زبان و ادبیات روسی

از دانشنامه ملل

گفتار یکم. معرفی زبان و خط رسمی و زبان های رایج

زبان رسمی در کشور روسیه، زبان روسی است که با خط سیریلیک کریلیک نوشته و خوانده می‌شود و به صورت متداولی در تجارت، حکومت و تحصیلات مورد استفاده قرار می گیرد. قومیت هایی که با زبان مادری خود صحبت می کنند تقریبا منحصر به فرد هستند. در سرشماری سال 1989، 1/4 در صد از قومیت‌های روسی در اتحادیه شوروی قادر بودند که با یکی از دیگر زبان‌های کشوری صحبت کنند، در حالیکه افراد متعلق به دیگر گروه‌های قومی، دوزبانه بودند. به بیش از 100 زبان در روسیه صحبت می شود. زبان منطقه ای رسمی برخی از جمهوری‌های قومی شناسایی شده است، اما میلیون‌ها غیر روسی، زبان روسی را به عنوان زبان مادری شان اتخاذ کرده اند. حکومت شوروی به بخش زیادی از گروه‌های قومی کوچکتر کمک کرد تا دایره ی واژگانی و الفبایی خود را گسترش دهند. هر چند سیاست‌های آموزشی USSR گسترش استفاده از زبان روسی را تضمین کرد[۱].

زبان روسی پرگوینده‌ترین زبان اروپا است و از میان زبان‌های اسلاوی دارای بیشترین پراکندگی متکلمین است. این زبان در اروپای شرقی و شمال شرق آسیا و به ویژه در روسیه و سایر کشورهای تشکیل دهنده شوروی سابق صحبت می‌گردد. روسی زبان مادری حدود ۱۴۵ میلیون نفر است و ۱۱۰ میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم می‌دانند. با این حساب این زبان هشتمین زبان پرمتکلم جهان است. زبان روسی یکی از زبان‌های رسمی کشورهای بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان، و جمهوری خودمختار کریمه، و همچنین یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل متحد است. خط سیریلیک یا آزبوکا یک خط الفبایی است که در امپراتوری مجارستان اول طی قرن ۱۰م میلادی در مدرسه ادبیات پرسلاو به خاطر بوریس یکم بلغارستان که می‌خواست بلغارها سیستم نوشتاری خودشان را داشته باشند، ایجاد شد. این خط اساس الفباهای مورد استفاده در زبان‌های مختلف، به ویژه آنهایی که از منشاء اسلاوی هستند، و زبان‌های غیراسلاوی تأثیر گرفته از روسی، چه در گذشته و چه امروزه، است. خط سیریلیک از خط یونانی باستان با حروف بزرگ گرفته شده است. در سده نهم میلادی و پس از پاگرفتن اسلاوها در سرزمین موراویا، راستیسلاو فرمانروای این سرزمین برای پاکسازی این سرزمین از کلیسای رم، از کنستانتین امپراتور بیزانس درخواست کرد که آموزگارانی را برای وی بفرستد تا مردم را به زبان خود با مسیحیت آشنا کنند. پس از آن دو برادر روحانی به نام‌های سیریل (درگذشته به سال ۸۶۹ میلادی) و متودیوس (درگذشته به سال ۸۸۵ میلادی) به یک گروه اسلاو سپرده شدند و آنان نیز در برابر ایستادگی سرسختانه کلیسای رم که برگردان کتاب مقدس را تنها به زبان‌های عبری، یونانی و لاتین پذیرفته می‌دانست، انجیل را به زبان اسلاوی برگرداندند. بدین‌سان الفبای سیریلیک که دارای برخی نویسه‌های یونانی است، به نام پدیدآورنده‌اش سیریل شناخته و سیریلیک رفته‌رفته خط اسلاوها شد. آنگاه روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلغارها و صرب‌ها این خط را به همراه آیین ارتدکس یونانی پذیرفتند و سیریلیک الفبای زبان روسی گشت(سایت رادیوی روسیه، ژانویه ۲۰۱۰).

خط سیریلیک یا آزبوکا یک خط الفبایی است که در امپراتوری مجارستان اول طی قرن ۱۰م میلادی در مدرسه ادبیات پرسلاو به خاطر بوریس یکم بلغارستان که می‌خواست بلغارها سیستم نوشتاری خودشان را داشته باشند، ایجاد شد.  این خط اساس الفباهای مورد استفاده در زبان‌های مختلف، به ویژه آنهایی که از منشاء اسلاوی هستند، و زبان‌های غیراسلاوی تأثیر گرفته از روسی، چه در گذشته و چه امروزه، است.  خط سیریلیک از خط یونانی باستان با حروف بزرگ گرفته شده است [۲] در سده نهم میلادی و پس از پاگرفتن اسلاوها در سرزمین موراویا، راستیسلاو فرمانروای این سرزمین برای پاکسازی این سرزمین از کلیسای رم، از کنستانتین امپراتور بیزانس درخواست کرد که آموزگارانی را برای وی بفرستد تا مردم را به زبان خود با مسیحیت آشنا کنند. پس از آن دو برادر روحانی به نام‌های سیریل (درگذشته به سال ۸۶۹ میلادی) و متودیوس (درگذشته به سال ۸۸۵ میلادی) به یک گروه اسلاو سپرده شدند و آنان نیز در برابر ایستادگی سرسختانه کلیسای رم که برگردان کتاب مقدس را تنها به زبان‌های عبری، یونانی و لاتین پذیرفته می‌دانست، انجیل را به زبان اسلاوی برگرداندند.  بدین‌سان الفبای سیریلیک که دارای برخی نویسه‌های یونانی است، به نام پدیدآورنده‌اش سیریل شناخته و سیریلیک رفته‌رفته خط اسلاوها شد.  آنگاه روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلغارها و صرب‌ها این خط را به همراه آیین ارتدکس یونانی پذیرفتند و سیریلیک الفبای زبان روسی گشت (همان). الفبای کریل یا گلاگولیتسا از همان آغاز ورود به روسیه دچار دگرگونی ها و اصلاحات گردید و ه ویژه در دوره اصلاحات پتر بزرگ(پتر نخست) دچار تغییراتی شده و برخی از حروف آن سبک نوشتاری تازه ای پیدا کردند. در سده هیجدهم نیز حرف جدیدی افزوده شد و سپس در سال 1918 از نظام الفبایی 43 حرفی به 33 حرف تبدیل گشت(Vershagin).

گفتار دوم. تاریخ ادبیات و سبک های ادبی

  ادبیات روسیه قدمتی در خور توجه دارد و یکی از غنی‏ترین ادبیات جهان است. ریشه پیدایش آن به نیمه دوم قرن دهم میلادی برمی‏گردد. پیدایش ادبیات در روسیه ارتباط مستقیمی با پیدایش مذهب مسیحیت دارد. اکثر قریب به اتفاق محققان روسی معتقدند که خط و درپی آن ادبیات، با مذهب وارد روسیه شدند. اما تعداد محدودی از آنها بر این باورند که خط قبل از پذیرش مذهب در روسیه وجود داشته است. اینان در تأیید نظریه خود به این مطلب اشاره می‏کنند که «در سال‏1949در اطراف اسمالنسک هنگام کاوش‌‏های باستان‏شناسی، ظروفی را با رونوشت پیدا کردند که مربوط به اویل قرن دهم بود، این یافته‌‏ها بیانگر آنند که خط قبل از مسیحت در روسیه وجود داشته است. این گروه، هم‏چنین یادآور می‏شوند که روسیه در اوایل قرن دهم قراردادی را با دولت بیزانته منعقد نموده بود که کپی آن به زبان اسلاوی موجود است» [۳].

‏ سعید نفیسی در کتاب تاریخ ادبیات در مورد چگونگی پیدایش و گسترش نژاد روس(اسلاو) می‏نویسد: «در این زمان، اسلاوها، از شمال و جنوب در میان دو نژاد بیگانه محصور بوده‌‏اند. از شمال فنلاندی‏‌ها تا نزدیک نوگورود را گرفته و مشرق روسیه را متصرف شده و در آن‏جا با ترکان همسایه شده بودند و تنها یک پنجم روسیه امروز در دست اسلاوها بود. بزرگترین ویژگی نژاد اسلاو در تاریخ، سرعتی است که آنان در انتشار و گسترش قلمرو خود داشته، نژادهای همسایه را تحلیل برده و در خود مستهلک کرده‌‏اند. از طرف جنوب و مشرق اسلاوها با طوایف ترک همسایه بوده‌‏اند و نزدیک به هفتصد سال این قبایل ترک بودند که بر آن‏‌ها برتری داشته‌‏اند. در این مدت، از شمال کوه‌‏های قفقاز گرفته تا ساحل باختری دریاری خزر در دستشان بوده، با ایران همسایه بوده‌‏اند و همیشه از راه دربند و داریال به ایران می‏تاخته‌‏اند. این قبایل ترک به نژادها و تیره‌‏های متعدد منقسم بوده‏اند. معروف‏‌ترین آن‏ها همان طایفه معروف خزر بوده است که مدت‌‏ها دانشمندان در اصل آنها شک داشته‌‏اند، اما اینک تریدی نیست که آنان از نژاد ترک بوده‌‏اند و مانعی که برای تجاوز به خاک ایران داشته‌‏اند، رشته کوه‏‌های قفقاز بوده است. این خیل ترکان که برای شناخت و تشخیص آنان از دیگر ترکان که در خاور دریاچه خرز می‏زیسته‏‌اند به ترکان غربی شهره‌‏اند، به طوایف بسیاری تقسیم می‏شده‌‏اند که معروفترین آن‏ها طایفه پچنگ بوده‏است. سرانجام در قرن هفتم هجری که جنگجویان مغول به روسیه تاختند این ترکان غربی را نابود کردند. و سپس که از روسیه رفتند اسلاوها از ناتوانی ایشان بهرمند شدند و ایشان را رانده‌‏اند. چنان‏که عده‏ای ازکوه‏‌های قفقاز گذشته به خاک ایران آمدند و عده‌‏ای نیز به ترکیه امروز و شبه جزیره کریمه و کشورهای بالکان و حتی در اروپایی شرقی پناهنده شدند. و عده‌‏ای که در جای خود مانده‌‏اند، تاتارها و داغستانی‏‌های امروزند» (نفیسی 1367، ص 8).

در نیمه دوم قرن دهم میلادی، در دوران حکومت ولادیمیر سویاتاسلاویچ  بود که روسیه مذهب مسیحیت را پذیرفت و به دنبال آن بود که خط و نوشتار وارد روسیه شد. در اینجا پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی و دولت روسیه مد نظر است. قبل از قرن دهم میلادی در روسیه مسیحت به عنوان دین اقلیت وجود داشت، «اولین بار در قرن نهم دو بار شاهزادگان تلاش کردند تا روسیه را به مسیحیت نزدیک کنند که تلاش‌‏های آنان با عکس‏العمل شدید بت‏‌ پرستان روبرو شد. » در اواخر قرن دهم «برادران سیریل و مفودی، مبلغان مسیحی مقدونیه که خود را وقف مسیحی کردن‏ کشورهای بت ‏پرست اسلاو نموده بودند، برای اسلاوهای غربی حروف الفبای گلاگولیتسا و برای اسلاوهای شرقی شکل دیگری از همین حروف را ساختند که سیریلیتسا نام دارد.  اسم این حروف الفبا از نام یکی از برادران یعنی سیریل گرفته شده است. هر دو شکل این الفبا براساس حروف الفبای یونانی ساخته شده است و تا به امروز هم به همین صورت نامیده می‏شود. لازم به یادآوری است که آن‏ها پایه و بن‏مایه حروف الفبای روسیه معاصراند و به نوعی می‏توان گفت که الفبای روسیه امروز «تغییر شکل یافته همین حروف است».(کریمی مطهر، 1382: 131).

البته در اینجا ادبیات کتبی روسیه مد نظر است که ریشه پیدایش آن در روسیه به اواخر قرن دهم میلادی می‏رسد، تا آن‏جایی که ما می‏دانیم زمان پیدایش‏ ادبیات شفاهی، به خیلی زودتر از این دوران بر می‏گردد و در طول تاریخ همیشه در زندگی بشر بوده است. سنت ادبیات شفاهی در ادبیات هر ملتی وجود دارد و ادبیات روسیه نیز از آن مستثنی نیست. ادبیات شفاهی روسیه بسیار غنی و دارای سبک‌‏های متنوعی مانند ترانه، قصه، افسانه، داستان حماسی، ضرب‏المثل، معما و رباعیات ملی است. در این آثار جهان‏بینی و نظام فکری مردم روسیه و همچنین مسائل مختلف زندگی آنان رشادت‏ها، پهلوانی‏ها، دفاع از وطن و امور جاری زندگی روزمره‏شان مانند عروسی، تجارت، رقابت و سفر انعکاس یافته است. این آثار نه نتها جنبه سرگرم کننده، بلکه حالت آموزشی هم داشته و در آن‏ها سعی شده است، چگونه زیستن را به شنوندگان بیاموزند. ادبیات روسیه باستان پایه و بن مایه ادبیات معاصر است. دیمیتری لیخاچف محقق بزرگ ادبیات روسیه باستان می‏نویسد: «حس حیرت‏‌انگیز مسئولیت اجتماعی که از ویژگی‏‌های ادبیات دوران جدید است، در ادبیات روسیه باستان شکل گرفته است. در ادبیات روسیه باستان یک دید عمیق و گسترده نسبت به جهان هستی به وجود آمده است که این مشخصه، یکی از ویژگی‌‏های ادبیات قرن نوزده نیز می‏باشد (همان).

ادبیات کهن روسیه از ویژگی‏‌های بخصوصی نیز برخوردار است، شاید برای فردی‏که علاقه‌‏مند نیست. دلگیر و خسته کننده هم باشد، زیرا در یک سلسله آثار، توصیفات تکراری به وفور دیده می‏شود. علاوه براین، در برخی موارد، حتی این احتمال وجود دارد که یک اثر چند نویسنده داشته باشد، چون‏که در آن موقع کتاب‌‏ها دست‏نویس بودند و کاتبان به راحتی می‏توانستند بعضی از قسمت‌‏های ناخوشایندشان و مطالبی را که باب میل آنان نبود، حذف و آن‏چه را که به نظرشان مهم می‏‌آید، به متن کتاب بیفزایند. یکی دیگر از ویژگی‏‌های ادبیات روسیه باستان این بود که نویسنده به توصیف زندگی شخصی افراد نمی‏پرداخت. نویسندگان روسیه باستان در آثار خود مسائل و موضوعات زندگی شخصی افراد را منعکس نمی‏کردند، آن‏ها به توصیف مسائل و مشکلات وطنشان و همچنین حوادث و وقایع تاریخی علاقه‏‌مند بودند. در این‏جا فقط نوع «حکایت» مستثنی است که در آن زندگی و فعالیت‏‌های شخصیت‏‌های بزرگ و ایده‌‏آل مذهبی وصف می‏شد، شخصیت‌‏ها و افرادی که در زمره مقدسان بودند و پاکی اخلاقی آن‏ها برای یک جامعه معنوی الگو و نمونه بود. مطلب مهم دیگری که در مورد ادبیات روسیه باستان باید اشاره نمود، این است که تخیل در آن نقش مهمی نداشت. نویسندگان آثار این دوره، وقایع و حوادث واقعی و یا آن حوادثی را که اتفاق نیافتاده، ولی مصرانه بدان‏ها باور داشتند، توصیف می‏کردند. ضمنا در ادبیات روسیه باستان تا قرن هفدهم اسامی شرطی و غیر واقعی وجود نداشت، اسامی شخصیت‌‏های آثار، مستند و تاریخی‌‏اند.

سبک‏‌های آثار ادبی روسیه باستان، با توجه به موقعیت و شرایط اجتماعی و همچنین نوع موضوعات مورد بحث تعیین می‏گردیدند. حکایت‏ از سبک‏‌های اولیه ادبیات روسیه باستان است که در آنها زندگی افراد برجسته مذهبی و دولت‏مردان بزرگی که از نظر کلیسا مقدس بودند، توصیف می‏شدند. به عنوان نمونه می‏توان به اثر«روایتی درموردبوریس و گلب» اشاره کرد. موضوعات آثار روسیه باستان معمولا پیرامون مسائلی‏‌اند که روسیه در آن زمان از آن‏ها رنج می‏برد. روسیه در ابتدای قرون وسطی از برادرکشی و اختلاف بین شاهزادگان زیان‌‏های زیادی را متحمل شده بود، به همین دلیل هم همیشه دست‏خوش تهاجمات دشمنان بیگانه بود. موضوع اثر«روایتی در مورد بوریس و گلب» هم با توجه به مسائل فوق درباره عشق ایدآل برادری و وفاداری به وطن است.

یکی دیگر از رایج‏ترین و متداول‏ترین سبک‌‏های ادبیات روسیه باستان «سالنامه‌‏نویسی» بوده است. در این سبک درباریان و راهبان دیر معولا وقایعی را که خود شاهد آن بودند یادداشت می‏کردند. یکی از قدیمی‏ترین سالنامه‏‌های ادبیات روسیه باستان«داستان سال‏‌های گذشته » است که راهبی به نام نستور آن را نوشت. این اثر در مورد پیدایش دولت روسیه و ارتباط آن با تاریخ جهان است. نستور در این تاریخ جهان نشان می‏دهد. سپس در مورد چگونگی به وجود آمدن شهر(پایتخت)کیف می‏نویسد و حوادث مهم تاریخی و همچنین شخصیت‌‏های این حوادث را وصف می‏نماید. شاید به نظر برسد که این سالنامه بیشتر شبیه به یک اثر تاریخی است تا ادبی، اما لازم به یادآوری است که به جز ثبت حوادث اتفاق افتاده در یک زمان خاص، سبک‏‌های دیگری مانند پندنامه‌‏نویسی، سفرنامه‌‏نویسی و حکایت هم در آن هست. نویسنده نه تنها حوادث ‏تاریخی را تعریف می‏کند. بلکه سعی می‏کند آن‏ها را موشکافی کند و علت به وجود آمدن این حوادث را جستجو می‏کند. مثلا«شکست شاهزادگان در جنگ سال 1066 را در نتیجه خشم خدا می‏داند و دلایل مشخصی را جهت آشکار شدن خشم خدا ذکر می‏نماید». علاوه بر این، سالنامه حاوی پند و اندرزهای آموزنده بسیاری‌‏اند.

در سالنامه‏‌های روسیه باستان، نه تنها رشادت‏‌ها و پهلوانی‌‏های شاهزادگان، بلکه کتاب و کتاب‏خوانی هم مورد ستایش قرار گرفته است. در‘‘داستان سال‌های گذشته‏‘‘در هنگام مدح و ستایش یاراسلاو مودری یادآوری شد که او شب و روز مطالعه می‏کرد و مراکز کتاب در دوران او افزایش یافته بود. در این اثر مبحثی است تحت عنوان‏‘‘ستایش شاهزاده یاراسلاو و کتاب‏‘‘:«فواید کتاب زیاد است. کتاب هدایت کننده است. رودخانه‌ایی است که جهان را سیراب می‏کند و منبع عقل است. عمق بی‏حدی دارد، با آنها در غم تسلی پیدا می‏کنیم. اگر با جدیت در کتاب‏‌ها دانش را جستجو کنی، با آنها در غم تسلی پیدا می‏کنیم. اگر با جدیت در کتاب‏‌ها دانش را جستجو کنی، حتما می‏یابی» (کارووینا 1998: 25).

یکی دیگر از ویژگی‏‌های آثار روسی باستان این است که نویسندگان آن‏ها مشخص نیستند. تا قبل از قرن هجدهم میلادی، اکثر آثار به صورت بی‏نام منتشر می‏شدند. فقط در برخی موارد، به صورت اتفاقی و برحسب شواهد نویسندگان بعضی از آن‏ها را می‏شناسیم. یکی از برجسته‏‌ترین و مشهورترین آثار ادبی روسیه باستان کلامی در مورد هنگ ایگور است که در اواخر قرن دوازده میلادی نوشته شده است. نویسنده این اثر بزرگ و مهم ادبی هم برای خوانندگان مشخص نیست. از دیگر گونه‏‌های قدیمی، رایج و دست‏نویس ادبیات روسیه باستان، ایزبورنیک (منتخب)است که از مجموعه قطعات، مقلات و کتاب‏‌های مختلف مذهبی تشکیل شده ‏به نوعی می‏توان گفت که دایره‏المعارف علوم دینی است. در ضمن باید خاطرنشان کرد که بیشتر این قطعات، ترجمه آثار بیزانته است. از آن‏جایی که گزیده مقلات و کتاب‌‏ها آگاهانه انتخاب می‏شد، به همین دلیل آن‏ها را منتخب می‏نامیدند. دیمیتری لیخاچف در مورد نقش و جایگاه«منتخب سال 1076» می‏نویسد که این اثر مانند یک کتابخانه کوچک تخصصی است:«الان هم در کنار کتابخانه‌‏های بزرگ، کتابخانه‏‌های کوچک تخصصی مانند:کتابخانه دانش‏آموزان، کتابخانه دانشجویان وجود دارد.  «منتخب سال 1076»هم، همان‏طور که اشاره شد، یک کتابخانه کوچک مخصوص به خود است. دایره‏المعارف یا کتاب راهنما نیست، بلکه کتابخانه کوچک تخصصی است. قطع (اندازه)کوچک کتاب و عدم تزئین غنی آن موجب می‏شود تا حدس بزنیم که کتاب سفر، کتابی که می‏بایست جای کتابخانه بزرگ کیف را برای شاهزادگان می‏گرفت، در مقابل مان قرار دارد. شاهزادگان بیشتر زندگی خود را دائما در سفر به سر می‏بردند، منتخب سال 1076‘‘مجموعه لازم‏ترین و دوست داشتنی‏‌ترین مطالب خواندنی شاهزادگان در سفرها بود. » (لیخاچف، 1990:180-181).

از ویژگی‏‌های اصلی آثار ادبیات قرون وسطی روسیه می توان به عدم پرداختن به توصیف زندگی شخصی افراد، نبودن عنصر تخیل و اسامی واقعی در آثار ادبی روسیه باستان و همچنین علاقه به انعکاس موضوعات و حوادث تاریخی و مسائل و مشکلات وطن، اشاره نمود. پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی و دولتی روسیه یکی از حوادث تاریخی بود که به سزایی در توسعه و شکوفایی ادبیات روسیه باستان و همچنین در محتوای آثار این دوره داشته است. اکثر آن‏ها پیرامون موضوعات مذهبی، اخلاقی و آموزشی‌‏اند. در اولین آثار ادبیات روسیه باستان، نقل و قول‏‌های مستقیم و غیر مستقیم زیادی از انجیل دیده می‏شود؛ در این آثار، نویسندگان با اشتیاق به موضوعات مذهبی و تاریخی روی می‌‏آوردند. در بعضی از سبک‏‌های ادبیات روسیه، مانند سالنامه نویسی اسناد و مدارک تاریخی و بسیار قدیمی وجود دارند که هیچ جای دیگری ثبت نشده است. ترجمه و گردآوری آثار مذهبی و اخلاقی هم در اوایل قرون وسطی رونق خاصی در ادبیات روسیه داشته است.

هزار سال پیش در روسیه کتاب به وجود آمد و همه ی آثار آن تاکنون در دست نوشته ها و کتاب های چاپی به ما رسیده است. هزار سال پیش به خاطر احترام به خواندن کتاب و درک اهمیت و زیبایی کلمات، نوشتن و خط به وجود آمد. در قرن نهم میلادی به همت برادران کریل ( 869-827 م) ومیفّدی (885-815م) بود که اولین الفبای اسلاو ایجاد شد و تا به امروز هم تعداد زیادی از حروف آن همچنان کاربرد دارد. این الفبا کیریلیستا نام گرفت و در همین دوران بود که اولین کتب با استفاده از این الفبا نوشته شدند. براساس روایت های موجود در زندگی نامه ی مربوط به کنستانتین (کیریل) و میفّدی، الفبای اسلاو در سال 863 پس از میلاد مسیح و به عبارتی 6363 سال پس از پیدایش زمین به وجود آمد. در سال 862 یعنی یک سال قبل از ایجاد الفبا، فرستاده ای از جانب شاهزاده راستیسلاف از تأثیر سیاست آلمان و گسترش آیین کاتولیک های آلمانی وحشت داشت و با آن مبارزه می کرد، این فرستادگان از امپراطور تقاضا کردند تا مبلغینی را برای ترویج تعالیم دینی به سرزمین موراویا بفرستد که نه به زبان لاتین یا آلمانی و بلکه به زبان دیگری که برای مردمان این سرزمین قابل فهم باشد سخن بگویند.

انتخاب این مبلغ برای امپراطور کار دشواری نبود و او خیلی زود کنستانتین را برای این امر برگزید زیرا هم تجربه ی دیپلماتیک و سیاسی و هم تجربه ی تبلیغ دینی داشت و هم اینکه به چندین زبان از جمله زبان اسلاو تسلط کامل داشت. امپراطور همچنین به او دستور داد تا الفبایی را برای اسلاو زبان ها تدوین کند. کیریل مقدس هم با استفاده از ترکیب الفبای زبان اسلاو و یوانی الفبای جدیدی را متشکل از 38 حرف ایجاد کرد و بعدها شاگردان او 5 حرف دیگر به آن افزودند و تعداد حروف به 43 رسید. بدین ترتیب، کیریل با کمک برادر خود میفّدی، کتاب های مقدس و دینی را با استفاده از الفبای جدید ترجمه کرده و برای تبلیغ دین و مذهب رهسپار سرزمین موراویا شدند. البته باید اشاره کرد که تا پیش از الفبای کیریلیتسا الفبای دیگری به نام گلاگولیتسا وجود داشت که در برخی مناطق غربی سرزمین های اسلاونشین به کار می رفت و حتی در برخی از کلیساها و معابد نیز تا قرن بیستم همچنان مورد استفاده بود؛ ولی در کتب خطی هیچ نوشته ای با این الفبا پیدا نشده است. هدف اصلی این دو برادر در حقیقت ترویج تعالیم مسیحیت در میان اسلاوها بود. آنها به خوبی می دانستند مردمان اسلاو که تازه به دین مسیحیت گرویده بودند، به کتاب هایی در این زمینه و به زبان اسلاو نیاز داشتند. کیریل به محض ایجاد الفبا کم کم وارد زندگی مردمان اسلاو شد. و بدین ترتیب، خط و نگارش با ورود مسیحیت به سرزمین اسلاو شکل گرفت و منجر به پیدایش کتب فراوان در این سرزمین شد. ( نوروزی و ابراهیمی، 1391، 190-189) .

تاتارها به مدت 2 قرن بر مردم حکومت کردند تا سرانجام در سال 1480 توسط شاهزاده ایوان سوم بساطشان برچیده شد. او کسی بود که برای اولین بار حکومت یکپارچه همراه با استبداد را حاکم گرداند. روسیه تقریباً دویست سال از دنیا عقب بود و تا قرن هفدهم از رنسانس تاثیر نپذیرفته بود. در سال 1682 با به سلطنت رسیدن پطر کبیر، غربی سازی و تشویق به غربی شدن آغاز شد و بویژه از تمدن آلمان و فرانسه تاثیر پذیرفتند. اعزام دانشجو و آوردن مربی آغاز می شود و این روند تا زمان الیزابت (یلیزاویتا) و کاترین دوم (یکاترینا) پی‌گیری می شود. با وجود اینکه پطر و جانشینانش به دنبال پیشرفت‌های فرهنگی بودند بر مردم ظلم و ستم روا می داشتند و تحصیلات و فرهنگ به اشراف و ثروتمندان محدود بود و برای مردم عادی تعلیم و تربیتی وجود نداشت.

اما در قرن هجدهم تفکرات آزادی خواهی با وجود سانسورها به مطبوعات راه یافت و در همین زمان‌ها بود که الکساندر رادیشف سفرنامه ای از سنت پطربورگ به مسکو را منتشر کرد و در آن به روشنگری هایی در مورد حکومت دیکتاتوری و برده داری پرداخت که همین کتاب باعث تبعیدش به سیبری شد و اولین قربانی اصلاحات در روسیه است. شکست ناپلئون به بیداری ملی کمک می کند، تا حدی که نارضایتی ها سبب کودتای نافرجام افسران ارتش پس از مرگ الکساندر اول شد که البته توسط نیکلای اول در هم کوبیده شد. انقلابیون به سرعت سرکوب شدند، نیکلای اول بعد از شکست دادن انقلابیون حکومت دیکتاتوری شدیدی را حاکم گرداند. چیزی که روشن است تا پیش از قرن نوزدهم هیچ اشرافی که بتوان آن را در ادبیات جهان مطرح دانست در روسیه خلق نشده بود. کهن ترین کتاب‌های باقی مانده انجیل‌ها هستند. چیز دیگری که از گذشته باقی مانده بود سرودها و ترانه های مذهبی و غیر مذهبی بودند که سینه به سینه منتقل می شدند.

آثار غیر مذهبی شامل 3 گروه هستند:

الف) ترانه های خرمن برداری، ترانه های عاشقانه، سرودهای عزاداری، جادوگری، چیستان‌ها

ب) روایات نیمه تاریخی که با افسانه ها آمیخته اند

ج) رمانسهای منثور آهنگین

یکی از این داستان‌ها که قدیمی ترین شاهکار مکتوب ادبیات روسیه شناخته می شود، سپاه ایگور است که داستان هجوم ناکام سپاه شاهزاده نووگوراد را بر پولووتسی‌های بیگانه در سال 1185 را بیان می کند.

در زمان حکومت مغول‌ها تا شروع سلطنت پطر آثار ادبی قابل توجهی خلق نشد. از این زمان تعدادی ادعیه مذهبی، کتاب‌های آموزنده اخلاقی و زندگی قدیسین و نامه هایی به جا مانده است. در سال 1681 کشیشی به نام آواکوم به جرم بدعت در آتش سوزانده می شود، او زندگینامه خود را نوشته بود که این اولین اتوبیوگرافی موجود در زبان روسی است.

در اوایل قرن 16 بر پایه مناسک کلیسا درام‌هایی به وجود آمدند که در حد نمایشنامه های ناقص بود. درام های بعدی روسی تقلیدی از درام‌های آلمانی بودند که بوسیله گروه های تئاتر دوره گرد به روسیه آورده شده بود. در سال 1677 یک دسته از رمانسهای شوالیه گری از لهستانی ترجمه شد که در پیشرفت داستان‌های منثور بسیار مهم بود. پطر کبیر بانی رنسانس در روسیه بود. و پس از آن بود که روس ها شروع به تقلید از دانش کلاسیک یونان و روم و نئوکلاسیک‌های فرانسوی کردند و ارتباط با اروپائیان باعث تقلید شیوه های آنها در ادبیات شد.

کم کم انواع باب های ادبی در ادبیات روسیه گشوده شد، نمایشنامه‌هایی به تقلید از آثار کورنی و راسین نگاشته شد و حماسه ها و تراژدی‌ها، مراثی و چکامه ها، حکایات، اشعار اجتماعی و آثار طنز آمیز با رعایت قواعد بوالو به صورت گسترده انتشار یافتند. حتی آثاری که برای تجلیل از پطر نوشته می شدند، به تقلید از ستایش نامه هایی بودند که از لوئی چهارم تالیف شده و به همین دلیل (تقلید) هیچ کدام از این آثار ارزش ادبی چندانی نداشتند.

تعداد اندکی از نویسندگان قرن هجدهم سزاوار آن هستند که از خود و آثارشان نامی برده شود. "آنتیوخ دمیتریویچ کانتمیر" که هجو‌ نامه هایی برضد تعصبات کهن مذهبی و سبک‌سری های جدید می نوشت. "واسیلی کیریلوویچ ترتیاکوفسکی" که اشعار ضعیفی سرود و ترجمه های زیادی از فرانسه انجام داد، اما بیشتر شهرتش بخاطر تدوین نظریات نئوکلاسیک‌ها درباره شعر به زبان روسی بود. "میخائیل واسیلیویچ لامانوسوف" بنیانگذار واقعی ادبیات جدید روسی بود و قصاید باشکوهی در قالب نظم نو به زبان اسلاونیک سرود و به این ترتیب زبان روسی را غنا بخشید. "الکساندر پطروویچ سوماروکوف" نویسنده طنزنامه ها، حکایات و نقدهای ادبی است. او نویسنده نخستین درام کامل روسی یعنی تراژدی خورف استوار است. گاوریل رومانوویچ در ژاپن که اصل و نسب تاتاری داشت در کار خود تا مقام منشیگری کاترین دوم پیشرفت کرد، شهرت او بخاطر غزلیات، سرودهای مذهبی و چکامه هایش است. "دنیس ایوانوویچ فونویزین" شهرتش را مدیون دو کمدی اش است. سه نویسنده دیگر بودند که شیفته الهامات قلبی بودند، "نیکلای میخائیلوویچ کارامازین"، "واسیلی آندریوویچ ژوکوفسکی" و "ایوان آندرئیوویچ کریلف" بودند. فاصله بین سال 1820 که اولین اثر پوشکین منتشر شد و تا سال 1883 که تورگینف از دنیا رفت، عصر طلایی ادبیات روسی نامگذاری شده است. دو دهه نخست این دوره رمانتیسم خوانده می شود که در همین سال ها پوشکین ولرمانتوف اشعارشان را سرودند. در سال 1840 کم کم واقعگرایی جایگزین رمانتیسم شد، حتی برخی از آخرین آثار پوشکین رگه های واقعگرایی را نمایش می داد. ظهور گوگول و انتشار اولین اثرش در 1842 شروع واقعگرایی در ادبیات روسیه بود و همین سال ها بود که گوگول، تورگینف، داستایفسکی و تالستوی ادبیات روسیه را در ادبیات جهان مطرح کردند. واقعگرایی در ادبیات روسی به همدلی با رنج کشیدگان می پرداخت و بخاطر همین خصیصه از نوع فرانسوی آن متمایز است. پر ارزش ترین آثار ادبی عصر طلائی روسی شامل رمان‌ها و اشعار غنایی است هرچند بسیاری از داستان‌های کوتاه، خاطرات و نمایشنامه های این دوره نیز بسیار ارزشمند است. در قرن نوزدهم بغیر از اشعار پوشکین و لرمانتوف فقط آثاری میانمایه باقی مانده است. "الکسی واسیلیوچ کالتسف" در رقابت با پوشکین اشعاری سرود اما بیشتر شهرتش بابت ترانه های عامیانه تصنعی او است. "فئودور ایوانوویچ توتچف" شاعر غنایی این عصر است که اشعاری با مضامین فلسفی و درباره طبیعت دارد. "الکسی کنستانتینوویچ تالستوی" بزرگترین شاعر طنز و هجو روس است. "آفاناسی آفاناسیویچ فت" مدافع ناب و نخستین شاعر پارناسیان فرانسوی و بیانگر اعتقاد هنر برای هنر بود و بالاخره می رسیم به "الکساندر سرگیویچ پوشکین" که به «بایرون روسیه» مشهور است. پوشکین بزرگترین سراینده منظومه های داستانی در ادبیات روسیه است(http://pe.ria.ru/20090209/120054190.html).

داستان‌های پوشکین سراسر عشق‌های پرشور است. داستان‌ها حال و هوای شرقی دارند، زنان داستان‌ها زیبا و افسرده و مردان شهوانی و ناکام تصویر می شوند. پوشکین اشعارش را در هواخواهی از آزادی و لیبرالیسم سروده است اما بهترین اشعارش درباره عشق و طبیعتند و نمایشنامه های او درام واقعی نیستند، بلکه کم و بیش بررسی‌های کوتاهی از شخصیت و موقعیت دراماتیک شناخته می شوند. مهمترین اثر نمایشی پوشکین «بوریس گادونوف» نام دارد که یک تراژدی تاریخی در قالب شعر آزاد است. این اثر نخستین گامی است که در زمینه تراژدی رمانتیک روسی برداشته شده است. عظمت و اهمیت شعر پوشکین در زبان روسی تا به حدی است که برخی صاحب نظرات معتقدند «زبان روسی به پوشکین به مراتب بیشتر مدیون است تا زبان انگلیسی به شکسپیر» و در آخر اینکه پوشکین شاعر مردمی ملت روسیه است. "میخائیل یوریویچ لرمانتوف" شاعری بود که تحت تاثیر شیلر، بایرون و شلی قرار داشت. شاعری بود دارای روح عصیان و طغیان برضد استبداد، بر ضد هرگونه محدودیت آزادی فردی و برضد زشتی بی مایگی و بیهودگی زندگی. او در سال 1837 در مرگ پوشکین منظومه ای تند و آتشین سرود که باعث شد به قفقاز تبعید شود. لرمانتوف در رمان قهرمان دوران فرا رمانتیسم به سوی واقعگرایی طنزآمیز گرایش پیدا کرده است.

بهترین آثار رمان نویس مهم روسیه گوگول آمیزه ای عجیب و شگفتی آور از ژرفترین احساسات همدردی، واقعگرایی زنده و طنز پردازی نشاط آور است. او از یک سو با شخصیت‌های داستان‌هایش همدردی می کند، از طرف دیگر به آنها می خندد. او همه چیز را با دیدی رمانتیک، هیولاوار یا مسخ شده می بیند، شخصیت‌های داستان‌هایش علیرغم حقیقی بودن مانند آدمک‌ها هستند. او نویسنده ای اصلاح طلب است اما نه انقلابی، نویسنده قابل اهمیت دیگر روسیه "ایوان سرگیویچ تورگینف" است که در داستان‌ها و رمان‌هایش اغلب شرح واقعگرایانه زندگی مردم را با وصف غنائی طبیعت درهم می آمیزد. شیوه برخوردش با آدم‌های داستان تقریباً عینی است و به ندرت پرده از روح آنها کنار می زند. او در آفریدن قهرمانان زن استاد است و بیشتر مردان داستان‌هایش یا از زنان فروترند یا به آنها وابسته؛ تورگینف در برخی از آثارش طبقه متوسط را به عنوان نیروی رهایی بخش بالقوه کشور دانسته است، عمده شهرت تورگینف بر داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش استوار است. دیگر نویسنده بزرگ روس "فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی" در ابتدا تحت تاثیر گوگول و در آمیزش احساس همدردی با طبیعتگرایی توانا بود، اما به تدریج از سایه گوگول خارج شد. رمان‌های دوره آخرش از جنبه روانشناسی ژرفتر و از لحاظ عاطفی قوی تر از رمان‌های پیشین او هستند. او در شاهکار خود "برادران کارامازوف" ناکامی‌ها، زشتی‌ها، پستی‌ها و بویژه بیماری های روحی را با چیره دستی تشریح کرده و از پوشیده ترین مظاهر روح انسان پرده بر می دارد، اما با این وجود رمان‌های داستایفسکی بیش از حد بیمارگونه، سرشار از درد و امور غیر عادی و خلاف قاعده است. همدردی صمیمانه با آزردگان، اندیشه های ژرف، عشق به همه زندگان و دلبستگی صمیمانه به مذهب، محسناتی هستند که رمان‌های او را در شمار مدارک بزرگ انسانیت و مسیحیت جای داده اند و در میان تمام استادان داستان نویسی روسیه و جهان داستایفسکی روحانی ترین است. دیگر داستان نویس بزرگ روسیه، "لـِف نیکلایویچ تالستوی" است. او همواره وجدانی بسیار زنده و فعال داشت. او همواره با کم مایگی ریاکاری و غربزدگی مخالف بود. تولستوی برخلاف داستایفسکی به رعایت نکات دستوری در هنگام نوشتن پایبند بود. شیوه او بازکاوی روح انسانی و تشریح کامل عوالم نفسانی است. تالستوی با آفرینش حماسه ملی روسیه "جنگ و صلح" تصویری گیرا و عظیم با غنایی شگفت انگیز از زندگی روس ها در اوایل سده نوزدهم ترسیم می کند. توانایی تالستوی در مقام یک کاوشگر و تحلیلگر زندگی و دردهای اجتماعی قابل انکار نیست و بعد از روسو هیچ نویسنده ای نتوانسته همپای تالستوی وجدان بشری را به خود آورد(http://pe.ria.ru/20090209/120054190.html).

از اوایل دهه 1840 شکاف فکری میان اسلاو دوستان که به محافظه کاری، نسبت گروی مذهبی و ملیت گرایی اعتقاد داشتند و غربزدگان که به لیبرالیسم، دین زدایی و دوستی بیشتر با فرهنگ بیگانه معتقد بودند، کم کم عمیق‌تر شد. سرانجام یکی از اعضای سازمانی تندرو به نام "اداره ملت" در سال 1881 الکساندر دوم را به قتل رساند. دوره سلطنت الکساندر سوم نسبتاً آرام بود اما در اواخر قرن - نوزدهم جنبش‌های انقلابی و نارضایتی ها کم کم شروع شدند که همین مبارزات در نهایت به انقلاب سوسیالیستی انجامید.

در فاصله سال های 1883 و 1917 دو گرایش ادبی جریان داشت. یک گروه که شعار آنها مسئولیت اجتماعی و شیوه های مبتنی بر واقعگرایی و طبیعتگرایی است که راه رمان نویسان و نمایشنامه پردازان عصر طلایی را ادامه می دادند، گروه دوم به گرایش نوخواهی مشهور هستند که در مسیر زیبایی شناسی و نمادگرایی پیش می روند.از گروه اول، "ولادیمیر گلاکتیونوویچ کورولنکو" نویسنده آزادیخواه و روزنامه نگار است که داستان‌هایش بیانگر همدردی او با ستمدیدگان است. دیگر نویسنده گروه اول "آنتون پاولوویچ چخوف" می باشد. او همانند گوگول حس شوخ طبعی شگفت آوری دارد که با درک عمیق مصیبت زندگی همراه است. نخستین داستان‌هایش با آنکه طرح‌هایی شاد و خنده آور هستند اما از نظر قدرت ادراک فوق العاده هستند و پس از آن در یک دوره تمام نوشته هایش حزن انگیز و دردناکند و باز دوباره بارقه امید همزمان با تغییر وضع کشور بر دل آثارش تابید. او با اینکه راه درمان را نمی داند، اما دردها را به خوبی می شناسد و چشم به انقلاب آینده می دوزد. چخوف مفسر برجسته زمانه و سرزمین خویش است. "ماکسیم گورکی" دیگر نویسنده برجسته تاریخ روسیه است، سهم گورکی در ادبیات روس این است که او به کشف دنیای تازه ای در عالم مردم فرودست و مطرودشدگان اجتماعی دست یافت. آنچه می خواست بگوید آن بود که آوارگان و ولگردان بی سروپا چنان روح زیبایی دارند که نباید از یاد بشریت بروند. آثار گورکی از در به دری و سیه روزی جوانی او و ایمان به نیروی مردم و خوش بینی به آینده و عشق به زندگی الهام گرفته است و در عین حال با روح انقلابی و رمانتیک او عجین است. علاوه بر تمام هوشمندی و ظرافت ها نکات غیرقابل باوری هم در داستان‌های گورکی هست، آدم های بی سروپایی که بیش از اندازه زیرک و آگاهند(http://pe.ria.ru/20090209/120054190.html).

پس از ثبات اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات بیشتر به ستایش رژیم تازه و شرح داستان‌های انقلابی و توصیف تلاش و مبارزه مردم و بیان امید به آینده اختصاص یافت. از سال 1917 تمام مظاهر ادبی تحت سانسور شدید بودند و به طور کلی شکل تبلیغاتی و تعلیمی داشتند در مجموع آثار خلق شده در زمان شوروی نتوانستند در ادبیات جهان جایگاهی احراز کنند. از همان آغاز انقلاب شعر ابزار افزایش و ایجاد امید و شور و حرارت شد و باعث اوج گرفتن احساسات و هیجانات انقلابیون شد و مضمون های عمده زندگی طبقه کارگر، تجربیات و رویدادهای روستایی و شور و شوق بریدن از گذشته و برقراری نظامی نو بود. چهره های برجسته این جربان "سرگئی یسنین" شاعر روستاها و "ولادیمیر مایاکوفسکی" که از ادبیات بعنوان حربه اجتماعی استفاده می کرد، هستند و به دلیل استفاده از واژه ها و عبارات جاری در شعر روسی توانست با توده های مردم ارتباط برقرار کند. از شاعرانی که از قلم خود در جهت دلخوشی نظام حاکم استفاده نکردند، می توان از "باریس پاسترناک" و "آنا آخماتوا" نام برد که باریس پاسترناک به سبب نوشتن دکتر ژیواگو برنده جایزه نوبل شد. به طور کلی رمان و داستان کوتاه در مسیر همان گرایش‌هایی پیش رفته اند که شعر پیموده است و نویسندگانی چون "یوگنی زامیاتین"، "ایزاک بابل"، "الکسی تالستوی" و "الکساندرویچ شولوخوف" را می توان نام برد.

در زمان شوروی در زمینه طنز آثار قابل مطرح کردن وجود ندارد، اما برخی قطعات شاد و خنده دار هستند که جنبه تعلیمی دارند. طنز نویسان نیز در جهت هجو سرمایه داری می کوشیدند و همینطور مطالبی در تمسخر هرگونه سرمایه داری، مانند داستانی که یادگار سفری به آمریکا و به هجو این کشور پرداخته است. بزرگترین فکاهی نویس اتحاد شوروی "میخائیل میخائیلویچ زوشچنکو" است که با داستان‌ها و طرح‌های کوتاهش سبب تمسخر فساد کمونیستی، تشریفات اداری، علم و نظایر آن می پردازد، آثار او در مطبوعات کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و خود او هم در سال 1946 از ادبیات شوروی "پاکسازی" شد.  از سال های 30 تا 70 قرن بیستم، برخی ازنویسندگان به مبارزه با رئالیسم سوسیالیستی برخاستند و بین آنها میتوان به نویسندگان صاحب نامی مانند "آلكساندر سولژنیتسین" و "باریس پاسترناک"، شاعرانی مانند "یوگنی یفتوشنكو" و "یوسیف برودسكی "اشاره نمود. دیگران مانند "میخاییل شولوخوف" راه دیگری به غیر از كنار آمدن با سسیتسم ندیدند. شاعران بزرگی مانند "ولادیمیر مایاكوفسكی" و "سرگی یسنین" راهی به غیر از خودكشی نیافتند. آنان که زنده ماندند یا جلای وطن کردند و یا آثارشان چاپ نشد. داستان‌‎های كوتاه "ایوان بونین" و رمان‌های "ولادیمیر نابوكوف"، آثار "باریس پاسترناک" و "میخاییل بولگاكوف" و شعرهای "آنا آخماتووا" از این دست هستند. (رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه، خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه http://pe.ria.ru/20090209/120054190.html/).

مردم روسیه ادبیات شفاهی غنی خلق کرده اند: ضرب المثل های خردمندانه، معماهای هوشمندانه، سرودهای شاد و غمگین جشن ها و مراسم های مذهبی، افسانه های بزرگ درباره پیروزی های قهرمانانی که از سرزمین مردم دفاع کرده اند. اشتباه است اگر که فکر کنیم این ادبیات حاصل اوقات فراغت مردم بوده است، که نتیجه شأن و منزلت و شعور مردم‌ بوده است. [1 “Русский фольклор” / Под ред. В. П. Аникина; - М. : Худ. Лит. , 1985. – с. 3. ]

سخنان آ.ان.تولستوی به روشنی و دقت بیانگر ماهیت فولکلور می باشد. فولکلور: خلاقیت مردمی است، که از اهمیت زیادی در بررسی های روانشناختی ملت ها در دوران معاصر برخوردار است. فلکلور در خود آثاری را در بر گرفته است که تصورات مهم و اساسی ملت را درباره ارزش های مهم زندگی منتقل می کنند: کار، خانواده، عشق، وظیفه اجتماعی، میهن. حتی امروزه نیز فرزندان ما با این آثار پرورش یافته و تربیت می شوند. شناخت فولکلور یک ملت امکان شناخت آن ملت و در نهایت شناخت خود را فراهم می کند.

در فولکلور اولین اثر مکتوب هیچ وقت مشخص نشد چرا که نویسنده آثار نیز مشخص نبود. متن سینه به سینه تا به امروز رسیده تا به شکلی درآمده که امروزه درباره آن می نویسند. اما نویسندگان آن را به زبان خود نقل می کنند، چرا که قابل فهم بوده و خواندن آن آسان باشد. امروزه در تمام دنیا مجموعه هایی دیده می شوند که در خود یک یا چندین سبک فولکلور روسی را جای داده اند. مانند: "حماسه" ال.ان.تولستوی، "آثار منظوم مردم روسیه" ت.ام.آکیمووا، "فولکلور روسی" و.پ.آنیکین، "ترانه های مراسم های روسی" یو.گ.کروگلوف، "مقالاتی درباره فولکلور روسیه" و.ای.کالوگین، "فولکلور اتحاد جماهیر شوروی" ک.ان.فِمِنکوف، "درباره فولکلور روسی" اِ.و.پامِرانتسِوا، "افسانه های عامیانه روسی" و "مردم-هنرمند: اسطوره ها و افسانه ها" ک.آ.زورابوف. در تمامی این آثار نویسندگان چند سبک فولکلور چون: چیستان، ضرب المثل، ترانه های محلی، سرودهای حماسی، داستان ها، اشعار و رباعیات و ... مشخص کرده اند.

کلمه فولکلور به معنای کلمه از زبان انگیسی، یعنی حکمت عامیانه. فولکلور شعری است که توسط مردم خلق شده و در توده مردم عادی می باشد، که در آن مردم فعالیت حرفه ای، نوع و شیوه زندگی اجتماعی، مفهوم زندگی، طبیعت، فرهنگ و اعتقادات خود را منعکس می کنند. در فولکلور باورها ،آرمان ها وخواسته هایمردم، تخیل شاعرانه او، دنیای غنی افکار، احساسات، تجربیات، اعتراض علیه‌ استثمار و ستم، رویایعدالت و سعادت تجسم می شود. در جامعه ماقبل طبقاتی، فولکلور بسیار نزدیک به دیگر گونه های فعالیت انسان بوده که منعکس کننده بارور شدن دانش و مفاهیم مذهبی- اسطوره ای او بود. در روند توسعه جامعه انواع گوناگونی از ادبیات شفاهی عامه به وجود آمد. برخی از این ژانرها مدت های زیادی دوام داشتند. ویژگی آنها این است که فقط در مدارک شفاهی دیده می شوند. در متون زمان های باستان، که ویژگی های باستانی محتویات و ساختار شاعرانه آنها حفظ شده است، و در مدارک قوم شناختی مللی که در سطوح توسعه جوامع دوران ماقبل طبقاتی می زیسته اند، به چشم می خورد. فقط از قرن 18 و پس از آن بود که متون اصلی اشعار محلی شناخته شده اند. تعداد بسیار کمی از نوشته های قرن 17 حفظ شده است. مساله منشا بسیاری از آثار فولکلور بسیار سخت تر از آثار ادبی می باشد. نه تنها نام و شرح حال نویسنده، خالق متن، اوضاع اجتماعی که افسانه، حماسه، شعر در آن به وقوع پیوسته و مکان وقوع آن نیز ناشناخته است. درباره تفکر ایدئولوژیکی نویسنده تنها می توان از روی متنی که گاهی سال ها بعد به ثبت رسیده است، قضاوت کرد. [1Т. М. Акимова, В. К. Архангельская, В. А. Бахтина /Русское народное поэтическое творчество (пособие к семинарским занятиям). – М. : Высш. Школа, 1983. с. 16. ]

حماسه قهرمانانه روسیه(حماسه) میراثقابل توجهی ازگذشته،شواهدی ازهنر باستانیو فرهنگ‌‎ مردم است که در تاریخ شفاهی حفظ شده استو ممکن است که به صورت طرح و محتوای اولیه و اصول اصلی باشد. حماسه نام خود را از کلمه "واقعه" گرفته است. و به معنی آن است که حماسه درباره حقیقتی است که زمانی در مکانی، هرچند نه همه واقعه، رخ داده است. حماسه اغلب از زبان راویان(اغلب بی سواد) نوشته می شود که آن را از گذشته به خاطر سپرده اند. حماسه ها فقط در مرزهای روسیه و به طور عمده در شمال و در سیبری ثبت شده اند. در مناطق جنوبیدر حاشیه ولگا و در دنبه شدت تغییر یافته و خراب شده اند. در همین حال، باید در نظر داشت که شمار زیادی از سوژهای اصلی در مرزهای دولت کیفی خلق شده اند. اما در قلمرو اوکراین حماسه دیده نشده است. منشا هر آواز حماسی یک واقعیت تاریخی است. در حماسه نیز مانند دیگر داستان های عامیانه، افسانه و اغراق به چشم می خورد. شوالیه ها مردمان غیر عادی با نیروی زیادی بوده اند که تحت فرمان کسی نبوده اند. [1 Калугин В. И. Струны рокотаху : очерки о русском фольклоре – М. : Худ. Лит. , 1987]

اشعار غنایی عامیانه ماهیت متفاوتی از دیگر گونه ها و انواع فولکلور دارند. محتوای آن متنوع تر از حماسه قهرمانی و دیگر ژانرها می باشد. در یک زمان این اشعار خلق نشده اند. هر زمانی اشعار مربوط به خود را داشته است. دوام هر ژانر شعری نیز متفاوت بوده است. برای مثال اشعار زنانه با موضوع خانوادگی، با ازدواج آغاز شده، به عنوان مهم‌ترین و سنتی ترین نسبت به دیگر ژانرها می باشد. اشعار قرن 18 و کمی بیش از نیمه قرن 19، بیش از یک قرن دوام داشتند و پس از اصلاحات جنگی سال های 70 قرن 19 از خاطر مردم رفتند. با به وجود آمدن مخالفت علیه ستم فئودالی، این موضوع مورد توجه شاعران بزرگ قرار گرفت و موجب انعکاس و تقلید آن در آثار ادبی شد. اما آنها به سرعت پس از اصلاحات، با خالی کردن جای خود برای انواع جدیدی از آثار برای مبارزه و اعتراض، فراموش شدند. انواع گوناگونی از شعر وجود دارد. برای مثال شعر کودکان، اشعار مراسم عروسی، کُر، که نه در محتوا و نه در شکل شباهتی به یکدیگر ندارند. [1 “Русский фольклор” / Под ред. В. П. Аникина; - М. : Худ. Лит. , 1985. ]

فلکلور در دوره شوروی به شکل توده ای از فرهنگ عامه دوره سوسیالیسم می باشد. ریشه های آن در سنت های مردمی شاعرانه قدیم می باشد. که بر اساس آنها رشد یافته و ادامه ارگانیک و طبیعی آن در شرایط تاریخی جدید می باشد. ویژگی های فرهنگ فولکلور شوری مرتبط با تاریخ جامعه شوروی است. در مقایسه با متون سنتی در فولکلور شوروی از ثبات و اهمیت مستقلی برخوردار است. اما در اینجا نیز در نهایت توسط نویسنده پشتیبانی نشده و قانونی شمرده نمی شود. به همین دلیل ممکن است که تحت تاثیر قوانین موجود قرار گیرد.

[1 Русский советский фольклор. Антология/ под ред. К. Н. Феноменова. - Л. , Изд – во “Наука”, 1968.]

از آنجا که در دوره شوروی تمام هدف برای رسیدن به انسانی با ایده های کمونیستی بود، این موضوع تبدیل به اساسی ترین موضوع در فولکلور تمام طول تاریخ شوروی شد. و به وفور در اشعاری که توسط کارگران و سربازها در دوران انقلاب و پس از آن دیده می شود. مهم‌ترین موضوع فولکلور جنگ میهنی در این دوره توصیف مستقیم خود نبرد و قهرمانان و شرکت کنندگان در آن می باشد. در بیشتر موارد این چنین آثاری بر اساس رویدادهای خاص و صحنه های جنگ با متجاوزان و ارتش سفید ساخته می شدند.

آمیختن شخص با جامعه از ویژگی های آثار اواخر دوره شوروی می باشد. قهرمانان اصلی آنها را کارگران پیشتاز استاخانوف تشکیل می داد. در بیشتر موارد اسامی مشخصی داشتند: چکالوف، استاخانوف، پاشا آنجلینا، کریوُنوس و ... . اما با وجود تمام وضوح خود، این اسامی در خود ویژگی‌هایی داشتند که برای مردم دوره شوروی تیپیک شده و به همین دلیل امکان به وجود آمدن قهرمانان جدید در فولکلور به وجود آمد.

هنر عامه در سال های جنگ جهانی دوم تبدیل به یک اسلحه برای مبارزه با متجاوزان فاشیست آلمانی شد. موضوع اصلی فولکلور در این دوره اعمال میهن پرستانه مردم شوروی در مبارزه برای آزادی و استقلال کشور بود. همانند ادوار قبل، پیدایش آثار جدیددر دو مسیر پیش می رفت: از یک سو، آثار شاعران بزرگ و فولکلور دوره شوروی در دوره جنگ میهنی باز خوانی و باز گویی می شد، از سوی دیگر آثار اصلی زیادی به وجود آمدند. ترانه با ماندن در معنای کلمه خود در دوران جنگ، یکی از انواع سلاح ها در این دوران بود که به شدت وارد زندگی سربازان شوروی شد. مرگ در اردوگاه های نازی و مناطق تحت اشغال دشمن، از اهمیت ویژه ای در ترانه های روسی و شوروی برخوردار بودند. این ترانه ها روح مردم شوروی را مورد حمایت قرار داده و اراده آنها را برای مبارزه تا آخرین قطره خون تقویت می کردند.

[1 Русский советский фольклор. Антология/ под ред. К. Н. Феноменова. - Л. , Изд – во “Наука”, 1968.]

گفتار سوم. وضعیت انواع ادبی نظم و نثر

   آثار ادبی در ادبیات روسیه از لحاظ شکل و ساختار به چهار دسته (حماسی، غنایی، حماسی-غنایی، نمایشی) تقسیم می شوند. هر یک از این دسته ها به انواع وقالب های مختلف ادبی مانند داستان بلند، رمان، وقایع نگاری، قصه، روایت، افسانه، قصیده، ترانه، غزل، منظومه، بالاد، رمان منظوم، داستان حماسی، تراژدی، کمدی، درام و ... تقسیم می شوند. حماسه: یکی از دسته های اصلی ادبیات داستانی است. پیدایش داستان های حماسی به ادبیات شفاهی (فولکلوریک) و پهلوانی قدیم برمی گردد. برای نمونه می توان به داستان های حماسی یونان باستان یعنی ایلیاد و ادیسه اشاره کرد. از مشهورترین آثار حماسی ادبیات روسیه، داستان های حماسی در مورد سادکو، ایلیا مورومتس، دابرینیا نیکیتیچ و ... هستند. در ابتدا، داستان های حماسی به صورت نظم بودند، اما بعدها به جای نظم، نثرهای حماسی وارد ادبیات شد که وجه تمایز آنها در این بود که حوادث بیشتری از زندگی را دربرمی گرفتند. البته کلمه حماسه در ادبیات روسیه در تقسیم بندی های انواع ادبی، با اندکی تغییر در معنی اولیه این واژه، همه‌ انواع داستانی و نثر، مانند داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، وقایع نگاری، قصه، روایت، افسانه و ... را در بر می گیرد. (کریمی مطهر 1386: 22).

رمان: بلندترین نوع ادبیات داستانی است. رمان جریان پیچیده زندگی و پدیده های مختلف و متعدد جامعه را بازتاب می دهد. در حوادثی که در رمان توصیف می شوند، به طور معمول شخصیت های زیادی شرکت دارند و دوران مختلف زندگی آنها به تصویر کشیده می شود. لف تالستوی، داستایفسکی، ایوان تورگنف، ایوان گانچاروف  و ... رمان نویس های مشهور ادبیات روسیه هستند. (همان: 23).

داستان بلند (повесть  ): نوع بلند ادبیات داستانی است که در آن نه یک حادثه، بلکه حوادث یک دوره از زندگی قهرمان اصلی داستان به تصویر کشیده می شود. استپ اثر آنتون چخوف، دختر کاپیتان اثر الکساندر پوشکین، شنل اثر نیکلای گوگول، یادداشت های خانه اموات اثر فئودور داستایفسکی، مرگ ایوان ایلیچ اثر لف تالستوی مشهورترین داستان های بلند ادبیات روسیه هستند. (همان: 43).

داستان کوتاه ( рассказ) : کوتاه ترین نوع ادبیات داستانی است. به طور معمول فقط یک حادثه در داستان کوتاه به تصویر کشیده می شود و خواننده هیچ چیزی از قبل و بعد از این حادثه نمی داند. خوابم میاد اثر آنتون چخوف، چهار روز اثر وسهوالود گارشین، آدم عجیب اثر واسیلی شوکشین، صبح آرام اثر یوری کازاکوف مشهورترین داستان های کوتاه ادبیات روسیه اند. (همان: 50).

وقایع نگاری ( очерк): وقایع نگاری ادبی یکی از انواع ادبیات داستانی است که به لحاظ ساختار شباهت زیادی به داستان کوتاه دارد، با این تفاوت که در وقایع نگاری حوادثی توصیف می شوند که در دنیای واقعی به همان شکل اتفاق افتاده اند. نویسنده در وقایه نگاری نویسنده حوادثی را توصیف می کند که خودش در آنها شرکت داشته و در مورد افرادی تعریف می کند که خودش آنها را می شناسد.  کانستانتین پااوستوفسکی، یکی از بزرگترین وقایه نگارهای ادبیات روسیه است. (همان:62).

قصه ( сказка): یکی از انواع ادبیات داستانی مردمی است. قصه ها به طور معمول منثور و به ندرت منظوم اند و در آنها در مورد حوادث تخیلی و فانتزی صحبت می شود. قصه قدیمی ترین و متداول ترین شکل ادبیات شفاهی در میان ملل مختلف است که باورها، ویژگی های ملی، زندگی گذشته و آرزوهای مردم آن کشورها را منعکس می کنند. قصه از نظر محتوا به قصه های پهلوانی، معیشتی، سحرآمیز، فانتزی، هجوی، طنز و ... تقسیم می شوند. قصه های روسی بسیار غنی و متنوع اند. الکساندر آفاناسیف، مشهورترین قصه نویس روسیه است. در ادبیات روسیه نویسندگان دیگری مثل الکساندر پوشکین، میخائیل لرمانتف، لف تالستوی و ... نیز قصه نوشته اند. (همان 68).

افسانه ( басня): از قدیمی ترین انواع ادبیات است. در یونان باستان افسانه های ازوپ بسیار متداول بود اما شکوفایی واقعی آن مربوط به قرن هجدهم است. افسانه داستان کوتاه استعاره ای با محتوای اخلاقی و با نتیجه گیری آموزنده و دارای پند و اندرز است. ایوان کریلوف مشهورترین نویسنده این نوع ادبی در روسیه است که بیش از دویست افسانه نوشته است. (همان: 79).

روایت (легенда или сказание ) : روایت یکی از انواع ادبیات داستانی روسیه باستان و جزو ادبیات شفاهی (فولکلوریک) است که سینه به سینه منتقل شده است. در روایت به طور معمول حوادث یا شخصیت های واقعی و تاریخی توصیف می شوند ولی همه جزئیات این توصیف ها موثق نیستند. روایت های پادشاهی واویلون، شاهزادگان ولادیمیرها، نبرد مامایف، شهر کیتژ از مشهورترین روایت های ادبیات روسیه هستند. (همان: 87)

ادبیات غنایی ( лирика): ادبیات غنایی یکی از دسته های اصلی ادبیات است.  در اشعار غنایی، شاعر درک شخصی و فردی خود از دنیای اطرافش را بیان می کند. انواع مختلف ادبیات غنایی عبارتند از: قصیده، ترانه و غزل.

ادبیات حماسی-غنایی (лиро-эпический род ): ادبیات حماسی-غنایی به آثاری گفته می شود که موضوع داستان آنها از تاثرات درونی نویسنده، تفکیک پذیر نباشد. قدیمی ترین آثار ادبیات شفاهی نه حماسی بودند و نه غنایی، بلکه ترکیبی از هر دو نوع بودند. انواع مختلف این نوع از ادبیات عبارتند از: منظومه، بالاد، رمان منظوم و داستان حماسی.

داستان حماسی ( былины): داستان حماسی، شعر و روایتی مردمی و فولکلوریک در مورد شجاعت پهلوانان و حوادث تاریخی روسیه باستان است. حوادثی که در داستان‌های حماسی توصیف شده اند، بیشتر مربوط به قرن های نهم و دهم میلادی هستند و بیشتر به دو شهر قدیمی روسیه باستان کی یف و نووگوراد ارتباط دارند. مبارزه قهرمانانه مردم روسیه برای استقلال، استحکام، یکپارچگی و اقتدار سرزمین مادری، موضوع اصلی بیشتر این آثار است. مشهورترین این قهرمانان در ادبیات روسیه ایلیا مورومتس، آلیوشا پاپوویچ و دابرینیا نیکیتیچ هستند.(همان: 99)

منظومه/ بالاد (балада ): بالاد، یکی از انواع جدید ادبیات و اثری است منظوم و نه چندان بلند که در آن حوادث غیر عادی توصیف می شود. بسیاری از آنها به وقایع و روایت های تاریخی اختصاص دارند. الکساندر پوشکین و میخائیل لرمانتوف از تخیلات فانتزی چشم پوشی کرده و موضوع های واقعی را وارد بالاد کردند. بالادهای نیکلای نکراسف علاوه بر داشتن موضوع های واقعی، سرشار از مسائل اجتماعی دوران معاصر شاعر هستند. (همان: 111)

ادبیات نمایشی (художественная литература ): ادبیات نمایشی یا دراماتیک، دربرگیرنده آثاری است که به شکل گفت و گوی شخصیت ها نوشته شده است. نمایشنامه یکی از انواع پیچیده محسوب می شود، زیرا هر یک از شخصیت ها باید از روی حرکات، حالات و سخنانشان فهمیده شوند و نویسنده نمی تواند چیزی از خود اضافه کند. الکساندر آستروفسکی مشهورترین نمایشنامه نویس روس است. دنیس فانویزین، نیکلای گوگول، آنتون چخوف و ماکسیم گورکی هم نمایشنامه های ارزشمندی از خود به جای گذاشته اند.(همان: 142)

گفتار چهارم. مکاتب ادبی

مهم ترین مکاتب ادبی روسیه به شرح زیر هستند.

الف. کلاسیسم (классицизм ): در قرن هفدهم، در دوران حاکمیت فئودالیسم، ابتدا در فرانسه و سپس در دیگر کشورها مکتب ادبی کلاسیسم شکل گرفت که در هر کشوری ویژگی های مخصوص به خود را داشت. شاعر فرانسوی بوآلو نظریه‌پرداز این مکتب بود. نظریه پردازان این مکتب معتقد بودند زیبایی ایده آل و مطلق در آثار نویسندگان یونان و روم باستان انعکاس یافته است. برای آنان نویسندگان یونان و روم قدیم الگو بودند. کلاسست ها معتقد بودند برای اینکه آثارشان مانند آثار نویسندگان یونان و روم باستان جاودان بماند باید از آنها تقلید کنند. همچنین بر این باور بودند که آثار ادبی را باید بر اساس عقل نوشت و از احساسات دوری کرد. منظومه های قهرمانی، قصیده، تراژدی و کمدی از انواع و قالب های اصلی این مکتب اند. اگر چه مکتب کلاسیسم روسیه تا حد زیادی به کلاسیسم اروپای غربی شبیه شبیه است، ولی ویژگی های خاصی نیز دارد. نویسندگان کلاسیست روسیه از موضوع های مرتبط با یونان و روم قدیم فاصله گرفتند و علاقه زیادی به تاریخ و گذشته کشورشان نشان دادند و موضوع آثارشان را از تاریخ روسیه انتخاب کردند. با توجه به اینکه در این دوران روسیه از نظر علوم طبیعی از دیگر کشورهای اروپایی عقب تر بود، علم و دانش نیز در کلاسیسم روسیه از جایگاه مهمی برخوردار بود. میخائل لامانوسوف در بیشتر قصیده های خود درباره منفعت علم و دانش سخن به میان می آورد. میخائیل لامانوسوف، آنتیوخ کانتیمیر، واسیلی تردیاکوفسکی، الکساندر سوماروکوف، گاوریلا درژواین و دنیس فانویزین نویسندگان برجسته کلاسیسم در ادبیات روسیه به شمار می روند. (همان: 169)

ب. سانتی مانتالیسم (сентиментализм ): در نیمه دوم قرن هجدهم در بسیاری از کشورهای اروپایی، مکتب سانتی مانتالیسم به وجود آمد. سانتی مانتالیسم هم مانند کلاسیسم در کل اروپا رواج پیدا کرد و در هر کشوری ویژگی های مخصوص به خود را داشت. احساس مهم ترین جایگاه را در نظر نویسندگان سانتی مانتالیست به خود اختصاص داده است. آثار اصلی سانتی مانتالیسم منثورند، مانند داستان بلند، رمان، سفرنامه. سانتی مانتالیسم در روسیه در سال‌های 60 قرن هجدهم به وجود آمد. در زمان پیدایش سانتی مانتالیسم در روسیه در مقایسه با کشورهای اروپای غربی، شرایط سیاسی و اجتماعی دیگری حاکم بود. قدرت سیاسی و اقتصادی مانند گذشته در دست اشراف و ملاکان بود، به همین دلیل بورژوآزها به وجودآورندگان سانتی مانتالیسم نبودند، بلکه اشراف بودند که این مکتب جدید را در روسیه به وجود آوردند. سانتی مانتالیسم روسیه را به دو دسته تقسیم می کنند: سانتی مانتالیسم دموکراتیک که بنیانگذار آن الکساندر رادیشف است؛ و سانتی مانتالیسم اشرافی که بنیانگذار آن نیکلای کارامزین است. نیکلای کارامزین را پدر سانتی مانتالیسم روسیه می نامند. معروف ترین آثار او عبارتند از: یوگنی و یولیا، لیزای بینوا، نامه های جهانگرد روسی. (همان: 179)

ج. رمانتیسم ( романтизм): رمانتیسم در دهه اول قرن نوزدهم میلادی در روسیه به وجود آمد. اندکی قبل از روسیه، رمانتیسم در اروپای غربی، پس از انقلاب بورژوآزی 1789 فرانسه، به وجود آمده بود. نویسندگان مترقی غرب از نتایج انقلاب راضی نبودند، زیرا انقلاب آزادی و عدالت اجتماعی را در حد انتظارشان به همراه نداشت. در مکتب رمانتیسم دو جریان وجود دارد: رمانتیسم مترقی و و رمانتیسم محافظه کار. از ویژگی های اصلی هر دو جریان این است که آرمان های نویسنده با واقعیت های زندگی مطابقت ندارد. نویسندگان رمانتیک در آثارشان، دنیای اطرافشان را توصیف نمی کنند، بلکه دنیای تخیلات خود را وصف می کنند. رمانتیک های مترقی (بایرون، ریلیف، پوشکین جوان و ... ) تلاش می کردند تا جامعه را متحول کرده و آرمان های خور را در جامعه محقق سازند. قهرمانان آثار آنها بسیار فعال و پرانرژی هستند. آثارشان خوشبینانه است و به آینده ای بهتر امیدوار بودند. اما نویسندگان رمانتیک محافظه کار (شاتوبریان، ژوکوفسکی و ... ) ترجیح می دادند تا از دنیای واقعی و ناراضی خارج شوند و به دنیای آرزوها و رویاهای مبهم خود بروند. آنها معتقد بودند که آرمانهایشان در زندگی قابل دستیابی نیست، به همین دلیل مبارزه در این راه بی ثمر است. (همان: 194)      

گفتار پنجم. مشاهیر ادبی

در سال 1682 با به سلطنت رسیدن پطر کبیر، غربی سازی و تشویق به غربی شدن آغاز شد و بویژه از تمدن آلمان و فرانسه تاثیر پذیرفتند. اعزام دانشجو و آوردن مربی آغاز می شود و این روند تا زمان الیزابت (یلیزاویتا) و کاترین دوم (یکاترینا) پی‌گیری می شود. با وجود اینکه پطر و جانشینانش به دنبال پیشرفت‌های فرهنگی بودند بر مردم ظلم و ستم روا می داشتند و تحصیلات و فرهنگ به اشراف و ثروتمندان محدود بود و برای مردم عادی تعلیم و تربیتی وجود نداشت. اما در قرن هجدهم تفکرات آزادی خواهی با وجود سانسورها به مطبوعات راه یافت و در همین زمان‌ها بود که الکساندر رادیشف سفرنامه ای از سنت پطربورگ به مسکو را منتشر کرد و در آن به روشنگری هایی در مورد حکومت دیکتاتوری و برده داری پرداخت که همین کتاب باعث تبعیدش به سیبری شد و اولین قربانی اصلاحات در روسیه است. شکست ناپلئون به بیداری ملی کمک می کند، تا حدی که نارضایتی ها سبب کودتای نافرجام افسران ارتش پس از مرگ الکساندر اول شد که البته توسط نیکلای اول در هم کوبیده شد. انقلابیون به سرعت سرکوب شدند، نیکلای اول بعد از شکست دادن انقلابیون حکومت دیکتاتوری شدیدی را حاکم گرداند. چیزی که روشن است تا پیش از قرن نوزدهم هیچ اشرافی که بتوان آن را در ادبیات جهان مطرح دانست در روسیه خلق نشده بود. کهن ترین کتاب‌های باقی مانده انجیل‌ها هستند. چیز دیگری که از گذشته باقی مانده بود سرودها و ترانه های مذهبی و غیر مذهبی بودند که سینه به سینه منتقل می شدند. (خبرگزاری ریانواستی، 21/11/1387).

آثار غیر مذهبی شامل 3 گروه هستند:

الف) ترانه های خرمن برداری، ترانه های عاشقانه، سرودهای عزاداری، جادوگری، چیستان‌ها

ب) روایات نیمه تاریخی که با افسانه ها آمیخته اند

ج) رمان‌های منثور آهنگین

یکی از این داستان‌ها که قدیمی ترین شاهکار مکتوب ادبیات روسیه شناخته می شود، سپاه ایگور است که داستان هجوم ناکام سپاه شاهزاده نووگوراد را بر پولووتسی‌های بیگانه در سال 1185 را بیان می کند. در زمان حکومت مغول‌ها تا شروع سلطنت پطر آثار ادبی قابل توجهی خلق نشد. از این زمان تعدادی ادعیه مذهبی، کتاب‌های آموزنده اخلاقی و زندگی قدیسین و نامه هایی به جا مانده است. در سال 1681 کشیشی به نام آواکوم به جرم بدعت در آتش سوزانده می شود، او زندگینامه خود را نوشته بود که این اولین اتوبیوگرافی موجود در زبان روسی است.

در اوایل قرن 16 بر پایه مناسک کلیسا درام‌هایی به وجود آمدند که در حد نمایشنامه های ناقص بود. درام های بعدی روسی تقلیدی از درام‌های آلمانی بودند که بوسیله گروه های تئاتر دوره گرد به روسیه آورده شده بود. در سال 1677 یک دسته از رمان‌های شوالیه گری از لهستانی ترجمه شد که در پیشرفت داستان‌های منثور بسیار مهم بود. پطر کبیر بانی رنسانس در روسیه بود. و پس از آن بود که روس ها شروع به تقلید از دانش کلاسیک یونان و روم و نئوکلاسیک‌های فرانسوی کردند و ارتباط با اروپائیان باعث تقلید شیوه های آنها در ادبیات شد. کم کم انواع باب های ادبی در ادبیات روسیه گشوده شد، نمایشنامه هایی به تقلید از آثار کورنی و راسین نگاشته شد و حماسه ها و تراژدی‌ها، مراثی و چکامه ها، حکایات، اشعار اجتماعی و آثار طنز آمیز با رعایت قواعد بوالو به صورت گسترده انتشار یافتند. حتی آثاری که برای تجلیل از پطر نوشته می شدند، به تقلید از ستایش نامه هایی بودند که از لوئی چهارم تالیف شده و به همین دلیل (تقلید) هیچ کدام از این آثار ارزش ادبی چندانی نداشتند.

تعداد اندکی از نویسندگان قرن هجدهم سزاوار آن هستند که از خود و آثارشان نامی برده شود. "آنتیوخ دمیتریویچ کانتمیر" که هجو نامه هایی برضد تعصبات کهن مذهبی و سبک‌سری های جدید می نوشت. "واسیلی کیریلوویچ ترتیاکوفسکی" که اشعار ضعیفی سرود و ترجمه های زیادی از فرانسه انجام داد، اما بیشتر شهرتش بخاطر تدوین نظریات نئوکلاسیک‌ها درباره شعر به زبان روسی بود. "میخائیل واسیلیویچ لامانوسوف" بنیانگذار واقعی ادبیات جدید روسی بود و قصاید باشکوهی در قالب نظم نو به زبان اسلاونیک سرود و به این ترتیب زبان روسی را غنا بخشید. "الکساندر پطروویچ سوماروکوف" نویسنده طنزنامه ها، حکایات و نقدهای ادبی است. او نویسنده نخستین درام کامل روسی یعنی تراژدی خورف استوار است. گاوریل رومانوویچ در ژاپن که اصل و نسب تاتاری داشت در کار خود تا مقام منشیگری کاترین دوم پیشرفت کرد، شهرت او بخاطر غزلیات، سرودهای مذهبی و چکامه هایش است. "دنیس ایوانوویچ فونویزین" شهرتش را مدیون دو کمدی اش است. سه نویسنده دیگر بودند که شیفته الهامات قلبی بودند، "نیکلای میخائیلوویچ کارامازین"، "واسیلی آندریوویچ ژوکوفسکی" و "ایوان آندرئیوویچ کریلف" بودند. فاصله بین سال 1820 که اولین اثر پوشکین منتشر شد و تا سال 1883 که تورگینف از دنیا رفت، عصر طلایی ادبیات روسی نامگذاری شده است. دو دهه نخست این دوره رمانتیسم خوانده می شود که در همین سال ها پوشکین ولرمانتوف اشعارشان را سرودند. در سال 1840 کم کم واقعگرایی جایگزین رمانتیسم شد، حتی برخی از آخرین آثار پوشکین رگه های واقعگرایی را نمایش می داد. ظهور گوگول و انتشار اولین اثرش در 1842 شروع واقعگرایی در ادبیات روسیه بود و همین سال ها بود که گوگول، تورگینف، داستایفسکی و تالستوی ادبیات روسیه را در ادبیات جهان مطرح کردند. واقعگرایی در ادبیات روسی به همدلی با رنج کشیدگان می پرداخت و بخاطر همین خصیصه از نوع فرانسوی آن متمایز است. پرارزش ترین آثار ادبی عصر طلائی روسی شامل رمان‌ها و اشعار غنایی است هرچند بسیاری از داستان‌‎های کوتاه، خاطرات و نمایشنامه های این دوره نیز بسیار ارزشمند است. در قرن نوزدهم بغیر از اشعار پوشکین و لرمانتوف فقط آثاری میانمایه باقی مانده است. "الکسی واسیلیوچ کالتسف" در رقابت با پوشکین اشعاری سرود اما بیشتر شهرتش بابت ترانه های عامیانه تصنعی او است. "فئودور ایوانوویچ توتچف" شاعر غنایی این عصر است که اشعاری با مضامین فلسفی و درباره طبیعت دارد. "الکسی کنستانتینوویچ تالستوی" بزرگترین شاعر طنز و هجو روس است. "آفاناسی آفاناسیویچ فت" مدافع ناب و نخستین شاعر پارناسیان فرانسوی و بیانگر اعتقاد هنر برای هنر بود و بالاخره می رسیم به "الکساندر سرگیویچ پوشکین" که به «بایرون روسیه» مشهور است. پوشکین بزرگترین سراینده منظومه های داستانی در ادبیات روسیه است. (همان)

داستان‌های پوشکین سراسر عشق‌های پرشور است. داستان‌ها حال و هوای شرقی دارند، زنان داستان‌ها زیبا و افسرده و مردان شهوانی و ناکام تصویر می شوند. پوشکین اشعارش را در هواخواهی از آزادی و لیبرالیسم سروده است اما بهترین اشعارش درباره عشق و طبیعتند و نمایشنامه های او درام واقعی نیستند، بلکه کما بیش بررسی‌های کوتاهی از شخصیت و موقعیت دراماتیک شناخته می شوند. مهمترین اثر نمایشی پوشکین «بوریس گادونوف» نام دارد که یک تراژدی تاریخی در قالب شعر آزاد است. این اثر نخستین گامی است که در زمینه تراژدی رمانتیک روسی برداشته شده است. عظمت و اهمیت شعر پوشکین در زبان روسی تا به حدی است که برخی صاحب نظرات معتقدند «زبان روسی به پوشکین به مراتب بیشتر مدیون است تا زبان انگلیسی به شکسپیر» و در آخر اینکه پوشکین شاعر مردمی ملت روسیه است.

میخائیل یوریویچ لرمانتوف شاعری بود که تحت تاثیر شیلر، بایرون و شلی قرار داشت. شاعری بود دارای روح عصیان و طغیان برضد استبداد، بر ضد هرگونه محدودیت آزادی فردی و برضد زشتی بی مایگی و بیهودگی زندگی. او در سال 1837 در مرگ پوشکین منظومه ای تند و آتشین سرود که باعث شد به قفقاز تبعید شود. لرمانتوف در رمان قهرمان دوران فرا رمانتیسم به سوی واقعگرایی طنزآمیز گرایش پیدا کرده است.

بهترین آثار رمان نویس مهم روسیه گوگول آمیزه ای عجیب و شگفتی آور از ژرفترین احساسات همدردی، واقعگرایی زنده و طنز پردازی نشاط آور است. او از یک سو با شخصیت‌های داستان‌هایش همدردی می کند، از طرف دیگر به آنها می خندد. او همه چیز را با دیدی رمانتیک، هیولاوار یا مسخ شده می بیند، شخصیت‌های داستان‌هایش علیرغم حقیقی بودن مانند آدمک‌ها هستند. او نویسنده ای اصلاح طلب است اما نه انقلابی، نویسنده قابل اهمیت دیگر روسیه "ایوان سرگیویچ تورگینف" است که در داستان‌ها و رمان‌هایش اغلب شرح واقعگرایانه زندگی مردم را با وصف غنائی طبیعت درهم می آمیزد. شیوه برخوردش با آدم‌های داستان تقریباً عینی است و به ندرت پرده از روح آنها کنار می زند. او در آفریدن قهرمانان زن استاد است و بیشتر مردان داستان‌هایش یا از زنان فروترند یا به آنها وابسته؛ تورگینف در برخی از آثارش طبقه متوسط را به عنوان نیروی رهایی بخش بالقوه کشور دانسته است، عمده شهرت تورگینف بر داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش استوار است. دیگر نویسنده بزرگ روس "فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی" در ابتدا تحت تاثیر گوگول و در آمیزش احساس همدردی با طبیعت گرایی توانا بود، اما به تدریج از سایه گوگول خارج شد. رمان‌های دوره آخرش از جنبه روانشناسی ژرف تر و از لحاظ عاطفی قوی تر از رمان‌های پیشین او هستند. او در شاهکار خود "برادران کارامازوف" ناکامی‌ها، زشتی‌ها، پستی‌ها و بویژه بیماری های روحی را با چیره دستی تشریح کرده و از پوشیده ترین مظاهر روح انسان پرده بر می دارد، اما با این وجود رمان‌های داستایفسکی بیش از حد بیمارگونه، سرشار از درد و امور غیر عادی و خلاف قاعده است. همدردی صمیمانه با آزردگان، اندیشه های ژرف، عشق به همه زندگان و دلبستگی صمیمانه به مذهب، محسناتی هستند که رمان‌های او را در شمار مدارک بزرگ انسانیت و مسیحیت جای داده اند و در میان تمام استادان داستان نویسی روسیه و جهان داستایفسکی روحانی ترین است.

دیگر داستان نویس بزرگ روسیه، "لـِف نیکلایویچ تالستوی" است. او همواره وجدانی بسیار زنده و فعال داشت. او همواره با کم مایگی ریاکاری و غربزدگی مخالف بود. تولستوی برخلاف داستایفسکی به رعایت نکات دستوری در هنگام نوشتن پایبند بود. شیوه او بازکاوی روح انسانی و تشریح کامل عوالم نفسانی است. تالستوی با آفرینش حماسه ملی روسیه "جنگ و صلح" تصویری گیرا و عظیم با غنایی شگفت انگیز از زندگی روس ها در اوایل سده نوزدهم ترسیم می کند. توانایی تالستوی در مقام یک کاوشگر و تحلیلگر زندگی و دردهای اجتماعی قابل انکار نیست و بعد از روسو هیچ نویسنده ای نتوانسته همپای تالستوی وجدان بشری را به خود آورد.

از اوایل دهه 1840 شکاف فکری میان اسلاو دوستان که به محافظه کاری، نسبت گروی مذهبی و ملیت گرایی اعتقاد داشتند و غربزدگان که به لیبرالیسم، دین زدایی و دوستی بیشتر با فرهنگ بیگانه معتقد بودند، کم کم عمیقتر شد. سرانجام یکی از اعضای سازمانی تندرو به نام "اداره ملت" در سال 1881 الکساندر دوم را به قتل رساند. دوره سلطنت الکساندر سوم نسبتاً آرام بود اما در اواخر قرن - نوزدهم جنبش‌های انقلابی و نارضایتی ها کم کم شروع شدند که همین مبارزات در نهایت به انقلاب سوسیالیستی انجامید.

در فاصله سال های 1883 و 1917 دو گرایش ادبی جریان داشت. یک گروه که شعار آنها مسئولیت اجتماعی و شیوه های مبتنی بر واقعگرایی و طبیعتگرایی است که راه رمان نویسان و نمایشنامه پردازان عصر طلایی را ادامه می دادند، گروه دوم به گرایش نوخواهی مشهور هستند که در مسیر زیبایی شناسی و نمادگرایی پیش می روند.

از گروه اول، "ولادیمیر گلاکتیونوویچ کورولنکو" نویسنده آزادیخواه و روزنامه نگار است که داستان‌هایش بیانگر همدردی او با ستمدیدگان است.

دیگر نویسنده گروه اول "آنتون پاولوویچ چخوف" می باشد. او همانند گوگول حس شوخ طبعی شگفت آوری دارد که با درک عمیق مصیبت زندگی همراه است. نخستین داستان‌هایش با آنکه طرح‌هایی شاد و خنده آور هستند اما از نظر قدرت ادراک فوق العاده هستند و پس از آن در یک دوره تمام نوشته هایش حزن انگیز و دردناکند و باز دوباره بارقه امید همزمان با تغییر وضع کشور بر دل آثارش تابید. او با اینکه راه درمان را نمی داند، اما دردها را به خوبی می شناسد و چشم به انقلاب آینده می دوزد. چخوف مفسر برجسته زمانه و سرزمین خویش است. "ماکسیم گورکی" دیگر نویسنده برجسته تاریخ روسیه است، سهم گورکی در ادبیات روس این است که او به کشف دنیای تازه ای در عالم مردم فرودست و مطرودشدگان اجتماعی دست یافت. آنچه می خواست بگوید آن بود که آوارگان و ولگردان بی سروپا چنان روح زیبایی دارند که نباید از یاد بشریت بروند. آثار گورکی از در به دری و سیه روزی جوانی او و ایمان به نیروی مردم و خوش بینی به آینده و عشق به زندگی الهام گرفته است و در عین حال با روح انقلابی و رمانتیک او عجین است. علاوه بر تمام هوشمندی و ظرافت ها نکات غیرقابل باوری هم در داستان‌های گورکی هست، آدم های بی سروپایی که بیش از اندازه زیرک و آگاهند.

پس از ثبات اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات بیشتر به ستایش رژیم تازه و شرح داستان‌های انقلابی و توصیف تلاش و مبارزه مردم و بیان امید به آینده اختصاص یافت. از سال 1917 تمام مظاهر ادبی تحت سانسور شدید بودند و به طور کلی شکل تبلیغاتی و تعلیمی داشتند در مجموع آثار خلق شده در زمان شوروی نتوانستند در ادبیات جهان جایگاهی احراز کنند.

از همان آغاز انقلاب شعر ابزار افزایش و ایجاد امید و شور و حرارت شد و باعث اوج گرفتن احساسات و هیجانات انقلابیون شد و مضمون های عمده زندگی طبقه کارگر، تجربیات و رویدادهای روستایی و شور و شوق بریدن از گذشته و برقراری نظامی نو بود. چهره های برجسته این جربان "سرگئی یسنین" شاعر روستاها و "ولادیمیر مایاکوفسکی" که از ادبیات بعنوان حربه اجتماعی استفاده می کرد، هستند و به دلیل استفاده از واژه ها و عبارات جاری در شعر روسی توانست با توده های مردم ارتباط برقرار کند. از شاعرانی که از قلم خود در جهت دلخوشی نظام حاکم استفاده نکردند، می توان از "باریس پاسترناک" و "آنا آخماتوا" نام برد که باریس پاسترناک به سبب نوشتن دکتر ژیواگو برنده جایزه نوبل شد. به طور کلی رمان و داستان کوتاه در مسیر همان گرایش‌هایی پیش رفته اند که شعر پیموده است و نویسندگانی چون "یوگنی زامیاتین"، "ایزاک بابل"، "الکسی تالستوی" و "الکساندرویچ شولوخوف" را می توان نام برد. در زمان شوروی در زمینه طنز آثار قابل مطرح کردن وجود ندارد، اما برخی قطعات شاد و خنده دار هستند که جنبه تعلیمی دارند.

طنز نویسان نیز در جهت هجو سرمایه داری می کوشیدند و همینطور مطالبی در تمسخر هرگونه سرمایه داری، مانند داستانی که یادگار سفری به آمریکا و به هجو این کشور پرداخته است. بزرگترین فکاهی نویس اتحاد شوروی "میخائیل میخائیلویچ زوشچنکو" است که با داستان‌ها و طرح‌های کوتاهش سبب تمسخر فساد کمونیستی، تشریفات اداری، علم و نظایر آن می پردازد، آثار او در مطبوعات کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و خود او هم در سال 1946 از ادبیات شوروی "پاکسازی" شد.

از سال های 30 تا 70 قرن بیستم، برخی از  نویسندگان به مبارزه با رئالیسم سوسیالیستی برخاستند و بین آنها میتوان به نویسندگان صاحب نامی مانند "آلكساندر سولژنیتسین" و "باریس پاسترناک"، شاعرانی مانند "یوگنی یفتوشنكو" و "یوسیف برودسكی "اشاره نمود. دیگران مانند "میخاییل شولوخوف" راه دیگری به غیر از كنار آمدن با سسیتسم ندیدند. شاعران بزرگی مانند "ولادیمیر مایاكوفسكی" و "سرگی یسنین" راهی به غیر از خودكشی نیافتند. آنان که زنده ماندند یا جلای وطن کردند و یا آثارشان چاپ نشد. داستان‌های كوتاه "ایوان بونین" و رمان‌های "ولادیمیر نابوكوف"، آثار "باریس پاسترناک" و "میخاییل بولگاكوف" و شعرهای "آنا آخماتووا" از این دست هستند.

میخائیل آلکساندروویچ شولوخف (۲۱ فوریه ۱۹۰۵ - ۲۴ مه ۱۹۸۴) نویسنده روس و برنده جایزه ادبی نوبل بود. وی به سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی ساده‌ای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود. در سال ۱۹۱۸ به سبب در گرفتن جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی بطرز محسوسی آشکار است. وی نویسنده‌ای واقع‌باور بود و در داستان‌هایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداخته ‌است. رمان حماسی «دن آرام» از مهم‌ترین آثار وی به شمار می‌رود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» می‌باشد. شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی شد و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد.

آنّا آخماتووا، با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو ‏ (۱۸۸۹-۱۹۶۶) شاعر و نویسنده اهل روسیه بود. او یکی از بنیان‌گذاران مکتب شعری آکمه‌ئیسم (اوج‌گرایی) است. او همسر نیکولای گومیلیف شاعر و مادر لِف گومیلیف نویسنده و مردم‌شناس است. بن‌مایه‌های اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواری‌ها و تلخی‌های زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل می‌دهد. هر چند اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به تنگ آمده از دیکتاتوری تزار به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) بپیوندد، اما از همان آغاز هم‌راهی چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابق‌اش و فضای خفقان‌آوری که حکومت استالین حکم‌فرما کرده بود در صف ناراضیان جای گرفت. طی سال‌های بعد، در دهه سی میلادی، هر چند تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس پوشکین پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکین‌شناسی شد و مقالات متعددی از او در مورد پوشکین منتشر شد. سه کتاب نیز در بارهٔ پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتاب‌های‌اش اجازه چاپ مجدد می‌گیرد. سال‌های آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت به‌سر می‌برد. سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را به‌طور کامل به‌دست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو درگذشت. او پس از مرگ بزرگ‌ترین شاعر زن روسیه نامیده شد.

ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف ( ۲۳ آوریل ۱۸۹۹، سنت پیترزبورگ - ۲ جولای ۱۹۷۷، مونترو) نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغ‌التحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. ناباکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ۱۹۵۵ میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد. تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۷، ناباکوف ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده بود.

بوریس پاسترناک (1960-1890) از شاعران و نویسندگان روس بود که موفق به دریافت جوایز ادبی شد. شهرت وی در بیرون از روسیه بیشتر به خاطر رمان دکتر ژیواگو است ولی شهرت او در خود روسیه بیشتر به عنوان یک شاعر است. بوریس در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رسانید و در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکدهٔ فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یکسال بعد، پاسترناک به فلسفه بی‌علاقه می‌شود و فعالیت ادبی خود را آغاز می‌کند. آشنایی او با نمایندگان برجسته نمادگرایی و فوتوریسم، از جمله ولادیمیر مایاکوفسکی زمینه ساز چاپ پنج شعر در سال‌نامه «لیریکا» می‌شود. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که وی از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد بیش از ده مجموعه شعر توسط وی منشر شد که این قضیه باعث گردید تا در اولین کنگرهٔ نویسندگان در سال۱۹۳۴، پاسترناک بزرگ‌ترین شاعر معاصر روس معرفی گردد.

در سال ۱۹۴۱، با آغاز جنگ جهانی دوم پاسترناک به شهر چیستاپل نقل مکان می‌کند. در این زمان به نوشتن اشعار میهن‌پرستانه مثل «قصه ترسناک» و «پاسگاه مرزی» می‌پردازد و به عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام می‌شود.در سال ۱۹۴۶ پاسترناک کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان دکتر ژیواگو را آغاز می کند. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ می‌شود و باعث می‌شود که جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب پاسترناک شود، هرچند به دلیل واکنش تند حکومت وی از بیم طرد شدن از میهن از دریافت جایزه نوبل خودداری می‌کند. در تاریخ ۳۰ مه ۱۹۶۰ باریس لئانیدویچ پاسترناک در اثر سرطان ریه در پردلکینا چشم از جهان فرو بست.

معرفی مختصر تعدادی از نویسندگان معاصر روسیه (آریانپور، 1390):

بوریس آکونین: نویسنده، متولد ۲۰ ماه مه سال ۱۹۵۶، نام اصلی: گئورگی شالوویچ چخارتیشویلی، ساکن مسکو، زبان‌شناس، نویسنده و مقاله نویس و مترجم تعداد زیادی از آثار نویسندگان خارجی و سردبیر کتاب چند جلدی «آناتولوژی ادبیات ژاپن». از جمله آثار او می‌توان از رمان‌های بزرگ و داستان‌های کوتاهی مانند «شرق و غرب»، «اسیر آبرو»، «نجات دهنده میهن»، «شهوت و وظیفه» و تعداد زیاد دیگری نام برد.

ناتالیا داویدووا: یکی از نویسندگان جالب معاصر روسیه به حساب می‌آید. از سری داستان‌های کوتاه او می‌توان از «عشق اول من، چطوری؟» «گرد و غبار و باد»، «سه روز، سه بار زنگ»، «فدرو و تانیا» و غیره نام برد.

فاضل اسکندر: فاضل اسکندر در ۶ ماه مارس سال ۱۹۲۹ در سوخومی (آبخازی) در خانواده‌ی یک ایرانی متولد شد. پدرش کارخانه آجرسازی داشت، در سال ۱۹۳۸ از اتحاد شوروی تبعید شد. آموزش و پرورش نویسنده آینده را خویشاوندان مادرش به‌عهده گرفتند، فاضل مدرسه را در آبخازی به پایان رساند و سپس وارد انستیتوی کتابداری مسکو شد، اما در سال ۱۹۵۱ تغییر رشته داد و در انستیتوی ادبیات به نام ماکسیم گورکی به تحصیلات خود ادامه داد، از بین آثار او می‌توان از اشعار، داستان‌های کوتاه و بلند، رمان‌ها و سناریو نام برد. از جمله داستان‌های کوتاه او: پیرمرد و پیرزن، مهمان ناخوانده، آدم‌ها و کرم ابریشم، چراغ قرمز، نگاه، زنی با شمعی در دست و سری افکنده

گفتار ششم. ادبیات معاصر نوجوانان و جوانان (گروه سنی ۱۸-۱۵)

۱. آبراموف، «دیوار» داستان بلند چاپ سال ۱۹۹۰

۲. آستافیف، «لیودوچکا» داستان کوتاه، چاپ ۱۹۸۹

۳. بوچارووا، «دوست» داستان بلند، چاپ سال ۲۰۰۴

۴. وارونوف، «فرار به هند» - رومان، چاپ سال ۲۰۰۱

۵. ژلزنیکوف، «مترسک -۲ و یا بازی شب پر‌ها»، داستان بلند، چاپ ۲۰۰۱

۶. زلوتوخا، «آخرین کمونیست»، چاپ سال ۲۰۰۰

۷. لیخانوف، «هیچ کس»، رمان، چاپ سال ۲۰۰۰

۸. لیخانوف، «عروسک شکسته» رمان، چاپ سال ۲۰۰۲

۹. کراپیوین، «نوه مادربزرگ و برادرانش»، چاپ سال ۲۰۰۱

۱۰. سیمونووا، «دایره»، داستان بلند، چاپ سال ۱۹۹۰

۱۱. شرباکووا، «دختر و پسر» رمان، چاپ سال ۲۰۰۱ «ماجرای عاشقانه» چاپ سال ۱۹۹۵

۱۲. کوروتکوف، «عشق وحشی»، رمان، چاپ سال ۱۹۹۸

۱۳. توچکوف، «مرگ از طریق اینترنت» چاپ سال ۱۹۹۸

نویسندگان برجسته نثرنویس ده سال اخیر روسیه به شرح زیر می باشند:

۱. ولادیمیر ماکانین، رمان «زیر زمین و یا قهرمان زمان ما»، چاپ سال ۱۹۹۸

۲. لودمیلا پطروشفسکایا، داستان‌های کوتاه «سپاسگزاری از زندگی»، چاپ سال ۲۰۰۴

۳. تاتیانا اوستینووا، رمان «فرشته شخصی»، چاپ سال ۲۰۰۴

۴. سرگی بولمات، رمان «بخودی خود»، چاپ سال ۲۰۰۰

۵. ایرینا دنژکینا، رمان «بدش به من!»، چاپ سال ۲۰۰۲

6. تاتیانا بوچارووا، داستان بلند «دوست».

کتابشناسی

  1. Engelmann,KurtE(2008).Russia,microsoft®student 2009[DVD].redmond,WA: Corporation Microsoft.
  2. پهلوانوا، کا ای، لبدیوا، ام ان (1383). دستور تصویری زبان روسی، برگردان علیرضا اکبری پور
  3. کریمی مطهر، جان اله (بهار و تابستان 1382). بررسی اجمالی چگونگی پیدایش و گسترش تاریخ ادبیات روسیه، پژوهش زبان‌های خارجی، شماره 14

نیز نگاه کنید به

روسیه ، تاریخ روسیه