پیشینه مدارس دینی افغانستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۵۹ توسط Shekvati (بحث | مشارکت‌ها)

مدارس علوم دینی از زمان ورود اسلام به ایران و خراسان تأسیس شد؛ ولی در زمان سامانیان توسعه پیدا کرد. در این زمان مکان‌هایی مانند بیت‌الحکمه، دارالعلم، کتابخانه و مسجد پدید آمد و به ترویج سواد و آموزش‌های دینی پرداختند. در عصر سلجوقیان، در شهرهای مهم این امپراتوری در بلخ، هرات، نیشابور، اصفهان و... مدارسی تأسیس شد که تا زمان حمله مغول فعالیت می‌کرد و دانشمندان و علمای بزرگ در آنها تدریس می‌کردند.حمله مغول باعث تخریب و تعطیلی بسیاری از مدارس شد و هیچ‌گاه به‌صورت سابق احیا نشد، مگر در دوره تیموریان که سعی در جبران خرابی‌های گذشته و ایجاد مدارس مذهبی بزرگ کردند. ملا مشک عالم، ملا عبدالکریم، ملا عبدالغفور لنگری، ملا امیرمحمد چکنور، محمد عمر مجددی، ملا نجم‌الدین، مولوی محمد سرور، مولوی عبدالواسع، مولوی عبدالرب خاکی، مولوی غلام محی‌الدین افغان، غلام‌محمد نیازی، صبغت‌الله مجددی، برهان‌الدین ربانی، سید احمد گیلانی، مولوی محمد نبی محمدی، مولوی نصرالله منصور، قیام‌الدین کشاف و... برخی ازعلمای معاصر اهل سنت افغانستان بوده‌اند.

مدرسه دیوبند

با تأسیس سلسله گورکانی در هند، مدارس مذهبی اهل سنت رشد زیادی در این سرزمین پیدا کرد. یکی از مشهورترین آنها مدرسه دیوبندی (Deobandi) است و تعلیمات آن به مکتب دیوبندی نیز مشهور است.

پس از شورش بزرگ مردم هند، سید احمدخان سرهندی در 1857 مکتب علیگر را به وجود آورد. پیروان این مکتب نوگرا و غرب‌گرا بودند و با بریتانیا راه مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز در پیش‌گرفتند. در سال ۱۸۶۷، سید احمدخان سرهندی با کمک عده‌ای از علمای مکتب علیگر در شهر کوچک دیوبند در نزدیکی دهلی مکتب دیوبند را پی‌ریزی کرد. این مدرسه بعد از الازهر مکتب بزرگی در بین اهل سنت بود. مکتب دیوبند از لحاظ مذهبی و فکری بیشتر پیرو ابوحنیفه است. «مکتب دیوبند نوآوری (بدعت) را در اسلام رد می‌کند و معتقد به اجرای دقیق شریعت اسلامی است»[۱] و از صوفی‌گری استقبال می‌کردند. پیروان آن به نقشبندیه و قادریه گرایش دارند؛ ولی با باورهای وهابیت در تضاد و در ستیزند. در تاریخ مکتب دیوبندی مبارزه آن با شیعه سابقه دیرینه‌ای دارد. این مکتب شیعه را فرقه‌ای ضاله می‌دانسته و با آن مبارزه می‌کرده است. مکتب دیوبندی پاکستان نیز ضدیت و خصومت خود با شیعه را پنهان نمی‌کند. طالبان نیز، که تحت تأثیر تعلیمات این مکتب بودند، با شیعیان مقابله می‌کردند.

مدرسه دیوبندی محل تحصیل عده زیادی از طلاب و دانشجویان علوم دینی افغانستان بود و دائما عده زیادی از طلاب برای طی مدارج بالای علمی در آن تحصیل می‌کردند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مدارس عالی شرعی و علوم دینی در افغانستان وجود نداشت و طلاب علوم دینی برای ادامه تحصیل به مکتب‌های بزرگ علیگر و دیوبند در هند و یا به مدرسه دیوان بیگی در بخارا می‌رفتند. طلاب مناطق غربی، شمالی و مرکزی بیشتر به مدرسه دیوان بیگی بخارا و طلاب جنوب و شرق افغانستان بیشتر به مدرسه دیوبند در هند می‌رفتند. مولوی یونس خالص از جمله علمایی بود که در مدرسه دیوبند تحصیل کرده بود.

در روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بسته‌شدن مدارس دینی در آسیای مرکزی، علمای مناطق شمالی و غربی افغانستان نیز به هند یا الازهر می‌رفتند. بعد از اشغال بخارا در ۱۸۶۶ توسط روسیه، رغبت طلاب افغانی برای تحصیل در بخارا کاهش یافت؛ ولی انقلاب اکتبر شرایط را به‌کلی تغییر داد و طلاب ناگزیر به هند، الازهر یا جاهای دیگر رفتند علمای طراز اول حنفی افغانستان بیشتر تحصیل‌کرده الازهر هستند. «اغلب سنت‌گرایان، محافظه‌کاران و علمای سنتی از مکتب دیوبند متأثر بودند؛ ولی قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر جامعه و دانشگاهیان، از دانشگاه الازهر و اخوان‌المسلمین تأثیر می‌پذیرفتند.[۲] دانشجویان الازهر مهم‌ترین و فعال‌ترین بخش اخوان‌المسلمین بودند. در دهه‌های اخیر، طلاب، علما و روحانیون افغانی برای ادامه تحصیل به ایران، پاکستان، مصر و عربستان سعودی می‌رفته‌اند.

پس از تجزیه هند، پاکستان به مرکز مهم تحصیل طلاب و علمای افغانی اهل سنت تبدیل شد. مدارس دینی پیشاور و کویته رشد سریعی پیداکرد. رهبران مکتب دیوبندی هند در سال 1919، یک جنبش مذهبی به نام «جمعیت‌العلمای اسلام» در هند به وجود آوردند. پس از تجزیه هند و تشکیل کشور پاکستان، شاخه‌ای از «جمعیت‌العلمای اسلام» هند منشعب شد و در ۱۹۴۷ ، «جمعیت‌العلمای اسلام» در پاکستان به رهبری بشیر احمد عثمانی ایجاد شد و به فعالیت خود ادامه داد: این جمعیت از لحاظ فکری و مذهبی پیرو مکتب دیوبندی بود و به فعالیت‌های دینی و مذهبی پرداخت، پیشاور در گذشته نیز یکی از مراکز مهم علوم دینی در شبه‌قاره هند بود وگاهی حتی از بخارا برای ادامه تحصیل به آنجا می‌رفتند؛ ولی پس از استقلال پاکستان بر اهمیت مدارس علوم دینی پیشاور به‌مراتب افزوده شد. مدارس دینی پیشاور بیشتر تحت تأثیر افکار صوفیگری، به‌ویژه فرقه نقشبندیه بوده است. صوفیگری در اکثر مناطق افغانستان، به‌جز نورستان و غرب بدخشان، نفوذ داشته است، مدارس دینی در پیشاور بیشتر تحت تأثیر مکتب دیوبندی بوده‌اند.

با حمله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان و تعطیلی بسیاری از مدارس و نیز مهاجرت بیش از سه میلیون نفر از مردم افغانستان به پاکستان، گرایش جوانان افغانستان برای تحصیل در مدارس دینی پاکستان بیشتر شد و مدارس دینی هم به‌سرعت افزایش یافتند. «در سال ۱۹۷۱ میلادی، تنها ۹۰۰ مدرسه در پاکستان وجود داشت، در پایان دوره ضیاءالحق در ۱۹۸۸، حدود ۸۰۰۰ مدرسه رسمی و ۲۵ هزار مدرسه ثبت‌نشده فعال بود که در آنها بیش از نیم‌میلیون طلبه تحصیل می‌کردند».[۳] یکی از این مدارس دارالعلوم حقانی در نزدیکی پیشاور است که عده زیادی از رهبران طالبان در آن تحصیل کرده بودند. احزاب و گروه‌های افغانی نیز مدارس دینی زیادی را در دو ایالت سرحد و بلوچستان تأسیس کردند و عده کثیری از آوارگان افغانی را جذب کردند.

کشورهای عربی به‌ویژه عربستان، کمک‌های زیادی را برای مدارس دینی در پاکستان ارسال می‌کردند. بیشترین تعداد مدارس متعلق به حرکت انقلاب اسلامی افغانستان وابسته به مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی افغانستان شاخه یونس خالص بود. با خروج قوای شوروی از افغانستان، کمک‌های عربستان و کشورهای عربی به مدارس دینی احزاب و گروه‌های افغانی کاهش یافت و مدارس وابسته به این احزاب از عهده هزینه‌های خود برنیامدند؛ در نتیجه هزاران طلبه دینی آنها برای ادامه تحصیل به‌ناچار روانه مدارس دینی پاکستان شدند. در این میان جمعیت‌العلمای اسلام بیشترین تعداد طلبه را جذب کرد.

صرف‌نظر از علل و زمینه‌های ذکرشده، عوامل دیگری هم به جذب افغان‌ها در مدارس دینی پاکستان کمک کرده است؛ از جمله: فقر و تهیدستی اکثر مهاجران و آوارگان افغانی در پاکستان، تعصب دینی خانواده‌های متدین که حاضر نبودند فرزندان خود را به مدارس غیردینی بفرستند، شباهت مدارس و معلمان آن با مدارس افغانستان چون مدرسان آنها از قوم پشتون (پاکستان) بودند، به‌علاوه عده‌ای از افغان‌ها نیز در این مدارس تدریس می‌کردند و همچنین امکانات مالی نسبتا خوب این مدارس که از سوی عربستان و دیگر کشورهای عربی تأمین می‌شد.[۴]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. روا،الیور.افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی.ص۹۲.
  2. برهانی،محمدجواد.نقش در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر.ص۳۴۶.
  3. رشید،احمد.طالبان (اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید).ص146.
  4. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 158-163.