مصائب شیعه در شام بعد از حمدانیان
مصائب شیعه در شام بعد از حمدانیان
شیعیان در پى یورش سلجوقیان سنى به پایتخت خلافت اسلامی؛ یعنی بغداد، و بر افتادن حاکمیت بوئیان، دوران سختى را تجربه کردند. سلجوقیان، آنان را از مناصب ادارى راندند، پیشواى دینى آنان، «شیخ طوسى»، مجبور به ترک بغداد شد. وى به نجف هجرت کرد (سال 448 ق) و به سال 449 قمرى خانهى او در محلهى کرخ بغداد مورد هجوم قرار گرفت، غارت شد و کتب او را سوزاندند.[66]
گسترش حکومت سُنی مذهب سلجوقیان به شام، در سال ۴۸۷ق، اگرچه مقاومتی جدی در برابر حملات صلیبیان و موفقیتی در حفظ اصل اسلام، بهشمار میرفت؛ اما نخستین اقدامات ضد شیعی نیز در این دوره در مناطق شمالی شام اتفاق افتاد. سلاجقه که از ترک سنی متعصب بودند، نگاهی منفی به تشیع در همه نقاط تحت تصرف[67]؛ خصوصاً در شام، خصوصاً علیه اسماعیلیان و علویان، داشتند.[68]
برخوردهای ضد شیعی سلاجقه در حلب، در حالی روی داد که همچنان فضای شیعی در این شهر غالب بود و برخی از شیعیان، از مناصب حکومتی بالایی؛ همچون قضاوت برخوردار بودند. فشار سلاجقه علیه علویان تا آنجا بود که موجب مهاجرت علویان از حلب به لاذقیه شد.[69]
در برداشتی بدبینانه، ممکن است سلوک اولیه سلاطین سلجوقی را در برابر شیعیان به علت انتقال قدرت از آلبویه شیعهمذهب به خاندان سلجوقی حنفیمذهب و ضرورت رعایت حال خلیفه عباسی دانسته و اظهار دشمنی صریح با اسماعیلیه را شامل حال امامیه نیز بدانیم؛ به علاوه اینکه سلجوقیان که از صحرانشینی و بیابانگردی به حکومت رسیده بودند، به اقتضای خلق و خوی بیابانی و خاستگاه غیر مدنی خویش، در تعامل با دیگران، خشونتهای بیاندازه روا میداشتند ودر برخورد با محکومان و مغلوبان آموزههای دینی را در نظر نمیآوردند.[70]
در مقابل، با گذشت زمان، ساختار حکومت سلجوقی به علت خوگرفتن با سنتهای حکومتی ایرانیاسلامی، کمکم در مسیر طبیعی خود قرار گرفت و مهمتر اینکه شیعه امامیه نیز هویت و ماهیت متفاوت خود را با دیگر فرقههای شیعه نشان داد؛ پس سختگیری به آنان کم شده و زمینه برای نفوذ آنان در جامعه و حکومت فراهم شد. برپایه گزارشهای منابع، میتوان آغاز این نفوذ امامیه را به دوره سلطنت ملکشاه سلجوقی یا حداقل اواخر دوران سلطنت وی مربوط دانست.[71]
پس از شکست دولت سلجوقیان شام، به دست عمادالدین زنگی در ۵۲۱ق. در حلب، سلسله زنگیان بر شام و شمال عراق حکومت کردند. این تغییر حکومت نه تنها از فشار بر علویان کاسته نشد؛ بلکه تا حدودی اقدامات ضد شیعی نیز تشدید شد. نورالدین محمود زنگی که پس از پدرش عمادالدین، به حکومت رسید، به عنوان یکی از متعصبترین حاکمان ضدشیعی حلب و شمال شام تا این دوره شناخته میشود.[72]
این سلطان زنگی، گفتن «حی علی خیر العمل» را در اذان ممنوع اعلام کرد که واکنش شیعیان را در پی داشت و موجب درگیری با گروههای سنی شد.[73]
اقدامات متعصبانه زنگیان منجر به بروز نزاعهای فرقهای و استمرار سیاست آوارگی علویان شد. حاکمان زنگی در برخی مواقع، برای تضعیف شیعیان، فتنهای میان شیعه و سنی ایجاد میکردند که در یک مورد شمار زیادی از شیعیان کشته شدند.[74]
فشارهای زنگیان تا زمان حمله صلاحالدین ایوبی، برای فتح حلب، ادامه یافت؛ اما «ملک صالح»، فرزند نورالدین که در ابتدا سیاست پدرانش را در پیش گرفته بود، با حمله ایوبیان به حلب و محاصره آن در سال ۵۷۰ق، دست به دامان شیعه شد و برای دفع خطر ایوبیان و مقابله با آنان، به شیعیان پناه آورد. شیعیان نیز برای حمایت از وی، خواستار رفع محدودیت آزادیهای مذهبی و تعصبات دینی حکومت شدند.[75]بدین ترتیب حمله صلاح الدین، فشارها علیه شیعیان را برداشت و وحدتی میان ساکنان شیعه و سنی حلب ایجاد شد؛ اما این دوره، آنقدر طول نکشید؛ زیرا در سال ۵۷۱ق صلاح الدین موفق به فتح حلب شد.[76]
پس از سقوط خلافت فاطمیان اسماعیلی، به دست صلاح الدین ایوبی، وی عازم شام شد و مناطق شمالی و مرکزی شام از جمله دمشق، حمص، حماه و حلب را به تصرف خود در آورد. حمله صلاح الدین، به مناطق اشغالی صلیبیها، در نهایت، منجر به فتح بیت المقدس و مناطق سواحلی شام نظیر لاذقیه، مرکز علویان در قرن پنجم و قلاع کوهستانی شد.
بر اساس برخی منابع، پاکسازی مناطق تحت اشغال صلیبیها، با حمایت امیران جماعات کوهستان که احتمالاً بیشتر از علویان بودند، همراه بود تا آنجا که علویان، به سبب آگاهی از راهها و تنگههای کوهستانی، نقش مهمی در پیروزی صلاح الدین بر این مناطق ایفا کردند.[77]
تعامل علویان در پیروزیهای صلاح الدین علیه رومیها، عامل مهمی برای تحت الشعاع قرار گرفتن سیاستهای متعصبانه مذهبی او نزد علویان بود؛ به گونهای که در منابع علوی با احترام و قدردانی از وی نام برده شده است.[78]
این وضعیت چندان طول نکشید؛ زیرا صلاح الدین، پس از فتوحات، همواره شیعیان امامی، به ویژه علویان را در حلب و سواحل شام، هدف حملات خود قرار میداد. او به جهت هراس از شیعه ووضع ناپایدار مرزها، ابتدا دست به اقدامات نرم و فرهنگی زد و آرام آرام به طرف اقدامات سخت پیش رفت؛ مثلاً بعد از توطئه آتش سوزی کتابخانه بزرگ فاطمیان و راه اندازی گسترده مدارس حنفی و شافعی، نمادهای فرهنگ شیعه را هدف قرار داد؛ بهعنوانمثال، در حرکتی جسورانه، روز عاشورا را روز سرور و شادی اعلام کرد و مانع عزاداری شیعیان در روز عاشورا شد[79]؛ البته تعصب او ضد شیعیان امامی، محدود به اقدامات فرهنگی و اجتماعی نبود؛ بلکه در موارد متعددی، همراه با اقدامات نظامی و کشتار آنان بود؛ از این رو، برخی از پژوهشگران معتقدند تاریخ حلب و شام، بعد از قرن دوم، حاکمی متعصبتر از صلاح الدین به خود ندیده است.[80]
علویان در دوره ممالیک نیز مانند حکومتهای سنی پیش از آن، با ستمهای فراوانی مواجه شدند. به اعتقاد برخی، ممالیک بیش از سایر حکومتهای شام، بر شیعیان و علویان سخت گرفتند. ملک ظاهر بیبرس، پرآوازهترین پادشاه مملوکی، پس از شکست مغولان، به مناطق نصیریه حمله کرد و قلعهها و مناطق آنان را تخریب نمود. او در سال ۶۶۵ق دستور پیروی از مذاهب اربعه اهل سنت را صادر کرد و غیر آن را تحریم نمود و شرط استفاده از مناصب حکومتی، آموزشی و دینی را پیروی از مذاهب اربعه اعلام کرد. پس از او، «سلطان قلاوون» نیز تحریمها علیه تشیع را ادامه داد. در این میان، نقش ابن تیمیه در تشدید این فشارها، در اوایل قرن هشتم بیتأثیر نبود؛ ابن تیمیه در فتوایی در سال ۷۰۵ق.، طوائف مختلف شیعه؛ از جمله نصیریه را مهدورالدم خواند و به دنبال آن، جهاد و اجرای حدود اسلامی بر آنان را بزرگترین طاعت و مهمترین واجب اعلام کرد.
به دنبال این فتوا، سپاه ممالیک به فرماندهی نایب السلطنه « آقُوش اَفرَم»، نایب شام از طرف ممالیک، در ماه محرم ۷۰۵ق.، به مناطق مسکونی علویان حمله کرده و دست به قتل و غارت زدند. منابع علوی از این حادثه، به عنوان کشتارگاه علویان نام میبرند.
مصیبت علویان با حمله تیمور لنگ، مؤسس دولت تیموریان به سرزمین ممالیک و کشتار بیست هزار نفر در حلب در سال ۸۰۲ق. و ویران کردن مناطق شمال شام، بیشتر شد و روند انحطاط علویان سوریه را کاملتر کرد.
وضعیت علویان در دوره امپراتوری عثمانی را باید در زمان سلیم اول و دورهای که عثمانیها سرعت فتوحات خود در اروپا را کاسته و توجه خود را به شرق آناتولی و جنوب امپراتوری خود جلب کردند، بررسی کرد.
افزایش تنش میان عثمانیها با رقیب همسایه خود یعنی صفویان که در نهایت به جنگ چالدران و شکست سنگین صفویه منجر شد و رفتارهای مشکوک سران ممالیک در حمایت از صفویان، عثمانیها را به این نتیجه رساند که کار دولت ممالیک را یکسره نموده و شام و مصر را تصرف کند.
سلطان سلیم در سال ۱۵۱۶م.، به شامات حمله کرد و دولت ممالیک را ساقط کرد و به سرعت سراسر شام و مصر را تصرف نمود. او پیش از آنکه مصر را تصرف کند، مدتی در حلب مستقر شد. در دوره او، اقلیت قابل توجهی از علویان در حلب زندگی میکردند.
سلطان سلیم از وجود علویان برای تثبیت قدرت خود در شام، احساس خطر میکرد و نگران حمایت و همدستی احتمالی علویان با صفویان بود؛ از این رو، با روحیهی خشن و خونریزی که داشت، اقدام به کشتار وحشیانه و قتل عام آنان نمود. او برای این اقدام، از علمای سنی حلب، فتوای کفر و وجوب جنگ با علویان را دریافت کرد.
سلیم پیش از این اقدام، ابتدا حدود ۹۴۰۰ نفر از سران و بزرگان علوی را به بهانه مذاکره با آنان جمع کرد؛ سپس با استفاده از فتوای علمای سنی حلب، همه آنان را گردن زد و در ادامه فرمان قتل عام علویان در سراسر شام را صادر کرد. در گزارشهای تاریخی، از قتل عام ۴۰ هزار علوی به دست سلطان سلیم، یاد شده است؛ از این رو، علویان به کوهستان و جبال نصیریه فرار کردند و در حدود چهار قرن در حصر، انحطاط فرهنگی، اجتماعی و فقر زندگی کردند.
دوره انحطاط مطلق علویان، تا اواخر قرن ۱۹ میلادی ادامه داشت؛ اما با ظهور «مدحت پاشا»، صدراعظم وقت، دو پادشاه عثمانی؛ یعنی عبدالعزیز و سلطان عبدالحمید دوم و یکی از روشنفکران عثمانی، این وضعیت کم رنگ شد.
پس از آنکه مدحت پاشا به عنوان والی سوریه، از سوی عبدالحمید دوم، معین شد، به سوریه رفت و خدمات رفاهی و عام المنفعه در سوریه را آغازو اصلاحاتی نمود؛در این میان، علویان که چند قرن در محرومیت شدید به سر میبردند، مورد توجه شدید مدحت پاشا قرار گرفتند. او تلاش کرد علویان را از انحطاط و انزوا خارج نموده و حقوق تضییع شده علویان را احیا کند. اگرچه، مدحت پاشا نتوانست در مدت کمتر از دو سال، ولایت خود بر سوریه، به تمام وعدههای خود عمل کند؛ اما اقدامات او منجر به بیداری علویان شده و آنان را نسبت به حقوق اجتماعی و حیات انسانی خود آگاه نماید.
در دوران سلطنت عبدالحمید دوم به سال 1877، اولین مجلس امپراتوری عثمانی، 69 عضو مسلمان و 46 غیر مسلمان داشت؛ این، یعنی یک پلورالیسم سیاسی واجتماعی از اقوام ، طوایف و اقلیت های مختلف قومی و مذهبی. جامعه علویان نیز از این قاعده مستثنی نبود. اصلاحات آتا ترک، اگرچه به طور کلی اسلام را در ترکیه تضعیف کرد؛ اما مانند حمله چنگیز به سرزمینهای اسلامی، اقلیت شیعه یاعلوی را از یوغ ستم اکثریت اهل سنت رهایی بخشید؛ همان فرصتی که اشغالگران فرنسوی به جامعهعلوی سوریه دادند. به قول معروف، «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.»
در حال حاضر نیز بیش از 27 درصد از جمعیت مسلمان ترکیه یا به عبارتی بالغ بر نوزده میلیون نفر از جمعیت این کشور علوی هستند.
پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و ورود متفقین به سوریه، سرانجام سوریه و از جمله مناطق مسکونی علویان تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت.
در سال ۱۹۲۰م. منطقه جبال نصیریه، به عنوان منطقهای مستقل از بخشهای دیگر سوریه، توسط فرانسه شناخته شد و نظام اداری مشخصی برای آن معین گردید؛ بدین ترتیب، زمینه برای استقلال و شکلگیری دولت علویان لاذقیه فراهم شد.
در سال ۱۹۲۲م.، حاکمیت سرزمینهای علویان، «دولت علویان» نام گرفت و ژنرال «بیوت» به عنوان حاکم آن منصوب شد. از آن پس، محاکم قضایی مستقل تأسیس شد که بر اساس مذهب جعفری با اندکی تفاوت حکم صادر میکرد.[81]
در سال ۱۹۲۵م.، استقلال علویان شکل جدیتری به خود گرفت و دولت فرانسه، فرمان استقلال کامل دولت علویان را صادر کرد. دولت مستقل علویان، تا ۱۹۳۶م.، ادامه داشت. در این مدت، تحولات مهمی در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه علویان به وجود آمد و آن جامعه منزوی، به جامعهای پویا که در عرصههای مختلف، به ویژه سیاسی، به عنوان یکی از بازیگران عرصه قدرت در منطقه به شمار میآمد، تبدیل شد؛ اما دولت علویان، در سال ۱۹۳۶م.، به دلیل اعتراضات ملیگرایان سوریه و احزاب مخالفِ استقلال دولت علویان، از سوی فرانسه منحل و سرزمین علویان به سوریه ملحق شد.[82]
پس از الحاق مناطق علویان به سوریه، جوانان علوی با حضور در دانشکدههای افسری ارتش، به تدریج توانستند از جایگاه مناسبی در ارتش برخوردار شوند. افسران جوان علوی، به دلیل آنکه خود طعم فقر، محرومیت، ظلم و فشار را تجربه کرده بودند و به دلیل سکونت در مناطق غیر شهری، ریشههای روستایی داشتند، توانستند با شعارهایی نظیر اصلاحات ارضی، کشاورزان و دهقانان ناراضیِ علوی و غیرعلوی را به مقابله با اربابان و عناصر سنتی تشویق کنند.[83]
این اقدام، با ظهور حزب بعث سوریه، شکل جدیتری به خود گرفت؛ به طوری که تودههای مردم که شامل دهقانان، شهرستانیها و افراد مناطق دوردست بودند، به حزب بعث تمایل نشان دادند و به مبارزه با طبقه اشراف و نجبا پرداختند. ارتباط میان ارتش سوریه که قدرت آن، بیشتر در اختیار افسران علوی قرار گرفته بود، با حزب بعث در این دوره بیشتر شد. در دهه ۱۹۶۰م.، حزب بعث، با پشتوانهی ارتش، قدرت را در سوریه به دست گرفت.[84]
سرانجام، حافظ اسد، از فرماندهان علوی ارتش سوریه و از اعضای میانه رو حزب بعث، پس از انتصاب در سمت وزیر دفاع، فرمانده نیروی هوایی، نخست وزیری و دبیر کلی حزب بعث، در ۱۹۷۱م.، طی کودتایی، قدرت را در دست گرفت و رئیس جمهور سوریه شد. پس از مرگ او در سال ۲۰۰۰م.، فرزند او بشار اسد رئیس جمهور شد.[85]
پس از حضور گروههای متعدد تروریستی تکفیری در سوریه، از ۲۰۱۲ میلادی به بعد و تصرف مناطق مختلف این کشور توسط آنان، علویان سوریه به یکی از قربانیان اصلی حملات متعدد گروههای تروریستی تکفیری تبدیل شدند.
علویان در طول تاریخ در سواحل شام، از شمال به انطاکیه و از جنوب تا جبال لبنان و در حلب ساکن بودند. به طور کلی، شهرها و مناطقی که علویان در گذشته ساکن بودند، عبارتند از حلب و حوالی آن، اسکندرون، انطاکیه، لاذقیه، صهیون، جبله، بانیاس، عمرانیه، طرطوس و کوهستانهای نصیریه.[86] محل زندگی علویان از گذشته تا کنون در چهار استان سوریه بوده است:
استان لاذقیه: لاذقیه، شهر ساحلی جبله، قرداحة و الحفة
استان طرطوس: طرطوس، بانیاس(منطقه قلعة المرقب)، شیخ بدر، دُرَیکیش (Duraykish) و صافیتا (Safita) (حصن سلیمان)
استان حماة منطقه مصیاف (العمرانیة)، قرموس (قرماس، قرمص)
استان حمص منطقه تل کلخ.[87]
حلب پایتحت شیعه در زمان حمدانیان و محل «دیر راهب» مشهور در تاریخ عاشوراست؛ جایی که در آن یک راهب مسیحی، یک شب از سر بریده امام حسین (ع) پذیرایی میکند؛ اما در حال حاضر، اقلیتی از شیعیان و اهل طریقت در آن ساکن هستند؛ همان طور که جمعیت کمی از علویان، به صورت پراکنده، در دیگر مناطق سوریه نظیر قنیطره، منطقهی المیدان شهر دمشق ساکن هستند. همچنین شمار اندکی از علویان سوریه، در استان مرزی حتای(آدانا)، طرسوس و انطاکیه در کشور ترکیه، منطقه عکار در لبنان، وادی تیم، جنوب کوه هرمون در شمال نابلس و ساحل غربی رود اردن در فلسطین زندگی میکنند.[88]
درباره شمار جمعیت علویان اختلاف نظر است. بر اساس برخی آمارها، علویان سوریه ۱۲ تا ۱۵ درصد جمعیت سوریه را تشکیل میدهند که بر این اساس، جمعیت آنان در حدود چهار میلیون نفر است.[89] منابع دیگری جمعیت آنان را بین ۹ تا ۱۵ درصد از کل جمعیت سوریه اعلام کردهاند؛ در عین حال، بر اساس آمار رسمی، جمعیت علویان تا سال ۱۹۸۵م، یازده و نیم درصد از مجموع جمعیت سوریه بوده است و براساس آمارهای مراکز آمریکایی و نیز آمارهای منابع وابسته به علویان، این نسبت به بیست درصد هم میرسد.
در صورتی که فرق شیعه در سوریه اعم از اسماعیلیه، شیعیان اثناعشری و دروزیه، بر جمعیت علویان افزوده شود، آمار شیعیان در سوریه در حدود بیست و پنج درصد از مجموع جمعیت سوریه است؛ در عین حال، برخی منابع جمعیت کل شیعیان سوریه را تا سال ۲۰۰۶ میلادی ۱۳درصد از جمعیت این کشور اعلام کردهاند.[90]