مشاهیر ادبی روسیه
در سال 1682 با به سلطنت رسیدن پتر کبیر، غربی سازی و تشویق به غربی شدن آغاز شد و بویژه از تمدن آلمان و فرانسه تاثیر پذیرفتند. اعزام دانشجو و آوردن مربی آغاز میشود و این روند تا زمان الیزابت (یلیزاویتا) و کاترین دوم (یکاترینا) پیگیری میشود. با وجود اینکه پتر و جانشینانش به دنبال پیشرفتهای فرهنگی بودند بر مردم ظلم و ستم روا میداشتند و تحصیلات و فرهنگ به اشراف و ثروتمندان محدود بود و برای مردم عادی تعلیم و تربیتی وجود نداشت. اما در قرن هجدهم تفکرات آزادی خواهی با وجود سانسورها به مطبوعات راه یافت و در همین زمانها بود که الکساندر رادیشف سفرنامهای از سنت پتربورگ به مسکو را منتشر کرد و در آن به روشنگریهایی در مورد حکومت دیکتاتوری و برده داری پرداخت که همین کتاب باعث تبعیدش به سیبری شد و اولین قربانی اصلاحات در روسیه است. شکست ناپلئون به بیداری ملی کمک میکند، تا حدی که نارضایتیها سبب کودتای نافرجام افسران ارتش پس از مرگ الکساندر اول شد که البته توسط نیکلای اول در هم کوبیده شد. انقلابیون به سرعت سرکوب شدند، نیکلای اول بعد از شکست دادن انقلابیون حکومت دیکتاتوری شدیدی را حاکم گرداند. چیزی که روشن است تا پیش از قرن نوزدهم هیچ اشرافی که بتوان آن را در ادبیات جهان مطرح دانست در روسیه خلق نشده بود. کهنترین کتابهای باقی مانده انجیلها هستند. چیز دیگری که از گذشته باقی مانده بود سرودها و ترانههای مذهبی و غیر مذهبی بودند که سینه به سینه منتقل میشدند.[۱]
آثار غیر مذهبی شامل 3 گروه هستند:
- ترانههای خرمن برداری، ترانههای عاشقانه، سرودهای عزاداری، جادوگری، چیستانها؛
- روایات نیمه تاریخی که با افسانهها آمیختهاند؛
- رمانهای منثور آهنگین.
یکی از این داستانها که قدیمیترین شاهکار مکتوب ادبیات روسیه شناخته میشود، سپاه ایگور است که داستان هجوم ناکام سپاه شاهزاده نووگوراد را بر پولووتسیهای بیگانه در سال 1185 را بیان میکند.
در زمان حکومت مغولها تا شروع سلطنت پتر آثار ادبی قابل توجهی خلق نشد. از این زمان تعدادی ادعیه مذهبی، کتابهای آموزنده اخلاقی و زندگی قدیسین و نامههایی به جا مانده است. در سال 1681 کشیشی به نام آواکوم به جرم بدعت در آتش سوزانده میشود، او زندگینامه خود را نوشته بود که این اولین اتوبیوگرافی موجود در زبان روسی است.
در اوایل قرن 16 بر پایه مناسک کلیسا درامهایی به وجود آمدند که در حد نمایشنامههای ناقص بود. درامهای بعدی روسی تقلیدی از درامهای آلمانی بودند که بوسیله گروههای تئاتر دوره گرد به روسیه آورده شده بود. در سال 1677 یک دسته از رمانهای شوالیه گری از لهستانی ترجمه شد که در پیشرفت داستانهای منثور بسیار مهم بود. پتر کبیر بانی رنسانس در روسیه بود. و پس از آن بود که روسها شروع به تقلید از دانش کلاسیک یونان و روم و نئوکلاسیکهای فرانسوی کردند و ارتباط با اروپائیان باعث تقلید شیوههای آنها در ادبیات شد. کم کم انواع بابهای ادبی در ادبیات روسیه گشوده شد، نمایشنامههایی به تقلید از آثار کورنی و راسین نگاشته شد و حماسهها و تراژدیها، مراثی و چکامهها، حکایات، اشعار اجتماعی و آثار طنز آمیز با رعایت قواعد بوالو به صورت گسترده انتشار یافتند. حتی آثاری که برای تجلیل از پتر نوشته میشدند، به تقلید از ستایش نامههایی بودند که از لوئی چهارم تالیف شده و به همین دلیل (تقلید) هیچ کدام از این آثار ارزش ادبی چندانی نداشتند.
تعداد اندکی از نویسندگان قرن هجدهم سزاوار آن هستند که از خود و آثارشان نامی برده شود. «آنتیوخ دمیتریویچ کانتمیر» که هجو نامههایی برضد تعصبات کهن مذهبی و سبکسریهای جدید مینوشت. «واسیلی کیریلوویچ ترتیاکوفسکی» که اشعار ضعیفی سرود و ترجمههای زیادی از فرانسه انجام داد، اما بیشتر شهرتش بخاطر تدوین نظریات نئوکلاسیکها درباره شعر به زبان روسی بود. «میخائیل واسیلیویچ لامانوسوف» بنیانگذار واقعی ادبیات جدید روسی بود و قصاید باشکوهی در قالب نظم نو به زبان اسلاونیک سرود و به این ترتیب زبان روسی را غنا بخشید. «الکساندر پتروویچ سوماروکوف» نویسنده طنزنامهها، حکایات و نقدهای ادبی است. او نویسنده نخستین درام کامل روسی یعنی تراژدی خورف استوار است. گاوریل رومانوویچ در ژاپن که اصل و نسب تاتاری داشت در کار خود تا مقام منشیگری کاترین دوم پیشرفت کرد، شهرت او بخاطر غزلیات، سرودهای مذهبی و چکامههایش است. «دنیس ایوانوویچ فونویزین» شهرتش را مدیون دو کمدیاش است. سه نویسنده دیگر بودند که شیفته الهامات قلبی بودند، «نیکلای میخائیلوویچ کارامازین»، «واسیلی آندریوویچ ژوکوفسکی» و «ایوان آندرئیوویچ کریلف» بودند. فاصله بین سال 1820 که اولین اثر پوشکین منتشر شد و تا سال 1883 که تورگینف از دنیا رفت، عصر طلایی ادبیات روسی نامگذاری شده است. دو دهه نخست این دوره رمانتیسم خوانده میشود که در همین سالها پوشکین ولرمانتوف اشعارشان را سرودند. در سال 1840 کم کم واقعگرایی جایگزین رمانتیسم شد، حتی برخی از آخرین آثار پوشکین رگههای واقعگرایی را نمایش میداد. ظهور گوگول و انتشار اولین اثرش در 1842 شروع واقعگرایی در ادبیات روسیه بود و همین سالها بود که گوگول، تورگینف، داستایفسکی و تالستوی ادبیات روسیه را در ادبیات جهان مطرح کردند. واقعگرایی در ادبیات روسی به همدلی با رنج کشیدگان میپرداخت و بخاطر همین خصیصه از نوع فرانسوی آن متمایز است. پرارزشترین آثار ادبی عصر طلائی روسی شامل رمانها و اشعار غنایی است هرچند بسیاری از داستانهای کوتاه، خاطرات و نمایشنامههای این دوره نیز بسیار ارزشمند است. در قرن نوزدهم بغیر از اشعار پوشکین و لرمانتوف فقط آثاری میانمایه باقی مانده است. «الکسی واسیلیوچ کالتسف» در رقابت با پوشکین اشعاری سرود اما بیشتر شهرتش بابت ترانههای عامیانه تصنعی او است. «فئودور ایوانوویچ توتچف» شاعر غنایی این عصر است که اشعاری با مضامین فلسفی و درباره طبیعت دارد. «الکسی کنستانتینوویچ تالستوی» بزرگترین شاعر طنز و هجو روس است. «آفاناسی آفاناسیویچ فت» مدافع ناب و نخستین شاعر پارناسیان فرانسوی و بیانگر اعتقاد هنر برای هنر بود و بالاخره میرسیم به «الکساندر سرگیویچ پوشکین» که به «بایرون روسیه» مشهور است. پوشکین بزرگترین سراینده منظومههای داستانی در ادبیات روسیه است.[۱]
داستانهای پوشکین سراسر عشقهای پرشور است. داستانها حال و هوای شرقی دارند، زنان داستانها زیبا و افسرده و مردان شهوانی و ناکام تصویر میشوند. پوشکین اشعارش را در هواخواهی از آزادی و لیبرالیسم سروده است اما بهترین اشعارش درباره عشق و طبیعتند و نمایشنامههای او درام واقعی نیستند، بلکه کما بیش بررسیهای کوتاهی از شخصیت و موقعیت دراماتیک شناخته میشوند. مهمترین اثر نمایشی پوشکین «بوریس گادونوف» نام دارد که یک تراژدی تاریخی در قالب شعر آزاد است. این اثر نخستین گامی است که در زمینه تراژدی رمانتیک روسی برداشته شده است. عظمت و اهمیت شعر پوشکین در زبان روسی تا به حدی است که برخی صاحب نظرات معتقدند «زبان روسی به پوشکین به مراتب بیشتر مدیون است تا زبان انگلیسی به شکسپیر» و در آخر اینکه پوشکین شاعر مردمی ملت روسیه است.
میخائیل یوریویچ لرمانتوف شاعری بود که تحت تاثیر شیلر، بایرون و شلی قرار داشت. شاعری بود دارای روح عصیان و طغیان برضد استبداد، بر ضد هرگونه محدودیت آزادی فردی و برضد زشتی بی مایگی و بیهودگی زندگی. او در سال 1837 در مرگ پوشکین منظومهای تند و آتشین سرود که باعث شد به قفقاز تبعید شود. لرمانتوف در رمان قهرمان دوران فرا رمانتیسم به سوی واقعگرایی طنزآمیز گرایش پیدا کرده است.
بهترین آثار رمان نویس مهم روسیه گوگول آمیزهای عجیب و شگفتی آور از ژرفترین احساسات همدردی، واقعگرایی زنده و طنز پردازی نشاط آور است. او از یک سو با شخصیتهای داستانهایش همدردی میکند، از طرف دیگر به آنها میخندد. او همه چیز را با دیدی رمانتیک، هیولاوار یا مسخ شده میبیند، شخصیتهای داستانهایش علیرغم حقیقی بودن مانند آدمکها هستند. او نویسندهای اصلاح طلب است اما نه انقلابی، نویسنده قابل اهمیت دیگر روسیه «ایوان سرگیویچ تورگینف» است که در داستانها و رمانهایش اغلب شرح واقعگرایانه زندگی مردم را با وصف غنائی طبیعت درهم میآمیزد. شیوه برخوردش با آدمهای داستان تقریباً عینی است و به ندرت پرده از روح آنها کنار میزند. او در آفریدن قهرمانان زن استاد است و بیشتر مردان داستانهایش یا از زنان فروترند یا به آنها وابسته؛ تورگینف در برخی از آثارش طبقه متوسط را به عنوان نیروی رهایی بخش بالقوه کشور دانسته است، عمده شهرت تورگینف بر داستانهای کوتاه و رمانهایش استوار است. دیگر نویسنده بزرگ روس «فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی» در ابتدا تحت تاثیر گوگول و در آمیزش احساس همدردی با طبیعت گرایی توانا بود، اما به تدریج از سایه گوگول خارج شد. رمانهای دوره آخرش از جنبه روانشناسی ژرفتر و از لحاظ عاطفی قویتر از رمانهای پیشین او هستند. او در شاهکار خود «برادران کارامازوف» ناکامیها، زشتیها، پستیها و بویژه بیماریهای روحی را با چیره دستی تشریح کرده و از پوشیدهترین مظاهر روح انسان پرده بر میدارد، اما با این وجود رمانهای داستایفسکی بیش از حد بیمارگونه، سرشار از درد و امور غیر عادی و خلاف قاعده است. همدردی صمیمانه با آزردگان، اندیشههای ژرف، عشق به همه زندگان و دلبستگی صمیمانه به مذهب، محسناتی هستند که رمانهای او را در شمار مدارک بزرگ انسانیت و مسیحیت جای دادهاند و در میان تمام استادان داستان نویسی روسیه و جهان داستایفسکی روحانیترین است.
دیگر داستان نویس بزرگ روسیه، «لـِف نیکلایویچ تالستوی» است. او همواره وجدانی بسیار زنده و فعال داشت. او همواره با کم مایگی ریاکاری و غربزدگی مخالف بود. تولستوی برخلاف داستایفسکی به رعایت نکات دستوری در هنگام نوشتن پایبند بود. شیوه او بازکاوی روح انسانی و تشریح کامل عوالم نفسانی است. تالستوی با آفرینش حماسه ملی روسیه «جنگ و صلح» تصویری گیرا و عظیم با غنایی شگفت انگیز از زندگی روسها در اوایل سده نوزدهم ترسیم میکند. توانایی تالستوی در مقام یک کاوشگر و تحلیلگر زندگی و دردهای اجتماعی قابل انکار نیست و بعد از روسو هیچ نویسندهای نتوانسته همپای تالستوی وجدان بشری را به خود آورد.
از اوایل دهه 1840 شکاف فکری میان اسلاو دوستان که به محافظه کاری، نسبت گروی مذهبی و ملیت گرایی اعتقاد داشتند و غربزدگان که به لیبرالیسم، دین زدایی و دوستی بیشتر با فرهنگ بیگانه معتقد بودند، کم کم عمیقتر شد. سرانجام یکی از اعضای سازمانی تندرو به نام «اداره ملت» در سال 1881 الکساندر دوم را به قتل رساند. دوره سلطنت الکساندر سوم نسبتاً آرام بود اما در اواخر قرن - نوزدهم جنبشهای انقلابی و نارضایتیها کم کم شروع شدند که همین مبارزات در نهایت به انقلاب سوسیالیستی انجامید.
در فاصله سالهای 1883 و 1917 دو گرایش ادبی جریان داشت. یک گروه که شعار آنها مسئولیت اجتماعی و شیوههای مبتنی بر واقعگرایی و طبیعتگرایی است که راه رمان نویسان و نمایشنامه پردازان عصر طلایی را ادامه میدادند، گروه دوم به گرایش نوخواهی مشهور هستند که در مسیر زیبایی شناسی و نمادگرایی پیش میروند.
از گروه اول، «ولادیمیر گلاکتیونوویچ کورولنکو» نویسنده آزادیخواه و روزنامه نگار است که داستانهایش بیانگر همدردی او با ستمدیدگان است.
دیگر نویسنده گروه اول «آنتون پاولوویچ چخوف» میباشد. او همانند گوگول حس شوخ طبعی شگفت آوری دارد که با درک عمیق مصیبت زندگی همراه است. نخستین داستانهایش با آنکه طرحهایی شاد و خنده آور هستند اما از نظر قدرت ادراک فوق العاده هستند و پس از آن در یک دوره تمام نوشتههایش حزن انگیز و دردناکند و باز دوباره بارقه امید همزمان با تغییر وضع کشور بر دل آثارش تابید. او با اینکه راه درمان را نمیداند، اما دردها را به خوبی میشناسد و چشم به انقلاب آینده میدوزد. چخوف مفسر برجسته زمانه و سرزمین خویش است. «ماکسیم گورکی» دیگر نویسنده برجسته تاریخ روسیه است، سهم گورکی در ادبیات روس این است که او به کشف دنیای تازهای در عالم مردم فرودست و مطرودشدگان اجتماعی دست یافت. آنچه میخواست بگوید آن بود که آوارگان و ولگردان بی سروپا چنان روح زیبایی دارند که نباید از یاد بشریت بروند. آثار گورکی از در به دری و سیه روزی جوانی او و ایمان به نیروی مردم و خوش بینی به آینده و عشق به زندگی الهام گرفته است و در عین حال با روح انقلابی و رمانتیک او عجین است. علاوه بر تمام هوشمندی و ظرافتها نکات غیرقابل باوری هم در داستانهای گورکی هست، آدمهای بی سروپایی که بیش از اندازه زیرک و آگاهند.
پس از ثبات اتحاد جماهیر شوروی، ادبیات بیشتر به ستایش رژیم تازه و شرح داستانهای انقلابی و توصیف تلاش و مبارزه مردم و بیان امید به آینده اختصاص یافت. از سال 1917 تمام مظاهر ادبی تحت سانسور شدید بودند و به طور کلی شکل تبلیغاتی و تعلیمیداشتند در مجموع آثار خلق شده در زمان شوروی نتوانستند در ادبیات جهان جایگاهی احراز کنند. از همان آغاز انقلاب شعر ابزار افزایش و ایجاد امید و شور و حرارت شد و باعث اوج گرفتن احساسات و هیجانات انقلابیون شد و مضمونهای عمده زندگی طبقه کارگر، تجربیات و رویدادهای روستایی و شور و شوق بریدن از گذشته و برقراری نظامی نو بود. چهرههای برجسته این جربان «سرگئی یسنین» شاعر روستاها و «ولادیمیر مایاکوفسکی» که از ادبیات بعنوان حربه اجتماعی استفاده میکرد، هستند و به دلیل استفاده از واژهها و عبارات جاری در شعر روسی توانست با تودههای مردم ارتباط برقرار کند. از شاعرانی که از قلم خود در جهت دلخوشی نظام حاکم استفاده نکردند، میتوان از «باریس پاسترناک» و «آنا آخماتوا» نام برد که باریس پاسترناک به سبب نوشتن دکتر ژیواگو برنده جایزه نوبل شد. به طور کلی رمان و داستان کوتاه در مسیر همان گرایشهایی پیش رفتهاند که شعر پیموده است و نویسندگانی چون «یوگنی زامیاتین»، «ایزاک بابل»، «الکسی تالستوی» و «الکساندرویچ شولوخوف» را میتوان نام برد. در زمان شوروی در زمینه طنز آثار قابل مطرح کردن وجود ندارد، اما برخی قطعات شاد و خنده دار هستند که جنبه تعلیمی دارند.
طنز نویسان نیز در جهت هجو سرمایه داری میکوشیدند و همینطور مطالبی در تمسخر هرگونه سرمایه داری، مانند داستانی که یادگار سفری به آمریکا و به هجو این کشور پرداخته است. بزرگترین فکاهی نویس اتحاد شوروی «میخائیل میخائیلویچ زوشچنکو» است که با داستانها و طرحهای کوتاهش سبب تمسخر فساد کمونیستی، تشریفات اداری، علم و نظایر آن میپردازد، آثار او در مطبوعات کمونیستی مورد حمله قرار گرفت و خود او هم در سال 1946 از ادبیات شوروی «پاکسازی» شد.
از سالهای 30 تا 70 قرن بیستم، برخی از نویسندگان به مبارزه با رئالیسم سوسیالیستی برخاستند و بین آنها میتوان به نویسندگان صاحب نامی مانند «آلکساندر سولژنیتسین» و «باریس پاسترناک»، شاعرانی مانند «یوگنی یفتوشنکو» و «یوسیف برودسکی» اشاره نمود. دیگران مانند «میخاییل شولوخوف» راه دیگری به غیر از کنار آمدن با سسیتسم ندیدند. شاعران بزرگی مانند «ولادیمیر مایاکوفسکی» و «سرگی یسنین» راهی به غیر از خودکشی نیافتند. آنان که زنده ماندند یا جلای وطن کردند و یا آثارشان چاپ نشد. داستانهای کوتاه «ایوان بونین» و رمانهای «ولادیمیر نابوکوف»، آثار «باریس پاسترناک» و «میخاییل بولگاکوف» و شعرهای «آنا آخماتووا» از این دست هستند.
میخائیل آلکساندروویچ شولوخف (۲۱ فوریه ۱۹۰۵ - ۲۴ مه ۱۹۸۴) نویسنده روس و برنده جایزه ادبی نوبل بود. وی به سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. پدرش روستایی سادهای از نژاد روس و مادرش از اهالی اوکراین بود. در سال ۱۹۱۸ به سبب در گرفتن جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به ارتش سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی بطرز محسوسی آشکار است. وی نویسندهای واقعباور بود و در داستانهایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداختهاست. رمان حماسی «دن آرام» از مهمترین آثار وی به شمار میرود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» میباشد. شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی شد و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد.
آنّا آخماتووا، با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو (۱۸۸۹-۱۹۶۶) شاعر و نویسنده اهل روسیه بود. او یکی از بنیانگذاران مکتب شعری آکمهئیسم (اوجگرایی) است. او همسر نیکولای گومیلیف شاعر و مادر لِف گومیلیف نویسنده و مردمشناس است. بنمایههای اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواریها و تلخیهای زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل میدهد. هر چند اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به تنگ آمده از دیکتاتوری تزار به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) بپیوندد، اما از همان آغاز همراهی چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابقاش و فضای خفقانآوری که حکومت استالین حکمفرما کرده بود در صف ناراضیان جای گرفت. طی سالهای بعد، در دهه سی میلادی، هر چند تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس پوشکین پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکینشناسی شد و مقالات متعددی از او در مورد پوشکین منتشر شد. سه کتاب نیز در باره پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتابهایاش اجازه چاپ مجدد میگیرد. سالهای آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت بهسر میبرد. سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را بهطور کامل بهدست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو درگذشت. او پس از مرگ بزرگترین شاعر زن روسیه نامیده شد.
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف (۲۳ آوریل ۱۸۹۹، سنت پیترزبورگ - ۲ جولای ۱۹۷۷، مونترو) نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغالتحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. ناباکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ۱۹۵۵ میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد. تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۷، ناباکوف ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده بود.
بوریس پاسترناک (1960-1890) از شاعران و نویسندگان روس بود که موفق به دریافت جوایز ادبی شد. شهرت وی در بیرون از روسیه بیشتر به خاطر رمان دکتر ژیواگو است ولی شهرت او در خود روسیه بیشتر به عنوان یک شاعر است. بوریس در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رسانید و در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکده فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یکسال بعد، پاسترناک به فلسفه بیعلاقه میشود و فعالیت ادبی خود را آغاز میکند. آشنایی او با نمایندگان برجسته نمادگرایی و فوتوریسم، از جمله ولادیمیر مایاکوفسکی زمینه ساز چاپ پنج شعر در سالنامه «لیریکا» میشود. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که وی از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد بیش از ده مجموعه شعر توسط وی منشر شد که این قضیه باعث گردید تا در اولین کنگره نویسندگان در سال۱۹۳۴، پاسترناک بزرگترین شاعر معاصر روس معرفی گردد.
در سال ۱۹۴۱، با آغاز جنگ جهانی دوم پاسترناک به شهر چیستاپل نقل مکان میکند. در این زمان به نوشتن اشعار میهنپرستانه مثل «قصه ترسناک» و «پاسگاه مرزی» میپردازد و به عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام میشود. در سال ۱۹۴۶ پاسترناک کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان دکتر ژیواگو را آغاز میکند. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ میشود و باعث میشود که جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب پاسترناک شود، هرچند به دلیل واکنش تند حکومت وی از بیم طرد شدن از میهن از دریافت جایزه نوبل خودداری میکند. در تاریخ ۳۰ مه ۱۹۶۰ باریس لئانیدویچ پاسترناک در اثر سرطان ریه در پردلکینا چشم از جهان فرو بست.
معرفی مختصر تعدادی از نویسندگان معاصر روسیه:[۲]
بوریس آکونین: نویسنده، متولد ۲۰ ماه مه سال ۱۹۵۶، نام اصلی: گئورگی شالوویچ چخارتیشویلی، ساکن مسکو، زبانشناس، نویسنده و مقاله نویس و مترجم تعداد زیادی از آثار نویسندگان خارجی و سردبیر کتاب چند جلدی «آناتولوژی ادبیات ژاپن». از جمله آثار او میتوان از رمانهای بزرگ و داستانهای کوتاهی مانند «شرق و غرب»، «اسیر آبرو»، «نجات دهنده میهن»، «شهوت و وظیفه» و تعداد زیاد دیگری نام برد.
ناتالیا داویدووا، نویسنده زن روسی: یکی از نویسندگان جالب معاصر روسیه به حساب میآید. از سری داستانهای کوتاه او میتوان از «عشق اول من، چطوری؟» «گرد و غبار و باد»، «سه روز، سه بار زنگ»، «فدرو و تانیا» و غیره نام برد.
فاضل اسکندر: فاضل اسکندر در ۶ ماه مارس سال ۱۹۲۹ در سوخومی (آبخازی) در خانوادهی یک ایرانی متولد شد. پدرش کارخانه آجرسازی داشت، در سال ۱۹۳۸ از اتحاد شوروی تبعید شد. آموزش و پرورش نویسنده آینده را خویشاوندان مادرش بهعهده گرفتند، فاضل مدرسه را در آبخازی به پایان رساند و سپس وارد انستیتوی کتابداری مسکو شد، اما در سال ۱۹۵۱ تغییر رشته داد و در انستیتوی ادبیات به نام ماکسیم گورکی به تحصیلات خود ادامه داد، از بین آثار او میتوان از اشعار، داستانهای کوتاه و بلند، رمانها و سناریو نام برد. از جمله داستانهای کوتاه او: پیرمرد و پیرزن، مهمان ناخوانده، آدمها و کرم ابریشم، چراغ قرمز، نگاه، زنی با شمعی در دست و سری افکنده[۳].
نیز نگاه کنید به
مشاهیر ادبی کانادا؛ مشاهیر ادبی کوبا؛ مشاهیر ادبی لبنان؛ مشاهیر ادبی تونس؛ مشاهیر ادبی افغانستان؛ معرفی برخی از شخصیت های مهم ادبیات کلاسیک چین؛ مشاهیر ادبی سنگال؛ مشاهیر ادبی آرژانتین؛ مشاهیر ادبی در مالی؛ مشاهیر ادبی در ساحل عاج؛ مشاهیر ادبی تایلند؛ مشاهیر ادبی اوکراین؛ مشاهیر ادبی اسپانیا؛ مشاهیر ادبی اردن؛ مشاهیر ادبی اتیوپی؛ مشاهیر ادبی سیرالئون؛ مشاهیر ادبی قطر؛ مشاهیر ادبی سریلانکا؛ مشاهیر ادبی بنگلادش؛ مشاهیر ادبی قزاقستان؛ مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان