مفاهیم ملی گرایی در چین
مفاهیم متنوع ملیگرایی در چین
ملیگرایی در آسیا عمدتا به معنای رهایی از ظلم غرب، و نه از حکومتهای خودکامهی داخلی بوده است. رهبران ملی همچون سون یات سِن( ←سون یات سن، بنیانگذار جمهوری چین) در چین، نهرو در هند و سوکارنو در اندونزی، مفهوم خاصی از هویت ملی را در مبارزه علیه امپریالیسم غربی و ژاپن به وجود آوردند. نخستین نوع از ملیگرایی چینی، قومی و حتی نژاد پرستانه بود. در اصل، جنبشی برای خلاص شدن از سلطهی منچوها بود که به قرن هفدهم برمیگشت، زمانی که طرفداران سلسلهی مینگ( ← سلسله مینگ )همچون گو یِنوو(Gu Yanwu)(1613 تا1682)، خوانگ زونگشی(Huang Zongxi)(1610 تا1695)، و وانگ فوجی(Wang Fuzhi)(1619 تا1692) به مبارزهی خود علیه سلسلهی تازه تأسیس چینگ(← سلسله چینگ) ادامه دادند. در نوشتههای جانگ بینگلین(Zhang Binglin)(1868 تا1996) در ملیگرایی ضد منچو و ضد امپریالیستی بودن مورد تأکید قرار گرفته است و از نظر او نفوذ غرب در چین بزرگترین تهدید است. برای جلوگیری از کم رنگ شدن فرهنگ چینی، «نژاد زرد» باید علیه متجاوزان«سفید پوست» متحد شوند.
دومین مفهوم ملیگرایی توسط سون یات سِن( ←سون یات سن، بنیانگذار جمهوری چین) به وجود آمد. به هرحال، واژهی مینزو خوی(Minzuhuyi)یکه معمولا به معنای «ملی گرایی» ترجمه شده است، بسیار مبهم است. به نظر سون یات سِن( ←سون یات سن، بنیانگذار جمهوری چین)، عناصر متعددی وجود دارد که به ملت سازی کمک میکند، که مهمتر از همه رابطهی خونی، سپس شرایط زندگی، زبان و مذهب مشترک است. طبق نظر سون یات سِن( ←سون یات سن، بنیانگذار جمهوری چین)، رابطهی خونی مهمترین قدرت است که ملت چین را تشکیل میدهد. ناسیونالیسم مورد نظر او در طبقه بندی به اصطلاح ملیگرایی قومی و فرهنگی قرار میگیرد و با ناسیونالیسم آلمانی و برخی از کشورهای اروپای شرقی قابل مقایسه است.
وی براین باور بود که فرهنگ چین(← فرهنگ چینی) نسبت به تمدن غربی برتر است، ولی در عین حال، شدیدا بر ضرورت به کارگیری علوم و نهادهای سیاسی غرب تأکید داشت. او تلاش کرد ایدههای ملیگرایی خود را با مفاهیم اساسی لیبرالیسم غربی و دموکراسی مبتنی بر تفکیک قوا تلفیق کند، و پیشنهاد نمود 5نهاد(3 نهاد غربی و 2نهاد چینی) به طریق دموکراسی انتخاب شود. در نتیجه، برای نخستین بار پیشنهاد سَنتز میان مکتب کنفوسیوسی( ← آیین بومی کنفوسیوس)و ارزشهای لیبرال دموکراتیک غربی را ارایه کرد.
ملیگرایی مورد نظر حزب کومین تانگ با واژهی «میهن پرستی»(واژهای که از اتحاد جماهیر شوروی وام گرفته شده بود) خیلی تفاوت داشت. واژهای که از سوی حزب کمونیست چین مطرح و مائو برای نخستین بار از آن در سخنرانی مشهور خود تحت عنوان«جایگاه حزب کمونیست چین در جنگ ملی) در سال1938 از آن استفاده کرد.
در دوران«میهن پرستی» مائوئیستی، تاریخ نگاران کمونیست(←حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین) به آثار فرهنگ کلاسیک چین به عنوان عنصری از هویت چینی توجه نداشتند. در دههی1980، پس از به اصطلاح انقلاب فرهنگی، زمانی که بخش عظیمی از میراث فرهنگی چین نابود شد، رویکرد حزب کمونیست به فرهنگ کمی تغییر کرد. حزب قدم به قدم شروع به بازگرداندن فرهنگ سنتی به عنوان عاملی در ملیگرایی چینی، همراه با جنبههای قومی و ایدئولوژی کنفوسیوس نمود. میهن پرستی، به ویژه پس از حادثهی میدان تیان اَنمِن خیلی مهم شد. حزب اصرار داشت که میهن پرستی و ملیگرایی نمیتوانند از هم جدا شوند و جیانگ زِمین رییس جمهوری وقت گفت:«در چین امروز، میهن پرستی و ملیگرایی در اصل یکی هستند». همچنین، در ارزیابی مجدد ار تاریخ چین و استفاده از مفاهیمی مانند ملیگرایی فرهنگی، آیین کنفوسیوسی(← آیین بومی کنفوسیوس)، و حتی ملیگرایی نژادی، حزب پیشقدم شد تا ثبات اجتماعی را توسعه داده و مشروعیت خود را تقویت کند. در این دوره تلاش شد در بحث پیرامون ملیگرایی فرهنگی، مفهوم«نوگرایی چینی» جایگزینی برای مدرنیتهی غربی مورد بررسی قرار گیرد.
یکی از مهمترین جنبههای مهم سالهای دههی1990، ظهور مجدد ملیگرایی نژادی بود. نگاهی کوتاه به تاریخ چین نشان میدهد که تفکر نژاد پرستانه در سیاست خارجی این کشور هرگز امری ناآشنا نبوده است. لیست استفاده از مفاهیم نژاد پرستانه که در قرن نوزدهم توسط دانشمندان چینی به کار برده شده، طولانی است. اصلاح طلبان از یانفو(Yan Fu)گرفته تا چیچائو(Qichiao)، هویت نژادی را عامل کلیدی در مبارزهی چینیها برای بقای نژاد چینی میدانستند. پیش از1949، داروینیسم، با نژادپرستی و اعتقاد به برتری فرهنگی چین تلفیق شده و به پایهی اصلی ساختمان هویت ملی چین(← هویت فرهنگی و ملی چین) تبدیل گردید.
به نظر میرسد ملیگرایی نژادی، به ویژه پس از سال1989، بیش از پیش به عنوان عنصری برای ایجاد هویت جمعی تبدیل شد. اسناد رسمی بر اصل و نسب مشترک نژاد خَن و تبتی و سایر اقلیتها تأکید کرده و فرهنگ تاریخی اولیهی رودخانهی زرد و تبتیها یکسان دانسته شده و گفته شده که تبتیها از طریق روابط خونی جزو ملت چین هستند. اینگونه گفتمانها نشان میدهند که به نظر میرسد ملیگرایی نژادی نقش مهمی در هویت ملی ایفا میکند. به هرحال، حزب کمونیست چین تلاش میکند تمام این نیروهای بعضا دارای تمایل گریز از مرکز را با استفاده از عناصر سنتی، فرهنگی، قومی و نژادی تحت پوشش«سوسیالیسم با ویژگی چین» حفظ کند. علاوه بر ملیگرایی مورد نظر دولتی کنونی و یا میهن پرستی حزبی، میتوان به«ملیگرایی» های زیر را شناسایی و مشاهده کرد.
ملیگرایی خودجوش عمومی، که در دهههای 1990 ظهور یافت و در تظاهراتهای مختلف خودجوش(علیه آمریکا و ژاپن در سالهای1999 و2005) بروز یافت. به نظر میرسد دولت نسبت به اینگونه ملیگراییها بی تفاوت است، اگرچه ممکن است خطرناک باشد. به هرحال، نمیتوان گفت که این نوع از ملیگرایی در زمان بحرانهای ملی به کدام سمت و سوی سیاسی متمایل خواهد شد، دموکراتیک و ضد دولت، یا محافظه کار و ضد خارجی، اگرچه احتمال دوم بیشتر است.
ملیگرایی تبتی و اویغوری، که در دههی1990تقویت شد. هر دو جنبش هم قومی و هم مذهبی هستند. اگرچه احتمال دارد اولی به خاطر شخصیت دالای لاما و نخبگان تبتی در تبعید، دارای عناصر دموکراتیک نیز باشد، ولی دومی به روشنی قومی و مذهبی است، که خواهان خود مختاری تضمین شده در چارچوب قانون اساسی و یا استقلال کامل است.
ملیگرایی تایوانی، بازسازی فرهنگ تایوانی مورد علاقهی هویت خواهان فرهنگی تایوانی بوده و از خیزش ملیگرایی تایوانی در دههی1990 حمایت کرده است. اگرچه در این نوع از ملیگرایی جنبههای قومی خیلی قوی است، سَنتز مفاهیم قومی و دموکراتیک برای نخستین بار موجب به وجود آمدن نوعی ملیگرایی مدنی و لیبرال در مناطق چینی زبان شده که میتواند مدل و الگویی برای سرزمین اصلی چین هم باشد.
ملیگرایی دموکراتیک، که هنوز در سرزمین اصلی توسعه نیافته است. تعدادی از پژوهشگرانی که مدافع ملی گرایی دموکراتیک و معرفی یک نظام دموکراتیک در چین هستند، مانند ووگو گوانگ(Wu Guoguang)و جِنگ یونگنیان(Zheng Yongnian)، ولی هیچ کدام از آنها در سرزمین اصلی تدریس نمیکنند.
با در نظر گرفتن این دیدگاههای مختلف پیرامون ملیگرایی و هویت ملی و فرهنگی، شاید بهتر آن باشد که پیرامون «جنبشهای ملیگرایی در مناطق چینی زبان» صحبت شود تا«ملیگرایی چینی» و هویت ملی که هنوز شکل نهایی نگرفته و با مشکل رو به رو است. به هرحال، تلاش برای اعمال برخی از شیوههای فکری غرب، لزوما حاکی از ایجاد روابط حسنه و تنش زدا بین چین و غرب، که در آن ارزشهای اساسی مانند دموکراسی، و حکومت پارلمانی غربی در چیزی شبیه«دموکراسی با ویژگی چینی» به کار گرفته خواهد شد نیست. در عوض، کسی هم نمیتواند این را رد کند که ایدئولوژی ضد غربی سنتی در چین، تبدیل به مخلوطی از عناصر کنفوسیوسی موجود با بخشهایی از ایدئولوژی حزبی ضد غربی، فلسفهی غیر لیبرالی خواهد شد که مبتنی بر قومیت و یا حتی هویت نژادپرستانه خواهد بود.[۱]
نیز نگاه کنید هویت فرهنگی و ملی چین
کتابشناسی
- ↑ سابقی،علی محمد (1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول، ص301-306