تاریخ دوره باستان فرانسه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''فرانسه ماقبل تاریخ''' فرانسه ماقبل تاریخ، دوره ای از تاریخ فرانسه است که در آن هومینیدها[1] در فرانسه کنونی جای گرفتند. این بخش از تاریخ فرانسه با آغاز عصر آهن ( 1200 سال پیش از میلاد ) و پیدایش فرهنگ لاتن [2]پایان یافت . '''2-3- سلت ها يا گُلها''' سل...» ایجاد کرد) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''فرانسه ماقبل تاریخ''' | '''[[فرانسه]] ماقبل تاریخ''' | ||
فرانسه ماقبل تاریخ، دوره ای از تاریخ فرانسه است که در آن هومینیدها[1] در فرانسه کنونی جای گرفتند. این بخش از تاریخ فرانسه با آغاز عصر آهن ( 1200 سال پیش از میلاد ) و پیدایش فرهنگ لاتن [2]پایان یافت . | فرانسه ماقبل تاریخ، دوره ای از تاریخ فرانسه است که در آن هومینیدها[1] در فرانسه کنونی جای گرفتند. این بخش از [[تاریخ فرانسه]] با آغاز عصر آهن ( 1200 سال پیش از میلاد ) و پیدایش فرهنگ لاتن [2]پایان یافت . | ||
'''2-3- سلت ها يا گُلها''' | '''2-3- سلت ها يا گُلها''' | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
والوآها دودمانی بودند که پس از کاپه سین ها از ۱۳۲۸ تا ۱۵۸۹ بر فرانسه فرمانروایی کردند. آنان از فرزندان شارل والوآ[17] بودند. نخستین پادشاه از دودمان والوآ ، فیلیپ ششم ( 1328 تا 1350 ) بود . نبرد میان خاندان والوا و خاندان سلطنتی انگلستان به همراه دو دوره صلح موقتی چندین نسل به درازا کشید و فرجام جنگ پیروزی والوآها و بیرون راندن انگلیسی ها از خاک فرانسه بود . در زمان مرگ پادشاه ( 1350 ) ، فرانسه همچنان کشوری پراکنده و نا آرام بود . | والوآها دودمانی بودند که پس از کاپه سین ها از ۱۳۲۸ تا ۱۵۸۹ بر فرانسه فرمانروایی کردند. آنان از فرزندان شارل والوآ[17] بودند. نخستین پادشاه از دودمان والوآ ، فیلیپ ششم ( 1328 تا 1350 ) بود . نبرد میان خاندان والوا و خاندان سلطنتی انگلستان به همراه دو دوره صلح موقتی چندین نسل به درازا کشید و فرجام جنگ پیروزی والوآها و بیرون راندن انگلیسی ها از خاک فرانسه بود . در زمان مرگ پادشاه ( 1350 ) ، فرانسه همچنان کشوری پراکنده و نا آرام بود . | ||
در اين دوره پس از به تخت نشستن شارل هفتم ( 1422 ) انگلیسی ها به شتاب پاریس را گرفته و به سوی اورلئان تاختند. محاصره اورلئان 200 روز به درازا کشید. در این زمان دختری روستایی به نام ژاندارک[18] (بانوی اورلئان )در مرکز فرانسه ظهور کرد. این دختر 18 ساله از جنوب رود لوار به سوی اورلئان روانه شد و در سرراه خود ده ها هزار نفر را برای فتح اورلئان همراه کرد. با این اقدام، سپاه انگلیسی ها از دو سو مورد حمله قرار گرفت و طی 9 روز عقب نشینی کرد . سپاه ژاندارک با قدرت، انگلیسی ها را از شامپانی بیرون راند . سرانجام بورگوندی ها او را به سبب خیانت اطرافیانش دستگیر کرده وسپس کنت لوگزامبورگ وی را به انگلیسی ها فروخت . او را به دست کلیسا سپردند و پس از مدتی به جرم ارتداد در میدان ویو مارشه[19] زنده سوزانیدند . 22 سال پس از آن، کلیسا او را بی گناه معرفی کرد و به نام های "مقدس و شهید" سرافرازش نمود. | در اين دوره پس از به تخت نشستن شارل هفتم ( 1422 ) انگلیسی ها به شتاب [[پاریس]] را گرفته و به سوی اورلئان تاختند. محاصره اورلئان 200 روز به درازا کشید. در این زمان دختری روستایی به نام ژاندارک[18] (بانوی اورلئان )در مرکز فرانسه ظهور کرد. این دختر 18 ساله از جنوب رود لوار به سوی اورلئان روانه شد و در سرراه خود ده ها هزار نفر را برای فتح اورلئان همراه کرد. با این اقدام، سپاه انگلیسی ها از دو سو مورد حمله قرار گرفت و طی 9 روز عقب نشینی کرد . سپاه ژاندارک با قدرت، انگلیسی ها را از شامپانی بیرون راند . سرانجام بورگوندی ها او را به سبب خیانت اطرافیانش دستگیر کرده وسپس کنت لوگزامبورگ وی را به انگلیسی ها فروخت . او را به دست کلیسا سپردند و پس از مدتی به جرم ارتداد در میدان ویو مارشه[19] زنده سوزانیدند . 22 سال پس از آن، کلیسا او را بی گناه معرفی کرد و به نام های "مقدس و شهید" سرافرازش نمود. | ||
مردمي كه در حد فاصل تاجگذاري فيليپ ششم دووالوآ( 1328) و پيروزي كا ستيلون ( 1453) مي زيستند با حوادث سخت و مشقت باري روبرو بودند. طي چند دهه بلاهاي مختلف دست به دست هم داده و اسباب كاهش جمعيت را فراهم كرد.از آغاز قرن چهاردهم بدي آب و هوا تشديد شد. در ماه هاي نوامبر و دسامبر 1347 طاعون از جنوب تا شمال فرانسه و از فرانسه به تمام اروپا سرايت كرد. بيماري هاي ديگر نيزاز قبيل تيفوس، سياه سرفه و سل نيز قرباني مي گرفت. در كناراين بلايا، جنگ بي پايان با انگلستان، جنگ هاي داخلي، غارت و چپاول نيز ويراني به بار مي آورد. نتيجه اين مصائب كاهش ميزان زاد و ولد بود. كاهش جمعيت سبب كاهش توليد براي پاسخ گويي به نياز عمومي گرديد.اين بلايا سبب تغيير در رفتار اجتماعي گرديد و به ايجاد تحولات فكري انجاميد. در طول يك قرن چندين نسل روي صلح را بر خويش نديده بودند و در اضطراب بين شيوع طاعون يا هجوم دسته تبهكاران راهزن زندگي مي كردند. فصل مشترك تمام بدبختي ها با پيدايش بحث و انتقاد از پادشاهي ظاهر گرديد و اين نظر رواج يافت كه پادشاه مالك تاج و تخت نيست بلكه امانت دار آن است. | مردمي كه در حد فاصل تاجگذاري فيليپ ششم دووالوآ( 1328) و پيروزي كا ستيلون ( 1453) مي زيستند با حوادث سخت و مشقت باري روبرو بودند. طي چند دهه بلاهاي مختلف دست به دست هم داده و اسباب كاهش جمعيت را فراهم كرد.از آغاز قرن چهاردهم بدي آب و هوا تشديد شد. در ماه هاي نوامبر و دسامبر 1347 طاعون از جنوب تا شمال فرانسه و از فرانسه به تمام اروپا سرايت كرد. بيماري هاي ديگر نيزاز قبيل تيفوس، سياه سرفه و سل نيز قرباني مي گرفت. در كناراين بلايا، جنگ بي پايان با انگلستان، جنگ هاي داخلي، غارت و چپاول نيز ويراني به بار مي آورد. نتيجه اين مصائب كاهش ميزان زاد و ولد بود. كاهش جمعيت سبب كاهش توليد براي پاسخ گويي به نياز عمومي گرديد.اين بلايا سبب تغيير در رفتار اجتماعي گرديد و به ايجاد تحولات فكري انجاميد. در طول يك قرن چندين نسل روي صلح را بر خويش نديده بودند و در اضطراب بين شيوع طاعون يا هجوم دسته تبهكاران راهزن زندگي مي كردند. فصل مشترك تمام بدبختي ها با پيدايش بحث و انتقاد از پادشاهي ظاهر گرديد و اين نظر رواج يافت كه پادشاه مالك تاج و تخت نيست بلكه امانت دار آن است. |
نسخهٔ ۱ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۶
فرانسه ماقبل تاریخ
فرانسه ماقبل تاریخ، دوره ای از تاریخ فرانسه است که در آن هومینیدها[1] در فرانسه کنونی جای گرفتند. این بخش از تاریخ فرانسه با آغاز عصر آهن ( 1200 سال پیش از میلاد ) و پیدایش فرهنگ لاتن [2]پایان یافت .
2-3- سلت ها يا گُلها
سلت ها[3] در قرن پنجم پيش از ميلاد از اروپاي مركزی به فرانسه پای نهادند و فرانسه را مورد تاخت و تاز قرار دادند و تا اسپانیا پیش رفتند. پاره ای از آنها به جانب شمال تا دانمارك و انگلستان پیش رفتند. سلت ها مردمی جنگجو و رزم آرا و همواره برای زد و خورد و جنگ و نزاع آماده بودند. این قوم نیرومند بلند قد خشن با چشمان آبی و موهای خرمایی به زودی تمدن و زبان خود را بر ملل مجاور تحمیل كردند. نام سرزمین امروزی فرانسه، سرزمین گل[4] نام داشت. گل ها از تبار سلتی و دارای نظام طایفهای بودند.
در طول هزاره نخست پیش از میلاد یونانی ها، رومی ها و کارتاژي ها به مستعمراتی در کرانه مدیترانه دست یافته بودند . خاک گُل در سال ۵۰ پیش از میلاد یکی از ایالات روم شد. از سده یکم تا پنجم میلادی سرزمین گل بخشی از امپراتوری روم به شمار میآمد. بدین ترتیب فرهنگ گالیک – رومن ظهور كرد. سرزمين گل در اثر برخورد با تمدن روم دگرگون گرديد. كشور چند پاره گشت، اما از دوره طولاني آرامش و آباداني برخوردار بود. از قرن سوم به بعد و به ويژه در قرن چهارم و پنجم وضعيت داخلي در اثر ضربات ناشي از هجوم ها و يورش هاي متعدد به وخامت گراييد و از آن به بعد سرزمين گل تحت تاثير تمدن ژرمن قرار گرفت. در سال ۴۷۵ میلادی، ویزیگوتها[5]، فرانک ها و بورگوندیها[6] بر این سرزمین تاختند و جای گلها را گرفتند. پادشاه فرانک ها، کلوویس اول[7]، بخش عظیمی از گل را در پایان سده پنجم به قلمرو خود افزود و بدین سان زمینه را برای چیرگی فرانک ها در منطقه برای صد سال و ایجاد امپراتوری فرانک ها هموار ساخت .
دين مسيحيت از سال 313 طبق قانون كنستانتين به عنوان دين رسمي پذيرفته شد و پيشرفت و گسترش فراواني داشت. در طول قرن چهارم ميلادي، مسيحيت در شهرها با توفيق بسيار روبرو شد و به روستاها نيز نفوذ كرد. اعضاي خانواده هاي بزرگ گل به آيين مسيحيت گرويدند و عهده دار مشاغل روحاني از قبيل اسقف شدند.
3-3- سلسله مروونژیها(۷۵۱-۴۱۰)[8]
مروونژی ها نخستین دودمان پادشاهی فرانک ها در فرانسه بودند. این دودمان نام خود را از مرووش پادشاه خود گرفته بود. نخستین پادشاه بزرگ این دودمان کلوویس یکم بود. سرزمين وسيعي كه كلوويس تحت يك نام گرد آورده بود از سال 511 به چهار پادشاهي كوچك تقسيم گرديد و خيلي سريع هر كدام ازآنها با يكديگر به رقابت پرداخته و روي در روي يكديگر قرار گرفتند . در طي دو قرن و نيم كه سلسله مروونژين دوام داشت مناطق و سرزمين هاي مختلف فرانك فقط 72 سال به هم پيوسته و متحد بودند. در حقيقت مروونژين ها معتقد به احساس وحدت دولت نبودند و از روي اراده و عمد قانون خصوصي و عمومي را با هم تلفيق مي كردند. پادشاهي فرانك همانند ملك خانوادگي مروونژين ها به نظر مي رسيد و پسران پادشاه را بر اين عادت بود كه ملك پدري را بيم خويش تقسيم كنند.تقسيم هاي بسيار بر سر جانشيني، سازمان اداري ضعيف و نبودن عايدات مالياتي هر گونه استحكام را از پادشاهي فرانك سلب كرده بود. نظر به فقدان پول مسكوك ، پادشاهان بر اين عقيده بودند كه مي توانند با تقسيم زمين بين اشراف بزرگ، قدرت نظامي و وفاداري آنان را جلب كنند. در اين شرايط، ميراث شاهي خيلي زود كوچك شد و در قرن هشتم، برخي از خانواده ها از حاكمان ثروتمند تر بودند.بسياري از پادشاهان در سنين كودكي به سلطنت مي رسيدند و خيلي زود تحت تسلط وزير دربار قرار مي گرفتند.اين وزيران نيز فضا را چنان آماده مي كردند تابتوانند هر چه بهتر كنترل خود را بر قدرت حاكم اعمال كنند.
رفته رفته از توان شاهان مروونژی کاسته شد و آنها گرداندن کشور را به خوانسالاران یا شهرداران کاخها سپردند. سرانجام نیز واپسین شاه مروونژی شیلدریک سوم[9] به دست اینان برکنار شد و دودمانی دیگر از فرانک ها به نام کارولنژیها به پادشاهی رسید.
از برخورد جامعه گل و روم كه اغلب مسيحي بودند با اشغالگران ژرمني (فرانك ها) جامعه جديدي به وجود آمد. نام كشور عوض شد و مسيحيت در روستاها فراگير شد. فعاليت هاي اقتصادي و زندگي شهري به هم آميخت و روابط انساني تقويت گرديد. بدين ترتيب كشور گل به آهستگي از عهد باستان به قرون وسطي پا مي گذارد.
سلسله کارولنژیها(۹۷۸-۷۵۱ )[10]
پدران کارولنژی ها شهرداران کاخ ها بودند و اداره کشور را بر عهده داشتند. در سال های پایانی پادشاهی مروونژی ها، این شهرداران کاخ ها همه قدرت را به دست گرفته بودند. کارولنژی ها نام خود را وامدار شارل مارتل[11] بودند که یکی از این شهرداران کاخها بود که نیروی بسیاری داشت و کسی بود که توانست جلوی پیشروی عرب ها را در اروپا بگیرد. سرانجام پسر شارل مارتل که پپن کهتر[12] نام داشت با همکاری پاپ زمان شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی را کنار زد و خود به پادشاهی رسید. بزرگترین پادشاه این دودمان شارلمانی[13] نام داشت که همزمان با هارون الرشید خلیفه عباسی بود. شارلماني در روز 25 اكتبرسال 800 در روم توسط پاپ لئون سوم به عنوان امپراطور مسيحيت غربي برگزيده شد. اين عنوان ابهت بسياري به پادشاه فرانك ها بخشيد و از او هم رهبر بزرگ سياسي و هم رهبري مذهبي پديد آورد. امپراطور بيزانس نسبت به او بدگمان شد اما خليفه مسلمانان هارون الرشيد سفراي خويش و همچنين هداياي زيادي نظير ساعت آبي، فيل و شطرنج نزد شارلماني فرستاد.
سال هاي بين 750 و 850 ميلادي شاهد افزايش جمعيت، احياي محدود فعاليت هاي اقتصادي و به ويژه بيداري يكباره فعاليت هاي فرهنگي بود. شارلماني كه زبان لاتين و حساب مي دانست درصدد فراگيري سواد خواندن برآمد. وي كه خيلي دير نوشتن آموخت مشوق تجديد حيات ادبي و هنري محسوب مي گرديد.شارلماني كه خود را به عنوان رئيس دنياي مسيحيت مي دانست حمايت خود را ازكليسا عنوان نمود، ساخت و ساز صومعه هاي متعدد را ميسر ساخت و به منظور دعوت به آئين مسيحيت مبلغين ديني فرستاد. جانشينان شارلماني پادشاهان ضعيفي بودند كه ابدا حاكميت بر كشور نداشتند و با نزديك شدن به سال هزار، هرگونه قدرت مركزي از بين رفته بود. شاه فرانك ها (اين عنوان رسمي او تا پايان قرن دوازدهم بود) فقط از نظر ظاهري بر كشوري وسيع حكومت مي كرد. كشور به دوازده قلمرو تقسيم شده بود( دوك نشين هاي نورماندي، اكيتن، بورگوني، كنت نشين فلاندر، شانپاني، بروتاني، آنژو، بلوا، تولوز،...) و صاحب منصب آنجا فقط بر بخشي از آن قلمرو تسلط داشت. بالاخره كار به جايي رسيد كه فرزندان اربابان بزرگ به پادشاهي فرانسه برگزيده شدند.
4-3- سلسله کاپه سينها (1328-987)[14]
کاپه سین ها دستهای از شاهان فرانسه بودند که از سال ۹۸۷ بر فرانسه فرمان راندند. هر چند شاخه اصلی این خاندان در ۱۳۲۸ کنار گذاشته شد ولی شاخههای فرعی این خاندان تا زمان انقلاب بزرگ فرانسه بر این کشور فرمان میراندند.
نخستین مرد نیرومند این خاندان هوگوی بزرگ[15] بود که در روزگار فرسودگی کارولنژین ها به نیرو و اعتبار سرشاری دست یافت. حكمرانان کاپه سین بين سال هاي 1180 و 1328 قلمرو پادشاهي خود را گسترش دادند و پايه هاي قدرت خويش را تحكيم بخشيدند. امپراتوری فرانک شامل فرانسه، لوگزامبورگ، هلند، بلژیک، آلمان، چک، اتریش، سوئیس و نیمه شمالی ایتالیای کنونی بود. کاپه سین ها نفوذ و قدرت خويش را بر پرجمعيت ترين كشور مغرب زمين بيشتر كردند. از سال 1190 عنوان پادشاه فرانسه در قراردادها جايگزين پادشاه فرانك ها گرديد. در سال 1205 تخت پادشاهي فرانسه به طور كامل رسميت يافت. در اين دوره آباداني، تاثير و نفوذ سياسي و هنري فرانسه قابل ملاحظه و با اهميت است. اين جهش و ترقي با گذشت زمان به آخرين حد خود رسيد. از اين پس توسعه كشاورزي و هنري راكد ماند و ربع انتهاي قرن اولين نشانه ضعف و سستي هويدا گشت.
نخستین جنگ صلیبی در روزگار پادشاهی کاپه سین برپا گشت و برخی پادشاهان این دودمان نه تنها برای این جنگ بزرگ نیرو فرستادند که خود نیز در آن همراهی جستند،آنچنان که لویی نهم[16] پادشاه کاپه سین فرانسه به پاس دلاوری در این جنگ ها پس از مرگ لقب قدیس یافت.
کاپه سین ها در پایان کار خود دچار مشکل جانشینی و نداشتن فرزند پسر در میان واپسین پادشاهان خود شدند. سرانجام تاج و تخت فرانسه به شاخهای فرعی از این دودمان به نام والواها سپرده شد.
5-3- سلسله والوآها (1589-1328)
والوآها دودمانی بودند که پس از کاپه سین ها از ۱۳۲۸ تا ۱۵۸۹ بر فرانسه فرمانروایی کردند. آنان از فرزندان شارل والوآ[17] بودند. نخستین پادشاه از دودمان والوآ ، فیلیپ ششم ( 1328 تا 1350 ) بود . نبرد میان خاندان والوا و خاندان سلطنتی انگلستان به همراه دو دوره صلح موقتی چندین نسل به درازا کشید و فرجام جنگ پیروزی والوآها و بیرون راندن انگلیسی ها از خاک فرانسه بود . در زمان مرگ پادشاه ( 1350 ) ، فرانسه همچنان کشوری پراکنده و نا آرام بود .
در اين دوره پس از به تخت نشستن شارل هفتم ( 1422 ) انگلیسی ها به شتاب پاریس را گرفته و به سوی اورلئان تاختند. محاصره اورلئان 200 روز به درازا کشید. در این زمان دختری روستایی به نام ژاندارک[18] (بانوی اورلئان )در مرکز فرانسه ظهور کرد. این دختر 18 ساله از جنوب رود لوار به سوی اورلئان روانه شد و در سرراه خود ده ها هزار نفر را برای فتح اورلئان همراه کرد. با این اقدام، سپاه انگلیسی ها از دو سو مورد حمله قرار گرفت و طی 9 روز عقب نشینی کرد . سپاه ژاندارک با قدرت، انگلیسی ها را از شامپانی بیرون راند . سرانجام بورگوندی ها او را به سبب خیانت اطرافیانش دستگیر کرده وسپس کنت لوگزامبورگ وی را به انگلیسی ها فروخت . او را به دست کلیسا سپردند و پس از مدتی به جرم ارتداد در میدان ویو مارشه[19] زنده سوزانیدند . 22 سال پس از آن، کلیسا او را بی گناه معرفی کرد و به نام های "مقدس و شهید" سرافرازش نمود.
مردمي كه در حد فاصل تاجگذاري فيليپ ششم دووالوآ( 1328) و پيروزي كا ستيلون ( 1453) مي زيستند با حوادث سخت و مشقت باري روبرو بودند. طي چند دهه بلاهاي مختلف دست به دست هم داده و اسباب كاهش جمعيت را فراهم كرد.از آغاز قرن چهاردهم بدي آب و هوا تشديد شد. در ماه هاي نوامبر و دسامبر 1347 طاعون از جنوب تا شمال فرانسه و از فرانسه به تمام اروپا سرايت كرد. بيماري هاي ديگر نيزاز قبيل تيفوس، سياه سرفه و سل نيز قرباني مي گرفت. در كناراين بلايا، جنگ بي پايان با انگلستان، جنگ هاي داخلي، غارت و چپاول نيز ويراني به بار مي آورد. نتيجه اين مصائب كاهش ميزان زاد و ولد بود. كاهش جمعيت سبب كاهش توليد براي پاسخ گويي به نياز عمومي گرديد.اين بلايا سبب تغيير در رفتار اجتماعي گرديد و به ايجاد تحولات فكري انجاميد. در طول يك قرن چندين نسل روي صلح را بر خويش نديده بودند و در اضطراب بين شيوع طاعون يا هجوم دسته تبهكاران راهزن زندگي مي كردند. فصل مشترك تمام بدبختي ها با پيدايش بحث و انتقاد از پادشاهي ظاهر گرديد و اين نظر رواج يافت كه پادشاه مالك تاج و تخت نيست بلكه امانت دار آن است.
لویی با عنوان "پدر ملت" در 22 مه 1498 در رمس تاجگذاری نمود و دست به اقداماتی چون اصلاح دستگاه حقوقی و کاستن مالیات زد. جانشین او فرانسوای اول بود. ازآنجا که پادشاهی فرانسوا ( 1515 تا 1547 ) همزمان با آغاز نوزایی در اروپا بود فرانسه پیشرفت های بزرگی در زمینه فرهنگ نمود. از جمله اقدامات او :
- دعوت هنرمندان بزرگی چون داوینچی، دل سارتو و چلینی (زرگر)به فرانسه
- تلاش برای بهبود کتابخانه سلطنتی و دعوت گیومه بوده به کتابداری آن
- فرستادن نمایندگانی برای به دست آوردن آثار میکل آنژ و رافائلو سانتی و نیز کتاب ها و دستنوشته های کمیاب
- بازسازی عمارت هایی چون شاتو دو بلوآ، شاتو دانبوآز، شاتو دو مادرید ، شاتو دو سن ژرمن، کاخ سلطنتی فونتن بلو و گسترش لوور.
- ساختن عمارت هایی چون شاتو دو شامبور به سبک ایتالیایی
فرانسوا به سال 1539 زبان فرانسه را به جای لاتین زبان رسمی کشور نمود و دفترخانه هایی برای ثبت مرگ و میر و ازدواج ها ایجاد کرد . در زمان پادشاهی فرانسیس ناسازگاری های مذهبی در اروپای باختری و جنبش پروتستان ، فرانسه را نیز در بر گرفت .
آخرين سلسلسه والوآ هانری سوم تا زمان مرگ ( 1589 ) شاه فرانسه بود .درزمان هانری کشور درگیر آشوب و فتنه هایی با دستمایه های مذهبی میان کاتولیک ها و پروتستان ها بود. هانری چون فرزندی نداشت با مرگ او پادشاهی دودمان والوآ در فرانسه به پایان رسید و پس از او قدرت به شاخه دیگری از خاندان به نام بوربون ها رسید که تا هنگام انقلاب کبیر حکومت را در دست داشتند .
6-3- سلسله بوربون ها(1792-1553)[20]
پس از والواها، دودمان بوربون که از خانواده های مهم پادشاهی اروپا و کشور فرانسه به حساب می آمد به حکومت رسید. هانری چهارم(۱610 - 1553) نخستین پادشاه از دودمان بوربون بود که از ۱۵53 تا هنگام مرگ بر فرانسه فرمان راند. او به هانری بزرگ معروف بود. به سلطنت رسيدن هانري چهارم در شرايط اسفباري صورت گرفت چرا كه كشور در آتش جنگ داخلي مي سوخت و به مدت سي سال بجز ويراني و بدبختي حاصلي نداشت. پادشاه جديد كه فردي با هوش، قاطع و مصمم بود موفق شد در سال 1589 اوضاع داخلي و خارجي كشور را آرامش بخشد. هانري چهارم كه موسس سلسله جديد بوربون بود از همه نظر مرد اصلاح و بازسازي به نظر مي رسيد واز افراد كار آزموده و وفادار براي تداوم تعادل بين كاتوليك ها و پروتستان ها بهره مي برد و مبادرت به اصلاح و بازسازي مملكت نمود. در زمان وی، مذاکرات با نمایندگان پروتستان در شهر نانت به صلح مذهبی منجر گردید. فرمان نانت (13 آوریل 1598) منافع اقلیت مذهبی فرانسه را تایید نمود و به رسمیت شناخت. پروتستان ها از حقوق شهروندی همانند کاتولیک ها بهره مند شدند و در برگزاری مراسم خویش آزادی کامل یافتند. در مورد مسائل جنایی و قضایی، دادگاهی مرکب از قضات پروتستان و کاتولیک در شهرهای روئن، بوردو،کاستر و گرونوبل به امر قضاوت اشتغال داشتند. پادشاه با ایجاد 150 محل پناهگاه که توسط پادگان های پروتستان حفاظت می شد برای پروتستان ها به مدت 8 سال موافقت نمود. هرچند که صلح خارجی و داخلی ازسال 1598 برقرار گردید با این وجود، هانری چهارم دو سال زمان لازم داشت تا دیوان های ایالات را در خصوص تصویب فرمان مشهور نانت متقاعد سازد.
به هنگام مرگ هانری چهارم پسر او لویی سیزدهم[21] (1643-1601) فقط هشت سال و نیم داشت. مقام سلطنت به ماری دو مدیسی[22] واگذار گردید. مهمترین نوآوری عصر لویی سیزدهم داخل شدن منصب صدارت عظمايی در کشور بود. لویی سیزدهم هیچ زمان از قدرت صرف نظر نکرد. این پادشاه که در حیطه عمل از آزادی چندانی برخوردار نبود، تحت تاثیر نگرش ژرف و اراده آمرانه صدراعظم ریشلیو[23] ملقب به عالیجناب سرخ پوش قرار داشت. در این زمان فرانسه یکی از قدرتهای مهم اروپا بود. وی قدرت حکام محلی را کاهش داد و حکومت فئودالی را بسیار تضعیف کرد. او همچنین ارتش را انتظام بخشید و شورشیان پروتستان را سرکوب کرد. ریشلیو که شیفته ادبیات بود در سال 1635 آکادمی زبان فرانسه را بنیان نهاد که ماموریت آن تدوین فرهنگ لغت، تثبیت قواعد دستوری و اعلام نظر در باره آثار ادبی و هنری بود.
لویی سیزدهم در روز 14 مه 1643 از دنیا رفت و جانشین او لویی چهاردهم(1715-1638) در این زمان کمتر از 5 سال داشت. مادرش آن دو اطریش[24] در پاریس مستقر شد. وی وصیت نامه شوهرش مبنی بر محدود کردن قدرت نائب السطنه را ملغی نمود و ژول مازارن[25] به عنوان صدر اعظم انتخاب گردید. میان نائب السطنه و کاردینال مازارن در طی سال ها یک رابطه توام با احترام برقرار گردید. .فرانسه پس از تحمیل رنج و اضطراب دوران جنگ، سرانجام در آخرین سال های صدارت مازارن ( 1653-1661) روی آرامش به خود دید. مازارن به کمک گروهی از نخبگان وفادار، رموز و ظرایف امور حکومت را به شاه جوان آموخت. جنگ با اسپانیا را با پیروزی به اتمام رساند و مهم تر از همه پایه های حکومت مطلقه را استحکام بخشید.
ظهور و گسترش دوباره مذهب کاتولیک که از زمان سلطنت هانری چهارم مشهود بود سرعت مضاعفی به خود گرفت. در ایلات که مردم به زبان ها و لهجه های محلی صحبت می کردند ماموریت های مذهبی توسط گروه های مذهبی صورت می پذیرفت.
فرانسه که با تلاش های ریشلیو و مازارن صاحب قدرت شده بود بر اروپای نیمه دوم قرن هفدهم تفوق و برتری یافت. سلطنت طولانی لویی چهاردهم (1715-1665) که تنها به قدرت و شکوه می اندیشید موجب افزایش مداخلات نظامی، بنای کاخ ورسای و اعمال قدرت بیش از پیش بر روی جامعه گردید. انجام این کارها در پی وضعیت نابسامان اقتصادی، تلاش پیگیر و مستمری از عامه مردم می طلبید. پس از اولین سال های حکومت (1685-1661) که گویای موفقیت شاه در همه زمینه ها بود، کم کم دوره جنگ های سخت، بحران های غذایی و اعتراضات عمومي فرا رسید.
لویی چهاردهم فردی روشنفکر بود و به گفتگو با وزرا می نشست. جدیت و وظیفه شناسسی او موجب شد تا از سال 1662 به وی لقب سلطان آفتاب بدهند. او بر این باور بود سلطنت فرانسه اولین حکومت مسیحی است و تمام اروپا باید برتری آن را به رسمیت بشناسند. مجسمه ها و مدال های فراوانی در راستای تبلیغ این عقاید ساخته شد.پس از مرگ مازارن، لویی چهاردهم هدایت حکومت را شخصا بر عهده گرفت. منصب صدر اعظمی برچیده شد و تنها شاه بود که تصمیم گیری مي کرد و رسیدگی به امور کشور را بر عهده داشت.
لویی چهاردهم باقیمانده های فئودالیسم را برانداخت ، با سیاست آزادی مذهبی ، جنگ های مذهبی را کاهش و نیروی فرانسه را در اروپا افزایش داد .
وی به عنوان یکی از بزرگترین پادشاهان فرانسه شناخته می شود . او حکمرانی خودکامه بود که در گرداندن کشور، سیاست مرکزگرایی را پیش می گرفت و در این راستا نیز کامیاب بود . او در زمان زندگی اش سه جنگ بزرگ را پشت سر گذاشت : جنگ با هلند، جنگ نه ساله با انگلستان و جنگ های جانشینی با اسپانیا. همچنین دو جنگ کوچک را آزمود : جنگ واگذاری با اسپانیا و جنگ رئونیون .از 54 سال حکومت لویی چهاردهم، 37 سال آن به جنگ گذشت و این امر سلطنت را مجبور می ساخت تا تدابیر مالی دقیقی اتخاذ کند. در سال 1680 مخارج جنگ نصف بودجه را به خود اختصاص می داد که این مقدار در پایان دوران سلطنت به سه چهارم رسید. وضعیت نابسامان اقتصادی در پایان سلطنت بر سر تا سر فرانسه حاکم شد و نیروهای مخالف در برابر حکومت قد علم کردند. هر چند شاه با پاپ مصالحه کرده بود ولی مشکلات مذهبی همچنان پابرجا مانده بود.لویی چهاردهم در روز اول سپتامبر 1715 درگذشت و ماسیون[26] مراسم خاکسپاری شاه را این چنین به پایان برد: تنها خداوند بزرگ است.[27]
پادشاهی لویی پانزدهم (1774-1715) پس از لویی چهاردهم طولانی ترین ادوار تاریخ سلطنتی فرانسه است. وی ۵۹ سال فرمان راند. حکومت طولانی لویی پانزدهم با بازگشت به دوره پیشرفت، تعدیل اقتصادی چشمگیر، بارقه هایی از یک تمدن با شکوه و قدرت نظامی و دیپلماتیک همراه بود. با این حال حکومت سلطنتی به سختی تن به اصلاحات داد و در نتیجه، این کاهش قدرت خود گامی در جهت تهدید آینده حکومت به حساب می آمد.
دوران حکومت لویی پانزدهم با رشد جمعیت و پیشرفت اقتصادی همراه بود. بین سال های 1717 و 1770 جمعیت کشور از حدود 19 میلیون نفر به 25 میلیون نفر افزایش پیدا کرده بود.جمعیت فرانسه بعد از الحاق کورس و لورن حدود یک میلیون نفر افزایش یافت . در عصر لویی پانزدهم کشور مورد تجاوز نظامی قرار نگرفت. جنگ های برون مرزی خسارات آن چنانی بار نیاورد، شهر نشینی گسترش پیدا کرد و پاریس مدت زمان اندکی قبل از انقلاب با جمعیتی حدود 700 هزار نفر یکی از بزرگ ترین شهرهای دنیا بود.. میادین شهر ها در این دوره تغیر کردند، سالن های تئاتر ساخته شدند . نصب روشنایی خیابان ها و شماره منازل در این عصر انجام گرفت .در پایان قرن هیجدهم 47٪ از مردان و 27٪ از زنان کشور سواد خواندن و نوشتن داشتند. زبان، ذوق و هنر فرانسوی در سراسر اروپا شیفتگان بسیاری داشت. در این دوره، تفکر روشنگری پدید آمد . انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد. تمایل به اصلاحات اندک اندک به صورت قانونی و حکیمانه آشکار گردید.
به سبب ولخرجی های فراوان در این دوره، مشکلات بسیاری در امور مالی ایجاد شد و همین نیز موجب گشت که تباهی و ناکارآمدی حکومت مطلقه بر مردم آشکار گردد. در این دوران مستعمراتی چون کانادا و هندوستان از دست فرانسه خارج شد. پیامد این اعمال برای جایگاه سلطنت نیز بسیار بد بود و در اثر جنگ های لویی پانزدهم و پدر بزرگش در نبردهای جانشینی لهستان، اتریش و جنگ های هفت ساله پیش آمده بود، زمینه هایی فراهم آورد تا انقلابی بزرگ ایجاد گردد و دودمان پادشاهی فرانسه را نابود کند. سیر نزولی نفوذ فرانسه در اروپا درزمان وی بسیار تند شد و پس از شکست از پروس، از دیدگاه قدرت و اعتبار به کشوری معمولی تبدیل شد .
لویی شانزدهم(1792-1774) در سن 20 سالگی بر تخت پادشاهی نشست. این جوان فربه، ساده و با استعداد هر چند که تعلیم دیده بود اما عاری از توان اراده بود. وی بسیار زود تحت نفوذ و سیطره همسرش ماری آنتوانت[28] اتریشی الاصل قرار گرفت. ملکه علیرغم این که زیبا و دلربا بود اما به دلیل سبک سری ،بی فکری و ولخرجی خیلی سریع از مردم دوری جست و هدف حملات شدیدی قرار گرفت.
به گفته تاریخ دانانی چون آلکسی دو توکویل[29]،از خصوصیات مثبت دوران این شاه، پایان رکود اقتصادی حاکم بر فرانسه بود که از اواخر دوران لوئی چهاردهم بر اوضاع کشور سایه افکنده بود. به طوری که حجم بازرگانی فرانسه ظرف مدت حکومت هجده ساله او دو برابر شد. و به گفته دو توکویل، یک بررسی آماری تطبیقی نشان می دهد که پیشرفت فرانسه در هیچ دهه ای به اندازه دو دهه آخر رژیم بوربونها نبود که مصادف با حکومت لویی شانزدهم میشود. اما تمام این پیشرفت ها تنها به سود دربار و هزینه های تجملی دربار بود .[30]
لویی شانزدهم وارث سلطنتی بود که به واسطه حملات پارلمان ها تضعیف گشته و هنوز فعالیت چشمگیری نداشت. اصلاح مالیاتی به مساله ای مهم تبدیل شده بود. دو تفکر مخالف وجود داشت که شاه در میان آنها بلاتکلیف مانده بود. در محافل روشنفکری، مساوات همگان در برابر مالیات و حذف موانع بر سرراه اقتصاد آزاد و اصلاح آموزش و پرورش خواهان داشت. در جبهه مخالف، محافل اشرافی و روحانیون طراز اول با اصلاحات مالیاتی مخالف بودند.تورگو[31] (1776-1774) به سمت خزانه داری کل برگزیده شد.وی اصلاحات اقتصادی و اجتماعی زیادی را به مرحله ظهور رساند. اما مورد بی مهری دربار و اشراف قرار گرفت و در روز 12 مه 1776 از کار برکنار شد.نکر[32] (1781-1776) نیز اقدامات تورگو را تداوم بخشید. وی تغییر و تحولاتی را پی ریزی کرد و خرسندی مردم و خشم دربار را برانگیخت. نکر در روز 19 مه 1781 از سمت خویش کناره گرفت.از آنجا که اصلاح امور مالیاتی با وجود گروه های فشار به مرحله ظهور نمی رسید، اندک اندک سلطنت به سوی ورشکستگی و ضعف سیاسی پیش می رفت.