نظام اجتماعی سوریه
در باب جمعیت سوریه، به تفکیک جنسیت، جغرافیا، اسکان، نژاد و ... در بخش جغرافیای انسانی به تفصیل، مطالبی تقریباً مستند و آماری ارائه شد. در این قسمت، به مناسبت، با مرور کلی و مختصری بدان مطالب که با جامعه شناسی سوریه، ارتباط بیشتری دارد، سعی خواهد شد که شِمای روشنگری از خطوط کلی ساختار اجتماعی سوریه ترسیم گردد.
علی رغم این که بافت جمعیت سوریه از چندین جهت، نامتقارن، رنگین کمانی و در عین حال، متشخص و متعصب است و بدین جهت، به شدت، محل نزاع و ملتهب؛ اما به دلایل متعدد، همزیستی و مدارای نسبی خوبی در آن وجود دارد؛ هرچند، گاهی غدد چرکین و خطرناکی دهان باز میکنند؛ مانند دهانههای نیمه خاموش یک سلسله قلل آتشفشانی!
شبکه طبقات اجتماعی سوریه، مانند اغلب جوامع انسانی، تابعی از نظام اقتصادی و فرم و نُرم معیشتی مردم است و از یک الگوی عمومی پیروی میکند؛ یعنی طبقه حاکم و اقتدارگرا، طبقه متوسط ثروتمند و طبقه فرودست؛ با این حال، تصویر ساختار این جامعه، برآیندی است از بسیاری از ویژگیهای منحصر به فرد.
در این میان، دو رگه اصلی جایگیر در این شبکه گسترده، پیچیده و متنوع کانی سوری، موضوع نژاد و دین است؛ در واقع، دو گانه طایفهگرایی دینی، دال مرکزی گفتمان اجتماعی سوریه؛ مانند اغلب کشورهای منظومه غرب آسیاست.
تاریخ از جمله دالهای پیرامونی منظومه گفتمان این دوگانه همافزا است؛ به عبارت دیگر، موضوع قومیت و دین، ذاتاً جنبه تاریخی دارد و یا این که پیوستگی یا ویژگی تاریخی از رئوس اصالت و اعتبار آنهاست؛ به همین جهت، جامعه شناسی سوریه به شدت تاریخی است.
در واقع، جامعه یا ملت سوریه، پیش از آن که بازساختهی یک تصمیم سیاسی، بعد از جنگ جهانی، مبتنی بر پیمان «سایکس – پیکو» (پیش گفته در همین کتاب) باشد، ملتی ظهور یافته، بر اساس قومیت و زبان و البته به شکلی دیالکتیک، چندوجهی است؛ منشوری که ماهیت و ساختاری کهن دارد.
دلیل اصلی توجه ارباب ادیان و اقوام، به سوریه و ظهور این ترکیب اجتماعی، موقعیت جغرافیایی است. جغرافیا نقش اصلی در تاریخ ظهور اغلب ملتهای دنیا داشتهاست؛ در واقع، قرار گرفتن در مرز ارتباط شرق و غرب ربع مسکون در کره زمین، سوریه را تبدیل به بارانداز یا ترمینال ورود و خروج دو طیف بسیار ناهمگون نژاد بشر؛ یعنی ملتهای شرقی و غربی و یا تمدن شرق و غرب نمودهاست که یا به طور مستمر و امن، در قالب کاروانهای تجاری و افراد و گروههای جستجوگر دانش، اتفاق میافتاده و یا به شکل تهاجمی و نا امن در کوران جنگها و توسعه طلبی های پاندولی بوده است. بخشی از گزارش این وضعیت ناپایدار؛ خصوصاً جنگهای ایران و روم و حتی پیش از آن، در بخش تاریخ همین کتاب به شکل نسبتاً مفصل، تحریر شد.
تضادهای قومی و دینی، خطرناکترین شکل تنازع بشری است؛ منشأ عصبیتهای اجتماعی، نوعاً قومیتگرایی و ایدئولوژی بوده است. سوریه از این جهت، قطب ظهور و بروز این پدیده در جهان در سطح کلان بوده و هنوز هم هست.
تنوع قومی و دینی، امر شایعی در میان ملتهای کهن است؛ اما در مورد سوریه دو ویژگی بسیار منحصر به فرد دارد و آن این که اولاً به معنی واقعی کلمه، بسیار پرتعداد و در حد یک سنت تاریخی- جغرافیایی، بوده است و ثانیاً ورود و خروج این قومیتها و متخاصم و بسیار ناهمگون و ادیان گوناگون، همراه با سعی در تصرف قدرت حاکمیتی و تهدید استقلال ساکنین پیشین بوده است؛ سرطانی که نوز هم در این بافت جهانی، درمان نشده است و هنوز هم امواج پردرد خشونت را تولید و صادر میکند.
سوریه همچون دیسک لغزنده چرخانی، مدام از مهاجمان پیرامونی به راحتی پر و خالی شده است و ورود و خروج هر کدام از این بازیگران، همراه با نقطهجوشهای عمیق فرهنگی بودهاست؛ به عنوان مثال، در هیچ یک از تمدنهای شرقی که تحت سیطره یونانیان، رومیان، مصریان، آثوریان، ترکان و حتی آرامیان بودهاند، به اندازه سوریه، آثار و نشانههای فرهنگی باقی نمانده است.
وقتی سخن از جغرافیا به میان میآید تنها وضعیت استقرار یک سرزمین در میان ربع مسکون نیست؛ بلکه نوع آب و هوا و ناهمواریها در شکل گیری ترکیب اجتماعی و برآیند ساختار جمعیتی نیز مهم است؛ خصوصاً آنجا که در شکل و مقدار تأمین معاش و حفظ امنیت مهم است؛ از این منظر، اهمیت ژئوپلوتیکی سوریه، بیشتر در جناح غربی – شمالی آن است؛ یعنی ساحل مدیترانه در غرب و توازی این ساحل با سلسله جبال شرقی لبنان و نیز مناطق کمتر مرتفع شمالی در مرز آناتولی و جناح شرقی- جنوبی سوریه که بیابانی است، چندان موردتوجه نبودهاست؛ نه فقط از آن جهت که نابارور است؛ بلکه بیشتر از آن روی که مسیر تردد عمومی، طبیعتاً تحت مدیریت ارتفاعات و مسیرهای دامنهای آنها به دلایل بیشمار بوده است.
مدیترانه مدخل مهمی برای مهاجمان غربی است؛ اما سلسله جبال ساحلی، خاکریزی طبیعی است؛ نتیجه، اختلاف قومیتی دو سوی این رشته کوه است؛ سویی در دامنه دریایی و مختلط از اقوام مهاجم و سویی شرقی و نژاده و اصیل؛ یعنی دمشق؛ همانطور که گستره سوزان بادیه شام، حصار طبیعی دیگری به شکل برهوتی نفسگیر از آن حفاظت میکند؛ شهری که دره سرسبز الغاب و رودخانه البردی بر ارزش آن افزده است؛ خصوصاً گرداگرد آن؛ بدین ترتیب، دمشق، میدان زیستمحیطی و به تبع آن، عرصه زیستبشری خاصی است که بیشتر شاخصهای معیشتی منطقه سوریه، ناظر به تبادلات اجتماعی و زورآزمایی های اقوام پیرامونی در این میدان، در صلح و جنگ، به عنوان صرافی حوادث، فرصتها و تهدیدهای اقتصادی و امنیتی بوده است.
سرزمین شام، مانند اغلب سرزمینهای عربی، زراعت محور نیست؛ اما در ارتفاعات، شکلی از جامعه فئودالی کوچپیکر؛ بر اساس باغات و سایتهای کوچک زراعی در دل کوهها و درهها شکل گرفته و تا ساحل گسترده شده است و علاوه بر تأمین مکفی معیشت برای یک خانوادههای صاحب نام و تاریخی،، به عنوان میراث زیستی، موجب امنیت مضاعف و اختلاف فرهنگی – تاریخی ممتدی با گروههای دیگر جمعیتی در نواحی دیگر سوریه شده است و نوعاً در دست اقلیتهای قومی و مذهبی پناهنده به این مناطق است؛ مانند شیعیان، علویان و دروزیان
حوضه آبرفتی فرات و سرشاخههای آن، در حال حاضر، بیشتر در ترکیه امروزی قرار گرفته و مورد بهرهوری جدی است؛ اما اخیراً بعد از احداث سد اسد، قطب کشاورزی سوریه شده است؛ ولی این دشت باز، در این منطقه فوق العاده سوق الجیشی، پیوسته چالش امنیتی داشته است و در شکل گیری ترکیب اجتماعی جامعه سوریه نقش چندان ویژهای نداشته است.
آثار و نتایج جغرافیای تاریخی سوریه
اول، چون شطی، مجمع البحار فرهنگهای گوناگون شده و از این جهت، توسعهیافتگی و عمق نظر عجیبی یافته است؛ به شکلی که مبدل به گنجینه یا موزهای از تمام عناصر و نمادهایِ اغلب فرهنگهای بشری شده است؛ چه در قالب آثار باقیمانده در معماری شهرهای باستانی و چه به شکل زبان، ادبیات، فرهنگ، سنتها و ارزشهای اجتماعی.
دوم، موجب ظهور تسامح و تساهلی شایع در ژنوم فرهنگی مردم، در پذیرش و تحمل دیگران شده است؛ خصوصاً در مقابل بیگانگان و حتی مهاجمان؛ بیگانگانی که به شکلی دیالکتیکی، محل خوف و طمع ایشان بودهاند؛ مثل برّهای در میان گله درندگان و یا پریچهرهای در میان مستان زنگی و یا فراتر، چون مربی ددان در کُنام ایشان، یک سوری، دشمنشناس خوبی است و آموخته است که به فن و کرشمه و گریز و گزیر، چگونه هم از صدمه در امان باشد و هم نهایتِ بهره را از حضور موقت بدخواهان ببرد و بدین ترتیب، درسهای بزرگی در سیاست مدارا و بازی با حریف قُلدر بیاموزد و ادبیات سیاسی توسعه یافتهای داشته باشد که نسخه ارزشمندی از راهبرد مقاومت وتبدیل تهدیدها به فرصتهاست.
سوم، چون کسی که خانه در باد ساخته است، آموخته است که چگونه قلعه بسازد؛ استحکاماتی در فرهنگ و تمدن؛ به شکلی که هیچ گاه کاملاً در سیطره هیچ قومی قرار نگیرد؛ با این که در طول تاریخ به راحتی ضربه خورده و تصرف شده است و مهاجمان، آن را در دسترس ترین نوع شکار پنداشتهاند؛ اما همه رفتهاند و این سوریه است که همچنان پای برجا مانده است؛ مثل یک کیسه بکسِ ایستاده پایه فنریِ پای در زمین فرو کرده!
این سه ویژگی یا سه پدیده ظهور یافته در بافت اجتماعی منطقه سوریه، شاید علت اصلی گسترش اندیشه توحیدی در این بخش از جهان، در تاریخ ادیان باشد؛ یعنی خستگی ناشی از تفرقه و جنگ مستمر، آشنایی و تجربه آرا و اندیشههای گوناگون و فرصت انتزاع جوهر مشترک آنها و نیز توانایی مدیریت بحران این تشتت ها و پیریزی بنیانی برای بقای یک ایده فراگیر.
نتایج موقعیت تاریخی- جغرافیایی سوریه، تنها در این سه مورد محدود نمیشوند؛ بلکه به موارد دیگری که قطعاً اهمیت دارند و باید موردتوجه باشد، میتوان اشاره کرد:
مورد چهارم، تهاجمات چندوجهی و همه جانبه در آنِ واحد است که شهرهای سوریه؛ خصوصاً سرزمینهای جانبی را مجبور به استقلال و خودکفایی در شدیدترین محاصره ها نموده است؛ به شکلی که مردم هر منطقهای بینیاز از قطب قدرت مرکزی و بدون هیچ ارتباطی با نواحی دیگر، توانستهاند در ادوار مختلف زنده بمانند و زیر شمشیر مقاومت کنند؛ بدین ترتیب، سوریه به طور طبیعی، در طول تاریخ، مدیریتی فِدِراتیو داشته است و هیچ گاه به طور مطلق و طولانی حکومت مقتدر مرکزی را نپذیرفته است؛ وضعیتی که مقتضی شرایط بحرانی و نسخه برون رفت از شرایط بحران و اقتصاد مقاومتی است.
پنجم، این وضعیت گِلآلود و بلبشو، محیط مناسبی برای اختفا، التجا و رشد افکار و مذاهب مختلفِ عجیب و غریبِ مفید و مُضر و درست و غلط شده است. فَرق این دیگ مذاهب نهاده شده در منتها الیه غربی آسیا، با آلبوم مذاهب گونهگون در منتها الیه شرقی؛ یعنی هند، در پیدایی و اختفاست. سوریه جابلقای ذوالقرنین در مغرب است و هند جابلسای آن در مشرق. این سرزمین، جامعه مختلف الماهیة و پنهانی در غرب دارد؛ چون هند در شرق؛ اما نه عریان و آشکار. در یک کلام، سوریه در منتهای تقیه است و بهشت بسیاری از فِرَق؛ از جمله باطنیان، علویان، دروزیان، ارامنه از ترکان گریخته، آثوریان، و ... و نیز تشیع که صد البته اقتضای تقیه، مانع این همانی صددرصدی شعب آن در این منطقه است؛ بدین جهت، مردم سوریه آموختهاند کمتر بگویند و بیشتر بشنوند و محافظهکار باشند؛ طبیعتی پنهانکار و غیر قابل اتکا که شاید چندان خوشایند نیست؛ البته این روحیه محصول دلایل متعدد دیگری؛ از جمله روحیه سماحت و عمق نظر ایشان.
ششم، ماهیت گمرکی و سوقی این منطقه شلوغ مرزی، محمل خوبی برای رشد روحیه منفعتطلبی و انسان شناسی تجربی و کاربردی از روحیه اقوام مختلف دنیا است؛ کما این که هنوز هم هیچ چیزی برای کسبه دمشق قدیمه که قطب تجاری سوریه است، لذتبخشتر از حدس صحیح درباره ملیت، روحیه و نیازمندیهای توریستهایی که برای تفرج و خرید، پرسه میزنند، نیست.
هفتم، سوریه به خاطر همین موقعیت چهارسوقی، محل خرید و فروش همه نوع کالای عجیب و غریب و فرصت بینظیری برای کسب درآمد و انباشت ثروت است و از این رو، منبعی برای الهام ایدههای تجاری و غیر تجاری و به نوعی بهرهمند از شکلی از آزادی تجاری در هر زمینهای.
در جامعه شناسی بازارهای مرزی، چند گروه از طبقه بورژوا، به شدت فعال و مؤثّراند؛ از جمله فروشندگان امتعه که چندان تعلقی به ارزشهای فرهنگی ندارند و تنها در پی سود اند؛ دیگر، صاحبان امکنه رفاهی و انبارداران که حیاتشان بسته به بارش جمعیت است؛ سپس، باجگیران از هر دستی، حکومتی و غیر حکومتی؛ پس از ایشان، نباید از طبقه فرودست خدمتگزار مهاجر که به امید ادامه حیات، خود را به این تجمع مملو از فرصت میرسانند، غفلت کرد. پیوستگی بازار و ارباب مذاهب و نیز هژمونی قومی را نیز نباید فراموش کرد.
این همسانانگاری ساده و محدود به این وجیزه، کارکرد آموزشی دارد و نباید موجب وهن موضوع جامعه شناسی این کشور در ذهن گردد؛ بلکه عرصه جغرافیای گسترده و حضور پر رنگ ارباب ادیان و اقوام در عرصه قدرت در سوریه، قطعاً بسیار مهم است.
نیز نگاه کنید به
نظام اجتماعی ژاپن؛ نظام اجتماعی کوبا؛ نظام اجتماعی معاصر چین؛ نظام اجتماعی تونس؛ نظام اجتماعی مالی؛ نظام اجتماعی سودان؛ نظام اجتماعی ساحل عاج؛ نظام اجتماعی قزاقستان؛ نظام اجتماعی اتیوپی