جایگاه، اهداف و اولویت های دیپلماسی فرهنگی فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''سياست هاي فرهنگي دولت و جايگاه فرهنگ در برنامه هاي توسعه اين كشور''' فرانسه، اولين كشور اروپايي است كه وزارتخانه اي به نام فرهنگ تاسيس كرد و به اين ضرورت تاريخي دست يافت كه در مقوله فرهنگ چاره اي جز مداخله دولت و به بياني ديگر سياست گذاري فرهن...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''سياست هاي فرهنگي دولت و جايگاه فرهنگ در برنامه هاي توسعه اين كشور'''
[[پرونده:آندره مالرو.jpg|بندانگشتی|آندره مالرو. برگرفته از سایت iranketab، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.iranketab.ir/profile/8272-andr%C3%A9-malraux]][[فرانسه]]، اولین کشور اروپایی است که وزارتخانه‌ای به نام فرهنگ تاسیس کرد و به این ضرورت تاریخی دست یافت که در مقوله فرهنگ چاره‌ای جز مداخله دولت و به بیانی دیگر سیاست‌گذاری فرهنگی نیست. سیاست‌گذاری واژه‌ای است که معمولا با مفهوم دولت همراه است. تدابیر و سیاست‌های عمومی دولت در حوزه فرهنگ، سیاست‌گذاری فرهنگی نامیده می‌شود. [[آندره مالرو]] پایه‌گذار و موسس نخستین وزارت فرهنگ در فرانسه در سال 1959 میلادی بود و تنها از این زمان است که می‌توان در این کشور از سیاست گذاری فرهنگی سخن گفت. آندره مالرو با تشکیل وزارت فرهنگ، امور فرهنگی را تا عالی‌ترین سطح تصمیم‌گیری بالا برد و اهتمام به فرهنگ و هنر را معنایی تازه بخشید. از این پس، پرداختن دولت به فرهنگ و هنر ابزاری برای اجرای اهداف دموکراسی فرهنگی، تمرکز زدایی، مردمی‌شدن هنر، ایجاد همبستگی اجتماعی، رویارویی با اشرافی‌گری و مانند آن شد.


فرانسه، اولين كشور اروپايي است كه وزارتخانه اي به نام فرهنگ تاسيس كرد و به اين ضرورت تاريخي دست يافت كه در مقوله فرهنگ چاره اي جز مداخله دولت و به بياني ديگر سياست گذاري فرهنگي نيست. سياستگذاري واژه اي است كه معمولا با مفهوم دولت همراه است.تدابير و سياست هاي عمومي دولت در حوزه فرهنگ ، سياستگذاري فرهنگي ناميده مي شود.آندره مالرو پايه گذار و موسس نخستين وزارت فرهنگ در فرانسه در سال 1959 ميلادي بود و تنها از اين زمان است كه مي توان در اين كشور از سياست گذاري فرهنگي سخن گفت. آندره مالرو با تشكيل وزارت فرهنگ ، امور فرهنگي را تا عالي ترين سطح تصميم گيري بالا برد و اهتمام به فرهنگ و هنر را معنايي تازه بخشيد. از اين پس، پرداختن دولت به فرهنگ وهنر ابزاري براي اجراي اهداف دموكراسي فرهنگي، تمركز زدايي، مردمي شدن هنر، ايجاد همبستگي اجتماعي، رويارويي با اشرافي گري و مانند آن شد.
با تشکیل نخستین [[وزارت فرهنگ فرانسه]] در سال 1959، امور فرهنگی جایگاهی ویژه یافت. برای نخستین بار اصول اساسی و پایداری برای امور فرهنگی تعیین شد و دولت برای دستیابی به اهداف روشن به سراغ برنامه‌های فرهنگی و هنری رفت. به رغم دست به دست شدن قدرت بین جناح‌های سیاسی چپ و راست، برخی از اصول مالرو در حکم اساسی ترین اصول سیاستگذاری فرهنگی در دستور کار همه دولت ها قرار داشته است. دموکراسی فرهنگی، تمرکز زدایی و پاسداری از تنوع و تمایز فرهنگی از جمله سیاست‌های کم و بیش ثابت فرهنگی در فرانسه محسوب می‌شود.


با تشكيل نخستين وزارت فرهنگ فرانسه در سال 1959، امور فرهنگي جايگاهي ويژه يافت. براي نخستين بار اصول اساسي و پايداري براي امور فرهنگي تعيين شد و دولت براي دستيابي به اهداف روشن به سراغ برنامه هاي فرهنگي و هنري رفت. به رغم دست به دست شدن قدرت بين جناح هاي سياسي چپ و راست، برخي از اصول مالرو در حكم اساسي ترين اصول سياستگذاري فرهنگي در دستور كار همه دولت ها قرار داشته است. دموكراسي فرهنگي، تمركز زدايي و پاسداري از تنوع و تمايز فرهنگي از جمله سياست هاي كم و بيش ثابت فرهنگي در فرانسه محسوب مي شود.
اصل اول: دولت مداری در عرصه فرهنگی


'''اصل اول: دولت مداري در عرصه فرهنگي'''
دولت به معنای امروزی آن در فرانسه، ریشه در قرن چهاردهم دارد. با پیدایش دولت، تمرکز گرایی بر اقتدار دولت افزود و [[انقلاب فرانسه]] هم نتوانست این سنت رابه کلی از بین ببرد. دولت مداری در عرصه فرهنگ از اغاز با کمک‌های [[مالی]] دولتی به فرهنگ و هنر خود را نشان داد. شیوه ای که از دیرباز آغاز شد و همچنان ادامه دارد. امروز نیز می‌توان گفت که فرانسه یکی از پیشتازان هزینه دولتی در امور فرهنگی و هنری است. این هزینه و یاری مالی از گذشته برای یاری رسانی به هنر در سرزمین گل‌ها شکل گرفت که از آن به " مٍسٍنا"(mécénat) تعبیر می‌شود.


دولت به معناي امروزي آن در فرانسه، ريشه در قرن چهاردهم دارد. با پيدايش دولت ، تمركز گرايي بر اقتدار دولت افزود و انقلاب فرانسه هم نتوانست اين سنت رابه كلي از بين ببرد. دولت مداري در عرصه فرهنگ از اغاز با كمك هاي مالي دولتي به فرهنگ و هنر خود را نشان داد. شيوه اي كه از ديرباز آغاز شد و همچنان ادامه دارد. امروز نيز مي توان گفت كه فرانسه يكي از پيشتازان هزينه دولتي در امور فرهنگي و هنري است. اين هزينه و ياري مالي از گذشته براي ياري رساني به هنر در سرزمين گلها شكل گرفت كه از آن به " مٍسٍنا"[44] تعبير مي شود.
برای نخستین بار، واژه " مٍسٍنا" در قرن اول میلادی در رم به کار رفت. " مٍسٍنا" برگرفته از نام مائسناس وزیر آگوست، امپراتور رم است. مائسناس برای نخستین بار نویسندگان، هنرمندان و دانشنمدان را تحت حمایت‌های همه جانبه خود قرار داد. فرانسوی‌ها هم از ابتدا کمک مالی به هنرمندان را به شیوه رومی‌ها " مٍسٍنا" نام دادند و تا امروز هم نظام یارانه‌ای هنرمندان به همین نام خوانده می‌شود. از مهم ترین ویژگی‌های سیاست‌گذاری فرهنگی در فرانسه نقش دولت در تامین هزینه فرهنگ و هنر بر اساس سنت دیرین مسناست.


براي نخستين بار، واژه " مٍسٍنا" در قرن اول ميلادي در رم به كار رفت.  " مٍسٍنا" برگرفته از نام مائسناس وزير آگوست ، امپراتور رم است. مائسناس براي نخستين بار نويسندگان، هنرمندان و دانشنمدان را تحت حمايت هاي همه جانبه خود قرار داد. فرانسوي ها هم از ابتدا كمك مالي به هنرمندان را به شيوه رومي ها " مٍسٍنا"  نام دادند و تا امروز هم نظام يارانه اي هنرمندان به همين نام خوانده مي شود. از مهم نرين ويژگي هاي سياست گذاري فرهنگي در فرانسه نقش دولت در تامين هزينه فرهنگ و هنر بر اساس سنت ديرين مسناست.
هزینه کردن دولت فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر برای دفاع از هویت ملی و فرهنگی است. سرمایه گذاری فرهنگی در فرانسه، سنتی کهن و دیرین است و گفته می‌شود از زمان فرانسوای اول سرمایه گذاری دولتی در امر فرهنگ آغاز شد. کمدی فرانسه و اپرای پاریس در این دوره تاسیس شدند و برای نخستین بار، دولت نهادهای فرهنگی را زیر چتر حمایت مدیریتی و مالی خود قرار داد و دولت " مٍسٍنا" رسما پا به عرصه وجود گذاشت. بعد از [[انقلاب فرانسه]] این سنت پاس داشته شد و نهادهای مختلف و مهمی برای ارتقای رشته‌های گوناگون هنری ایجاد شدند. تبدیل لوور به موزه، تشکیل مدرسه عالی هنرهای زیبا و تاسیس انستیتوی فرانسه در سال‌های بعد از انقلاب نشان دهنده تمایل دولت‌های مسنا به سرمایه گذاری در عرصه فرهنگ است. ناپلئون در ساختار دولت نهاد میراث فرهنگی را پیش بینی نمود و سرمایه گذاری در این عرصه مهم را نیز عهده دار شد.


هزينه كردن دولت فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر براي دفاع از هويت ملي و فرهنگي است. سرمايه گذاري فرهنگي در فرانسه ، سنتي كهن و ديرين است و گفته مي شود از زمان فرانسواي اول سرمايه گذاري دولتي در امر فرهنگ آغاز شد. كمدي فرانسه و اپراي پاريس در اين دوره تاسيس شدند و براي نخستين بار، دولت نهادهاي فرهنگي را زير چتر حمايت مديريتي و مالي خود قرار داد و دولت " مٍسٍنا" رسما پا به عرصه وجود گذاشت. بعد از انقلاب فرانسه اين سنت پاس داشته شد و نهادهاي مختلف و مهمي براي ارتقاي رشته هاي گوناگون هنري ايجاد شدند. تبديل لوور به موزه، تشكيل مدرسه عالي هنرهاي زيبا و تاسيس انستيتوي فرانسه در سال هاي بعد از انقلاب نشان دهنده تمايل دولتهاي مسنا به سرمايه گذاري در عرصه فرهنگ است. ناپلئون در ساختار دولت نهاد ميراث فرهنگي را پيش بيني نمود و سرمايه گذاري در اين عرصه مهم را نيز عهده دار شد.
یکی از نهادهای مهمی که دخالت دولت را در امور هنری نهادینه کرد، آکادمی هنرهای زیبا است. سالیان طولانی این آکادمی در زمینه هنرهای تجسمی مهم‌ترین نقش را عهده دار بود. از اوایل قرن بیستم اهتمام دولت به امور فرهنگی بیش از پیش افزایش یافت. سرانجام در سال 1959، وزارت فرهنگ فرانسه تشکیل و دولت رسما سرمایه‌گذاری در امور فرهنگی را عهده‌دار شدند. آنره مالرو با بودجه 179 میلیون فرانک [[فرانسه]] اجرای برنامه‌های خود را آغاز کرد. تلاش‌های مالرو سبب شد تا نه سال بعد از روی کار آمدنش بودجه وزارت فرهنگ به سه برابر افزایش یابد و دولت " مٍسٍنا" نهادینه شود.


يكي از نهادهاي مهمي كه دخالت دولت را در امور هنري نهادينه كرد، آكادمي هنرهاي زيبا است. ساليان طولاني اين آكادمي در زمينه هنرهاي تجسمي مهم ترين نقش را عهده دار بود. از اوايل قرن بيستم اهتمام دولت به امور فرهنگي بيش از پيش افزايش يافت. سرانجام در سال 1959، وزارت فرهنگ فرانسه تشكيل و دولت رسما سرمايه گذاري در امور فرهنگي را عهده دار شدند. آنره مالرو با بودجه 179 ميليون فرانك فرانسه اجراي برنامه هاي خود را آغاز كرد. تلاش هاي مالرو سبب شد تا نه سال بعد از روي كار آمدنش بودجه وزارت فرهنگ به سه برابر افزايش يابد و دولت " مٍسٍنا" نهادينه شود.
در دوران مالرو ساختار وزارت فرهنگ گسترش یافت و نهادهای مختلفی به ویژه برای اداره امور فرهنگی در مناطق و استان‌ها به وجود آمدند. مدیریت‌های امور فرهنگی استان‌ها با نام اختصار دراک، پانزده مرکز ملی هنرهای دراماتیک و خانه‌های فرهنگ به ابتکار مالرو تشکیل شدند. نتیجه طبیعی گسترش ساختار دولت، افزایش بی‌شمار بودجه دولت در بخش فرهنگ و تمرکز امور فرهنگی در دولت ملی است. به تدریج با نفوذ وزارت فرهنگ به اداره کتابخانه ها در سال 1976، تولیدات دیداری و شنیداری در سال 1981 و رادیو در سال 1986 گسترش یافت. بدین ترتیب، دولت بخش مهمی از هزینه‌های امور فرهنگی کشور را بر عهده گرفت. در نتیجه بودجه وزارت فرهنگ از 542 میلیون در سال 1968 به 2229 میلیون فرانک در سال 1978 افزایش یافت.[[پرونده:موزه کٍه برانلی.jpg|بندانگشتی|موزه کٍه برانلی. برگرفته از سایت guideiranfrance، قابل بازیابی از<nowiki/>http://guideiranfrance.com/%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%84%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C/]]تحول مهم دیگر برای افزایش دولت مداری در امور هنری و فرهنگی ریشه در دوران ژاک لانگ، وزیر فرهنگ فرانسوا میتران دارد. با روی کار آمدن ژاک لانگ، بودجه وزارت فرهنگ از 2977 میلیون فرانک به حدود دو برابر یعنی 5994 میلیون فرانک افزایش یافت. لانگ با شعار" یک درصد کل بودجه دولت برای فرهنگ" کارش را آغاز کرد و سرانجام این هدف در سال 1991 تحقق یافت. از این پس، همه دولت‌ها بر اصل اختصاص یک درصد بودجه کل دولت به امور فرهنگی پایبند ماندند. [[فرانسوا میتران]] ساخت و سازهای بزرگ و ملی را در عرصه فرهنگ به عنوان " طرح‌های بزرگ" آغاز کرد و در دوران ریاست جمهوری اش کتابخانه ملی، مشهور به کتابخانه میتران را به پایان رساند. هزینه‌های این طرح، جداگانه و خارج از بودجه یک درصدی وزارت فرهنگ تامین شد. [[ژاک شیراک]] نیز این سنت را پاس داشت و در واپسین سال ریاست جمهوری اش موزه بزرگ "کٍه برانلی" را برای هنر تمدن‌های نخستین افتتاح کرد. نگاهی کلی به بودجه فرهنگی دولت نشان از افزایش دائمی بودجه در سال‌های مختلف دارد. از سال 2000 تا 2005 میلادی، بودجه فرهنگی با چهارده درصد افزایش، نقش دولت در امور فرهنگی و هنری را بیش از گذشته افزایش داد. هم زمان، علاوه بر افزایش بودجه وزارت فرهنگ، وزارتخانه‌های دیگر نیز بودجه‌های فرهنگی و هنری خود را افزودند.


در دوران مالرو ساختار وزارت فرهنگ گسترش يافت  و نهادهاي مختلفي به ويژه براي اداره امور فرهنگي در مناطق و استان ها به وجود آمدند. مديريت هاي امور فرهنگي استان ها با نام اختصار دراك، پانزده مركز ملي هنرهاي دراماتيك و خانه هاي فرهنگ به ابتكار مالرو تشكيل شدند. نتيجه طبيعي گسترش ساختار دولت، افزايش بي شمار بودجه دولت در بخش فرهنگ و تمركز امور فرهنگي در دولت ملي است. به تدريج با نفوذ وزارت فرهنگ به اداره كتابخانه ها در سال 1976، توليدات ديداري و شنيداري در سال 1981 و راديو در سال 1986 گسترش يافت. بدين ترتيب، دولت بخش مهمي از هزينه هاي امور فرهنگي كشور را بر عهده گرفت. در نتيجه بودجه وزارت فرهنگ از 542 ميليون در سال 1968 به 2229 ميليون فرانك در سال 1978 افزايش يافت.
نگاهی به سیاست‌های دولت در 50 سال گذشته،از دو برابر شدن بودجه وزارت فرهنگ در هر 10 سال حکایت می‌کند. علاوه بر افزایش چشمگیر بودجه، امکانات سرمایه‌ای و سخت افزاری این وزارتخانه نسبت به سال تاسیس، 75 درصد افزایش داشته‌است. این آمار از دولت مداری هر چه بیشتر امور فرهنگی در [[فرانسه]] حکایت دارد. حاصل آنکه دولت مداری در عرصه فرهنگ در ابتدا خود را با گسترش ساختاری وزارت فرهنگ و افزایش پیوسته بودجه امور فرهنگی دولت نشان می‌دهد.


تحول مهم ديگر براي افزايش دولت مداري در امور هنري و فرهنگي ريشه در دوران ژاك لانگ ، وزير فرهنگ فرانسوا ميتران دارد. با روي كار آمدن ژاك لانگ، بودجه وزارت فرهنگ از 2977 ميليون فرانك به حدود دو برابر يعني 5994 ميليون فرانك افزايش يافت. لانگ با شعار" يك درصد كل بودجه دولت براي فرهنگ" كارش را آغاز كرد و سرانجام اين هدف در سال 1991 تحقق يافت.از اين پس، همه دولت ها بر اصل اختصاص يك درصد بودجه كل دولت به امور فرهنگي پايبند ماندند. فرانسوا ميتران ساخت و سازهاي بزرگ و ملي را در عرصه فرهنگ به عنوان " طرح هاي بزرگ" آغاز كرد و در دوران رياست جمهوري اش كتابخانه ملي، مشهور به كتابخانه ميتران را به پايان رساند. هزينه هاي اين طرح، جداگانه و خارج از بودجه يك درصدي وزارت فرهنگ تامين شد. ژاك شيراك نيز اين سنت را پاس داشت و در واپسين سال رياست جمهوري اش موزه بزرگ "كٍه برانلي" را براي هنر تمدنهاي نخستين افتتاح كرد.نگاهي كلي به بودجه فرهنگي دولت نشان از افزايش دائمي بودجه در سال هاي مختلف دارد. از سال 2000 تا 2005 ميلادي، بودجه فرهنگي با چهارده درصد افزايش ، نقش دولت در امور فرهنگي و هنري را بيش از گذشته افزايش داد. هم زمان، علاوه بر افزايش بودجه وزارت فرهنگ، وزارتخانه هاي ديگر نيز بودجه هاي فرهنگي و هنري خود را افزودند.
اصل دوم: دموکراسی فرهنگی


نگاهي به سياست هاي دولت در 50 سال گذشته،از دو برابر شدن بودجه وزارت فرهنگ در هر 10 سال حكايت مي كند. علاوه بر افزايش چشمگير بودجه، امكانات سرمايه اي و سخت افزاري اين وزارتخانه نسبت به سال تاسيس، 75 درصد افزايش داشته است. اين آمار از دولت مداري هر چه بيشتر امور فرهنگي در فرانسه حكايت دارد. حاصل آنكه دولت مداري در عرصه فرهنگ در ابتدا خود را با گسترش ساختاري وزارت فرهنگ و افزايش پيوسته بودجه امور فرهنگي دولت نشان مي دهد.
دومین اصل سیاست گذاری فرهنگی در فرانسه،"دموکراسی فرهنگی" یا مردمی‌کردن فرهنگ و هنر است. با تاسیس وزارت فرهنگ، مردمی‌کردن فرهنگ در دستور کار وزیران فرهنگ قرار گرفت و هر یک کوشیدند تا اندازه‌ای دامنه مخاطبان و خریداران کالاهای فرهنگی را به طبقات پایین جامعه گسترش دهند. هر وزیری به تناسب زمان، سیاست‌های ویژه ای را برای مردمی‌کردن فرهنگ و هنر اتخاذ کرد. بنابراین، می‌توان گفت اجرای سیاست‌های مختلف در [[فرانسه]] با کامیابی همراه بود چرا که امروز فرهنگ بخشی از زندگی اکثر مردم این کشور را تشکیل می‌دهد. مشتریان تئاتر و سینما و بازدیدکنندگان از موزه‌ها و نمایشگاه‌های هنری افزایش چشمگیری یافته‌اند و در کنار هنرهای سنتی و کلاسیک، هنرهای مردمی نیز از توسعه و رونق خوبی برخوردارند. نمایش‌های خیابانی، انواع موسیقی، گرافیک، پویانمایی، کاریکاتور و رشته‌های مختلفی از این دست در کنار هنرهای کلاسیک و پرهزینه توانستند اقشار مختلف اجتماعی را به عرصه فرهنگ کشانده و فرهنگ را در قلب زندگی اجتماعی مردم قرار دهند.


'''اصل دوم: دموكراسي فرهنگي'''
اصل سوم: تمرکز زدایی


دومين اصل سياست گذاري فرهنگي در فرانسه،"دموكراسي فرهنگي" يا مردمي كردن فرهنگ و  هنر است. با تاسيس وزارت فرهنگ ، مردمي كردن فرهنگ در دستور كار وزيران فرهنگ قرار گرفت و هر يك كوشيدند تا اندازه اي دامنه مخاطبان و خريداران كالاهاي فرهنگي را به طبقات پايين جامعه گسترش دهند. هر وزيري به تناسب زمان ، سياست هاي ويژه اي را براي مردمي كردن فرهنگ و هنر اتخاذ كرد. بنابراين، مي توان گفت اجراي سياست هاي مختلف در فرانسه با كاميابي همراه بود چرا كه امروز فرهنگ بخشي از زندگي اكثر مردم اين كشور را تشكيل مي دهد.مشتريان تئاتر و سينما و بازديد كنندگان از موزه ها و نمايشگاه هاي هنري افزايش چشمگيري يافته اند و در كنار هنرهاي سنتي و كلاسيك، هنرهاي مردمي نيز از توسعه و رونق خوبي برخوردارند. نمايش هاي خياباني، انواع موسيقي، گرافيك، پويانمايي، كاريكاتور و رشته هاي مختفي از اين دست در كنار هنرهاي كلاسيك و پرهزينه توانستند اقشار مختلف اجتماعي را به عرصه فرهنگ كشانده و فرهنگ را در قلب زندگي اجتماعي مردم قرار دهند.
یکی از اهداف مهم و فراگیر دوره‌های مختلف در سیاست‌گذاری فرهنگی، تمرکززدایی در مدیریت امور فرهنگی است. با توجه به ساختار قدرت در فرانسه، همه امکانات و برنامه‌های فرهنگی در کنار قدرت ملی یعنی شهر [[پاریس]] متمرکز شده و شهرهای فرانسه در حسرت نمایش‌ها، ارکستر ملی و دیگر برنامه‌های پایتخت بودند. پس از [[ژنرال دوگل]]، به تدریج قدرت‌های محلی در برابر دولت مرکزی خواهان اختیارات بیشتری شدند. تمرکز زدایی و افزایش قدرت نهادهای مدنی و انتخابی به ویژه شهرداران به درخواستی اجتماعی تبدیل شد و دولت‌های گوناگون با اعلام سیاست تمرکززدایی کوشیدند از این سنت مرکز محور فاصله بگیرند و اختیارات بیشتری به قدرت‌های محلی بدهند. در گام اول، اداره امور شهر و شهرداری ها به نمایندگان مردم واگذار شد و در گام دوم، اختیارات این نمایندگان افزایش چشمگیری یافت. یکی از عرصه‌های مهم واگذاری قدرت به نهادهای محلی، امور فرهنگی است. نمایندگان منتخب مردم دریافتند که برای کسب مشروعیت بیشتر، باید اهتمام بیشتری به فرهنگ و هنر داشته باشند. شهر ها و محله ها کوشیدند با استفاده از ابزار فرهنگی برای خود هویتی جست و جو کنند. استقبال از برگزاری جشنواره‌های فرهنگی و هنری در شهرهای مختلف با این انگیزه دنبال شد و تمرکز زدایی در عرصه فرهنگی به یکی از خواسته‌های مهم قدرت‌های محلی تبدیل شد.


'''اصل سوم: تمركز زدايي'''
اصل چهارم: دفاع از استثنای فرهنگی و تنوع فرهنگی


يكي از اهداف مهم و فراگير دوره هاي مختلف در سياست گذاري فرهنگي، تمركززدايي در مديريت امور فرهنگي است. با توجه به ساختار قدرت در فرانسه، همه امكانات و برنامه هاي فرهنگي در كنار قدرت ملي يعني شهر پاريس متمركز شده و شهرهاي فرانسه در حسرت نمايش ها، اركستر ملي و ديگر برنامه هاي پايتخت بودند. پس از ژنرال دوگل، به تدريج قدرت هاي محلي در برابر دولت مركزي خواهان اختيارات بيشتري شدند. تمركز زدايي و افزايش قدرت نهادهاي مدني و انتخابي به ويژه شهرداران به درخواستي اجتماعي تبديل شد و دولت هاي گوناگون با اعلام سياست تمركززدايي كوشيدند از اين سنت مركز محور فاصله بگيرند و اختيارات بيشتري به قدرت هاي محلي بدهند. در گام اول ، اداره امور شهر و شهرداري ها به نمايندگان مردم واگذار شد و در گام دوم، اختيارات اين نمايندگان افزايش چشمگيري يافت. يكي از عرصه هاي مهم واگذاري قدرت به نهادهاي محلي، امور فرهنگي است. نمايندگان منتخب مردم دريافتند كه براي كسب مشروعيت بيشتر، بايد اهتمام بيشتري به فرهنگ و هنر داشته باشند. شهر ها و محله ها كوشيدند با استفاده از ابزار فرهنگي براي خود هويتي جست و جو كنند. استقبال از برگزاري جشنواره هاي فرهنگي و هنري در شهرهاي مختلف با اين انگيزه دنبال شد و تمركز زدايي در عرصه فرهنگي به يكي از خواسته هاي مهم قدرت هاي محلي تبديل شد.
همراه با فرایند جهانی شدن، فرانسوی‌ها در زمره نخستین کشورهای اروپایی هستند که نگرانی شان را از جهانی شدن فرهنگ ابراز کردند.پیوستن به پیمان گات در سال 1993 به معنای آزاد شدن تجارت در همه عرصه‌ها از جمله فرهنگ بود. بی‌تردید مهم‌ترین نگرانی فرانسوی‌ها هجوم فیلم‌های سینمایی و کالاهای دیداری و شنیداری آمریکایی بود که سینمای آنها را تهدید می‌کرد.فرانسوی‌ها خواهان مستثنا شدن تولیدات دیداری و شنیداری از قاعده کلی تجارت آزاد جهانی شدند.این طرح که مورد حمایت کشورهای اروپایی قرار گرفت به طرح فرانسوی "استثنای فرهنگی" شهرت یافت.این طرح به فرانسوی‌ها اجازه می داد تا از سینمای ملی و تولیدات دیداری و شنیداری شان در برابر سینمای [[آمریکا]] حمایت کنند. استثنای فرهنگی در عرصه بین‌المللی به معنای گریز از قوانین تجارت آزاد است. اما در عرصه داخلی، فرانسه گوناگونی فرهنگی- هویتی را نمی پذیرد. فرانسوی‌ها به ویژه از روزگار جمهوری سوم با شعارادغام فرهنگی، تعریفی بنیادگرایانه از لائیسیته ارائه کردند و ارزش‌های جمهوریت بر همه طبقات اجتماعی تحمیل شد. دولت فرانسه برای خود رسالتی فرهنگی می‌شناسد و در تلاش است فرهنگ جمهوریت و زبان ملی را ترویج دهد. در عین حال خرده فرهنگ‌ها را نیز به رسمیت شناخته، وابستگی به هر فرهنگ و زبان دیگر را از حقوق شهروندی می‌شمارد. از دیدگاه فرانسوی، خرده فرهنگ‌ها در داخل مرزهای این کشور باید با اصول و ارزش‌های جمهوریت ادغام شوند و خود را با آنها سازگار و هماهنگ کنند. در عرصه بیت الملل نیز باید از کیان این فرهنگ ملی و برخاسته از اصول جمهوریت در برابر تهاجم فرهنگی آمریکایی دفاع کرد. بنابراین، دفاع از فرهنگ کلی در برابر آمریکایی شدن جهان بخشی از سیات فرهنگی فرانسه محسوب می‌شود.


'''اصل چهارم: دفاع ازاستثناي فرهنگي و  تنوع فرهنگي'''
اصل پنجم: فرهنگ و همبستگی اجتماعی


همراه با فرايند جهاني شدن، فرانسوي ها در زمره نخستين كشورهاي اروپايي هستند كه نگراني شان را از جهاني شدن فرهنگ ابراز كردند.پيوستن به پيمان گات در سال 1993 به معناي آزاد شدن تجارت در همه عرصه ها از جمله فرهنگ بود. بي ترديد مهم ترين نگراني فرانسوي ها هجوم فيلم هاي سينمايي و كالاهاي ديداري و شنيداري آمريكايي بود كه سينماي آنها را تهديد مي كرد.فرانسوي ها خواهان مستثنا شدن توليدات ديداري و شنيداري از قاعده كلي تجارت آزاد جهاني شدند.اين طرح كه مورد حمايت كشورهاي اروپايي قرار گرفت به طرح فرانسوي "استثناي فرهنگي" شهرت يافت.اين طرح به فرانسوي ها اجازه مي داد تا از سينماي ملي و توليدات ديداري و شنيداري شان در برابرسينماي آمريكا حمايت كنند. استثناي فرهنگي در عرصه بين المللي به معناي گريز از قوانين تجارت آزاد است. اما در عرصه داخلي ، فرانسه گوناگوني فرهنگي- هويتي را نمي پذيرد. فرانسوي ها به ويژه از روزگار جمهوري سوم با شعارادغام فرهنگي، تعريفي بنيادگرايانه از لائيسيته ارائه كردند و ارزشهاي جمهوريت بر همه طبقات اجتماعي تحميل شد. دولت فرانسه براي خود رسالتي فرهنگي مي شناسد و در تلاش است فرهنگ جمهوريت و زبان ملي را ترويج دهد. در عين حال خرده فرهنگ ها را نيز به رسميت شناخته، وابستگي به هر فرهنگ و زبان ديگر را از حقوق شهروندي مي شمارد. از ديدگاه فرانسوي، خرده فرهنگ ها در داخل مرزهاي اين كشور بايد با اصول و ارزش هاي جمهوريت ادغام شوند و خود را با آنها سازگار و هماهنگ كنند. در عرصه بيت الملل نيز بايد از كيان اين فرهنگ ملي و برخاسته از اصول جمهوريت در برابر تهاجم فرهنگي آمريكايي دفاع كرد. بنابراين، دفاع از فرهنگ كلي در برابر آمريكايي شدن جهان بخشي از سيات فرهنگي فرانسه محسوب مي شود.
فرهنگ به معنای گسترده آن یعنی میراث فرهنگی و هنری، شعر و ادب، نمایش، موسیقی و هنرهای تجسمی نه فقط باعث انتقال فرهنگ از نسل گذشته به نسل‌های بعدی می‌شود، بلکه عاملی برای پیوند گذشته و حال بوده، هویت افراد را قوام می بخشد. یکی از دلایل اصلی دولتمردان فرانسوی برای توجیه هزینه‌های دولت در امور فرهنگ، نسبت آن با منافع ملی و عمومی است.آندره مالرو و جانشینانش در دفاع از بودجه فرهنگی دولت غالبا بر تاثیرات فرهنگ در همبستگی ملی، ایجاد وحدت و مسائلی از این دست تاکید می‌کردند<ref>ایوبی. حجت‌اله (1388). سیاست‌گذاری فرهنگی در [[فرانسه]]. تهران: [https://www.samt.ac.ir/fa انتشارات سمت]، ص51.</ref><ref>نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی].</ref>.


'''اصل پنجم: فرهنگ و همبستگي اجتماعي'''
==نیز نگاه کنید به==
 
[[نظام فرهنگی فرانسه]]
فرهنگ به معناي گسترده آن يعني ميراث فرهنگي و هنري، شعر و ادب، نمايش، موسيقي و هنرهاي تجسمي نه فقط باعث انتقال فرهنگ از نسل گذشته به نسل هاي بعدي مي شود، بلكه عاملي براي پيوند گذشته و حال بوده، هويت افراد را قوام مي بخشد. يكي از دلايل اصلي دولتمردان فرانسوي براي توجيه هزينه هاي دولت در امور فرهنگ، نسبت آن با منافع ملي و عمومي است.آندره مالرو و جانشينانش در دفاع از بودجه فرهنگي دولت غالبا بر تاثيرات فرهنگ در همبستگي ملي، ايجاد وحدت و مسائلي از اين دست تاكيد مي كردند.[45]
==کتابشناسی==

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۶

آندره مالرو. برگرفته از سایت iranketab، قابل بازیابی ازhttps://www.iranketab.ir/profile/8272-andr%C3%A9-malraux

فرانسه، اولین کشور اروپایی است که وزارتخانه‌ای به نام فرهنگ تاسیس کرد و به این ضرورت تاریخی دست یافت که در مقوله فرهنگ چاره‌ای جز مداخله دولت و به بیانی دیگر سیاست‌گذاری فرهنگی نیست. سیاست‌گذاری واژه‌ای است که معمولا با مفهوم دولت همراه است. تدابیر و سیاست‌های عمومی دولت در حوزه فرهنگ، سیاست‌گذاری فرهنگی نامیده می‌شود. آندره مالرو پایه‌گذار و موسس نخستین وزارت فرهنگ در فرانسه در سال 1959 میلادی بود و تنها از این زمان است که می‌توان در این کشور از سیاست گذاری فرهنگی سخن گفت. آندره مالرو با تشکیل وزارت فرهنگ، امور فرهنگی را تا عالی‌ترین سطح تصمیم‌گیری بالا برد و اهتمام به فرهنگ و هنر را معنایی تازه بخشید. از این پس، پرداختن دولت به فرهنگ و هنر ابزاری برای اجرای اهداف دموکراسی فرهنگی، تمرکز زدایی، مردمی‌شدن هنر، ایجاد همبستگی اجتماعی، رویارویی با اشرافی‌گری و مانند آن شد.

با تشکیل نخستین وزارت فرهنگ فرانسه در سال 1959، امور فرهنگی جایگاهی ویژه یافت. برای نخستین بار اصول اساسی و پایداری برای امور فرهنگی تعیین شد و دولت برای دستیابی به اهداف روشن به سراغ برنامه‌های فرهنگی و هنری رفت. به رغم دست به دست شدن قدرت بین جناح‌های سیاسی چپ و راست، برخی از اصول مالرو در حکم اساسی ترین اصول سیاستگذاری فرهنگی در دستور کار همه دولت ها قرار داشته است. دموکراسی فرهنگی، تمرکز زدایی و پاسداری از تنوع و تمایز فرهنگی از جمله سیاست‌های کم و بیش ثابت فرهنگی در فرانسه محسوب می‌شود.

اصل اول: دولت مداری در عرصه فرهنگی

دولت به معنای امروزی آن در فرانسه، ریشه در قرن چهاردهم دارد. با پیدایش دولت، تمرکز گرایی بر اقتدار دولت افزود و انقلاب فرانسه هم نتوانست این سنت رابه کلی از بین ببرد. دولت مداری در عرصه فرهنگ از اغاز با کمک‌های مالی دولتی به فرهنگ و هنر خود را نشان داد. شیوه ای که از دیرباز آغاز شد و همچنان ادامه دارد. امروز نیز می‌توان گفت که فرانسه یکی از پیشتازان هزینه دولتی در امور فرهنگی و هنری است. این هزینه و یاری مالی از گذشته برای یاری رسانی به هنر در سرزمین گل‌ها شکل گرفت که از آن به " مٍسٍنا"(mécénat) تعبیر می‌شود.

برای نخستین بار، واژه " مٍسٍنا" در قرن اول میلادی در رم به کار رفت. " مٍسٍنا" برگرفته از نام مائسناس وزیر آگوست، امپراتور رم است. مائسناس برای نخستین بار نویسندگان، هنرمندان و دانشنمدان را تحت حمایت‌های همه جانبه خود قرار داد. فرانسوی‌ها هم از ابتدا کمک مالی به هنرمندان را به شیوه رومی‌ها " مٍسٍنا" نام دادند و تا امروز هم نظام یارانه‌ای هنرمندان به همین نام خوانده می‌شود. از مهم ترین ویژگی‌های سیاست‌گذاری فرهنگی در فرانسه نقش دولت در تامین هزینه فرهنگ و هنر بر اساس سنت دیرین مسناست.

هزینه کردن دولت فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر برای دفاع از هویت ملی و فرهنگی است. سرمایه گذاری فرهنگی در فرانسه، سنتی کهن و دیرین است و گفته می‌شود از زمان فرانسوای اول سرمایه گذاری دولتی در امر فرهنگ آغاز شد. کمدی فرانسه و اپرای پاریس در این دوره تاسیس شدند و برای نخستین بار، دولت نهادهای فرهنگی را زیر چتر حمایت مدیریتی و مالی خود قرار داد و دولت " مٍسٍنا" رسما پا به عرصه وجود گذاشت. بعد از انقلاب فرانسه این سنت پاس داشته شد و نهادهای مختلف و مهمی برای ارتقای رشته‌های گوناگون هنری ایجاد شدند. تبدیل لوور به موزه، تشکیل مدرسه عالی هنرهای زیبا و تاسیس انستیتوی فرانسه در سال‌های بعد از انقلاب نشان دهنده تمایل دولت‌های مسنا به سرمایه گذاری در عرصه فرهنگ است. ناپلئون در ساختار دولت نهاد میراث فرهنگی را پیش بینی نمود و سرمایه گذاری در این عرصه مهم را نیز عهده دار شد.

یکی از نهادهای مهمی که دخالت دولت را در امور هنری نهادینه کرد، آکادمی هنرهای زیبا است. سالیان طولانی این آکادمی در زمینه هنرهای تجسمی مهم‌ترین نقش را عهده دار بود. از اوایل قرن بیستم اهتمام دولت به امور فرهنگی بیش از پیش افزایش یافت. سرانجام در سال 1959، وزارت فرهنگ فرانسه تشکیل و دولت رسما سرمایه‌گذاری در امور فرهنگی را عهده‌دار شدند. آنره مالرو با بودجه 179 میلیون فرانک فرانسه اجرای برنامه‌های خود را آغاز کرد. تلاش‌های مالرو سبب شد تا نه سال بعد از روی کار آمدنش بودجه وزارت فرهنگ به سه برابر افزایش یابد و دولت " مٍسٍنا" نهادینه شود.

در دوران مالرو ساختار وزارت فرهنگ گسترش یافت و نهادهای مختلفی به ویژه برای اداره امور فرهنگی در مناطق و استان‌ها به وجود آمدند. مدیریت‌های امور فرهنگی استان‌ها با نام اختصار دراک، پانزده مرکز ملی هنرهای دراماتیک و خانه‌های فرهنگ به ابتکار مالرو تشکیل شدند. نتیجه طبیعی گسترش ساختار دولت، افزایش بی‌شمار بودجه دولت در بخش فرهنگ و تمرکز امور فرهنگی در دولت ملی است. به تدریج با نفوذ وزارت فرهنگ به اداره کتابخانه ها در سال 1976، تولیدات دیداری و شنیداری در سال 1981 و رادیو در سال 1986 گسترش یافت. بدین ترتیب، دولت بخش مهمی از هزینه‌های امور فرهنگی کشور را بر عهده گرفت. در نتیجه بودجه وزارت فرهنگ از 542 میلیون در سال 1968 به 2229 میلیون فرانک در سال 1978 افزایش یافت.

تحول مهم دیگر برای افزایش دولت مداری در امور هنری و فرهنگی ریشه در دوران ژاک لانگ، وزیر فرهنگ فرانسوا میتران دارد. با روی کار آمدن ژاک لانگ، بودجه وزارت فرهنگ از 2977 میلیون فرانک به حدود دو برابر یعنی 5994 میلیون فرانک افزایش یافت. لانگ با شعار" یک درصد کل بودجه دولت برای فرهنگ" کارش را آغاز کرد و سرانجام این هدف در سال 1991 تحقق یافت. از این پس، همه دولت‌ها بر اصل اختصاص یک درصد بودجه کل دولت به امور فرهنگی پایبند ماندند. فرانسوا میتران ساخت و سازهای بزرگ و ملی را در عرصه فرهنگ به عنوان " طرح‌های بزرگ" آغاز کرد و در دوران ریاست جمهوری اش کتابخانه ملی، مشهور به کتابخانه میتران را به پایان رساند. هزینه‌های این طرح، جداگانه و خارج از بودجه یک درصدی وزارت فرهنگ تامین شد. ژاک شیراک نیز این سنت را پاس داشت و در واپسین سال ریاست جمهوری اش موزه بزرگ "کٍه برانلی" را برای هنر تمدن‌های نخستین افتتاح کرد. نگاهی کلی به بودجه فرهنگی دولت نشان از افزایش دائمی بودجه در سال‌های مختلف دارد. از سال 2000 تا 2005 میلادی، بودجه فرهنگی با چهارده درصد افزایش، نقش دولت در امور فرهنگی و هنری را بیش از گذشته افزایش داد. هم زمان، علاوه بر افزایش بودجه وزارت فرهنگ، وزارتخانه‌های دیگر نیز بودجه‌های فرهنگی و هنری خود را افزودند.

نگاهی به سیاست‌های دولت در 50 سال گذشته،از دو برابر شدن بودجه وزارت فرهنگ در هر 10 سال حکایت می‌کند. علاوه بر افزایش چشمگیر بودجه، امکانات سرمایه‌ای و سخت افزاری این وزارتخانه نسبت به سال تاسیس، 75 درصد افزایش داشته‌است. این آمار از دولت مداری هر چه بیشتر امور فرهنگی در فرانسه حکایت دارد. حاصل آنکه دولت مداری در عرصه فرهنگ در ابتدا خود را با گسترش ساختاری وزارت فرهنگ و افزایش پیوسته بودجه امور فرهنگی دولت نشان می‌دهد.

اصل دوم: دموکراسی فرهنگی

دومین اصل سیاست گذاری فرهنگی در فرانسه،"دموکراسی فرهنگی" یا مردمی‌کردن فرهنگ و هنر است. با تاسیس وزارت فرهنگ، مردمی‌کردن فرهنگ در دستور کار وزیران فرهنگ قرار گرفت و هر یک کوشیدند تا اندازه‌ای دامنه مخاطبان و خریداران کالاهای فرهنگی را به طبقات پایین جامعه گسترش دهند. هر وزیری به تناسب زمان، سیاست‌های ویژه ای را برای مردمی‌کردن فرهنگ و هنر اتخاذ کرد. بنابراین، می‌توان گفت اجرای سیاست‌های مختلف در فرانسه با کامیابی همراه بود چرا که امروز فرهنگ بخشی از زندگی اکثر مردم این کشور را تشکیل می‌دهد. مشتریان تئاتر و سینما و بازدیدکنندگان از موزه‌ها و نمایشگاه‌های هنری افزایش چشمگیری یافته‌اند و در کنار هنرهای سنتی و کلاسیک، هنرهای مردمی نیز از توسعه و رونق خوبی برخوردارند. نمایش‌های خیابانی، انواع موسیقی، گرافیک، پویانمایی، کاریکاتور و رشته‌های مختلفی از این دست در کنار هنرهای کلاسیک و پرهزینه توانستند اقشار مختلف اجتماعی را به عرصه فرهنگ کشانده و فرهنگ را در قلب زندگی اجتماعی مردم قرار دهند.

اصل سوم: تمرکز زدایی

یکی از اهداف مهم و فراگیر دوره‌های مختلف در سیاست‌گذاری فرهنگی، تمرکززدایی در مدیریت امور فرهنگی است. با توجه به ساختار قدرت در فرانسه، همه امکانات و برنامه‌های فرهنگی در کنار قدرت ملی یعنی شهر پاریس متمرکز شده و شهرهای فرانسه در حسرت نمایش‌ها، ارکستر ملی و دیگر برنامه‌های پایتخت بودند. پس از ژنرال دوگل، به تدریج قدرت‌های محلی در برابر دولت مرکزی خواهان اختیارات بیشتری شدند. تمرکز زدایی و افزایش قدرت نهادهای مدنی و انتخابی به ویژه شهرداران به درخواستی اجتماعی تبدیل شد و دولت‌های گوناگون با اعلام سیاست تمرکززدایی کوشیدند از این سنت مرکز محور فاصله بگیرند و اختیارات بیشتری به قدرت‌های محلی بدهند. در گام اول، اداره امور شهر و شهرداری ها به نمایندگان مردم واگذار شد و در گام دوم، اختیارات این نمایندگان افزایش چشمگیری یافت. یکی از عرصه‌های مهم واگذاری قدرت به نهادهای محلی، امور فرهنگی است. نمایندگان منتخب مردم دریافتند که برای کسب مشروعیت بیشتر، باید اهتمام بیشتری به فرهنگ و هنر داشته باشند. شهر ها و محله ها کوشیدند با استفاده از ابزار فرهنگی برای خود هویتی جست و جو کنند. استقبال از برگزاری جشنواره‌های فرهنگی و هنری در شهرهای مختلف با این انگیزه دنبال شد و تمرکز زدایی در عرصه فرهنگی به یکی از خواسته‌های مهم قدرت‌های محلی تبدیل شد.

اصل چهارم: دفاع از استثنای فرهنگی و تنوع فرهنگی

همراه با فرایند جهانی شدن، فرانسوی‌ها در زمره نخستین کشورهای اروپایی هستند که نگرانی شان را از جهانی شدن فرهنگ ابراز کردند.پیوستن به پیمان گات در سال 1993 به معنای آزاد شدن تجارت در همه عرصه‌ها از جمله فرهنگ بود. بی‌تردید مهم‌ترین نگرانی فرانسوی‌ها هجوم فیلم‌های سینمایی و کالاهای دیداری و شنیداری آمریکایی بود که سینمای آنها را تهدید می‌کرد.فرانسوی‌ها خواهان مستثنا شدن تولیدات دیداری و شنیداری از قاعده کلی تجارت آزاد جهانی شدند.این طرح که مورد حمایت کشورهای اروپایی قرار گرفت به طرح فرانسوی "استثنای فرهنگی" شهرت یافت.این طرح به فرانسوی‌ها اجازه می داد تا از سینمای ملی و تولیدات دیداری و شنیداری شان در برابر سینمای آمریکا حمایت کنند. استثنای فرهنگی در عرصه بین‌المللی به معنای گریز از قوانین تجارت آزاد است. اما در عرصه داخلی، فرانسه گوناگونی فرهنگی- هویتی را نمی پذیرد. فرانسوی‌ها به ویژه از روزگار جمهوری سوم با شعارادغام فرهنگی، تعریفی بنیادگرایانه از لائیسیته ارائه کردند و ارزش‌های جمهوریت بر همه طبقات اجتماعی تحمیل شد. دولت فرانسه برای خود رسالتی فرهنگی می‌شناسد و در تلاش است فرهنگ جمهوریت و زبان ملی را ترویج دهد. در عین حال خرده فرهنگ‌ها را نیز به رسمیت شناخته، وابستگی به هر فرهنگ و زبان دیگر را از حقوق شهروندی می‌شمارد. از دیدگاه فرانسوی، خرده فرهنگ‌ها در داخل مرزهای این کشور باید با اصول و ارزش‌های جمهوریت ادغام شوند و خود را با آنها سازگار و هماهنگ کنند. در عرصه بیت الملل نیز باید از کیان این فرهنگ ملی و برخاسته از اصول جمهوریت در برابر تهاجم فرهنگی آمریکایی دفاع کرد. بنابراین، دفاع از فرهنگ کلی در برابر آمریکایی شدن جهان بخشی از سیات فرهنگی فرانسه محسوب می‌شود.

اصل پنجم: فرهنگ و همبستگی اجتماعی

فرهنگ به معنای گسترده آن یعنی میراث فرهنگی و هنری، شعر و ادب، نمایش، موسیقی و هنرهای تجسمی نه فقط باعث انتقال فرهنگ از نسل گذشته به نسل‌های بعدی می‌شود، بلکه عاملی برای پیوند گذشته و حال بوده، هویت افراد را قوام می بخشد. یکی از دلایل اصلی دولتمردان فرانسوی برای توجیه هزینه‌های دولت در امور فرهنگ، نسبت آن با منافع ملی و عمومی است.آندره مالرو و جانشینانش در دفاع از بودجه فرهنگی دولت غالبا بر تاثیرات فرهنگ در همبستگی ملی، ایجاد وحدت و مسائلی از این دست تاکید می‌کردند[۱][۲].

نیز نگاه کنید به

نظام فرهنگی فرانسه

کتابشناسی

  1. ایوبی. حجت‌اله (1388). سیاست‌گذاری فرهنگی در فرانسه. تهران: انتشارات سمت، ص51.
  2. نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.