انواع ادبیات در سودان
بیشتر اسطورهها، ضربالمثلهای رایج، طنزهای سیاسی و اجتماعی، داستانهای کوتاه، داستانهای بلند (رُمان) و سرودههای شاعران در سبکها و قالبهای گوناگون، در جمهوری سودان به زبان عربی نوشته شدهاند و ساختار نگارش آنها نیز، در بیشتر موارد مطابق با اصول فصاحت و بلاغت زبان است. البتّه تفاوتهایی هم زمینهها وجود دارند که در اینجا کوشش شده است برخی از آنها با اشاره به انواع ادبی رایج در سودان، بیان شود. بهعنوان مثال، انواع شعر سنّتی، با همان اوزان عروضی که در کشورهای عربی دیگر رایج است، در سودان نیز، وجود دارد. امّا «الدّوبیت»[11] سودانی هم با «دوبیتی»های فارسی تفاوت دارد؛ هم با آنچه در کشورهای عربی دیگر، با همین نام موجود است. همچنین سرودن «المُسدار» در سودان سبک و سیاق خاصّی دارد. با توجّه به اهمیت این دو گونه شعری، در اینجا، توضیحاتی درباره آنها، ارائه میشود:
1- 4. «الدّوبیت» یا دو بیتیهای سودانی
یکی از قالبهای مشهور، رایج و پرکاربرد در شعر سودانی «الدّوبیت» به معنی «دو بیتی» است که با اینگونه از شعر در زبان فارسی و حتّی دوبیتی در کشورهای عربی دیگر تفاوت دارد. در سودان، برخلاف دیگر کشورهای عربی، «الدّوبیت» یا «دو بیتی»، اوزان متعدّدی دارد و تعداد ابیات آن نیز بیش از دو بیت است. در حقیقت «الدّوبیت» سودانی، سرودهای معمولاً طولانی و متشکّل از چند دوبیتی است (عمر خلوف ، 2013). در هریک از این دوبیتیها، قافیههای چهار مصراع یکسان است و بهطور کلی در همه ابیات «الدّوبیت» مصراعهای اوّل و دوّم هم قافیه هستند. مثال:
الناس العلي الساحر بشقّوا الصيّ[12]
أمسوا الليلة فوق راياً نجيض ما نيّ
ناس أبترمة جاموس النحاس أب ديّ
عقدوا الشورة ميعادهم جبال كربيّ (حمزه عوض ، 2013)
برخی از ادیبان و استادان معاصر سودان، مانند محمّد الواثق، ابراهيم الدّلال الشّنقيطي، الأمين البدوي كاكوم، سيف الدّين عبد الحميد، سعد عبدالقادر العاقب و التّجاني ابراهيم اسماعيل، پژوهشهایی را درباره «اوزان عروضی دوبیتیهای سودانی، موسیقی و قوافی آن» انجام دادهاند. امّا، با توجّه به دشواریهایی که کار وجود داشته تاکنون همه اوزان دوبیتیهای سودانی و ویژگیهای موسیقایی آنها، بهطور کامل، در هیچ پژوهش ادبی بیان نشده است. عبدالمجید عابدین، برای نخستین بار دانشواژه «الدّوبیت» یا «دو بیتی سودانی» را، در کتاب «تاريخ الثّقافة العربية في السّودان» بهکار برده است.
بسیاری از سودانیان بر این باورند که «الدّوبیت» در اصلترکیبی از یک واژه فارسی ـ «دو» ـ و یک کلمه عربی ـ«بیت» ـ است. از نظرایشان، «الدّوبیت» از آن رو برای «دو بیتی» بهکار رفته که این دانشواژه هم در فارسی و هم در بیشتر کشورهای عربی، به قالبی از شعر گفته میشود که واقعاً دارای دو بیت یا چهار مصراع است.
واژههای «یک» و «دو» فارسی در عربی محلّی سودان نیز، بهکار میروند. بهعنوان مثال، هر دو واژه یادشده، در یک ضربالمثل سودانی، اینگونه بهکار رفته اند:
«العِنَب دو و البَلح يكْ!»
یعنی: انگور را «جُفت جُفت»(دوتا، دوتا) بخورید؛ امّا خرما را، «یکی، یکی»!
ملاحظه میشود که ضرب المثل، واژههای «یک» و«دو» فارسی، تقریباً با همان معنای اصلی، بهکار رفتهاند.
امّا، از آنجایی که در سودان «الدّوبیت» را، «الدّوبای» نیز مینامند و از سوی دیگر، تفاوتهای «الدّوبیت» سودانی، با «دوبیتیهای فارسی» و «دوبیتیهای عربی» در کشورهای دیگر، از نظر تعداد ابیات و بخشها، اوزان عروضی و ضرب آهنگها، سبب شده است برخی از پژوهشگران سودان، برای دانشواژه «الدّوبیت» در جستجوی اصل و ریشهای دیگر باشند. این گروه معتقدند که «الدّوبیت»، از واژه «دوبا» مشتق شده است. چون «دوبا» ـ که احتمالاً ریشه در زبانهای «بجّه» یا «نوبهای» دارد، در زبان محاورهای سودان، به معنی«اشتیاق، علاقهمندی و مهرورزی» بهکار میرود. بهعنوان مثال الشّیخ عبد الرّحیم البُرَعی، در یکی از سرودههایش، واژه «دوبیت» را با معانی یادشده بهکار برده است:
دوبيت لسوح نور سيدو ناوي القومة فوت لى مسيدو
معنای مصراع اوّل: بسیار علاقهمند و مشتاقم که ساحت مسجد النبی(ص) را زیارت کنم. در اینجا منظور از «نور سیدو» به معنی نور الهی، پیامبر گرامیاسلام، حضرت محمّد مصطفی(ص) است.
البُرَعی، در قصیدهای دیگر نیز، «دوبیت» را به معانی یادشده، بهکار برده است:
طال الشوق علي دوبيت لطه وصحبو وآل البيت
اشتیاق و علاقهمندی من به حضرت طه (پیامبر عظیم الشأن اسلام) و اصحاب و اهل بیت محمّد مصطفی(ص)، ریشهای دیرینه دارد.
این گروه از پژوهشگرانترجیح میدهند بهجای «الدّوبیت»، دانشواژه «الدّوبای» را بهکار برند. بهعنوان مثال، الطّیّب محمّد الطّیّب، برای یکی از تألیفات خود «الدّوبای» را برگزیده و آن را برای «اشعار عاشقانه و کودکانه» بهکار برده است.
به هرحال، «الدّوبیت» با ویژگیهای خاص خود، میراث معنوی و یکی از گنجینههای ارزشمند ادبی در سودان بهشمار میرود. اغلبِ شاعران سودانی، با سبک و قالب شعری «الدّوبیت»، برای علاقهمندان به ادبیات، اشعاری را با مضمونهای گوناگون سرودهاند و بیشترین سرودههای شاعران این سرزمین، در قالب «الدّوبیت» است (2013 ,sudanway.sd/folklore_poem_Eldobait.htm).
نمونههایی از «الدّوبیت» سودانی
«الدّوبیت» سودانی، از نظر اوزان عروضی، با بحر «الموالیا»، همگونیهایی دارد؛ با این تفاوت که در شعر «الموالیا» یکسانی قافیههای هریک از بخشهای یک سروده، ضروری نیست. از این قالب شعری در سراسر سودان، اعم از شهری و روستایی، با اهداف مختلف، مانند مدح و ثنا، رثاء، حماسه، بیان احساسات عاشقانه، شرح افتخارات و طرح مسائل اجتماعی استفاده میشود. شاید ذکر نمونههایی از برخی انواع «الدّوبیت» یا دو بیتیهای سودانی، در اینجا خالی از لطف نباشد.
وَد ضحوية، یکی از شاعران نام آشنا، در ابیات زیر، ضمن پرداختن به یک مسأله اجتماعی، جوان بیکاری را نکوهش میکند که به زندگی خفّت باری، تن داده است و به جای دل به دریا زدن و کار و کوشش، بی هیچ عاری در خیابانها پرسه میزند و بهرغم تنبلی و تنپروری، هنگامیکه چند دختر از مقابل او میگذرند، چون عقابِ تیزبین، به آنها چشم میدوزد و با غرور و فخرفروشی، پیش روی آنان راه میرود.
ولداً ما سَفَر لمن شهيرُو يهلّ ما وَرَدَ البَحَر .. عطَّن شنانُو يَبلّ
وكت الشوف .. يشوف متل الصقير يقدل وا خيبةً علي ولداً يعيش بالذل
قيس البُطانة (المحلق الحمراني)، احساسات عاشقانه خود را نسبت به همسرش، با «الدّوبیت» زیر، بیان کرده است:
فص الماز مركَّب فوق مجمَّر فص عينيكِ يا أم خشماً متمَّر
فوق بستان .. تِحِت سالك مَضمَّر جليدك .. طاقة الكيدي المنمَّر
ود البنا (الفرجوني)، در رثای یکی از دوستانش، حسان أبوعاقلة أبوسن، شيخ قبيله الشّكرية، با سرودن «الدّوبیت» زیر، از آذرخش میخواهد که در فقدان آن سوار تیز تَک و پاک دست، گریه آغازد و اشکهایش را سیل آسا فروبارد:
فارس الصف، وطاهر الكف، خبارو الليلة؟ ما لاقانا بيتبسم لَزومَ الشيلة
أبكَنْ يالبروق .. كُبَّنْ دموعكن سيلة رقَدَ البِسند الهاكعة وبعدل الميلة
گاهی نیز، «الدّوبیت» برای توصیف یک منظره یا پدیده طبیعی یا یک منطقه خاص، سروده میشود. مانند «الدّوبیت» زیر از شاعر نام آشنا «الحردلو» که در آن به توصیف «البُطانة»[13] پرداخته است:
الخبر الأكيد .. قالوا البُطانة اترشَّت ساريةً تبقبق للصباح ما انفشَّت
هاج فحل أم صريصر والمنايح بشَّت وبت أم سايق علي طرف الفريق اتعشت
(حمزه عوض ، 2013)
گاهی «الدّوبیت» واقعاً از چهار مصراع یا دو بیت تشکیل شده است. مانند سروده زیر از شاعر جوان سودانی سليمان العجيمي:
الليـــل بوبا و اتخافض نـــواح السُّقْدة وحبل الريدة رابط في الحنـاجــر عُقْدة
صقراً في القلب كل حين بياخد نقدة اسمو الشوق وما بخليك تضوقلكْ رقدة
(2013 ,sudanway.sd/folklore_poem_Eldobait.htm)
گاهی«الدّوبیت» با بخشهای سه مصراعی یا چهار مصراعی نیز سروده شده است. البتّه «الدّوبیت» با بخشهای شش مصراعی نیز، به ندرت، در سرودههای شاعران سودان، بهویژه ساکنان دارفور و کُردُفان، مشاهده میشود. نمونهای از «الدّوبیت»، با بخشهای سه مصراعی که در جشن عروسی برای عروس و داماد خوانده میشود، چنین است:
سقتـا النَّــم علـي الجـــاغوس
الشجرة الظليلة الما نقرها السوس
في راسها النمر وفي ظلها الجاموس
(حمزه عوض ، 2013)
2- 4. «المُسدار»
واژه «المُسدار» از ریشه «سدر» به معنی «رفت، وارد شد» است. در بخشهای مرکزی سودان به مراتع و چراگاههای چارپایان نیز، «المُسدار» گفته میشود و جمع آن «المُسادير» است. واژههای «المُسدار» و «المُسادیر» در بسیاری از سرودههای شاعران سودانی نیز، به همین معانی، بهکار رفتهاند.
«المُسدار»، از نظر اصطلاحی، به نوع خاصی از قصیدههای مردمی سودان گفته میشود که به سبک «رُباعی» سروده شده و تا حدودی همانند قصیدههای قدیم عربی است. به این دلیل که شاعر با اینگونه از شعر، سفر به سرزمین معشوق خویش را شرح میدهد، آن را «المُسدار» نامیدهاند. سفر شاعر به دیار یار،گاهی واقعی است، مانند «مُسدار قوز رجب» از الصادق حمد الحلال؛ امّا در بسیاری از موارد، سفر شاعر جنبهای خیالی دارد.
گاهی گونه از شعر، تنها مشاهدات و حاصل یک سفر بیان میشود؛ مانند «مُسدار الصّید» اثر الحردلو وگاهی سر اینده «المُسدار» به بیان چندین سفر زمانی یا مکانی میپردازد و منزلگاههای سفرها را در فصلهای مختلف سال با احساسات و عواطف شاعرانه، شرح میدهد.
معمولاً شاعرانِ «المُسدار»ّ به دانش ستاره شناسی هم تسلّط کامل دارند و پدیدههای مختلف طبیعی را به خوبی درمییابند. یکی از بهترین مثالها زمینه، «مُسدار النّجوم»، سروده عبدالله حمد وَد شورانی ـ شامل بیست و هشت رباعی ـ است که با ابیات زیر، آغاز شده است.
غاب نجــــم النَطِــح والحـر علينــا إشتدَ ضَيـَّـقـْنــــا وقِصــــر لَيلُو ونهــــارُوْ إمتدَّ
نَظِرة المنـــــــــُّو للقانون بِقيـــت إتحدَّى فتحـــت عنــــــدي منطقـــة الغُنا الإنســَدَّ
ابیات، شاعر با اشاره به ستاره «نطح»[14] آغاز فصل تابستان را خبر میدهد و پس از آن به کوتاهتر شدن شبها، طولانی شدن روزها و افزایش دمای هوا میپردازد و در حقیقت، چند رویداد طبیعی را شرح میدهد.
در برخی موارد نیز، شاعر داستان عشق خود را در «المُسدار» بیان میکند و به توصیف معشوق خویش میپردازد و چگونگی نیل به وصال او را شرح میدهد.
بهطور خلاصه میتوان گفت: قصیدهای که بیانگر سفر عاشقانه شاعرـ اعم از سفر خیالی یا واقعی، زمانی یا مکانی ـ است، «المُسدار» نامیده میشود.
براساس معنای واژگانیِ «المُسدار»، شاعران سودانی دیارِ یار را سرزمینی خرّم و سرسبز میدانندکه حتی مَرکب آنها ـ اسب یا شترـ نیز، بیشتر اوقات با انگیزه درونی، به سوی آن سرزمین میشتابد.
استادان و ادیبان، «المُسدار» را به دو گونه کلی تقسیم کرده اند:
مُسدار مکانی
معمولاً نام شهر یا روستای آغاز سفر شاعرانه و عاشقانه را بر آن مینهند؛ مانند« مُسدار رفاعة»، «مُسدار ستيت» و «مُسدار الصباع»
مُسدار زمانی
«مُسدار» با درنظر گرفتنایام و فصلهای مختلف سال، با استفاده از دانش ستاره شناسی، آب و هوا، رویدادها و مناظر طبیعی در سفرنامه واقعی یا خیالی شرح داده میشود؛ مانند« مُسدار النجوم»، اثر عبد الله حمد ود شوراني.
أحمد عوض الكريم أبوسن، الصادق حمد الحلال (أبوآمنة)، عبد الله حمدود شوراني، العاقب عبدالقادر موسى، إبراهيم الفراش و عبدالله أبو سن، شاعرانی هستند که به سرودن «مُسدار» مشهورند (2013 ,sudanway.sd/folklore_poem_Elmosadir.htm).
3- 4. اشعار مذهبی
نظر به اینکه اکثریت قریب به اتّفاق مردم سودان مسلماناند و بیشتر آنان به اهل بیت علیهم السّلام علاقه خاصّی دارند، بسیاری از شاعران سودانی اندیشهها و ارزشهای والای اسلامی را، در سرودههای خویش منعکس کرده اند. از سوی دیگر، با عنایت به رواج تصوّف در سودان، اندیشههای صوفیانه نیز، در اشعار شاعران این کشور، بروز و ظهوری گستردهای یافتهاند. صوفیان، احساسات درونی و دریافتهای خود را با شیوه خاصی، برای مردم بیان میکنند تا ادّعاها و گفتههایشان بهتر و باورپذیرتر، جلوه گر شود.
یکی از شاعران برجسته سودانی که اشعار مذهبی فراوانی دارد، الشّیخ عبدالرّحیم البُرَعی است. بسیاری از سرودههای البُرَعی، بهویژه مدیحههای وی، توسط گروههای سرود و تواشیح، اجرا میکنند و شرکتکنندگان در اغلبِ حلقههای ذکر در سراسر سودان، اشعار او را، در بخشهایی از برنامههایشان میخوانند (مشاهدات عینی مصطفی امیدی، وابسته فرهنگی سابق ج.ا.اـ خارطوم).
یکی از سرودههای الشیخ عبدالرّحیم البُرَعی، که بسیار مورد توجّه علاقهمندان به حضرت محمّد بن عبدالله، صلّی الله علیه و آله وسلّم، قرار گرفته، قصیدهای است با این مطلع:
بکی الغریب لفقد الدّار و الجار إنّ الغریب غزیر دمعه الجاری
وی در ابیاتی از این قصیده در مدح حضرت رسول(ص) چنین گفته است:
محمّد دعوة الحقّ الرّسول إلی عرب و عجم و بدو ثمّ حضار
سرّ السّرارة لبّ اللّب خیر فتی من فتیة سادة السّادات أخیار
مستغرق باسمه کل المحامد من علم و حلم و إفضال وایثار
ترجمه:
حضرت محمّد(ص)، فراخواننده حق است که خداوند او را به سوی همه مردمان، اعم از عرب و عجم، روستایی(بادیهنشین) و شهری فرستاده است.
او راز و رمز آفرینش، سرچشمه نیکی و یکی از جوانمردان بزرگوار و نیک رفتار است.
همانا، نام اوـ محمّد ـ دربردارنده همه ستودنیها، اعم از دانش، بردباری، فضیلت، ایثار و فداکاری است.
البُرَعی، در بخش دیگری از این قصیده چنین آورده است:
ذا بهجة الکون ذا سرّ الهدایة ذا روح الوجود المصطفی خیر مختار
إنجیل عیسی مع التّوراة بشّرنا ببعثه مسنداً عن کعب احبار
و کم له فی علامات النّبوة من مصنفات صحیحات و آثار
ترجمه:
او، مایه شادمانی همه جهانیان، رمز و راز هدایت، جان مایه هستی و بهترین برگزیده آفریدگار جهان است.
انجیل عیسی(ع) و تورات موسی(ع)، بعثت او را به ما، بشارت دادهاند. بشارتی که کعب بن احبار نیز، بدان اشارت کرده است.
آثار و نشانههای نبوّت او، اعم از معجزات و اسناد و نوشتههای صحیح و قابل استناد، بسیارند.
البُرَعی، در ادامه این قصیده، برخی از معجزات پیامبر اسلام(ص) را برشمرده و در پایان آن نیز، چنین گفته است:
و کم لأشرف رسل الله من شرف لم تبلغ الخلق منه عُشر مِعشار
یا منقذ الخلق من نار الجحیم و هم علی شَفا جُرُفٍهارٍ بمنهار[15]
إسمع غرائب مدح لا أرید بها تحصیل دار و دینار و قنطار
فما مدحتُک بالتّقصیر معترفا إلّا لتخفیف آصاری و أوزاری
و این ینزل مدحی فیک بعد ثنا سبع المثانی و سجعی و أشعاری
علیک أزکی صلاة الله دائمة تبقی بقاء عشیّات و أبکار
(زکریا بشیر إمام،2004 : 391ـ389)
ترجمه:
شرفِ اشرف رسولان خداوند ـ حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ چنان زیاد است که مردمان نتوانستهاند به یک صدم آن هم، دست یابند.
ای رهایی بخش خَلق از آتش دوزخ؛ درحالیکه آنها در لبه پرتگاه نابودی قرار دارند.
مدیحههای شگفت انگیزِ مرا، گوش کن. من با سرودن آنها، پول، طلا یا خانه و کاشانه نمیخواهم.
تو را من میستایم، فقط زان رو که از بار گناهانم بکاهم؛ به کوتاهیِ خود ثنایم هم گواهم.
جایی که قرآن کریم، تو را ستوده، مدح و ثنای من با نثرِ مسجّع یا سرودن شعر، چه جایی دارد؟
پیوسته، تا زمانی که شب و روز در گردش است، بهترین درودهای خداوند، بر تو باد.
عبدالله الطّیّب، یکی دیگر از شاعران معاصر سودان است که سرودههای بسیاری در مدح و ثنای حضرت رسول الله، صلّی الله علیه و آله وسلّم، دارد. از آن جمله میتوان به «قصیده نبویة» اشاره کرد که مطلع آن چنین است:
سلام ٌ علی المختار ساکن یثربا نبی الإله أریحیا مهذّبا
(عبد الله الطّیّب،1992 : 194)
وی در سرودهای دیگر، با مطلع زیر، ضمن آنکه به مدح پیامبر اکرم(ص) میپردازد، با اعتراض به استعمار انگلیس، بیدادگریهای این کشور را بیان میکند.
لعلّ رسول الله أرغب من دعا الی الله قلباً فی الأنام و أرحبا
(زکریا بشیر إمام،2004 : 391ـ389)
4- 4. شعر نو
در دوره معاصر، شعر نو در سودان هم، مانند کشورهای عربی دیگر، رواج یافته است. امّا با اینکه شعر نو در برخی کشورهای عربی، مسیر درستی را طی نکرده در سودان، این شعر هم، برای حفظ فرهنگ ناب کوشیده و از مسیر صحیح، منحرف نشده است. [16]
5- 4. ضربالمثلهای سودانی
فرهنگ و میراث معنوی هر ملّت، جلوههایی در ادبیاتِ آن دارد. باورها و ارزشهای حاکم بر هر جامعه، در ضربالمثلهای رایج، اسطورهها، داستانهای کوتاه و بلندِ نویسندگان و سرودههای شاعران، تجلّی مییابند. بهطوریکه با مطالعه و بررسی ادبیات یک سرزمین، میتوان با فرهنگ عمومی (عامه)، آداب و رسوم، عادات، سنّتها، میراث فرهنگی، اخلاق، سبک زندگی، نوع نگرش و شیوه رفتار مردمان آن سرزمین پی برد.
از آنجا که ضرب المثلها نیز، جزئی جداییناپذیر از زبان و ادبیات مردم هستند و زمینه آشنایی بیشتر با فرهنگ مردم را، فراهم میکنند؛ نمونههایی از ضربالمثلهای سودانی، در اینجا آورده شده است. استنادات قرآنیِ ضربالمثلهای رایج در عربی سودانی و معادلهای آنها به زبان عربی فصیح و زبان فارسی نیز، در برخی موارد افزوده شده تا اشتراکات فرهنگی سودان و کشورهای اسلامی از جمله ایران و کشورهای عربی، برای خوانندگان گرامیآشکارتر شود.
· «بخيت شكروه قال داك شهر تانى»
ترجمه: وقتی از بخیت تشکر کردند؛ گفت: « این هم ماه دوم.»
توضیح: میگویند فردی به نام «بخیت» در پایان ماه مبارک رمضان، به همراه عدّهای دیگر در جستجوی هلال ماه نو بود. وقتی که هلال را به آنها نشان داد؛ مردم، با تأیید تیزبینیاش، از او تشکر کردند. وی از سپاسگزاری مردم مغرور شد و گفت: « این هم ماه دوم.» این ضربالمثل برای افرادی بهکار میرود که درباره یک موضوع ادّعای آگاهی بیش از حدّ معمول دارند.
· «الجاياك ما بتختاك»
ترجمه: تقدیر را گریزی نیست.
توضیح: آنچه برای تو مقدّر شده، بیهیچ تردیدی اتّفاق خواهد افتاد.
· «الحساب وَلَد»
ترجمه: حساب مانند فرزند است.
توضیح: مطالبات مالی هر کس مانند فرزند اوست که هرگز آنها را فراموش نمیکند.
· «إذا حضر الماء بطل التّيمم»
ترجمه: چون که آب آمد تیمّم باطل است.
توضیح: این ضربالمثل با «إذا حضر الأصيل ألغي الوكيل» (وقتی که فرد اصلی حاضر باشد نیازی به وکیلش نیست.) تقریباً هم معنی است.
· «الحوت ما بهددوه بالغرق»
ترجمه: ماهی را از آب نمیترسانند. ماهی را از آب میترسانی!
توضیح: این ضربالمثل برای اهمّیت ندادن یک فرد به هرگونه تهدید بهکار میرود.
· «خت الخمسة فوق الاثنين»
ترجمه: دستت را بر روی لبانت بگذار (و سکوت اختیار کن).
خوش زبان باش، در امان باش.
گر سخن نقره است خاموشی طلاست.
توضیح: ضربالمثل منظور از الخمسه (به معنی پنج)، پنجه دست و منظور از الاثنین (به معنی دو) لبهای انسان است. این ضربالمثل برای ضرورت سکوت بهکار میرود. معادلهای این ضربالمثل در زبان عربی، عبارتاند از:
«المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»
«رُبَّ کلمة سلبت نعمة»
«إذا کان الکلام من فضة فالسّکوت من ذهب»
«إیّاک و أن یضرب لسانک عنقک»
«کم انسان اهلکه لسانه»
«کم حرف أدّی إلی حتف»
· «إن جاتك في مالك سامحتك وان جاتك في نفسك بكتك»
ترجمه: اگر زیانی مالی دیدهای، در حقیقت به تو رحم شده است. چون زیانِ مالی در برابرِ آسیبی که به جان، فرزند و آبروی انسان میرسد، ارزش و اهمّیّتی ندارد.
· «اسمع كلام الكبير و لوكان»
ترجمه: گوش کن اندرزِ پیران را ، حتّی اگر...
توضیح: پندِ پیران را گوش کن. چون آنان اگر پُست و مقام یا اموالِ فراوان هم نداشته باشند، تجربیّات شایان توجّهی دارند.
به عبارت دیگر و به گفته حافظ شیرازی:
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
· «ابلم مو شقي شقي البتكلم معاه»
ترجمه: فردِ کودن و نادان بدبخت نیست؛ بلکه بدبخت کسی است که با او همسخن میشود.
جواب جاهلان باشد خموشی.
توضیح: فرد کودن و نادان سخن دیگران را درست درنمییابد و سخن خود را هم، به درستی بیان نمیکند و از سخن گفتن خسته نمیشود؛ ولی کسی که با نادان هم سخن میشود، به دلیل کم عقلیاش، نه تنها در فهمیدن کلام او بلکه در فهماندن مقصود خویش به او نیز، با مشکل روبروست. بنابر این بهتر آن است که انسان با نادان سخن نگوید. حتّی اگر فرد جاهل سخنی نابجا بر زبان آورد، به حکم آیه 63 از سوره فرقان[17]، جز سلام با او سخنی گفته نشود. این ضربالمثل با «ترک الجواب علی الجاهل جواب» هم معناست.
· «أبوك أمير وأبوي أمير مين بسوق الحمير»
ترجمه: پدر تو امیر است و پدر من هم امیر؛ پس چه کسی خران را هدایت خواهد کرد؟
توضیح: منظور این است که من و تو، هر دو، امیرزادهایم. به همین دلیل، معلوم نیست کدامیک از ما باید به دیگری خدمت کند. این ضربالمثل در جایی بهکار میرود که دو فرد متکبّر به هم رسیدهاند و هیچ یک از آن دو فروتنی پیشه نمیکند.
· «الخواف ربّى عيالو»
ترجمه: فردی که محتاط است فرزندانش را خوب تربیت میکند.
توضیح: فرد محتاط، از خطرها میگریزد و معمولاً نسبت به دیگران، عمری درازتر دارد. از اینرو، فرصتی بیشتر و بهتر مییابد تا با تأمین غذای مناسب، جسم فرزندانش را بپرورد و با آموزش، عقلشان را تقویت کند. این ضرب المثل، برای دوری از خطرها و رعایت احتیاط در امور، بهکار میرود.
· «الدَّين لو دِرهَمين يُسَوِّدُ الخَدَّين»
ترجمه: به فرض، که قَرض، تنها دو دِرهَم باشد، باز هم موجب آبروریزی است.
توضیح: این ضرب المثل، در حقیقت تأکیدی بر این گفتار اعراب است که میگویند «الدَّين هَمٌّ باللّيل و ذُلٌّ بالنَّهار» بدین معنی که «قرض باعث دل مشغولی و نگرانی در شب و موجب ذلّت و خواری در روز است.» (2013 ,sudanway.sd/folklore_proverbs.htm)
· «الرشوة الياخدا راجل واليديها راجل»
ترجمه: رشوهدهنده و رشوهگیرنده هر دو ریسک پذیرند.
· «العِنَب دو و البَلَح يكْ»
ترجمه: انگور را «جُفت جُفت» (دوتا، دوتا) بخورید؛ امّا خرما را، «یکی، یکی»!
توضیح: ضربالمثل، واژههای «یک» و«دو» فارسی، تقریباً با همان معنای اصلی، بهکار رفتهاند (2013 ,sudanway.sd/folklore_poem_Eldobait.htm).
· «زی الدّنیا»
ترجمه: دنیا همین است.
جهان روزی دهد، روزی ستاند.
توضیح: منظور آن است که دنیا وفایی ندارد. معادلهای این ضربالمثل در زبان عربی، عبارتاند از:
«یومٌ لک و یومٌ علیک»
«سهمٌ لک و سهمٌ علیک»
«الدّهر یومان: یومٌ لک و یومٌ علیک»
«إن تعش،تری مالمتر» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 94ـ93)
· «الید الواحدة ما بتصفق» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 50)
ترجمه: یک دست صدا ندارد.
توضیح: این ضربالمثل برای تأکید بر وحدت و همبستگی، بهکار میرود.
· «الکلام یجیب الکلام» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 2)
ترجمه: حرف حرف را میآورد.
توضیح: این ضربالمثل با «الحدیث یجرّ بعضه بعضا» هم معناست.
· «دقّ الحبیب زی أکل الزبیب» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 63)
ترجمه: یاد و دیدار دوست، شیرین است.
از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است.
توضیح: این ضربالمثل با «ذکر الحبیب زبیب» هممعناست.
· «مدّ رجلیک علی قدر لحافک» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 85)
ترجمه: پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.
· «یا حافر حفرة السوء وسّع مراقدها» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 94)
ترجمه: ای که درحال کندن چاهی! استراحتگاهش را گشادتر گردان (چون پیش از هر کسی، خود در آن خواهی افتاد و نیاز به استراحت در همان جا خواهی داشت).
چاه نکن بهر کسی، اوّل خودت، دوّم کسی.
توضیح: این سخن، برای کسی بهکار میرود که در صدد توطئهای بر ضد دیگری است و براساس آیه 43 سوره فاطر،[18] نتیجه عملش، گریبانگیر خودش خواهد شد. سودانیان، ضربالمثل دیگری با مضمون مشابه دارند که چنین است: «یا حافر الجرة یا واقع فیها».
· «الأمه عریانه مایکسی خالته» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 96)
ترجمه: کسی که مادرش نیاز مبرم به لباس دارد، برای خاله اش لباس نمیخرد.
چراغی که بر خانه رواست، بر مسجد حرام است.
توضیح: این ضربالمثل با «الأقرب یمنع الأبعد» تقریباً هممعناست.
· «برکة الکلام فی قلّته» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 97)
ترجمه: خیر و برکت سخن، در کوتاهی آن است.
سخن کوتاه باید والسلام.
چون سخن نیک بود، مختصر آید.
برکت سخن درایجاز آن است.
کم گوی و گزیده گوی چون دُر.
توضیح: این ضربالمثل با «خیر الكلام ما قَلَّ وَ دَلَّ» (بهترین سخن آن است که کوتاه و گویا باشد.) تقریباً هممعناست.
· «الحقیقة مرّة» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 98)
ترجمه: حقیقت تلخ است.
· «عین الحسود فیها عود» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 99)
ترجمه: حسود هرگز نیاسود.
توضیح: معادلهای این ضربالمثل در زبان عربی، عبارتاند از:
«لیس للحاسد الّا ما حسد»
«ویلٌ للحسود من حسده»
«دع حسداً تبیت منه فی کمد فلیس للحاسد الّا ماحسد»
· «الدّنیا ما دوّامة» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 117)
ترجمه: دنیا دائم بر یک قرار نیست.
این نیز بگذرد.
· «جاء یکحلها عماها» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 122)
ترجمه: خواست ابرویش را درست کند، چشمش را کور کرد.
· «الجواب بائن من عنوانه» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 123)
ترجمه: رنگ رخساره خبر میدهد از سِرّ نهان.
· «الطّمع ودّر ماجمع» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 137)
ترجمه: طمع انسان را ضایع میکند.
توضیح: این ضربالمثل با «الحریص محروم» تقریباً هممعناست.
· «من خلا عادته قلّت سعادته» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 140)
ترجمه: ترک عادت موجب مرض است.
توضیح: این ضربالمثل با «العادة طبیعة خامسة» تقریباً هممعناست.
· «باب النّجار مخلّع» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 151)
ترجمه: درب نجّار، نااستوار است.
کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
توضیح: این ضربالمثل با «کالإبرة تکسی غیرها و هی عریانه» تقریباً هممعناست.
· «حلم الجیعان العیش»
ترجمه: گرسنه خواب نان میبیند.
شتر در خواب بیند پنبه دانه.
توضیح: «الجیعان» در عربی سودانی برابر «الجوعان» در عربی فصیح یعنی گرسنه و «العیش» برابر «الخبز» به معنی نان است.
· «الجوع کافر» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 153)
ترجمه: آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.
توضیح: این ضربالمثل با «کاد الفقر أن یکون کفرا» مضمونی تقریباً یکسان دارد.
· «الجمل ما بشوف عوجة رقبته» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 51)
ترجمه: شتر کجی گردن خود را نمیبیند.
دیگ به دیگ میگوید: «رویت سیاه است.»
· «إعمل الخیر و اجدعه فی البحر» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 172ـ171)
ترجمه: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
توضیح: معادلهای این ضربالمثل در زبان عربی، عبارتاند از:
«الخیر أبقی و إن طال زمانه»
«لایذهب العرف بین الله و النّاس»
در سرودهای از الحطیئة چنین آمده است:
«من یفعل المعروف لایعدم جوائزه لایذهب العرف بین الله و النّاس»
· «القِرَد فی عین أمّه غزال» (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 184ـ183)
ترجمه: بچه میمون، در چشمِ مادرش، مثل آهوست.
هیچ بقّالی نمیگوید: «ماست من ترش است.»
همهکس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
توضیح: معادلهای این ضربالمثل در زبان عربی، عبارتاند از:
«کلّ فتاة بأبیها معجبه»
«من یمدح العروس إلّا أهلها»
کتابهای متعدّدی درباره ضربالمثلهای رایج در سودان، به زبان عربی، منتشر شدهاند که از آن جمله میتوان به دو کتاب زیر اشاره کرد:
· «الأمثال السّودانیّة»، تألیف شیخ بابکر بدری
· «أمثال العوام فی مصر و السّودان و الشّام»، تألیف نعوم شقیر
کتاب، 1526 ضربالمثل مصری، 1435 ضربالمثل شامی و 533 ضربالمثل سودانی، درج شده است. (هیثم الطّیّب عبد الرّحیم، 1385 : 26)
6ـ4. طنز
در ادبیات سودان نیز، همانند بسیاری از کشورهای دیگر، طنزهای سیاسی و اجتماعی، جایگاه ویژهای دارند. از اینرو، تصویری از بریده یکی از جراید عربی زبان سودان ـ دربردارنده نمونههایی از طنزهای اجتماعی این کشور، در صفحه بعد، به همراه ترجمه برخی از طنزها، آورده شده است:
· لبخند بزنید
کشاورز پیری که ساق یکی از پاهایش درد میکرد، نزد طبیب رفت. پزشک، پس از مع اینه ساق پای پیرمرد، به او گفت: « اینگونه دردها طبیعی است. علّت آنها هم پیری و سالخوردگی است.»
پیرمرد با ریشخند و تمسخر پاسخ داد: «اگر این جوری است، پس چرا ساق پای دیگرم درد نمیکند، درحالیکه آن هم همین اندازه عمر کرده است؟!»
· گفتارهایی طنز آمیز درباره ازدواج
دوران نامزدی، دوره نقاهت است و بیماری آن هم ازدواج.
ازدواج قراردادی است یک سویه که براساس آن، زن میتواند مرد را بهطور تمام وقت (24 ساعت در شبانه روز) به خدمت خویش درآورد؛ درحالیکه مرد نمیتواند در برابر کارش مزدی درخواست کند.
اگر ازدواج کنی، با بدبختی زندگی میکنی ... و درصورتیکه ازدواج نکنی با محرومیّت خواهی زیست.