پی داشت. دولت عثمانی با تهدید و هشدار بر آن بود تا مانع توسعه قدرت طلبی او شود. این تهدیدها گرچه بی تاثیر نبود، امیر فخرالدین اما معمولا با وعدههایی و گاه با ارسال هدایایی و البته سیاستهای محتاطانه، در اندیشه تحقق اهداف خود بود. امارت فخرالدین با فراز و فرودهایی همراه با عدم اعتماد دربار عثمانی نسبت به او ادامه یافت و آنگاه که وی با احساس قدرت حتی از پرداخت مالیات مورد تعهد به دولت که عمده ترین شاخص وابستگی به امپراطوری بود،[۵] سرباز زد، مصطفی پاشا والی عثمانی که از سیاستهای توسعه طلبانه و برخی اقدامات پنهانی او به شدت خشمگین بود، با تدارک توطئهای، او را برای مذاکره درباره موضوع مالیات به دمشق فراخواند. فخرالدین با احساس اطمینان نسبت به قدرت خود و به گمان آن که در این مذاکره خواهد توانست امتیازاتی به دست آورد، عازم دمشق شد. در بدو ورود اما طبق برنامه از پیش تعیین شده به قتل رسید[۶] و بدینسان امارت 28 ساله او نیز به پایان آمد.
با کشته شدن فخرالدین، فرزندش قرقماز بر جای پدر نشست. او نیز سیاست فخرالدین را در خصوص توسعه امارت آل معن ادامه داد و شهرهای ساحلی صور و صیدا را به قلمرو خود منضم ساخت و در منطقه شوف نیز تا دیر القمر پیش رفت و آنجا را محل سکونت خود قرار داد.[۷] اقدامات قرقماز البته به آسانی انجام نشد و سرانجام عثمانیها را به واکنش وا داشت. قرقماز نیز همچون پدر هر بار در برابر تهدیدها و حملات عثمانی با ارسال هدایایی سعی در آرام کردن اوضاع داشت. در شرایطی که عثمانیها از توان روز افزون قرقماز در نگرانی به سر میبردند و در حالی که نزاع قیسیها به رهبری آل معن و یمنیها به رهبری آل علم الدین در حال اوج گیری بود، اجرای توطئهای از سوی دشمنان قرقماز که عمدتا از جریان یمنی بودند، دیگر بار سپاهیان عثمانی را به لبنان کشانید که سرانجام در سال 1585م به کشته شدن وی منجر شد.[۸]
با کشته شدن امیر قرقماز، فرزندش فخرالدین دوم که نوجوانی 12 ساله بود، به دلیل ترس مادر از کشته شدن او توسط عثمانیها و دشمنان یمنی خاندان معن، به خاندان مارونی خازن در منطقه کوهستانی کسروان سپرده شد.[۹] پس از آنکه فخرالدین از توانایی جسمی و روحی مناسب برخوردار گشت و آرامش نسبی بر شوف حاکم شد، با کمک داییاش امیر یوسف الدین تنوخی که امور این منطقه را اداره میکرد، در سال 1590م به شوف بازگشت و مورد استقبال اشراف و زعمای درزی قرار گرفت.[۱۰]
فخرالدین که از نوجوانی کینه عثمانیها را در دل داشت، با تاسی به روحیه استقلالطلبانه پدر، اهداف بلند پروازانهای را برای خود ترسیم کرده بود. او ابتدا با کسب شناخت از رقیبان، دشمنان و دوستان خود و نیز همپیمانی با برخی امیران خاندانهای حاکم همجوار و دیگر مناطق اطراف همچون امیران شهابی وادی التیم، حرفوش در بعلبک و آل عساف در کسروان و همچنین برقراری پیوند دوستی با مسیحیان مارونی که حیات خود را مدیون آنان میدانست و با بهکارگیری برخی شخصیتهای مارونی در مناصب حکومتی، موقعیت خود را تثبیت کرد.[ii] فخرالدین هرچند در راه تحقق اهداف خود با موانع متعددی نیز روبهرو بود، با بهرهگیری از مشاوران مسیحی و برخی سیاستمداران مورد اطمینان، به تدریج بر این موانع چیره شد. از جمله مهمترین موانع تحقق سیاستهای توسعه طلبانه او برخی فئودالهای ذی نفوذ درزی بودند. فخرالدین برای برداشتن این موانع، زمینه مهاجرت انبوهی از مسیحیان مارونی ساکن در بخشهای شمالی جبل لبنان را به مناطق جنوبی فراهم آورد و با برقراری امتیازاتی برای آنان و کاهش محدودیتهایی که به عنوان اقلیت مذهبی بر آنها وضع شده بود، محبوبیت خود را در میان آنان افزایش داد. فخرالدین همچنین برای تحکیم موقعیت امارت خود، ناگزیر از تضعیف خاندان سیفا، سرسخت ترین دشمنان امیران معن که بر طرابلس امارت میکردند، بود و لذا طی حملات سنگینی در سال 1598 موفق شد مقاومت آنها را در هم شکسته و پیروزمندانه وارد طرابلس شود.[۱۱]
علیرغم آنکه دشمنان فخرالدین دربار عثمانی را علیه او تحریک میکردند، او هوشمندانه روابط خود را با والی دمشق تحکیم بخشید و با ارسال هدایایی، همواره سعی در جلب رضایت او داشت و بدینسان مانع تاثیرگذاری دشمنانش بر دربار شد. از جمله اقدامات مهم فخرالدین در تحکیم قدرت خود، برقراری روابط بازرگانی با دوکنشین توسکانی بود و از این رهگذر به داراییهای بسیاری دست یافت. این درآمدها و نیز کسب مالیات از مردم، قدرت اقتصادی امیر را افزایش داد و در تحکیم قدرت سیاسی او موثر افتاد و البته نگرانی دشمنان و رقیبان او را نیز افزایش داد. همچنین در سال 1608 قرارداد نظامی سری میان او و توسکانی منعقد شد که مواردی علیه سلطان عثمانی در آن گنجانیده شده بود.[۱۲]
تا زمانی که مراد پادشاه والی شام بود، اوضاع به نفع فخرالدین پیش میرفت. اما آنگاه که والی عثمانی در سال 1609 دمشق را ترک کرد و احمد پاشا که از پیش نسبت به فخرالدین دشمنی میورزید به ولایت شام منصوب شد، او احساس خطر کرد. هر چند مرادپاشا به عنوان صدراعظم در دربار عثمانی موقعیتی برتر یافت و فخرالدین نیز همچنان با ارسال هدایای ارزشمند برای او و دیگر ارکان دربار، سعی در کسب حمایت آنان داشت؛ این اقدامات اما نتوانست از دشمنی و سوءظن والی جدید شام نسبت به امیرمعنی و تلاش برای تضعیف قدرت و پیشگیری از توسعه قلمرو و مصادره اموال فراوان او بکاهد.[۱۳]
ادامه فعالیتهای توسعهطلبانه و اقدامات فخرالدین برای تحقق نوعی از استقلال از امپراطوری عثمانی، تحریک دربار عثمانی علیه فخرالدین توسط دشمنان امیر، بدرفتاری سپاهیان وی در برخی مناطق و به ویژه شیوه جمع آوری و افزایش مالیات از مردم که نارضایتی آنان و ارسال شکایاتی به والی شام و دربار عثمانی را به دنبال داشت و به ویژه مرگ مراد پاشا در سال 1611 که عمدهترین پشتیبانی فخرالدین در دربار بود، شرایط را بر امیر سخت کرد. مهمترین عامل تحریک دربار عثمانی اما، اعزام هیئتی در همان سال به ریاست پاتریاک مارونی به توسکانی با هدف عقد پیمانی علیه عثمانیها بود.[۱۴] سرانجام در سال 1613 سپاه عثمانی به سمت قلمرو امیر معنی پیشروی کرد و دژها و استحکامات جنگی او را در محاصره گرفت. مقاومت سرسختانه امیر و نیروهای تحت امر او سلطان عثمانی را ناگزیر از اعزام ناوگان نظامی دریایی مرکب از 60 کشتی جنگی به سواحل لبنان کرد.[۱۵] ادامه محاصره زمینی و دریایی، فاصله گرفتن همپیمانان اصلی فخرالدین از جمله امیریونس الحرفوشی حاکم بعلبک و امیرعلی شهابی امیر وادی التیم از او[۱۶] و از دست دادن برخی از مناطق تحت امر و تمایل نزدیکان و کارگزارانش به عدم ادامه مقاومت، سرانجام فخرالدین را بهاین نتیجه رساند که ادامه مقاومت ممکن نیست و بهترین راه، خارج شدن از حلقه محاصره و عزیمت به ایتالیاست. لذا خود را به صیدا رساند و پس از مدتی اختفاء و تعیین برادرش یونس به جانشینی، با گروهی از یاران نزدیک و برخی افراد خانواده، با کشتی راه توسکانی را در پیش گرفت. امیریونس هم موفق شد با پرداخت رشوه به عثمانیها از ادامه حملات آنها و تخریب بیشتر مناطق مختلف پیشگیری کند. در عین حال عثمانیها از دامنه قلمرو آل معن کاسته و امارت آنان را به منطقه شوف محدود کردند.[۱۷]
پنج سال پس از عزیمت فخرالدین دوم به توسکانی و در پی تعیین چرکس محمد پاشا به ولایت شام، اوضاع به نفع فخرالدین تغییر کرد. والی جدید که تنها راه سامان دادن به اوضاع را بازگشت فخرالدین و واگذاری مجدد امور به وی میدانست، طی نامههایی که برای امیر فخرالدین ارسال کرد، از وی خواست تا به وطن و نزد خانواده و فرزندانش بازگردد. مادر فخرالدین نیز با ارسال نامه برای فرزندش، ضمن تشریح اوضاع و شرایط مطلوب امارت، از او مصرانه خواست تا بازگردد.[۱۸] امیرفخرالدین پس از تامل و بررسی اخبار و گزارشهای واصله، سرانجام تصمیم به بازگشت گرفت و پس از کسب رضایت میزبان خود دوک توسکانی، عازم لبنان شد و مورد استقبال گرم مشایخ درزی و هواداران خود قرار گرفت. بازگشت غیرمترقبه امیرفخرالدین، دشمنان او به ویژه امیران خاندان سیفا را که در غیاب وی بخشهایی از قلمرو امارت معن را متصرف شده بودند، نگران ساخت؛ به خصوص آنکه شایع شده بود که دوک توسکانی نیروهای نظامی خود را برای جنگ با دولت عثمانی و انتقام از مخالفان، به زودی در اختیار او قرار خواهد داد.[۱۹]
امیر فخرالدین پس از ورود به لبنان با استفاده از فرصت ناشی از اهتمام سلطان جدید عثمانی به تحکیم قدرت خود، به سرعت بر اوضاع مسلط و با تشکیل سپاهی صد هزار نفری در مدتی کوتاه، بسیاری از مناطق از دست رفته در غیاب خود را باز پس گرفت.[۲۰]
اقدامات امیرفخرالدین تنها به توسعه قلمرو امارت و افزایش قدرت نظامی و همکاری با غرب محدود نبود؛ از همان سالهای اولیه بازگشت به لبنان و تحت تاثیر مشاهدات خود در ایتالیا، اقداماتی را برای عمران و آبادی امارت آغاز کرد و برای این منظور گروهی از مهندسان شهرسازی و نیز متخصصان آبیاری و کشاورزی را از آنجا فراخواند. همچنین با هدف رونق و توسعه کشاورزی، علاوهبر متخصصان اروپایی، زمینه مهاجرت مسیحیان مارونی را که از مهارتهای زراعی برخوردار بودند از شمال به مناطق جنوبی فراهم کرد.[۲۱] بدینسان ترکیب سکانی این منطقه درزینشین به منطقهای مختلط تبدیل شد کهاین تغییر سکانی در دورههای بعد تحولاتی را در پی داشت. از سوی دیگر بر اساس توافقهای صورت گرفته میان فخرالدین و دوک توسکانی، این دوکنشین کمکهای مالی و نظامی در اختیار او قرار داد. او همچنین تعهداتی مبنی بر ارسال کمکهای بیشتر در آینده برای تحقق طرحهای استقلال طلبانهاش دریافت کرد.[۲۲]
رونق بازرگانی با غرب که محور عمده آن ابریشم بود، درآمد قابل توجهی را در اختیار امیر گزارد که به ویژه تحقق اهداف سیاسی، اجتماعی و عمرانی و بلندپروازیهای نظامی او را امکان پذیر میساخت. مجموعه اقدامات فخرالدین که در سالهای گذشته نیز بدگمانیهایی در دربار عثمانی پدید آورده بود، با نگرانی و احساس خطر روزافزون رقیبان و دشمنان محلی همراه بود که با ارسال گزارشهایی برای سلطان مراد عثمانی، او را به عکس العمل در برابر فخرالدین تحریک میکردند و سرانجام به تصمیم او برای یکسره کردن کار امیر منجر شد. در سال 1633 سلطان عثمانی، احمد پاشا کوچک والی شام را مامور کرد تا با تجهیز سپاهی بزرگ به سوی شوف حرکت کند.[۲۳] فخرالدین پس از آگاهی از تصمیم سلطان برای حمله گسترده علیه او، سریعا نیروهای خود را آماده و نمایندهای را برای جلب حمایت همپیمان خود دوک توسکانی به ایتالیا اعزام کرد.[۲۴] نیروهای عثمانی در وادی التیم، نیروهای شهابی را که همپیمان فخرالدین بودند، مورد حمله قرارداده آنها را شکست دادند و سپس به محاصره قلمرو فخرالدین پرداختند. امیرعلی فرزند او که در راس نیروهای جنگی برای کمک به پدر عازم منطقه درگیری بود، طی درگیری خونینی با مهاجمان عثمانی به قتل رسید که روحیه امیر را به شدت تضعیف کرد. فرار گروهی از نیروهای سپاه فخرالدین در چنین اوضاعی، شرایط را بر امیر سخت کرد و مهمتر از آن، فاصله گرفتن تعدادی از هم پیمانانش از او که امیر در چنین شرایط سختی روی حمایت آنان حساب کرده بود و نیز متحدشدن دشمنانش که زمینه را برای انتقام گیری مساعد دیده و به والی عثمانی پیوسته بودند، موقعیت امیر را به شدت تضعیف کرد. محاصره بندر بیروت توسط ناوگان دریایی عثمانی و بالاخره عدم وصول کمکهای نظامی از توسکانی که فخرالدین انتظار آن را میکشید و در مجموع این احساس را در او به وجود آورد که به پایان راه رسیده است. امیرفخرالدین از آنجا که نمیخواست خود را به والی عثمانی تسلیم کند، به همراه اعضای خانواده به قلعه شقیف تیرون رفت و در انتظار سرنوشت ماند. با محاصره قلعه توسط نیروهای احمد پاشا کوچک، امیر ناگزیراز فرار و پناه بردن به قلعه جزین شد و با محاصره آنجا سرانجام چارهای جز تسلیم ندید.[۲۵] امیر مغلوب به پایتخت اعزام شد و در آنجا در سال 1635 به دستور سلطان مراد چهارم همراه با سه تن از پسرانش گردن زده شدند.[۲۶]
با خروج فخرالدین از صحنه قدرت، دورهای از آشوب و نابسامانی در لبنان پدید آمد.[۲۶] والی عثمانی، امیرعلی، امیر خاندان علمالدین را که شاخه یمنی درزیها را رهبری میکرد و از دشمنان فخرالدین بود، بر قلمرو امارت فخرالدین گماشت و بسیاری از امیران و هواداران خاندان معن را دستگیر و اموال و املاک آنان را مصادره کرد. همچنین برخی از مسیحیان مارونی همچون اعضای خاندان خازن که با فخرالدین همکاری داشتند به توسکانی گریختند؛ برخی از اعضای گروهها ی تبشیری غربی نیز به جرم همکاری با امیر مغلوب، دستگیر و به پایتخت اعزام گردیدند و تعدادی از فرزندان و همسران و دیگر منسوبان او به شیوههای مختلف کشته شدند.[۲۷] با قدرت گرفتن درزیهای یمنی، هواداران قیسی خاندان معن دست به شورشهایی زدند که به جنگی داخلی میان این دو تیره از طائفه درزی منجر شد و دو سال به طول انجامید.[۲۸]
امیر ملحم برادرزاده امیرفخرالدین که در آخرین حملات منجر به سقوط وی، موفق شده بود از صحنه درگیریها فرار کرده و خود را نجات دهد، پس از آنکه مدتی مخفیانه شورشها را رهبری میکرد، با مناسب دیدن اوضاع، به صحنه سیاسی بازگشت و مورد حمایت درزیهای قیسی که به دلیل فقدان امیری قدرتمند چون فخرالدین، شرایط سختی را میگذراندند، قرار گرفت. امیرملحم بهزودی با سامان دادن نیروهای رزمی، در سال 1638، با امیرعلی علمالدین حاکم دست نشانده عثمانیها بر شوف وارد کارزار شد و موفق گردید او و هواداران یمنی او را شکست دهد. از سوی دیگر، عثمانیها که پس از فخرالدین، اوضاع لبنان را آشفته و نابسامان میدیدند، پس از پیروزی امیر ملحم بهاین باور رسیدند که وی مناسبترین فرد در شرایط موجود برای فرمانروایی بر لبنان است و لذا پس از اعلام تبعیت امیرملحم از سلطان عثمانی، امارت او را به رسمیت شناختند.[۲۹] امیرملحم در حالی که به شدت از سوی عثمانیها تحت نظارت بود، تلاش کرد تا سیاستهای عمویش را دنبال کند. هرچند در طول سالهای امارت درگیریهایی با مخالفان خود داشت و یک بار هم با سپاهیان عثمانی والی شام درگیر نبرد شد و البته آنان را شکست داد، موفق شد با حفظ روابط خود با دربار عثمانی تا حدودی اهداف خود را تحقق بخشد. او روابط تجاری با توسکانی را ادامه داد و بسیاری از نزدیکان عمویش به ویژه مسیحیان مارونی را به خدمت گرفت وخاندانهای مارونی را که به توسکانی گریخته بودند به لبنان بازگرداند و نیز روابط خود را با امیران خاندان شهاب همچنان حفظ کرد.[۳۰] امیر ملحم پس از 22 سال امارت در سال 1657 در صیدا درگذشت.
با مرگ امیرملحم، ابتدا دو فرزندش قرقماز و احمد مشترکا زمام امور را در دست گرفتند و پس از مرگ قرقماز، امیراحمد فرمانروایی را در اختیار گرفت. او سیاستهای پدر را دنبال میکرد و به ویژه سعی داشت با استفاده از ضعف دربار عثمانی که درگیر جنگ با مجارستان بود، بخشهای از دست رفته قلمرو امارت امیرفخرالدین را به گستره امارت خود منضم سازد. از جمله رویدادهای مهم این دوره علاوهبر ادامه نزاع قیسی یمنی مهاجرت گروههایی دیگر از مسیحیان مارونی کسروان به جنوب و سکونت در مناطق همجموار جبل عامل بود. امیر احمد تا سال 1697 تحت نظارت والی جدید صیدا به فرمانروایی ادامه داد و در این سال در دیرالقمر درگذشت. از آنجا که امیراحمد فرزند ذکوری نداشت، با مرگ او امارت خاندان معن منقرض گشت[۳۱] و لذا با توافق اعیان و اشراف درزی و مارونی، فرمانروایی شوف به امیر بشیر از خاندان شهاب واگذار شد.[۳۲]
لبنان در دوره امارت خاندان معن به ویژه در عهد فخرالدین دوم از نوعی خودمختاری در دل امپراطوری عثمانی برخوردار بود.[۳۳] این سرزمین در طول فرمانروایی امیران معنی، علیرغم درگیریهای گاه خونین، از رفاه و آبادی نسبتا مطلوب برخوردار بود. سازمان اداری، شرایط اقتصادی و رونق کشاورزی، به ویژه تربیت کرم ابریشم، سپاه قدرتمند و امنیت نسبی، از ویژگیهایی بود که پیش از آن، وجود نداشت و اقدامات عمرانی آنگونه که در عهد فخرالدین دوم صورت گرفت، در سراسر دوران امارت آل معن منحصر به فرد بود. امیرفخرالدین در طول اقامت در توسکانی که در آن روزگار در اوج عمران و آبادی بود، به شدت تحت تاثیر مظاهر تمدنی غرب قرار گرفت و در بازگشت به لبنان سعی کرد تا با الهام از آن مظاهر تمدنی در قلمرو تحت حاکمیت خود اقداماتی را صورت دهد؛[۳۴] از جمله گروهی از مهندسان و معماران ایتالیایی را به لبنان دعوت کرد. آنان در احداث بناهای جدید، به ویژه کاخهای امیر نقش اساسی داشتند.[۳۵] مهمترین آثار عمرانی دوره امیر فخرالدین در شهرهای صیدا، بیروت و دیرالقمر قابل مشاهده است. روابط بازرگانی با اروپا در این دوره تقویت و گسترش یافت و با ایجاد تحولاتی در شیوه تولید ابریشم، موفق شد آن را به عنوان یک کالای محلی قابل عرضه در بازارهای جهانی مطرح سازد.[۳۶]
فخرالدین علاوهبر به تقویت وگسترش بازرگانی با اروپا، نظام گمرکی را که پیش از او مرسوم نبود، برقرار کرد و بنادر لبنان بهخصوص بندر صیدا را بازسازی کرد. امکانات و شرایط مطلوبی که فخرالدین دوم به وجود آورد به بازرگانان اروپایی امکان میداد تا دامنه فعالیتهای خود را از لبنان به سایر مناطق شام و برخی کشورهای منطقه مثل عراق و حتی تا هند گسترش دهند.[۳۷]
در دوره امارت فخرالدین و به دلیل روابط او با اروپا و نزدیکی با مسیحیان مارونی به ویژه با وجود نظام امتیازات، شرایط مساعدی برای فعالیت مبشران اروپایی و فعالیتهای آموزشی مسیحیان فراهم آمد. فخرالدین همچنین مبشران را تشویق به تاسیس کلیسا در عکا، صیدا و جبل کرد.[۳۸] هرچند فعالیتهای تبشیری، اهداف ظاهرا دینی داشت، تبلیغ فرهنگ و تمدن جدید اروپا نیز مورد توجه آنان بود و فعالیتهای آموزشی در کنار تبشیر زمینه چنین امری را فراهم میکرد. مهمترین تحول آموزشی در دوره امیرفخرالدین، بازگشت فارغ التحصیلان مدرسه مارونی رم به لبنان بود. آنان با تاسیس مدرسه در روستاهای خود در کنار فعالیتهای تبلیغی مذهبی به آموزش جوانان و نوجوانان میپرداختند. آموزش در مدرس جدید با اقتباس از روشهای نوین در نظام آموزشی اروپا صورت میگرفت و با روشهای موجود در لبنان فاصله داشت. در همین دوره تعدادی مرکز آموزش عالی نیز در برخی دیرهای مسیحی فعال بود؛ از جمله مرکز آموزشی که توسط پاتریاک یوحنا محلوف درسال 1624 در بشری تاسیس شد.[۳۹] مهمتر از همه، تحولات جمعیتی و توسعه گستره جغرافیایی مسیحیان مارونی بود که از اوایل قرن شانزدهم آغاز شد و به توسعه قدرت سیاسی و حکومتی آنان انجامید.[۳۲]
امارت خاندان شهاب(1697 تا 1841)
با انتخاب شورای اعیان و اشراف درزی و مارونی، بشیر از امیران حاکم بر وادی التیم به نیابت از امیرحیدر شهابی 12 ساله و تا رسیدن او به شرایط سنی مناسب، قدرت را در اختیار گرفت. بشیر توانست سیطره خود را تا جبل عامل گسترش دهد.[۴۰] و اقدامات اصلاحی بسیاری را صورت دهد. همچنین با توجه به جایگاه شورای اعیان و اشراف در ساختار قدرت، نظام ملوک الطوائفی اهمیتی ویژه یافت و به ویژه شیوخ فئودالی که در دوره فخرالدین دوم تضعیف شده بودند، دوباره سربرآوردند و امتیازاتی برای خود کسب کردند و مارونیها ،به ویژه خاندان خازن از نفوذ اجتماعی و انحصاری بسیاری برخوردار شدند. خاندان درزی جنبلاط نیز موقعیتی ممتاز یافتند و شیخ بشیرجنبلاط به لحاظ ثروت، شخص اول لبنان بهشمار میرفت. دیگر طوائف مسیحی نیز در این دوره از شرایط مناسبی برخوردار بودند. امیربشیر پس از 9 سال نیابت امارت در سال 1706 درگذشت و امیرحیدر شهابی جای او را گرفت.[۴۱]
مهمترین رویداد در سالهای اولیه امارت امیرحیدر، درگیریهای شدید میان دو گرایش قیسی و یمنی بود که به تحریک والی عثمانی صیدا اتفاق افتاد. والی صیدا با سوء استفاده از شرایط انتقال قدرت میان دو امیر و با هدف پیشگیری از تحکیم قدرت و توسعه قلمرو امارت شهابی، اداره امور شوف و کسروان را به یوسف علم الدین، رهبر شاخه یمنی درزیها سپرد و سپس در سال 1711 او را در راس نیروهای رزمی برای سرکوب امیرحیدر به سوی دیرالقمر روانه کرد. هر چند امیرحیدر ناگزیر از فرار شد، به زودی درزیها و مارونیهای قیسی به حمله متقابل دست زدند و در منطقه عین دارا ضربات سختی بر یمنیها وارد ساختند. در این حمله نیروهای رزمی خاندان علم الدین که مانع عمده توسعه و تحکیم شهابیها بودند، نابود شدند و بدینسان جریان سیاسی یمنی نفوذ خود را در صحنه سیاسی لبنان از دست داد.[۴۰] این امر به تحکیم پایههای قدرت و وسعت گرفتن قلمرو حکومت امیران شهابی و از میان رفتن نزاعهای دیرینه قیسی یمنی در این سرزمین شد. از آن پس برخی خاندانها فئودال درزی و مارونی که در پیروزی و تحکیم قدرت امیرشهابی همکاری داشتند از جایگاه ویژه و تاثیرگذار برخوردار و به عنوان همپیمان خاندان شهاب تا پایان امارت این خاندان، درسیاستگذاریها مشارکت و از منافع حکومتی نیز بهرهمند میشدند. مهمترین این خاندانها عبارت بودند از جنبلاط، ابی اللمع و خازن.[۴۲] علاوه بر آنها خاندانهای دیگر درزی و مارونی نیز در ساختار قدرت نفوذ داشتند. خاندان درزی ارسلان هر چند وابسته به شاخه یمنی بود، موفق شد خود را از پیامدهای شکست نهایی یمنیها در سال 1711 برهاند و هر چند قدرت و شوکت گذشته خود را از دست داد، امارت خود را بر بخشهایی از منطقه غرب حفظ کند.[۴۳] سیاستهای امیر جدید باعث شد امارت شهابی از قدرت و شوکت فوق العادهای برخوردار شود و قلمرو سلطه او توسعه یابد و بیشتر مناطقی که درعهد فخرالدین دوم تحت حاکمیت او قرار داشت، در اختیار او قرار گیرد.[۴۴] رویداد مهم دیگر این دوره، ظهور نزاع میان دو خاندان درزی جنبلاط و یزبک بود که نزاع دیرینه قیسی یمنی شد. این نزاعها و اختلافات که ریشه در گذشته داشت، به زودی سراسر لبنان را دربرگرفت که پیامدهای آن در طول دوره شهابی استمرار یافت.[۴۳]
امیرملحم، فرزند و جانشین امیرحیدر که از سال 1732 بر کرسی امارت نشست، بر شیوه حکومتی پدر وفادار ماند. نزاع جنبلاطی - یزبکی در عهد او استمرار داشت و دامنه آن از دایره درزیها فراتر رفت و جامعه مارونی را نیز دربرگرفت[۴۲] و البته امیران شهابی از این نزاع سیاسی در جهت تحکیم قدرت خود بهره میگرفتند. حضور خاندانهای مارونی در ساختار قدرت و توسعه قلمرو تحت نفوذ آنان که از دورههای پیش آغاز شده بود؛ به ویژه افزایش قدرت اقتصادی آنان که بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بوده از راه صادرات این کالا به بازارهای اروپا به ثروت دست یافته بودند، از یک سو و ادامه درگیریهای گاه خونین جنبلاطی- یزبکی و پیامدهای آن که منجر به تضعیف خاندانهای درزی شده بود از دیگر سو، موازنه قدرت را به تدریج به نفع مارونیها تغییر داد که یکی از پیامدهای آن گرویدن فرزندان امیرملحم به مسیحیت بود.[۴۵] این تغییر مذهب محدود به فرزندان امیر نشد و به تدریج برخی دیگر از افراد خاندان شهاب و تنی چند از امیران خاندان درزی ابی اللمع به مذهب مارونی پیوستند.[۴۶]
امیرملحم در سال 1754 به دلیل بیماری از قدرت کناره گرفت و از آنجا که فرزندش یوسف کودکی خردسال بود، احمد و منصور برادران امیر مشترکا قدرت را به دست گرفتند. طی سالها نزاع بر سر قدرت، سرانجام منصور موفق به حذف احمد و ادامه حکومت تا سال 1770 شد. پس از آن امیر یوسف جوان که پیشتر به مذهب مارونی گرویده بود، حکومت را در دست گرفت و بدینسان دوران امارت امیران مسیحی خاندان شهاب آغاز شد[۴۷] که نه تنها به تحکیم بیشتر قدرت مسیحیان مارونی، که به تضعیف قدرت درزیها انجامید. در همین سالها، گروهایی از مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس از مناطق مختلف شام به لبنان مهاجرت کردند و جمعیت مسیحیان را افزایش دادند. در سالهای اولیه امارت امیر یوسف، ماجراجوییهای ضاهرالعمر در مناطقی از شام همچون عکا و اشغال شهر صیدا، مشکلاتی را برای او به وجود آورد. هرچند در سال 1775 با حمله عثمانیها صیدا از او پس گرفته شد و احمد پاشا معروف به جزار، ماجراجوی آلبانی تبار که در سرکوب نیروهای ضاهرالعمر و آزادی صیدا نقش عمدهای ایفا کرده بود، به عنوان والی صیدا منصوب گردید؛ مشکلات او بیش از گذشته ادامه یافت. جزار که روحیه قدرت طلبانه توام با قساوت و ماجراجویی داشت تلاشهایی را برای انضمام امارت امیریوسف به قلمرو خود آغاز کرد و از جمله بیروت را اشغال کرد و با اتخاذ سیاست تفرقه افکنانه میان امیریوسف و نزدیکانش، به ویژه شعلهور کردن آتش نزاع جنبلاطی-یزبکی، سعی در تضعیف امیر و تحقق هدف نهایی خود داشت. مزاحمتهای جزار سالها ادامه یافت و سرانجام در سال 1788 به جنگ داخلی انجامید و شرایط برای سرکوب نهایی امیریوسف آماده شد. درچنین شرایط و اوضاع آشفتهای، بشیر شهاب از خویشان امیریوسف که شخصی زیرک و جاه طلب و با استفاده از اعتماد وی به تحکیم جایگاه خود پرداخته بود، وارد صحنه شد. بشیر با مشاهده موقعیت رو به ضعف امیر و کاهش محبوبیت او، مخفیانه به همکاری با جزار پرداخت و موفق شد با حمایت او و شاخه جنبلاطی درزیها به حکومت برسد.[۴۸]
سالهای اولیه امارت بشیر[iii] با عدم استقرار، رقابت و توطئههای فرزندان امیریوسف علیه او همراه بود. همچنین احمدپاشا جزار که نسبت به عدم همکاری بشیر در پیشگیری از حمله ناپلئون دوم به عکا در سال 1799 بر او خشم گرفته بود، اقداماتی را علیه او صورت داد که وی را ناگزیر از فرار به قبرس با حمایت انگلیسیها ساخت.[۴۹]
بشیر دوم چند ماه پس از فرار، به لبنان بازگشت و با هم پیمانی برخی از امیران محلی، مجددا قدرت را در اختیار گرفت. مرگ جزار در سال 1804، که دشمن سرسخت و مانع استقرار و توسعه طلبی او بود، فرصتی فراهم ساخت که پس از 30 سال ضمن جلب رضایت عثمانیها از حمایت قدرتهای اروپایی نیز برخوردار شود و از این طریق علاوهبر سرکوب رقیبان و دشمنان داخلی به تحقق سیاستهای خود بپردازد. همچنین همکاری او با والی عثمانی شام در دفع حملات وهابیها، موقعیت او را نزد عثمانیها بهبود بخشید.[۵۰]
رویداد مهم ده سال آخر دوره طولانی امارت امیربشیر دوم، حمله سپاه محمدعلی پاشای مصر به شام بود. محمدعلی پاشا که در جریان حملات نظامی عثمانیها برای سرکوب قیام استقلال طلبانه یونانیها با آنان همکاری کرده و انتظار داشت به عنوان پاداش این همکاری، ولایت شام به قلمرو او منضم شود ولی با پاسخ منفی آنان روبهرو شده بود سپاه خود را به فرماندهی فرزندش ابراهیم روانه شام کرد. در این حملات، بشیر دوم ناگزیر از همکاری با مصریها شد و نیروهای نظامی و دیگر امکانات خود را نه تنها برای اشغال شهرهای صور، صیدا، طرابلس و بیروت در اختیار ابراهیم پاشا قرار داد، در تصرف دیگر بخشهای شام نیز همراه او و همچنین در طول 9 سال حضور ابراهیم پاشا در لبنان، مجری اوامر و سیاستهای او بود.[۵۱] هرچند در سالهای اولیه اشغال لبنان به دلیل برخی سیاستها و اقدامات ابراهیم پاشا همچون برقراری امنیت و زمینه بخشیدن به مشارکت مردم و فعالان سیاسی در اداره امور، ارتقاء سطح معیشت مردم و تلاش برای برقراری برابر سیاسی میان مسلمانان و مسیحیان، با استقبال روبهرو شد؛ افزایش هزینههای اشغالگری که نتیجه آن افزایش سطح مالیاتها بود، برقراری سربازی اجباری و دیگر اقدامات سختگیرانه، به زودی نارضایتیهایی را پدید آورد. این نارضایتیها ابتدا در میان درزیها شکل گرفت[۵۲] و به تدریج در سال 1838 به شورشی گسترده تبدیل شد. ابراهیم پاشا با توزیع سلاح در میان مسیحیان از بشیر دوم خواست تا برای سرکوب شورشها اقدام کند. این، بار دوم بود که در لبنان درگیریهایی بر اساس وابستگیهای طائفهای روی میداد. در سال بعد شیعیان جبل عامل نیز به شورش برخاستند که توسط نیروهای مصری با همکاری مسیحیان مارونی سرکوب شدند.[۵۳] شورشها نه تنها مناطق مختلف لبنان که بخشهای وسیعی از دیگر مناطق شام را فراگرفت. ابراهیم پاشا که از احتمال گسترش دامنهاین شورشها به میان مسیحیان مارونی به شدت نگران شده بود، از امیربشیر خواست که آنان را خلع سلاح کند. این امر با واکنش مسیحیان روبهرو شد و آنان نیز به تدریج به شورش پیوستند و سرانجام در سال 1840، نمایندگانی از مسیحیان مارونی، درزیها، سنیها و شیعیان گرد آمدند و قیام عمومی علیه اشغالگران مصری و امیربشیر را اعلام کردند. علیرغم حمایت فرانسه از ابراهیم پاشا و امیربشیر و سرکوب قیام عمومی، موج دوم قیام تبدیل به انقلابی فراگیر در حمایت از دخالت نظامی خارجی شد. با بمباران بیروت توسط کشتیهای جنگی عثمانی و پیاده شدن نیروهای دریایی اتریشی و انگلیسی در سواحل جونیه در اکتبر همان سال، با عقبنشینی نیروهای مصری از عکا و دستگیری امیربشیر و تبعید او به مالت، پایان حضور مصریها در شام اعلام شد.
با سقوط امیربشیر دوم، بشیر سوم توسط اروپاییها و با تایید سلطان عثمانی جانشین او شد و با توجه به ادامه اوضاع بحرانی، تنها توانست 18 ماه امارت کند.[۵۴]
بشیر دوم توانسته بود با هوشمندی و قدرت سیاسی در بیشتر دوره امارت، زمام امور را در اختیار داشته و قطب بندیهای طائفهای و سیاسی را تدبیر کند. هرچند در سالهای پایانی امارت که همزمان با حضور مصریها در لبنان بود، موقعیت و قدرت او به شدت تضعیف شد و آشوب و نابسامانی سراسر لبنان را فراگرفته بود، با حذف او از صحنه قدرت، نابسامانی و آشفتگی اوضاع بیشتر شد. از جمله دلایل استمرار و افزایش بحران، گسست هم پیمانی و ائتلاف میان خاندانهای درزی و مسیحیان و زعمای فئودال علیه بشیر دوم، بازگشت مشایخ فئودال درزی از تبعیدگاه و تلاش برای بازپس گیری املاک و امتیازات خود و مخالفت بشیر سوم از یک سو و مداخله قدرتهای اروپایی در امور لبنان و تحریک گروهها و طوائف علیه یکدیگر، از دیگر سو بود که بروز مجدد قطب بندیها و نزاعهای سیاسی گذشته، به ویژه مارونیها و درزیها را در پی داشت. بی کفایتی امیربشیر سوم در اداره امور و مخالفت او با خواستههای مشایخ درزی نیز بر دامنه بحران افزود. از سوی دیگر عثمانیها پس از عقبنشینی نیروهای مصری از شام، سیاست جدیدی مبتنی بر مرکزیت گرایی در اداره امور مختلف شام در پیش گرفتند تا از شکلگیری زمینههای استقلال طلبی پیشگیری کنند.[۵۵]
ادامه بحران و مخالفت بشیر سوم و مسیحیان مارونی با بازگرداندن املاک و امتیازات پیشین رهبران و مشایخ درزی که در واقع، تغییر موازنه قدرت به نفع درزیها بود، آنان را ناگزیر ساخت تا دست به سلاح برند. برخی درگیریهای پراکنده و کشته شدن تعدادی از درزیها توسط مارونیها در سال 1841، مقدمه یک درگیری گسترده بود. در اواخر همان سال درزیها طی حملهای به دیرالقمر با به آتش کشیدن شهر و کشتن تعدادای از ساکنان مسیحی آن دست به انتقام جویی زدند.[۵۶] درگیریهای خونین دیرالقمر بهزودی به دیگر مناطق کشیده شد و طی آن هزاران مارونی کشته و اماکن آنان به آتش کشیده شد. در حالی که اوضاع عملا به نفع درزیها پیش میرفت، عثمانیها که همواره به دنبال فرصت برای تثبیت سلطه خود بر لبنان بودند، عزم خود را برای دخالت در اوضاع و کنترل آن جزم کردند که مورد حمایت دولتهای اروپایی نیز قرار گرفت. مصطفی پاشا افسر بلند پایه عثمانی که با هدف سامان دادن به اوضاع به بیروت آمده بود، هرچند سعی داشت نقش میانجیگرانهای را میان درزیها و مارونیها بازی کند، از یک سو از مزایای حکومت مستقیم عثمانی برای مارونیها سخن میگفت و از سوی دیگر درزیها را به ادامه حمله به مناطق مسیحینشین و غارت آنها تشویق میکرد. در حالی که اوضاع در حال انفجار بود، عثمانیها تصمیم نهایی خود را گرفتند؛ مصطفی پاشا با فراخوانی بشیر سوم به بیروت، عزل او را اعلام و وی را به پایتخت اعزام کرد و بدینسان امارت خاندان شهابی در سال 1842 به پایان رسید.[۵۷]
مهمترین تحول در دوره امارت آل شهاب، تغییر موازنه قدرت میان دو طائفه درزی و مارونی بود که عوامل جمعیتی، اقتصادی و سیاسی در آن نقش آفرین بود. مهاجرت جمعیت بسیاری از مسیحیان سوریه که در پی درگیریهای فرقهای طی قرون 18 و 19 ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود و عزیمت به لبنان شدند، از یک سو و کاهش جمعیت درزیها به دلیل درگیریهای مستمر قیسی-یمنی و سپس جنبلاطی-یزبکی و مهاجرت بسیاری از آنان به سوریه در نتیجه درگیریهای مداوم با نیروهای ابراهیم پاشا و بشیر دوم، عامل جمعیتی را به نفع مسیحیان مارونی تغییر داد. روابط مارونیها با غرب و فعال شدن گروههای تبشیری غربی و تاسیس مراکز آموزشی توسط آنان، نقش بارزی در ظهور طبقه تحصیل کرده مارونی داشت که در دوره امارت آل شهاب، پستهای کلیدی اداری و سیاسی را در اختیار داشتند. همچنین توسعه مبادلات بازرگانی میان لبنان و اروپا که محور آن ابریشم بود، باعث شد تا گروهی از مسیحیان مارونی که از بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم بودند به سرمایههای کلان دست یابند و بدینسان در میان مسیحیان طبقه سرمایهداری شکل گرفت که به خصوص در سالهای نزدیک به فروپاشی امارت شهابی، نقش مهمی در تحولات سیاسی ایفا کردند. حضور فعال سیاسی مسیحیان مارونی در صحنه قدرت به ویژه در دوره اشغال لبنان توسط مصریها و دوری درزیها از مناصب و مسئولیتهای حکومتی به دلیل مخالفت با بشیر دوم و حضور مصریها، نه تنها موجب افزایش قدرت سیاسی مارونیها که به افزایش فاصله و دشمنی میان دو طائفه شد که بسیاری از رویدادها و تحولات این دوره را رقم زد.
دو بخش اداری خودمختار(1842 تا 1858)
با سقوط بشیر سوم، مصطفی پاشا، عمرپاشا از نزدیکان خود را به عنوان حاکم منصوب کرد. این انتصاب با استقبال درزیها که سقوط شهابیها را مرهون مبارزات خود میدانستند و مخالفت مارونیها که خواستار بازگشت امارت شهابی بودند، روبهرو شد.[۵۸] از سوی دیگر، در برابر حمایت فرانسویان از مسیحیان مارونی در خصوص احیای مجدد امارت شهابی، کنسول انگلیس در رقابت با فرانسویان، به حمایت از درزیها وارد صحنه شد.[۵۹] سیاست سلطه مستقیم عثمانیها بر لبنان نیز مورد مخالفت مشایخ و رهبران درزی که پیشتر از عثمانیها استقبال کرده بودند، قرار گرفت.[۶۰] عثمانیها نیز همچون گذشته با تحریک مسیحیها علیه درزیها سعی در تحقق سلطه مستقیم بر لبنان داشتند. ادامه مقاومت درزیها مجددا به بحران تبدیل شد. برخورد خشونت آمیز عمرپاشا و دستگیری رهبران درزی نیز عکس العمل شدید آنان را در پی داشت. مارونیها هر چند با ادامه سلطه مستقیم عثمانیها به شدت مخالف بودند؛ با توجه به دشمنی و درگیریهای خونین گذشته، از همپیمانی با درزیها سرباز زدند و بدینسان، درزیها در سال 1838، خود زمام قیام علیه عثمانیها را برعهده گرفتند. با محاصره بیتالدین مرکز حکومت عمرپاشا و اعلام خواستههای خود از جمله آزادی زندانیان و استعفای وی و درپی رد آنها، درگیریهای خونینی میان دو طرف روی داد که سرانجام به شکست درزیها منجر شد.
در همین زمان دولتهای اروپایی با سلطان عثمانی در خصوص چگونگی اداره امور لبنان مذاکراتی را صورت میدادند که در نهایت با توجه به نتیجه نرسیدن دو پیشنهاد، یکی بازگشت امارت که توسط فرانسه ارائه شد و با حمایت مسیحیان همراه بود و دیگری، انضمام کامل لبنان به امپراطوری عثمانی که با تایید عثمانی و مخالفت انگلیس و اتریش روبهرو شد، طرح پیشنهادی اتریش که مبتنی بر تقسیم لبنان به دو بخش اداری خودمختار بود، مورد توافق قرارگرفت. بر اساس این طرح، بخش شمالی لبنان با اکثریت مارونی توسط قائم مقام مارونی و بخش جنوبی را قائم مقام درزی اداره و البته هر دو در مسائل مهم به والی عثمانی صیدا مراجعه میکردند.[۶۱] این طرح مورد تأیید فوری فرانسه و انگلیس قرار گرفت و دولت عثمانی گریزی از پذیرش آن نداشت. نظام جدید که در سال 1843 به اجرا گزارده شد، نه تنها از وخامت اوضاع نکاست که از همان آغاز با مشکلات سختی روبهرو شد. از جمله مشکلات اساسی، وجود مسیحیان مارونی در بخش جنوبی بود که حدود 60% ساکنان آن را تشکیل میدادند و کلیسای مارونی خواستار آن بود که آنان از دایره حکومت درزیها خارج و تحت اداره فرماندار بخش شمال درآیند. درزیها نیز بر حق سنتی خود مبنی بر تعمیم سلطه درزی بر بخش شمالی جبل لبنان تاکید داشتند.[۶۲] این در حالی بود که فرانسویان از نفوذ بر بخش مارونینشین برخوردار بودند و انگلیسیها و عثمانیها در بخش مختلط جنوبی از نفوذ بیشتری برخوردار شدند. عثمانیها که به دنبال تحقق سلطه مستقیم خود بر لبنان بودند، نه تنها از بروز اختلافات و درگیریهای در حال ظهور پیشگیری نمیکردند که از آن بهره برداری نیز میکردند.[۶۳] رقابت شدید دو قدرت استعماری فرانسه و انگلیس بر سر نفوذ در منطقه و تاثیر این رقابت در نزاع و اختلافات دو طائفه درزی و مارونی، به استمرار آن دامن زد و به درگیریهای خونین میان آنها منجر شد که سالها ادامه یافت. از سوی دیگر در نیمههای قرن 19، ورود پدیدههای تمدنی جدید غرب و به خصوص سرازیر شدن کالاهای صنعتی اروپا به بازارهای سوریه و لبنان، منجر به نابودی اقتصاد سنتی در این منطقه شد که خود یکی از عوامل عمده در افزایش تشنجات اجتماعی بود.[۶۴] این تشنجات به درگیریهایی دامن زد که در سالهای 1858 تا 1860 به اوج رسید و بیشتر مناطق لبنان را دربرگرفت. درحالی که کشاورزان مارونی در بخش شمالی علیه زعمای فئودال قیام کرده بودند، درزیهای بخش جنوبی برای اعاده قدرت و سلطه خود مسیحیان را در مناطق مختلف مورد حمله قرار دادند؛ از جمله در تهاجم به جزین و دیرالقمر صدها مسیحی مارونی کشته و بسیاری نیز به مناطق امن از جمله صیدا، جبل عامل و بیروت پناه بردند.[۶۵] از سوی دیگر مارونیهای بخش شمالی در انتقام از کشتار مسیحیان بخش درزی، حملاتی را علیه درزیهای ساکن در مناطق شمالی صورت دادند و بسیاری از آنان را ناگزیر از کوچ به مناطق دیگر کردند. شیعیان نیز از آتش این درگیریها در امان نماندند؛ هم در مناطق جنوبی و هم در مناطق شمالی، روستاهای شیعهنشین تحت حملات درزیها و مارونیها خسارتهای بسیاری را متحمل و ناگزیر از ترک مناطق مسکونی خود شدند.[۶۶] با گسترش دامنه درگیریها به دیگر مناطق شام از جمله دمشق و کشتار مسیحیان این شهر، اوضاع شکلی فاجعه آمیز به خود گرفت و درچنین شرایطی فرانسویان که از پیش خود را آماده کرده بودند، به بهانه حمایت از دولت عثمانی نیروهای خود را در سواحل بیروت پیاده کردند و به سمت مناطق درزی نشین شوف پیشروی کردند.[۶۷] در همین حال در بیروت کمیتهای متشکل از نمایندگان سیاسی فرانسه، انگلیس، اتریش، روسیه و آلمان به ریاست فوادپاشا وزیر خارجه عثمانی، راههای استقرار نظم و آرامش را مورد بحث و مذاکره قرار دادند. مذاکرات کمیته هشت ماه به درازا کشید و سرانجام اعضای کمیته، طرحی را مورد تصویب قرار دادند که بر اساس آن، از سال 1861، جبل لبنان به عنوان یک ولایت یا متصرفیه با خودمختاری محدود و در چارچوب امپراطوری عثمانی و با حمایت دولتهای اروپایی تضمین کننده آن، جایگزین طرح دو بخش اداری (دو قائم مقامی) شد.[۶۸]
نظام خودمختار متصرفیه
در راس نظام حکومتی جدید، متصرف قرار داشت که از میان مسیحیان کاتولیک، پس از تایید دولتهای امضاکننده طرح، توسط سلطان عثمانی انتخاب میشد. شورای اداری نیز متشکل از 12 نماینده طوائف مختلف: 4 نماینده مارونیها، 3 نماینده درزیها، 2 نماینده از روم ارتدکس، 1 نماینده از روم کاتولیک، 1 نماینده از سنیها و 1 نماینده از شیعیان، متصرف را در اداره امور یاری میداد.[۶۹]
نظام جدید هرچند طرفهای محلی بحران، آن را انتخاب نکرده بودند و هیچ یک از آنان در کمیته طرح و تصویب آن حضور نداشتند، توانست پس از دورههای پیدرپی خشونت و بحران، اوضاع را تا حدی بهبود بخشد.[۷۰]
با سامان یافتن نسبی اوضاع، شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز رو به بهبود گزارد. فعالیتهای عمرانی آغاز شد و کشاورزی نیز مجددا رونق گرفت. با فعال شدن بازرگان میان لبنان و فرانسه، صنعت ابریشم نیز رشد کرد و به یکی از محورهای اقتصادی تبدیل شد.[۷۱] با توسعه فعالیتهای آموزشی گروههای تبشیری و تاسیس مراکز آموزشی از جمله دانشگاه قدیس یوسف توسط مبشران فرانسوی و دانشکده انجیلی سوریه توسط پروتستانها که بعدها به دانشگاه آمریکایی بیروت تغییر نام داد، ایجاد مراکز متعدد چاپ و نشر و نیز شکلگیری مجامع فکری و علمی به شکلگیری فضای فرهنگی جدیدی منجر شد که گسترش نفوذ فرهنگی غرب را درپی داشت. در بیشتر این حوزهها مسیحیان و به ویژه مارونیها حضوری فعال داشتند و لذا به تدریج طبقه اقتصادی و اجتماعی جدیدی شکل گرفت که رکن اساسی آن را مارونیها تشکیل میدادند؛ در حالی که درزیها به تدریج به حاشیه رفتند.[۷۲]
تحولات سریع و گسترده در لبنان، به ویژه سازوکار سیاسی حاکم، در جهت تامین منافع دولتهای اروپایی به ویژه فرانسه بود و زمینه را برای تحولات بعدی فراهم کرد؛ از جمله، نظام متصرفیه الگویی شد تا فعالان سیاسی-اجتماعی عمدتا مارونی در اوایل قرن بیستم در محافل بینالمللی و کنفرانس صلح پاریس، به استناد آن خواستار تشکیل لبنان بزرگ تحت قیمومیت فرانسه شوند.
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، عثمانیها با لغو نظام خودمختار متصرفیه و تعیین متصرف عثمانی مسلمان برای جبل لبنان، خود مستقیما اداره امور را در دست گرفتند.[۷۳]
لبنان در سالهای جنگ دوره سختی را تجربه کرد که با سالهای پیش از آن کاملا متفاوت بود. در انحصار گرفتن بازرگانی، سربازی اجباری، تحمیل مالیاتهای سنگین، اجبار مردم به خرید اوراق قرضه جنگ، کمبود شدید مواد غذایی و شیوع گرسنگی که در بیشتر ولایتهای عثمانی نیز پدید آمد و در لبنان دهها هزار نفر را به کام مرگ فروکشاند، از جمله پیامدهای جنگ بود. مهمتر از آن، سرکوب شدید جنبش استقلال طلبانه توسط جمال پاشا والی عثمانی ملقب به سفاح و اعدام دهها تن از فعالان سیاسی استقلال طلب در بیروت و دمشق، فضای تیره و تاری را ایجاد کرد. از سوی دیگر قیام شریف حسین در حجاز و اعلام استقلال سرزمینهای عربی از عثمانی که با حمایت انگلیس صورت گرفت، مارونیها و بیشتر مسیحیان لبنان را به واکنش واداشت و ضمن مخالفت گسترده با پیوستن لبنان به امپراطوری عربی، از فرانسه خواستند تا نسبت به تضمین استقلال لبنان از آنها حمایت کند. پیش از آن نیز نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس موافقتنامهای را امضا کرده بودند که به موجب آن، پس از پایان جنگ، بسیاری از مناطق شام به استثنای فلسطین، در اختیار فرانسه قرار میگرفت.
با پایان جنگ در سال 1918، فیصل فرزند شریف حسین با ورود به دمشق تشکیل حکومت عربی را اعلام کرد و بلافاصله والی عثمانی در بیروت، شهر را به عمرداعوق یکی از معتمدان شهر واگذار کرد. او نیز تشکیل دولت عربی را در اکتبر همان سال در بیروت اعلام کرد و نیروهای نظامی فیصل در بیروت مستقر شدند.[۷۴] تنها چند روز پس از آن با ورود نیروهای فرانسوی به بیروت که با استقبال مسیحیان روبهرو شد، دولت عربی در بیروت فروپاشید. این در حالی بود که مسیحیان، پیشتر موافقت و همراهی خود را با تاسیس دولت عربی در لبنان اعلام کرده بودند.[۷۵][۷۶]
پاورقی
[i] توضیح بیشتر در این خصوص در بخش احزاب سیاسی آمده است.
[ii] از دلایل عمده عدم مخالفت عثمانیها با زمامداری فخرالدین در سالهای اولیه، احساس خطر آنان از قدرت گرفتن امیران شیعی به ویژه امیران خاندان حرفوش در بقاع بود که به دنبال قدرت گرفتن دولت صفوی در ایران، تلاشهایی را برای گسترش امارت خود به جبل عامل، منطقه شیعهنشین جنوب آغاز کرده بودند. به گمان عثمانیها، فخرالدین میتوانست عامل قدرتمندی در پیشگیری از تحقق چنین امری باشد.[۷۷]
[iii] معروف به امیربشیر دوم
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ طرابلسي (2010). ص. 13.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 21.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 310.
- ↑ مكی، محمد علی (1991). لبنان: من الفتح العربی الی الفتح العثمانی. (الطبعة الرابعة). بیروت: دارالنهار للنشر، ص. 278.
- ↑ قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 89.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 99.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 327.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 56.
- ↑ نانته (1379). ص. 139-140.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 328.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 91.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 15.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 329.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 102.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 15.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 167.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 168-169.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 16.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 330.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 17.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 332.
- ↑ قرألى، بولس. (1938). فخر الدين المعنى الثاني حاكم لبنان، الجزء الثاني. مجمع العلوم و الفنون الملكي رومية. ص. 17.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 207-208.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 333.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 210.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 35.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 304.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 305-306.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 334.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 9.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 202-204.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 196.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 196.
- ↑ المعلوف، عيسی اسکندر. (1997). تاریخ الامير فخر الدين الثاني. الطبعة الثالثة. بيروت: دار الحمراء، ص. 274.
- ↑ فستنفلد، فردیناند. (1981). فخر الدین امیر الدروز. (نقله الى العربية بواسطة بطرس شلفون). بيروت: منشورات دارلحد خاطر، ص. 177.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 7.
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 36.
- ↑ نانته (1379). ص. 165-168.
- ↑ ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 335.
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 38.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 40-43.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 341.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 41.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 46.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 341.
- ↑ البستاني، الدكتور فؤاد افرام. (1969). لبنان، مباحث علمية واجتماعية. (الجزء الأول). بيروت: منشورات الجامعة اللبنانية، ص. 347.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 60.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 61.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 24-25.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 26.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 76-79.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 81-82.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 85-86.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 86.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 88.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 93.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 97.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 46.
- ↑ قرم، جورج. (2004). لبنان المعاصر: تاریخ و مجتمع. (نقله الى العربية بواسطة الدكتور حسان قبيسي). الطبعة الأولى. بيروت: المكتبة الشرقية، ص. 301.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 31.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 61.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 62.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 32.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 75.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 148.
- ↑ حتی، فیلیپ (۱۹۸۳). تاریخ لبنان و سوریة و فلسطین (حداد، جورج. و الیازجی، کمال.، مترجمان)، الجزء الثانی. بیروت: دارالثقافة، ص. 345.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 155.
- ↑ طرابلسی، فواز. (2008). تاريخ لبنان الحديث: من الامارة الى اتفاق الطائف. بيروت: دار رياض الريس للنشر، ص. 82.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 153.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). تاريخ لبنان الحديث. الجزء الثانی. الطبعة السابعة. بيروت: دار النهار للنشر، ص. 204-205.
- ↑ حلاق، د. حسان. (1985). دراسات في تاريخ لبنان المعاصر. بيروت: دار النهضة العربية، ص. 60.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص. 40-69.
- ↑ الصلیبی، کمال. (1991). بيت بمنازل كثيرة: الكيان اللبناني بين التصور و الواقع. (ترجمة: عفيف الرزاز). الجزء الأول. الطبعة الثانية. بيروت: مؤسسة نوفل، ص. 165-166.