نیکلای واسیلیویچ گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول(به روسی Никола́й Васи́льевич Го́голь)، در نخستین روز از ماه آوریل ۱۸۰۹ میلادی در روستای بالشیه ساروچنیستی در ایالت پولتاوا در اوکراین به دنیا آمد. گوگول بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی و یکی از بزرگترین طنزپردازان جهان است .
شرح زندگی شخصی
دوران کودکی خود را در املاک پدری در دهکده واسیلیفکا سپری کرد و در ۱۸۱۸ میلادی به مدرسه رفت. سپس در دبیرستان علوم عالی شهر نیژین مشغول به تحصیل شد. در دوران دبیرستان بود که استعدادها و توانایی او در نظم و نثر شکوفا شد و نویسندگی را شروع کرد. پس از پایان دوره دبیرستان تصمیم گرفت به سنپترزبورگ برود و در آنجا شغل دولتی ردهبالایی را برای خود دست و پا کند اما به خواستهاش نرسید و شغلی بیشتر از یک کارمند ساده بهدست نیاورد.
شکست در نوشتن و دلسرد از ادبیات
گوگول در ۱۸۲۹ میلادی منظومه «هانس کوشل گارتن» را که در دوران دبیرستان خود سروده بود، منتشر کرد اما این کتاب با موفقیت روبهرو نشد به گونهای که نسخههای بسیار زیادی از کتاب خود را خرید و آنها را سوزاند. این شکست او را سخت از ادبیات و داستاننویسی دلسرد کرد اما سرخوردگی او مدت زیادی طول نکشید و کوشید تا اوقات فراغت خود را به نوشتن اختصاص دهد. به همین دلیل هم آنچه از مناظر طبیعی و بکر و زندگی ساده و زیبای روستایی در اوکراین را به یاد میآورد با افسانههای قدیمی و ادبیات عامه اوکراین تلفیق کرد و روی کاغذ آورد.
موفقیت در عرصه نویسندگی
این نویسنده روس که از سالهای دور رویای دیدار با الکساندر پوشکین را داشت در ۱۸۳۱ میلادی با انتشار داستانهای منثور «شب هایی در قصبه نزدیک دیانکا» تحسین او را برانگیخت و به شهرت رسید و به نویسندهای موفق و پرکار تبدیل شد. این داستانها به صورت جریانی افسانهای و قصه وار زندگی بی غم و اندوه و خوش مردم را به تصویر میکشید و این اثر نشان دهنده عشق بسیار گوگول به زادگاهش و مردم آنجاست. در این اثر خبری از خندههای تلخ و توأم با اشک که در مجموعه بعدی داستانهای او وجود دارد، نیست.
به همین دلیل هم با پوشکین دیدار کرد و کم کم وارد محافل ادبی شد تا اینکه در ۱۸۳۵ میلادی چهار عنوان کتاب منتشر کرد و در همان سالها بود که او را به عنوان هوشیارترین و ماهرترین داستاننویس روسیه معرفی کردند. گوگول در ۱۸۳۶ میلادی همزمان با نگارش «داستانهای پترزبورگی» مانند داستانهای دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و شنل، مشغول نوشتن نمایشنامه «بازرس» شد که در همان سال روی صحنه رفت اما با انتقادهایی هم مواجه شد. گوگول در داستانهای پترزبورگی به عنوان روایتگری که عمق تضادهای اجتماعی را دیده و درک کرده، مینویسد و اما در جایی نوشت:
من در بازرس، عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در تودهای گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسخر بگیرم.
اوج فعالیتهای نویسندگی
گوگول در دورهای که با انتقادهای زیادی مواجه شده بود به همین دلیل به رم رفت تا با تمرکز به کار خود ادامه دهد و مدتی بعد در ۱۸۴۱ میلادی توانست، نگارش جلد اول کتاب «نفوس مرده» را به پایان برساند و پس از بازگشت به روسیه این کتاب را چاپ کرد. در این اثر گوگول تصویر غم انگیزی از بحران اقتصادی، اجتماعی و معنوی نظام سرواژ و رعیت داری را نشان میدهد و در همان زمان که ماهیت درنده خوی گرایشهای سرمایه داری در روسیه در حال پا گرفتن بود، آنها را آشکار ساخت.از داستایوفسکی، چخوف و تولستوی تا تورگنیف و نکرسوف همه خود را شاگردان مکتب گوگول میدانستند.
انتشار کتاب نفوس مرده اوج فعالیت گوگول بود و با استقبالی همگانی و بیسابقه مواجه شد اما محافظهکاران همچنان به چشم هجونویس و افترازن به او نگاه میکردند و همین مسأله بر وضعیت روحی او تأثیرات منفی گذاشت و این نویسنده در کارش دچار تزلزل شد اما از کار دست نکشید و ۱۸۴۷ میلادی کتاب «قطعات برگزیده از نامهنگاری با دوستان» را منتشر کرد.
سبک نویسندگی
گوگول از جامعه دهقانی و خرده مالکی روسیه سر بر آورد و در جوانی راهی پایتخت شد اما آنچه این نویسنده جوان در ذهنش از پایتخت و جامعه نیمه صنعتی روسیه ساخته و پرداخته بود، زمین تا آسمان با چیزهایی که می دید، متفاوت بود. او پایتخت را درگیر بیماریهای کشنده و مهلکی دید که هرآن، خطر ازهمپاشیدگی و انقلاب اجتماعی را یادآور می شد.
این نویسنده روس با ساختار عریض، طویل و ناکارآمد اداری مواجه بود؛ یعنی بوروکراسی خشک و پیچیدهای که هیچ فردی نمیتوانست، دقیقا بگوید چه وظیفهای دارد و برای کشور چه کار می کند. او به هرجا که می رفت و شغل هر که را که می پرسید با پاسخ یکسانی مواجه شد؛ همه می گفتند کارمند. به همین دلیل هم تیپ کارمند تقریباً در بیشتر کارهای گوگول شخصیت غالب داستان است. او این کارمندها را به هجو و هزل می گیرد و فسادهای مولود این طبقه را با زبان گزنده و چاشنی شوخی افشاء میکند.
گوگول به قدری طبیعی و با جزئیات ریز صحنههای داستان را ترسیم میکند که هنگامی که در یکی از داستان های خود مخاطب با دماغی که لباس رسمی پوشیده است و روی کالسکه به سر کار می رود، مواجه میشود یک لحظه شک می کند که این اتفاق واقعاً افتاده است یا یک شوخی دیگر است.
گوگول معضلات و مفاسد جامعه روسیه را تهدیدی برای بقای روسیه و وضع موجودش میدانست و به همین خاطر به عریان سازی و افشای این مفاسد میپرداخت تا شاید بتواند از تغییرات و طوفانهای ناگهانی جلوگیری شود.
سرانجام گوگول
او بعد از این، داستان ها و نمایشنامه های متعددی نوشت که همگی در زمره ی آثار موفق ادبیات روسیه قرار دارند. وی در شب 24 فوریه ی 1852 برخی از دست نویس های خود را سوزاند. اندکی پس از این اتفاق، نیکلای گوگول به بستر رفت، هیچ غذایی نخورد و نه روز بعد چشم از جهان فرو بست[۱].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(1398). نیکلای گوگول؛ آینه تمام نما از جامعه روسیه. قابل بازیابی از https://www.irna.ir/news/83700333/-