اسلام در ساحل عاج
دیرزمانی ساحل عاج مأمن ادیان بدوی، همچون جانباوری (آنیمیسم) بود تا اینکه پای مسلمانان و مسیحیان به این سرزمین باز شد و ابتدا مسیحیت و سپس اسلام، بدل به دین نخست این مردمان شدند؛[2] اما در دو قرن گذشته و بهویژه در نیمه دوم قرن بیستم، اسلام رشد چشمگیری در ساحل عاج داشته است، بهگونهای که هماینک مسلمانان در اکثریت قرار دارند. درواقع، دین اسلام در حال حاضر، چه بهلحاظ پراکندگی جغرافیایی و چه ازنظر جمعیت، در رتبه اول میان سایر ادیان در این سرزمین جای دارد. این رشد چشمگیر، مقارن بوده است با پیشرفت اقتصادی و شهریشدن جامعه و نیز مهاجرتهای گسترده به این سرزمین در دوره پساز استعمار.
اما دین اسلام، در دوره پیشاز شروع استعمار، از اواخر سده 13 میلادی و از سمت شمال، یعنی کشور مالی و به لطف رشد و گسترش اقوام مانده، به این سرزمین رسید .(Terray, 1995) درمیان این اقوام، ملنکهها (که در ساحل عاج به دیولا مشهورند، اما همانگونه که از نامشان پیداست، از مالی آمدهاند)، اکثریت را در اختیار داشتند و بهسرعت، بر نواحی غرب و جنوب آفریقا مسلط شدند. مسئله تجارت بازرگانان مسلمان در مناطق شمالی ساحل عاج، از دلایل اصلی اسلامیشدن این منطقه است. «ابنبطوطه»، جهانگرد مسلمان که خود متولد شمال آفریقا است، در قرن چهاردهم از شمال ساحل عاج دیدن کرده و به گسترش اسلام در این منطقه اذعان داشته است. در اینجا باید به دو عامل مهم در گسترش اسلام از این نواحی بهسوی غرب و جنوب، یعنی ساحل عاج اشاره کنیم: یکی عامل سفر و تجارت و دیگری عامل صلحطلبی.
نخستین مسلمانانی که به ساحل عاج رسیدند، دیولاها بودند که تاریخ آنها با تاریخ اسلام در این سرزمین برابری میکند. دیولاها خود ریشه در مالی داشتند، سرزمینی که در آن زمان، یعنی در قرون 13 و 14 میلادی، به اسم یکی از مهمترین امپراتوریهای اسلامی در آفریقا شناخته میشد. امپراتوری مالی، بخش بزرگی از آفریقای غربی را دربر میگرفت و در ابتدای سده 14، در اوج اعتلای خود قرار داشت؛ این امپراتوری با شخصی مشهور به حاجی موسی (کانکان موسی) معروف شد (احمدی نوحدانی، 1384: 50-51). حاجی موسی پایبند به اسلام بود و سفرش به مکه در سال 1324 میلادی، شهره عام و خاص شد.[3] «تمام جهان عرب، حتی اروپا و مسلمانان و مسیحیان، کشور مالی را میشناختند و حتی نقشهکشان اروپایی قرن چهاردهم، حدود آن را تحت نام مالی ترسیم مینمودند... امپراتوری بزرگ مالی از جنگل گینه تا صحرای جنوب و از اقیانوس آتلانتیک تا سرزمین هاوسا (در نیجریه) امتداد داشت» (همان).
چنانکه ذکر شد، اقوام بسیاری در این امپراتوری زندگی میکردند، ازجمله ملنکهها که موجبات گسترش اسلام را بهسمت نواحی جنوبی و ساحل عاج فراهم آوردند. البته لازم است در اینجا یادآور شویم که اقوام ملنکه که خود دربرگیرنده قبایل متعدد، ازجمله قبیله بامبارا[4] میشدند، در ابتدا همگی مسلمان نبودند و تنها بخشهای کوچکی، آنهم از طبقه نجبای قوم، به دین اسلام درآمدند. جالب است بدانیم، به عکس بسیاری از قبایل آن دوره، همچون پولاها،[5] زیردستان خود را با زور مجبور به گرویدن به دین اسلام ننمودند (Camara, 1992) و همچنان بخش زیادی از این قوم به آیینهای آبا و اجدادی خود پایبند ماندند. این گروه کوچک مسلمان، یک ویژگی اساسی داشتند و آن علاقهشان به تجارت بود و ازاینرو «دیولا» نامیده میشدند؛ ازسویی تجارت در این سرزمین آسان و از خطرات معمول آن دوره برکنار بود. همانگونه که گفته شد، ابنبطوطه، مورخ بزرگ عرب، در فاصله سالهای 1352 تا 1354 میلادی از این سرزمین دیداری داشته و درباره امنیت در این سرزمین چنین گفته است: «امنیت کامل و عمومی در سراسر این سرزمین برقرار است. مسافر غریبه، هیچ هراسی از راهزنان، دزدان و غارتگران ندارد. نیروهای سلطان، بهشدت هر نوع دزدی و راهزنی را مجازات میکنند» (احمدی نوحدانی، 1384: 52)؛ سپس درباره دینداری مردم اینگونه اظهار میکند: «آنها نسبت به نماز توجه جدی دارند. جمعهها اگر فردی دیر برای نماز جمعه حاضر شود، جا پیدا نمیکند؛ زیرا اکثر اهالی به حضور در نماز جمعه پایبند هستند» (همان).
در دل ملنکههای مسلمان، در همین سده 14 میلادی، جماعتی شکل گرفت بهنام «دیاخانکه»[6] که مدام در سفر بودند. این گروه اخیر، بهدست شخصی بهنام «حاج سلیم سواری»، تأسیس شد که معتقد بود باید از راههای مسالمتآمیز و با عطوفت، دین اسلام را گسترش داد؛ بنابراین، از نقطهنظر سیاسی، اینگونه میتوان توضیح داد که حرکت اقوام ملنکه و درنتیجه مسلمانان از سمت مالی به شمال ساحل عاج و سپس مناطق مرکزی و جنوبی، بهدلیل توسعه راههای تجاری، از نواحی مدیترانه بهسمت این مناطق بود؛ بهاینترتیب، نخستین مسلمانانی که به این سرزمین وارد شدند، تجار و بازرگانانی بودند که در جستجوی بازارهایی نو به آنجا رسیده بودند؛ از سوی دیگر، این بازرگانان دین خود را که اسلام بود، با مهربانی و روامدارانه به ساکنان بومی عرضه میکردند.
با افول و فروپاشی امپراتوری مالی، مرحله دوم گسترش اسلام در نواحی جنوبی، یعنی شمال ساحل عاج امروزی، از پایان قرن 14 آغاز شد و تا سده 17 ادامه یافت؛ اما اینبار مردمانی که مجبور به ترک موطن خود شده بودند، عمدتاً ملنکههای آنیمیست یا جانباور بودند که به آنها ملنکههای جنوبی گفته میشد که در حین سفر خود از شمالغربی بهسمت شمالشرقی ساحل عاج، به دیولاها که در مرحله پیش به این ناحیه وارد شده بودند، برخوردند و بهمرور با فرهنگ اسلامی - اقتصادی آنها آمیختند.
خلاصه اینکه، مسلمانان دیولا، اولین پایهگذاران شهرهای تجاری در این نواحی محسوب میشوند و تا به امروز نیز از عمدهترین و اصلیترین شهرنشینان ساحل عاج بهحساب میآیند. دیولاها، از طریق همین عامل اقتصاد و تجارت، روابط گستردهای با آکانها و سایر اقوام این سرزمین برقرار کردند و از این راه به گسترش اسلام کمک شایانی نمودند.
از قرن 18 به بعد، اسلام شکل سازمانیتری در ساحل عاج به خود گرفته است و از همین تاریخ بود که مدارس قرآنی پایهگذاری شدند؛ پسازآن، چند مرکز دانشگاهی اسلامی تأسیس شد که در آنها امامان معلم یا کاراماکوها تربیت میشدند. «کاراماکو»، در زبان دیولایی، به معنی شخص اهل قلم یا عالم بود و درکل به تمام مسلمانان باسواد و اهل دانش اطلاق میشد. کاراماکوها، بهعنوان نخستین عوامل اسلامیشدن شمال ساحل عاج محسوب میشوند؛ اما بهلحاظ شکلی، اسلامی که در این دوره و در این ناحیه رایج بود بسیار متأثر از اسلامی بود که به سودان رسیده بود (Miran, 2006: 40). مراکز فکری اسلام در این منطقه «کونگ»[7] و «مانکانو»[8] بودند که اعتبار و نفوذ خوبی داشتند و درپی رکود رشد و پویایی اسلام در سودان در این دوره، یعنی در قرن هجدهم، به محل تبلیغ و گسترش اسلام بدل شدند.