دروزیه یا موحدون

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۳۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
دُروزیه

دُروزیه، یا «موحدون»، فرقه‌ای مذهبی، از مهم­ترین انشعابات اسماعیلیه است در نیمه اول سده پنجم هجری که بر مبنای اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، ششمین خلیفه فاطمی شکل گرفت و البته در احکام نیز با بدنه اصلی اسماعیلیه و حتی خوداسلام نیز؛ مثل احکام ازدواج، ارث، وصیت و روزه، اختلافات جدی دارد.

«محمد بن اسماعیل درزی» (مقتول به 410 قمری) معروف به «نشتکین» که از ترک های بخارا بود، « حسن بن حیدره اخرم» (مقتول 408 قمری) و «حمزة بن علی زوزنی» (مقتول به 433 قمری) ، مهمترین داعیان دروزی هستند. و عنوان دروزی نیز ریشه فارسی دارد و برگرفته از وصف «درزی» (خیاط) محمد بن اسماعیل مذکور است؛ گرچه بسیاری از دروزیان کنونی، این انتساب را به جهت عقاید باطل درزی، نمی‌پذیرند و با تبری جستن از تعالیم درزی، خود را موحدون می‌نامند.[125]

حمزة بن علي فارسی الأصل، از نواحی زوزن و شغلش پیله وری بود، پس از آموختن زبان عربی به قاهره رفت و با افراد سرّی پیروان حاکم بامر الله فاطمی ارتباط برقرار نمود، کم کم جزء ارکان آن شمرده شد و در پنهان برای آنها کار می کرد و نامه شان را به حاکم می رساند تا در سال 408 هـ که دعوت را آشکار نمود و الوهیت حاکم را اعلام نمود و خودش را فرستاده و رسول او معرفی نمود و حاکم نیز او را داعی الدعاة قرار داد تا وقتی که حاکم هلاک شد و پسرش الظاهر لإعزاز دين اللَّه در سال 411 هـ جای او نشست.

در این هنگام او از دعوت دست برداشت. ظاهر نیز از او تبری جست. پس از آن، وی در سال 414 هـ مجبور به هجرت شد و در سرزمین شام اقامت نمود. برخی از پیروانش نیز به وی پیوستند و بیشترشان در ناحیه­ای که بعداً به «جبل الدروز» نامیده شد، در سوريه مستقر شدند و خودشان بهم دروز نامیده شدند و حمزه نزد آنان اوّلین از معصومان پنج گانه، و مکنای به عقل شد. از او کتاب های متعددی پیرامون مذهب، دعوت حاکم و ردّ مخالفانش گزارش شده است.؛ مثل «الواقعة» في الرد على الفاسق النصيري، «الرضا و التسليم» و فيها ذكر الدرزي محمد بن إسماعيل و عصيانه!» حمزة زمانی که به شام کوچ کرد و رابطه وی با شیعیان حاکم در مصر منقطع شد، از نوشتن دست کشید[126] تا این که به دست غلامان ترک کشته شد. برخی نوشته اند که مرگ وی به تحریک رقیبش حمزة بن علی زوزنی صورت گرفت.

«رسائل الحکمة» مهم­ترین کتاب دروزیان است که در آن از تجلی، تَقَمُّص، نطق، نسخ ادیان و شرایع[127] و... به عنوان مهم‌ترین اعتقادات دروزیان سخن به میان آمده است.

رسائل الحکمة متشکل از۱۱۱رساله و در ۶بخش تنظیم شده است. ترتیب رساله‌ها و محتوای آنها در تمام نسخه‌های خطی و چاپی یکسان است. برخی از این رساله‌ها شامل سجلاتی است که در دوره الحاکم صادر شده و برخی از سوی حمزه بن علی خطاب به اشخاص مختلف و برخی هم در تبیین عقاید نوشته شده‌اند. قسمتی از این رساله‌ها از محمد بن اسماعیل تمیمی و قسمتی دیگر هم از تألیفات سموقی است. نویسندۀ برخی از رساله‌ها نیز نامعلوم است.

دروزیان؛ مانند اغلب گروه­های اسماعیلی، جامعه­ی بسته­ای دارند و اصطلاحاً اهل تقیّه­اند و حتی برخلاف اسماعیلیان اولیه، اهل تبلیغ یا مناظره نیستند؛ به همین خاطر، با پیروان ادیان دیگر زندگی مسالمت‌آمیزی داشته باشند.

این طایفه؛ مانند اغلب گروه­های اسماعیلی، به کوهستان پناه برده­اند و امروزه غالباً در مناطق مرتفعی از سوریه، لبنان و فلسطین ساکن­اند و هر کدام رهبری مستقل دارند.

از مهم­ترین رهبران سیاسی دروزیان لبنان «کمال جنبلاط» مؤسس حزب سیاسی «الحزب التقدمی الاشتراکی» (حزب سوسیالیست ترقی‌خواه) بود که اکنون «ولید جنبلاط» رهبری آن را بر عهده دارد.

برخی اندیشمندان معاصر دروزی، با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی، در تلاش­اند تا آنان را با مذاهب اسلامی بیش­تر انطباق دهند.

توحید در عقیده دروزیان

دست­رسی به تعالیم دروزیان کار آسانی نیست؛ زیرا بزرگان دروز، به جهت تقیّة، در غالب نوشته‌های خود از رموز و تأویلات خاصی برای بیان تعالیم بهره می‌جویند که برای عموم مردم قابل فهم نیست.[128] آن­ها حتی مدتها اجازه چاپ کتاب‌های دینی خود را نمی‌دادند تا اینکه برخی از کتاب‌های آن­ها در ۱۲۵۰ق به دست سپاهیان «ابراهیم پاشا» افتاد و برای نخستین بار عقاید آنان برملا شد.[129]


تجلی

دروزیان، قطعاً موحداند؛ البته با قرائت خاص خودشان؛ یعنی تجلی نهایی در صورت یک بشر ونه غیر او؛ یعنی الحاکم بالله! در واقع، آن­ها خدا را خالق اول و منزه از تمام صفات می­دانند؛ با این حال به تجلی خدا هم باور دارند[130]؛ موضوع پر اهمیتی که فصل مشترک عقاید ایشان ومتصوفه است؛ اما صورت تبیین این تجلی به ادبیات و مصطلحات ایشان، فوق العاده عجیب و منحصر به فرد است.

در ادبیات والهیات ایشان،  تجلی خدا در ۷۲ دور از عمر حیات جهان، در «قالب» (؟) «العلی الاعلی» (؟) بوده که قبل از دور هفتاد و یکم رخ نموده و مدت آن در مجموع ۷۰ دور و برابر با ۳۴۳ میلیون سال بوده است! ظهور انسان و سجده ملائکه در مقابل او هم در همین ادوار بوده است.(همان، ص 44) آن‌گاه خدا در دور هفتاد و یکم در «قالب البارّ» متجلی شده است. (همان)

در دوره «البارّ» عقل در «آدم صفالکی» [شاید منظور سفالین باشد] یا «شَطِّ نیل» ظاهر شد؛ شط نیل مردم را به توحید و دوری از مشرکین فرا خواند! قومی دعوت او را پذیرا شدند که شط نیل آنان را به سبب جدایی از مشرکین به «بنّ» نامبردار کرد.(همان ص 114) در نهایت، در این دور، مردم به سوی مشرکان متمایل شدند، و البارّ بر آنان خشم گرفت و شریعت‌هایی پیاپی به واسطه نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد. (همان، ص ۱۲۰-۱۲۲، ۲۶۳)

پس از فترتی طولانی، خدا در دور هفتاد و دوم، به ترتیب در «ابو زکریا» (؟)، علی­بن ابیطالب، مُعلم (؟)، القائم بامرالله، فرزند معلم (؟)، منصور بالله، المُعِزّ، العزیز و سرانجام در الحاکم بامر الله متجلی شد.(همان، ص۲۶۶-۲۶۹) این ادوار تجلی حجتی برای خلق و غایب شدن معبود از انظار برای آزمایش ایمان موحدان است.(همان، ص۲۷۱) در حال حاضر نیز خدا به سبب رواج کفر در بین مردم برای همیشه خود را از آنان مخفی کرده است.[131]

دروزیه معتقدند که خدای واحد، برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم بامر الله متجلی شده است و نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد.(رسائل الحکمیة، ص۷۸، ۲۶۹-۲۷۰) و به زعم گروهی شاید به همین سبب دین خود را دین توحید می‌نامند.[132] البته در رسائل چنین تصریحی وجود ندارد.

به نظر دروزیان تجلی خدا در صورت بشری، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر می‌شود، این لطف را دارد که چون متعلَّق تجلی از جنس خود بشر است انسان بهتر می‌تواند با او انس بگیرد و به او تقرب جوید. به نظر آنها این تجلی بشری سزاوارتر و با حکمت و عدل خدا سازگارتر است تا تجلی خدا بر درختی که به واسطه آن با موسی سخن گفت. انسانی که خدا در او متجلی می‌شود دو جنبه لاهوتی و ناسوتی دارد. تبیین این مسئله همواره از مناقشه آمیزترین مباحث دروزیان بوده است.الحاکم حقیقتی لاهوتی دارد که وصف ناپذیر است، با حواس درک نمی‌شود و منزه از زمان و مکان است؛ بنابراین، وقتی چنین وجودی در قالب انسانی متجلی می‌شود، نمی‌توان گفت صورت مرئی خداست، چرا که در این حالت او را محدود کرده‌ایم. در واقع، او از باب تأنیس و تقرب به این صورت درآمده است و نسبت این صورت او به حقیقت لاهوتی‌اش نسبت سراب به آب یا تصویر منقوش در آیینه به صورت حقیقی است. شناخت تجلی لاهوت در ناسوت به تنهایی ممکن نیست و به راهنمایی عقل کلی نیاز است، که در قالب حمزه زوزنی ظاهر شده است.آنان در تأیید این عقیده به آیاتی از قرآن، مانند آیه‌های ۲۸، ۵۶، ۲۴۳ سوره بقره، آیۀ ۶۶ سورۀ حج، آیۀ ۱۱ سورۀ روم، استناد می‌جویند.


تقمّص

تقمّص در باور دروزی نوعی تناسخ است و در لغت به معنی قمیص یا پیراهن به تن پذیرفتن است. از نظر دروزیان روح انسان جاودانه است و هنگام مرگ به جسم دیگر منتقل می‌شود. این انتقال شبیه برتن‌کردن پیراهن جدید است و از این رو این عقیده را تقمص می‌نامند.

در تقمص تمایز جنس نیز حفظ می‌شود و روح مردان همواره به مردان و روح زنان به زنان انتقال می‌یابد. همچنین هیچگاه روح آدمی به جسم حیوان منتقل نمی‌شود. ارواح‌انسان‌ها همه با هم و به صورت یکباره خلق شده است؛ از این رو، تعداد آنها همواره ثابت و معین است و با گذشت زمان کم یا زیاد نمی‌شود. از سوی دیگر، تعداد ارواح مؤمنان و کافران نیز از آغاز خلقت معین بوده است، و با مرگ یک مؤمن تنها یک مؤمن دیگر می‌تواند متولد شود و با مرگ یک مشرک مشرکی دیگر. این اعتقاد، که بیانگر ثابت و معین بودن شمار دروزیان زنده نیز هست، در واقع فلسفۀ عدم پذیرش عضو جدید در جامعۀ دروزی را بیان می‌کند.

دروزیان تقمص را مقتضای عدل خدا می‌دانند، چرا که زندگی در بدن‌ها و موقعیت‌های مختلف فرصت کافی و مناسب را برای رهایی و تطهیر نفس فراهم می‌سازد که این امر در یک بار زندگی تحقق نمی‌یابد.

غایت نهایی تقمص امتحان و تطهیر نفس و رسیدن نفس به کمال دانسته شده است، هر چند ممکن است انسان به مرتبۀ نازل‌تری نیز سقوط کند.

در تقمّص، با انتقال روح از جسدی به جسد دیگر، تمام معلومات پیشین او هم منتقل می‌شود. از این رو، انسان معلومات پیشین را به یاد می‌آورد. این حالت را نطق می‌گویند.

دروزیان، برخلاف برخی از عقاید خود، اعتقاد به تقمص را پنهان نمی‌کنند، بلکه مصرانه از آن دفاع می‌کنند و کتاب‌ها و مقاله‌هایی هم در تأیید آن نوشته‌اند.[133]


انکار معاد

در اندیشه دروزی، چون روح جاودانه است و مرگ ندارد، محشر، معاد و رستاخیز بی‌معناست. و یوم الاخر پایان مرحله تکامل ارواح است و قیامت روزی است که توحید فراگیر شود و موحدان بر کفر و شرک پیروزی یابند و تقمص به پایان رسد.

در این روز ارواح صالح هر یک به‌اندازه تکاملی که یافته‌اند به عقل کلی متصل می‌شوند و هر کس به‌اندازه اتصاف به عقل کلی ثواب کسب می‌کند. عذاب نیز ناشی از نرسیدن به این مراتب است.

از نشانه‌های نزدیکی آن روز، تسلط مسیحیان و یهودیان بر شهرها و تسلیم شدن مردم به فساد و پستی و آرای فاسد و اشغال فلسطین به دست یهودیان و حاکم شدن فردی ناصالح از نسل امامت است.

در این روز نامعلوم، الحاکم بامرالله در صورت ناسوتی خود در کنار رکن یمانی کعبه ظاهر می‌شود و حمزه، در کنار او، با گرفتن شمشیر به دست، مخالفان را تهدید می‌کند. در این هنگام مردم به چهار گروه تقسیم می‌شوند: اهل ظاهر، اهل باطن، مرتدان و موحدان. سه فرقۀ نخست جزو هلاک شدگان‌اند و تنها موحدان نجات می‌یابند.

دروزیان مادی بودن بهشت و جهنم را نفی می‌کنند و بهشت را رسیدن به توحید و جهنم را شرک به خدا می‌دانند.


فرایض دینی و اخلاق

اعتقاد دروزیان به تأویل باعث برداشت‌های مختلفی از فرایض دینی شده است که از نقض فرایض در رسائل الحکمة تا اثبات آنها در آرای معاصران را در برمی‌گیرد. در عبارات متعددی از رسائل الحکمة تربیت روحانی از انجام فرایض مهم‌تر تلقی شده و در برخی موارد مؤمنانی که خود را وقف علوم و حقایق توحیدی کرده‌اند از انجام دادن اعمال واجب مذهبی معاف شده‌اند. (رسائل الحکمة، ص۸۳، ۱۷۷،۷۴۶)

الحاکم بامرالله هفت تکلیف شرعی را از دروزیان برداشت و به جای آن هفت خصلت توحیدی بر آنان مقرر کرد. (رسائل الحکمة، ص۷۲،۶۶) که عبارتند از:

1.    صدق اللسان به جای نماز، که عبارت است از ایمان و توحید و دلیلی بر توحید الحاکم. از اوقات پنج گانۀ نماز هم به حدود پنج گانه تعبیر شده است.

2.    حفظ الاخوان به جای زکات، که عبارت است از یاری رساندن به برادران دینی و مراعات آنان از هر نظر.

3.    ترک عبادت عدم و بهتان به جای روزه. عدم هر مذهبی خارج از مذهب توحید؛ از جمله عقاید تنزیل و تأویل و فروع آنها، به شمار می‌رود.

4.    برائت از ابلیس‌ها و طغیان به جای حج. از ناطقان و اساس‌ها و ائمه و حجج شرایع ظاهری و باطنی به ابلیس تعبیر شده است.

5.    توحید و پرستش الحاکم در هر عصر و زمان به جای شهادتین.

6.    رضا به جای جهاد.

7.    تسلیم امر الحاکم شدن به جای ولایت، که این دو رکن اخیر، نتیجه ارکان قبلی است و با این دو، موحدان از باقی مردم باز شناخته می‌شوند.


بعضی احکام، آداب و شعائر دروزیان

اعتقاد به عدم تعدد زوجات، عدم رجوع به مطلّقه، تأکید بر تساوی زوجین در حقوق، جایز بودن طلاق، رجوع به زن مطلقه جایز نیست، حتی با وساطت محلل، در صورت وقوع طلاق، هر یک از طرفین که خطاکار باشد دیگری در نصف مال او ذی حق خواهد بود، تعدد همسری جایز نیست و تأکید بر تولید نسل و حفظ و بقای آن، جایز نبودن ازدواج با غیر دروزی، احکام ارث دروزیان، همانند دیگر احکام شرعی آنها، با فقه حنفی مطابقت دارد، با این تفاوت که پدر می‌تواند ورثه را از ارث محروم کند و اموال خود را برای وارثان شرعی یا غیر وارثان وصیت کند؛ البته این، در صورتی است که وی این اموال را کسب کرده باشدغ اما اگر آن را به ارث برده باشد حق وصیت ندارد. دروزیان ایام خاصی از سال را روزه می‌گیرند، که مهمترین آنها نه روز نخست ذیحجه است. شرایط و آداب و مبطلات این روزه همان است که در روزه مسلمانان معمول است. بزرگ‌ترین عید دروزیان عید قربان است.

این احکام بر پایۀ آرای سید عبدالله تنوخی (۸۲۰-۸۸۴ ه‍.ق) شکل گرفته و همچنان پابر جاست.[134]


عُقّال و جُهّال

عُقّال، در اصطلاح دروزی به روحانیون پرهیزکاری‌ که به حقایق دینی واقف بوده و قادر به خواندن و تفسیر نوشته‌های سرّی و نیز رسائل الحکمة‌ هستند، اطلاق می­شود. آنان راهنمای روحانی جهالند و بر مراسم و فرایض جامعه نظارت می‌کنند و سایر افراد که بر هوای نفس خود تسلط ندارند، از جرگه جهال­اند. دانشمندترین افراد طبقۀ عقال مرجعیت خاصی در جامعه دارند و شیخ خوانده می‌شوند.

ورود یک جاهل به جرگه عقال موکول به موفقیت وی در امتحانات طولانی در خصوص تطبیق دادن عقاید و رفتار مذهبی‌اش با الگوی رفتاری مورد نظر است و پس از آن، وی دقیقاً باید بر طبق مقررات دین زندگی کند.چنین کسی اگر معیارهای پذیرفته شده را نادیده بگیرد، از حضورش در مجامع دینی و از اشتغال او به خواندن رسائل جلوگیری می‌شود. این حالت اِبعاد یا رد خوانده می‌شود.


مجلس و خلوت

محل اجتماعات مذهبی دروز شامل مجالس و خلوت‌ها است، اولی همان مسجد و دومی مکان خاصی برای عبادت متدینان است. ظاهراً مسجد محل عبادت جهال و خلوت محل عبادت عقال است.

هر روستای دروزی حداقل یک مجلس دارد و برخی روستاها یک خلوت نیز دارند. هزینه‌های جاری مجالس و خلوت‌ها از خیرات و وقف تأمین می‌شود. زمان عبادت و تجمع عقال جمعه شب‌ها و مجالس وعظ و ارشاد عمومی پنج شنبه شب‌هاست. ظاهراً از زمان سید عبدالله تنوخی، دروزیان برای نشان دادن تعلق خود به اسلام، تعدادی مسجد نیز بنا کردند.


اصلاحات دینی

در دوران معاصر، بیشتر اندیشمندان دروزی تلاش می‌کنند با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی و استدلالات عقلی آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند. این افراد با سرّی نگه داشتن تعالیم دروز و منحصر دانستن فهم کتاب‌های مقدس در عقال مخالف‌اند و می‌کوشند با مطالعۀ متون مقدس دروزی و شرح و تفسیر آن، مذهب دروزی را برای عامه دروزیان قابل فهم و به طرزی پذیرفتنی تفسیر کنند.از جمله این نویسندگان «عبدالله نجار» است که، به رغم مخالفت عقال، محتویات رسائل الحکمة را تفسیر و قسمت عمده‌ای از آن را در دسترس همگان قرار داده است.


تاریخ هزارساله دروزیان

دعوت داعیان ثلاثه دروزی، با مخالفت جدی سازمان دعوت رسمی اسماعیلی مواجه شد و چندین اثر در ردّ آموزه‌های مذهب جدید نگاشته شد و پس از این­که الحاکم در ۴۱۱ کشته یا ناپدید شد، حمزه و داعیان او نیز پنهان شدند پس از الحاکم، پسرش الظاهر بر تخت نشست و پیروان دعوت جدید را تحت تعقیب قرار داد و مصر را از طرفداران دروزیه خالی کرد؛ بدین سان، از دروزیان، تنها گروهی در جنوب لبنان، سوریه، به ویژه در «وادی التیم» در «جبل هرمون» و در منطقه «جبل الاعلی» در غرب حلب، باقی ماندند.

پس از ناپدید شدن حمزه، چند سالی فعالیت‌های دعوت جدید به حالت تعلیق درآمد. تا این­که «علی بن احمد سَمّوقی» معروف به «بهاءالدین مقتنی» در ۴۱۸ رهبری دعوت را در دست گرفت. وی بیشتر، دعوت جدید را در خارج از مصر تبلیغ کرد و تمام منطقه شام را زیر نفوذ خود قرار داد و نیز انبوهی از پیروان را در جنوب لبنان، در وادی التیم، در دمشق و حومه آن، در منطقه حلب، و در جبل السُماق، در مغرب حلب، گرد آورد. مسئولیت دعوت در نواحی امارت غرب (جبل لبنان) به «امیر ابوالفوارس معضاد تنوخی» واگذار شد. امارت تنوخی پناهگاه بسیاری از دروزیان بود که از سیاست خصمانه الظاهر فراری شده بودند.

رقابت برخی داعیان دروز در شام با مقتنی، مانند «ابن الکردی» و «سُکَین»، برای نیل به رهبری نهضت، به شکاف در دعوت و سرانجام به توقف آن انجامید. مقتنی اندکی پیش از مرگ در ۴۳۵، دعوت دروزی را رسماً تعطیل کرد و از آن زمان به بعد جامعه دروز، به صورت جامعه‌ای بسته درآمد که دیگر نه گرونده جدیدی را می‌پذیرفت و نه اجازه تغییر مذهب می‌داد.


حکمرانان دروزی

پس از مرگ مقتنی، در منابع تاریخی، از فعالیت‌های دروزیان، مگر در برهه‌های کوتاهی از تاریخ، اطلاعی نیست. آنان سلسله‌های سیاسی خودمختار و محلی کوچک و متعددی در کوهستان محل اقامت خود تشکیل دادند، از جمله حکومت «تنوخیان» در منطقه‌ای از کوهستان‌های شرق بیروت که قلمرو آن در اوج اقتدار، از طرابلس تا صَفَد در جلیل امتداد می‌یافت؛ همچنین امارت، «آل جندل» (حکومت: ۴۹۴ تا ۵۵۲) از امیران تنوخی از وادی التَیم تا جنوب شُوف و بعلبک و بخش‌هایی از جبل عامل امتداد می‌یافت. از مهم‌ترین امرای این خاندان، «جندل بن قیس» و دو فرزندش، «برق» و «ضحاک»، بودند که در زمان آن­ها، نبردهایی بین دروزیه و پیروان نُصَیریه و نیز نزاریان در ۵۲۲ رخ داد و به پیروزی دروزیان انجامید.

در عهد ضحاک، نورالدین محمود بن زنگی (حکومت: ۵۴۱-۵۶۹) قلعه جندل و بعلبک را از او گرفت و سپس وادی‌التیم را نیز از دست آل جندل خارج ساخت.

پس از فتح شام در ۹۲۲ قمری به دست سلطان سلیم اول عثمانی، دروزیان به عنوان نیرویی سیاسی ظاهر شدند و یکی از سلسله‌های دروز مشهور به «آل مَعن» (حکومت: ۹۲۲-۱۱۰۹) جایگزین «آل بَحتَر» شد و بر لبنان مرکزی و شمالی حکومت کرد.

نخستین حاکم این سلسله، «امیر فخرالدین اول» بود که با حمایت حکومت عثمانی، حاکم منطق «شوف» گردید و پس از مرگش در ۹۵۱ قمری، پسرش، «قرقماز»، جانشین او گردید. در۹۹۲ قمری، عثمانی‌ها قرقماز را مسئول مفقود شدن مالیات‌هایی دانستند که به استانبول فرستاده می‌شد؛ از این رو، ابراهیم پاشا، حاکم موقت مصر را مأمور سرکوب او کردند. وی نیز با حیله، دروزیان را به جلسه‌ای در «عین صوفر» خواند و در آنجا فرمان قتل عام آنها را صادر کرد. در آن روز شش­صد دروزی کشته و صدها تن دیگر به اسارت در آمدند، اما امیر قرقماز گریخت.

پس از چند سال، حکومت به «امیر فخرالدین دوم»، پسر قرقماز، رسید. وی در دوره حکومت خود، بر ناحیه‌ای وسیع از شام حکومت کرد که از شمال به انطاکیه و از جنوب به صفد در فلسطین می‌رسید. او سرانجام در جنگ با عثمانی‌ها به اسارت در آمد و در استانبول اعدام شد.

در دوره حکومت فخرالدین دوم، دروزیان از لحاظ نظامی و سیاسی و اقتصادی موقعیت ممتازی در منطقه یافتند.در این دوران حضور دروزیان در جلیله و منطقه «کرمل» تثبیت و استقرار آنها در فلسطین آغاز شد. از ویژگی‌های زمامداری فخرالدین دوم، مدارای او با پیروان ادیان دیگر بود که باعث سکونت غیر دروزیان؛ مانند مسیحیان، در روستاهای دروزی نشین و همزیستی دروزیان و یهودیان شد.

پس از فخرالدین دوم، حکومت آل معن، رو به ضعف نهاد و با درگذشت «احمد معنی»، آخرین امیر آل معن، در ۱۱۰۹ قمری، حکومت آنان پایان یافت و به سلسله دروزی دیگری به نام «شهابیان»، ملقب، به «امرای دروز» منتقل شد.

در دوران حکومت شهابیان (۱۱۰۹-۱۲۵۸) اختلافات قبیله‌ای میان دروزیان بالا گرفت و در ۱۱۲۳ قمری، بین دو گروه قیسی از طوایف جنوب، شامل معنیون و بحتریها و یمنی از طوایف جنوب، شامل ارسلانی‌ها و علم­الدینی‌ها جنگی سخت در «عین دارا» در گرفت. در نتیجه این جنگ که به پیروزی قیسی‌ها انجامید، یمنی‌ها، که مخالف حکومت شهابیان بودند، به حوران در سوریه فعلی کوچ کردند.

گروه قیسی هم در دوره حکومت «امیر ملحم» (۱۱۴۴-۱۱۶۶) به دو گروه عمده «یزبکی» و «جنبلاطی» تقسیم شد که تا به امروز این دو گروه از مهم‌ترین گروه‌های دروزی در لبنان‌اند. این انشقاق و نزاع‌های میان آن­ها که با حمایتِ گاه گاه حکومت از یکی از آنها همراه بود، باعث تضعیف شهابیان شد.

در ۱۲۴۷ قمری، محمد علی پاشا، حاکم مصر، منطقه جنوب سوریه را اشغال کرد و تا ۱۲۶۵ بر آن منطقه تسلط داشت.در این دوره، امارت شهابیان که منحصر به بیروت، صیدا و صور بود، تحت فرمان محمد علی پاشا بود. ابراهیم پاشا، پسر محمد علی، سیاست‌هایی در مخالفت با دروزیان لبنان در پیش گرفت، همچون توقیف سلاح‌های آنها، اخذ مالیات و فراخواندن آنها به سربازی، که به شورش آنان در حوران، وادی التیم و جبل لبنان انجامید. در این دوره بسیاری از رهبران دروزی به اتهام شورش بر سیاست‌های ابراهیم پاشا تبعید شدند.

در ۱۲۵۶، دروزیان اتحادی با مسیحیان مخالف تشکیل دادند که این اتحاد، به اخراج یا تبعید محمد علی پاشا از لبنان انجامید؛ البته آن­ها پس از این، درگیری‌هایی با مسیحیان مارونی لبنان پیدا کردند که با دخالت حکومت مرکزی عثمانی، به خاتمه یافتن استقلال محلی لبنان و استقرار نظم و قانون در منطقه انجامید.

«امیر بشیر سوم» (حکومت: ۱۲۵۶-۱۲۵۸) آخرین امیر شهابی بود که از حکومت عزل و به استانبول فرستاده شد. در این ماجرا، بسیاری از دروزیان لبنان نیز از ترس حکومت عثمانی به جبل حوران کوچ کردند تا این دوران، مرکز حکومت دروزیان هم از نظر نفوذ سیاسی و نظامی و هم از نظر جمعیتی در لبنان قرار داشت.

در۱۳۳۴/۱۹۱۶، طبق قرار داد سایکس-پیکو اداره سوریه و لبنان به فرانسه و اداره فلسطین به بریتانیا و جبل­الدروز نیز به سوریه واگذار شد؛ در نتیجه دروزیان فلسطین از هم­کیشان خود در سوریه و لبنان جدا شدند.

در سال‌های نخست دهه ۱۳۰۰ش/دهۀ ۱۹۲۰، دروزیان در نهضت سوری- عربی بر ضد فرانسه سهم مهمی داشتند،. «سلطان اُطرُش» پیش­گفته که دروزی بود، رهبری قیام را بر عهده گرفت.این شورش سرکوب شد و بسیاری از دروزیان سوریه به مناطق شرق اردن، جلیله و کوه کرمل گریختند.

از ۱۳۱۰ش/۱۹۳۰ به بعد، دروزیان در لبنان و سوریه در فعالیت‌های سیاسی و حزبی مشارکت داشتند؛ به گونه‌ای که در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶ شش کرسی از ۹۹ کرسی مجلس نمایندگان لبنان به دروزیان اختصاص یافت.


جمعیت دروزیان

آمار دقیقی از جمعیت دروزیان در دست نیست؛ اما کمیته روابط عمومی دروزیان امریکا، کل جمعیت آنان را در جهان در دهه۱۳۶۰ش/۱۹۸۰، حدود یک میلیون تن تخمین زده است. امروزه عمده دروزیان در سه کشور لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی متمرکزند. افزون بر این مناطق، گروه‌های کوچکی از دروزیان در اردن، اروپا، کانادا، امریکای لاتین، فیلیپین، ایالات متحده، استرالیا و غرب افریقا ساکنند.

در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکن‌اند و تعداد کمی نیز در بیروت منطقه «عالیة» زندگی می‌کردند که در سال‌های اخیر شمار آنان به سرعت رو به فزونی گذاشته است،

دروزیان سوریه بیشتر در ایالت سُوَیدا اقامت دارند که جبل حوران مشهور به جبل الدروز یا جبل العرب در آن واقع شده است و شامل منطقه‌ای وسیع با بیش از ۷۳ قریه است.

در فلسطین اشغالی بیشتر دروزیان در دو منطقه کوهستانی الجلیل و کوه کرمل ساکن‌اند.


وضعیت دروزیان معاصر

به رغم قوی بودن حس همبستگی قومی و مذهبی در بین دروزیان، آنان در هر یک از کشورهای سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی رهبری مجزا و ساختار گروهی، مذهبی و قبیله‌ای متمایزی دارند؛ به همین سبب، سهم آن­ها در سیاست نیز متفاوت است.

در لبنان، کمال جنبلاط که در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷ نماینده دروز از منطقه شوف در مجلس بود، حزب سیاسی الحزب التقدمی الاشتراکی را تأسیس کرد که تا به حال در صحنۀ سیاسی لبنان حضور دارد.

دروزیان سوریه در حال حاضر تا حدودی خارج از دایرۀ قدرت قرار گرفته‌اند.

اعلام حمایت دروزیان لبنان از سوریه در دیدار با بشار اسد

در فلسطین اشغالی، دروزیان با پذیرش حکومت رژیم اشغالگر قدس، زندگی مسالمت‌آمیزی با یهودیان دارند. این مسئله باعث شد، رفتار این رژیم در مقایسه با دیگر مردم فلسطین اشغالی، متفاوت باشد به گونه‌ای که در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۶/۲۱ آوریل ۱۹۵۷ با شناسایی آنان به عنوان یک گروه مستقل و تصویب قانون دادگاه‌های دینی دروزیان و گشایش دادگاه‌های مستقل دینی دروزی در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ و ثبت عنوان دروزی در کارت شناسایی آنها به جای عرب، روند رسمی تفکیک دروزیان را از اعراب کامل کرد.

دروزیان فلسطین اشغالی از سال‌های اولیه تشکیل رژیم اشغالی اسرائیل نمایندگانی در کنست مجلس قانونگذاری این رژیم داشتند؛ اما دروزیانِ بلندی‌های جولان، که در ۱۳۵۹ش/۱۹۸۰ به قلمرو آن رژیم ملحق شد، با حفظ وفاداری خود به سوریه، در مقابل اِعمال قوانین شهروندی از سوی رژیم اسرائیل به سختی مقاومت می‌کنند.