نظام اجتماعی سوریه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)

در باب جمعیت سوریه، به تفکیک جنسیت، جغرافیا، اسکان، نژاد و ... در بخش جغرافیای انسانی به تفصیل، مطالبی تقریباً مستند و آماری ارائه شد. در این قسمت، به مناسبت، با مرور کلی و مختصری بدان مطالب که با جامعه­شناسی سوریه، ارتباط بیشتری دارد، سعی خواهد شد که شِمای روشنگری از خطوط کلی ساختار اجتماعی سوریه ترسیم گردد.

علی رغم این که بافت جمعیت سوریه از چندین جهت، نامتقارن، رنگین کمانی و در عین حال، متشخص و متعصب است و بدین جهت، به شدت، محل نزاع و ملتهب؛ اما به دلایل متعدد، هم­زیستی و مدارای نسبی خوبی در آن وجود دارد؛ هرچند، گاهی غدد چرکین و خطرناکی دهان باز ­می­کنند؛ مانند دهانه­های نیمه خاموش یک سلسله قلل آتشفشانی!

شبکه طبقات اجتماعی سوریه، مانند اغلب جوامع انسانی، تابعی از نظام اقتصادی و فرم و نُرم معیشتی مردم است و از یک الگوی عمومی پیروی می­کند؛ یعنی طبقه حاکم و اقتدارگرا، طبقه متوسط ثروتمند و طبقه فرودست؛ با این حال، تصویر ساختار این جامعه، برآیندی است از بسیاری از ویژگی­های منحصر به فرد.

در این میان، دو رگه­ اصلی جای­گیر در این شبکه گسترده، پیچیده و متنوع کانی سوری، موضوع نژاد و دین است؛ در واقع، دو گانه طایفه­گرایی دینی، دال مرکزی گفتمان اجتماعی سوریه؛ مانند اغلب کشورهای منظومه غرب آسیاست.

تاریخ از جمله دال­های پیرامونی منظومه گفتمان این دوگانه هم­افزا است؛ به عبارت دیگر، موضوع قومیت و دین، ذاتاً جنبه تاریخی دارد و یا این که پیوستگی یا ویژگی تاریخی از رئوس اصالت و اعتبار آن­هاست؛ به همین جهت، جامعه شناسی سوریه به شدت تاریخی است.

در واقع، جامعه یا ملت سوریه، پیش از آن که بازساخته­ی یک تصمیم سیاسی، بعد از جنگ جهانی، مبتنی بر پیمان «سایکس – پیکو» (پیش گفته در همین کتاب) باشد، ملتی ظهور یافته، بر اساس قومیت و زبان و البته به شکلی دیالکتیک، چندوجهی است؛ منشوری که ماهیت و ساختاری کهن دارد.

دلیل اصلی توجه ارباب ادیان و اقوام، به سوریه و ظهور این ترکیب اجتماعی، موقعیت جغرافیایی است. جغرافیا نقش اصلی در تاریخ ظهور اغلب ملتهای دنیا داشته­است؛ در واقع، قرار گرفتن در مرز ارتباط شرق و غرب ربع مسکون در کره زمین، سوریه را تبدیل به بارانداز یا ترمینال ورود و خروج دو طیف بسیار ناهمگون نژاد بشر؛ یعنی ملت­های شرقی و غربی و یا تمدن شرق و غرب نموده­است که یا به طور مستمر و امن، در قالب کاروان­های تجاری و افراد و گروه­های جستجوگر دانش، اتفاق می­افتاده و یا به شکل تهاجمی و نا امن در کوران جنگ­ها و توسعه­طلبی­های پاندولی بوده است. بخشی از گزارش این وضعیت ناپایدار؛ خصوصاً جنگهای ایران و روم و حتی پیش  از آن، در بخش تاریخ همین کتاب  به شکل نسبتاً مفصل، تحریر شد.

تضادهای قومی و دینی، خطرناک­ترین شکل تنازع بشری است؛ منشأ عصبیت­های اجتماعی، نوعاً قومیت­گرایی و ایدئولوژی بوده است. سوریه از این جهت، قطب ظهور و بروز این پدیده در جهان در سطح کلان بوده و هنوز هم هست.

تنوع قومی و دینی، امر شایعی در میان ملتهای کهن است؛ اما در مورد سوریه دو ویژگی بسیار منحصر به فرد دارد و آن این که اولاً به معنی واقعی کلمه، بسیار پرتعداد و در حد یک سنت تاریخی- جغرافیایی، بوده است و ثانیاً ورود و خروج این قومیت­ها و متخاصم و بسیار ناهمگون و ادیان گونه­گون، همراه با سعی در تصرف قدرت حاکمیتی و تهدید استقلال ساکنین پیشین بوده است؛ سرطانی که نوز هم در این بافت جهانی، درمان نشده است و هنوز هم امواج پردرد خشونت را تولید و صادر می­کند.

سوریه همچون دیسک لغزنده چرخانی، مدام از مهاجمان پیرامونی به راحتی پر و خالی شده است و ورود و خروج هر کدام از این بازی­گران، همراه با نقطه­جوش­های عمیق فرهنگی بوده­است؛ به عنوان مثال، در هیچ یک از تمدن­های شرقی که تحت سیطره یونانیان، رومیان، مصریان، آثوریان، ترکان و حتی آرامیان بوده­اند، به اندازه سوریه، آثار و نشانه­های فرهنگی باقی نمانده است.

وقتی سخن از جغرافیا به میان می­آید، تنها وضعیت استقرار یک سرزمین در میان ربع مسکون نیست؛ بلکه نوع آب و هوا و ناهمواری­ها در شکل گیری ترکیب اجتماعی و برآیند ساختار جمعیتی نیز مهم است؛ خصوصاً آنجا که در شکل و مقدار تأمین معاش و حفظ امنیت مهم است؛ از این منظر، اهمیت ژئوپلوتیکی سوریه، بیشتر در جناح غربی – شمالی آن است؛ یعنی ساحل مدیترانه در غرب و توازی این ساحل با سلسله جبال شرقی لبنان و نیز مناطق کمتر مرتفع شمالی در مرز آناتولی و جناح شرقی- جنوبی سوریه که بیابانی است، چندان موردتوجه نبوده­است؛ نه فقط از آن جهت که نابارور است؛ بلکه بیشتر از آن روی که مسیر تردد عمومی، طبیعتاً تحت مدیریت ارتفاعات و مسیرهای دامنه­ای آنها به دلایل بی­شمار بوده است.

مدیترانه مدخل مهمی برای مهاجمان غربی است؛ اما سلسله جبال ساحلی، خاکریزی طبیعی است؛ نتیجه، اختلاف قومیتی دو سوی این رشته کوه است؛ سویی در دامنه دریایی و مختلط از اقواممهاجم و سویی شرقی و نژاده و اصیل؛ یعنی دمشق؛ همان­طور که گستره سوزان بادیه شام، حصار طبیعی دیگری به شکل برهوتی نفس­گیر از آن حفاظت می­کند؛ شهری که دره سرسبز الغاب و رودخانه البردی بر ارزش آن افزده است؛ خصوصاً گرداگرد آن؛ بدین ترتیب، دمشق، میدان زیست­محیطی و به تبع آن، عرصه زیست­بشری خاصی است که بیشتر شاخص­های معیشتی منطقه سوریه، ناظر به تبادلات اجتماعی و زورآزمایی­های اقوام پیرامونی در این میدان، در صلح و جنگ، به عنوان صرافی حوادث، فرصتها و تهدیدهای اقتصادی و امنیتی بوده است.

سرزمین شام، مانند اغلب سرزمین­های عربی، زراعت محور نیست؛ اما در ارتفاعات، شکلی از جامعه فئودالی کوچ­پیکر؛ بر اساس باغات و سایتهای کوچک زراعی در دل کوه­ها و دره­ها شکل گرفته و تا ساحل گسترده شده است و علاوه بر تأمین مکفی معیشت برای یک خانواده­های صاحب نام و تاریخی،، به عنوان میراث زیستی، موجب امنیت مضاعف و اختلاف فرهنگی – تاریخی ممتدی با گروه­های دیگر جمعیتی در نواحی دیگر سوریه شده است و نوعاً در دست اقلیت­های قومی و مذهبی پناهنده به این مناطق است؛ مانند شیعیان، علویان و دروزیان

حوضه آبرفتی فرات و سرشاخه­های آن، در حال حاضر، بیشتر در ترکیه امروزی قرار گرفته و مورد بهره­وری جدی است؛ اما اخیراً بعد از احداث سد اسد، قطب کشاورزی سوریه شده است؛ ولی این دشت باز، در این منطقه فوق­العاده سوق الجیشی، پیوسته چالش امنیتی داشته است و در شکل گیری ترکیب اجتماعی جامعه سوریه نقش چندان  ویژه­ای نداشته است.