اسلام در چین
مقدمه
اسلام، یکی از سه دین مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات ها که از گذشته های خیلی دور در مسیر جاده ی ابریشم رفت و آمد کرده و به عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.
باید اذعان کرد که، سرگذشت هیچ یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ی پیشینه ی جامعه ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شاید دلیل مشخص نبودن میزان دقیق جمعیت مسلمانان این كشور هم ناشی از همین عوامل باشد.
ورود اسلام به چین
اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگاَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات یا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین میگویند که در خلال سال های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].
اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین
یکی از ویژگی های زبان چینی این است که به دلیل محدویت های آوایی، برای تلفظ واژه ها و نام های غیر چینی، نمی توان معادل دقیقی یافت[۳]، و لذا، معمولا تلاش می شود که نزدیکترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را می رساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نامهای متعددی گذاشتهاند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام بهکار می رفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی میگفتند، به اسلام که از سرزمینهای عربی آمده بود نیز«قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمینهای غربی»، «طریقت سرزمینهای غربی»، «طریقت خویی خویی[پاورقی ۱]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره میگفتند. از دوران سلسله ی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیستها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار می گرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیهای، نام رسمی این دین را همان«دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[۲]
اسلام در دوران سلسله های مختلف امپراتوری
اسلام در دوران سلسله های تانگ و سونگ
آنچه از تاریخ فهمیده می شود این استکه اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقه ی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جادهی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین همچون چانگاَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگهی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی شده است. در این نوشتههای تاریخی به نحوهی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگاَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی همچون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[۲]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَنلو شان(755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگاَن و لویانگ و پایان آشوب، آنها که تعدادشان به بیش از هزار نفر میرسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آنها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسله ی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسله ی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آنها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیه ی آنان از قبیل نحوهی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.
شکل گیری محله های مسلمان نشین در شهرهای چین
مسلمانان مهاجر اغلب در محله های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محله های مهاجر نشین خارجی که فانکه( محلهی خارجیان) خوانده می شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضیالقضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آنها را حل و فصل می کردند[۴]. این محله ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته های اجتماعی اولیه ی مسلمانان در چین به شمار می روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه ی چینی که در آن زندگی می کردند.
در این محله ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده های مسلمان حول محور مسجد و به صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آنها که اغلب با چینی های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می شد و نیازی به ارتباط با جامعه ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آنها نیز از کشور مبدأ می آمدند[۵]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه های کوچک مسلمان برای جامعه ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر میرسید. براساس نوشتههای تاریخی چین، در عصر سلسله ی تانگ، تنها در شهر چانگاَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازیها و سرگرمی ها و تفریحات به نمایش گذاشته می شد که مورد توجه جامعه ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباسهای خارجی که در این میدان عرضه می شد به شدت مورد استقبال چینی ها قرار می گرفت[۶].
اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله ی یوان
در عصر سلسله های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژهای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست های مهم دولتی، به ویژه در بخش های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغولها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغولها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آنها سعی می کردند با ارائه خدمات برجسته ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همهی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمدهی استفاده ی مغول ها از مسلمانان در بخش های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغولها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آنها نبودند و مغولها هم پس از مشاهدهی مواردی از کارشکنی چینی ها، نسبت به آنها بی اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می کردند. و لذا، برای اداره سرزمین وسیع و دارای سابقه ی فرهنگ و تمدنی همچون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست های استفاده ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۷]، در رسیدن به عالیترین پست های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایهی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبهی ایالتهای مختلف را مسلمانان تشکیل میدادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قاآن حکومت می کردند.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت های سیاسی برکنار نبودند. آنها از نظر موقعیت سیاسی در رده ی بعد از مغول ها و برتر از چینی ها قرار داشتند. در تمامی بخش های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آنها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه ای بهره مند بودند. حوزه ی اختیارات قاضی القضات ها و شیخ الاسلام ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برای مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آنها که به 150 هزار نفر میرسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می کردند[۲]. در این عصر، اسلام از نظر چینی ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغولها، در سرتاسر خاک چین، به صورت شبکه های گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه های عبوری کاروانهای تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.
میتوان گفت، عصر حاکمیت سلسله ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.
مهاجرت ها و تأثیر آن در جامعه ی مسلمانان چین
در طول صدها سال شكل گیری و توسعه جامعه ی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرت ها زمینه های جدیدی برای شكل گیری و توسعه ی جامعه ی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگی و دامنهی این تاثیرگذاری ها اشاره می شود.
مهاجرت های تاریخی مسلمانان در چین
نخستین مهاجرت
درست پس از پیدایش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چین آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستادهی ویژه خلیفهی سوم به شهر چانگاَن پایتخت آن روز چین در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمی بین امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زیادی از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طریق جادهی مشهور ابریشم از غرب و شمال غرب وارد چین شدند؛ همزمان بسیاری از تجار مسلمان عرب و فارس نیز از طریق«جادهی ابریشم دریایی» به چین سفر كرده و در سواحل دریای جنوب شرقی چین ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زمینی و دریایی وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل دریای جنوب شرقی چین به قدیمی ترین ناحیههای مسلمان نشین این كشور تبدیل شدند.
دومین مهاجرت
تاریخی مسلمانان در اوایل تأسیس امپراتوری مغولها بود. نیروهای مغولی چنگیز سرزمینهای پهناور آسیا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسیای غربی و آسیای میانه به چین آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسیاری از جبهههای جنوب و شمال چین جنگیده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چین پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینهی ایجاد جامعه ی مشترك ملی ـ نژادی مسلمانان در سراسر چین ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[۲].
سومین مهاجرت
عمدهی مسلمانان در چین، در دوران سلسله ی مینگ صورت گرفت كه این دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعه ی چین به عضویت در جامعه ی چینی، عصر مهمی در تاریخ مسلمانان این سرزمین به شمار می آید. هنگامی كه جو یوانجانگ(Zhu Yuan Zhang) امپراتور دودمان مینگ، ارتش خود را پایه ریزی كرد، تعداد زیادی از افسران عالیرتبهی ارتش او را مسلمانان (خویی) تشکیل میدادند. پس از اشغال منطقه ی یوننَن توسط لشگر سیصد هزار نفرهی مینگ، مسلمانان ساكن جنوب رودخانهی یانگتسه، گروه گروه وارد استان یوننان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چین به اوج خود رسید. همچنین از زمان اودای( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربی به داخل چین آغاز شد كه این مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطهی حكومت مینگ با مناطق غربی به پایان رسید.
چهارمین مهاجرت
تاریخی مسلمانان در دورانهای شیانفِنگ(Xian Feng)، از (1851 تا 1862) و تونگجی( Tong Zhi)، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پیوست كه در تاریخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان یوننَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قیام مسلمانان در استانهای شَنسی و گنسو و قیام دو ونشیو(Du Wen Xiu) در استان یون نَن، گسترده تر از سایر قیامها بود، ولی همهی این شورشها توسط ارتش امپراتوری دودمان چینگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چینگ پس از سركوبی قیامهای مسلمانان، سیاست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنین شرایطی بود که مسلمانان از استانهای شَنسی، گَنسو، نینگشیا و چینگخَی همراه با ضربههای شدید روحی و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به سایر مناطق شدند. مسلمانان دونگگان(Dong Gan) موجود در آسیای میانه از همان زمان بوجود آمدند.
پنجمین مهاجرت
مسلمانان پیش از تأسیس چین جدید در سال 1949 به وقوع پیوست. قبل از آزادی چین، تعداد زیادی از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملی کومینتانگ با کمونیستها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیست ها و همراه با نیروهای چیانکایچک، از طریق یوننَن فرار کرده و وارد كشورهای آسیای جنوب شرقی شده و در آنجا مقیم شدند. اكنون فرزندان این مهاجران مسلمان بیشتر در كشورهای تایلند، برمه، عربستان سعودی، تایوان و سایر مناطق بهطور پراكنده زندگی میكنند. هر چند دامنهی این مهاجرت كوچك بود، ولی پراكندگی مسلمانان چینی را تا آسیای جنوب شرقی گستراند.
شكل گیری جامعه ی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینه ی تلفیق فرهنگ اسلامی و فرهنگ سنتی چین را نیز فراهم و فرهنگ ویژه ی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.
تأثیر مهاجرت ها در فرهنگ و روحیات مسلمانان چین
تلاقی بین دو فرهنگ اسلامی و کنفوسیوس و تاثیر گذاری آنان در یكدیگر و تماس بین دو فرهنگ اسلامی و كنفوسیوس همزمان با نخستین دور مهاجرت مسلمانان به چین آغاز و در تمام مراحل رشد تاریخی آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان این دو فرهنگ، بیشتر در 3 مهاجرت بزرگ اولیه صورت گرفت، در حالی كه در 2 مهاجرت بعدی بیشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.
تأثیر اقتصادی، تاریخی و فرهنگی مهاجرت ها
تأثیر دومین و سومین مهاجرت در تاریخ مسلمانان چین، بیشتر در زمینه های اقتصادی ظاهر شده است. این دو مهاجرت که در دوران سلسلههای یوان و مینگ رخ داد، هر دو از طریق لشگركشی پر دامنه صورت گرفت. دومین مهاجرت در دروان سلسله ی یوان بیشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومین مهاجرت در دوران مینگ و بیشتر از جنوب به غرب بوده است.
مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مینگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامه ی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسله ی تانگ از طریق جاده ی ابریشم دریایی بوده است. این مسلمانان به محض ورود به سرزمین چین، به مناطق دارای فرهنگ كشاورزی كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پیشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مینگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظامیگری بود. در دوران مینگ، دستیابی به زمین زراعت از طریق مهاجرت به اوج خود رسید و سرانجام مسلمانان در منطقه ی یوننن، صاحب زمین های وسیعی شدند و در آنجا بود که ناحیهی فرهنگ كشاورزی مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلایل تاریخی، مسلمانان همچنان یك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگانی به شمار می آیند.
تاثیر فرهنگی ناشی از چهارمین و پنچمین مهاجرت ها
عامل چهارمین و پنجمین مهاجرت در تاریخ مسلمانان(خویی)، دگرگونی بزرگ اوضاع سیاسی و اجتماعی داخل چین بود. قیامهای پی در پی مسلمانان در دوران سلسله ی چینگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكستهای مكرر، با لطمات شدید روحی و روانی ناشی از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چینگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسیوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهی از آنها به خارج از كشور مهاجرت كردند. این مهاجرت در روحیه ی مسلمانان تأثیر منفی گذاشته و موجب برخورد شدید میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ كنفوسیوس شد. این تضاد در قیام های پر دامنهی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمین مهاجرت مسلمانان نیز ادامه یافت.
در چنین شرایطی بود که رابطه ی فرهنگ اسلامی با فرهنگ كنفوسیوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرایش پیدا كرد. بویژه در اواخر دوران چینگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسیوسی چین عمیق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جدیدی كه مناسب زندگی آنان نبود مهاجرت كردند و برای ایجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شدیداً به فكر تشكیل ملیتی خاص افتاده و در برابر محیط پیرامونی و سایر اقوام هشیارانه برخورد كردند.
تاثیر مهاجرت های تاریخی در تحولات و رشد جامعه ی مسلمانان معاصر چین
مهاجرت های پنجگانه ی پیشین موجب شد كه جامعه ی مسلمانان چین دارای ویژگی های زیر باشد.
الف ـ ویژگی سكونتی
پراكنده و گسترده در سراسر چین و تمركز در دو ناحیه ی مسلمان نشین شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(یوننَن). (غیر از منطقه ی سین کیانگ که اساسا منطقه ی مسلمان نشین است.)
بـ ویژگی فرهنگی
تمایل به تجارت و بازرگانی و عدم توجه به توسعه ی آموزشی و نوشتن تاریخ خود
ج ـ ویژگی روحی
زندگی اجتماعی بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسیوس و پافشاری بر فرهنگ، ایمان و اعتقادات اسلامی در زندگی فردی[iv].
دوران سلسله ی مینگ و هویت یابی جامعه ی مسلمانان
پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغولهای غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغولها در چین برای مسلمانان توسعه ی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسله ی یوان و روی کار آمدن مخالفان آنها که به سلسله ی مینگ مشهورند هم برای جامعه ی تازه پا گرفته ی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.
بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی
جانشین های مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آنها را غریبه های غیرخودی تلقی می کردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمی دانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمی کردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسله ی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاکسازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگ های بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر اینصورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمینهای آباء و اجدادی خود بازگردند. باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو به رو شد. از یکسو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بوده اند امری ناممکن بهنظر میآمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن میبالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.
در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعه ی در اقلیت مسلمان را با جامعه ی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.
رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز
جامعه ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله ی مینگ و چینی ها به رسمیت شناخته شد. توسعه ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغولها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه ی خود، باب مراوده را با جامعه ی چینی باز کردند.
.
شخصیت های مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دوران های مختلف
در طول تاریخ بیشاز هزار و سیصد ساله ی حضور اسلام در چین، تعداد زیادیشخصیت اندیشمند، سیاستمدار، صنعتگر، كارشناسنظامی، كارشناسآموزشی، پزشک، ادیب، هنرمند و روحانیمسلمان در این کشور پا بهعرصهیظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعه جامعه ی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثیر گذار بوده و منشأ خدمات گسترده و فراوانی بودهاند. این گونه شخصیت های برجسته، تقریبا در هر عصری و در تمامیزمینهها حضور داشتهاند. برخیاز علومخاصمتعلق به مسلمانان،نظیر علومداروئیو نجوم،در دورانهاییوانو مینگاز موقعیتی شایسته وتاریخیبرخوردار بودند. ظهور این شخصیتها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیتها و زمینه های گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی می آید.
برخلاف اغلب اقلیت های قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكندهتریناقلیتملیو دینی در سراسر این کشور به شمار میآیند. پراكندگیجغرافیاییظهور شخصیت هایتاریخی مسلمان در این کشور نیز انعكاسیاز همین پراكندگی محل سکونت آنان است، كهمیتوان تجمع پیدایش آنان را بهچند منطقه تقسیمكرد:
1ـ منطقهی شمالغربی، با مركزیتاستان گنسو.
2ـ منطقه یشمالچین،با مركزیتپكن.
3ـ منطقه یجنوبغربی،با مركزیتاستان یوننن.
4ـ منطقه یسواحلدریایجنوبشرقی،با مركزیتاستان جیانگسو.
سیاسی_اقتصادی | نظامی | مذهبی | پزشکی | علمی و فنی | تاریخی_جغرافیا_فلسفه | ادبی_هنری | آموزشی پرورشی | سایر | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
سلسله یوان | 16 | 6 | 1 | 3 | 2 | 4 | |||
سلسله مینگ | 6 | 15 | 1 | 3 | 7 | 1 | 1 | ||
سلسله چینگ | 6 | 13 | 7 | 12 | 4 | ||||
دوران معاصر | 4 | 52 | 1 | 1 | 2 | 1 | 5 | 4 |
شخصیت های مسلمان دورانسلسلهی یوان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصرحاكمیت سلسله ی یوان، دورهی مهمی در تاریخ چین و نقطهی عطفی برای شكلگیری جامعه ی مسلمانان خوی به شمار می آید كه ویژگیهای تاریخی آن به شرح زیر است:
الفـ منشأ اصلی ملیت مسلمانان خوی و سایر اقوام مسلمان وارد شده به چین، از مسیر غربکشور بوده است.
بـ شخصیت های مسلمان از نظر شغلی بیشتر شخصیت سیاسی بودند.
جـ تركیب مشاغل آنان متنوع و همه جانبه و متعادل و متناسب بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمسالدین سیاستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس و متخص امور مالیاتی، جمال الدین از نظر علمی فردی شایسته و با استعداد، یحیی دارالدین معماری سرشناس و برجسته، شمس متخصص و كارشناسعلم كنفوسیوس، علاءالدین صنعتگر توپسازی، و در زمینهی شعر سعدالله، نقاشی گائوكهگونگ(Gao Ke Gong)، موسیقی ما جیوگائو(Ma Jiu Gao)، نام برد که از شهرت بهسزائی برخوردارند.
د ـ مسلمانانی كهدر زمانیوانوارد چینشدند، اعماز مقامات عالیرتبه و افراد معمولی، از مناطق و کشورهای مختلف به این كشور آمده و بهطور پراكنده در سراسر چین اقامت گزیدند. و اغلب در نقل مكان و مهاجرت ها اعوان و انصار و خانواده های خود را نیز همراه خود می بردند و فرزندان و سربازان و اطرافیان آنان هم كه مسلمان بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن میشدند.
شخصیت های مسلمان دوران سلسله ی مینگ
دوران حاكمیت سلسله ی مینگ هم دوران مهمی برای رشد قوم خوی بود.
اولا، در دوران مینگ بود كه تعدادی از شخصیت های مهم مسلمان همچون جِنگ خِه، خَیرویی( Hai Rui)، مقام عالیرتبهی عادل و درستكار، لیجی(Li Zhi)، اندیشمند، تاریخدان و ادیب معروف چین، خودنگجو(Hu Deng Zhou)، بینانگذار آموزش مسجدی، وانگدَییو(Wang Dai Yu)، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توان نام برد.
ثانیا، اگرچه تا دوران سلسلهی یوان، اكثر قریب به اتفاق مسلمانان نامهای معمولی اسلامی و یا اسامی عربی، فارسی و تركی خود را حفظ كرده بودند، ولی در دوران سلسله ی مینگ نام و نامخانوادگی مسلمانان به اسامی چینی تبدیل شد.
ثالثا، در بین شخصیت های برجستهی مسلمان در دوران مینگ، تعداد شخصیتها و مقامات عالی رتبه ی نظامی بیش از سایر مقامات بود. جو یوانجانگ(Zhu Yuang Zhang)، نخستین امپراتور دودمان مینگ، برحسب جایگاه و نقش مسلمانان در آن زمان، بسیاری از افسران و ژنرالهای مسلمان را به کار گرفت. در آن زمان ده ژنرال عالیرتبه از جمله چانگیوچون(Chang Yu Chun)، خو دَخی(Hu Da Hai)، خو دِجی( Hu De Ji)، دِنگدِشینگ(Deng De Xing)، مو اینگ(Mu Ying)، لانیو(Lan Yu)، فنگشنگ(Feng Sheng)، فنگگوِه یونگ(Feng Guo Yong)، همگی مسلمان و از نژاد خوی بودند.
در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعه ی اسلام و جامعه ی مسلمانان خوی، سه پدیدهی مهم به وقوع پیوست: 1) شکل گیری مکتبهای صوفیانه در شمال غربی چین؛ 2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛ 3) آغاز تألیف کتابها و آثار اسلامی به زبان چینی[۸].
شخصیت های مسلمان دوران سلسلهی چینگ
حدود 300 سالدر دوران حاكمیت سلسلهی چینگ، مسلمانان چینی تحت شدیدترین ظلم و ستم حاكمان چینگ قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ظلم و ستم باشد، مبارزه و مقابله هم خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانهی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آنها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر می کردند که اگر سایر اقلیت ها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.
در میان شخصیت های مسلمان دوران چینگ، تعداد شخصیت های ادبی و هنری 25 درصد از تعداد كلشخصیت های مسلمان این دوره را تشكیل میدادند. به عنوان نمونه، دینگپنگ(Ding Peng)، ما شیزون(Ma Shi Zun)، دینگوِی(Ding Wei)، جِناینگفنگ(Zhen Ying Feng)، سونپنگ(Sun Peng)، سهیو(Se Yu)، ما رو وِی(Ma Ru Wei)، شا شن(Sha Shen)، لی روِهشو(Li Ruo Xu)، ما جیلونگ(Ma Zhi Long)، از جمله كسانی بودند كه در زمینهی خلق ادبیات مسلمانان چینی موفقیتهایی شایان توجهی را به دست آوردند.
ماجو(Ma Zhu)، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی(Liu Zhi)( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ داییو(Wang Dai Yu)، ماجو و ما دِهشین(Ma De Xin)( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده میشوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب «سفرنامه ی حج» او از کتاب های خوب و خواندنی او است.
پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقه ای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقه ی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه حکومت چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی دولت چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبه ی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینه های آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[۸].
شخصیت های مسلمان در دوران معاصر
پساز جنگ تریاك، مبارزه با امپریالیسم و فئودالیسم وظیفهی عمومی مردم چین شد. در این شرایط تاریخی، تعداد زیادی از شخصیت های برجسته از مسلمانان نژاد خوی در مبارزات استقلال طلبانهی ملت چین فعالانه به میدان آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجستهی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.
در همین دوران بود که نخستین روزنامهی مسلمانان به زبان چینی معاصر به نام«روزنامهی میهنپرستی» و نخستین مجله ی اسلامی به نام«هوشیاری» تأسیس و منتشر شد و همزمان اولین سازمان مردمی مسلمانان خوی چین به نام «انجمنمسلمانان چین» تأسیس و مدارس مختلفی برای آموزش و تربیت کودکان مسلمان به وجود آمدند که این تلاشها نشان دهندهی ارتقای بیسابقهی خود آگاهی مسلمانان خوی بود.
در این حرکت خود آگاهانه، افرادی همچون، تونگزونگ(Tong Zong)، مالینای(Malin Yi)، دینگجو یوان(Ding Zhu Yuan)، خوانگجِنپان( Huang Zhen Pan)، چایدایو(Chai Da Yu)، ما لیوجو(Ma Liu Zhuo)، دینگبائوچِن(Ding Bao Chen)، جانگزیچی(Zhang Zi Qi)، دینگگونگچِن(Ding Gong Chen)، از جمله پیشآهنگان مسلمانان چین در عصر حاضر بهشمار میآیند[۸].
بَیشوو ای(Bai Shou Yi)، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیت های مهم مسلمان در چین را در یک مجموعهی چهار جلدی، تحت عنوان:«شرح حال شخصیتهای مسلمان نژاد خوی«که در سال1997 به چاپ رسیده است، مفصلا توضیح داده و این شخصیتها را به چهار بخش، دوران سلسلههای یوان، مینگ، چینگ و معاصر تقسیم كرده است. در این كتاب بیوگرافی326 نفر از شخصیت های مسلمان(بیوگرافی كامل192 نفر و بیوگرافی مختصر 134 نفر) آورده شده است.
جِنگخِه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ
اگرچه شخصیت های مسلمان بسیاری در عصر امپراتوری مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگخِه، نه تنها در عصر مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژهای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگخِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغولها، در یک خانوادهی مسلمان در استان یوننن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگخِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمسالدین، از شخصیت های مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغولها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجهی دربار به قصر امپراتور در شهر نانجینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجهی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی دودمان مینگ، که ورود ناوگانهای تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینی ها به سمت اقیانوسها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگلِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگانهای عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شدهی آنروز علاقه ی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت میکرد.
برای تحقق این امر، امپراتور یونگلِه، به جِنگخِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتی های چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینه ی گسترش مناسبات دوستانه و توسعه ی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگخِه، طی سالهای 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمینهای اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیرهی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارش های مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگخِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانهی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینهی منوره مشرف شدند[۹][۱۰]
عوامل افزایش بیش از پیش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ
اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[۱۱]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعه ی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینی ها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.
1- تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.
2- مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین
3- انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی
4- ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانوادهی دختر نیز می شد.
5- پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانواده های بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانواده های مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی
6- آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانه ی آن توسط برخی از اقوام مختلفی که با مسلمانان مراوده داشتند.
سلسله ی چینگ، عصر نابردباری چینی ها و رویارویی و قیام مسلمانان
پس از سقوط دودمان مینگ، نوبت به ظهور سلسله ی چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوری های چین به شمار می آید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانهی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان چینگ(مانند مغولها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسله ای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر می بردند.
وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر دوران مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی همچون قحطی و خشکسالی از یک سو، و درگیری های دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسله ی مینگ شده بود، و همچنین نا خشنودی طبقات بالای جامعه ی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعه ی چینی به صورت عموم و سایر اقلیت های نژادی که خود را با سابقه تر و مستحق تر به حکومت نسبت به منچوها می دانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتیهای داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامیهای گستردهتر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطهی جنوب غربی( استان یوننن)، شمال غربی( استانهای گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقه ی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استانهای یونن و منطقه ی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزشها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومتهای موقت اسلامی آنها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرنهای نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آنها در پی می آید.
سیاست حاکمان چینگ؛ برخورد با اقلیت ها
سلسله ها و امپراتوران پیش از دودمان چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسله ی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسله ها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جاییهای قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت می گرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسله ای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار میرفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزشها و نُرمهای پذیرفته شده ی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا بر اندیشههای کنفوسیوسی و تائویی مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیت ها و خرده فرهنگ های نژادهای گوناگونی که در چین زندگی می کردند خوف و هراسی نداشته و آنها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن میپنداشتند. اقلیت های قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان امپراتوری چینگ، کاملا برعکس بود. آنها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر میپنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیت ها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامه حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایه ی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آنها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگها و اقلیت های قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسله ی چینگ به نامهای یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد. در این دوران، علیرغم سختگیریهای حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارش های مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارشها را ملامت و آنها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[۲].
به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعه ی مسلمانان، نه در جامعه ی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.
شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیت های چین به شمار میرفتند و از سابقه ی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آنها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیت ها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمی کردند که از سوی حاکمان چینگ برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی دولت چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانواده های مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالتها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، دولت چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمینهای آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقه ی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[۱۲]. سپاهیان چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمینهای مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آنها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آقسو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیری ها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.
عوامل تأثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها
بهطور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحله ی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسله های تانگ و سونگ در دوران سلسله ی یوان به مرحله ی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمه ی دوم قرن نوزدهم وارد مرحلهی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولتهای چینی و جامعه ی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل به صورت خلاصه اشاره می شود.
الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی دولت چینگ:
- نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛
- حسادت و بدگویی آنها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛
- ارائه گزارش های خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی چینگ؛
- روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آنها؛
- سرکوب اعتراضات و خواستههای به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینی های غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آنها و مسلمانان؛
- بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی همچون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماریهای فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛
- فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،
- آغاز شورشهای پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیت های دینی و اجتماعی مسلمانان؛
- فراهم شدن زمینه های رویارویی و از میان رفتن سیاستهای تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیت ها، به ویژه مسلمانان؛
- رفتار ستیزه جویانهی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیت ها؛
- آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانهی مرکزی و اتخاذ تصمیمهای خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛
- احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامه حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با حکومت چینگ؛
ب- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان:
- افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛
- گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛
- ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛
- ادامه تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشههای انقلابی به چین؛
- گسترش اندیشه های اصلاح طلبانهی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاطهای فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛
- ورود برخی از اندیشهها و مکاتب طریقتهای صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیرهی عربی؛
- آغاز اختلافات و درگیری های فرقهای میان مسلمانان طرفدار آموزههای دینی قدیم و جدید؛
- احیای تفکرات آزاد اندیشانهی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشههای احیاگرانهی اسلامی از خارج؛
- به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیض ها، سرکوب ها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آنها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛
- رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛
- تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفتهی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛
- آغاز شورشهای گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپینگها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعه ی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین.
مبارزات مسلمانان در چین
قیام ها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم[۱۳]
با ادامه ی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیت ها از دهه ی 1720 میلادی آغاز و در طول قرنهای هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چاره ای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانه های شورش در منطقۀ عمومی شمال غرب چین، شامل استانهای گنسو، نینگ شیا و یوننن، بروز کرد. آن چه در پی می آید، شرح مختصری از قیامهای سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.
الف- قیام مسلمانان در مناطق استان های شانسی و گنسو
در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامه ی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آنجا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشه های صوفیانه ی خوفیه ی متعادل و جهریهی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نامهای ما لَیچی(Ma Laichi)(1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین(Ma Ming Xin)(1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشهی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.
مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آنها«مکتب قدیم» گفته می شد. در حالیکه مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه به خاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته می شد.
در اثر اختلافات سلیقه ای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینه های عقیدتی پیش آمد، و همچنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سالهای میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامی هایی توسط پیروان«مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند.
در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینی های نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگها، گروه های مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز به خاطر ترس از این گروههای مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.
نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و همچنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در درهی رودخانه ی وِی(Wei)فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آنها از هم نژادی های خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیهی 1862، مبارزان سازمان یافته ی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقتهای صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استانهای شانسی، گنسو و نینگشیا در غرب رودخانهی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آنها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شیاَن مرکز استان، آن را به محاصرهی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگ(Dolongga)، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانواده های خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامه ی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفتهی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گستردهای از استان گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطه ی خود درآورده و از نفوذ دولت چینگ خارج ساخته بودند.
دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگتانگ(Zuo Zhongtang) که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ(Ma Hualong) در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویه ی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبه ی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند.
مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقه ی خِهجو(He Zhou)(لینگشیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَنجو(Lanzhou) بود. ماجانآئو(Ma Zhan’Ao) فرمانده مسلمان منطقه که آماده ی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگشیا، به منطقه ی شینینگ(Xining) که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان(Ma Guiyuan) را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.
متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علیرغم مقاومت سرسختانه ی مدافعین شهر، قلعه ی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.
ب- شورش مسلمانان در منطقه ی سین کیانگ
پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت امپراتوری چینگ قرار داشت. منطقه ی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَنشَن(Tian Shan) به مرکزیت ایلی؛ منطقه ی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقه ی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده می شد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیاتها را افزایش و مالیاتهای جدیدی وضع کردند و یا پست های دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت می فروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگها و افزایش مالیاتها از یک سو، و حملات تخریبی خواجه ها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند.
با آغاز شورش مسلمانان در استانهای شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گستردهی آنان به پردازند[۱۴]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه حاکمان چینگ زده و سایر اقلیت های مسلمان همچون قیرقیزها، قزاقها و اویغورها نیز به آنان پیوستند.
شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاهها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود.
در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگانهای شهر کوچا شورش کرده و ترکهای اویغوری نیز به آنها پیوسته و پایگاه ها و قلعه های نظامی را تصرف و ساختمانهای دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاهها را به قتل رساندند. این شورش رهبر واحد شناخته شدهای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعه های نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آنها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاههای نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهرها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سرانجام اغلب شهرها و پادگانها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشاندهی چینگ در منطقه با پکن قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند.
اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبیهای برخی از فرماندهان منطقهای همچون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار دولت چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد.
ج - شورش مسلمانان در استان یوننن و تشکیل حکومت اسلامی به مدت 16 سال
کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گستردهی نژاد خَن به استان یوننن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیری ها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادیهای خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت می کردند. در اثر ادامه این بی عدالتیها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو(Du Wenxiu) برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یوننن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عامهای صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بیشماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان میدهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی می کردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حمله ی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمیرسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط حکومت چینگ است.
پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهله ی نخست تلاش کردند باقیماندهی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند.
وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین
با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی(Bai Qungxi)) بهعنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبه ی مسلمان تشکیلات انجمن اسلامی چین را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دهه نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژهای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکستهای پیدرپی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادیهای نسبی به اقلیت ها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و به اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیت های فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان(Wang Kuan) در پکن تأسیس و دفترهای فرعی آن در سایر استانها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیت های فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجلهی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و همچنین، انجام فعالیت های خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین(Ha De Qing) در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسهی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی همچون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تینجین، «العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یوننن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعه ی مسلمانان نسبت به اسلام و آنچه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند.
باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای(Ma BenZhai)(1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[۱۵].
با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابتها به خاطر پارهای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راهپیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[۱۶]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادیهای مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آنها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزشهای دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند.
درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعه ی به شدت آسیب دیده و متلاشی شدهی مسلمانان پرداختند. نهادهای دینی را راه اندازی و فعالیت های مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آنها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعه ی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دهه 80 و دهه 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[۱۷].
هماینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعه ی خود از بحرانی هایی که در این عصر توسعه ی اقتصادی، جامعه ی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است.
جریان های عمده ی اسلامی چین در دوران سلسله ی چینگ و پس از آن
پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشههای اصیل دینی، و همچنین، فاصله گرفتن بخشهایی از جامعه ی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشههای صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهندهی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقهگرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانهی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعه ی مسلمانان چین سه جریان عمدهی دینی به وجود آمد که معرفی مختصری از این جریانها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی می آید.
1-جریان اسلام سنتی«قدیمی» در چین:
نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروههای کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل میدادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل میدادند. آنها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت می کردند. آنان در هر روستا یا سکونتگاهی مسجدی احداث و خانواده های مسلمان در اطراف مسجد خانههای خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره می شد.
2-جریان اسلامی پیرو طریقت های صوفیانه:
تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیره ی عربستان برای انجام فریضهی حج و یا ادامه تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانه ی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشه های صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهمترین ویژگی این طریقتها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوقالعاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقتها به شمار می آمدند، بود. در حالیکه رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعه ی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند.
مهمترین طریقت های صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقت ها به شاخه های کوچکتر متعددی تقسیم میشوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل داده اند. فرقهی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگای(Qi Jing Yi)، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقه ی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سالهای 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت. طریقتهای خوفیه و جهریه از شاخههای فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشههای انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ میکرد و شورشهای متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالیکه طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راهحلهای مسالمت آمیز برای مشکلات جامعه ی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی(Ma Lai Qi)(1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی(Ma Ming Xi)(1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد.
این فرقه های صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوه ی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیری های خونین میان پیروان آنها منجر می شد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقه ها اجازهی ورود به این مساجد را نمی دادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال می شد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقهی مخالف بود به مسجد راه نمی دادند.
3-جریان تفکرات جدید اسلامی:
جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسله ی مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکتهای اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایده های جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایده های تازه ی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمانهای مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستانهای مدرن و مؤسسات عامالمنفعه ی اسلامی در چین در نیمه ی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار می آیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایده های اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو(Ma Wanfu)(1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد.
4-جریان چهارم اسلامی:
پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضهی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادلهی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامه تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعه ی اسلامی در این کشور را با ایدهها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازهی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند.
.
پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین
قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت می شود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایرهی وسیع تری را در بر میگیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمهی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق می شود که همهی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار میآیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره می شود.
مسلمانان چین عمدتا از اهل تسنن و حنفی مذهب و پیرو طریقتهای مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار می روند در حالیکه تعداد قلیلی هم شیعه ی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعیلیه و امامیه تقسیم میشوند.
طبق نقل قولهای تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادی از شیعیان و سادات آل علی، برای فرار از اذیت و آزارخلفای جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقی مهاجرت و در نهایت وارد سرزمین چین که از مرکز خلافت اسلامی و دسترسی حکام و سلاطین جور به دور بود پناه آوردند. از این طریق بود که تشیع و فرهنگ طرفداری از اهل بیت علیهم السلام در چین زمینهی نشو ونما یافت.
دلیل دیگر تأثیر گذاری فرهنگ شیعه در بین مسلمانان چین، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکمیت سلسله ی یوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چین منتقل و اندیشه شیعیرا بین مسلمانان این دیار گسترش دادند.
علیرغم حضور پر رنگ فرهنگ شیعی در اکثر مناطق مسلمان نشین چین ونقش مؤثر شیعیان وایرانیان در گسترش اسلام در این سرزمین، بنا به دلایلی، تعداد شیعیان اعتقادی ساکن این منطقه خیلی کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه ی یارکند از استان سین کیانگ است.
پس از پایان دوران انقلاب فرهنگی، آزادی هایی نیز در زمینه ی برگزاری مراسم دینی به مسلمانان داده شد. در چنین شرایطی بود که معدود شیعیان منطقه به تدریج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرین سرشماری غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شیعهی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعهی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستای تابعهی سین کیانگ با محوریت شهرهای یارکند و تاشقورغان زندگی می کنند.
شیعیان فرهنگی در چین
آقای ابراهیم فِنگ جینیوان، مؤلف کتاب«الاسلام فی الصین» به پارهای از دلایل حضور فرهنگ شیعی در میان مسلمانان چین اشاره نموده است که برخی از این دلایل در پی می آید:
«شیخ وانگ جینگچای» چینی(1949-1879) که در اوایل قرن بیستم در مصر اقامت و به امر تدریس اشتغال داشته نقل میکند که، در سفر حج خود تعدادی از شاگردان و طلابش وی را همراهی می کردند. در بین آنها، یک نفر ایرانی شیعی نیز بود که نسبت به شیخ ارادت و احترام خاصی قایل می شد. شیخ از فرد ایرانی دلیل این همه محبت را سئوال میکند که در جواب میشنود، مگر شما مسلمان چینی نیستی؟ شما مسلمانان چین پیرو تشیع هستید و ما شما را از خود میدانیم"[۲]
مؤلف کتاب در ادامه به نقل از کتاب«تصحیح تراجم سلسله ی یوان»میگوید:«به گمان قوی، مسلمانان شرق (یعنی چین)از پیروان علی(ع)یعنی شیعه هستند» ومجددا به نقل از کتاب«عروق الصینین»میگوید که«مسلمانان امروز چین از پیروان مذهب شیعهی علوی هستند» و سپس به ده مورد از تأثیرپذیری فرهنگی اهل سنت چین از شیعیان، به شرح زیر اشاره میکند.
1- مسلمانان چین به رنگ سبز علاقه ی زیادی دارند، و طلاب در مراسم فارغ التحصیلی خود از شال وپوشش سبز که متعلق به خاندان حضرت فاطمه(س) و پیروان علی(ع) است، استفاده می کنند و مردم اینگونه افراد را«صاحبان لباسهای سبز عربی» مینامند.
2- مسلمانان چین علمای بزرگ اسلام را امام میگویند درحالی که طلاب را خلیفه میخوانند و به نظر آنان مقام ائمه و امامت بالاتر از مقام خلیفه است.
3- در گذشته، اکثر کتب اسلامی متداول بین مسلمانان چین، به زبان فارسی بوده و واژه های دینی مورد استفادهی آنها، اغلب به زبان فارسی است و از کلماتی همچون روزه، نماز، و آب دست، به جای کلمات عربی صوم، صلاه، و وضو، استفاده می کنند.
4- مسلمانان چین به آنچه در تفاسیر قرآن کریم آمده معتقد هستند.
5- زنان مسلمان چینی، اهتمام ویژهای به برگزاری مراسم وفات حضرت زهرا سلام الله علیها دارند.
6- نامهایی همچون«علی»، «حسن»، «حسین»، و «فاطمه»، در بین مسلمانان چینی خیلی مورد استفاده قرار میگیرد.
7- .در منابر و خطبهها، روحانیون، از شجاعت و فضایل علی(ع) خیلی صحبت می کنند و مردم ذوالفقار را مقدس می دانند.
8- در ذکرها، و دعاهای پیروان تصوف، بر اعتقاد به ائمهی دوازده گانه، حضرت علی ویازده فرزندش هم تاکید زیادی شده واین دعاها بین مسلمانان سراسر چین شایع است.
9- در مدارس دینی چین تمام علوم اسلامی تدریس می شود به جز تاریخ اسلام، زیرا مسلمانان چین با تأسی به شیعیان، به مشروعیت خلفای اموی و عباسی اعتقاد ندارند. لذا تاریخ اسلام را که بخش قابل توجه آن مربوط به این دو سلسله است، تدریس نمی کنند.
10- سخنرانان مذهبی در چین هنگام وعظ، به موضوع حضرت مهدی(ع) هم اشاره می کنند که همان امام منتظر شیعیان است. آنان جایگاه ائمهی دوازده گانه را هم شأن خلفا می دانند[۲].
در شجره نامهی سید اجل عمرشمس الدین هم پس از حمد و ستایش خدا و رسول و خلفای چهارگانه، از تک تک ائمهی دوازده گانه، از حضرت علی(ع) گرفته تا حضرت مهدی(عج) نام برده می شود.
وجود آثار فرهنگ شیعی در سراسرچین به ویژه در اعمال و باورهای دینی مسلمانان این دیار همچنان، قابل مشاهده است. از جملهی آنها وجود زیارتگاههایی تحت عنوان مزار امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)، امام صادق(ع)، و امام کاظم(ع) در منطقه ی سین کیانگ است که مورد احترام و توجه عموم مردم اعم از شیعه و سنی است. در برخی از آثار تاریخی از جمله مساجد منطقه ی سین کیانگ وکاشغر نیز نام ائمه (ع) و یا شعرهای فارسی که در مدح حضرت زهرا (س)و امام حسین(ع) بیان شده، هنوز هم دیده می شود[۲]:
شیعیان اسماعیلیه در چین
اقلیت تاجیک چین که در منطقه ی تاشقورغان در استان سین کیانگ، و در دامنهی کوه های پامیر ساکن هستند، همگی از پیروان شیعهی شش امامی و اسماعیلی میباشند. تعداد جمعیت آنها حدود 50 هزار نفر است که به عنوان یک اقلیت رسمی چین و جزو 56 اقلیت قومی این کشور به شمار میآیند.
بر اساس مدارک تاریخی، تاجیکهای این منطقه در قرن دهم میلادی به اسلام گرویده و در قرنهای 16و17پیرو مکتب اسماعیلیه شدند[۱۸]. طبق این اسناد، در اواخر دودمان مینگ، شخصی به نام سید سرور از اهالی ایران، همراه با هفتاد نفر ازیاران خود وارد این منطقه شده و با سعی و تلاش آنان، مردم مسلمان منطقه به اعتقادات و مذهب اسماعیلیه گرایش پیدا کردند[۱۹]. در برخی دیگر از مدارک تاریخی، از افراد دیگری به نامهای شاه طالب خان و یا عبدالولی خان که هر دو ایرانی بودند، به عنوان مبلغ مذهب اسماعیلیه در این منطقه نام برده شده است که درهر سه حالت نقش مؤثر ایرانیان در گرایش آنان به مذهب اسماعیلیه حتمی است[۲].
شیعیان دوازده امامی در چین
علیرغم حضور پررنگ فرهنگ شیعی در اکثر مناطق مسلمان نشین چین، متأسفانه تعداد شیعیان ساکن این کشور، خیلی کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه ی یارکند از استان سین کیانگ است[۲]. بر اساس شواهد تاریخی، مهاجرت نیاکان این شیعیان از منطقه ی کشمیر هندوستان به یارکند، در قرن شانزدهم و در دوران حکومت عبدالرشید خان، صورت گرفته است. عبدالرشید خان در دوران صدارت خود، از مسلمانان مناطق کشمیر و بلتستان، درخواست کمک نمود که تعدادی از مسلمانان از جمله شیعیان، به این منطقه کوچ نمودند. با سقوط حکومت عبدالرشید و استیلای نیروهای طرفدار آفاق حواجه در منطقه، شیعیان شدیدا تحت فشار قرار گرفته و اغلب به کشمیر و بلتستان بازگشته و یا با تمسک به اصل تقیه در جامعه ی اهل سنت جذب شدند. معدود شیعیان باقی مانده در منطقه نیز تحت فشار حاکمان محلی قرار گرفته و منزوی شدند.
در سال1920 و پس از سقوط امپراطوری چین، و حاکمیت حزب کومین تانگ بر منطقه، مجددا آزادی ادیان برقرار و افرادی که مجبور به ترک منطقه شده بودند، از جمله تعدادی از شیعیان منطقه ی بلتستان و کشمیر، بار دیگر به منطقه یارکند بازگشته و به فعالیت های دینی خود پرداختند. این بار شیعیان مهاجر، در شهر یارکند و اطراف آن ساکن و با تأسیس مدارس دینی، به تبلیغات اسلامی پرداختند.
در سال 1949، با حاکم شدن حزب کمونیست و شکست حزب کومین تانگ، مجددا عرصه بر پیروان تمام ادیان از جمله مسلمانان و شیعیان، به ویژه در دوران انقلاب فرهنگی(1966-1976) تنگ و فعالیتها و تبلیغات دینی آنان متوقف، و اموال و داراییهای شخصی آنان، و موقوفات متعلق به اماکن و مدارس دینی اسلامی، مصادره و مردم به اجبار در مزارع دولتی به بیگاری گرفته شده و مساجد و مدارس نیز تعطیل شدند.
در سال 1977، پس از مرگ مائو و پایان دوران انقلاب فرهنگی، رهبران جدید، آزادیهایی را در زمینهی برگزاری مراسم دینی به مسلمانان داده و بیگاری کشیدن از مردم ممنوع و زمینهای کشاورزی مصادره شده به صورت اجاره در اختیار آنان قرار گرفت. در سال 1982 زمینهای مصادره شده اغلب به صاحبان اصلی آنها بازگردانده شد. در چنین شرایطی بود که معدود شیعیان منطقه نیز که به صورت پراکنده درشهرها و روستاها زندگی می کردند، به تدریج با هم ارتباط برقرار کردند.
آقای شیخ محمود علی اکبر، رهبر شیعیان منطقه که پزشک طب گیاهی نیز بود، در سال 2004 به علت کهولت سن، دارفانی را وداع گفت و جامعه ی کوچک شیعیان منطقه، مرشد و پیر خود را از دست دادند.
اینک برخی از فرزندان و بستگان وی که اغلب در ایران تحصیل کردهاند، مسئولیت سامان دهی امور دینی شیعیان وادامه روند تبلیغ معارف اهل بیت(ع) میان شیعیان را در منطقه دنبال می کنند.
تنها مرکز فعال شیعیان در منطقه، حسینیهی کهنه وفرسودهی شهریارکند است که کلیهی مراسم مذهبی آنان، در این محل برگزار می شود. شیعیان منطقه، از قبرستان ویژهای نیز برخوردار هستند.
اقوام و اقلیت های نژادی مسلمان در چین
همچنانکه پیشتر اشاره شد، کشور چین را میتوان موزاییکی از اقلیت های قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می دهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی می کنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص دادهاند[۲۰]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیت های مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی می خوانید.
1- قوم خویی:
مسلمانان قوم هویی در چین بزرگترین اقلیت مسلمان این کشور را تشکیل می دهند. به دلیل اهمیت و جایگاهی که مسلمانان خویی در طول تاریخ در سرزمین چین داشته اند، اسلام هم با کلمهی«خویی» مترادف شناخته شده است. منشأ نام خویی از اصطلاح «خویی خویی» که همان مسلمانان چینی است شمرده شده است، اگرچه برای این نام مفاهیم دیگری نیز ذکر شده است. این قوم از آمیختگی و ارتباط میان مسلمانان ایرانی و عرب و آسیای مرکزی تبار با چینیان پدید آمده است. به عبارت دیگر، قوم خویی یک قوم نژادی خاص به مفهوم اصطلاحی آن نیست، بلکه مفهوم آن بیشتر اعتقادی و فرهنگی است تا نژادی و تاریخی. فرزندانی که از ازدواج مسلمانان خارجی با زنان و دختران چینی به وجود میآمد، موجب پیدایش قوم خویی شده است، یعنی از پدری مسلمان و غیر چینی و مادری چینی که بر اثر ازدواج با یک مسلمان اسلام را پذیرفته است. از ویژگیهای این قوم پراکندگی حضور آنان در سرتاسر چین و پذیرش زبان، آداب و رسوم اجتماعی و برخی از فرهنگ سنتی چینی که مغایر با اعتقادات اسلامی نبوده است می باشد. با این حال، ساختار اصلی فرهنگی این قوم مخلوطی از فرهنگ اسلامی، ایرانی و چینی است. تجمع جمعیت خویی در استان خود مختار خویی نینگ شیا، و استانهای گنسو، چینگخَی، خِه نان، خِهبِی، شَندونگ و یوننن، بیش از سایر مناطق است. براساس سرشماری سال 2009 چین، جمعیت قوم هویی درحال حاضر 10 میلیون نفر است.
2- قوم اویغور:
اویغورها، از قدیمیترین اقوام ترک زبان مناطق مغولستان و آسیای مرکزی هستند که درحال حاضر بیشتر در منتهاالیه شمال و شمال غربی سرزمین چین و منطقه ی سین کیانگ در واحههای جنوبی رشته کوههای تیَن شَن ساکنند. این قوم پیش از اسلام از خط نوشتاری خویخه استفاده می کردند، ولی پس از گرویدن به اسلام در قرن یازدهم میلادی، خط نوشتاری خود را به حروف الفبای فارسی و عربی تغییر داده است. اگرچه این خط نوشتاری در اوایل تأسیس چین نوین برای مدت کوتاهی(10 سال) جای خود را به حروف لاتین داد، ولی در دهه 1980 مجددا به الفبای فارسی و عربی بازگشت و درحال حاضر تنها منطقه ی ترک زبان در جهان است که خط نوشتاری خود را با همان الفبای فارسی-عربی حفظ کرده است. زبان اویغوری از ادبیات غنی برخوردار است وتأثیر ادبیات فارسی در آن کاملا مشهود می باشد. براساس تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه سین کیانگ، حدود 35 درصد واژههای زبان اویغوری را کلمات فارسی تشکیل می دهند. از شخصیت های مهم ادبی و علمی اویغور میتوان از محمود کاشغری صاحب دیوان اللغات الترک، و یوسف خاص حاجب نویسندهی اثر مشهور ادبی قوتاد غوبلیک نام برد. موسیقی کلاسیک 12 مقام اویغوری نیز که از سوی یونسکو به عنوان اثر غیرمادی بشری به ثبت رسیده است، کاملا تحت تأثیر مقام های موسیقی ایرانی است. براساس سرشماری سال 2009 میلادی، شمار جمعیت قوم اویغور 9 میلیون نفر است.
3- قوم قزاق:
قزاقها عمدتا در بخشهایی از استان سین کیانگ زندگی می کنند و بخش کوچکی از قزاقها نیز در استانهای گَنسو، مغولستان و چینگخَی سکونت دارند. قزاقها که قبلا از خط نوشتاری خویخو استفاده می کردند، به تبعیت از قزاقستان از سال 1959 میلادی زبان نوشتاری خود را به حروف لاتین تغییر دادند. درحال حاضر، طبق سرشماری سال 2009، جمعیت قوم قزاق در چین حدود 1میلیون و هفتصد هزار نفر است.
4- قوم دونگ شیانگ:
محل سکونت این قوم بیشتر در استان گَنسو متمرکز است، ولی تعدادی از آنان نیز در بخشهایی از سین کیانگ اقامت دارند. زبان قوم دونگ شیانگ شاخهای از زبان آلتایی و گروه مغولی است که زبان نوشتاری ندارد. آنها اغلب به زبان چینی هم تکلم کرده و از کاراکترهای چینی استفاده می کنند. این قوم از نوع لباسی که میپوشند از سایرین متمایز می شوند. زنان دونگ شیانگ از پوشش اسلامی استفاده کرده و گروههای سنی زنان از رنگهای مختلف لباس آنان قابل تشخیص هستند. مردان نیز اغلب کلاه سفیدی بر سر میگذارند. طبق سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم دونگ شیانگ درحال حاضر حدود 550 هزار نفر است.
5- قوم قرقیز:
قرقیزهای چین اغلب در جنوب استان سین کیانگ و در بخش خودمختار قرقیز قزل سو سکونت دارند. زبان قرقیزی جزو گروه زبانهای ترکی آلتایی است. در زبان نوشتاری آنان از الفبای فارسی-عربی استفاده می شود. قرقیزهای جنوب سین کیانگ به زبان اویغوری و در شمال به زبان قزاقی صحبت می کنند. قرقیزها پیشتر پیرو آیینهای شمنی و بودیسم تبتی بودند ولی بعدها با گسترش اسللام در منطقه به دین اسلام گرویدند. طبق آخرین سرشماری جمعیت در سال 2009 میلادی، جمعیت آنان یک میلیون و 500 هزار نفر بوده است.
6- قوم سالار:
بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقه ی چینگخَی- تبت زندگی می کنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبانهای ترکی آلتایی است واغلب آنان به زبانهای چینی و تبتی نیز تکلم می کنند. سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از زبان نوشتاری چینی استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد چین شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند. در میان قوم سالار جشنهای نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار می شود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم سالار 150 هزار نفر بوده است.
7- قوم تاجیک:
تاجیک عمدتا در بخش خودمختار تاجیک نشین تاشغورقان در استان سین کیانگ زندگی می کنند و زبان آنان شاخهای از زبان تاجیکی(سرکوهی) متعلق به زبانهای ایرانی هندو-اروپایی است. در گذشته تاجیک ها زبان نوشتاری نداشته و ادبیات آن به صورت شفاهی و سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل شده است. اکثر قریب به اتفاق تاجیکها از شیعیان اسماعیلیه بوده و از نظر فرهنگی وهنری شباهت خیلی زیادی به فرهنگ و هنر ایرانی دارند. طبق سرشماری اخیر، جمعیت تاجیکها 50 هزار نفر بوده است.
8- قوم ازبک:
بیشتر جمعیت ازبکها در مناطقی همچون ارومچی، کاشغر و اینینگ سکونت داشته و برخی نیز در سرتاسر چین پراکنده هستند. زبان ازبکی بخشی از زبان ترکی آلتایی است و اغلب به زبان اویغوری نیز صحبت می کنند. فرهنگ عمومی آنها متأثر از فرهنگ اسلامی است و اسلام در تمامی زمینه های زندگی فردی و اجتماعی ازبکها حضوری پر رنگ دارد. طبق آخرین سرشماری انجام شده جمعیت ازبکها 295 هزار نفر بوده است.
9- قوم بائو آن:
جمعیت قوم بائو آن اغلب به صورت پراکنده در استانهای گَنسو و چینگخَی زندگی می کنند. آنها به زبان خاص خود که شاخهای از زبانهای آلتایی مغولی صحبت می کنند و به زبان چینی هم آشنا هستند. برگزاری آیین نوروزی در میان این قوم احتمال این که اصالتی ایرانی داشته باشند را تقویت می کند. طبق آخرین سرشماری صورت گرفته، جمعیت این قوم حدود 12 هزار نفر بوده است.
10-قوم تاتار:
تاتارها در سرتاسر استان سین کیانگ پراکنده بوده و به زبان تاتاری از گروه زبانهای ترکی آلتایی صحبت می کنند. به خاطر اختلاط این قوم با اویغورها و قزاقها، این دو زبان نیز میان تاتارها رواج دارد. قوم تاتار از باسوادترین اقلیت های چینی به شمار می روند که این پیشرفت مرهون تلاش رهبران آنها در قرن نوزدهم است. آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی تاتارها متأثر از فرهنگ اسلامی است. تعداد جمعیت تاتارها طبق سرشماری اخیر حدود 8 هزار نفر بوده است[۲۰].
انجمن اسلامی سراسری چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان
انجمن اسلامی چین كه زیر نظر سازمان امور ادیان این كشور فعالیت میكند، در كنار انجمن بودائیان، انجمن دائویستها، انجمن پیروان كنفوسیوس و جبههی میهن پرستان مسیحی، تشكیلات رسمی و قانونی دینی و مذهبی چین است كه سیاستهای دینی و مذهبی حزب كمونیست و دولت این كشور را در میان مسلمانان به اجرا گذاشته و كانال رسمی ارتباط آنان با دولت و ارگانهای دولتی بوده و به دفاع از حقوق پیروان این ادیان و مذاهب می پردازند .
تاریخچه، اهداف و شرح وظایف انجمن اسلامی چین به شرح زیر در پی می آید .
چگونگی تأسیس انجمن اسلامی چین
پس از فروپاشی امپراتوری چین در سال 1911 میلادی و با ورود جامعه ی چین به دوران معاصر و مدرن و تحت تأثیر تغییر و تحولات اجتماعی ناشیاز آن، جامعه ی مسلمانان چین نیز از این دگرگونیها متأثر شده و از سکونت در محلههای قدیمی كوچ کرده و در مناطق مختلف ساكن گردیدند. اندیشمندان و علما و رهبران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان، برای ایجاد وحدت رویه در تبلیغ اسلام و حفظ هویت فرهنگی جامعه ی مسلمانان به فكر تأسیس سازمانها، انجمنها، مؤسسات و تشكلهای اسلامی افتادند. در ابتدای این نهضت فكری، تشكلهای اسلامی عموما در زمینه های آموزشی، فعالیت های امدادی و خیریهای و انتشار روزنامه و مجله و تبلیغات اسلامی فعالیت میكردند. از تشكلهای اسلامیكه در آن دوران به وجود آمد«جامعه ی مطالعات اسلامی چین«بود كه توسط امام خادِچنگ(Ha De Cheng)در شانگهای تأسیس شد. همچنین»جامعه ی فرهنگ اسلامی چین» كه توسط آقای«بَیشو وی(Bai ShouYi)» و تنی چند از شخصیت های فعال اسلامی در منطقهی«گوییلین» فعالیت خود را آغاز كرد. مدرسه ی عمومی اسلامی چنگدا(Cheng Da)، از دیگر مؤسسات اسلامی بود كه در پكن فعالیت میكرد و توسط امام ماسونگتینگ(Ma Song Ting) تأسیس شده بود.
پس از تأسیس جمهوری خلق چین در سال1949، سیاست آزادی فعالیت های مذهبی نژادها و پیروان ادیان مختلف در چارچوب قانون اساسی این كشور، از سوی مسلمانان مورد استقبال قرار گرفت و هم زمان تلاش برای ایجاد یك تشكیلات فراگیر و سراسری آغاز شد.
در سوم ماه مه سال1953با موافقت حزب كمونیست و دولت چین و با تلاشخستگی ناپذیر تنی چند از شخصیت های اسلامی از جمله آقایان برهان شهیدی، یانگجینرِن(Yang Jin Ren)، داپوشنگ(Da Pusheng)، ماجیان(Ma Jian) و پانگشیچیان(Pang Shiqian)، انجمن اسلامی سراسری چین به عنوان نخستین سازمان اسلامی فراگیر در طول تاریخ این كشور كه در برگیرندهی كلیهی اقلیت های نژادی ده گانهی مسلمان می شد تأسیس و به منزلهی پل ارتباطی بین حزب كمونیست، دولت چین و جامعه ی مسلمانان این كشور و جهان اسلام فعالیت خود را با اهداف زیر آغاز كرد.
1ـ تسهیلدر اجرای سیاست آزادی مذاهب چین در بین مسلمانان این كشور؛
2ـ تقویت و توسعه ی سنتها و آداب و رسوم و فرهنگ اسلامی؛
3ـ مدیریت بر امور مذهبی مسلمانان؛
4ـ تلاش برای تطبیق سوسیالیسم و اندیشههای اسلامی؛
5ـ پشتیبانی از اصول و سیاستهای اجرایی حزب كمونیست در میان ساکنان مناطق مسلمان نشین؛
6ـ دفاع از حق و حقوق مسلمانان و حل و فصل مشكلات آنان در زمینه های مختلف؛
7- تشویق مسلمانان به مشاركت در بازسازی مادی، فرهنگی و ایدئولوژی جامعه ی سوسیالیستی چین؛
8ـ تلاش برای ایجاد وحدت بین نژادهای مختلف مسلمان با دیگر نژادها و تقویت ثباتاجتماعی و وحدت ملیدر سراسر چین و همزیستی مسالمت آمیز بین مسلمانان و سایر نژادها؛
9ـ ایفای نقشرابط بین دولت و مسلمانان و حلو فصل مشكلات فیمابین؛
10ـ و تلاش برای ایجاد صلح جهانی[۲۱].
عالی ترین نهاد تصمیمگیری در انجمن اسلامی
بالاترین مرجع تصمیم گیری در انجمن اسلامی، شورای نمایندگان ملی مسلمانان چین است كه هر پنج سال یكبار با حضور نمایندگان انجمنهای اسلامی از مناطق مختلف چین تشكیل و در خصوص چگونگی تشكیل شورا و تعداد نمایندگان آن، از سویكمیتهی دائمی انجمن تصمیمگیری میشود.
انجمن اسلامی همچنین دارای یك كمیتهی دائمی است كه اعضای آن از سوی شورای نمایندگان ملی نتخاب میشوند و وظیفهی آن اجرای مصوبات و دستور العملهای شورای نمایندگان و كمیتهی اجرایی است.
رؤسایپیشین انجمناسلامی تاكنون بهترتیب عبارتند از آقایان: برهان شهیدی، محمد علی جانگجیه، الیاس شنشیاسی، صالح اَنشووی و رئیس فعلی امام هلالالدین.
بخش های اجرایی انجمن اسلامی
نهاد انجمن اسلامی سراسر چین برای اجرای وظایف محوله دارای شش بخش اجرایی به شرح زیر است:
1ـ دفتر روابط بینالملل: که مسئول روابط خارجی انجمن است.
2ـ بعثهیحج: که مسئولیت سازماندهی امور حج و زیارت مسلمانان چین را عهده دار است.
3ـ نظارت بر فعالیت های مذهبی: که بر كلیهی فعالیت های مذهبی مسلمانان در داخل چین، از قبیل عزل و نصب امامان جمعه و جماعات، برگزاری مسابقات سراسری قرآنی، وعظ و سخنرانی در مساجد، رسیدگی به مسایل و مشكلات دینی و مذهبی مسلمانان، نظارت بر واحدهای تولیدی تولید كنندهی مواد غذایی و ذبح اسلامی و نوشیدنیهای مورد نیاز مسلمانان و ... نظارت و كنترل دارد.
4ـ بخش انتشارات: بخش انتشارات انجمن اسلامی دو مجله بهزبانهای چینی و اویغوری را به صورت ماهانه بنام» المسلمالصینی» با شمارگان40 هزار نسخه در ماه چاپ و منتشر مینماید.
5ـ بخش پژوهش و تحقیقات اسلامی: که مسئول انجام پژوهش و تحقیق پیرامون مسایل فرهنگیـاسلامی مسلمانان بوده و مسئولیت چاپ و توزیع قرآن و كتابهای اسلامی، برگزاری كنفرانسهایعلمی و فرهنگی، پاسخگویی به احكام و شرعیات و اخلاق و اندیشههای اسلامی و انتشار کتاب، قرآن و کتب درسی مدارس دینی را بر عهده دارد.
6- بخش آموزش علوم اسلامی: معهد علوماسلامی چین، عالیترین مؤسسهی آموزش علوم اسلامی استكه زیر نظر انجمن اسلامی فعالیت میكند. این مؤسسه، علاوه بر پكندر ده شهر مختلف و مناطق مسلمان نشین نیز شعبه داشته و مسئولیت مهم آن تربیت نسل آیندهی علما و ائمهی جمعه و جماعات و محققان و پژوهشگراناسلامی است.
سالانه تعدادیاز فارغالتحصیلان این معهدها، جهت ادامهی تحصیل به كشورهایی از قبیل مصر، پاكستان، عربستان سعودی، لیبی، مالزی و ... اعزام و پس از بازگشت در پست های مختلفی در مراكز و مؤسسات اسلامی مشغولبهكار میشوند.
7- بخش اقتصادی و مبادلات تجاری.
در هفتمین اجلاس شورای ملی نمایندگان مسلمانان كه در سال1996 در پكن برگزار شد، انتخاب مساجد نمونه به صورت سالانه و معرفیخلاقیتها و نو آوریهای صورت گرفته از سوی مسلمانان جهت توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعهی چین به صورت كلی و جامعهی مسلمانان و برگزاری مسابقات سراسری قرائت قرآن مجید به صورت ویژه مورد تاكید قرار گرفت.
در سراسر چین و در انجمنهای مختلف اسلامی محلی اینكشور، مجموعا بیشاز ده هزار نفر در ردههای مختلف به فعالیت های تبلیغی و آموزشی مشغول بوده و برایگسترش فرهنگ اسلامی و ایجاد وحدت و اخوت بین مسلمانان تلاش مینمایند.
علیرغم این که انجمن اسلامی چین در طول بیش از نیم قرن گذشته، برای حل مسایل و مشکلات دینی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی مسلمانان چین تلاش زیادی نموده و به عنوان رابط میان دولت و مسلمانان عمل کرده است، ولی بخش زیادی از جامعه ی مسلمانان چین این انجمن را نمایندهی حزب کمونیست چین، و نه نمایندهی مسلمانان، تلقی کرده و از عملکرد آنان رضایت کامل ندارند.
مساجد در چین
مقدمه:
با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیره ی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد می شدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز می پرداختند(i)
از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی[۲۲]، مسلمانان تلاش کردند در شهرها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهرها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محلهی مسکونی که بلندای گنبدها و منارهها و آوای دلنشین اذانش، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز میکرد مطرح می کردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانههای مسکونی در پیرامون آنها، نخستین هستههای یک جامعه ی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیهی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعه ی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال می شد. حتی در برخی از برهههای حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبشهای ضد دولتی و شورشهای عمومی مسلمانان علیه حکومتهای محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازماندهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار می گرفت و نقش محوری ایفا میکرد. بنابراین، میتوان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمی شود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[۲۳].
بنای نخستین مسجد در چین
همانگونه که در خصوص تاریخ دقیق ورود اسلام به چین سند و مدرک معتبری وجود ندارد، متأسفانه برای تعیین تاریخ بنای نخستین مسجد نیز مدرک قابل اعتنایی را نمیتوان ارایه کرد. گفته می شود نخستین مسجد در چین، در دوران سلسله ی تانگ(618-907میلادی) بنا شده که همان مسجد خوایشِنگ(Huai Sheng) یا(روضهی ابی وقاص) یا مسجد عنقا در شهر گوانگجو است[پاورقی ۲]، اگرچه سند و مدرک معتبری در این زمینه وجود ندارد. برخی نیز گفته اند که مسجد جامع شهر شیاَن که در زمان ورود نخستین مسلمانان خارجی به این کشور، پایتخت چین بوده است، قدیمیترین مسجد در چین است، زیرا در سنگ بنای این مسجد تاریخ742میلادی، مطابق با نخستین سال از دوران حکمرانی امپراتور تیَنبائو(Tian Bao) از سلسله ی تانگ نقش بسته است. بر اساس اطلاعات موجود در این لوحه ی سنگی، ساخت مسجد از ماه اول سال742میلادی آغاز و در ماه هشتم همان سال به پایان رسیده است[۲۲].
ساخت مساجد؛ عصر اصلاحات و درهای باز
در سالهای اخیر و پس از اجرای سیاست اصلاحات و درهای باز در چین، در برخی از مناطق مسلمان نشین این کشور، افزون بر مساجد موجود و قدیمی، توسط مسلمانان محلی و یا با کمک برخی از کشورهای عربی و مسلمان مساجد جدید و باشکوهی به سبک معماری کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، ساخته شده و یا در دست احداث است.
تعداد مساجد در چین
براساس گزارش منتشره در روزنامهی دیلی تلگراف آمریکا در سال1948، یعنی یک سال پیش از تأسیس جمهوری خلق چین، تعداد مساجد این کشور 42هزار باب ذکر شده است. اگرچه این تعداد در آن زمان مبالغه آمیز به نظر میرسید، ولی به حقیقت نزدیکتر است، چون بر اساس سرشماری عمومی دولت محلی منطقه ی سینکیانگ در سال1958میلادی، تنها در این استان بیش از29545باب مسجد به ثبت رسیده است[۲۳]، به این معنیکه برای هر یکصد نفر مسلمان در این منطقه یک مسجد وجود داشته است[۲۲]. بر اساس آمار رسمی دولتی، در حال حاضر بیش از 34 هزار مسجد در سراسر چین وجود دارد که حدود40 هزار روحانی( آخوند) امامت جمعه و جماعت آنها را برعهده دارند[۲۴].
پدیده ی جالب در بین مساجد چین، وجود مساجد ویژه زنان است که جایگاه مهمی در حفظ هویت دینی و آموزش علوم اسلامی و یادگیری قرآن در میان زنان مسلمان چین دارد. با به وجود آمدن مساجد ویژه زنان در مناطق مختلف این کشور که بیش از 350 باب می شود، بر تعداد مساجد افزوده شده است.
کاربری های مهم مساجد در چین
در چین هم مانند سایر کشورهای اسلامی، مساجد علاوه بر مرکز عبادی بودن، دارای کاربریهای مختلفی اجتماعی، آموزشی، و فرهنگی هستند که از جملهی آنها میتوان به: انجام فرایض دینی؛ نشر معارف اسلامی و تعلیمات دینی؛ توسعه و آموزش علوم اسلامی؛ پذیرایی از میهمانان مسلمان غریب؛ کمک به نیازمندان مسلمان؛ رسیدگی به امور و احوالات شخصی مسلمانان همچون اذان گفتن در گوش نوزادان، انجام عقد ازدواج، کفن و دفن اموات، ذبح احشام براساس احکام اسلامی؛ برگزاری مسابقات ورزشی میان جوانان مسلمان؛ و حل اختلاف میان مسلمانان اشاره کرد.
در هر مسجدی باتوجه به بزرگی و کوچکی آن، افراد متعددی همچون امام جماعت اصلی، امام جماعت علی البدل یا خلیفه، خطیب، مؤذن، قصاب، دفن و کفن اموات و هیئت امنا(متشکل از 3 نفر تا 15 نفر و یا بیشتر)، و خادم مسجد اشتغال دارند که هزینه زندگی و یا حقوق آنها از طریق کمکهای مردمی و یا دستمزد خدماتی که ارایه می کنند تأمین می شود.
نقش مساجد در حفظ هویت دینی مسلمانان درچین
طبق اسناد و مدارک تاریخی، اسلام درچین عمدتا به وسیلهی تجار و بازرگانان مسلمان ایرانی و عرب در سراسر این کشور گسترش یافته است. این بازرگانان که برای انجام معاملات و داد و ستد کالا به اقصی نقاط چین رفت و آمد می کردند، برای رفع نیاز ابتدایی خود به مسکن و غذای پاک و حلال( ذبح اسلامی) در مسیر کاروان های تجاری، اقدام به تشکیل هستههای کوچکی از محله های مسلمان نشین می کردند تا ضمن تأمین نیازهای اقامتی و پذیرایی از تازه واردین، به عنوان افراد مورد اعتماد و بنکدار آشنا به بازار و کالاهای تجاری مورد نیاز مردم و کالاهای مرغوب صادراتی چین، به بازاریابی برای آنان می پرداختند[۲۵].
از نوشتههای آقای بَیشویی یکی ازمورخان برجسته و مشهور مسلمان چین( 1983) و یانگ خوای جونگ( 1991) و علی یوجنگویی(1995) و دیگران چنین فهمیده می شود که نمایندگان و تجار مسلمانی که وارد چین می شدند، بدون استثناء مرد بودند. آنان در چین به عنوان میهمانان عزیز قلمداد شده و دولت با آنان برخورد احترام آمیزی داشت. تجار مسلمانی که اقامت در چین را انتخاب می کردند، اغلب با مقامات محلی مراودات دوستانه برقرار و با آنان رابطهی فامیلی از طریق ازدواج پیدا کرده[۱۰] و از این طریق در ردیف نخبگان سیاسی و اقتصادی جامعه جای می گرفتند. فرزندان دو رگهی آنان( خارجیان متولد شده در محل)(Tusheng Fan Ke) خوانده شده و در امتحانات دستیابی به پست های بالای مملکتی شرکت جسته و جزو مقامات عالیرتبه می شدند.
مساجد ویژه ی زنان
در اواخر دوران حاکمیت سلسله ی مینگ و اوایل سلسله ی چینگ، جامعه ی مسلمانان چین، دچار تغییر و تحول عمدهای شد که پدیدهی نادرِ ایجاد مساجد خاص برای زنان، به ویژه در مناطق مرکزی چین، از دستاوردهای این دوران به حساب می آید. درچنین شرایطی، با توجه به کمبود آخوندهای( رهبران دینی) مسلط به زبان چینی که بتواند آموزههای دینی را به این زبان به مسلمانان، خصوصا جامعه ی زنان، آموزش دهد از یک سو، و محدودیتهای سنتی و اجتماعی که مانع ارتباط معقول و مناسب زنان با مردان جهت کسب علوم دینی و برگزاری آزادانهی مراسم عبادی بود از سوی دیگر، زمینه برای تلاش زنان جهت ایجاد مساجد ویژه و مستقل که در آن امام و مأموم و بیان کنندهی احکام دینی و جمعیت شنونده و استاد و شاگرد را یک پارچه زنان تشکیل می دهند، فراهم ساخت. زنان مسلمان با درک حساسیت زمان و ضرورت اقدام عاجل برای حراست از معتقدات دینی و فرهنگ اسلامی خود، خانواده و فرزندانشان، دست به کار شده و به رغم مخالفت هایی که در ابتدا از سوی مردان صورت می گرفت، با ساخت و مدیریت مساجد خاص زنان، دوشادوش مردان در جهاد علمی و عملی حفظ و حراست از جامعه ی اسلامی و هویت فرهنگی مسلمانان این کشور مشارکت کردند.[۲۶]
تاریخ پیدایش مسجد زنان
به دلیل نا آشنا بودن این موضوع در بین محققان و پژوهشگران مسلمان، تاکنون تحقیق و بررسی کاملی پیرامون علل و عوامل و تاریخ دقیق پیدایش مسجد زنان در چین صورت نگرفته است[۲۷]ولی با توجه به اهمیت موضوع و تأثیر جدی آن در حیات اجتماعی، اعتقادی و آموزشی زنان مسلمان چین، جا دارد که پژوهش های بیشتری در این زمینه صورت گیرد تا زوایای پنهان موضوع بیشتر روشن شود.
در هر صورت، براساس اسناد و نوشتههای تاریخی و آثار بر جای مانده از ساختمانهای مساجد قدیمی مختص زنان که تا کنون در مناطق مرکزی چین باقی مانده است، این پدیده از قدمتی حدود سیصد الی چهارصد ساله برخوردار است[۲۸]
آموزش مسجدی
مساجد؛ پایگاه های آموزشی جامعه ی مسلمانان چین
ثبات و آرامش به وجود آمده در اواسط دوران مینگ و تثبیت جایگاه مسلمانان در میان جامعه ی اکثریت چینی از یک سو، و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی مسلمانان از سوی دیگر، زمینه را برای راه اندازی کلاس های آموزش قرآن و احکام شرعی و علوم دینی در مساجد فراهم کرد که به«آموزش مسجدی» شهرت یافت. در هر مسجدی کلاس آموزش قرآن و علوم اسلامی با شرکت کودکان و نوجوانان مسلمان دایر و روحانیان وعالمان دینی که اطلاعات دینی عمیقی از اسلام نیز نداشتند، هر کدام طبق سلیقه و میزان معلومات خود به تدریس علوم اسلامی در کلاس هایی که در مساجد تشکیل می شد می پرداختند[۲۹]. در آن شرایط بحرانی، این کلاس های ضعیف آموزشی، تا سیستماتیک شدن آموزش های دینی در دهه های بعد، نقش مهمی ایفا کردند.
آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر
با معرفی سیستم مدرن آموزشی غرب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در چین، سیستم آموزش سنتی علوم اسلامی و آموزش سنتی چینی، هر دو دچار تحول گستردهای شدند. سیستم آموزش سنتی چینی به راحتی کاملا تسلیم سیستم مدرن غربی شده و سبک آموزش سنتی خود را کنار گذاشت. ولی از آنجا که آموزش سنتی اسلامی صبغهی دینی و مذهبی داشت نمیتوانست کاملا به سیستم غربی متکی شود. لذا، سیستم آموزشی مسلمانان در این کشور به دو بخش آموزش علوم اسلامی و آموزش علوم مدرن تقسیم گردید. برخی از روشنفکران مسلمان به پیروی از روشنفکران چینی، اقدام به تأسیس مدارس عصری با برنامه های درسی مشابه مدارس نوین نموده و در کنار علومی همچون ریاضی، شیمی، فیزیک، تاریخ و... به تدریس برخی از علوم دینی و زبان عربی پرداختند. اما این مدارس به هیچوجه پاسخگوی نیازهای اسلامی و علوم دینی در حال رشد جامعه ی مسلمانان نبود، لذا با استفاده از روشهای نوین آموزشی، همان روش سنتی آموزش علوم اسلامی را به شکل حوزههای علمیهی کوچک و بزرگ در داخل و یا کنار مساجد ادامه دادند.
امروزه در سرتاسر چین و در هر مسجدی، بسته به وسعت و امکانات آن، هزاران کلاس آموزش علوم اسلامی شامل فراگیری قرائت قرآن، یادگیری زبان عربی، آشنایی با احکام اسلامی، صرف و نحو و بلاغت، فقه و حدیث و تفسیر و دورههای آموزش مترجمی زبان عربی در سطوح مختلف و برای تمامی سنین، از چند نفر گرفته تا صدها طلبه و دانش آموز، دایر است.
مدارس دینی یا(حوزه های علمیه) غیر دولتی
افزون بر مدارس مسجدی که به آموزش قرآن و احکام اعتقادات اسلامی برای عموم مردم به ویژه کودکان و نوجوانان مسلمان می پردازد، از اواخر دهه1980و به ویژه در اوایل دهه ی1990میلادی، تعداد زیادی مدارس دینی و یا حوزه ی علمیه ی غیر دولتی در سرتاسر مناطق مسلمان نشین چین یکی پس از دیگری با حمایت مالی مردم راه اندازی و به پذیرش طلاب از سراسر چین پرداختند. هزاران طلبه در این مدارس به تحصیل علوم دینی پرداخته و پس از فارغ التحصیل شدن به مناطق و روستاهای دور و نزدیک برای تعلیم علوم قرآنی و دینی اعزام میشوند.(ii)
امروزه، آموزشهای اسلامی در چین، در حال احیا و بازسازی هویت جامعه ی مسلمانان این کشور و گسترده تر ساختن شبکه ی ارتباطات داخلی و بین المللی آنان است. در حال افزایش طلاب و دانشجویان داوطلب تحصیل در مدارس دینی داخلی و خارج از کشور و باز گشت فارغ التحصیلان علوم اسلامی از دانشگاه های بین المللی کشورهایی مانند مصر، سوریه، ایران، عربستان، پاکستان، ترکیه و مالزی که تعدادشان بیش از 2000نفر برآورد می شود[۳۰]، به این روند سرعت بخشیده است[۳۱].
حوزه های علمیه یا مدارس علوم دینی دولتی در چین(iii)
دولت چین، پس از پایان انقلاب فرهنگی(1966 تا1976میلادی)، برای جبران خسارات وارده به جامعه ی مسلمانان و کسب اعتماد آنان به دولت کمونیستی، زیر نظر انجمن اسلامی چین که یک سازمان و تشکیلات اسلامی وابسته به دولت است، اقدام به تأسیس و راه اندازی ده حوزه ی علمیه ی رسمی و دولتی در شهرهای پکن(1955)، کونمینگ مرکز استان یوننن(iii)، شیاَن مرکز استان شانسی، شِنیانگ مرکز استان لیائونینگ، شینینگ مرکز استان چینگخَی، لنجو مرکز استان گنسو، اینچوان مرکز استان نینگشیا(iii)، ارومچی مرکز استان سینکیانگ(1987)(iv)، و جِنگجو مرکز استان خِهنَن نمود. تمام هزینههای این مدارس توسط دولت پرداخت و فارغ التحصیلان این مدارس به عنوان استاد و یا امام جمعه و جماعات مساجد زیر نظر دولت و یا مترجم عربی شرکتها و وزارتخانههای دولتی مشغول به کار میشوند. برخی از این طلاب نیز برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام و پس از پایان تحصیلات در همین مدارس و یا مسجد به کار گرفته می شوند. دورهی تحصیلی این مدارس چهار ساله برای لیسانس و هفت ساله برای دورهی تخصصی(فوق لیسانس) بوده و در پایان تحصیلات، به دانشجویان مدرک معادل کارشناسی و کارشناسی ارشد داده می شود.
پاورقی
(i) چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانهی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.
(ii) براساس تاریخ نوشته های غیر معتبر چینی، در دوران حیات پیامبر اکرم(ص)، چهار نفر از صحابه بنا به دستور ایشان جهت تبلیغ دین اسلام وارد چین شدند که یکی از آنها سعد ابی وقاص بوده است. باتوجه به شواهد تاریخی، قطعا این ابی وقاص نمی تواند همان ابی وقاص سردار صدر اسلام باشد، چون در هیچ کتب معتبر تاریخی ذکری از سفر وی به سرزمین چین نشده است. بنابراین امکان دارد در صورت صحت این ادعای تاریخی، شخصی هم نام سعد ابی وقاص، آن هم نه در زمیان حیات پیامبر، بلکه در سالها و یا دههها و یا حتی قرنها پس از پیامبر برای تبلیغ اسلام به چین وارد شده باشد و مسلمانان و تاریخ نویسان در تطبیق وی دچار اشتباه شده باشند. به هرحال، در شهر گوانگجو مسجدی منتسب به سعد ابی وقاص وجود دارد که خیلی از مسلمانان و غیر مسلمانان چینی آن را همان سعد وقاص مشهور می دانند و گفته می شود که این نخستین مسجدی است که در سرزمین چین بنا شده است. این مسجد به همین خاطر، مورد احترام مسلمانان این دیار است.(مشاهدات شخصی نویسنده)
(iii)در استان یونن حدود 800هزار مسلمان زندگی می کنند. در این استان بیش از 800مسجد فعال است که در تمام این مساجد کلاس های آموزش اسلامی و تدریس اعتقادات دینی برای تمام سنین دایر است. روزنامه چاینا دیلی مورخ 16ماه مه 2009.
(iii)در استان خودمختار مسلمان نشین نینگ شیا بیش از 3000نفر تحت آموزش علوم دینی در مدارس و حوزه های علمیه ی غیر دولتی قرار دارند و 5هزار نفر نیز به صورت پاره وقت در کلاس های آموزش قرآن و عقاید اسلامی شرکت می کنند. بزرگ ترین حوزه علمیه ی استان در شهر لین شیا که بیش از 90 درصد آن مسلمان هستند قرار دارد و این شهر در چین به مکهی کوچک مشهور است.
(iv) جامعه ی علوم اسلامی سین کیانگ در سال 1987تأسیس شده و در 16 رشتهی علوم اسلامی از جمله تفسیر، حقوق اسلامی، فرهنگ اسلامی، زبان عربی، آموزش کامپیوتر و... به تربیت طلاب و دانشجویان می پردازد. هزینههای سالانهی این دانشگاه بالغ بر 60میلیون دلار است. در استان سین کیانگ مجموعا بیش از 29هزار نفر در زمینههای دینی شاغل هستند و بیش از 24هزار مسجد وجود دارد. تنها در شهر ارومچی مرکز این استان بالغ بر 461مرکز دینی و اسلامی فعال است که 433مورد آن مساجد هستند. برای اطلاع از این موارد می توان به خبر منتشره در روزنامه چاینا دیلی مورخ 16 ماه مه2009تحت عنوان(Islamic Studies, Practice alive in Xinjiang) مراجعه نمود.
کتابشناسی
- ↑ ساسان، جعفر(1386). نقش مساجد به عنوان هسته ی بسیج سیاسی و سازماندهی مردم درانقلاب اسلامی (1357-13429) .پایان نامه کارشناسی ارشد،
- ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
- ↑ زِن، یان شِن(2003)، فرهنگ ضرب المثلهای فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن
- ↑ مجلهی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004
- ↑ درست مثل محله های ویژه ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
- ↑ Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press
- ↑ نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ وانگ فنگ(2007)، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسندهی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسلههای مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا.
- ↑ گزارشی از دومین سمینار بین المللی(2002)- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ مراد زاده، رضا(1382)، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی
- ↑ ایزرائیلی، رافائل(1368)، ترجمه ی حسن تقی زاده طوسی، مسلمانان چینی رویارویی دو فرهنگ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
- ↑ هستینگز، جیمز (1974)، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک،ص 892
- ↑ مورخ برجسته ی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیام های متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسله ی چینگ را در یک مجموعهی چهار جلدی تحت عنوان «قیامهای بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.
- ↑ Choi Jiwan(2009). History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class.
- ↑ وان یائوبین(1994)،دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول
- ↑ Huang Hua(2008). Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press،Beijing.
- ↑ Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004
- ↑ بای، پینگ/ تحولات مذهبی در سین کیانگ/ روزنامۀ ملی چین/ 23 نوامبر 2005.
- ↑ ما، پینگ(1382)، خدمات برجسته و تأثیر عمیق تمدن اسلامی فارس در تمدن اسلامی چین/ مجموعه مقالات سمینار سید اجل
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ China Encyclopedia.hinese(2008) Intercontinental press. Bijing
- ↑ ویژه نامه ی پنجاهمین سال تأسیس انجمن اسلامی چین. از انتشارات انجمن. 2003.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ محمود یوسف لی هواین
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ تنها در شهر کاشغر بیش از 6000مسجد وجود دارد. Jean A. Berlie. adb
- ↑ ابراهیم، فنگ جین یوان(2003)، المساجد فی الصین ، انتشارات دارالهلال الزرق ، هنگ کنک.
- ↑ Jean A. Berlie(2004). Islam in China, Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus, Bangkok- Thailand
- ↑ شوی، جینگ جو و ماری یاشوک(2002). تاریخ مسجد ویژه ی زنان در چین، انتشارات کورزون، لندن
- ↑ شووی، جینگ جون(2003). پژوهش تاریخ مسجد زنان چین در گفتگوها،مجله دراسات قومیه هوی،شماره 4 ،
- ↑ ژاکلین، آرمیجو حسین(2005). آموزش های اسلامی در چین، فصلنامه ی آسیایی دانشگاه هاروارد،سال نهم،شماره 4
- ↑ فِنگ جین یوان. مترجم، محمد جواد امیدوار نیا. فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین. انتشارات بین المللی الهدی. بی تا
- ↑ برآورد شده که تنها در دانشگاه الازهر مصر بیش از 300 دانشجوی مسلمان چینی به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.
- ↑ armijo@post.harvard.edu. Jackie Armijo. Islamic Education In China
خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «پاورقی» وجود دارد، اما برچسب متناظر با <references group="پاورقی"/>
یافت نشد.