سلسله بوربون ها در فرانسه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۴ توسط Mina (بحث | مشارکت‌ها)

سلسله بوربون ها در فرانسه

هانری چهارم

پس از والواها، دودمان بوربون (Bourbons)(1792-1553) که از خانواده‌های مهم پادشاهی اروپا و کشور فرانسه به حساب ‌می‌آمد به حکومت رسید.‌ هانری چهارم (۱610 - 1553) نخستین پادشاه از دودمان بوربون بود که از ۱۵53 تا هنگام مرگ بر فرانسه فرمان راند. او به‌ هانری بزرگ معروف بود. به سلطنت رسیدن‌ هانری چهارم در شرایط اسفباری صورت گرفت چرا که کشور در آتش جنگ داخلی ‌می‌سوخت و به مدت سی سال بجز ویرانی و بدبختی حاصلی نداشت. پادشاه جدید که فردی باهوش، قاطع و مصمم بود موفق شد در سال 1589 اوضاع داخلی و خارجی کشور را آرامش بخشد.‌ هانری چهارم که موسس سلسله جدید بوربون بود از همه نظر مرد اصلاح و بازسازی به نظر ‌می‌رسید و از افراد کارآزموده و وفادار برای تداوم تعادل بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها بهره ‌می‌برد و مبادرت به اصلاح و بازسازی مملکت نمود. در زمان وی، مذاکرات با نمایندگان پروتستان در شهر نانت به صلح مذهبی منجر گردید. فرمان نانت (13 آوریل 1598) منافع اقلیت مذهبی فرانسه را تایید نمود و به رسمیت شناخت. پروتستان‌ها از حقوق شهروندی همانند کاتولیک‌ها بهره‌مند شدند و در برگزاری مراسم خویش آزادی کامل یافتند. در مورد مسائل جنایی و قضایی، دادگاهی مرکب از قضات پروتستان و کاتولیک در شهرهای روئن، بوردو،کاستر و گرونوبل به امر قضاوت اشتغال داشتند. پادشاه با ایجاد 150 محل پناهگاه که توسط پادگان‌های پروتستان حفاظت ‌می‌شد برای پروتستان‌ها به مدت 8 سال موافقت نمود. هرچند که صلح خارجی و داخلی ازسال 1598 برقرار گردید با این وجود،‌هانری چهارم دو سال زمان لازم داشت تا دیوان‌های ایالات را در خصوص تصویب فرمان مشهور نانت متقاعد سازد.

لویی سیزدهم

به هنگام مرگ‌هانری چهارم پسر او لویی سیزدهم (Louis XIII)(1643-1601) فقط هشت سال و نیم داشت. مقام سلطنت به ماری دو مدیسی (Marie de Médicis) واگذار گردید. مهمترین نوآوری عصر لویی سیزدهم داخل شدن منصب صدارت عظمایی در کشور بود. لویی سیزدهم هیچ زمان از قدرت صرف نظر نکرد. این پادشاه که در حیطه عمل از آزادی چندانی برخوردار نبود، تحت تاثیر نگرش ژرف و اراده آمرانه صدراعظم ریشلیو (Cardinal Richelieu‌) ملقب به عالیجناب سرخ پوش قرار داشت. در این زمان فرانسه یکی از قدرت‌های مهم اروپا بود. وی قدرت حکام محلی را کاهش داد و حکومت فئودالی را بسیار تضعیف کرد. او همچنین ارتش را انتظام بخشید و شورشیان پروتستان را سرکوب کرد. ریشلیو که شیفته ادبیات بود در سال 1635 آکاد‌می‌زبان فرانسه را بنیان نهاد که ماموریت آن تدوین فرهنگ لغت، تثبیت قواعد دستوری و اعلام نظر در باره آثار ادبی و هنری بود.

لویی سیزدهم در روز 14 مه 1643 از دنیا رفت و جانشین او لویی چهاردهم (1715-1638) در این زمان کمتر از 5 سال داشت. مادرش آن دو اطریش (Anne d'Autriche) در پاریس مستقر شد. وی وصیت نامه شوهرش مبنی بر محدود کردن قدرت نائب السطنه را ملغی نمود و ژول مازارن (Jules Mazarin) به عنوان صدر اعظم انتخاب گردید. میان نائب السطنه و کاردینال مازارن در طی سال‌ها یک رابطه توام با احترام برقرار گردید. فرانسه پس از تحمیل رنج و اضطراب دوران جنگ، سرانجام در آخرین سال‌های صدارت مازارن (1653-1661) روی آرامش به خود دید. مازارن به کمک گروهی از نخبگان وفادار، رموز و ظرایف امور حکومت را به شاه جوان آموخت. جنگ با اسپانیا را با پیروزی به اتمام رساند و مهم تر از همه پایه‌های حکومت مطلقه را استحکام بخشید.

ظهور و گسترش دوباره مذهب کاتولیک که از زمان سلطنت‌ هانری چهارم مشهود بود سرعت مضاعفی به خود گرفت. در ایلات که مردم به زبان‌ها و لهجه‌های محلی صحبت ‌می‌کردند ماموریت‌های مذهبی توسط گروه‌های مذهبی صورت ‌می‌پذیرفت.

لویی چهاردهم

فرانسه که با تلاش‌های ریشلیو و مازارن صاحب قدرت شده بود بر اروپای نیمه دوم قرن هفدهم تفوق و برتری یافت. سلطنت طولانی لویی چهاردهم (1715-1665) که تنها به قدرت و شکوه ‌می‌اندیشید موجب افزایش مداخلات نظامی، بنای کاخ ورسای و اعمال قدرت بیش از پیش بر روی جامعه گردید. انجام این کارها در پی وضعیت نابسامان اقتصادی، تلاش پیگیر و مستمری از عامه مردم ‌می‌طلبید. پس از اولین سال‌های حکومت (1685-1661) که گویای موفقیت شاه در همه زمینه‌ها بود، کم کم دوره جنگ‌های سخت، بحران‌های غذایی و اعتراضات عمو‌می‌فرا رسید.

لویی چهاردهم فردی روشنفکر بود و به گفتگو با وزرا ‌می‌نشست. جدیت و وظیفه‌شناسی او موجب شد تا از سال 1662 به وی لقب سلطان آفتاب بدهند. او بر این باور بود سلطنت فرانسه اولین حکومت مسیحی است و تمام اروپا باید برتری آن را به رسمیت بشناسند. مجسمه‌ها و مدال‌های فراوانی در راستای تبلیغ این عقاید ساخته شد. پس از مرگ مازارن، لویی چهاردهم هدایت حکومت را شخصا بر عهده گرفت. منصب صدراعظمی‌ برچیده‌شد و تنها شاه بود که تصمیم‌گیری ‌می‌کرد و رسیدگی به امور کشور را بر عهده داشت.

لویی چهاردهم باقیمانده‌های فئودالیسم را برانداخت، با سیاست آزادی مذهبی، جنگ‌های مذهبی را کاهش و نیروی فرانسه را در اروپا افزایش داد.

وی به عنوان یکی از بزرگترین پادشاهان فرانسه شناخته ‌می‌شود. او حکمرانی خودکامه بود که در گرداندن کشور، سیاست مرکزگرایی را پیش ‌می‌گرفت و در این راستا نیز کامیاب بود. او در زمان زندگی اش سه جنگ بزرگ را پشت سر گذاشت: جنگ با هلند، جنگ نه ساله با انگلستان و جنگ‌های جانشینی با اسپانیا. همچنین دو جنگ کوچک را آزمود: جنگ واگذاری با اسپانیا و جنگ رئونیون.از 54 سال حکومت لویی چهاردهم، 37 سال آن به جنگ گذشت و این امر سلطنت را مجبور ‌می‌ساخت تا تدابیر مالی دقیقی اتخاذ کند. در سال 1680 مخارج جنگ نصف بودجه را به خود اختصاص ‌می‌داد که این مقدار در پایان دوران سلطنت به سه چهارم رسید. وضعیت نابسامان اقتصادی در پایان سلطنت بر سرتاسر فرانسه حاکم شد و نیروهای مخالف در برابر حکومت قد علم کردند. هر چند شاه با پاپ مصالحه کرده بود ولی مشکلات مذهبی همچنان پابرجا مانده بود. لویی چهاردهم در روز اول سپتامبر 1715 درگذشت و ماسیون (Massillon) مراسم خاکسپاری شاه را این چنین به پایان برد: تنها خداوند بزرگ است[۱].

لویی پانزدهم

پادشاهی لویی پانزدهم (1774-1715) پس از لویی چهاردهم طولانی‌ترین ادوار تاریخ سلطنتی فرانسه است. وی ۵۹ سال فرمان راند. حکومت طولانی لویی پانزدهم با بازگشت به دوره پیشرفت، تعدیل اقتصادی چشمگیر، بارقه‌هایی از یک تمدن باشکوه و قدرت نظا‌می‌ و دیپلماتیک همراه بود. با این حال حکومت سلطنتی به سختی تن به اصلاحات داد و در نتیجه، این کاهش قدرت خود گا‌می‌ در جهت تهدید آینده حکومت به حساب ‌می‌آمد.

دوران حکومت لویی پانزدهم با رشد جمعیت و پیشرفت اقتصادی همراه بود. بین سال‌های 1717 و 1770 جمعیت کشور از حدود 19 میلیون نفر به 25 میلیون نفر افزایش پیدا کرده بود. جمعیت فرانسه بعد از الحاق کورس و لورن حدود یک میلیون نفر افزایش یافت. در عصر لویی پانزدهم کشور مورد تجاوز نظا‌می‌ قرار نگرفت. جنگ‌های برون مرزی خسارات آن چنانی بار نیاورد، شهر نشینی گسترش پیدا کرد و پاریس مدت زمان اندکی قبل از انقلاب با جمعیتی حدود 700 هزار نفر یکی از بزرگ‌ترین شهرهای دنیا بود. میادین شهر‌ها در این دوره تغیر کردند، سالن‌های تئاتر ساخته شدند. نصب روشنایی خیابان‌ها و شماره منازل در این عصر انجام گرفت.در پایان قرن هیجدهم 47٪ از مردان و 27٪ از زنان کشور سواد خواندن و نوشتن داشتند. زبان، ذوق و هنر فرانسوی در سراسر اروپا شیفتگان بسیاری داشت. در این دوره، تفکر روشنگری پدید آمد. انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد. تمایل به اصلاحات اندک اندک به صورت قانونی و حکیمانه آشکار گردید.

به سبب ولخرجی‌های فراوان در این دوره، مشکلات بسیاری در امور مالی ایجاد شد و همین نیز موجب گشت که تباهی و ناکارآمدی حکومت مطلقه بر مردم آشکار گردد. در این دوران مستعمراتی چون کانادا و هندوستان از دست فرانسه خارج شد. پیامد این اعمال برای جایگاه سلطنت نیز بسیار بد بود و در اثر جنگ‌های لویی پانزدهم و پدربزرگش در نبردهای جانشینی لهستان، اتریش و جنگ‌های هفت ساله پیش آمده بود، زمینه‌هایی فراهم آورد تا انقلابی بزرگ ایجاد گردد و دودمان پادشاهی فرانسه را نابود کند. سیر نزولی نفوذ فرانسه در اروپا درزمان وی بسیار تند شد و پس از شکست از پروس، از دیدگاه قدرت و اعتبار به کشوری معمولی تبدیل شد.

لویی شانزدهم

لویی شانزدهم (1792-1774) در سن 20 سالگی بر تخت پادشاهی نشست. این جوان فربه، ساده و با استعداد هر چند که تعلیم دیده بود اما عاری از توان اراده بود. وی بسیار زود تحت نفوذ و سیطره همسرش ماری آنتوانت (Marie-Antoinette d’Autriche) اتریشی الاصل قرار گرفت. ملکه علیرغم این که زیبا و دلربا بود اما به دلیل سبک‌سری، بی‌فکری و ولخرجی خیلی سریع از مردم دوری جست و هدف حملات شدیدی قرار گرفت.

به گفته تاریخ دانانی چون آلکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville)، از خصوصیات مثبت دوران این شاه، پایان رکود اقتصادی حاکم بر فرانسه بود که از اواخر دوران لوئی چهاردهم بر اوضاع کشور سایه افکنده بود. به طوری که حجم بازرگانی فرانسه ظرف مدت حکومت هجده ساله او دو برابر شد. و به گفته دو توکویل، یک بررسی آماری تطبیقی نشان ‌می‌دهد که پیشرفت فرانسه در هیچ دهه ای به اندازه دو دهه آخر رژیم بوربون‌ها نبود که مصادف با حکومت لویی شانزدهم می‌شود. اما تمام این پیشرفت‌ها تنها به سود دربار و هزینه‌های تجملی دربار بود[۲].

لویی شانزدهم وارث سلطنتی بود که به واسطه حملات پارلمان‌ها تضعیف گشته و هنوز فعالیت چشمگیری نداشت. اصلاح مالیاتی به مساله‌ای مهم تبدیل شده‌بود. دو تفکر مخالف وجود داشت که شاه در میان آنها بلاتکلیف مانده‌بود. در محافل روشنفکری، مساوات همگان در برابر مالیات و حذف موانع بر سرراه اقتصاد آزاد و اصلاح آموزش و پرورش خواهان داشت. در جبهه مخالف، محافل اشرافی و روحانیون طراز اول با اصلاحات مالیاتی مخالف بودند.تورگو (Turgot)(1776-1774) به سمت خزانه‌داری کل برگزیده شد. وی اصلاحات اقتصادی و اجتماعی زیادی را به مرحله ظهور رساند. اما مورد بی‌مهری دربار و اشراف قرار گرفت و در روز 12 مه 1776 از کار برکنار شد. نکر (Jacques Necker)(1781-1776) نیز اقدامات تورگو را تداوم بخشید. وی تغییر و تحولاتی را پی ریزی کرد و خرسندی مردم و خشم دربار را برانگیخت. نکر در روز 19 مه 1781 از سمت خویش کناره گرفت. از آنجا که اصلاح امور مالیاتی با وجود گروه‌های فشار به مرحله ظهور نمی‌رسید، اندک اندک سلطنت به سوی ورشکستگی و ضعف سیاسی پیش ‌می‌رفت[۳].

نیز نگاه کنید به

تاریخ فرانسه؛ تاریخ دوره باستان فرانسه.

کتابشناسی

  1. ریویر، دانیل (1377). سرزمین گل (تاریخ جامع کشور فرانسه). ترجمه: حسین قنبری، رضا نیری. تهران: نشر گوهرشاد، ص210.
  2. دوتوکویل، آلکسی‌ (1369). انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن. ترجمه: محسن ثلاثی. تهران: نشر نقره، ص269.
  3. نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.