سوسیالیسم عربی در سوریه

از دانشنامه ملل

سوسیالیسم (Socialisme) که در فارسی به «جامعه‌خواهی» یا «جامعه‌گرایی» معادل­سازی شده است، اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که هدف آن ایجاد نظم اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر برابری است، به این معنا که تمامی قشرها و طبقات جامعه سهمی برابر و مساوی در سود همگانی داشته باشند،

در این بخش به جهت پیچیدگی­های تاریخی و تخصصی ونقل قول‌های فراواندر باب این نحله فکری، و لزوم رعایت شفافیت و پرهیز از درازگویی، خلاصه‌ای روشن از مقاله‌ای تحت همین عنوان با بعضی توضیحات کوتاه، ارائه می‌گردد:

مصر واردات فکری به جهان اسلام پیشتاز است. در مورد تفکر سوسیالیست نیز چنین است. «رفاعه‌ رافع‌ طهطاوی‌» (۱۸۰۱–۱۸۷۳) از اساتید «محمد عبده» (1849-1905)[183]، از نخستین روشنفکران فرنگ رفته عرب (مصری) است که 2000 کتاب فرانسوی زیر نظر او به عربی ترجمه شدند. آموزه‌های او صبغه‌ای‌ از سکولاریسم و چپ‌گرایی‌ سوسیالیستی‌ داشت؛ اما ورود اصطلاح‌ سوسیالیسم‌ به دنیای عرب، هم زمان بود با تأسیس‌ نخستین حزب‌ كمونیست‌ (حزب‌الشیوعی‌ التونسی‌)، همزمان با پایان جنگ جهانی اول در 1919، به‌ عنوان‌ شاخه فرعی‌ حزب‌ كمونیست‌ فرانسه؛ البته لزوماً سوسیالیسم، مساوی باکمونیسم نیست و بسیاری از سوسیالیست­ها معتقد به کمونیسم نیستند؛ اما این دو تفکر، نوعاً هم­زیستی دارند.

عامل اصلی گسترش سوسیالیسم در هر جامعه­ای، وجود فقر و نابرابری طبقاتی است؛ به همین جهت، گرایش مسلمانان به این مکتب فکری، چندان منفور نیست؛ مگر آنجایی که انعطافی در پذیرش افکار همزاد آن؛ یعنی کمونیسم، شکل می‌گیرد.

در شام لبنانی­ ها، دروازه­ ها را به روی سوسیالیسم گشودند؛ کسانی مانند «شبلی‌ شُمَیّل» (۱۸۵۳-۱۹۱۴)، «فرح‌ انطون» (1874 1922) و «یعقوب‌ صروف»‌ ( 1852 1927). ‌سوسیالیسمی‌ كه‌ ایشان از آن‌ سخن‌ می‌گفتند‌، بر پایه مالكیت‌ دولتی‌ و لغو مالكیت‌ خصوصی نبود؛ بلكه‌ بر این‌ اساس‌ بود كه‌ دولت‌ فقط‌ باید عدالت‌ را تضمین‌ كند؛ البته بودند کسانی که معتقد به نفی مالکیت خصوصی بودند؛ مثل «سلامه موسی» (1887-1958) در مصر که برای نخستین بار از ترکیب «سوسیالیسم عربی» استفاده کرد. «جرجی زیدان» (۱۸۶۱ ۱۹۱۴) را هم باید به این فهرست افزود که شهرت و قلم او در توسعه سوسیالیسم عرب نقش مهمی داشت.

افزایش‌ قدرت‌ احزاب‌ سوسیالیستی‌ و كمونیستی‌ در اروپای‌ غربی‌، نفوذ روز افزون‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و هم‌پیمانان‌ آن‌، به‌ قدرت‌ رسیدن‌ حزب‌ كمونیست‌ در چین‌ و تلفیق‌ اندیشه‌های‌ ناسیونالیستی‌ و سوسیالیستی‌ در برنامه احزابِ به‌ قدرت‌ رسیده‌ در كشورهای‌ تازه‌ استقلال‌یافته آسیایی‌، زمینه‌ساز گسترش‌ اندیشه‌های‌ چپ‌ و تشكیل‌ احزاب‌ بر پایه این‌ اندیشه‌ها در جهان‌ عرب‌ شد.

حزب‌ كمونیست‌ علاوه‌ بر مصر، در 1919 در فلسطین‌ و در 1924 در لبنان‌ و در 1935 در سوریه تأسیس‌ شد. ریاست‌ حزب کمونیست سوریه را جوانی‌ كُرد به‌ نام‌ «خالد بكتاش»‌ (1912-1995)[184] به عهده داشت که بعدها به « شيخ الشيوعيين» شهرت یافت.  

حزب‌ بعث‌ سوریه هم که‌ ایدئولوژی‌ سوسیالیستی‌ را پذیرفته‌ بود، با حزب‌ سوسیالیست‌ عرب‌ (حزب‌العربی‌ الاشتراكی‌) به‌ رهبری‌ اكرم‌ حورانی‌  ادغام‌ شد و حزب‌ جدید با نام‌ حزب‌ سوسیالیستی‌ بعث‌ عرب‌ (حزب‌ البعث‌ العربی‌ الاشتراكی‌) در  13 نوامبر 1952 اعلام‌ موجودیت‌ كرد. این‌ امر باعث‌ شد چپ‌گرایان‌ سوری‌ بیش‌ از پیش‌ به‌ مركز قدرت‌ نزدیك‌ شوند.

در دوران‌ اخیر نیز بسیاری‌ از احزاب‌ و گروه‌های‌ چپ‌ در اشكال‌ سوسیالیستی‌ و كمونیستی‌ آن‌، در سوریه‌ به‌رغم‌ سیاست‌ تك‌حزبی‌ حكومت‌ بعث‌ ظهور كرده‌اند كه‌ از جمله‌ مهم‌ترین‌ آنها، حزب‌ اتحادیه‌ سوسیالیست‌ عرب‌ (حزب‌الاتحاد الاشتراكی‌ العربی‌) است‌ كه‌ در 1964 شكل‌ گرفت‌ و بعدها به‌ شاخه‌های‌ متعددی‌ تقسیم‌ شد.

اندیشه‌های‌ چپ‌ در جهان‌ عرب‌، برای‌ جذب‌ مخاطب‌، همواره‌ با ناسیونالیسم‌، به عنوان آموزه­ای رقیب، روبه‌رو بوده‌اند؛ هرچند، چپ‌گرایی‌ و ملی‌گرایی‌ همیشه‌ رابطه تقابلی‌ و مبتنی‌ بر ناسازگاری‌ نداشته‌اند و افزون بر این، رشد و افول‌ سوسیالیسم‌ در تاریخ‌ معاصر عرب‌ با رشد و افول‌ ملی‌گرایی‌ در هم‌ آمیخته است؛ به‌گونه‌ای‌ كه‌ دشوار می‌توان‌ این‌ دو را از هم‌ جدا كرد.

میشل‌ عفلق‌، از بنیانگذاران حزب بعث، كمونیسم‌ را همسو با منافع‌ اقلیت‌های‌ غیرعرب‌ كه‌ از تشكیل‌ یك‌ ملت‌ و قومیت‌ واحد عرب‌ هراس‌ داشتندمی‌دید و آن‌ را ابزاری‌ در دست‌ بیگانگان‌، برای‌ ناپاك‌ كردن‌ گوهر ناب‌ عربیت‌، می‌دانست‌. آنچه‌ او را در این‌ دیدگاه‌ راسخ‌تر می‌ساخت‌، رهبری‌ یك‌ غیرعرب (خالد بکتاش کُرد)‌ بر حزب‌ كمونیست‌ سوریه‌ بود كه‌ عفلق‌ به‌ صورت‌ نمادین‌ آن‌ را به‌ معنای‌ هم‌آوازی‌ كمونیسم‌ و منافع‌ غیرعرب‌ها می‌دانست‌.

عفلق برای‌ مخالفت‌ ملی‌گرایان‌ با كمونیسم‌ دلایلی‌ مطرح‌ كرده‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌: كمونیسم‌ نظریه‌ای‌ غربی‌ و برآمده‌ از شرایط‌ جامعه غربیان‌ است‌ و عرب‌ها نه‌ تنها با آن‌ احساس‌ نزدیكی‌ نمی‌كنند؛ بلكه‌ به‌ دلایل‌ تاریخی،‌ آن‌ را همیشه‌ در جبهه دشمن‌ و در خدمت‌ منافع‌ آن‌ دیده‌اند؛ كمونیسم‌ فقط‌ نظام‌ اقتصادی‌ نیست‌، بلكه‌ هم‌ داعیه جهانی‌ دارد و هم‌ تمام‌ حوزه‌های‌ زندگی‌ را در برمی‌گیرد و ازاین‌رو، هیچ‌ قومیتی‌ را در جهان‌ برنمی‌تابد؛ كمونیسم‌ و آموزه مبارزه طبقاتی‌ آن‌، در جامعه‌ای‌ همچون‌ جامعه عرب‌، كه‌ در آن‌ ملت‌ در حال‌ شكل‌گیری‌ است‌، باعث‌ از هم‌ گسستن‌ تار و پود آن‌ می‌شود.

این‌ تضادها مانعِ همكاری‌ اندیشمندان‌ ملی‌گرا با كمونیستها و همكاری‌ رهبران‌ احزاب‌ كمونیست‌ با حکومت‌های‌ ملی‌گرا و حمایت‌ از شعارهای‌ وحدت‌گرایانه این‌ دولت‌ها، نشد. در برابر، این‌ همكاری‌ سبب‌ شد دولت‌های‌ عرب،‌ آزادی‌ بیشتری‌ به‌ احزاب‌ كمونیست‌ بدهند و این‌ احزاب‌ در دوره‌های‌ بعد، به‌ویژه‌ پس‌ از رسیدن‌ دولت‌های‌ نظامی‌ به‌ قدرت‌، به‌ رأس‌ هرم‌ سیاسی‌ بسیار نزدیك‌ شوند؛ در عین‌ حال‌، سازش‌ میان‌ كمونیسم‌ و دولت‌های‌ ناسیونالیست و نزدیك‌ شدن‌ كمونیستها به‌ مركز قدرت‌، دیری‌ نپایید و همراه‌ با پایان‌ دهه پنجاه قرن بیستم، دو دیدگاه‌ باهم‌ در تقابل‌ افتادند.

سوسیالیسم‌ وضعی‌ دیگر داشت‌ و در سایه دولت‌های‌ ملی‌گرا به‌ فعالیت‌ خود ادامه‌ داد و این‌ دولت‌ها نیز اغلب‌ ایدئولوژی‌های‌ سوسیالیستی‌ را برای‌ خود برگزیدند. محبوبیت‌ سوسیالیسم‌ از دیدگاه‌ تحصیل‌كردگان‌ و نیز بسیاری‌ از مردم‌ و نمودار شدن‌ آن‌ به‌شكل‌ پاسدار قومیت‌ عرب‌ در مواقع‌ بحرانی‌، سبب‌ می‌شد تا دولت‌ها بدون‌ پذیرش‌ گونه‌ای‌ سوسیالیسم‌ نتوانند برنامه سیاسی‌ ملی‌گرایانه‌ برای‌ خویش‌ برگزینند و بنابراین‌ سوسیالیسم‌ و ناسیونالیسم‌ چنان‌ به‌ نظر می‌آمد كه‌ در عرصه سیاست‌ لازم‌ و ملزوم‌ یكدیگرند.

دولت‌های‌ ملی‌گرا بر آن‌ بودند كه‌ افزودن‌ چاشنی‌ سوسیالیسم‌ به‌ تركیب‌ دولت‌، هم‌ برای‌ ناسیونالیسم‌ لازم‌ است‌ و هم‌ آن‌ را تكمیل‌ می‌كند، زیرا در این‌ صورت‌ دولت‌، هم‌ داعیه‌دار بازگشت‌ به‌ خویشتن‌ خواهد بود و هم‌ پرچم‌دار وحدت‌ و استقلال‌ و این‌؛ یعنی تمایز از فئودالیسمِ وابسته‌ و حامیان‌ خارجی‌ آن‌، یعنی‌ دولت‌های‌ سرمایه‌دار.

این دولت­ها، برای‌ مصالحه‌ با تمامی‌ عناصر جامعه‌ و كسب‌ حداكثر مشروعیت‌، پرچم‌ سوسیالیسم‌ را برمی‌افرازند تا چنین‌ به‌ نظر آید كه‌ هم‌ سنّت‌ را پذیرفته‌ و هم‌ در پی‌ صنعت‌ و پیشرفت‌ و تقسیم‌ عادلانه درآمدهاهستند؛ اما درمقابل‌، دولت‌هایی‌ همچون‌ مصر و سوریه‌ و مغرب‌، برای‌ حذف‌ احزاب‌ و افزایش‌ قدرت‌ و نفوذ خود، از اتهام سوسیالیسم سود ‌برده­اند. همین‌ امروز هم بروز كودتاهای‌ نظامی‌ را در مصر، لیبی‌ و سوریه‌ را با گرایش‌ دولت‌های فروپاشیده به‌ سوسیالیسم‌ تفسیر و توجیه می‌كنند.

اقدامات‌ و نظریه‌پردازیهای‌ معطوف‌ به‌ سوسیالیسم‌. ضرورت‌ ورود دولت‌ به‌ عرصه اقتصاد و اصلاح‌ از بالا و سوسیالیزه‌ كردن‌ اقتصاد، به‌ بهانه ناتوانی‌ طبقه بورژوا و پیشرفت‌ نكردن‌ آن‌، از سوی‌ اندیشمندان‌ بسیاری‌ مورد تأكید واقع‌ شد و نامهای‌ گوناگونی‌ گرفت‌، از جمله‌ سوسیالیسم‌ عربی‌ یا سوسیالیسم‌ جهان‌ سوم‌.

جمال‌ عبدالناصر،  به‌گونه‌ای خاصی‌ به مرام‌ سوسیالیستی‌ روی‌ آورد؛ یعنی همراه با پذیرش‌ آن‌، به‌ انحلال‌ احزاب‌ و تحكیم‌ نظام‌ تك‌حزبی‌ و از سوی‌ دیگر به‌ دولتی‌ كردن‌ اقتصاد پرداخت‌. این‌ چرخش‌ در 1962 روی‌ داد كه‌ در طی‌ آن‌ عبدالناصر، علاوه‌ بر دولتی‌ كردن‌ بخش‌ گسترده‌ای‌ از صنایع‌ و كشاورزی‌، حزب‌ اتحادیه سوسیالیستی‌ عرب‌ را، به‌ عنوان‌ حزب‌ واحد كشور، تشكیل‌ داد و زندانیان‌ سیاسی‌ دارای‌ گرایش‌های‌ ماركسیستی‌ را آزاد كرد. به‌طور كلی‌، از دید جمال‌ عبدالناصر غایت‌ مبارزه عرب‌ها، آزادی‌ و سوسیالیسم‌ و وحدت‌ بود و استقلال‌ كشور با استقلال‌ اقتصادی‌ در پیوند تام‌ است‌ و استقلال‌ اقتصادی‌ فقط‌ از طریق‌ توسعه‌ای‌ مستقل‌ در چارچوب‌ نظام‌ سوسیالیستی‌ امكان‌پذیر خواهد بود.

در سوریه‌ نیز حزب‌ بعث‌ كه‌ به‌ سوسیالیسم‌ هم‌ در نام‌ و هم‌ در سیاستهای‌ خود اولویت‌ می‌داد از دهه  1940، صحنه سیاسی‌ سوریه‌ را كاملاً از آنِ خویش‌ ساخت.

این‌ حزب‌ از همان‌ آغاز تأسیس‌ از سوی‌ رهبران‌ خود، همچون‌ میشل‌ عفلق‌، با باور به‌ نوعی‌ سوسیالیسم‌ عربی‌، برای‌ اجرای‌ برنام‌های‌ چپ‌گرایانه‌ به‌ فعالیت‌ پرداخت‌ البته‌ سوسیالیسمی‌ كه‌ حزب‌ بعث‌ در پی‌ آن‌ بود با سوسیالیسم‌ در قرائت‌ ماركسیستی‌ آن‌ تفاوت‌ داشت‌.

رهبران‌ حزب‌ بعث‌ با دیدگاه‌ منفی‌ مارکسیست‌ها به‌ ناسیونالیسم‌ و تفسیر مادّی‌ از تاریخ‌ بر طبق‌ آموزه‌های‌ ماركس‌، مخالف‌ بودند.

سوسیالیسم‌ بعث‌ با سوسیالیسم‌ ناصری‌ تفاوتهایی‌ داشت. مهم‌ترینشان‌ آن‌ بود كه‌ حزب‌ بعث‌، برخلاف‌ ناصریسم‌، به‌نحو چشمگیری‌ ناسیونالیسم‌ را بر سوسیالیسم‌ ترجیح‌ می‌داد؛ اما حزب‌ بعث‌ نیز، همچون‌ ناصریسم‌، بر آن‌ بود كه‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ سوسیالیسم‌، رد كمونیسم‌ و روش‌ اندیشه آن‌ و دستیابی‌ به‌ نسخه‌ای‌ از سوسیالیسم‌ است‌ كه‌ برآمده‌ از تاریخ‌ و فرهنگ‌ عربی‌ باشد.[۱]

نیز نگاه کنید به

اتحادیه عرب در سوریه

کتابشناسی

  1. شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)