قرون طلایی اسپانیا

از دانشنامه ملل

در قرن شانزدهم، پس از کشف قارۀ جدید و راه‌های دریایی، مسئلۀ مستعمرات و بسط آن‌ها موضوع بسیار مهمی را در روابط سیاسی و بین‌المللی دول اروپایی ایجاد کرد. مهم‌ترین دولت‌های استعمارگر در این زمان فرانسه و اسپانیا بودند و از آغاز نیمۀ دوم قرن شانزدهم، قدرت استعماری انگلیس روزافزون گردید و این امر مصادف شد با انقلاب هلندی‏‌ها. تسلط اسپانیا در قرن شانزدهم،‏ اختلاف و نزاع میان فرانسه و اسپانیا از یک طرف و رقابت اسپانیا و انگلیس از جانب دیگر هستۀ مرکزی و محور روابط بین‌المللی اروپای غربی گردید واگر اسپانیا در این نبرد شکست خورد و ضعیف گردید، بر قدرت هلند و فرانسه و انگلیس افزوده شد[۱].

درسال 1520م شارل پنجم معروف به شارلکن، اتریش و هلند و بلژیک را از پدر و جد خود به ارث برد و از طرف مادر نیز وارث اسپانیا، ساردنی، سیسسل، ناپل و مستعمرات آمریکایی اسپانیا شد‏. به این ترتیب، نه‌تنها خاندان هابسبورگ‌های اتریش بر قسمت اعظم اروپا سلطه یافت، بلکه بین اسپانیا و سرزمین‌های گود یعنی هلند، بلژیک و لوگرامبورگ هم فاصله افتاد[۲]. دراین زمان در فرانسه، فرانسوای اول حکومت می‌کرد که به‌شدت با خانوادۀ هابسبورگ‌های اتریش در رقابت بود. شارلکن یک پادشاه کاتولیک تمام‌عیار بود که ایجاد امپراتوری اروپایی را در سر می پروارنید. در راه نیل به این هدف، تنها مشکل و مانع فرانسه بود. مخاصمات بین فرانسه و امپراتوری ژرمانیک در سال 1531م آغاز شد. دو ستون از سپاهیان اسپانیا از جبال پیرنه عبور کرده و داخل خاک فرانسه شدند و در حالی که در ایتالیا، فرانسویان با ناکامی مواجه شده بودند، به شهر مارسی حمله شد. با تمام این احوال، پادشاه فرانسه مقاومت به خرج داد و مارسی استقامت کرد. هانری هشتم، پادشاه انگلیس، که می‌دید که شارل کنت بیش از حد اعتدال مقتدر خواهد شد، در جنوب به قوای فرانسه کمک رسانید و در نهایت به امضای قرارداد مادرید در 1526م تن داد. به موجب این پیمان پادشاه فرانسه از متصرفات خود در ایتالیا و بورگنی صرف‌نظر کرد. البته این قرارداد جنبۀ صوری داشت؛ چراکه هنوز از زمان انعقاد پیمان متارکه نگذشته بود که با سران بورگنی به صورت محرمانه مذاکره کرد تا خود را تابع دولت فرانسه اعلام نماید و به این ترتیب آتش جنگ بار دیگر روشن شد . اما این مرتبه پادشاه فرانسه با سلیمان پاشا، سلطان عثمانی، علیه شارلکن متحد گردید و سلیمان با قشون خود به سوی اتریش رفت که در حوالی وین فردیناند، برادر شارلکن، مانع از پیشروی آنها شد.

فرانسوای اول در 1547م فوت کرد و هانری هشتم قبل از او در گذشته بود. شارلکن تصور می‌کرد که به‌آسانی خواهد توانست هانری دوم، پادشاه جدید فرانسه را از میان بردارد اما پادشاه جدید به پیروی از سیاست فرانسوا، اتحاد با سلیمان پاشا را دنبال کرد و ارتباط مخفی با سران پروتستان آلمان را از دست نداد.

به هر حال، شارلکن با دشمنانی که مانع از اجرای نقشه‌های او در راه وحدت اروپا بودند یعنی فرانسه، عثمانی و مسلک پروتستان مبارزه کرد. وی مصمم بود که از راه تسلط بر کاتولیک‌ها کشور متحدی را تشکیل دهد ولی زمانی که آتش جنگ مذهبی زبانه کشید، با بن‌بست مواجه گردید و به ناچار در 1555م با قبول صلح اگسبورگ[۳] آزادی مذهبی (هم کاتولیک و هم پروتستان) را پذیرفت و یک سال بعد هم از مقام خویش استعفا داد. وی حکومت اتریش، بوهم و مجارستان را به برادر خود فردیناند بخشید و باقی متصرفات خود را به فرزندش فیلیپ دوم واگذار کرد. او شهر مادرید را در 1560م به پایتختی برگزید. فیلیپ دوم در راه اداره امور کشور بسیار دقیق بود و با جدیت خستگی‌ناپذیری سلطنت می‌کرد. نظر به اهمیتی که برای مسئولیت خطیر سلطنت قائل بود، هیچ‌گاه حاضر نشد که اختیار کارها را به کسی بسپرد. البته در دستگاه او مشاوران و متصدیان فراوانی وجود داشت اما نخست‌وزیری را انتخاب نکرد. وی دخمه‌ای با تختخواب دیواری برای خود تعبیه کرده بود که پنجرۀ آن رو به محوطۀ داخل کاخ باز می‌شد و با دالان مخفی باریکی به پشت کلیسا راه می‌یافت و به این ترتیب پادشاه می‌توانست سرزده بدون اینکه کسی متوجه گردد، وارد محوطۀ کلیسا شود.

در این زمان، اسپانیا وسیع‌ترین و ثروتمندترین امپراتوری اروپا بود. خانوادۀ سلطنتی اسپانیا بر اسپانیا، روسیون، فرانتس کنته، هلند، دوک‌نشین هلند، پادشاهی ناپل، سیسیل، ساردنی، قسمت اعظم آمریکای جنوبی، قسمتی از آمریکای شمالی و سراسر آمریکای مرکزی حکومت می‌کرد. اسپانیا در این زمان دارای ارتشی مرکب از پنجاه هزار سرباز بود که به سبب دلاوری و انضباط شهرت زیادی داشت و تحت رهبری بهترین سرداران عصر اداره می‌شد. همچنین نیروی دریایی آن مرکب از صد و چهل کشتی بود و عواید سالانۀ آن ده برابر عواید انگلستان تخمین زده می‌شد. سیل طلا و نقرۀ آمریکا به سوی بندرهای اسپانیا سرازیر بود. دربار اسپانیا در این زمان مجلل‌ترین دربار بود. میلیون‌ها نفرخارج از اسپانیا به زبان اسپانیولی صحبت می‌کردند و در بسیاری از کشورها طبقات تحصیل‌کرده زبان اسپانیولی را می‌آموختند. چنان‌که در قرن هجدهم زبان فرانسه مورد توجه آن‌ها بود.

در این زمان، اسپانیا هشت میلیون نفر جمعیت داشت، اما کشاورزی آن رو به انحطاط داشت؛ زیرا زمین‌ها را به‌صورت چراگاه در می‌آوردند. در سال 1560م فقط پنجاه هزار کارگر نساجی در کارگاه‌های تولدو کار می‌کردند. تقاضاهای مستعمرات اسپانیا باعث پیشرفت صنایع آن کشور شد و مستعمرات نیز به نوبۀ خود محمولاتی از طلا و نقره به اسپانیا می‌فرستاند. دولت اسپانیا در دست اشرافی بود که ثروت آنان نیز متکی بر طلائی بود که از خارج وارد می‌شد.

در این دوره، مذهب در هیچ نقطه‌ای از جهان به اندازۀ اسپانیا بر مردم تسلط نداشت. اسپانیا نه نهضت اصلاح دینی را پذیرفت و نه از نهضت رنسانس مانند سایر کشورهای اروپایی بهره گرفت. در سال 1615م حدود چهل هزار نفر در اسپانیا پشت سر هم راه افتادند و تقاضا کردند که پاپ کاتولیک‌ها را وادار کند که اصل آبستنی معصومانه حضرت مریم را بپذیرند. کشیشان، راهبان و پیروان مسلک‌های مختلف در همه‌جا یافت می‌شدند. در این زمان اسپانیا دارای 9088 صومعه، 32000 پیرو مسلک دومینکیان و فرانسیسان و عدۀ زیادی یسوعی بود. در سال 1640م دستگاه تفتیش عقاید متوجه روشنفکران شد و مجازات یهودیان مسیحی‌شده که پنهانی به دین سابق خود باز می‌گشتند، همیشه اعدام بود. هنگامی که فیلیپ دوم وارد اسپانیا شد جلو چشم او ده تن از بدعت‌گذاران را خفه کردند و دو نفر را زنده سوزاندند. دستگاه تفتیش عقاید از اینکه توانسته بود ایمان قرون وسطا را حفظ کند و جلوی اختلاف مذهبی را که باعث ایجاد آشوب در فرانسه شده بود، بگیرد به خود می‌بالید[۴]

فلیپ ابتدا خود را مهیای ادامۀ مبارزه با دولت فرانسه کرد. چون با برکناری شارلکن از سلطنت اسپانیا و امپراتوری ژرمانیک اختلاف بین دو طرف به همان شدت باقی مانده بود. در حقیقت ازدواج فیلیپ با ماری تودر(Mary Tudor) ملکۀ انگلیس در سال 1553م خطر دیگری بر خطرات سابق علیه فرانسه ایجاد کرده بود؛ زیرا این وصلت‏‏، دو خاندان سلطنتی انگلیس و اسپانیا را به یکدیگر مربوط کرده بود و در اطراف اقیانوس اطلس زنجیر‌ه‌ای کشیده شده بود که به نظر می‌رسید امپراتوری اسپانیا، پرتقال و کشور سلطنتی انگلیس را به یکدیگر وصل کرده است و اگر از این ازدواج پسری حاصل می‌شد، تاج‌و‌تخت انگلستان نیز به پادشاه اسپانیا می‌رسید و فرانسه در محاصرۀ کامل قرار می‌گرفت. فیلیپ دوم ابتدا به انگلستان رفت و ده هزار سپاه انگلیسی در سواحل شمال فرانسه پیاده کرد. فرمانده نیروهای اسپانیایی دوک دو ساووا بود. در این هنگام، حملۀ تاریخی 1557م به شمال شرقی فرانسه آغاز شد و همۀ سرداران فرانسوی به اسارت درآمدند. اما دولت فرانسه هنوز از پا در نیامده بود. در این موقع اسپانیا به علت فقر مالی قادر به تأمین مخارج نگهداری جبهۀ جنگ نبود و ناچار می‌بایستی تن به متارکه دهد؛ مخصوصاً که دراین زمان عثمانی‌ها نیز نیروی دریایی خود را وارد کارزار کرده و جزائر بالئار را به تصرف خود درآورده بودند. در نتیجه، عهدنامۀ صلح دوم آوریل 1559م امضا شد و به موجب آن سرزمین‌های اسپانیا‏، ایتالیا، هلند و ایالات آرتوا و بورگنی به فیلیپ دوم اختصاص یافت و در عوض شهرهای متز، وردن که اسقف‌نشین بودند به دولت فرانسه واگذار شد و بالاخره چون ماری تودر وفات یافت بود، به‌منظور تقویت بنیان صلح فرانسه و اسپانیا، ایزابل دختر هانری دوم، به همسری فیلیپ دوم درآمد و به همین مناسبت این ملکه جدید را اسپانیایی‌ها ایزابل صلح لقب دادند. فیلیپ دوم که سیاست جنگی و مذهبی را در نظر خویش با هم توام می‌دانست، سعی کرد تا با اعمال زور ریشۀ مسلک پروتستان را از بین ببرد اما نتیجه منفی شد و در اثر خشونت‌ و ستمی که در حق صاحبان این مذهب معمول گردید، پروتستانیسم محبوب‌تر شد‏.

در این میان، حوادثی در هلند اتفاق افتاد که سنگ بنای جدایی آن را از اسپانیا گذاشت و اولین ضربه را به اقتدار امپراتوری اسپانیا وارد آورد. ماجرا به این صورت بود که فیلیپ دوم، هلند را به مارگریت، خواهرش، واگذار کرده بود که در کنار شورای عالی مرکب از سرداران معروف و نجبای وفادار به فیلیپ حکومت می‌کردند. از جمله کارهای فیلیپ دوم در این زمان بازسازی دستگاه‌های انگیزیسیون یا تفتیش عقاید بود که آن را به ایالات هلند نیز تسری داد. این در حالی بود که بسیاری از ایالات هلند به مذهب پروتستان گرویده بودند. شورش تمام این سرزمین‌ها را فراگرفت و شورای عالی فتنه عدۀ زیادی را به دستور فیلیپ دوم به اعدام محکوم کرد. ویلیام درانژ که یکی از اعضای برجستۀ شورای عالی و پروتستان مسلک نیز بود، در راس جنبش استقلال‌طلبی قرار گرفت و خود را فرمانده انقلابیون نامید و تشکیل ایالات متحدۀ هلند را اعلام کرد. در سال 1579م، هفت ایالت شمالی با هم متحد شده و اتحاد اوترخت(Utrecht (نامشهریاستدرهلند)) را به وجود آوردند و در سال 1581م با نام هلند استقلال خود را اعلام کردند. در این میان، حوادثی اتفاق افتاد که انگلستان را مصمم کرد که به‌طور جدی از پروتستان‌ها حمایت کند. به این صورت بود که پس از ماری تودر ناخواهری‌اش به سلطنت رسیده بود و برعکس فیلیپ که به‌شدت کاتولیک بود، انگلستان در مسلک آنگلیکن بود. در نتیجه اختلاف مذهبی بین دولت انگلیس و اسپانیا به وجود آمد. در این هنگام، یکی از دزدان دریایی انگلیس به نام دریک به بندر قادس دستبرد ناگهانی زد و تعدادی از کشتی‌های جنگی اسپانیا را طعمۀ حریق کرد. در نتیجه، 130 کشتی جنگی برای حمله به انگلستان آماده شدند و جنگ میان انگلیس و اسپانیا شروع شد که در این میان کشتی‌های اسپانیولی دچار طوفان سهمگینی شدند و ناوگان اسپانیا در هم شکست. طوفانی که در این ماجرا درگرفت و کشتی‌های اسپانیا را در هم کوبید به «باد پروتستان» معروف شد. این حادثه علاوه بر شکست اسپانیا پیامد مهم دیگری نیز داشت و آن این بود که از آن پس در ظرف مدت کوتاهی کشتی‌های اسپانیا جای خود را در دریا به ناوگان انگلیسی داد و تسلط انگلیس بر آب‏‏های اقیانوس‌ها بر قدرت دریایی اسپانیا غلبه یافت. در سال 1601م شرکت هند شرقی انگلستان و در سال 1602م شرکت هند شرقی هلند به وجود آمد. تأسیس این شرکت‌ها اوج دوره اقتصادی جدید یا مرکانتالیسم بود. در سال 1607م انگلیسی‌ها در ویرجینیا و در سال 1612م هلندی‏ها در نیویورک مستقر شدند و در عوض اسپانیا دوران زوال خود را آغاز کرد.

البته با همۀ این احوالات، نباید انکار کرد که در این عصر طلایی دولت اسپانیا به طرز مشهود و مسلمی قدرت نظامی خود را به عرصۀ ظهور رساند. فیلیپ دوم نه‌ تنها علمدار کاتولیک ‏کشورهای اروپایی بود بلکه در شرق نیز به فعالیت پرداخت. برای مقابله با خطر عثمانی‌ها در قبرس، گروه‌های کاتولیک از طرف پاپ مجهز شدند و فیلیپ دوم فرماندهی قوای اعراب را به برادر خود، دون ژوان، سپرد. هنگامی که نیروهای اعزامی کاتولیک به سواحل غربی یونان می‌رسیدند، قبرس به دست قوای عثمانی تصرف شد. دون ژوان بلافاصله وارد عمل شد و کشتی‏های جنگی دو طرف در خلیج لپانت در سال 1576م با یکدیگر روبه‌رو شدند که یکی از شدیدترین و پردامنه‌ترین نبردهای دریایی بود و در نهایت با پیروزی اسپانیا به پایان رسید[۵].

نیز نگاه کنید به

تاریخ اسپانیا؛ تاریخ دوره میانی اسپانیا

کتابشناسی

  1. خانبابا، بیانی(1349). تاریخ عمومی: تفوق و برتری اسپانیا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
  2. نقیب زاده ، احمد (1383). تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل از پیمان وستفالی تا امروز. تهران: قومس ،ص. 14.
  3. نقیب زاده ، احمد (1383). تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل از پیمان وستفالی تا امروز. تهران: قومس ،ص.11.
  4. دورانت ، جیمز ویل( 1374). تاریخ تمدن ، جلد هفتم . ترجمه  اسماعیل دولتشاهی ، تهران: شرکت انتشارات علمی – فرهنگی ،ص.224- 223.
  5. فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)