تاریخ دوران استعمار زیمبابوه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۴۸ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «تاریخ دوران استعمار زیمبابوه با ورود سفید پوستان اروپایی شروع شد. آنها شروع به تبلیغات مذهبی برای هدایت جامعه بومی به سمت دین مسیحیت و استعمار مردم بومی زیمباوه کردند که در ذیل به تفصیل شرح داده می شود: ===ورود سفید بوستان=== ورود سفيد پوستان ار...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تاریخ دوران استعمار زیمبابوه با ورود سفید پوستان اروپایی شروع شد. آنها شروع به تبلیغات مذهبی برای هدایت جامعه بومی به سمت دین مسیحیت و استعمار مردم بومی زیمباوه کردند که در ذیل به تفصیل شرح داده می شود:

ورود سفید بوستان

ورود سفيد پوستان اروپایی به زيمبابوه و حضور طولانی آنان در این کشور از نكات بسيار مهم در تاريخ این کشور می باشد. ورود هر دو گروه از سفيد پوستان اروپايی در دو مقطع مختلف یعنی پرتغالی ها در اوايل قرن پانزدهم  و انگلیسی ها در اوايل قرن نوزدهم،در قالب هيئت های دينی و مبلغان مسيحی صورت گرفت.واكنش انفعالی پادشاهی مونوموتاپا در برابر سفیدپوستان، موجب تسلط تدریجی پرتغال بر بخش وسيعی از جنوب آفريقا و از جمله زيمبابوه گرديد.

حضور سفيد پوستان پرتغالی در اين كشور تا سال 1890 ادامه يافت.انگليس نيز با داعيه مذهبی و تبليغات مسيحيت از اوايل قرن نوزدهم استعمار خود را در اين كشور آغاز کرد.با ورود نخستين مبلغ مسیحی انگلیسی،رابرت موفات در سال 1816 ،مقدمات فعالیت های استعماری انگلیس در زيمبابوه فراهم شد.هر چند پادشاه قوم اندبله با حضور سفید پوستان مخالفت کرد،اما قدرت سلطنت او به اندازه ای نبود که بتواند از استقرار دائمی سفيد پوستان جلوگيری كند.استعمار بريتانيا با زيركی توانست با از بين بردن بافت سياسی ،اجتماعی و اقتصادی دولت مزبور استقرار دائمی سفيد پوستان را در خاك اين كشور عملی سازد. در اواخر قرن نوزدهم، انگليس با همکاری رودز موفق به استقرار پايگاه های استعماری خود در این سرزمین و توسعه ی محدوده امپراتوری بريتانيای كبير در این بخش از جهان شد.حکومت استعمارگر انگليس با همراهی سيسيل رودز و با بی توجهی به شرايط بوميان زيمبابوه و نادیده گرفتن حقوق آنان سراسر ناحيه "ماتابله لند" و "شونالند" را به تصرف خود درآورد.

به دنبال استقرار سفيد پوستان در این سرزمین،موج بزرگی از مهاجرت اروپاییان به مناطق مختلف آن آغاز شد.این مهاجرت ها با مخالفت و مقاومت سياهان روبرو شد اما استعمارگران در اين برهه نيز پيروز میدان بودند.

دو سرزمین رودزيای شمالی(زامبيا) و رودزيای جنوبی( زيمبابوه)، هريك جداگانه در زمره مستعمرات انگلستان بوده و تا اوایل قرن بیستم تحت سلطه ی شرکت انگلیسی جنوب آفریقا قرار داشتند.در سال 1923  رودزيای جنوبی خودمختار اعلام شد و به عضويت سازمان كشورهای مشترك المنافع در آمد و پس از آن اقليت 7 درصدی سفید پوستان اروپايی،حكومت را در كشور به دست گرفتند.از این زمان حضور سفيد پوستان در این کشور رو به افزايش گذاشت.بروز بحران مالی در اروپا در دهه های 30 و 40 میلادی و بالا گرفتن آتش جنگ جهانی دوم،موجب مهاجرت تعداد بیشتری از سفيد پوستان به اين كشور گردید.

با تأسيس اتحاديه نياسالند در سال 1953 که موجبات نفوذ و تسلط هر چه بیشتر سفید پوستان بر این کشور را فراهم ساخت،مخالفت سياه پوستان با حضور آنان در کشورشان شدت گرفت.

مخالفت ها و مبارزات سياهان عليه استعمار انگليس منجر به انحلال اتحاديه نياسالند در سال 1964 گردید و در همان سال يان اسميت قدرت را در كشور به دست گرفت و در ظاهر قوانينی عليه سفيد پوستان به اجرا گذاشت .يان اسميت در سال 1965 به طور يك جانبه استقلال رودزيا را اعلام کرد و به این ترتیب رودزیا نه فقط به عنوان یک مستعمره ی خودمختار بلکه به عنوان کشوری مستقل اعلام موجودیت نمود.اما تشکیل کشور جدید رودزیا نیز آرامش و عدالت را برای سیاهان کشور به همراه نیاورد.تداوم سياست تبعيض نژادی و سركوب شديد سياهان،بومیان رودزیا را بر آن داشت تا در قالب دو حزب سیاسی زانو و زاپو و از طريق تشكيل گروه های مسلح،مبارزات خود را به شکل جنگ های پارتيزانی گسترده ای بر علیه رژيم نژادپرست رودزيا ادامه دهند.(همان)

2-1-2.اوضاع فرهنگی و دینی زیمبابوه در دوران استعمار

سفید پوستان رودزیا برخلاف بیشتر مستعمرات آفریقایی بریتانیا همیشه عامل حوادث سیاسی مهمی بودند،سفید پوستانی که از لندن تبعیت نمی کردند و حضورشان در رودزیا موجب بروز درگیری هایی با بومیان شد.(مارتین لونی،46:1356)

سفید پوستان با بومیان رودزیا برده وار رفتار می کردند و از آنان بیگاری می کشیدند.کار کردن بومیان برای سفیدها کاملاً اجباری بوده حق انتخابی جز بیگاری برای سفید پوستان نداشتند.ادامه چنین رفتاری از طرف جامعه سفید پوست تأثیر ناخوشایند زیادی بر روابط نژادی گذاشت.بررسی های جامعه شناختی مستعمره رودزیا حاکی از ارتباط نزدیک بین  رفتارهای خشونت آمیز و نژاد پرستانه استعمارگران و تضعیف نظام های سنتی و به دنبال آن نابودی استقلال اقتصادی واجتماعی بومیان این کشور می باشد.

نظام اجتماعی مورد نظر استعمارگران پس از استقرار در رودزیا،نظامی مبتنی بر هدایت جامعه بومی توسط  سفید پوستان بود.

نظام فرهنگی این کشور نیز تحت سلطه و تأثیر شیوه های استعماری سفید پوستان قرار گرفته بود. کلیسا به عنوان پایگاه مذهبی مسیحیت نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف استعمار ایفا کرد.استعمارگران با استفاده از کارکرد دین و کنترل مردم بومی رودزیا راحت تر و سریع تر به اهداف خود می رسیدند.در همین راستا،کلیساها برنامه هایی برای از بین بردن فرهنگ سنتی مردم طراحی و اجرا می کردند و استعمار نیز با گسترش انجیل و اعتلای جایگاه قدرت دینی مبلغان مسیحیت موجب تسلط فراوان کشیشان بر بومیان را فراهم می کرد.(همان ،80)

بومیان رودزیا با جنبش های اعتراضی خود می کوشیدند در مقابل اقدامات استعمارگران مقاومت نمایند و قابل توجه است که برخی از این جنبش ها از درون حرکت های دینی ظهور کردند.

"دل قوی دارید که جهان در یک چشم بر هم زدن تغییر می کند و سفید پوستانی که حالا سرورانند،در بهشت غلامان ما خواهند بود"(همان ،119)

از میان عواملی که باعث گسترش فعالیت های مبارزاتی و توسعه جنبش های بومی گردید،می توان به:رشد سریع نیروی کار بومی،شهرنشینی و توسعه صنعتی در دوران جنگ دوم جهانی و سال های پس از آن،کاهش دایمی سطح زندگی توده مردم اشاره کرد.(همان ،123)

هر چند فقر گسترده توده حرکت های ملی گرایی را دشوار می ساخت،اما حمایت کشورهای آفریقایی مستقل از این حرکت باعث شد تا استعمار زدایی در رودزیا هم زمان با دیگر کشورهای این قاره گسترش یابد.بریتانیا به راحتی با استقلال طلبان رودزیا کنار نیامد و همان گونه که گفته شد رودزیا بر خلاف سایر مستعمرات آفریقایی بریتانیا استقلال کامل نیافته به صورت کشوری با دولت سفیدپوست اما خودمختار باقی ماند.(همان مأخذ،141)

در دهه 1970،احزاب مخالف حکومت "اتحاد ملی آفریقایی زیمبابوه"(زانو) و "اتحاد خلق آفریقائی"(زاپو)،جنگ های چریکی بر علیه رژیم نژادپرست رودزیا را رهبری می کردند.در سال 1978، مذاکرات رهبران سفید پوست و سیاه پوست جهت انتقال قدرت به سیاهان انجام و سفید پوستان بعد از کسب اطمینان از ضمانت حفظ موقعیت خود قدرت را به سیاهان دادند و یان اسمیت از قدرت کناره گیری کرد. اما"رابرت موگابه"  و "جوشوا انکومو" (رهبران مقاومت) با تحریم توافقات و انتخابات آینده بر ادامه مبارزات خود تا استقلال کامل تأکید نمودند.

2-1-3. اوضاع اجتماعی و اقتصادی دوران استعمار

برخی کشورهای آفریقایی در دهه های 1950 و 1960 موفق به کسب استقلال شده بودند اما در رودزیا جریان استقلال طلبی شکل دیگری داشت .نخستین احساسات ملی گرایانه در رودزیا بین سال های 1945 و 1948ظاهر شد.از آغاز دهه 1960 و با ظهور طبقه ای از روشنفکران سیاه پوست ،شهرهای حراره و بولاوایو مرکز مبارزات ملی گرایی شد.به دنبال گسترش مبارزات،این طبقه نوظهور خواستار انتقال قدرت به اکثریت سیاهان کشور گردید.در سال 1961،نیروهای پلیسی یان اسمیت دست به کشتار معترضین خیابانی زدند.کم کم اعتراضات به مراکز روستایی سرایت کرد.در همین سال،حکومت رودزیای جنوبی فعالیت حزبی "حزب دموکراتیک ملی" را غیر قانونی خواند و اعضای حزب با تأسیس حزب سیاسی "زاپو" فعالیت خود را از سر گرفتند اما یک سال بعد این حزب نیز غیر قانونی اعلام شد.طولی نکشید که "شورای مردمی" جایگزین حزب منحله شد.

حزب "زانو" در سال 1963 تأسیس و فعالیت حزبی خود را آغاز کرد.

"جوشوآ انكومو" از رهبران ملی گرای زیمبابوه در زندگی نامه خود می گوید:

"قلمرو هر یک از مردم در سرزمین زیمبابوه صرفاًاز طریق عرف و رسم تعیین شده است...بنا بر این دلیلی بر عدم توانایی ملت برای اتحاد و حفظ و توسعه هویت ملی پس از استقلال وجود ندارد."                         Raftopoulos Brian&Yoshikuni Tsuneo,2001))

عقیده انکومو درباره اهمیت وحدت ملت به منظور بسیج ملی گرایی تا اواخر دهه 1950 ویژگی مشترک اغلب روشنفکران ملی گرای آفریقایی بود که مشتاق رهبری و هدایت کشورهای خود به سوی نظام بین المللی دولت - ملت  بودند.در زیمبابوه عواملی مانند تنوع قومی و هویتی،تقدم منافع شخصی بر آرمان های حزبی برخی اعضای مؤثر سیاسی و ائتلاف های سیاسی بعضاً نادرست و ...همیشه بر روند تصمیم گیری ها در مقاطع حساس تاریخی این کشور تأثیر گذاشته و شرایط دستیابی به وحدت و همگرایی را مشروط ساخته است.

مؤلف کتاب"رشد طبقه متوسط آفریقایی : مستعمره زیمبابوه" معتقد است که هویت فرهنگی آفریقایی در زیمبابوه قدمت زیادی ندارد و اگر منظور از هویت فرهنگی همان "خودآگاهی ملی آفریقایی زیمبابوه" باشد،تاریخ نشان داده که ظهور این خودآگاهی طی دوران مبارزاتی در دهه 1950 شکل گرفته هر چند آغاز آن در دهه 1930 و گسترش آن در نواحی مختلف کشور به اواخر دهه 1950 میلادی باز می گردد.

مطالعات نشان می دهد در دوران قبل از استعمار،مالكيت زمين و دام به عنوان مهم ترین فاکتور اقتصادی این سرزمین نقش اساسی را در به قدرت رسيدن فرد يا گروهی خاص ایفا می کرد.ثروت ناشی از مالكيت زمين و دام،باعث افزایش فاصله طبقاتی در میان مردم این کشور شده بود.

)Raftopoulos Brian&Yoshikuni Tsuneo,2001)