نقد ادبی در مصر
زمینه های شکل گیری نقد ادبی معاصر در جهان عرب به نیمه اول قرن بیستم و در راستای جنبش ادبی عرب باز می گردد. پیش از آن و تا سال های اولیه این قرن، نقد به شیوه سنتی کم و بیش رایج بود که عمدتاً به مقوله زبان و قواعد آن و نیز بلاغت و شرح دیوان های شعر می پرداخت. پس از جنگ جهانی اول با ظهور نشانه های نوگرایی در ادبیات و انتشار روزافزون آثار ادبی در انواع گوناگون، شیوه های نقد به تقلید از مکاتب نقد ادبی در اروپا، مبنای پژوهش های انتقادی در حوزه ادبیات عرب قرار گرفت. نقد جدید البته در سال های اولیه عمدتا حوزه شعر را مورد توجه قرار می داد (ابو هیف،2000: 23) . مهمترین کتاب در حوزه نقد ادبی در این سال ها، الدیوان بود که توسط ابراهیم المازنی و عباس محود العقاد در سال 1921 منتشر شد(همان،25). مقالات شدید اللحن آن، به نقد اندیشه ها و نوشته های ادبیان محافظه کاری چون منفلوطی و احمد شوقی پرداخت(گیب،59:1371). اولین مجموعه مقالات انتقادی المازنی در سال 1924 با عنوان حصاد الهشیم منتشر شد که در آن به بررسی و نقد آثار شکسپیر و رمان تاجر ونیزی که توسط خلیل مطران ترجمه شده بود، پرداخت(ضیف،265:1974). آرای المازنی و العقاد در حوزه نقد ادبی، تحولات اساسی در روند شعر عرب پدید آورد و نقشی مهم در تجارب شعری جدید از نظر زبان، بیان و شکل هنری و موسیقیایی آن داشت(العشماوی،380:2009). در همین سال ها آثار انتقادی دیگری از طه حسین انتشار یافت که حوزه پژوهش های ادبی و نقد را تحت تأثیر قرار داد. از جمله آثار طه حسین در این زمینه، النقد من حدث الشعر و الادب بود. او که به عنوان یکی از قدرتمندترین منتقدان ادبی معاصر عرب شناخته شده است(الفا خوری،343:1995)، در نقد ادبی از شیوه دکارتی بهره می جست و ادبیات کهن را به شدت به نقد می کشید و راه را برای خلق و ابداع و ابتکار هموار می ساخت. طه حسین تأکید می کرد که ناقد به معنای دقیق کلمه، ادیب است و صفحات نقد، تصویری از سه گانه روانشناختی است: روانشناسی پدید آورنده اثر، روانشناسی خواننده متأثر و روانشناسی ناقد که میان آنها به قضاوت می نشیند(همان:349). از جمله آثار او در حوزه نقد، فصول فی الادب و النقد و الادب الجاهلی (1927) است.
نقد ادبی پس از جنگ جهانی دوم به مرحله جدیدی وارد شد و دایره آن توسعه یافت و نقد آثار داستانی نیز مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت. ویژگی این مرحله، آن بود که داستان نویسان، به نقد آثار داستانی روی آوردند که از جمله می توان به کتاب دراسات فی القصه و المسرح(1964) از محمود تیمور اشاره کرد. نقد ادبی در این سال ها همچون گذشته از شیوه های نقد ادبی در غرب الهام می گرفت(ابو هیف:33). از دیگر ناقدان مصری که در غنا بخشیدن به نقد ادبی معاصر، نقش مهمی ایفا کردند، مصطفی ناصیف را میتوان نام برد که دارای تألیفاتی نظری و تطبیقی در نقد و مسائل آن است. او در آثار خود به تحولات نقد ادبی، استفاده از شیوه های نوین به ویژه شیوه نقد در ادبیات انگلو ساکسون، معنی معنی و کشف سطوح متعدد برای فهم متن پرداخت. رمز الطفل فی ادب المازنی(1965) از جمله آثار اوست که در حوزه نقد داستان مورد توجه قرار گرفت(همان:75). صلاح عبد الصبور، شاعر نامدار و نوپرداز مصر یکی از مطرح ترین ناقدان و صاحب نظران حوزه نقد ادبی دهه های 60 و 70 قرن گذشته بود. از جمله آثار او در حوزه نقد شعر می توان از : قراءة جدیدة لشعرنا القدیم (1968)، اصوات العصر (1960)، وتبقی الکلمة (1969) و رحلة الضمیر المصری (1927) نام برد.
در سال های آغازین دهه هفتاد، نقد ادبی به ویژه به فضای علمی و آکادمیک گسترش یافت و پژوهش های انتقادی در دانشگاه ها مورد توجه قرار گرفت(ابو هیف:34). یکی از عوامل مؤثر در اهتمام بیشتر به نقد ادبی، انتشار گسترده ترجمه هایی از مجموعه داستان های نویسندگان مطرح جهان بود. در مصر، الهیئة المصریة العامه للکتاب[1] و دار الهلال، سلسله داستان هایی از داستان های مطرح جهان را ترجمه و منتشر کردند. از عوامل مؤثر در این خصوص، ترجمه تعداد قابل توجهی از کتاب های نقد داستان از نویسندگان مطرح جهان و انتشار آنها در کشور های عربی بود(همان: 96-95). از جمله آثاری که در این دهه در حوزه نقد داستان منتشر شد، القصة القصیرة نظریاً و تطبیقاً از یوسف الشارونی(1977) بود. از دیگر کتاب های نقد داستانی، القصة القصیرة، دراسات و مختارات (1977) از احمد مکی بود که به بازخوانی تاریخ داستان نویسی عرب و ارائه برخی شاخص های داستان نویسی جدید پرداخت و ویژگی های داستان کوتاه را برشمرد(همان:39).
انتشار مجله النقد الادبی در سال 1980 از سوی الهیئة المصریة العامه للکتاب تحولی مهم در حوزه نقد ادبی بود. این مجله به مسائلی چون میراث ادبی، شیوه های نقد، مسائل شعر عرب، رمان و داستان کوتاه، ادبیات نمایشی، رویکرد ها و مسائل آن، ادبیات تطبیقی، نوگرایی در اندیشه و ادب و ... می پرداخت(ابو هیف:162).
در دهه های 80 و 90 این قرن، موضوعات ملی و اجتماعی در حوزه نقد ادبی مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت. کتاب المغامرة المقعدة(1987) از محمد کامل خطیب، انکسار الاحلام(1987) و الاتجاه القومی فی الروایة العربیة(1994) از مصطفی عبد الغنی، الریف فی الروایة العربیة(1994) از محمد حسن عبد الله، اثرالادب الفرنسی علی القصة القصیرة(1985) از کوثر عبد السلام البحیری، الذات و الموضوع، قراءهٌ فی القصة القصیرة(1994) از محمد قطب عبد العال، تداخل التصوف فی الروایة العربیة(1997) از حسن محمد حماد از مهمترین آثار نقد ادبی در این سال هاست(همان:46).
در دهه نود علاوه بر آثار پیش گفته، آثار نقدی دیگری پدید آمد که متأثر از گرایش های فلسفی، روانشناختی و جامعه شناختی در حوزه نقد ادبی در غرب بود. وفاء ابراهیم ازجمله ناقدان مصری است که در این دهه با کتاب "الفلسفة و الادب عند نجیب ممحفوظ، قراءة فلسفیة لبعض اعماله"(1997) با وریکردی فلسفی به نقد آثار نجیب محفوظ، نویسنده نامدار مصری پرداخت. از دیگرمنتقدان ادبی مصری که در دهه پایانی قرن بیستم به روشمند کردن نقد موضوعی اهتمام داشت، فاروق عبدالقادر بود که ناقدی حرفه ای، دقیق و جسور بود و با نقدهای خود چالش هایی را با چهره های مطرح ادبی مصر به وجود آورد (همان،84). اوراق من الرماد و الجمر، من اوراق الرفض والقبول، وجوه و اعمال، من اوراق التسعینات و افق معتم و مصابیح قلیلة از مهمترین آثار نقدی او ست.
رضوی عاشور، داستان نویس و منتقد ادبی معاصر هم در چند دهه اخیردرحوزه نقدادبی آثاری پدیدآورد که از جمله آنها می توان به: الطریق الی الخیمة الاخری (1977) که پژوهشی انتقادی در آثار غسان کنفانی است و فی النقد التطبیقی (2001) اشاره داشت.عبد الحکیم العلامی دیگر منتقدادبی مطرح مصری است که آثار گوناگونی در حوزه نقد شعر معاصر عرب پدید آورده است که ازمهمترین آنها: بین التصوف و الشعر (2003)، الخطأ و الاثر (2008) و بلاغة العرفان فی الادب الصوفی قابل ذکراست .
[1] - سازمان کل کتاب مصر