روابط اسپانیا با کشورهای جهان

از دانشنامه ملل

احساسات ضد آمریکایی که به طرز قابل توجهی خود را در روابط اسپانیا با ناتو نشان داد، در رقابت‌های تاریخی بین دو کشور برای کنترل قلمرو‌ها و سرزمین‌های دنیای جدید، ریشه داشت. جنگ آمریکا- اسپانیا که باعث شد اسپانیا بسیاری از مستعمرات خود را از دست بدهد به این رقابت پایان داد و یک خاطره تلخی را در ذهن اسپانیایی‌ها بر جای گذاشت.

در سال‌های پس از جنگ اسپانیا و آمریکا، مسائل اقتصادی بین اسپانیا و ایالات متحده غالب بود، به همین دلیل اسپانیا به دنبال افزایش موقعیت تجاری خود از طریق توسعه روابط بازرگانی نزدیک تر با ایالات متحده و آمریکای لاتین بود. در سال‌های 1903،1906 و1910، بین اسپانیا و ایالات متحده مجموعه ای از توافقنامه‌های تجاری امضا شد که منجر به افزایش تبادل کالاهای تولیدی و محصولات کشاورزی که به اقتصاد اسپانیا رونق می‌بخشید، شد. همچنین تماس‌های توریستی و فرهنگی گسترش پیدا کرد.

احساسات مردم آمریکا، عمیقا از وقوع جنگ داخلی در اسپانیا جریحه دار شد و هر چند دولت ایالات متحده بی طرف باقی ماند ولی تقریبا حدود 3000 نفر از شهروندان ایالات متحده برای خدمت در ارتش جمهوری خواه اسپانیا داوطلب شدند. پس از پیروزی ملی گرایی، رژیم فرانکویی به عنوان یک دیکتاتوری فاشیستی توسط اذهان عمومی در ایالات متحده محکوم شد اما حکومت ایالات متحده، با این هدف که فرانکو به آدولف هیتلر اجازه نخواهد داد که از شبه جزیره ایبریان علیه نیروهای متحدین استفاده کند، در اتحادیه‌های مختلف با اسپانیا شرکت کرد.

پیمان 1953 مادرید بین اسپانیا و ایالات متحده برای دفاع متقابل و همچنین کمک‌های نظامی آمریکا منعقد شد و این قرارداد، به انزوای پس از جنگ اسپانیا پایان بخشید. با این حال،  آن به ضدیت اسپانیا با آمریکا پایان نداد. رهبران وابسته به رژیم فرانکونسبت محدودیتی که ایالات متحده برای استفاده از تجهیزات آمریکایی در دفاع از سرزمین‌های شمال آفریقایی اسپانیا در سال 1957، به‌ وجود آورده بود، خشمگین بودند. در حالی که طرفداران رژیم فرانکو، از ایالات متحده به خاطر شکل دموکراتیک حکومتش اظهار تنفر می‌کردند، حزب‌های مخالف در اسپانیا، ایالات متحده را به عنوان اولین حامی رژیم فرانکو و به عنوان مانعی عمده برای دموکراسی شدن اسپانیا می‌دانستند.

پس از مرگ فرانکو در سال 1975، ایالات متحده از آزادسازی رژیم اسپانیا تحت پادشاهی خوان کارلوس استقبال کرد و به دنبال این بود که ترتیبات نظامی غربی بیشتری برای اسپانیا به ارمغان آورد. در سال 1976، توافقنامه دو جانبه بین اسپانیا و ایالات متحده به یک پیمان دوستی و همکاری تبدیل شد. این پیمان، علاوه بر اینکه در عوض کمک اقتصادی و نظامی ایالات متحده حقوق اساسی آن را از نو می‌ساخت، شورایی اسپانیایی- آمریکایی را به منظور ایجاد پلی برای عضویت مشروط اسپانیا در ناتو، به وجود آورد. در اولین سال‌های حکومت دموکراتیک، تمرکز حکومت بر تحکیم نظام پارلمانی مبتنی بود و به مسائل سیاست خارجی توجه کمتری می‌شد. به هر حال، درجه ای از مشاجره بین اتحاد مرکز دموکراتیک حاکم و اپوزیسیون سوسیالیست در رابطه با روابط اسپانیا با ایالات متحده و ناتو وجود داشت.

در سال 1981، لئوپلد کالوو سوتلو که معاونت نخست وزیر را عهده دار بود، جانشین سوارز شد، وی تلاش‌های زیادی را برای به دست آوردن تایید عضویت در ناتو انجام داد و بعد از مدت کوتاهی در ژوئن، 1982 یک موافقتنامه اجرایی جدید بین آمریکا و اسپانیا در جهت استفاده آمریکا از پایگاه‌های خود در اسپانیا به امضا رسید. طبق این قرارداد، ایالات متحده در عوض کمک‌های اقتصادی و نظامی به اسپانیا، از پایگاه‌های استراتزیک دریایی و هوایی در خاک اسپانیا استفاده می‌کند.

بسیاری از اسپانیایی‌ها تنفر خویش را از وجود این پایگاه‌ها در اسپانیا ابراز کردند. در سال 1985 که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا، از اسپانیا بازدید کرد، مردم اسپانیا علیه ایالات متحده تظاهرات کردند.

سوسیالیست‌ها به طود مداوم از یک موضع بی طرف تر و مستقل تر طرفداری می‌کردند و هنگامی که در اکتبر 1982 بر سر قدرت آمدند، گونزالس قول داد که از موافقتنامه‌های دفاعی و همکاری با ایالات متحده، بررسی دقیقی به عمل آورد. کاهش حضور نظامی ایالات متحده در اسپانیا یکی از مقررات مندرج در رفراندومی بود که در سال 1986، در رابطه با ادامه عضویت در ناتو برگزار شد.  نخست وزیر در همراهی با این امر، در دسامبر 1987 اعلام کرد که ایالا متحده مجبور خواهد شد که در اواسط سال 1991، هفتاد و دو جنگنده بمب افکن F-16، را از پایگاه‌های اسپانیایی حذف کند. همچنین، در ماه نوامبر اسپانیا به ایالات متحده اطلاع داده بود که با توجه به نظر‌سنجی‌های صورت گرفته، موافقتنامه دفاعی دو جانبه توسط اکثریت مردم اسپانیا رد شد، در نتیجه موافقتنامه فوق تمدید نخواهد شد. با این وجود در ژانویه 1988، اسپانیا و ایالات متحده به موافقتنامه‌ای به مدت 8 سال دست یافتند. ترتیبات جدید نظامی، کاهش چشمگیر حضور ایالات متحده در اسپانیا و محدود کردن کمک نظامی و اقتصادی اش که به بسته شدن پیمان دفاعی منجر شد را خواستار شد.

اسپانیا و آمریکای لاتین

یکی از اهداف عمده سیاست خارجی اسپانیا از زمان ظهور دموکراسی، افزایش نفوذ خود در آمریکای لاتین بوده است. اسپانیا به دلیل روابط تاریخی و میراث مذهبی، فرهنگی و زبانی مشترک، دارای منافع ویژه ای در آمریکای لاتین است. در سال‌های پس از فرانکو، عواملی چون؛ سرمایه گذاری‌های اقتصادی و ابتکارهای دیپلماتیک به پیوندهای نوستالژیک بین اسپانیا و مستعمره سابقش افزوده شد. روابط بین اسپانیا و آمریکای لاتین، از زمان روزهای امپراتوری اسپانیا تحت تاثیر تحولات عمیقی قرار گرفته است. تنفر از اسپانیا به عنوان قدرت امپریالیستی مدت‌ها پس از دوره استعمار نیز ادامه پیدا کرد، زیرا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، اسپانیا را به دلیل عدم پیشرفت و حل مشکلاتش با دموکراسی، مورد سرزنش قرار می‌دادند. در سال‌های اولیه استقلال، گرایش اکثر کشورهای آمریکای لاتین به اسپانیا تحقیرآمیز گونه بود. این نگرش به دنبال جنگ آمریکا و اسپانیا در سال 1898 تغییر کرد. شکست تحقیرآمیز اسپانیا توسط ایالات متحده با افزایش دخالت ایالات متحده در آمریکای لاتین همراه شد که این امر به ایجاد رابطه‌ای نزدیکتر بین اسپانیا و آمریکای لاتین برای مبارزه با دشمن مشترک، منجر شد. اگرچه روابط تجاری، سیاسی و دیپلماتیک بین دو منطقه اسپانیا و آمریکای لاتین در سطح حداقل باقی مانده است،اما هر دو کشور مجددا بر روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک خود تاکید کردند.

در طول دهه 1950، روش‌های مدرن ارتباطات و حمل و نقل، تماس‌های نزدیک تری را بین اسپانیا و آمریکای لاتین تسهیل کرد. افزایش تجارت و رشد سریع اقتصادی در دهه‌های 1960 و 1970، اسپانیا را قادر کرد تا از یک موضع اقتصادی قدرتمند، روابطش را با آمریکای لاتین نزدیک کند. پس از مرگ فرانکو، به موازات انتقال اسپانیا به شکلی دموکراتیک از حکومت، اشکال مختلف حکومت دموکراتیک در برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز به وجود آمد. اسپانیا روند انتقال دموکراسی خود را به عنوان نمونه ای از گذار، برای دنباله روی آمریکای لاتین از این روند، پیشنهاد کرد. روند دموکراسی سازی در اسپانیا باعث جهت گیری مجدد سیاست خارجی اسپانیا شد. تحت حکومت سوارز، اسپانیا سیاست خارجی تهاجمی تری را که توجه به آمریکای لاتین را افزایش داد، دنبال کرد.

سوارز و خوان کارلوس از اکثر کشورهای آمریکای لاتین بازدید‌های رسمی به عمل آوردند و سرمایه گذاری اسپانیا در منطقه به طرز چشم گیری افزیش یافت. هنگامی که در بهار 1982، بین بریتانیا و آرژانتین جنگی بر سر جزایر فالکلند(مالویناس) شروع شد، اسپانیا از ادعای آرژانتین برای تسلط بر جزیره فالکلند حمایت کرد.

هنگامی که در سال 1982، سوسیالیست‌ها بر سر قدرت آمدند، فرناندو مورن(Fernando Moran) وزیر امورخارجه اظهار داشت که میزان نفوذ اسپانیا در اروپا و ایالات متحده می‌توانست متناسب با حفظ روابط اسپانیا در خارج از منطقه به خصوص، آمریکای لاتین اعمال شود. در راستای این سیاست، دولت سوسیالیستی یک برنامه کمک به آمریکای لاتین که بودجه ای در حدود 10 میلیون دلار بود را در سال 1985 ایجاد کرد. منطقه خاص دیگری که باعث نگرانی گونزالس شده بود، تشدید درگیری در آمریکای مرکزی بود. گونزالس قبل از نخست وزیری، در سیاست‌های سوسیالیستی بین المللی به سمت آمریکای لاتین سوق پیدا کرده بود و به عنوان رئیس کمیته سازمان حمایت از انقلاب نیکاراگوئه که در سال 1980 تشکیل شد، خدمت کرده است. اگرچه گونزالس طرفدار اهداف اولیه ساندیست‌ها که در سال 1979 قدرت را به دست گرفتند بود و لی او بعدها به شدت منتقد سیاست‌های افراطی مارکسیست‌ها شد.

وی طرفدار رویکرد عملگرایانه سوسیال دموکرات‌های آمریکای لاتین شد. به طور فزاینده ای آشکار شد که دیدگاه‌های میانه روی نخست وزیر در تضاد چشم گیری با گرایشات مارکسیستی وزیر امور خارجه اش بود چرا که گرایشات ضد آمریکایی گونزالس نسبت به موران کمتر بود. اگرچه انتقاد از اقدامات ایالات متحده در هر دو کشور نیکاراگوئه و السالوادور، وجود داشت ولی نخست وزیر منافع مشروع ایالات متحده در مناطق فوق را به رسمیت شناخت و آن را از روند مذاکرات مستثنی نکرد.

این دیدگاه‌های متفاوت بین گونزالس و وزیر امور خارجه وی، به حذف وزیر امور خارجه در تابستان 1985 انجامید. جانشین مورن، فرانسیسکو فرناندز اردنس(Francisco Fernandez Ordonez)یک رویکرد محدودتر را برای پیشبرد نقش فعال اسپانیا در آمریکای لاتین دنبال کرد. اسپانیا همچنان به حمایت از هر گونه تلاشی در جهت حل مسالمت آمیز منازعات در آمریکای مرکزی ادامه داد. در ژانویه 1988، رئیس جمهور نیکاراگوئه، دانیل اورتگا(Daniel Ortega) از اسپانیا تقاضا کرد که در تایید روند صلح در آمریکای مرکزی شرکت کند. گونزالس پیشنهاد فوق را به شرطی که  سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در این توافقنامه شرکت کنند و ایجاد یک آتش بس موثر، پذیرفت. نخست وزیر حمایت خویش را از گروه کنتادرا(Contadora) تصریح کرد و تاکید کرد که کشورهای درگیر، مسئولیت نهایی برای یافتن راه حلی برای درگیری را بر عهده داشته اند. وی همچنین  خواستار پایان کمک آمریکا به نیروهای نظامی در مبارزه علیه دولت ساندنیست شد.

اگرچه اسپانیا در دهه 1980 ،به گونه ای قابل توجه در آمریکای لاتین حضور یافت اما هیچ نشانه ای از قصد اسپانیا مبنی بر گرفتن جای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت. در همان زمان، یک حس حیات مشترک بین اسپانیا و امریکای لاتین احتمال ادامه روابط را آشکار ساخت.

اسپانیا و اتحاد شوروی

هر چند تجارت گسترده و ارتباطات فرهنگی  بین دو کشور، برای چندین دهه وجود داشته است و اسپانیا قبلا با دیگر دولت‌های عضو ورشو روابط دیپلماتیک برقرار کرده بود، اما روابط دیپلماتیک بین اسپانیا و اتحاد جماهیر شوروی، تا فوریه 1977 به طور رسمی برقرار نشد. این تاخیر طولانی ناشی از احساسات ضد کمونیستی فرانکو و حمایت اتحاد جماهیر شوروی از نیروهای حزب جمهوری خواه در طول جنگ داخلی اسپانیا بود. احساسات ظد شوروی دوران فرانکو محدود نشد و در سال‌های پس از فرانکو نیز ادامه یافت. از آنجایی که دیکتاتور شوروی سابق، جوزف استالین، برای از بین بردن عناصر چپی که مستقل از مسکو بودند، در تلاش بود در نتیجه طرفداران فرانکو عمیقا نسبت به مسکو بدگمان بودند.

روابط اسپانیا با اتحاد شوروی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر روابطش با ایالات متحده قرار می‌گیرد. از نقطه نظر جماهیر شوروی، حفظ موقعیت در مدیترانه برای محافظت از دروازه ورود به دریای سیاه و اطمینان دسترسی به اقیانوس اطلس از طریق تنگه جبل الطارق، ضروری بود. در عین حال، ایالات متحده آمریکا، با اطلاع از اهداف توسعه طلبانه اتحاد جماهیر شوروی، با ایجاد پایگاه‌های ایالات متحده در خاک اسپانیا به دنبال حفاظت از این مناطق بود. با این حال، هنگامی که مسکو با اشاره به عواقب منفی که می‌توانست در صورت پیوستن اسپانیا به ناتو به وجود بیاید، به اسپانیا هشدار داد،  وزیر امور خارجه اسپانیا اتحاد جماهیر شوروی را به دلیل تلاشبرای دخالت در امور داخلی اسپانیا مورد اعترض قرار داد.

اسپانیایی‌ها به افزایش تجارت با  اتحاد جماهیر شوروی علاقه داشته اند و از حمایت مسکو از تقاضای اسپانیا برای مستعمره زدایی جبل الطارق، استقبال کرده اند. با این حال، در دهه‌های 1970 و 1980، اسپانیا به طور فزاینده ای به سمت یک موضع مستقل حرکت کرد و موضع در روابطش با اتحاد جماهیر شوروی به موازات ایالات متحده آمریکا به کار گرفته شد. چنین استقلالی در تلاش‌های حزب کمونیست اسپانیا برای کاهش روابطش با مسکو منعکس شد. در اواسط دهه 1980، مشکل عمده اسپانیا در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی، به فعالیت‌های جاسوسی گسترده ای که پس از مرگ فرانکو از سوی اتحادجماهیر شوروی سازماندهی می‌شد، مربوط می‌شد که این امر منجر به اخراج چندین دیپلمات اتحاد جماهیر شوروی شد[۱].

نیز نگاه کنید به

سیاست و حکومت اسپانیا؛ روابط خارجی اسپانیا؛ روابط  اسپانیا با کشورهای همسایه؛ روابط اسپانیا با کشورهای منطقه؛ رابطه اسپانیا با جامعه اروپا؛ اسپانیا و اتحادیه اروپا؛ روابط اسپانیا با آمریکا

کتابشناسی

  1. فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)