بحران هویت در افغانستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۸ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۴۷ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (←‏نیز نگاه کنید به)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

علل و عواملی که افراد یک ملت یا یک کشور را به یکدیگر پیوند می‌دهد عبارت است از: سرزمین مشترک، دین و مذهب واحد و مشترک، زبان مشترک، نژاد واحد، فرهنگ مشترک، تاریخ مشترک و احساس مشترک و.... همه این زمینه‌ها و عوامل در افغانستان دچار چالش است، در افغانستان از یک سو، به دلیل تکثر و تنوع قومی، مذهبی و جغرافیایی و از سوی دیگر برتری‌جویی‌های بعضی اقوام برای تسلط بر سایرین باعث شده است تا زمینه ایجاد هویت واحد و ملت پدید نیاید و افغانستان در طول قریب به سه قرن گذشته از بحران هویت ملی و اجتماعی رنج برده و طی این مدت افراد کشور دچار چندگانگی بوده‌اند. حکومت درانی طی حاکمیت خود، به‌منظور هویت‌سازی، راهی خطا پیمود و با استفاده از استراتژی حذف اقوام دیگر و استیلای خود بر کشور، سعی در پشتونیزه‌کردن جامعه و یکسان‌سازی آن کرد که نتیجه آن افزایش واگرایی بیش از ۶۰ درصد مردم از حکومت مرکزی و موضع‌گیری در مقابل آن بود. وجود اقوام و نژادهای متفاوت، به‌خودی‌خود مانع بزرگی برای ایجاد وحدت ملی است و برتری‌جویی قومی به این وضعیت دامن زده، شرایط را خیلی پیچیده‌تر می‌سازد.

زبان، بعد از قوم یکی از بزرگ‌ترین عناصر هویت‌ساز ملی، زبان است، در گذشته در افغانستان تحمیل زبان پشتو بر سراسر کشور، سبب رویارویی اقوام با یکدیگر شد؛ زیرا غیرپشتون‌ها حاضر به ترک زبان خویش و پذیرش زبان پشتو نبودند.

قبل از حاکمیت زبان پشتو، زبان رسمی و رایج در افغانستان فارسی بود و همه آثار علمی و ادبی مهم به این زبان نوشته شده و لذا این زبان می‌توانست یکی از عوامل مؤثر وحدت‌بخش باشد که نه‌تنها از این عامل وحدت‌بخش استفاده نشده، بلکه چالش بر سر زبان و تلاش برای تحمیل زبان پشتو به جدایی‌های قومی و دورشدن از هویت واحد دامن نیز زده است.

دین اسلام هویت جمعی و عمومی مسلمانان است و در میان اقوام و زبان‌های متعدد و متفاوت، مهم‌ترین وجه مشترک و تنها عامل وحدت‌بخش است؛ ولی به‌رغم نفوذ اسلام در میان مردم افغانستان، به دلیل برتری‌جویی‌ها و ستیزه‌گری‌های قومی، برادری و اخوت اسلامی کمتر مشاهده شده و از تأثیر وحدت‌بخش آن استفاده نشده است؛ ضمن اینکه اختلافات مذهبی نیز تحت تأثیر اختلافات قومی، به جدایی اقوام دامن زده و تضادهای مذهبی تبدیل به عاملی تعارضی و جنگ‌آور شده است؛ چنان‌که عبدالرحمان خان با استفاده از تضادهای قومی و مذهبی، توانست حکم تکفیر هزاره‌ها و شیعیان را اخذ کند و به کشتار و سرکوب آنان بپردازد.

تنش‌های ایدئولوژیکی مانند مارکسیسم و پشتونیزم از دیگر عوامل بی‌ثبات‌کننده و آسیب‌رساننده به هویت ملی در افغانستان بود؛ مواردی که اقوام ساکن در افغانستان بر سر آن وحدت و اتفاق دارند کمتر از آن چیزهایی است که بر سرش اختلاف دارند. کارشناسان برای چنین شرایطی، نظام فدرالی را برای اداره کشورا مناسب‌تر تشخیص داده‌اند؛ ولی در شرایط فعلی افغانستان آمادگی کافی برای‌گام‌نهادن به نظام فدرالی وجود ندارد.

علاوه بر نظام فدرالی، تنها عامل وحدت‌بخش در بین مردم افغانستان می‌تواند اسلام باشد؛ مشروط بر آنکه تحریکات مذهبی و قومی صورت نگیرد و حقوق همه اقوام و مذاهب به رسمیت شناخته شود.[۱]

نیز نگاه کنید به

جامعه و نظام اجتماعی افغانستان؛ جامعه افغانستان

کتابشناسی

  1. علی آبادی، علیرضا (1396). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 348-350.