هنر روسیه در قرن نوزدهم

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۰۵ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «ج‌.   هنر روسیه در سال های 50-30 قرن 19 دو سوم قرن 19 دوره بحران شدید در ساختار فئودالی- برده داری، دوره مبارزات طبقه ای بود که تعیین کننده مبارزات ایدئولوژیک در تمامی زمینه های زندگی فرهنگی از جمله در هنر نیز بود. پس از شکست قیام دسامبر سال 1825 واکنش...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ج‌.   هنر روسیه در سال های 50-30 قرن 19

دو سوم قرن 19 دوره بحران شدید در ساختار فئودالی- برده داری، دوره مبارزات طبقه ای بود که تعیین کننده مبارزات ایدئولوژیک در تمامی زمینه های زندگی فرهنگی از جمله در هنر نیز بود. پس از شکست قیام دسامبر سال 1825 واکنش های شدید سیاسی و سازماندهی نیروهای اجتماعی برای جنبش آزادی روسیه آغاز می شود. روشنفکرانی از طبقات مختلف در آن شرکت داشتند که محصول توسعه روابط سرمایه داری بودند. در سال های 40-30 قرن 19 تحت تاثیر مبارزات دهقانی به پا شده علیه زمین داران در محافل پیشرو جامعه روسیه، ایدئولوژی انقلابی- دموکراتیک شکل گرفت که تاثیرات خود را بر توسعه فرهنگ هنری نیز داشت. در این دوره عناصر فرهنگ دموکراتیک، که در دوره گذشته بنیان نهاده و گسترش یافته بودند، در فرهنگ دموکراتیک، ایدئولوژی رسمی به شدت مخالف دولت فئودالی را شکل دادند. فعالیت ادبی- اجتماعی منتقد بزرگ و فیلسوف ماتریالیستو.گ.بلینسکی(1848-1811) نقش یفوق العاده در پیروزی رئالیسم و مردم در ادبیات و هنر بازی کرد. دموکرات انقلابی معتقد به شرکت همه جانبه طبقات مختلف درباری در جنبش آزادی بخش بود. بلینسکی تبدیل به رهبر ایدئولوژیک تمامی نسل های مترقی مردم روسیه و مدافع پرشور منافع و مبارزات رهایی بخش سرف ها شد. بلینسکی تمامی فعالیت های درخشان ادبی انتقادی خود را که به منظور توسعه ادبیات و اندیشه های اجتماعی روسی بود، با وجود سانسورهای شدید از سوی حکومت، سرف ارتقاء دید و آموزش دموکراسی انقلابی به نسل جوان روسیه رسید. با پایه گذاری زیبایی شناسی انقلاب دمکراتیک، که پس از وی توسط چرنیشفسکی و دابرالوبوف گسترش یافت، بلینسکی اهمیت هنری و اجتماعی آثار نویسندگان گذشته را با سوق ادبیات و هنر به مسیر واقع گرایی و مردمی، همانند زمان خود عمیقا نشان داد. با نیروی پرشوری از تریبون مردمی، او در برابر ایدئولوژی رسمی روسیه  نیکلایفی با تعالیم ارتدکس و استبدادی اش ایستاد و با عصبانیت ماهیت ارتجاعی و میهن پرستی تصنعی اسلاویانافیل ها و جهان وطنی غرب گرایان را محکوم کرد. بلینسکی کاملا آگاه از نقش اجتماعی ادبیات و هنر بود و با مبارزه با مدافعان نظریه «هنر ناب»، از ذکر این که « در زمان ما هنر و ادبیات بیش از هر زمان دیگری بیانگر مسائل اجتماعی هستند»، « سلب حق خدمت به منافع اجتماعی از هنربه معنای بالا برد آن نبوده بلکه به معنای تحقیر آن می باشد» باز نماند.

بلینسکی اندیشمند بزرگ، ماهیت هنر را در ایراد صادقانه واقعیت، در توانایی شاعر یا هنرمند به نفوذ در قانونمندی های آن و بیان آنها در مثال های تیپیک واضح می بیند، « که با وجود تمامی خصوصیات منحصر به فرد خود، در خود تمامی علائم عمومی و کلی یک سری از وقایع را گنجانده باشد». او در مقابل ادبیات و هنر این مساله را که می بایست « آینه وفادار جامعه بود و نه فقط منعکس کنندهوفادار افکار عمومی و کنترل کننده و حسابرس آن». فعالیت های انتشاراتی- انقلابی دومین نماینده جامعه اندیشمند این زمان، آ.ای.هرتسن(1870-1812) در زمینه های اندیشه درباره سرنوشت مردم، تنفر از ساختار فئودالی- برده داری، مبارزه برای شکل جدید و مترقی زندگی، برای حقیقت و کرامات مردم سرف- دهقانان برده- به وفور دیده می شود. با تحت تعقیب قرار گرفتن توسط حکومت تزاری، وی مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شد. با تاسیس چاپخانه روسی، در نیمه دوم دهه 50، وی توسط «ناقوس» خود بهترین روشنفکران روسی را دعوت به فعالیت و مبارزه کرد. به گفته او: این حق مردم بود که مسائل پیش روی میهن را درک کنند. با تمام قوا در تلاش برای سقوط حکومت مطلقه و ایجاد سیستمی از زندگی بود که پایان وابستگی توده کارگر به طبقات ممتاز را نوید می داد.

همانند بلینسکی، هرتسن به خوبی پی به نقش اجتماعی ادبیات روس برده بود. او در مقاله « درباره گسترش ایده های انقلابی در روسیه»(1852) نوشته بود: ادبیات در روسیه با وجود نداشتن آزادی سیاسی، تنها تریبونی است که می توان از بلندای آن فریاد خشم و نزجار را به گوش همگان رساند». ادبیات روسیه، با توجه به ارتباط عمیقی که با ایده های رهایی بخش زمان خود داشت، جایگاه نخست را در فرهنگ هنری از آن خود کرد و تاثیرات مثبتی در تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی به جا گذاشت. در سال های 30، لرمانتوف جانشین بزرگ پوشکین، در اشعار پرشور و سرکش خود « طبقه اشراف»، نمونه هایی از مردم مغرور و آزاده، را که در جو خفقان آور روسیه نیکلایفی ایستادگی می کنند را به تصویر می کشد. توسعه آتی فرهنگ روسیه در سال های 40-30 مرتبط با تثبیت رئالیزم انتقادی در آثار گوگول می باشد که بنیانگذار مکتب جدید- مکتب طبیعت گرایی- می باشد و نمایندگان این مکتب در سال های 50-40 کسانی چون تورگِنف، گانچارِف، هرتسن، آستروفسکی می باشند. در این سال ها آثار شاعر دموکراتیک دهقانی، نیکراسف شکل می گیرد و اولین آثار طنزپرداز بزرگ روسی سالتیکوف شدرین خلق می شوند. بلینسکی، اشتیاق خود را به توصیف زندگی مردم و نقد ساختار اجتماعی موجود، در قالب ویژگی مکتب طبیعت گرایی نشان می دهد. اما در هنرهای تجسمی تثبیت ایده آل های دموکراتیک بیش از حد پیچیده و متناقض شده بود، به ویژه پس از شکست قیام دکابریست ها و پس از آنکه محافل دولتی با برنامه های رسمی ارتجاعی، ارتدوکس و حکومت مطلقه پا به عرصه گذاشتند. در این شرایط، هم کلاسیسیزم و هم رمانتیزم به مقدار قابل توجهی محتوای روشنگری خود را از دست دادند و از ایده های رهایی بخش و گرایشات رئالیستی زمان خود باز ماندند. کاهش یافتن هنرهای آکادمیک این پدیده در دوره مورد بررسی را توجیه می کند.

اما تاثیر آکادمی هنر و هنرهای بزرگ ایجاد شده در آن، هنوز هم بسیار قوی بود. حتیهنرمندان بزرگی چون برولوف و ایوانف با تلاش، گاهی اوقات به شدت در جستجوهای خود، بر کلاسیسیزم غلبه یافتند. اما مساله ای که آنها در پیش روی خود گذاشتند، خلق هنر پایدار بزرگی بر اساس جستجوهای ایدئولوژیک عصر جدید بود که به طور حتم در شرایط بحران شدید ساختار فئودالی برده داری سخت بود و بحران موجود تمام فرهنگ درباری را تحت تاثیر قرار داده بود. مساله اجتماعی اصلی که پیش روی محافل روشنفکری روسیه بود، در این زمان نقد ساختار فئودالی برده داری و مبارزه برای رهایی دهقانان از ستم برده داری بود. این امر شکل جدیدی از رئالیزم را از هنرمندان می‌طلبید. رئالیزم انتقادی  مستلزم حرکت استادان به موقعیت جدید خلاقیت بود که به ویژه برای برولوف و ایوانف که تعلیم دیده آکادمی بر اساس ایده های کلاسیسیزم بودند، دشوار بود. و آنچه که باعث تعجب شد این بود که آنها آنچنان به مسائل موجود زمان خود نزدیک شدند که به گونه ای عجیب به تمامی موضوع های نگران کننده جامعه در آثار خود پرداختند. به این ترتیب برولوف در تصویر «روز آخر شهر پمپی» (1833) با یک درام هیجان انگیزی اصالت شخصیت والای انسانی را در لحظه وحشتناک آزمایش نشان می دهد. هرچند ارتباط مستقیم ایده تصویر با قیام دکابریست ها را قابل درک نیست اما بدون شک حق با هرتسن است که تصویر انعکاس غیر مستقیم جو حاکم بر پطرزبورگ می باشد.با وجود نفوذ سنت های آکادمیک در آثار برولوف و ایوانف که ضربه بزرگی به سبک رئالیستی اثر بودند، اما آثار برجسته این دو هنرمند در اوج هنر روسیه قرار داشت.

مکتب روشنگری دوم در هنرهای تجسمی روسیه به طور غیر مستقیمی مرتبط با ایدئولوژی دموکراسی توسعه یافته بوده و در آثار طنز آگین و شفچنکو، در نقاشی های فِدوتوف به وضوح دیده می شود. به این ترتیب اگر که گرافیک ژورنالی و انتشار کتاب ارتباط نزدیکی با ادبیات روسیه داشته باشند، پس فِدوتوف با توجه به بررسی واقعیت های محیط اطراف خود و نگاه امروزی به آنها، جسورانه مجموعه ای از تم ها و موضوعات خود را نشر داد. نقاشی پِیساژ، با وجود هنرمندانی چون آیوازوفسکی هنرمند، دریادار، و استاد عالی، م.لِبِدف موفقیت های بعدی را در این دوره کسب می کند. در آثار آ.ایوانوف خلق انواع زیادی از مهارت های شگفت انگیز و پِیساژ نو و جسورانه ای توصیف طبیعت نقش به سزایی بازی می کند و یکی از دستاوردهای بزرگ رئالیزم در دنیای هنر می باشد. برولوف در ژانر پرتره جایگاه ممتازی را، با خلق گونه جدیدی از پرتره .. парадного..و قدرت استثنایی در سلاست روانی در پرتره های  در اواخر دوره از آن خود کرد؛ در این دوره تروپینین نیز فعالیت داشت.

در دوره قبلی مجسمه سازی، با به اوج رسیدن در آثار شوبین، کوزلوفسکی، ماترُس و ف.شدرین، با موفقیت از نقاشی پیشی گرفت. انحطاط جنبه های والای میهنی کلاسیسیزم در حکومت رسمی و سرد، و وابستگی شدید مجسمه سازان به دستورات خاندان درباری، تاثیر مخربی بر توسعه مجسمه سازی داشتند. در مجموع، مجسمه سازی در سال های 50-30 بدون شک به سطح ایدئولوژیکی- هنری خود از هنر زمان قبل رسید. در این دوره فروپاشی سنتز اشکال هنری یادبودی از جمله مجسمه سازی یادبودی- تزئینی آغاز می شود. این امر در شرایط بحران شدید ساختار فئودالی- برده داری و فرهنگ تولیدی درباری توسط آنها با از دست دادن نقش مترقی خود ناگزیر بود. شیوه جدید تولیدی کاپیتالیستی در حال ظهور، همانگونه که مارکس اشاره کرد، دشمن برخی از شاخه های تولیدات فرهنگی همچون شعر و هنر بود. هم شعر هم هنر می توانند در شرایط جدید اجتماعی فقط در خط فرهنگ مردمی و دموکراتیک، با ایدئولوژی رسمی مخالفت کرده و با آن مبارزه نمایند. پروسه ی متناقضی در گسترش معماری نیز به چشم می خورد. از یک سو پیشرفت مهندسی و ماشین آلات ساخت و ساز رخ داده و از سوی دیگر به تدریج سنت های معماری به عنوان هنری بزرگ از دست می رود، گرایش به سبک تقلیدی خارجی قرون گذشته، به اِلِکتیزم به وجود می آید.

در قرن 18 هنر روسیه هنرمندان زیادی در زمینه های معماری، مجسمه سازی، نقاشی و گرافیک داشت. در طول نیمه اول قرن 19 هنر روسیه از اهمیت و جایگاه جهانی بسزایی برخوردار شد و به یکی از جایگاه های برتر هنر در میان کشورهای اروپایی دست یافت. هنر روسی در پیشرفت هنر مردم اتحاد جماهیر شوروی نقش مهمی را ایفا کرد. هنرمندان اوکراینی و ماوراء قفقاز در هنرستان برولوف تحصیل می کردند. در تربیت کادرهای ملی، مدرسه معماری، نقاشی و مجسمه سازی مسکو نقش بسزایی ایفا نمود که ویژگی دموکراتیک متمایزی داشت و هنرمندان بزرگی چون پیروف، ساوراسوف و دیگران را تربیت نمود. در پایان دوره مورد بررسی مبارزات طبقاتی پیوسته و شدید ادامه داشت. سوال اصلی که برای تمامی طبقات جامعه مطرح بود، مساله دهقانان بود. تمام قیام های به پاخاسته دهقانی خواستار لغو سیستم بردگی و توسعه اقتصادی کشور و تقویت روابط سرمایه داری بورژوازی بودند. جنگ کریمه(1855-1854) به همراه خود بی نظمی های اجتماعی زیادی را برای جامعه روسیه به دنبال داشت. شکست دولت تزار در این جنگ حکمی برای ارائه ساختار عقب مانده سرواژ فئودالی به تاریخ بود، که موجب به پا شدن قیام های دموکراتیک شد و شرایط بلوغ انقلاب را تسریع بخشید و دولت تزاری را مجبور به انجام یک سری از اصلاحات کرد. در شرایط تاریخی جدید، دموکرات ها با تشکیل یک هنر مبارزه ای- دهه شصتی، بهترین دستاوردهای سال های 50-30 را کسب و گسترش دادند.

(Энциклопедия"История русского искусства" под ред. Н.Г. Машковцева (М., 1957, т.1).)

ط. هنر روسیه تا پایان قرن 19

هنر نیمه اول قرن 19 دوره مستقلی در توسعه فرهنگ هنری روسیه می باشد. ریشه های هویت آن در وقایع تاریخی قرن می باشد. این دوره در روسیه دوره تشدید تناقض میان ساختار جامعه فئودالی- برده داری و اقتصاد سیستم سرمایه داری که در درون آن بسط پیدا کرده بود، می باشد. در پایان دهه 50 و آغاز دهه 60 تحول عظیمی در تاریخ روسیه رخ داد که مرتبط با پروسه ی طولانی مداوم گذر روسیه به کاپیتالیسم بود. فرهنگ درونی روسیه نیز از سال های 60 به اوج کیفیت والای خود رسید. در هنر روسیه در نیمه اول قرن 19 دو مرحله قابل مشاهده می باشد. این مراحل مرتبط با جنبش های رهایی بخش ضد برده داری می باشند. اولین مرحله در تاریخ فرهنگ هنری روسیه در پایان قرن 18 تا نیمه اول قرن 19 به شدت مرتبط با دوره تزاری و گسترش آن می باشد، زمانی که جنبش ایدئولوژیکی در اعتراض به استبداد و نظام سرواژی بوده و حامیان آن متفکران میهن پرست و مترقی جامعه درباری روسیه بودند. شکست دکابریست ها در میدان سنا در سال 1825، به لحاظ تاریخی، به دلیل جدایی انقلابیون درباری از مردم اجتناب ناپذیر بود، و به دنبال این واکنش شدید این فصل در تاریخ روسیه، در تاریخ تفکر اجتماعی و هنر آن پایان می یابد. مرحله دوم تولد آهسته و دردناک جنبش رهایی بخش روسیه و فرهنگ هنری مترقی آن می باشد. در این دوره به جای دکابریست های انقلابی درباری به تدریج جریانات جدید و دموکراتیک ترو مکاتب مترقی تفکرات اجتماعی شکل گرفت که پس از تحولات آستانه سال های 60-50 جنبش قدرتمندی از دموکرات های انقلابی روسی را آماده کرد.

اولین مرحله در توسعه هنر روسیه از پایان سال های 90 قرن 18 تا سال های 1830-1825 مربوط به شکوفایی معماری بود که بر خلاف کشورهای اروپای غربی، با توجه به توسعه کاپیتالیسم، که منجر به بحران هنر معماری در آغاز قرن 19 گشته بود، تا سال های 30 ادامه داشت. در اساس این شکوفایی افزایش گرایشات ملی- میهنی بزرگی وجود داشت که در جنگ میهنی سال 1812 علیه ناپلئون نشان داده شد. قیام دکابریست ها در سال 1825، با حل مسائل تاریخی پیش روی جامعه روسیه، ماهیت ارتجاعی استبداد را که توانایی خود را برای رهبری از دست داده بود، در معرض تهدید قرار داد. در این شرایط فرصتی برای پیشبرد معماری و هنرهای تاریخی نبود، به این معنی که هنر به شدت با ساختار حکومتی موجود مرتبط بود، هر چند پیشرفت ایده های مان به طور غیر مستقیم دیده می شد. فقر موجود در ایده های استبداد ارتجاعی، مقررات پلیسی تمامی اشکال زندگی فرهنگی منجر به انحطاط معماری روسیه و مجسمه سازی یادبودی شد. در دوره پس از سال 1825 حتی یک اثر معماری بزرگ و حقیقی و یا استاد هنرهای تاریخی- تجسمی در شاخه مجسمه سازی معماری دیده نمی شود.

در نقاشی های دوره پس از سال 1825، افزایش تدریجی در آثار غیر مستقیم رئالیستی دیده می شود که در محتوا خصومت خود را نسبت به رژیم خفقان آور نیکلای اول نشان می دهند. به طور کلی در هنرهای تجسمی روسیه در نیمه اول قرن 19 در مقایسه با قرن 18 دیدگاه جدید دموکراتی به ارزش های ذاتی انسان، از جمله انسان های مردمی، مردم ساده و کسانی از طبقات متوسط جامعهشکل می گیرد. علاقه به ذات انسان، نیروی درخشان و یا شعر وار دنیای درون وی، روح عاشق رمانتیک و دوستدار آزادی طبیعی، از مشخصه های آثار برجسته هنر روسی به ویژه در نقاشی به عنوان یک نوع مشخص از رمانتیسم پیشرفته می باشد. در زمینه نقاشی در این سال ها ژانرهایی از نقاشی پیشرفت داشته اند که بیننده را متوجه انسان، دنیای درونی و روحانی و خلوت او کرده اند. این گرایشات به وضوح در پرتره دیده می شود که ویژگی های انسانی و تصویری روسن از دنیای معنوی وی را ارائه می دهد. از ویژگی های این سده این است که پرتره .. парадного. به تدریج کم شد. در پِیساژ عناصر لیریک که مربوط به طبیعت و زندگی انسان بودند افزایش یافتند؛ ژانر زندگی نامه مستقلا در نقاشی به وجود آمد. میل به انعکاس غیر مستقیم حقایق در مطالعه طبیعت در یک مفهوم بسیار گسترده تر از کلمهتوسط یک سری از هنرمندان وجود داشت. مطالعه طبیعت در مراحل خلق تصویر هنری مستلزم شناخت گسترده بود. نقاشی روسیه به تدریج رویکرد حل مسائل آزاد را به خود گرفت. با این حال ویژگی دوره گذار منعکس کننده تصویر تاریخی می باشد که توسط قهرمانان رمانتیک جذاب مردمی در مواقع حساس و سرنوشت ساز خلق می شوند. این گرایش در اواخر این دوره به شدت دیده می شود.

(Энциклопедия"История русского искусства" под ред. Н.Г. Машковцева (М., 1957, т.1).)