جغرافیای فرهنگی و اجتماعی پاکستان
جغرافیای فرهنگی و اجتماعی پاکستان، تا پیش از سال 1947 م. که از هند، اعلام استقلال کرد، بطور کامل با شبه قاره هند گره خورده است. پاکستان، تا پیش از 1947م، بخش غربی شبه قاره هند و قسمتی از بنگال شرقی را در نقشه سیاسی شبه قاره تشکیل می داد. به همین خاطر، تاریخ و جغرافیای فرهنگی پاکستان تا پیش از استقلال، بخشی از شبه قاره هند بود و با آن سرزمین بسیار وسیع و کهن، فراز و نشیب دوران آغازین و پیش از تاریخ و تاریخی را تا 1947گذراند. نگاهی به جغرافیای سیاسی شبه قاره هند (شامل کشورهای هند، پاکستان و بنگلادش) مشخص می کند که شکل ظاهری هند، مثلث بزرگی است که هرچه از یخبندان های ابدی کوههای هیمالیا رو به جانب گرمای مداوم سیلان (سریلانکا) پائین میرود، تنگتر می شود.
در غرب این مثلث، ایران قرارگرفته است که فرهنگ، مردم، زبان و اسطوره های آن به مردم دوران ودایی شبه قاره هند شبیه است. با ادامه مرز شمالی به سوی غرب، افغانستان قرار دارد. اینجا، گنداره باستانی[۱]است که پیکرتراشی یونانی و هندی چندی درآن با هم آمیختند و از هم جدا شدند ودیگر به هم نرسیدند[۲]. درشمالی ترین نقطه شبه قاره هند، ایالت کشمیر قرار دارد، که نامش یادآور شکوه باستانی فنون نساجی هند است. جنوب آن، ایالت پنجاب، یعنی سرزمین پنج رود قرارگرفته است؛ سرزمین مسطح وسیعی که بی پایان به نظر می رسد و توسط رودخانه هایی که به آرامی در حرکتند، آن را آبیاری می کنند. بخش عظیمی از مناطق جنوبی و غربی هند را جنگل های انبوه در برگرفته و بخش هایی دیگر را زمین های بی حاصلی پوشانده اند. طبیعت در این سرزمین تاثیری عمیق، اما منظم دارد. تابستان، فصل باران و زمستان از پی هم میرسند وگاه شدت گرما و سوزندگی خورشید تمامی علفزارها را خشک می کند و از پهنه ای سرسبز، زمینی خشک و بی ثمر می سازد. در آن هنگام که زمین و انسان از تشنگی و فشار گرما بی حس و مردار شده اند، ناگهان باران و طوفان و رعد و برق و باد با سرعت و شدت فراوان از راه می رسند و در لحظه ای چهره زمین به کلی دگرگون می شود و همه چیز به گونه ای حیرت آمیز جان تازهای می گیرد. آنگاه زمستان ملایم و فرح بخش آن به دنبال می آید که فصل دانه افشانی است و حاصل آن خیلی زود به دست می آید و از آن پس خرمن غلات درهمه جا بر روی هم انباشته و انبارها لبریز می شوند. آسمان هند همواره روشن ودرخشان است وشب های آن زیبایی خاصی دارند[۳].
شرایط اقلیمی و تاثیر آن بر فرهنگ شبه قاره هند
شبه قاره هند سرزمینی است با آب وهوایی متفاوت وچشم اندازهایی گوناگون که نژادهای بسیاری درآن زندگی می کنند. مردم آن دارای مذاهب متفاوتند و به زبانهای مختلف گفتگو میکنند. باوجود این همه تنوع، همه آنها رنگ و بوی شبه قاره را دارند. منبع این وحدت، توصیف نشدنی، قابل لمس، اما تحلیل ناپذیر است. دشتهای گسترده آن را رودهای پر آبی مشروب می سازند که از خاور تا باختر آن به این نامها بر میخوریم: به دو رود جمنا (یامونا) و گنگ (گنگا) آرام آرام از پنجاب رو به جنوب جاری می شوند. جمنا دهلی را سیراب م یکند و شکوه جاودانی تاج محل در آگره را درآبهای همیشه جاری خود منعکس می سازد؛ گنگ، هنگامی که به شهرمقدس بنارس میرسد، پهن می شود، به گونهای که روزانه میلیونها نفر هندوی مشتاق را تطهیر می کند و با دوازده دهانهاش، استان های بنگال وکلکته را مشروب و حاصلخیز میکند. رودهای ناربادا، گداوری و کریشنا، فلات دکن را بارور و سیراب می سازند. استان شرقی، آندرا پرادش در ناحیه دکن قرار دارد و مرکز آن شهر بزرگ و مسلمان نشین حیدرآباد است. درغرب آن، ایالت مهاراشترا با مرکزیت بمبئی (ممبای کنونی) واقع است. شهرهای پرنعمت سورت، احمدآباد و پونه از شهرهای بزرگ مهاراشترا به شمار میروند. شمال غربی دکن را راجپوتانا تشکیل میدهد که سرزمین راجپوت های دلیر است و شهرهای مشهورگوالیور، چیتور، جیپور، اجمیر و اودی پور در این ناحیه قرار دارند.
در جنوب دکن، شهر دانشگاهی بنگلور و شهرهای میسور و مدراس قرار دارند و جوینده فرهنگ دراویدی را به معابد عالی و پرشکوه و افسانه ای در شهرهای تانجور، تریچپیناپالی، مادوره، رامشورام و سواحل مالابار درانتهای جنوبی هدایت می کنند. همه اینها بخش کوچکی از هند را تشکیل می دهند. اما سیمای غالب در هند، از دهلی گرفته تا سریلانکا، همان گرماست؛ گرمایی که تن را ناتوان و جوانی را کوتاه کرده و در آرامش دین و فلسفه ساکنانش مؤثر بوده است[۴]. تنها راه رهایی از این گرما، همچنان که در ظاهر پیدا است، آرام نشستن، کار نکردن و چیزی نخواستن است. شرایط اقلیمی تاثیر فراوانی در پرورش تفکرات هندی داشته است. وقتی آفتاب در آسمان هند به آرامی ناپدید می شود و تاریکی بر همه جا سایه می گسترد، به تدریج ستاره ها ظاهر می شوند و تاریکی مرموز آسمان را درهم می شکافد و کسانی را که با حیرت به کهکشان بی انتها وشب خیال انگیز چشم دوخته اند، به تفکر فرو می برد. هیچ سرزمینی به اندازه شبه قاره هند تداوم فرهنگی نداشته است. از این رو، هر چند تمدن های کهن دیگری، نظیر تمدن های قابل توجه مصر و میانرودان (بین النهرین)، وجود داشتند، ولی این تمدنها از طرف ساکنان آن مناطق فراموش شده و با فرهنگ های جدید ناخوانده، اندود شده اند به گونهای که کمترکسی کتاب مردگان یا ” حماسه گیلگامش“ را به یاد می آورد یا شاهان بزرگی مانند رامسس دوم یا حمورابی در هیچ سنت زنده ای یافت نمی شوند- هر چند امروزه بسیاری از کشورها شکلی از آن اساطیر را زنده نگهداشته اند[۵].
فرهنگ هاراپایی (حدود 4000 سال پیش) پیش از ودایی به تشریفات آئین حیوانات و درختان و در زمانهای بعدی به الهه های مادر، شیفتگی در تمیزی شخصی و تاحدودی به مظاهر فرهنگ هندی پرداخته است. از آریاهای ودایی عناصر فرهنگی مشخصی مانند بسیاری از خدابانوان[۶]، کلمات و واژههای ودایی، بعضی از مهم ترین تشریفات آئین هندوئیسم، نظام خانوادگی پدرسالاری وخانواده دودمان پدری و روش تربیت اسب گرفته شده است. دوران ودایی اخیر(1000تا 600پ.م.)، اشتیاقی برای علل غایی تفکر، تمایل به مطلق گرایی، توجه به تناسخ، تلاش برای سامسارا (رهایی از چرخه تولد و مرگ) و عرفان اسرار آمیز پدید آورد. در زندگی اجتماعی و فرهنگ مادی همان دوره، چهار طبقه جامعه هندو (وارنا) شکل گرفت، آهن از آسیای غربی معرفی شد، فیل اهلی شد و توسعه امپراتوری های خارج از سیستم قدرت گرایی قبیله ای آغاز شد[۷]. در سیصد سال بعدی، سکه رواج یافت. خط، که در دوران فرهنگ هاراپایی شناخته شده بود و بعدها ظاهراً به فراموشی گرایید، کاملا رونق گرفت. آموزگاران زندیق، به خصوص بخش عمدهای از آنها که بودایی بودند، رویکرد جدیدی را که منشعب از خدایان، وداها، برهمنها بود، و نیز محیط فرهنگیای را که به آرامی به داخل بخشهای دورتر شبه قاره کشانده شده بود، گسترش دادند[۸].
توسعه های سیاسی
توسعه سیاسی جانشین دورهای شد که به نخستین امپراتوری بزرگ هند، موریاها، هدایت شد؛ یعنی زمانی که برای اولین بار بیشتر شبه قاره تحت یک دولت مرکزی متحد شد. در این دوره (320 تا 185 پ.م.) فرهنگ نظام کشورداری ماکیاولی به همت کوتیلیای وزیر[۹]، مؤلف کتاب مشهور "آرته شاستره"[۱۰]، تاسیس شد. نیز از موریاها، نخستین معماری سنگی هند، یعنی کهن ترین غارهای دستکند و قدیمی ترین استوپاهای (گنبد - مقبره بودایی) بودایی باقی ماند. تحت فرمان مشهورترین فرمانروای موریا، آشوکا (272تا 232پ.م.)، بودیسم نفوذش را در سرتاسر هند افزایش داد و به سریلانکا (سیلان) رفت. بین دوران موریاها وگوپتاها (یعنی سال های بین 184پ.م. تا320 ب.م.) پانصد سال فاصله بود. در این مدت پیشرفت شگفت انگیزی در تمدن هندی دیده شد، که بخشی از آن بخاطر نفوذ جدید تاجران و مهاجمان مختلف به هند و بخشی از آن نتیجه پیشرفت های داخلی بود. این تحول باعث شد اشکال جدیدی در پرستش مذهب ظهورکند. از سوی دیگر باعث تمرکزگرایی در اطراف خدایان ویشنو و شیوا شد. نتیجه آن شد که جامعه، فرهنگی را به سوی تالیف کتاب معروف بهگوادگیتا هدایت کرد، کتابی که اکنون یکی از بانفوذترین متون مذهبی در میان هندوئیسم است. دو حماسه بزرگ و جاودان هند، مهابهاراتا و رامایانا در همان عصر تدوین شد. ادبیات درباری خارج از شکل اولیه خود شروع به گسترش کرد: درام، شاخهای از قهرمانی به احساساتی، و شعر، شگفت در شفافیت و نبوغ، هنوز مملو از احساس عمیق و صداقت، جلوه نمود. به این سبب مکاتب فلسفی، مجزا از آموزگاران مذهبی مسنتر ظهور کرد. در ارتباط با آسیای جنوب شرقی، شبه قاره هند بوسیله تجارت به آن نواحی نزدیکتر شد و در نتیجه، در آن نواحی بسیاری از چهره های مذهبی و فرهنگی این سرزمین پذیرفته شد.
اینها تنها اندکی از بدعت های زیاد این دوره هستند. شاید دوره بیشترین شکل گیری تاریخ شبه قاره هند تا پیش از سده نوزدهم، این دوره باشد. از سال320تا 647م. یعنی از ظهورگوپتاها تا مرگ هارشاواردانا، دوره کلاسیک تمدن شبه قاره هند محسوب می شود. در این عصر، بزرگترین معماری هند باستان بوجود آمد و زیباترین ادبیات هند در اشعار و نمایشنامه های کالی داس شکل گرفت. همچنین بهترین نقاشی های دیواری این سرزمین در غارهای آجانتا ترسیم شد. دانش نیز در این دوره رشد کرد. مهمترین سهم عملی شبه قاره هند درجهان، سیستم ثبت مکانی اعداد با نُه رقم و یک صفر بود که در سال 500م. شناخته شده بود. این کشف مهم باعث پیشرفت بزرگ ریاضیات و نجوم هندی شد. خدا بانوان، بعد از مدتها فراموشی، دوباره موضوع مهم پرستش شدند. معابد سنگی در این دوره در سرتاسر منطقه پدید آمدند. بین مرگ هارشاواردانا و آمدن اسلام به شبه قاره (647 تا 711م.)، دین جذبهای بکتی با اشعار مذهبی درآمیخت و بر زبان مردم تامیلنادو جاری شد و بعدها در پهنه عظیم شبه قاره هند رواج یافت. معابد، بزرگتر و وسیعتر شدند و برج های زنده و روح دار بر روی آنها شکل گرفت. نظام هاتایوگا گسترش یافت و آئین تانترا، اعتقاد به پرستش تذکیر و تانیث برای رستگاری، در هر دو آئین هندو و بودایی رسوخ کرد[۱۱]. در فلسفه مذهبی هندوی شانکارا و رامانوجا، بزرگترین آموزگاران دیده شدند. بعضی ازسبک های عالی ساخت ادوات مفرغی در بنگال و تامیلنادو شکل گرفت و مکتب عالی نقاشی مینیاتوری در این نواحی به وجود آمد.
ورود اسلام به شبه قاره هند
با ورود اسلام به شبه قاره، تغییرات فرهنگی ایجاد شد. دوران سلاطین مسلمان، سبکهای جدید معماری با طاق وگنبد معرفی شد. مکاتب جدید نقاشی مینیاتوری، هم در شیوه اسلامی و هم درشیوه هندویی، تحت تاثیر مکاتب نقاشی ایرانی در همین دوران ظاهرشد[۱۲]. آموزگاران صوفی راهکارهای اسلامی را انتشار دادند و به ساختن محیط مذهبی مساعد هند شمالی برای رواج هندوئیسم از جنوب کمک کردند. کاغذ جایگزین مواد نویسندگی سنتی، مانند برگ خرما و پوست درخت، شد. زبان "اردو" به منزله گویشی مختلط، یعنی زبانی آمیخته از زبان فارسی (حدود 60 درصد) و زبان های هندی، عربی و زبانهای محلی ظهور کرد و در هند شمالی رواج یافت. شاعران این خطه، از آن به بعد به جای سنسکریت کلاسیک، به این زبان شعر سرودند. در دوران امپراتوری بزرگ مغولی تیموریان هند، مشهور به مغولان اعظم و بابریان (از 1526 تا 1707م. و جانشینان اورنگ زیب تا 1858م.)، مکتب معماری و نقاشی مینیاتوری اسلامی با ساخت بناهای باشکوهی مانند تاج محل در آگرا رونق گرفت. در اواخر این دوره، اروپایی ها، آرام آرام، در بنادر مختلف قرارگاههای تجاری تاسیس کردند و از طریق آنها فرآوردههای کشاورزی مانند سیب زمینی، تنباکو، آناناس، و با تعجب بسیار، ادویه- که امروزه عموماً پنداشته میشود مخصوص هند است- و فلفل به هند معرفی شد.
آئین "سیک" درست در زمان شروع این دوره مانند آیینی کوچک و عبادی ظهور کرد و در حدود زمانی که دوره مورد نظر به پایان میرسید، این آیین به صورت زخمی برای جامعه هند بروزکرد تا نقش مهمی را دراغتشاش زندگی سیاسی سده آینده بازی کند[۱۳]. سده هجدهم (با سقوط اورنگ زیب) شکست امپراتوری مغول را به ارمغان آورد و به آرامی قدرت کمپانی هند شرقی بریتانیا گسترش یافت. وقت آن رسیده بود که سقوط کلی فرهنگ در شبه قاره هند آغاز شود، اما نوابغ و فرزانگان آن سرزمین هنوز برای حفظ فرهنگ خود تلاش می کردند. زبان "اردو"، که پیش از این تعداد کمی آن را به جای زبانی ادبی بکار میبردند، در دربارهای رو به انحطاط دهلی و لکهنو، وسیله بزرگ شعر و شاعری شد. نیز در پایان همین سده، در دربارهای کوچک مهاراجه های محلی، دردامنه های هیمالیا، نقاشان چیره دستی کار می کردند که آثار بینظیری به وجود آوردند. با شروع سده نوزدهم، نفوذ شدید استعمارگران غربی در شبه قاره باعث پدید آمدن نوآوری های فراوانی شد که می توان فهرست وار آنها را ذکر کرد.
میراث فرهنگی
این مقدمه فشرده نشان می دهد که شبه قاره در طول هزاره ها به آرامی تحول یافته است. هند بیش از چهارهزار سال از تمدن بهره مند بوده ( و تا امروز این سیر را ادامه داده) و هر دوره از تاریخش چیزی برای روزهای آینده باقی گذاشته است. همچنان که این میراث بزرگ بشری باقی مانده است، مردم شبه قاره هند، میراث دیگری از خود طبیعت، یعنی سرزمین و اقلیم آن را، به ارث برده اند. طبیعت وپدیده های طبیعی درسرتاسر شبه قاره، همچون سلسله کوه های عظیم هیمالیا و رودهای پر آب آن، بخش بزرگی از بینش اساطیری و فرهنگ شبه قاره را شکل داده است. آریایی ها در هزاره دوم پ.م. وارد شبه قاره شدند. آنها شاخه شرقی اقوام آریایی بودند که با آریایی های ایرانی از یک ریشه بودند. بعضی معتقدند این مردمان در دو یا سه مرحله وارد هند شدند. فرهنگ آریایی بوسیله فرهنگ بومی بارور شد و پیشرفت کرد و تمدن کلاسیک شبه قاره هند را شکل داد. بعضی معتقدند که در شکل دادن به این تمدن، عناصر غیر آریایی بیش از آریایی مؤثر بود ه اند. امروزه تیپ هند و اروپایی عمدتاً در پاکستان، کشمیر و پنجاب دیده می شود، اما در ناحیه دکن، بندرت گونه های خالص یا تقریباً خالص آن حضور دارد. تقریباً هر نژادی از آسیای میانه به هند راه یافته است: نگروها (سیاهپوستان)، خیلی پیش از این که مسلمانان وارد هند شوند، در سرزمینی که امروز پاکستان نامیده می شود، حکومت کردند؛ نژادهای مختلف مغولها از آن سوی هیمالیا و گذرگاه های شمال شرقی، در روزگاران پیش از تاریخ، وارد شبه قاره شدند. فرمانروایان مسلمان، از آفریقا بردگان فراوانی به این سرزمین آوردند که از آن زمان تاکنون با نژاد هندیان آمیخته اند. نیز بازرگانانی از ایران و کشورهای عربی، پیش از عصر مسیحیت، در طول کرانه های غربی هند ساکن شدند. بعضی ازآنان با زنان هندی ازدواج کردند و نسل هایی غیرقابل تشخیص از بقیه جمعیت، به وجود آوردند. دیگران، مانند جماعت کوچک اما نیرومند "پارسی" از همان آغاز تا کنون شکل خالص خود را حفظ کرده اند. بازرگانان مختلف اروپایی و فاتحان آنها نشانه هایی از خود برجای گذاشته اند. درطول کرانه های غربی هند و سریلانکا خون پرتغالی های مهاجم در رگهای مردم جریان دارد، در حالی که در مناطق دیگر نسلی که انگلیسی- هندی نامیده می شوند، درنتیجه ازدواج بازرگانان و سربازان انگلیسی با زنان هندی به وجود آمده است[۱۴]. بیشتر تاریخنگاری هندی با ورود آریایی های کهن آغاز می شود. حتی بعضی معتقدند که مردم سِند از همین آریایی ها بوده اند، زیرا فرهنگ هندی کاملا آریایی است. دلیل دیگر اینست که در خصوص ساختار جامعه نخستین آریایی ها اطلاعی در دست نیست. در حقیقت با عنایت به منابع سنسکریت و آثار ودایی می توان گفت که ساختار اجتماعی نخستین آریایی ها در هنگام ورود به هند با ساختار اجتماعی هندیان عصر ودایی کاملا یکسان است. فرهنگ آریایی های نخستین در مقایسه با بومیان دره سِند کاملا روشن است. آریایی ها متعلق به جوامع غیر شهری بودند و از نظر داده های باستان شناختی مدارکی به عنوان فرهنگ آریایی متعلق به آن دوره در دست نیست. در خصوص فرهنگ آنها میتوان گفت که آن جماعت خوراک رمه هایشان را تولید می کردند، آنان سازندگان ارابه های جنگی بودند که با اسب کشیده می شد و گاری هایی میساختند که با گاو کشیده میشد و از آن ها برای حمل اشیای سنگین استفاده می کردند. آریاییها در هزاره دوم ق.م. در دو مرحله شروع به مهاجرت از دامنه های سرد آسیای میانه به سرزمین های جنوبی کردند. در هر دو مرحله بخشی از آن ها وارد شبه قاره هند شدند. وداها موثق ترین منبع برای این دوره هستند. وداها اشاره به ورود آریایی ها به هند و استقرار در سرزمینهای غربی دارد. همچنین اشاره به مهاجرت آریایی ها به سمت شرق (اطراف رودخانه راوی) برای یافتن سرزمینهای سرسبز تر و پر آب تر می کند[۱۵]. در خلال دوره یی که ریگ ودا شکل نهایی بخود میگرفت، مردم عصر ودایی در استقرار گاه های گذرگاه ها در نواحی کوهستانی شمال غربی گسترش می یافتند و آرام آرام به سوی بخش غربی اطراف دو آب یعنی رودهای گنگ و جمنا کشیده می شدند. از رود جمنا (یامونا) دوبار در بخش های نخستین ریگ ودا نام برده شده در حالی که در همان متن از رود گنگ تنها یک بار ذکری بهمیان آمده است. بهر حال، زندگی یکجانشینی باعث پیداشدن لایه های مختلف اجتماعی در میان مردم قبیله یا روستا شد. حتی در زمان های اولیه عصر ودایی اندیشه جدایی بین مردم عادی قبیله (ویش=ویشیا) و جنگجویان ( شتریا= کشاتریا) وجود داشت.
در متون ودایی نخستین، از برهمنان با نام قشر مشخص اجتماعی روحانیون یاد شده است. زمانی هم که اقوام هندو آریایی در سرزمینهای جدیدتر استقرار یافتند، با مردم بومی که برای آنها به صورت رعیت یا کارگر کار می کردند، نزدیکتر شدند. همین نزدیکی باعث بوجود آمدن اختلاف رنگ (وارنا) بین آنها شد. تازه واردین (اقوام آریایی) سفید پوست بودند و مردم بومی تیره رنگ. از این رو برای مشخص کردن این دو گروه، رنگ عامل ممیزه شد و بهزودی معنای "کاست" بهخود گرفت. یک سرود کهن ریگ ودا شامل نخستین سَند در این رابطه است:
" زمانی که خدایان برای پروشا تشریفات مذهبی را فراهم کردند، بهار را با نام نفت، پاییز را به منزله هدیه مقدس و تابستان را چون جنگل به او هدیه کردند. زمانی که پروشا را تقسیم کردند، براستی از او چند تکیه ساختند؟ دهان او را چه نامیدند؟ بازوها، رانها و پاهایش را چه نامیدند؟ برهمنان از دهان او آفریده شدند و از بازوان او، جنگجویان و از ران های او خدمتکاران (ویشیاها) و از پاهای او شودراها ساخته شدند"[۱۶].
این سیستم با ورود آریایی ها به شبه قاره هند پدید آمد. عقیده هندوان درباره تشکیل جامعه ناشی از همان عقیده ارتقا و پیشرفت اخلاقی است. قانونگذاران پیشین هند به هنگام تشکیل جامعه آریایی خود، کمال معنوی را در قبال جمعیت و قدرت و ثروت ملاک ارزش واقعی قرار دادند. آنان معتقد بودند که جمعیت و ثروت و قدرت باید تابع دانش و اخلاق باشد و جامعهای را که پای بند به اصل اخلاقی یعنی وارنا- دارمه (رنگ و فضیلت) باشد، مترقی میدانستند. در دوره باستان که آریایی ها وارد هند شدند و در شبه جزیره استقرار یافتند، چون سفید پوست بودند، خود را جدای از بومیان سیه چُرده قرار دادند و این اختلاف رنگ و اندیشه موجب شد تا کم کم مفهوم طبقه (کاست) در جامعه رونق گرفت. بخاطر مسلط شدن آریایی ها در هند، چند طبقه پیدا شد: برهمنان (روحانیون) و نظامیان در طبقه اول و توده های مردم به ترتیب به بازرگانان، کشاورزان و خدمتگزاران تقسیم شد. نخستین اشاره به وجود چهار طبقه در کتاب ریگ ودا آمده است. سپس این چهار طبقه یا کاست بدین صورت شکل گرفت: برهمنان (روحانیون)، شتریا یا چهتری (فرمانروایان و جنگاوران)، ویشیا (کشاورزان و صنعتگران )، شودرا (خدمتگزاران و خادمان). در خصوص دوره یا عصر ودایی تاریخ دقیقی در دست نیست. آن چه که مورد قبول تاریخنگاران هندی است این است که این دوره را از حدود 2000 تا 500 پ.م. ذکر کرده اند. در این دوره ادبیات ودایی شکل گرفت. احتمال این امر که به هنگام عبور اقوام آریایی هند از پهنه فلات ایران، پاره یی از سروده ای ریگ ودا سروده شده باشد و شاعران ودایی آنها را در حافظه داشته اند، بعید بنظر نمی رسد. جلالی نائینی در کتاب هند در یک نگاه زمان ادبیات ودایی را بین دو تاریخ قرار داده و مبدا هر دو تاریخ را تاریک و نامعلوم دانسته است. به عقیده وی آن چه مسلم می نماید، به وجود آمدن این سرودها قرنها پیش از زمان بودا و تبلیغ عقاید بودایی بوده و از طرفی دیگر شروع آن همزمان با سال هایی چند قبل از ورود قوم آریایی به هندوستان بوده است و از این رو، دوره های مختلف متون را باید در میان این دو تاریخ مرتب ساخت[۱۷]. وضعیت سیاسی شبه قاره: در این دوره، رویدادهای تاریخی جز کشکمکش بین سران قبایل برای دست یافتن به آب و چمنزار و سرزمین های تازه، چیز دیگری نیست. وداها از ده تن شاه و بعضی منابع از شانزده تن که رؤسای ایالات هستند[۱۸] نام می برد که درهند شمالی برای تسلط بر دیگری در ستیز بودند. اینان نزدیک به یکصد سال برای تسلط بر سرزمینهای اطراف رود دوآب (گنگ و جمنا) با یکدیگر جنگیدند. سه ایالت یا قبیله از میان اینان از نظر قدرت بر دیگران برتری یافتند: مگده، کوسالا و ویندیا. از بین اینان نیز، سرانجام مگده پیروز بر همه شد. در اواخر سده هفتم پ.م. پادشاهی مگاده/ مگادا و پس از آن شاهنشاهی موریا (321 پ.م. تا 185 پ.م. و سپس عصر طلایی گویتاها (از سده 4 تا سده 6 میلادی) ادامه یافت و بعد از فترتی طولانی در 711 میلادی با ظهور اسلام و ورود آن به شبه قاره هند دوران جدیدی در تاریخ سیاسی و فرهنگی شبه قاره هند شکل گرفت.
گسترش دین و فرهنگ اسلامی در شبه قاره هند
نفوذ مسلمین در هند، بودن شک، گاه توسط بازرگانان و تجار انجام میگرفت و گاه یورشهای نظامی کوچکی که بوسیله خلفا اداره و رهبری میشد، آنان را بهداخل هند م یکشید. نخستین بار در زمان خلافت عثمان (23-35 هجری) سرداری به نام عبداله بن جبله العبدی برای بدست آوردن اطلاعات لازم درباره سِند به سوی هند اعزام شد[۱۹]. پس از آن در زمان خلافت حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام)، حارث بن مره العبدی و سپس در زمان معاویه (44 هجری)، مهلب بن ابی صفره از راه مَکران، سرزمین سِند را مورد حمله قرار دادند. این حملات جدی نبود، زیرا مهاجمین عرب هیچ وقت به فکر پیشروی در داخل هند نیفتادند، تا این که در دوران حکومت امویان این حملات نظامی صورت جدی تری بخود گرفت و از همه مهمتر یورشی بود که تحت فرماندهی محمد بن قاسم، به دستور حجاج بن یوسف ثقفی حاکم عراق و در زمان ولید بن عبدالملک اموی (92-93هجری/711 میلادی) انجام شد. وی بر سراسر ولایت سِند دست یافت و آن را جزء متصرفات خلافت اموی ساخت[۱۹]. این پیروزی از این جهت چشمگیر بود که راه را برای تسلط بنی امیه و بنی عباس بر قسمت بزرگی از شبه قاره هموار کرد. این موفقیت در حقیقت طلیعه حکومت مسلمین بر هند بود. زمانی که حکومت عباسیان رو به ضعف نهاد، از نفوذ آنان در هند نیز کاسته شد بهگونه یی که پس از مدتی کوتاه نفوذ خلفا در قسمت غربی هند یعنی سرزمین سِند، که امروز بخشی از پاکستان را تشکیل میدهد، برجای نماند. سپس حملات مسلمین بر هند متوقف شد؛ تا آن زمان که محمود غزنوی به نام جهاد به این سرزمین تاخت و نخستین حمله خود را در سال 392 هجری/ 1001 میلادی از شهر غزنه آغاز کرد. پس از چندی حکومت غزنویان روی کار آمد و بالاخره در سال 589 هجری/1193 میلادی یکی از بردگان غوری به نام قطبالدین ایبک دهلی را فتح کرد و خود به استقلال به حکومت پرداخت و آن شهر را پایتخت خویش کرد. از آن زمان حکومت های مسلمان یکی پس از دیگری زمام امور شبه قاره را در دست گرفتند و بیشتر آنها دهلی را مرکز حکمرانی کردند؛ تا اینکه در سال 932 هجری/ 1526 میلادی حکومت مغولان یا تیموریان بزرگ هند تاسیس شد و شکوفاترین دوره حکومت اسلامی شبه قاره بوجود آمد. دوران حکومت این دودمان از نظر قدرت و وسعت به مقامی رسید که پیش از آن هیچ یک از حکومته ای مسلمان شبه قاره به آن مرتبه نرسیده بود[۲۰].
از سده هشتم با گسترش اسلام در شمال و شرق و جنوب و تشکیل حکومت های اسلامی در بنگال، کشمیر، گجرات و دکن دربارهای سلاطین این نواحی نیز مراکز بزرگی برای جلب هنرمندان و صنعتگران و شاعران و ادیبان و دانشمندان شد. دهلی و آگره در زمان حکومت تیموریان هند، از بابر و همایون و اکبر تا آخرین فرمانروایان این دودمان، مهمترین مراکز فرهنگ اسلامی هند بودند. از سمت غرب شبه قاره، در دوران تیموریان شهرهای بزرگی از جمله لاهور و پیشاور و کویته و ایالت سِند (که بعد از تشکیل کشور پاکستان در 1947 از شهرهای اصلی کشور پاکستان محسوب شدند) از مراکز عمده فرهنگ اسلامی شد. لاهور نیز از همان دوره پایتخت دوم فرمانروایان تیموری به حساب می آمد. دربار فرمانروایان تیموریان هند جایگاه امنی برای مهاجرت صوفیه و دانشمندان و حکیمان و ادیبان و شاعران و نقاشان و هنرمندان و معماران بزرگ ایرانی شد[۲۱].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ Dani, A.H. (1988). Recent Archaeological Discoveries in Pakistan. UNESCO, Paris. p.23.
- ↑ Kulke, H. and Rothermund, D. (1998). History of India. 3rd. Ed. London and New York: Routledge. p. 220-292.
- ↑ تاراچند (1374). تاثیر اسلام در فرهنگ هند. ترجمه علی پیرنیا و عزالدین عثمانی. تهران: پاژنگ. ص 293-294.
- ↑ دورانت، ویل (1376). تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن). ترجمه احمد آرام و دیگران. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. جلد 5، ص 457.
- ↑ ناراوان، ویشوانات.س. (1369). "فرهنگ 5000 ساله هند"، پیام یونسکو، 20(225)، ص. 4-7.
- ↑ ایونس، ورونیکا (1373). اساطیر هند. ترجمه باجلان فرخی. تهران: اساطیر. 158.
- ↑ دورانت، ویل (1376). تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن). ترجمه احمد آرام و دیگران. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، جلد 4، ص. 458.
- ↑ Basham, A.L. (Ed.) (1998). Cultural History of India. Delhi: Oxford University Press. p.2.
- ↑ شایگان، داریوش (1375). ادیان و مکتب های فلسفی هند. ج. ا. تهران: امیرکبیر، جلد 1، ص. 213.
- ↑ توسلی، محمدمهدی (1401). تحولات شبه قاره هند. ج 5. قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی ص. ص 24.
- ↑ Basham, A.L. (Ed.) (1998). Cultural History of India. Delhi: Oxford University Press. p.3.; Alan et al. (Ed.) (2000) The Making of Indo- Persian Culture. Delhi: Manohar Publisher. p. 23 onward.
- ↑ Basham, A.L. (Ed.) (1998). Cultural History of India. Delhi: Oxford University Press. p.3.
- ↑ Kulke, H. and Rothermund, D. (1998). History of India. 3rd. Ed. London and New York: Routledge. p. 220-292.
- ↑ - Basham, A.L. (Ed.) (1998). Cultural History of India. Delhi: Oxford University Press. p.7.
- ↑ Kosambi, D.D. (1970). The Culture and Civilization of Ancient India in Historical Outline, Delhi: Vikas Publishing House. p. 82.
- ↑ توسلی، محمدمهدی (1401). تحولات شبه قاره هند. ج 5. قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی ص. ص 45.
- ↑ جلالی نائینی، سید محمد رضا (1375). هند در یک نگاه. تهران: انتشارات شیرازه. ص 63.
- ↑ Thapar, R. (1990) A History of India. London: Penguin Publications. p. 26.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ آفتاب اصغر (1364). تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان. لاهور: خانه فرهنگ ج.ا.ایران.ص1.
- ↑ الکوفی، علی بن حامد بن ابن بکر (1403هجری). فتح نامه سند (چچنامه). به کوشش نبی بخش خان بلوچ. اسلام آباد: اداره تاریخ و ثقافت و تمدن. ص71-80.
- ↑ کامران مقدم صفیاری، شهین دخت (1360). پاکستان. تهران:ن.ن. ص 2؛ آفتاب اصغر (1364). تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان. لاهور: خانه فرهنگ ج.ا.ایران.ص 3.
نویسنده مقاله
محمد مهدی توسلی