مکاتب اصول جدید تاجیکستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
در اواخر قرن 19م. تحت تأثیر آموزش در کشورهای ترکیه، ایران، [[مصر]]، تاتارستان، همچنین مکاتب روسی در شهرهای تاجیک‌نشین بنیاد نموده مهاجرین روس در آسیای میانه، چنین مکاتبی تأسیس شد. دروه تحصیل در مکاتب اصول جدید 4 و یا 6 ساله بود که در آنجا در کنار علوم دینی، علوم دنیوی نیز تعلیم داده می‌شد.


====4-1-11. مكاتب اصول جديد====
در مکاتب اصول جدید چنین موادی آموزش داده می‌شد.<blockquote>«بخش اول: الفبا، خوانش، دینیات، املاء، اصول حفظ درس. بخش دوم: دینیات، قرائت، زبان ترکی، املاء، اصول حفظ درس، حساب، طرز دعا، صحبت. بخش سوم: قرآن مجید، اصول دین، قرائت زبان ترکی، تاریخ، حساب، املا، اصول حفظ درس، صحبت. بخش چهارم: قرآن مجید، آموزش اصول دین، تاریخ اسلام، زبان عربی، جغرافیا، حساب، مقاله‌نویسی، اصول حفظ درس، صحبت. بخش پنجم: قرآن مجید، قانون‌شناسی اصول دین، حساب، جغرافیا، مختصر علوم طبیعی، حدیث، صحبت با شاگردان».</blockquote>در این مکاتب در یک هفته 23-25 ساعت تدریس می‌شد، اما برنامه آموزشی فوق نه در همه جا و نه همه وقت به طور کامل رعایت نمی‌شد. با تأسیس مکاتب اصول جدید در آسیای میانه، مناسبت مقامات حکومت پادشاهی [[روسیه]] با شهر بخارا مختل شد، چنانکه سردار نظامی شهر تاشکند نوشته بود که:<blockquote>«مکاتب اصول نو با وارد نمودن تدریس درس‌های نو جغرافیا، حساب، تاریخ، آشنایی با زبان روسی در برنامه‌های آموزشی و با قرار گرفتن در مقابل طرز زندگی کهنه، نزاع و اختلاف انداختند. ما این اختلافات را از یک طرف به عنوان نشانه پیشرفت علم و تکنیک تبریک نموده، اما از سوی دیگر هشدار می‌دهیم که اگر نظارت بیشتری بر این مکتب­ها نشود، خطر پان‌اسلامیسم غیرقابل اجتناب است<ref>رجب‌اف، ظ (1959). تاریخ افکار اجتماعی-سیاسی خلق تاجیک. استالین‌آباد، ص 386.</ref>».</blockquote>نخستین مکتب اصول جدید در آسیای میانه طبق معلومات ن.پ. آسترامف در سال 1890 در وادی فرغانه از جانب معلمان تاتار تأسیس شد. در ابتدا رشد این مکاتب کم بود، اما از آغاز انقلاب اول [[روسیه]]، تکثیر آنها بیشتر شد، از جمله در سال 1910 در ولایت فرغانه 28 مکتب اصول جدید فعالیت می‌نمود. ماه فوریه همان سال فرماندار فرغانه در گزارش خود به دبیرخانه فرماندار کل ترکستان اطلاع یادآور شد که در هر یک از این مکاتب جدید از 25 تا 100 و حتی 200 دانش آموز تحصیل می‌نمایند. این مکاتب جای مکتب‌های کهنه را گرفته، موجودیت [[مکاتب روسی - محلی تاجیکستان|مکتب‌های روسی- محلی]] را با خطر مواجه کرده‌اند.
در اواخر قرن 19.م تحت تأثير آموزش در كشورهاي تركيه، ايران، مصر، تاتارستان، همچنين مكاتب روسي در شهرهاي تاجيك‌نشين بنياد نمودة مهاجرين روس در آسياي ميانه، چنين مكاتبی تأسيس شد. دروة تحصيل در مكاتب اصول جديد 4 و يا 6 ساله بود كه در آنجا در كنار علوم ديني، علوم دنيوي نيز تعليم داده مي‌شد.


در مكاتب اصول جديد چنين موادي آموزش داده مي‌شد. «بخش اول: الفبا، خوانش، دينيات، املاء، اصول حفظ درس. بخش دوم: دينيات، قرائت، زبان تركي، املاء، اصول حفظ درس، حساب، طرز دعا، صحبت. بخش سوم: قرآن مجيد، اصول دين، قرائت زبان تركي، تاريخ، حساب، املا، اصول حفظ درس، صحبت. بخش چهارم: قرآن مجيد، آموزش اصول دين، تاريخ اسلام، زبان عربي، جغرافيا، حساب، مقاله‌نويسي، اصول حفظ درس، صحبت. بخش پنجم: قرآن مجيد، قانون‌شناسي اصول دين، حساب، جغرافيا، مختصر علوم طبيعي، حديث، صحبت با شاگردان.»
در همان سال در خجند 7، ولایت هفت­رود 7، ولایت سمرقند 5، ولایت سیردریا 40، شهر تاشکند 17 مکتب اصول جدید فعال بود. نخستین مکتب اصول جدید در حدود [[تاجیکستان]] کنونی در سال 1910 در قسته‌کوز تأسیس شد که در آن 30 دانش آموز تحصیل می‌نمودند که در سال 1914 یک مکتب دیگر نیز تأسیس شد. در شهر خجند نیز 2 مکتب اصول جدید فعال بود.


در اين مكاتب در يك هفته 23-25 ساعت تدريس مي‌شد، اما برنامة آموزشی فوق نه در همه جا و نه همه وقت به طور كامل رعايت نمي‌شد.
یکی از نخستین بنیانگذاران مکتب اصول جدید تاجیکی عبدالقادر شکوری بود. این مرد فرهیخته و اندیشمند سال 1903 در زادگاهش روستای رجب‌امین سمرقند که قبلاً با اصول سنتی آموزش می‌داد، به تدریس اصول جدید می‌پرداخت. وی پس از آشنایی با روزنامه ترکی «ترجمان» به واسطه ساعت‌سازی تاتار به نام ملا بدرالدین به فکر گشادن چنین مکتب نویی می‌افتد. رحیم هاشم درباره آشنایی عبدالقادر شکوری با روزنامه «ترجمان» و تأثیر آن بر ایجاد مکتب اصول جدید چنین می‌نویسد:<blockquote>«معلم من، اولین تأسیس‌کننده مکتب نو در سمرقند، عبدالقادر شکوری که یکی از معارف‌پروران پیشقدم زمان خود و یکی از فداییان نشر معارف در بین مردم تاجیک می‌باشد، نوع آشنا شدن خود را از روزنامه و روزنامه‌خوانی را چنین نقل می‌کرد «در وقت بچگی‌ام روزی برای درست کردن ساعت خود در رسته نو سمرقند به دکان ساعت‌سازی استاد بدرالدین تاتار درآمدم. در دستش ورقه‌ای را نگاه داشته می‌خواند. از روی کنجکاوی گفته پرسیدم. «این چیست که می‌خوانید؟» استاد مذکور به سؤالم چنین جواب داد: «این چیزی است که کور را بینا می‌کند و نه اینکه بینای عادی، بلکه آدم‌بین می‌گرداند!» من حیران مانده، رخصت پرسیده آن ورقه را گرفته دیدم «ترجمان» نام روزنامه بوده‌است که آن وقت‌ها در شهر باغچه‌سرای قریم نشر می‌گردید. روزنامه را برده پنهانی خوانده آورده دادم. به همین واسطه چه بودن روزنامه را فهمیدم، به خواندن آن عادت کردم. ذوق و هوسم به دانستن چیزهایی که در آن نشر می‌شد، روز به روز زیاد گردید و از سال آینده خودم به «ترجمان» آشنا شدم در سال‌هایی که من در مکتب استاد شکوری درس می‌خواندم، وی با اکثر روزنامه‌های تاتارستان و آذربایجان آشنا بود و بسیاری از مقاله‌های علمی و ادبی آن روزنامه‌ها را برای دانش آموزان خود می‌خواند و می‌فهماند و جوانان را به خواندن روزنامه ترغیب می‌کرد<ref>هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 287-288.</ref>».</blockquote>عبدالقادر شکوری پس از رفتن به شهر خجند و آشنایی با اصول جدید آموزش و پرورش در مکتب جدید صلاح‌الدین مجیدی تاتار، به وطن بازگشته، با اصول جدید، به تدریس می‌پردازد. وی ابتدا بر مبنای [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌های درسی]] تاتاری «معلم اول» عبدالهادی مقصودی، «معلم ثانی»، «هفت‌یک» و کتاب‌هایی که از باغچه‌سرای، استامبول، باکو، قزان و تهران به دست آورده‌‌بود، تدریس می‌کرد و به دانش آموزان تعلیم می‌داد و بعداً خود او و دوستانش [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌های درسی]] تهیه می‌کنند. عبدالقادر شکوری در شهر می‌خواست به آموزش و پرورش دانش آموزان بپردازد. در این باره ودود محمودی چنین می‌نویسد:<blockquote>«یادم می‌آید هنوز کرسی‌های مکتبی نداشتیم. در روی زمین خان که تخت بود، به روی نَمَد و شال می‌نشستیم و در پیش چهارپایه‌های پستک داشتیم که کتاب و دفتر، سنگ‌تخته و سنگ‌قلمها را روی آنها گذاشته می‌خواندیم و می‌نوشتیم. در آن روزها و سال‌ها- سال‌های اولین قرن 20- کتابهای ما بیشتر در شهر قزان چاپ می‌شد. در این میان رساله‌های عالم‌جان بارودی، هادی مقصودی و دیگران دیده می‌شدند. یک سری کتاب‌های درسی تاجیکی را تاتارستان برای ما حاضر می‌کرد. «شرایط ایمان»، عقاید اسلامیه»، «عبادت اسلامیه»، «صد پند لقمان حکیم»، «معلم اول»، «معلم ثانی» از آن جمله بودند<ref>محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 8.</ref>».</blockquote>اما با اغوای همسایه حاجی عبدالقادر شکوری مجبور می‌شود که مکتبش را به منزل [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] واقع در گذر یامین نزدیک قلندرخانه منتقل کند. در رابطه با انتقال مکتب به جای دیگر باید گفت که در  طول فعالیت این مکتب، یازده مرتبه مکانش عوض شده‌است. گویا وقتی که مکتب در منزل [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] قرار داشت، کسی به وزارت علوم [[روسیه]] شکایت می‌نویسد که در مکتب شکوری به دانش­ آموزان کتاب‌های «مضر» را تعلیم می‌دهند. در این رابطه از وزارت علوم [[روسیه]] برای بازرسی مکتب نماینده می‌آید. این واقعه را ودود محمودی چنین یادآوری می‌کند:<blockquote>«به معلم خبر داده‌بودند که مفتّش بزرگی آمده‌است و باید احتیاط لازم را کرد. بنابر آنچه که از کتاب‌های دانش دنیوی بود در زیر هیزم و خس و خاشاک و انبارهای خانه پنهان کرد. نقشه­‌های جغرافی، کُرّه مجسمه‌ها پنهان شد. و در روی کرسی‌ها فقط کتاب‌هایی مانند «قرآن»، «هفت‌یک»، «الفبا»، «جامع الحکایات»، «صد حکایت» در نظر حکومت پادشاهی بی ضرر نهاده شد. همه جا تمیز، منتظر مفتش بدهیبت بودیم. چند نفر آدم رسمی آمدند. هر طرف را کند و کاو کردند، پرس وجو به میان آمد، حتی لای کتاب و دفترهای بچه­‌ها را نیز دیدند. چیزی درباره مکتب و فعالیت معلمش در شکایت­‌نامه‌ها از خادمان صادق حکومت پادشاهی نوشته شده‌بود، یافت نشد<ref>محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 9-10.</ref>».</blockquote>چون تعداد دانش آموزان افزایش پیدا می‌کنند، شکوری در باغ موروثی پدر برای مکتب یک ساختمان بزرگ‌تر می‌سازد. برای ساخت این مکتب، در کنار شاگردان و والدین آنها، عبدالقادر خمدانچی مهندس، مقیم نجار، صیفی خوشنویس زحمت زیادی کشیدند و این بیت‌ها در وصف آن‌هاست:<blockquote>اوستا مقیم نجار                                    کرده کرسی‌ها طیار


با تأسيس مكاتب اصول جديد در آسياي ميانه، مناسبت مقامات حكومت پادشاهي روسيه با شهر بخارا مختل شد، چنانكه سردار نظامي شهر تاشكند نوشته بود كه «مكاتب اصول نو با وارد نمودن تدريس درس‌هاي نو جغرافيا، حساب، تاريخ، آشنايي با زبان روسي در برنامه‌هاي آموزشي و با قرار گرفتن در مقابل طرز زندگي كهنه، نزاع و اختلاف انداختند. ما اين اختلافات را از يك طرف به عنوان نشانة پيشرفت علم و تكنيك تبريك نموده، اما از سوي ديگر هشدار مي‌دهيم كه اگر نظارت بيشتري بر اين مكتب­ها نشود، خطر پان‌اسلاميسم غيرقابل اجتناب است»(رجب­اف، 1959: 386).
دارد خدمت بسیار                                 در مکتب سمرقند


نخستين مكتب اصول جديد در آسياي ميانه طبق معلومات ن.پ. آسترامف در سال 1890 در وادي فرغانه از جانب معلمان تاتار تأسيس شد. در ابتدا رشد اين مكاتب کم بود، اما از آغاز انقلاب اول روسيه، تكثير آنها بیشتر شد، از جمله در سال 1910 در ولايت فرغانه 28 مكتب اصول جديد فعاليت مي‌نمود. ماه فورية همان سال فرماندار فرغانه در گزارش خود به دبيرخانة فرماندار كل تركستان اطلاع يادآور شد كه در هر يك از اين مكاتب جديد از 25 تا 100 و حتي 200 دانش‌آموز تحصيل مي‌نمايند. اين مكاتب جاي مكتب‌هاي كهنه را گرفته، موجوديت مكتب‌هاي روسي- محلي را با خطر مواجه كرده‌اند.
کرده ملا عالم‌جان                                  سرشته شاگردان


در همان سال در خجند 7، ولايت هفت­رود7، ولايت سمرقند 5، ولايت سيردريا 40، شهر تاشكند 17 مكتب اصول جديد فعال بود.
اسباب و مرکب‌هاشان                             در مکتب سمرقند</blockquote>در این دوره برای پرداخت هزینه‌­ی معلمان، تعمیر مکتب، خرید [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌های درسی]]، از نیم تا سه سوم (sum) از شاگردان گرفته می‌شد. بچه‌های کم ‌بضاعت یا بی‌­بضاعت رایگان تحصیل می‌کردند.


نخستين مكتب اصول جديد در حدود تاجيكستان كنوني در سال 1910 در قسته‌كوز تأسيس شد كه در آن 30 دانش‌آموز تحصيل مي‌نمودند كه در سال 1914 يك مكتب ديگر نيز تأسيس شد. در شهر خجند نيز 2 مكتب اصول جديد فعال بود.
از آنجا که مکتب از شهر دور بود و همه به خصوص در فصل سرما نمی‌توانستند در درس‌ها شرکت نمایند، لازم بود تا شکوری در داخل شهر منزلی را برای مکتب پیدا کند. محمد رحیم‌بای مغازه‌­اش را که در گذر قوشحوض بود به مکتب شکوری واگذار کرده و فرزندانش را نیر برای خواندن به آنجا فرستاد. بنای جدید مکتب بسیار بزرگی بود و هر مقطع تحصیلی در یک اتاق جداگانه قرار داشت. چون در همین اثنا برخی اشخاص متحجر و دشمن آموزش جدید، با فشار آوردن به محمدرحیم‌بای، باعث شدند تا مکتب اجباراً به منزل محمد امین‌جان نیازی تاجر انتقال یابد. در اینجا به دلیل کمبود مکان شرایط تعلیم بسیار دشوار بود. تقریباً همه 100 دانش آموز در یک اتاق بزرگ درس می­‌خواندند(سال‌های 1911-1912م.).


يكي از نخستين بنيانگذاران مكتب اصول جديد تاجيكي عبدالقادر شكوري بود. اين مرد فرهیخته و اندیشمند سال 1903 در زادگاهش روستاي رجب‌امين سمرقند كه قبلاً با اصول سنتي آموزش مي‌داد، به تدریس اصول جديد مي‌پرداخت. وی پس از آشنايي با روزنامة تركي «ترجمان» به واسطة ساعت‌سازي تاتار به نام ملا بدرالدين به فكر گشادن چنين مكتب نویی مي‌افتد.
همین که عبدالقادر شکوری از طریق مطبوعات اطلاع یافت که در استامبول مجله‌ای با عنوان «تدریسات ابتدایه» انتشار می‌یابد، به خاطر آشنایی با آن و مکتب اصول جدید صالح‌بیک برخی از اسباب و اثاثیه و کتاب‌هایش را فروخته در سال 1912 به ترکیه می‌رود. او پیش از آن، مکاتب اصول جدید خوقند و قزان را دیده بود(1909).


رحيم هاشم دربارة آشنايي عبدالقادر شكوري با روزنامة «ترجمان» و تأثير آن بر ایجاد مكتب اصول جديد چنين مي‌نويسد. «معلم من، اولين تأسيس‌كنندة مكتب نو در سمرقند، عبدالقادر شكوري كه يكي از معارف‌پروران پيشقدم زمان خود و يكي از فداييان نشر معارف در بين مردم تاجيك مي‌باشد، نوع آشنا شدن خود را از روزنامه و روزنامه‌خواني را چنين نقل مي‌كرد «در وقت بچگي‌ام روزي براي درست كردن ساعت خود در رستة نو سمرقند به دكان ساعت‌سازي استاد بدرالدين تاتار درآمدم. در دستش ورقه‌اي را نگاه داشته مي‌خواند. از روي كنجكاوي گفته پرسيدم. «اين چيست كه مي‌خوانيد؟» استاد مذكور به سؤالم چنين جواب داد: «اين چيزي است كه كور را بينا مي‌كند و نه اينكه بيناي عادي، بلكه آدم‌بين مي‌گرداند!» من حيران مانده، رخصت پرسيده آن ورقه را گرفته ديدم «ترجمان» نام روزنامه بوده است كه آن وقت‌ها در شهر باغچه‌سراي قريم نشر مي‌گرديد. روزنامه را برده پنهاني خوانده آورده دادم. به همين واسطه چه بودن روزنامه را فهميدم، به خواندن آن عادت كردم. ذوق و هوسم به دانستن چيزهايي كه در آن نشر مي‌شد، روز به روز زياد گرديد و از سال آينده خودم به «ترجمان» آشنا شدم در سال‌هايي كه من در مكتب استاد شكوري درس مي‌خواندم، وي با اكثر روزنامه‌هاي تاتارستان و آذربايجان آشنا بود و بسياري از مقاله‌هاي علمي و ادبي آن روزنامه‌ها را براي دانش آموزان خود مي‌خواند و مي‌فهماند و جوانان را به خواندن روزنامه ترغيب مي‌كرد»(هاشم، 1988: 288 - 287).
شکوری پس از بازگشت از استامبول، تغییراتی را در نظام آموزش ایجاد کرد. از جمله آموزش [[زبان روسی]] را آغاز نمود که سیداحمد خواجه عجزی تدریس می‌نمود. از دیگر معلمان مکتب محمد یونس، عبدالصمد تبریزی، شاگرد شکوری و محمودی بودند. در آغاز جنگ اول جهانی مکتب شکوری به منزل باباکلان هندی در گذر رسته نو انتقال یافت.


عبدالقادر شكوري پس از رفتن به شهر خجند و آشنايي با اصول جدید آموزش و پرورش در مكتب جديد صلاح‌الدين مجيدي تاتار، به وطن بازگشته، با اصول جدید، به تدريس مي‌پردازد. وی ابتدا بر مبناي كتاب‌هاي درسي تاتاري «معلم اول» عبدالهادي مقصودي، «معلم ثاني»، «هفت‌يك» و كتاب‌هايي كه از باغچه‌سراي، استامبول، باكو، قزان و تهران به دست‌آورده‌ بود، تدريس مي‌كرد و به دانش‌آموزان تعليم مي‌داد و بعداً خود او و دوستانش كتاب‌هاي درسي تهيه مي‌كنند.
عبدالقادر شکوری از نخستین کسانی بود که تعلیم و تربیت پسران و دختران را در یک کلاس رایج کرد. نخستین شاگردان او منوره - دختر عبدالرحمان، جمیله- دختر محمدهاشم، زینب - دختر عبدالله سبدساز بودند. بعدها همسر شکوری میسره‌خانم مکتب جدید دخترانه‌ای تأسیس نمود. رحیم هاشم می‌نویسد:<blockquote>«شکوری هر سال در ماه‌های مه، ژوئن برای نمایش موفقیت‌های اصول تعلیم خود مجلس عمومی امتحانی تشکیل می‌داد. در این امتحان‌های عمومی که تا ده روز دوام می‌کرد، دَر مکتب به روی همه گشاده بود. معلم پدران و نزدیکان خوانندگان، همه طبقه‌های اهالی شهر، خصوصاً مخالفان مکتب نو را دعوت می‌کرد و در یک دو موسیم تحصیل خط­خوان، خط­نویس، از معلومات ابتدایی آگاه شدن شاگردان خود را نمایش می‌داد. به این مجلس‌های امتحان از شهرهای دیگر هم‌مسلکان معلم، معلمان، هواداران اصول نو تعلیم هم دعوت می­شدند. من در این امتحان‌ها از مردان پیشقدم آن دوره‌استاد عینی، میرزا عبدالواحد منظم، شاعر خوقندی صوفی‌زاده، معلم و مؤلف کتاب‌های درسی از تاشکند شاکرجان رحیمی، عاشورعلی ظاهری خوقندی و دیگران را اولین بار دیده‌ام. اینک در امتحان سال 1916م حمزه حکیم‌زاده به مکتب ما آمد…<ref>هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 206-207.</ref>».</blockquote>در مکتب و خانه عبدالقادر شکوری روزنامه و مجله‌های چاپ مصر، کلکتّه، استامبول، تهران، باکو، تفلیس، قزان، آرینبرگ، بغچه‌سرای از قبیل «صور اسرافیل»، «چهره‌نما»، «طنین»، «ایران نو»، «اقبال»، «وقت»، یولدوز»، «ترجمان»، «صراط‌المستقیم»، «شورا»، «تِلمیذ»، «الدین و والادب»، فیوضات»، «ملا نصرالدین» و غیره موجود بود.


عبدالقادر شكوري در شهر مي‌خواست به آموزش و پرورش دانش‌آموزان بپردازد. در اين باره ودود محمودي چنين مي‌نويسد «يادم مي‌آيد هنوز كرسي‌هاي مكتبي نداشتيم. در روي زمين خان كه تخت بود، به روي نَمَد و شال مي‌نشستيم و در پيش چهارپايه‌هاي پستك داشتيم كه كتاب و دفتر، سنگ‌تخته و سنگ‌قلمها را روي آنها گذاشته مي‌خوانديم و مي‌نوشتيم. در آن روزها و سالها- سالهاي اولين قرن 20- كتابهاي ما بيشتر در شهر قزان چاپ مي‌شد. در اين ميان رساله‌هاي عالم‌جان بارودي، هادي مقصودي و ديگران ديده مي‌شدند. يك سری كتاب‌هاي درسي تاجيكي را تاتارستان براي ما حاضر مي‌كرد. «شرايط ايمان»، عقايد اسلاميه»، «عبادت اسلاميه»، «صد پند لقمان حكيم»، «معلم اول»، «معلم ثاني» از آن جمله بودند»(محمودی و شکوری، 1990: 8).
در راستای حمایت از مکتب اصول جدید شکوری در شهر سمرقند، محمد نورمحمدزاده، در روستاهای بُلُنغور و جان‌بای قاری کامل، همچنین شاگردان سابق او عصمت‌الله رحمت‌الله‌زاده، محمدیونس  یُلداش‌زاده، محمدقل احمدجان، نسیم ظریفی، جوره‌قل کاملی، کینجه حامدی، عبدالجبار نرذی‌قلی، تاج‌الدین و عبدالحمید عظمت‌اف‌ و دیگران مکاتب اصول جدید تأسیس نمودند.


اما با اغواي همسايه حاجي عبدالقادر شكوري مجبور مي‌شود كه مكتبش را به منزل محمود خواجه بهبودي واقع در گذر يامين نزديك قلندرخانه منتقل کند. در رابطه با انتقال مكتب به جاي ديگر بايد گفت كه در  طول فعاليت اين مكتب، يازده مرتبه مكانش عوض شده است.
سال 1918 مکتب عبدالقادر شکوری دولتی شد. همچنین وی دو مکتب دیگر نیز، یکی در گذر شربت­دار و دیگری در روستای رجب‌امین، که حالا نام شکوری را دارد، تأسیس نموده‌است. سعیداحمد وصلی در وصف شکوری و مکتب اصول جدید او چنین ابیاتی سروده‌است:<blockquote>ای معلم، مکتبت پررونق و پرنور باد


گويا وقتي كه مكتب در منزل محمود خواجة بهبودي قرار داشت، كسي به وزارت علوم روسيه شكايت مي‌نويسد كه در مكتب شكوري به دانش­آموزان كتاب‌هاي «مضر» را تعليم مي‌دهند. در اين رابطه از وزارت علوم روسيه براي بازرسی مكتب نماينده مي‌آيد. اين واقعه را ودود محمودي چنين يادآوري مي‌كند
تا قیامت نام نیکت در جهان مشهور باد
{| class="wikitable"
|'''3'''
|}«به معلم خبر داده بودند كه مفتّش بزرگي آمده است و بايد احتياط لازم را كرد. بنابر آنچه كه از كتابهاي دانش دنيوي بود در زير هيزم و خس و خاشاك و انبارهاي خانه پنهان كرد. نقشه­های جغرافي، كُرّة مجسمه‌ها پنهان شد. و در روي كرسي‌ها فقط كتابهايي مانند «قرآن»، «هفت‌يك»، «الفبا»، «جامع الحكايات»، «صد حكايت» در نظر حكومت پادشاهي بي ضرر نهاده شد. همه جا تمیز، منتظر مفتش بدهيبت بوديم. چند نفر آدم رسمي آمدند. هر طرف را كند و كاو كردند، پرس وجو به ميان آمد، حتي لاي كتاب و دفترهاي بچه­ها را نيز ديدند. چيزي دربارة مكتب و فعاليت معلمش در شكايت­نامه‌ها از خادمان صادق حكومت پادشاهي نوشته شده بود، يافت نشد»(محمودی و شکوری، 1990: 10 - 9).


چون تعداد دانش‌آموزان افزایش پیدا می کنند، شكوري در باغ موروثي پدر براي مكتب يك ساختمان بزرگتر مي‌سازد. براي ساخت اين مكتب، در كنار شاگردان و والدين آنها، عبدالقادر خمدانچي مهندس، مقيم نجار، صيفي خوشنويس زحمت زيادي کشیدند و اين بيت‌ها در وصف آنهاست:
جهد کن از بهر ما تا عالم و دانا شویم


اوستا مقيم نجار                                    كرده كرسي‌ها طيار
پرده غفلت ز گوش و دیده ما دور باد


دارد خدمت بسيار                                 در مكتب سمرقند
ما محبان اصول صوتیه هستیم از آن


كرده ملا عالم‌جان                                  سرشتة شاگردان
تربیت کن، خاطر هر کس ز تو مسرور باد


اسباب و مركب‌هاشان                             در مكتب سمرقند
کم کم از هر علم و فن دانسته تعلیمی نما


در اين دوره براي پرداخت هزینه­ی معلمان، تعمير مكتب، خريد كتاب‌هاي درسي، از نيم تا سه سوم (sum) از شاگردان گرفته مي‌شد. بچه‌هاي كم ‌بضاعت يا بي­بضاعت رايگان تحصيل مي‌كردند.
بهره گیریم از تمدن جاهلیت دور باد


از آنجا كه مكتب از شهر دور بود و همه بخصوص در فصل سرما نمي‌توانستند در درسها شركت نمايند، لازم بود تا شكوري در داخل شهر منزلي را براي مكتب پيدا كند. محمد رحيم‌باي مغازه­اش را كه در گذر قوشحوض بود به مكتب شكوري واگذار كرده و فرزندانش را نير براي خواندن به آنجا فرستاد. بناي جديد مكتب بسيار بزرگی بود و هر مقطع تحصيلي در یک اتاق جداگانه قرار داشت. چون در همين اثنا برخي اشخاص متحجر و دشمن آموزش جديد، با فشار آوردن به محمدرحيم‌باي، باعث شدند تا مكتب اجباراً به منزل محمد امين‌جان نيازي تاجر انتقال يابد. در اينجا به دلیل كمبود مکان شرايط تعليم بسيار دشوار بود. تقريباً همة 100 دانش‌آموز در يك اتاق بزرگ درس مي­خواندند(سالهاي1911-1912.م).
گرچه نادانان تو را طعن و حقارت می‌کنند
{| class="wikitable"
|'''6'''
|}همين كه عبدالقادر شكوري از طريق مطبوعات اطلاع یافت كه در استامبول مجله‌اي با عنوان «تدريسات ابتدايه» انتشار مي‌يابد، به خاطر آشنايي با آن و مكتب اصول جديد صالح‌بيك برخي از اسباب و اثاثیه و كتابهايش را فروخته در سال 1912 به تركيه مي‌رود. او پيش از آن، مكاتب اصول جديد خوقند و قزان را ديده بود(1909).


شكوري پس از بازگشت از استامبول، تغييراتي را در نظام آموزش ایجاد کرد. از جمله آموزش زبان روسي را آغاز نمود كه سيداحمد خواجة عجزي تدريس مي‌نمود. از ديگر معلمان مكتب محمد يونس، عبدالصمد تبريزي، شاگرد شكوري و محمودي بودند. در آغاز جنگ اول جهاني مكتب شكوري به منزل باباكلان هندي در گذر رستة نو انتقال يافت.
غم مخور الحق و یعل و خصم را منهور باد


عبدالقادر شكوري از نخستين كساني بود كه تعليم و تربيت پسران و دختران را در يك كلاس رایج كرد. نخستين شاگردان او منوره - دختر عبدالرحمان، جميله- دختر محمدهاشم، زينب - دختر عبدالله سبدساز بودند. بعدها همسر شكوري ميسره‌خانم مكتب جديد دخترانه‌اي تأسيس نمود. رحيم هاشم مي‌نويسد «شكوري هر سال در ماههاي مه، ژوئن براي نمايش موفقيت‌هاي اصول تعليم خود مجلس عمومي امتحاني تشكيل مي‌داد. در اين امتحان‌هاي عمومي كه تا ده روز دوام مي‌كرد، دَر مكتب به روي همه گشاده بود. معلم پدران و نزديكان خوانندگان، همة طبقه‌هاي اهالي شهر، خصوصاً مخالفان مكتب نو را دعوت مي‌كرد و در يك دو موسيم تحصيل خط­خوان، خط­نويس، از معلومات ابتدايي آگاه شدن شاگردان خود را نمايش مي‌داد. به اين مجلس‌هاي امتحان از شهرهاي ديگر هم‌مسلكان معلم، معلمان، هواداران اصول نو تعليم هم دعوت مي­شدند. من در اين امتحان‌ها از مردان پيشقدم آن دوره استاد عيني، ميرزا عبدالواحد منظم، شاعر خوقندي صوفي‌زاده، معلم و مؤلف كتاب هاي درسي از تاشكند شاكرجان رحيمي، عاشورعلي ظاهري خوقندي و ديگران را اولين بار ديده‌ام. اينك در امتحان سال 1916م حمزه حكيم‌زاده به مكتب ما آمد…»(هاشم، 1988: 207 - 206).
با تبسم خدمت خلقی ‌کنی، دلشاد باش


در مكتب و خانة عبدالقادر شكوري روزنامه و مجله‌هاي چاپ مصر، كلكتّه، استامبول، تهران، باكو، تفليس، قزان، آرينبرگ، بغچه‌سراي از قبيل «صور اسرافيل»، «چهره‌نما»، «طنين»، «ايران نو»، «اقبال»، «وقت»، يولدوز»، «ترجمان»، «صراط‌المستقيم»، «شورا»، «تِلميذ»، «الدين و والادب»، فيوضات»، «ملا نصرالدين» و غيره موجود بود.
کام هر اهل تعصب تلخ و تند و شور باد


در راستای حمایت از مكتب اصول جديد شكوري در شهر سمرقند، محمد نورمحمدزاده، در روستاهاي بُلُنغور و جان‌باي قاري كامل، همچنين شاگردان سابق او عصمت‌الله رحمت‌الله‌زاده، محمديونس  يُلداش‌زاده، محمدقل احمدجان، نسيم ظريفي، جوره‌قل كاملي، كينجه حامدي، عبدالجبار نرذي‌قلي، تاج‌الدين و عبدالحميد عظمت‌اف‌ و ديگران مكاتب اصول جديد تأسيس نمودند.
جهد کن بهر تمدن خرفه‌ها آماده کن


سال 1918 مكتب عبدالقادر شكوري دولتي شد. همچنین وی دو مكتب ديگر نیز، يكي در گذر شربت­دار و ديگري در روستاي رجب‌امين، كه حالا نام شكوري را دارد، تأسيس نموده است. سعيداحمد وصلي در وصف شكوري و مكتب اصول جديد او چنين ابياتي سروده است:
این اصول صوتیه در هر کجا منظور باد<ref>محمودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 20.</ref></blockquote>در شهر بخارا در ابتدای سال 1900 ملا جوره‌بای پیرمستی پس از آشنایی با مکاتب اصول جدید [[روسیه]] در گذر پوستین‌دوزان شهر بخارا مکتب خصوصی با اصول آموزش و پرورش جدید تأسیس نمود. اما به دلیل عدم استقبال کودکان از آن تعطیل شد.
{| class="wikitable"
|'''9'''
|}اي معلم، مكتبت پررونق و پرنور باد


تا قيامت نام نيكت در جهان مشهور باد
سال 1907 ملانظام ثابت‌اف تاتار در حیاط خود در شهر بخارا برای کودکان تاتار مکتبی افتتاح کرد که در آن سال 10-12 نفر  از کودکان تاتار‌ به آن جذب شدند. معلم این مکتب عبدالرحمان سعیدی از شهر قزان دعوت شده بود.


جهد كن از بهر ما تا عالم و دانا شويم
در سال 1908 اسماعیل غسپری یکی از پایه‌گذاران آموزش اصول جدید در [[روسیه]] و سردبیر روزنامه «ترجمان» که در باغچه‌سرای انتشار می‌یافت، به بخارا آمد و پس از مشورت با چند تن از متجددین تاجیک و تاتار به نتیجه رسید که در مکتب رسمی تاتارها که به آن «مظفریه» می­‌گفتند، بچه‌های تاجیک نیز می‌توانند تحصیل کنند. همان سال مکتب تاتارها از خانه نظام ثابت‌اف به خانه خالد بُرناشُف تاتار دیگر انتقال یافته و چند تن از بچه‌های تاجیک را پذیرفت.


پردة غفلت ز گوش و ديدة ما دور باد
نخستین مکتب تاجیکی اصول جدید در بخارا که در عرصه فرهنگی نقش بزرگی داشته‌است، توسط [[میرزا عبدالواحد منظم|میرزا عبدالواحد مُنْظِم]] و دوستان و هم‌مسلکانش [[صدرالدین عینی]]، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری تأسیس شد. علت اصلی تأسیس چنین مکتبی را [[صدرالدین عینی]] چنین بیان می‌کند:<blockquote>«سال 1326ه. (1908م.) در فصل تابستان نویسنده این سطرها با شریک درسم حامدخواجه مهری بخارایی به سمرقند برای سیاحت رفتیم. در این روزها شریک درس دیگر ما عبدالواحد منظم در سمرقند، در انتشارات دیمورُف به چاپ کتابی مشغول بود. از آنجا که بار اول بود که به سمرقند آمده و چون در آنجا آشنایی نداشتیم، با هم به انتشاراتی رفتیم. با راهنمایی میرزا عبدالواحد شهر نو و کهنه سمرقند را تماشا کردیم. یک روز هنگامی که مرقد امیر تیمور را زیارت می‌کردیم با ملا ابراهیم سیدکمال‌زاده (شاعر و یکی از معارف­پروران مشهور سمرقند) برخوردیم و با اصرار او در خانه‌اش میهمان شدیم. ملاابراهیم بعد از طعام شمس‌الدین پسر خود (که سال 1918 در سمرقند شهید شد) و تاج‌الدین برادرزاده‌اش را نزد ما آورده، امتحان کرد. این بچه‌ها از حساب، جغرافیا، از خط و املا، از تجوید(قاعده‌های درست خواندن قرآن) و از مسأله‌های دینی امتحان دادند. چیزهایی را که بیست و پنج سال در مدرسه خوانده بودیم و برای اولین بار بود که می­‌شنیدیم، از این بچه‌های 10-12 ساله شنیده در تعجب‌زده شدیم و طبیعی است که مکتبی را که آنها می‌خواندند، موجب کنجکاوی ما شد. این «مکتب شکوری» بود که سال 1312 (1903) با تلاش ملا عبدالقادر شکوری تأسیس  شده بود. مکتب شکوری در آن روزها در گذر قوش­حوض بود. شکوری ما را قبول کرده، شاگردان مکتب را یک یک به ما نشان داد و از نقاط مثبت مکتب سخن گفت. تا آن روز مکتب نو را ندیده بودیم. «مکتب اصول جدید بوده‌است، در آنجا بچه‌ها زود خط و سواد می‌برآورده‌اند» شنیده باشیم هم، چندان اهمیت نداده‌بودیم. در نتیجه مطالعه کتاب‌هایی مثل «نوادر الوقایع» و «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیک» لزوم انقلاب علمی و اجتماعی را فهمیده باشیم هم، راههای آن را هیچ فکر نکرده‌بودیم. خلاصه، به مکتب شکوری درآمده متحیر برآمدیم و از همان روز سر کرده فکر مکتب تمام مغز سر ما را اشغال کرد<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 30-31.</ref>».</blockquote>[[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد منظم]] تأثرات سفر سمرقند را در «شرح حال» خود چنین بیان کرده‌است:<blockquote>«سال 1907 در سمرقند به واسطه‌ای مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری را تماشا کردم. چنان در من تأثیر کرد که هرچه زودتر در بخارا گشادن چنین مکتبی را مقرر نمودم».</blockquote>5 نوامبر سال 1908 در منزل [[میرزا عبدالواحد منظم]] واقع در گذر سلاح‌خانه شهر بخارا این مکتب اصول جدید تأسیس شده و فرزندان طبقات مختلف جامعه را می­‌پذیرفت. نخستین 12 نفر شاگردان مکتب پسران عبارت بودند از [[احمدجان مخدوم حمدی]]؛ افضل و اکرم، پسر قاضی شریفجان مخدوم صدر ضیاء؛ ظریف‌جان، عبدالرحمان‌بیک پسر عبدالله‌ بیک؛ عبدالرحیم پسر حاجی عبدالستار؛ محمدامین پسر سعیدجان مخدوم؛ عبدالقیوم پسر عبدالشکور و دیگران. چون مؤسسان و معلمان مکتب در امور آموزش و پرورش تجربه نداشتند، با مشکلات زیادی مواجه شدند. [[صدرالدین عینی]] در این رابطه می‌نویسد:<blockquote>«لکن ترتیب تعلیم خیلی ویران و همه ما از اصول و قواعد آن بی‌خبر بودیم. دلمان با آتش اصلاح طرز تعلیم شراری داده می‌سوخته باشد هم، از ندانستن و ناتوانی خود جانمان در عذاب بود<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 33.</ref>».</blockquote>منظم، عینی، مهری و حمدی به خاطر تجربه‌آموزی از مکاتب تاتارها، با اصول آموزش و پرورش در این مکتب آشنا شده، توسط عبدالرحمان سعیدی کتاب‌های درسی تاتاری را دریافت کرده و با روش­‌های جدید کار را ادامه دادند. [[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد منظم]] مدیر و معلم اول، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری معاون او شده، [[صدرالدین عینی]] همه روزه به مکتب تاتارها رفته، تجربه این مکتب را به مکتب منظم انتقال می‌داد. چون در مکتب تاتارها فرزندان تاجیک هم تحصیل می‌کردند و زبان و کتاب‌های تاتاری را نمی‌فهمیدند، با درخواست عبدالرحمان سعیدی ص. عینی در مکتب تاتارها وظیفه ترجمه را هم انجام می‌داد. مکتب اصول جدید منظم در یک مدت کوتاه شهرت کسب نمود. [[صدرالدین عینی]] می‌نویسد:<blockquote>«از آنجا که این مکتب به زبان فارسی و معلمانش بخاری‌الاصل بودند، زیاده شهرت پیدا کرده، مردم بخارا را به خود جلب نمود<ref>تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 31.</ref>».</blockquote>ماه مه سال 1909 [[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد منظم]] و [[صدرالدین عینی]] به خاطر آشنایی بیشتر با تجربه مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری و جریان آموزش و پرورش، همچنین قبولی امتحانات عمومی از دانش آموزان آن مکتب برای مدت ده روز به سمرقند سفر کردند. همان سال برای اشخاص 20-30 ساله که سال‌ها در مکاتب قدیم درس خوانده و سواد قضایی نداشتند، در داخل مکتب شعبه شبانه تأسیس کردند و به صورت منظم به آن ها هر روز دو ساعت درس می‌داد. چون نفوذ مکتب میان مردم زیاد شد، گروهی تنگ‌نظر و پیش از همه دشمنان مکاتب اصول جدید با رهبری ملاقمر تاتار قزانی در فکر از بین بردن آنها شدند. قاضی‌کلان بقاخواجه، عبدالواحد منظم را با چند تن از شاگردانش دعوت کرده امتحان نموده، با کتاب‌های درسی آنها آشنا شده و گفت:<blockquote>«شاگردان مکتب نو چون بلبلان باغ جنت بودند. من در این کار جهت خلاف شرع ندیدم، برعکس به همین ترتیب تنظیم یافتن تمام مکتب‌های مسلمانان را لازم می‌دانم».</blockquote>هرچند بعضی از علما مانند مفتی داملا اکرام، دانیال‌خواجه صدور و برخی دیگر از مفتی‌ها فتوای حلال بودن مکتب را داده، قوش­بیگی آستان‌قل و قاضی‌کلان بقاخواجه در این باره حکم مثبتی صادر کرده بودند. برخی از علمای جاهل با سروری قاضی برهان‌الدین و ملا قمر جلسه‌های اعتراضی دایر نموده و می‌گفتند:<blockquote>«اگر این مکتب بسته نشود، شورش می‌کنیم، به قوش­بیگی و قاضی‌کلان هجوم می‌کنیم، مفتی اکرام را نابود می‌کنیم، معلم مکتب را می‌کشیم، آنها را از مسلمانی خارج می‌کنیم<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 51.</ref>».</blockquote>بر اثر چنین فشارهایی مأموران قوش­بیگی، قاضی‌کلان و رئیس به طور رسمی مکتب منظم را در 25 اکتبر سال 1909 بستند. تبراف بدون توجه به همه این فتنه‌ها، کینه­‌ها، سو‌ء قصدها، رشک و حسد و حرامکاری‌های علمای متعصب و نیروهای ارتجاعی شهر بخارا می‌نویسد:<blockquote>«نخستین مکتب اصول جدید منظم و دانش خوب و صحیح اولین شاگردان آن در شعور مردم بخارا تا یک اندازه انقلاب فکری و معنوی به وجود آوردند… میرزا عبدالقادر منظم با تشکیل نخستین مکتب اصول جدید و با ارائه علم و دانش جدید به جوانان زمان ایستادگی در مقابل جبر و ظلم و رذالت امیران و ارتقاء سطح  شعور آزادی‌خواهی در جامعه بخارا سهم کلان داشته‌است<ref>تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 34-35.</ref>».</blockquote>پس از بسته شدن مکتب اصول جدید تاجیکی [[میرزا عبدالواحد منظم|عبدالواحد منظم]]، بیش از 50 شاگرد ادامه تحصیل را در مکتب تاتارها ادامه دادند. اما با فرمان حکومت ‌جوانان تاجیک از خواندن در مکتب تاتارها محروم شدند.


ما محبان اصول صوتيه هستيم از آن
در بین سالهای 1912- 1914 در گذرهای مختلف شهر بخارا غیاث مخدوم حسنی، ملا ابوالقاسم، مکمِّل مخدوم، عثمان‌خواجه، حامدخواجه، ملاوفا، میرزا اسماعیل، [[عبدالرئوف فطرت]] و چند تن دیگر از روشنفکران تاجیک مکتب‌­داری می‌کردند. در مکتب عثمان‌خواجه 200 دانش آموز، حامدخواجه 100، ملا وفا 80، مکمل مخدوم 50 نفر با اصول جدید آموزش می­‌دادند. در همه این مکاتب شعبه‌های شبانه فعال بود که در هر کدام 40-50  مرد بی­سواد و یا کم‌سواد درس می‌خواندند.


تربيت كن، خاطر هر كس ز تو مسرور باد
در این مدت همچنین در غژدوان، قرشی، قراکول، شهرسبز و دیگر شهر و نواحی اطراف بخارا نیز مکاتب اصول جدید فعالیت می‌نمودند. چنانکه در شهرسبز تحت حمایت اسلام‌قل تُقصبا مکتبی فعال بود که مدتی معلم آن عطاخواجه بخارایی و بعداً میرزا یوسف و نظام مخدوم بودند<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 132.</ref>. در قراکول غلام‌قادر املاکدار و قاضی داملا اکرام مخدوم سال 1913 مکتب باز کردند. در کرکی یک گروه جوانان با سروری قاری یولداش پولاداف در خانه میرخان عبدالنصرزاده بخارایی مکتب تأسیس نمودند.


كم كم از هر علم و فن دانسته تعليمي نما
پس از اینکه برهان‌الدین در ماه مه 1914 به منصب قاضی‌کلانی رسید، متحجرین به مقابله با مکاتب اصول جدید برانگیخته شدند و خواهان بسته شدن سریع چنین مکاتبی شدند. مبارزه آنها شیوه‌های مختلف داشت، هم به زور و هم به زر متوسل می­‌شدند. چنانکه ملاقمر تاتار، یکی از دشمنان سرسخت روشنفکران تاجیک، به عثمان‌خواجه یکی از جوانان روشنفکر می‌گوید:<blockquote>«اگر شما به اختیار خود مکتب را منحل کنید، من رئیس یا قاضی شدن شما را تضمین می‌کنم».</blockquote>عثمان هم چنین پاسخ می‌دهد:<blockquote>«ما شغل معلمی را برای شکم یا منصب انتخاب نکرده‌ایم. بلکه به امید اندکی فایده رساندن به فرزندان مردم و وطن­مان این قدر مشقت را به گردن گرفتیم. مسلکی را که پیش گرفتیم، به منصب دنیا نمی‌فروشیم<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 117.</ref>».</blockquote>روز جمعه 2 ژوئیه سال 1914 شکایتی با امضاهای ناشناس به امیر عالم‌خان با این مضمون ارائه شد. «در دوران امیر مرحوم با فتوای علما حرام و بدعت بودن مکتب اصول جدیده ثابت گردیده، با امر جنابعالی مکتب بسته شده‌بود. چندی است که جدیدان مفسد باز سر برداشته، در هر طرف شهر مکتب‌ها گشاده، فرزندان مردم را ویران کرده، فساد و فتنه برمی‌انگیزند. اگر با فرمان جنابعالی این مکتب‌ها به زودی بسته نشوند، برای برهم دادن این بدعت به پا خاسته‌ها و ملابچگان یقین است. در آن صورت در مملکت احتمال افزودن فتنه و فساد و ضرر رسیدن به دولت عالیه هست<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 119.</ref>». 5 ژوئیه نصرالله قوش­بیگی معلمان مکاتب اصول جدید را فرخوانده، مسأله بر هم زدن چنین مکاتبی را مطرح نمود. وقتی معلمین اعتراض کردند، آنها را پیش قاضی‌کلان برهان‌الدین بردند. او نامه­ای را بیرون آورده و گفت:<blockquote>«حضرت امیر فرموده‌اند که مکتب اصول جدیده با امر امیر مرحوم و فتوای علما بسته شده‌بود. معلمانی که امروز مکتب گشاده‌اند از امر پادشاه و حکم شریعت سرکش حساب می‌یابند. معلم‌ها باید از همین روز اعتباراً مکتب‌ها را بسته، باید و دست‌خط «در حدود بخارا معلمی نخواهیم کرد» بدهند. اگر از این گردن تابند، معلوم نمایید به آنها به طرز دیگری معامله خواهد شد<ref>عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 120-121.</ref>».</blockquote>معلمین ناچار امضا کردند و بدین ترتیب مکاتب اصول جدید رسماً در بخارا ممنوع اعلام شد. [[صدرالدین عینی]] در رابطه با این اتفاق سوگ­نامه‌ای نوشته به این مضمون:<blockquote>شد بسته دبستان و بپژمرد گلستان


بهره گيريم از تمدن جاهليت دور باد
رفت از گُل صبیان دمش و نفخه عرفان


گرچه نادانان تو را طعن و حقارت مي‌كنند
پر گشت ز صبیان همه کوچه و میدان


غم مخور الحق و يعل و خصم را منهور باد
گریید به این حال خود، ای زمره صبیان


با تبسم خدمت خلقي ‌كني، دلشاد باش
ای میّت پریشان!


كام هر اهل تعصب تلخ و تند و شور باد
ای میّت پرخون!


جهد كن بهر تمدن خرفه‌ها آماده كن
گریید که این دم جهلا خرم و شادند


اين اصول صوتيه در هر كجا منظور باد[3]
گریید ملک‌ها به شما دادرسانند


در شهر بخارا در ابتداي سال 1900 ملا جوره‌باي پيرمستي پس از آشنايي با مكاتب اصول جدید روسيه در گذر پوستين‌دوزان شهر بخارا مكتب خصوصي با اصول آموزش و پرورش جديد تأسيس نمود. اما به دلیل عدم استقبال كودكان از آن تعطيل شد.
گریید که اشکان شما نورفشانند


سال 1907 ملانظام ثابت‌اف تاتار در حياط خود در شهر بخارا براي كودكان تاتار مكتبي افتتاح كرد كه در آن سال 10-12 نفر  از کودکان تاتار‌ به آن جذب شدند. معلم اين مكتب عبدالرحمان سعيدي از شهر قزان دعوت شده بود.
ای خلق نگر، این چه عزایی است به دوران؟


در سال 1908 اسماعيل غسپري يكي از پايه‌گذاران آموزش اصول جديد در روسيه و سردبير روزنامة «ترجمان» كه در باغچه‌سراي انتشار مي‌يافت، به بخارا آمد و پس از مشورت با چند تن از متجددین تاجيك و تاتار به نتيجه رسيد كه در مكتب رسمي تاتارها كه به آن «مظفريه» می­گفتند، بچه هاي تاجيك نيز مي‌توانند تحصيل كنند. همان سال مكتب تاتارها از خانة نظام ثابت‌اف به خانة خالد بُرناشُف تاتار ديگر انتقال يافته و چند تن از بچه‌هاي تاجيك را پذيرفت.
تو بی‌حرکت مان


نخستين مكتب تاجيكي اصول جديد در بخارا كه در عرصه فرهنگي نقش بزرگي داشته است، توسط ميرزا عبدالواحد مُنْظِم و دوستان و هم‌مسلكانش صدرالدين عيني، احمدجان حمدي و حامدخواجة مهري تأسيس شد. علت اصلي تأسيس چنين مكتبي را صدرالدين عيني چنين بیان مي‌كند «سال 1326ه. (1908م) در فصل تابستان نويسندة اين سطرها با شريك درسم حامدخواجة مهري بخارايي به سمرقند براي سياحت رفتيم. در اين روزها شريك درس ديگر ما عبدالواحد منظم در سمرقند، در انتشارات ديمورُف به چاپ كتابي مشغول بود. از آنجا كه بار اول بود كه به سمرقند آمده و چون در آنجا آشنايي نداشتيم، با هم به انتشاراتی رفتیم. با راهنمایی ميرزا عبدالواحد شهر نو و كهنة سمرقند را تماشا كرديم. یک روز هنگامی كه مرقد امير تيمور را زيارت مي‌كرديم با ملا ابراهيم سيدكمال‌زاده (شاعر و يكي از معارف­پروران مشهور سمرقند) برخورديم و با اصرار او در خانه‌اش ميهمان شديم.
ای زنده بی‌جان!</blockquote>در سال 1917، یعنی در انقلاب اکتبر در کشور ترکستان 92 مکتب اصول جدید از جمله در سیردریا 39 مکتب، فرغانه 30، هفترود 18، سمرقند 5 و در شمال [[تاجیکستان]] کنونی نیز 5 مکتب فعالیت می‌نمود<ref>زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص 328-337.</ref>.
{| class="wikitable"
|'''12'''
|}ملاابراهيم بعد از طعام شمس‌الدين پسر خود (كه سال 1918 در سمرقند شهيد شد) و تاج‌الدين برادرزاده‌اش را نزد ما آورده، امتحان كرد. اين بچه‌ها از حساب، جغرافيا، از خط و املا، از تجويد(قاعده‌هاي درست خواندن قرآن) و از مسأله‌هاي ديني امتحان دادند. چيزهايي را كه بيست و پنج سال در مدرسه خوانده بودیم و برای اولین بار بود که می­شنیدیم، از اين بچه‌هاي 10-12 ساله شنيده در تعجب زده شدیم و طبيعي است كه مكتبي را كه آنها مي‌خواندند، موجب کنجکاوی ما شد. اين «مكتب شكوري» بود كه سال 1312 (1903) با تلاش ملا عبدالقادر شكوري تأسیس  شده بود. مكتب شكوري در آن روزها در گذر قوش­حوض بود. شكوري ما را قبول كرده، شاگردان مكتب را يك يك به ما نشان داد و از نقاط مثبت مكتب سخن گفت. تا آن روز مكتب نو را نديده بوديم. «مكتب اصول جديد بوده است، در آنجا بچه‌ها زود خط و سواد مي‌برآورده‌اند» شنيده باشيم هم، چندان اهميت نداده بوديم. در نتيجة مطالعة كتابهايي مثل «نوادر الوقايع» و «سياحت‌نامة ابراهيم‌بيك» لزوم انقلاب علمي و اجتماعي را فهميده باشيم هم، راههاي آن را هيچ فكر نكرده بوديم. خلاصه، به مكتب شكوري درآمده متحير برآمديم و از همان روز سر كرده فكر مكتب تمام مغز سر ما را اشغال كرد»(عینی، 1987: 31- 30).


عبدالواحد منظم تأثرات سفر سمرقند را در «شرح حال» خود چنين بيان كرده است: «سال 1907 در سمرقند به واسطه‌اي مكتب اصول جديد عبدالقادر شكوري را تماشا كردم. چنان در من تأثير كرد كه هرچه زودتر در بخارا گشادن چنين مكتبي را مقرر نمودم».
== کتابشناسی ==
 
5 نوامبر سال 1908 در منزل ميرزا عبدالواحد منظم واقع در گذر سلاح‌خانة شهر بخارا اين مكتب اصول جديد تأسيس شده و فرزندان طبقات مختلف جامعه را می­پذیرفت. نخستين 12 نفر شاگردان مكتب پسران عبارت بودند از احمدجان مخدوم حمدي؛ افضل و اكرم، پسر قاضي شريفجان مخدوم صدر ضياء؛ ظريف‌جان، عبدالرحمان‌بيك پسر عبدالله‌ بيك؛ عبدالرحيم پسر حاجي عبدالستار؛ محمدامين پسر سعيدجان مخدوم؛ عبدالقيوم پسر عبدالشكور و ديگران.
 
چون مؤسسان و معلمان مكتب در امور آموزش و پرورش تجربه نداشتند، با مشكلات زيادي مواجه شدند. صدرالدین عيني در اين رابطه مي‌نويسد «لكن ترتيب تعليم خيلي ويران و همة ما از اصول و قواعد آن بي‌خبر بوديم. دلمان با آتش اصلاح طرز تعليم شراري داده مي‌سوخته باشد هم، از ندانستن و ناتواني خود جانمان در عذاب بود»(عینی، 1987: 33).
 
منظم، عيني، مهري و حمدي به خاطر تجربه‌آموزي از مكاتب تاتارها، با اصول آموزش و پرورش در اين مكتب آشنا شده، توسط عبدالرحمان سعيدي كتاب‌هاي درسي تاتاري را دريافت كرده و با روش­های جدید كار را ادامه دادند. عبدالواحد منظم مدير و معلم اول، احمدجان حمدي و حامدخواجة مهري معاون او شده، صدرالدين عيني همه روزه به مكتب تاتارها رفته، تجربة اين مكتب را به مكتب منظم انتقال مي‌داد. چون در مكتب تاتارها فرزندان تاجيك هم تحصيل مي‌كردند و زبان و كتاب‌هاي تاتاري را نمي‌فهميدند، با درخواست عبدالرحمان سعيدي ص. عيني در مكتب تاتارها وظيفة ترجمه را هم انجام مي‌داد.
{| class="wikitable"
|'''15'''
|}مكتب اصول جديد منظم در يك مدت كوتاه شهرت كسب نمود. صدرالدين عيني مي‌نويسد «از آنجا كه اين مكتب به زبان فارسي و معلمانش بخاري‌الاصل بودند، زياده شهرت پيدا كرده، مردم بخارا را به خود جلب نمود»(تبراف، 1991: 31).
 
ماه مه سال 1909 عبدالواحد منظم و صدرالدين عيني به خاطر آشنايي بيشتر با تجربة مكتب اصول جديد عبدالقادر شكوري و جريان آموزش و پرورش، همچنين قبولی امتحانات عمومي از دانش‌آموزان آن مكتب براي مدت ده روز به سمرقند سفر كردند. همان سال براي اشخاص 20-30 ساله كه سالها در مكاتب قدیم درس خوانده و سواد قضايي نداشتند، در داخل مكتب شعبة شبانه تأسيس كردند و بصورت منظم به آنها هر روز دو ساعت درس مي‌داد.
 
چون نفوذ مكتب ميان مردم زیاد شد، گروهي تنگ‌نظر و پيش از همه دشمنان مكاتب اصول جديد با رهبری ملاقمر تاتار قزاني در فكر از بين بردن آنها شدند. قاضي‌كلان بقاخواجه، عبدالواحد منظم را با چند تن از شاگردانش دعوت كرده امتحان نموده، با كتابهاي درسي آنها آشنا شده و گفت «شاگردان مكتب نو چون بلبلان باغ جنت بودند. من در اين كار جهت خلاف شرع نديدم، برعكس به همين ترتيب تنظيم يافتن تمام مكتب‌هاي مسلمانان را لازم مي‌دانم».
 
هرچند بعضی از علما مانند مفتي داملا اكرام، دانيال‌خواجة صدور و برخي ديگر از مفتي‌ها فتواي حلال بودن مكتب را داده، قوش­بيگي آستان‌قل و قاضي‌كلان بقاخواجه در اين باره حكم مثبتي صادر كرده بودند. برخي از علماي جاهل با سروري قاضي برهان‌الدين و ملا قمر جلسه‌هاي اعتراضي داير نموده و مي‌گفتند «اگر اين مكتب بسته نشود، شورش مي‌كنيم، به قوش­بيگي و قاضي‌كلان هجوم مي‌كنيم، مفتي اكرام را نابود مي‌كنيم، معلم مكتب را مي‌كشيم، آنها را از مسلماني خارج مي‌كنيم»(عینی، 1987: 51). بر اثر چنين فشارهایی مأموران قوش­بيگي، قاضي‌كلان و رئيس به طور رسمي مكتب منظم را در 25 اكتبر سال 1909 بستند.
 
تبراف بدون توجه به همة اين فتنه‌ها، کینه­ها، سو‌ء قصدها، رشك و حسد و حرامكاري‌هاي علماي متعصب و نیروهای ارتجاعي شهر بخارا مي‌نويسد «نخستين مكتب اصول جديد منظم و دانش خوب و صحيح اولين شاگردان آن در شعور مردم بخارا تا يك اندازه انقلاب فكري و معنوي به وجود آوردند… ميرزا عبدالقادر منظم با تشكيل نخستين مكتب اصول جديد و با ارائه علم و دانش جدید به جوانان زمان ايستادگي در مقابل جبر و ظلم و رذالت اميران و ارتقاء سطح  شعور آزادي‌خواهي در جامعه بخارا سهم كلان داشته است»(تبراف، 1991: 35- 34) .
 
پس از بسته شدن مكتب اصول جديد تاجيكي عبدالواحد منظم، بيش از 50 شاگرد ادامه تحصيل را در مكتب تاتارها ادامه دادند. اما با فرمان حكومت ‌جوانان تاجيك از خواندن در مكتب تاتارها محروم شدند.
{| class="wikitable"
|'''18'''
|}در بين سالهاي 1912- 1914 در گذرهاي مختلف شهر بخارا غياث مخدوم حسني، ملا ابوالقاسم، مكمِّل مخدوم، عثمان‌خواجه، حامدخواجه، ملاوفا، ميرزا اسماعيل، [[عبدالرئوف فطرت]] و چند تن ديگر از روشنفكران تاجيك مكتب­داري مي‌كردند. در مكتب عثمان‌خواجه 200 دانش‌آموز، حامدخواجه 100، ملا وفا 80، مكمل مخدوم50 نفر با اصول جديد آموزش می­دادند. در همة اين مكاتب شعبه‌هاي شبانه فعال بود كه در هر كدام 40-50  مرد بي­سواد و يا كم‌سواد درس مي‌خواندند.
 
در اين مدت همچنين در غژدوان، قرشي، قراكول، شهرسبز و ديگر شهر و نواحي اطراف بخارا نيز مكاتب اصول جديد فعاليت مي‌نمودند. چنانكه در شهرسبز تحت حمايت اسلام‌قل تُقصبا مكتبي فعال بود كه مدتي معلم آن عطاخواجة بخارايي و بعداً ميرزا يوسف و نظام مخدوم بودند(عینی، 1987: 132). در قراكول غلام‌قادر املاكدار و قاضي داملا اكرام مخدوم سال 1913 مكتب باز کردند. در كركي يك گروه جوانان با سروري قاري يولداش پولاداف در خانة ميرخان عبدالنصرزادة بخارايي مكتب تأسيس نمودند.
 
پس از اينكه برهان‌الدين در ماه مه 1914 به منصب قاضي‌كلاني رسيد، متحجرین به مقابله با مكاتب اصول جديد برانگيخته شدند و خواهان بسته شدن سريع چنين مكاتبي شدند. مبارزة آنها شيوه‌هاي مختلف داشت، هم به زور و هم به زر متوسل می­شدند. چنانكه ملاقمر تاتار، يكي از دشمنان سرسخت روشنفكران تاجيك، به عثمان‌خواجه يكي از جوانان روشنفكر مي‌گويد «اگر شما به اختيار خود مكتب را منحل كنيد، من رئيس يا قاضي شدن شما را تضمين مي‌كنم». عثمان هم چنين پاسخ مي‌دهد «ما شغل معلمي را براي شكم يا منصب انتخاب نكرده‌ايم. بلكه  به اميد اندكي فايده رساندن به فرزندان مردم و وطن­مان اين قدر مشقت را به گردن گرفتيم. مسلكي را كه پيش گرفتيم، به منصب دنيا نمي‌فروشيم»(عینی، 1987: 117).
 
روز جمعة 2 ژوئية سال 1914 شکایتی با امضاهاي ناشناس به امير عالم‌خان با اين مضمون ارائه شد. «در دوران امير مرحوم با فتواي علما حرام و بدعت بودن مكتب اصول جديده ثابت گرديده، با امر جنابعالي مكتب بسته شده بود. چندي است كه جديدان مفسد باز سر برداشته، در هر طرف شهر مكتب‌ها گشاده، فرزندان مردم را ويران كرده، فساد و فتنه برمي‌انگيزند. اگر با فرمان جنابعالي اين مكتب‌ها به زودي بسته نشوند، براي برهم دادن اين بدعت به پا خاسته‌ها و ملابچگان يقين است. در آن صورت در مملكت احتمال افزودن فتنه و فساد و ضرر رسيدن به دولت عاليه هست»(عینی، 1987: 119).
 
5 ژوئيه نصرالله قوش­بيگي معلمان مكاتب اصول جديد را فرخوانده، مسألة بر هم زدن چنين مكاتبی را مطرح نمود. وقتی معلمين اعتراض كردند، آنها را پیش قاضي‌كلان برهان‌الدين بردند. او نامه­ای را بيرون آورده و گفت: «حضرت امير فرموده‌اند كه مكتب اصول جديده با امر امير مرحوم و فتواي علما بسته شده بود. معلماني كه امروز مكتب گشاده‌اند از امر پادشاه و حكم شريعت سركش حساب مي‌يابند. معلم‌ها بايد از همين روز اعتباراً مكتب‌ها را بسته، بايد و دست‌خط «در حدود بخارا معلمي نخواهيم كرد» بدهند. اگر از اين گردن تابند، معلوم نماييد به آنها به طرز ديگري معامله خواهد شد»(عینی، 1987: 121- 120). معلمين ناچار امضاء کردند و بدين ترتيب مكاتب اصول جديد رسماً در بخارا ممنوع اعلام شد. صدرالدين عيني در رابطه با اين اتفاق سوگ­نامه‌اي نوشته به اين مضمون:
 
شد بسته دبستان و بپژمرد گلستان
 
رفت از گُل صبيان دمش و نفخة عرفان
 
پر گشت ز صبيان همة كوچه و ميدان
 
گرييد به اين حال خود، اي زمرة صبيان
 
اي ميّت پریشان!
 
اي ميّت پرخون!
 
گرييد كه اين دم جهلا خرم و شادند
 
گرييد ملك‌ها به شما دادرسانند
 
گرييد كه اشكان شما نورفشانند
 
اي خلق نگر، اين چه عزايي است به دوران؟
 
تو بي‌حركت مان
 
اي زندة بي‌جان!
 
در سال 1917، يعني در انقلاب اكتبر در كشور تركستان 92 مكتب اصول جديد از جمله در سيردريا 39 مكتب، فرغانه 30، هفترود 18، سمرقند 5 و در شمال تاجيكستان كنوني نيز 5 مكتب فعاليت مي‌نمود.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۰

در اواخر قرن 19م. تحت تأثیر آموزش در کشورهای ترکیه، ایران، مصر، تاتارستان، همچنین مکاتب روسی در شهرهای تاجیک‌نشین بنیاد نموده مهاجرین روس در آسیای میانه، چنین مکاتبی تأسیس شد. دروه تحصیل در مکاتب اصول جدید 4 و یا 6 ساله بود که در آنجا در کنار علوم دینی، علوم دنیوی نیز تعلیم داده می‌شد.

در مکاتب اصول جدید چنین موادی آموزش داده می‌شد.

«بخش اول: الفبا، خوانش، دینیات، املاء، اصول حفظ درس. بخش دوم: دینیات، قرائت، زبان ترکی، املاء، اصول حفظ درس، حساب، طرز دعا، صحبت. بخش سوم: قرآن مجید، اصول دین، قرائت زبان ترکی، تاریخ، حساب، املا، اصول حفظ درس، صحبت. بخش چهارم: قرآن مجید، آموزش اصول دین، تاریخ اسلام، زبان عربی، جغرافیا، حساب، مقاله‌نویسی، اصول حفظ درس، صحبت. بخش پنجم: قرآن مجید، قانون‌شناسی اصول دین، حساب، جغرافیا، مختصر علوم طبیعی، حدیث، صحبت با شاگردان».

در این مکاتب در یک هفته 23-25 ساعت تدریس می‌شد، اما برنامه آموزشی فوق نه در همه جا و نه همه وقت به طور کامل رعایت نمی‌شد. با تأسیس مکاتب اصول جدید در آسیای میانه، مناسبت مقامات حکومت پادشاهی روسیه با شهر بخارا مختل شد، چنانکه سردار نظامی شهر تاشکند نوشته بود که:

«مکاتب اصول نو با وارد نمودن تدریس درس‌های نو جغرافیا، حساب، تاریخ، آشنایی با زبان روسی در برنامه‌های آموزشی و با قرار گرفتن در مقابل طرز زندگی کهنه، نزاع و اختلاف انداختند. ما این اختلافات را از یک طرف به عنوان نشانه پیشرفت علم و تکنیک تبریک نموده، اما از سوی دیگر هشدار می‌دهیم که اگر نظارت بیشتری بر این مکتب­ها نشود، خطر پان‌اسلامیسم غیرقابل اجتناب است[۱]».

نخستین مکتب اصول جدید در آسیای میانه طبق معلومات ن.پ. آسترامف در سال 1890 در وادی فرغانه از جانب معلمان تاتار تأسیس شد. در ابتدا رشد این مکاتب کم بود، اما از آغاز انقلاب اول روسیه، تکثیر آنها بیشتر شد، از جمله در سال 1910 در ولایت فرغانه 28 مکتب اصول جدید فعالیت می‌نمود. ماه فوریه همان سال فرماندار فرغانه در گزارش خود به دبیرخانه فرماندار کل ترکستان اطلاع یادآور شد که در هر یک از این مکاتب جدید از 25 تا 100 و حتی 200 دانش آموز تحصیل می‌نمایند. این مکاتب جای مکتب‌های کهنه را گرفته، موجودیت مکتب‌های روسی- محلی را با خطر مواجه کرده‌اند.

در همان سال در خجند 7، ولایت هفت­رود 7، ولایت سمرقند 5، ولایت سیردریا 40، شهر تاشکند 17 مکتب اصول جدید فعال بود. نخستین مکتب اصول جدید در حدود تاجیکستان کنونی در سال 1910 در قسته‌کوز تأسیس شد که در آن 30 دانش آموز تحصیل می‌نمودند که در سال 1914 یک مکتب دیگر نیز تأسیس شد. در شهر خجند نیز 2 مکتب اصول جدید فعال بود.

یکی از نخستین بنیانگذاران مکتب اصول جدید تاجیکی عبدالقادر شکوری بود. این مرد فرهیخته و اندیشمند سال 1903 در زادگاهش روستای رجب‌امین سمرقند که قبلاً با اصول سنتی آموزش می‌داد، به تدریس اصول جدید می‌پرداخت. وی پس از آشنایی با روزنامه ترکی «ترجمان» به واسطه ساعت‌سازی تاتار به نام ملا بدرالدین به فکر گشادن چنین مکتب نویی می‌افتد. رحیم هاشم درباره آشنایی عبدالقادر شکوری با روزنامه «ترجمان» و تأثیر آن بر ایجاد مکتب اصول جدید چنین می‌نویسد:

«معلم من، اولین تأسیس‌کننده مکتب نو در سمرقند، عبدالقادر شکوری که یکی از معارف‌پروران پیشقدم زمان خود و یکی از فداییان نشر معارف در بین مردم تاجیک می‌باشد، نوع آشنا شدن خود را از روزنامه و روزنامه‌خوانی را چنین نقل می‌کرد «در وقت بچگی‌ام روزی برای درست کردن ساعت خود در رسته نو سمرقند به دکان ساعت‌سازی استاد بدرالدین تاتار درآمدم. در دستش ورقه‌ای را نگاه داشته می‌خواند. از روی کنجکاوی گفته پرسیدم. «این چیست که می‌خوانید؟» استاد مذکور به سؤالم چنین جواب داد: «این چیزی است که کور را بینا می‌کند و نه اینکه بینای عادی، بلکه آدم‌بین می‌گرداند!» من حیران مانده، رخصت پرسیده آن ورقه را گرفته دیدم «ترجمان» نام روزنامه بوده‌است که آن وقت‌ها در شهر باغچه‌سرای قریم نشر می‌گردید. روزنامه را برده پنهانی خوانده آورده دادم. به همین واسطه چه بودن روزنامه را فهمیدم، به خواندن آن عادت کردم. ذوق و هوسم به دانستن چیزهایی که در آن نشر می‌شد، روز به روز زیاد گردید و از سال آینده خودم به «ترجمان» آشنا شدم در سال‌هایی که من در مکتب استاد شکوری درس می‌خواندم، وی با اکثر روزنامه‌های تاتارستان و آذربایجان آشنا بود و بسیاری از مقاله‌های علمی و ادبی آن روزنامه‌ها را برای دانش آموزان خود می‌خواند و می‌فهماند و جوانان را به خواندن روزنامه ترغیب می‌کرد[۲]».

عبدالقادر شکوری پس از رفتن به شهر خجند و آشنایی با اصول جدید آموزش و پرورش در مکتب جدید صلاح‌الدین مجیدی تاتار، به وطن بازگشته، با اصول جدید، به تدریس می‌پردازد. وی ابتدا بر مبنای کتاب‌های درسی تاتاری «معلم اول» عبدالهادی مقصودی، «معلم ثانی»، «هفت‌یک» و کتاب‌هایی که از باغچه‌سرای، استامبول، باکو، قزان و تهران به دست آورده‌‌بود، تدریس می‌کرد و به دانش آموزان تعلیم می‌داد و بعداً خود او و دوستانش کتاب‌های درسی تهیه می‌کنند. عبدالقادر شکوری در شهر می‌خواست به آموزش و پرورش دانش آموزان بپردازد. در این باره ودود محمودی چنین می‌نویسد:

«یادم می‌آید هنوز کرسی‌های مکتبی نداشتیم. در روی زمین خان که تخت بود، به روی نَمَد و شال می‌نشستیم و در پیش چهارپایه‌های پستک داشتیم که کتاب و دفتر، سنگ‌تخته و سنگ‌قلمها را روی آنها گذاشته می‌خواندیم و می‌نوشتیم. در آن روزها و سال‌ها- سال‌های اولین قرن 20- کتابهای ما بیشتر در شهر قزان چاپ می‌شد. در این میان رساله‌های عالم‌جان بارودی، هادی مقصودی و دیگران دیده می‌شدند. یک سری کتاب‌های درسی تاجیکی را تاتارستان برای ما حاضر می‌کرد. «شرایط ایمان»، عقاید اسلامیه»، «عبادت اسلامیه»، «صد پند لقمان حکیم»، «معلم اول»، «معلم ثانی» از آن جمله بودند[۳]».

اما با اغوای همسایه حاجی عبدالقادر شکوری مجبور می‌شود که مکتبش را به منزل محمود خواجه بهبودی واقع در گذر یامین نزدیک قلندرخانه منتقل کند. در رابطه با انتقال مکتب به جای دیگر باید گفت که در  طول فعالیت این مکتب، یازده مرتبه مکانش عوض شده‌است. گویا وقتی که مکتب در منزل محمود خواجه بهبودی قرار داشت، کسی به وزارت علوم روسیه شکایت می‌نویسد که در مکتب شکوری به دانش­ آموزان کتاب‌های «مضر» را تعلیم می‌دهند. در این رابطه از وزارت علوم روسیه برای بازرسی مکتب نماینده می‌آید. این واقعه را ودود محمودی چنین یادآوری می‌کند:

«به معلم خبر داده‌بودند که مفتّش بزرگی آمده‌است و باید احتیاط لازم را کرد. بنابر آنچه که از کتاب‌های دانش دنیوی بود در زیر هیزم و خس و خاشاک و انبارهای خانه پنهان کرد. نقشه­‌های جغرافی، کُرّه مجسمه‌ها پنهان شد. و در روی کرسی‌ها فقط کتاب‌هایی مانند «قرآن»، «هفت‌یک»، «الفبا»، «جامع الحکایات»، «صد حکایت» در نظر حکومت پادشاهی بی ضرر نهاده شد. همه جا تمیز، منتظر مفتش بدهیبت بودیم. چند نفر آدم رسمی آمدند. هر طرف را کند و کاو کردند، پرس وجو به میان آمد، حتی لای کتاب و دفترهای بچه­‌ها را نیز دیدند. چیزی درباره مکتب و فعالیت معلمش در شکایت­‌نامه‌ها از خادمان صادق حکومت پادشاهی نوشته شده‌بود، یافت نشد[۴]».

چون تعداد دانش آموزان افزایش پیدا می‌کنند، شکوری در باغ موروثی پدر برای مکتب یک ساختمان بزرگ‌تر می‌سازد. برای ساخت این مکتب، در کنار شاگردان و والدین آنها، عبدالقادر خمدانچی مهندس، مقیم نجار، صیفی خوشنویس زحمت زیادی کشیدند و این بیت‌ها در وصف آن‌هاست:

اوستا مقیم نجار                                    کرده کرسی‌ها طیار

دارد خدمت بسیار                                 در مکتب سمرقند

کرده ملا عالم‌جان                                  سرشته شاگردان

اسباب و مرکب‌هاشان                             در مکتب سمرقند

در این دوره برای پرداخت هزینه‌­ی معلمان، تعمیر مکتب، خرید کتاب‌های درسی، از نیم تا سه سوم (sum) از شاگردان گرفته می‌شد. بچه‌های کم ‌بضاعت یا بی‌­بضاعت رایگان تحصیل می‌کردند.

از آنجا که مکتب از شهر دور بود و همه به خصوص در فصل سرما نمی‌توانستند در درس‌ها شرکت نمایند، لازم بود تا شکوری در داخل شهر منزلی را برای مکتب پیدا کند. محمد رحیم‌بای مغازه‌­اش را که در گذر قوشحوض بود به مکتب شکوری واگذار کرده و فرزندانش را نیر برای خواندن به آنجا فرستاد. بنای جدید مکتب بسیار بزرگی بود و هر مقطع تحصیلی در یک اتاق جداگانه قرار داشت. چون در همین اثنا برخی اشخاص متحجر و دشمن آموزش جدید، با فشار آوردن به محمدرحیم‌بای، باعث شدند تا مکتب اجباراً به منزل محمد امین‌جان نیازی تاجر انتقال یابد. در اینجا به دلیل کمبود مکان شرایط تعلیم بسیار دشوار بود. تقریباً همه 100 دانش آموز در یک اتاق بزرگ درس می­‌خواندند(سال‌های 1911-1912م.).

همین که عبدالقادر شکوری از طریق مطبوعات اطلاع یافت که در استامبول مجله‌ای با عنوان «تدریسات ابتدایه» انتشار می‌یابد، به خاطر آشنایی با آن و مکتب اصول جدید صالح‌بیک برخی از اسباب و اثاثیه و کتاب‌هایش را فروخته در سال 1912 به ترکیه می‌رود. او پیش از آن، مکاتب اصول جدید خوقند و قزان را دیده بود(1909).

شکوری پس از بازگشت از استامبول، تغییراتی را در نظام آموزش ایجاد کرد. از جمله آموزش زبان روسی را آغاز نمود که سیداحمد خواجه عجزی تدریس می‌نمود. از دیگر معلمان مکتب محمد یونس، عبدالصمد تبریزی، شاگرد شکوری و محمودی بودند. در آغاز جنگ اول جهانی مکتب شکوری به منزل باباکلان هندی در گذر رسته نو انتقال یافت.

عبدالقادر شکوری از نخستین کسانی بود که تعلیم و تربیت پسران و دختران را در یک کلاس رایج کرد. نخستین شاگردان او منوره - دختر عبدالرحمان، جمیله- دختر محمدهاشم، زینب - دختر عبدالله سبدساز بودند. بعدها همسر شکوری میسره‌خانم مکتب جدید دخترانه‌ای تأسیس نمود. رحیم هاشم می‌نویسد:

«شکوری هر سال در ماه‌های مه، ژوئن برای نمایش موفقیت‌های اصول تعلیم خود مجلس عمومی امتحانی تشکیل می‌داد. در این امتحان‌های عمومی که تا ده روز دوام می‌کرد، دَر مکتب به روی همه گشاده بود. معلم پدران و نزدیکان خوانندگان، همه طبقه‌های اهالی شهر، خصوصاً مخالفان مکتب نو را دعوت می‌کرد و در یک دو موسیم تحصیل خط­خوان، خط­نویس، از معلومات ابتدایی آگاه شدن شاگردان خود را نمایش می‌داد. به این مجلس‌های امتحان از شهرهای دیگر هم‌مسلکان معلم، معلمان، هواداران اصول نو تعلیم هم دعوت می­شدند. من در این امتحان‌ها از مردان پیشقدم آن دوره‌استاد عینی، میرزا عبدالواحد منظم، شاعر خوقندی صوفی‌زاده، معلم و مؤلف کتاب‌های درسی از تاشکند شاکرجان رحیمی، عاشورعلی ظاهری خوقندی و دیگران را اولین بار دیده‌ام. اینک در امتحان سال 1916م حمزه حکیم‌زاده به مکتب ما آمد…[۵]».

در مکتب و خانه عبدالقادر شکوری روزنامه و مجله‌های چاپ مصر، کلکتّه، استامبول، تهران، باکو، تفلیس، قزان، آرینبرگ، بغچه‌سرای از قبیل «صور اسرافیل»، «چهره‌نما»، «طنین»، «ایران نو»، «اقبال»، «وقت»، یولدوز»، «ترجمان»، «صراط‌المستقیم»، «شورا»، «تِلمیذ»، «الدین و والادب»، فیوضات»، «ملا نصرالدین» و غیره موجود بود.

در راستای حمایت از مکتب اصول جدید شکوری در شهر سمرقند، محمد نورمحمدزاده، در روستاهای بُلُنغور و جان‌بای قاری کامل، همچنین شاگردان سابق او عصمت‌الله رحمت‌الله‌زاده، محمدیونس  یُلداش‌زاده، محمدقل احمدجان، نسیم ظریفی، جوره‌قل کاملی، کینجه حامدی، عبدالجبار نرذی‌قلی، تاج‌الدین و عبدالحمید عظمت‌اف‌ و دیگران مکاتب اصول جدید تأسیس نمودند.

سال 1918 مکتب عبدالقادر شکوری دولتی شد. همچنین وی دو مکتب دیگر نیز، یکی در گذر شربت­دار و دیگری در روستای رجب‌امین، که حالا نام شکوری را دارد، تأسیس نموده‌است. سعیداحمد وصلی در وصف شکوری و مکتب اصول جدید او چنین ابیاتی سروده‌است:

ای معلم، مکتبت پررونق و پرنور باد

تا قیامت نام نیکت در جهان مشهور باد

جهد کن از بهر ما تا عالم و دانا شویم

پرده غفلت ز گوش و دیده ما دور باد

ما محبان اصول صوتیه هستیم از آن

تربیت کن، خاطر هر کس ز تو مسرور باد

کم کم از هر علم و فن دانسته تعلیمی نما

بهره گیریم از تمدن جاهلیت دور باد

گرچه نادانان تو را طعن و حقارت می‌کنند

غم مخور الحق و یعل و خصم را منهور باد

با تبسم خدمت خلقی ‌کنی، دلشاد باش

کام هر اهل تعصب تلخ و تند و شور باد

جهد کن بهر تمدن خرفه‌ها آماده کن

این اصول صوتیه در هر کجا منظور باد[۶]

در شهر بخارا در ابتدای سال 1900 ملا جوره‌بای پیرمستی پس از آشنایی با مکاتب اصول جدید روسیه در گذر پوستین‌دوزان شهر بخارا مکتب خصوصی با اصول آموزش و پرورش جدید تأسیس نمود. اما به دلیل عدم استقبال کودکان از آن تعطیل شد.

سال 1907 ملانظام ثابت‌اف تاتار در حیاط خود در شهر بخارا برای کودکان تاتار مکتبی افتتاح کرد که در آن سال 10-12 نفر  از کودکان تاتار‌ به آن جذب شدند. معلم این مکتب عبدالرحمان سعیدی از شهر قزان دعوت شده بود.

در سال 1908 اسماعیل غسپری یکی از پایه‌گذاران آموزش اصول جدید در روسیه و سردبیر روزنامه «ترجمان» که در باغچه‌سرای انتشار می‌یافت، به بخارا آمد و پس از مشورت با چند تن از متجددین تاجیک و تاتار به نتیجه رسید که در مکتب رسمی تاتارها که به آن «مظفریه» می­‌گفتند، بچه‌های تاجیک نیز می‌توانند تحصیل کنند. همان سال مکتب تاتارها از خانه نظام ثابت‌اف به خانه خالد بُرناشُف تاتار دیگر انتقال یافته و چند تن از بچه‌های تاجیک را پذیرفت.

نخستین مکتب تاجیکی اصول جدید در بخارا که در عرصه فرهنگی نقش بزرگی داشته‌است، توسط میرزا عبدالواحد مُنْظِم و دوستان و هم‌مسلکانش صدرالدین عینی، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری تأسیس شد. علت اصلی تأسیس چنین مکتبی را صدرالدین عینی چنین بیان می‌کند:

«سال 1326ه. (1908م.) در فصل تابستان نویسنده این سطرها با شریک درسم حامدخواجه مهری بخارایی به سمرقند برای سیاحت رفتیم. در این روزها شریک درس دیگر ما عبدالواحد منظم در سمرقند، در انتشارات دیمورُف به چاپ کتابی مشغول بود. از آنجا که بار اول بود که به سمرقند آمده و چون در آنجا آشنایی نداشتیم، با هم به انتشاراتی رفتیم. با راهنمایی میرزا عبدالواحد شهر نو و کهنه سمرقند را تماشا کردیم. یک روز هنگامی که مرقد امیر تیمور را زیارت می‌کردیم با ملا ابراهیم سیدکمال‌زاده (شاعر و یکی از معارف­پروران مشهور سمرقند) برخوردیم و با اصرار او در خانه‌اش میهمان شدیم. ملاابراهیم بعد از طعام شمس‌الدین پسر خود (که سال 1918 در سمرقند شهید شد) و تاج‌الدین برادرزاده‌اش را نزد ما آورده، امتحان کرد. این بچه‌ها از حساب، جغرافیا، از خط و املا، از تجوید(قاعده‌های درست خواندن قرآن) و از مسأله‌های دینی امتحان دادند. چیزهایی را که بیست و پنج سال در مدرسه خوانده بودیم و برای اولین بار بود که می­‌شنیدیم، از این بچه‌های 10-12 ساله شنیده در تعجب‌زده شدیم و طبیعی است که مکتبی را که آنها می‌خواندند، موجب کنجکاوی ما شد. این «مکتب شکوری» بود که سال 1312 (1903) با تلاش ملا عبدالقادر شکوری تأسیس  شده بود. مکتب شکوری در آن روزها در گذر قوش­حوض بود. شکوری ما را قبول کرده، شاگردان مکتب را یک یک به ما نشان داد و از نقاط مثبت مکتب سخن گفت. تا آن روز مکتب نو را ندیده بودیم. «مکتب اصول جدید بوده‌است، در آنجا بچه‌ها زود خط و سواد می‌برآورده‌اند» شنیده باشیم هم، چندان اهمیت نداده‌بودیم. در نتیجه مطالعه کتاب‌هایی مثل «نوادر الوقایع» و «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیک» لزوم انقلاب علمی و اجتماعی را فهمیده باشیم هم، راههای آن را هیچ فکر نکرده‌بودیم. خلاصه، به مکتب شکوری درآمده متحیر برآمدیم و از همان روز سر کرده فکر مکتب تمام مغز سر ما را اشغال کرد[۷]».

عبدالواحد منظم تأثرات سفر سمرقند را در «شرح حال» خود چنین بیان کرده‌است:

«سال 1907 در سمرقند به واسطه‌ای مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری را تماشا کردم. چنان در من تأثیر کرد که هرچه زودتر در بخارا گشادن چنین مکتبی را مقرر نمودم».

5 نوامبر سال 1908 در منزل میرزا عبدالواحد منظم واقع در گذر سلاح‌خانه شهر بخارا این مکتب اصول جدید تأسیس شده و فرزندان طبقات مختلف جامعه را می­‌پذیرفت. نخستین 12 نفر شاگردان مکتب پسران عبارت بودند از احمدجان مخدوم حمدی؛ افضل و اکرم، پسر قاضی شریفجان مخدوم صدر ضیاء؛ ظریف‌جان، عبدالرحمان‌بیک پسر عبدالله‌ بیک؛ عبدالرحیم پسر حاجی عبدالستار؛ محمدامین پسر سعیدجان مخدوم؛ عبدالقیوم پسر عبدالشکور و دیگران. چون مؤسسان و معلمان مکتب در امور آموزش و پرورش تجربه نداشتند، با مشکلات زیادی مواجه شدند. صدرالدین عینی در این رابطه می‌نویسد:

«لکن ترتیب تعلیم خیلی ویران و همه ما از اصول و قواعد آن بی‌خبر بودیم. دلمان با آتش اصلاح طرز تعلیم شراری داده می‌سوخته باشد هم، از ندانستن و ناتوانی خود جانمان در عذاب بود[۸]».

منظم، عینی، مهری و حمدی به خاطر تجربه‌آموزی از مکاتب تاتارها، با اصول آموزش و پرورش در این مکتب آشنا شده، توسط عبدالرحمان سعیدی کتاب‌های درسی تاتاری را دریافت کرده و با روش­‌های جدید کار را ادامه دادند. عبدالواحد منظم مدیر و معلم اول، احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری معاون او شده، صدرالدین عینی همه روزه به مکتب تاتارها رفته، تجربه این مکتب را به مکتب منظم انتقال می‌داد. چون در مکتب تاتارها فرزندان تاجیک هم تحصیل می‌کردند و زبان و کتاب‌های تاتاری را نمی‌فهمیدند، با درخواست عبدالرحمان سعیدی ص. عینی در مکتب تاتارها وظیفه ترجمه را هم انجام می‌داد. مکتب اصول جدید منظم در یک مدت کوتاه شهرت کسب نمود. صدرالدین عینی می‌نویسد:

«از آنجا که این مکتب به زبان فارسی و معلمانش بخاری‌الاصل بودند، زیاده شهرت پیدا کرده، مردم بخارا را به خود جلب نمود[۹]».

ماه مه سال 1909 عبدالواحد منظم و صدرالدین عینی به خاطر آشنایی بیشتر با تجربه مکتب اصول جدید عبدالقادر شکوری و جریان آموزش و پرورش، همچنین قبولی امتحانات عمومی از دانش آموزان آن مکتب برای مدت ده روز به سمرقند سفر کردند. همان سال برای اشخاص 20-30 ساله که سال‌ها در مکاتب قدیم درس خوانده و سواد قضایی نداشتند، در داخل مکتب شعبه شبانه تأسیس کردند و به صورت منظم به آن ها هر روز دو ساعت درس می‌داد. چون نفوذ مکتب میان مردم زیاد شد، گروهی تنگ‌نظر و پیش از همه دشمنان مکاتب اصول جدید با رهبری ملاقمر تاتار قزانی در فکر از بین بردن آنها شدند. قاضی‌کلان بقاخواجه، عبدالواحد منظم را با چند تن از شاگردانش دعوت کرده امتحان نموده، با کتاب‌های درسی آنها آشنا شده و گفت:

«شاگردان مکتب نو چون بلبلان باغ جنت بودند. من در این کار جهت خلاف شرع ندیدم، برعکس به همین ترتیب تنظیم یافتن تمام مکتب‌های مسلمانان را لازم می‌دانم».

هرچند بعضی از علما مانند مفتی داملا اکرام، دانیال‌خواجه صدور و برخی دیگر از مفتی‌ها فتوای حلال بودن مکتب را داده، قوش­بیگی آستان‌قل و قاضی‌کلان بقاخواجه در این باره حکم مثبتی صادر کرده بودند. برخی از علمای جاهل با سروری قاضی برهان‌الدین و ملا قمر جلسه‌های اعتراضی دایر نموده و می‌گفتند:

«اگر این مکتب بسته نشود، شورش می‌کنیم، به قوش­بیگی و قاضی‌کلان هجوم می‌کنیم، مفتی اکرام را نابود می‌کنیم، معلم مکتب را می‌کشیم، آنها را از مسلمانی خارج می‌کنیم[۱۰]».

بر اثر چنین فشارهایی مأموران قوش­بیگی، قاضی‌کلان و رئیس به طور رسمی مکتب منظم را در 25 اکتبر سال 1909 بستند. تبراف بدون توجه به همه این فتنه‌ها، کینه­‌ها، سو‌ء قصدها، رشک و حسد و حرامکاری‌های علمای متعصب و نیروهای ارتجاعی شهر بخارا می‌نویسد:

«نخستین مکتب اصول جدید منظم و دانش خوب و صحیح اولین شاگردان آن در شعور مردم بخارا تا یک اندازه انقلاب فکری و معنوی به وجود آوردند… میرزا عبدالقادر منظم با تشکیل نخستین مکتب اصول جدید و با ارائه علم و دانش جدید به جوانان زمان ایستادگی در مقابل جبر و ظلم و رذالت امیران و ارتقاء سطح  شعور آزادی‌خواهی در جامعه بخارا سهم کلان داشته‌است[۱۱]».

پس از بسته شدن مکتب اصول جدید تاجیکی عبدالواحد منظم، بیش از 50 شاگرد ادامه تحصیل را در مکتب تاتارها ادامه دادند. اما با فرمان حکومت ‌جوانان تاجیک از خواندن در مکتب تاتارها محروم شدند.

در بین سالهای 1912- 1914 در گذرهای مختلف شهر بخارا غیاث مخدوم حسنی، ملا ابوالقاسم، مکمِّل مخدوم، عثمان‌خواجه، حامدخواجه، ملاوفا، میرزا اسماعیل، عبدالرئوف فطرت و چند تن دیگر از روشنفکران تاجیک مکتب‌­داری می‌کردند. در مکتب عثمان‌خواجه 200 دانش آموز، حامدخواجه 100، ملا وفا 80، مکمل مخدوم 50 نفر با اصول جدید آموزش می­‌دادند. در همه این مکاتب شعبه‌های شبانه فعال بود که در هر کدام 40-50  مرد بی­سواد و یا کم‌سواد درس می‌خواندند.

در این مدت همچنین در غژدوان، قرشی، قراکول، شهرسبز و دیگر شهر و نواحی اطراف بخارا نیز مکاتب اصول جدید فعالیت می‌نمودند. چنانکه در شهرسبز تحت حمایت اسلام‌قل تُقصبا مکتبی فعال بود که مدتی معلم آن عطاخواجه بخارایی و بعداً میرزا یوسف و نظام مخدوم بودند[۱۲]. در قراکول غلام‌قادر املاکدار و قاضی داملا اکرام مخدوم سال 1913 مکتب باز کردند. در کرکی یک گروه جوانان با سروری قاری یولداش پولاداف در خانه میرخان عبدالنصرزاده بخارایی مکتب تأسیس نمودند.

پس از اینکه برهان‌الدین در ماه مه 1914 به منصب قاضی‌کلانی رسید، متحجرین به مقابله با مکاتب اصول جدید برانگیخته شدند و خواهان بسته شدن سریع چنین مکاتبی شدند. مبارزه آنها شیوه‌های مختلف داشت، هم به زور و هم به زر متوسل می­‌شدند. چنانکه ملاقمر تاتار، یکی از دشمنان سرسخت روشنفکران تاجیک، به عثمان‌خواجه یکی از جوانان روشنفکر می‌گوید:

«اگر شما به اختیار خود مکتب را منحل کنید، من رئیس یا قاضی شدن شما را تضمین می‌کنم».

عثمان هم چنین پاسخ می‌دهد:

«ما شغل معلمی را برای شکم یا منصب انتخاب نکرده‌ایم. بلکه به امید اندکی فایده رساندن به فرزندان مردم و وطن­مان این قدر مشقت را به گردن گرفتیم. مسلکی را که پیش گرفتیم، به منصب دنیا نمی‌فروشیم[۱۳]».

روز جمعه 2 ژوئیه سال 1914 شکایتی با امضاهای ناشناس به امیر عالم‌خان با این مضمون ارائه شد. «در دوران امیر مرحوم با فتوای علما حرام و بدعت بودن مکتب اصول جدیده ثابت گردیده، با امر جنابعالی مکتب بسته شده‌بود. چندی است که جدیدان مفسد باز سر برداشته، در هر طرف شهر مکتب‌ها گشاده، فرزندان مردم را ویران کرده، فساد و فتنه برمی‌انگیزند. اگر با فرمان جنابعالی این مکتب‌ها به زودی بسته نشوند، برای برهم دادن این بدعت به پا خاسته‌ها و ملابچگان یقین است. در آن صورت در مملکت احتمال افزودن فتنه و فساد و ضرر رسیدن به دولت عالیه هست[۱۴]». 5 ژوئیه نصرالله قوش­بیگی معلمان مکاتب اصول جدید را فرخوانده، مسأله بر هم زدن چنین مکاتبی را مطرح نمود. وقتی معلمین اعتراض کردند، آنها را پیش قاضی‌کلان برهان‌الدین بردند. او نامه­ای را بیرون آورده و گفت:

«حضرت امیر فرموده‌اند که مکتب اصول جدیده با امر امیر مرحوم و فتوای علما بسته شده‌بود. معلمانی که امروز مکتب گشاده‌اند از امر پادشاه و حکم شریعت سرکش حساب می‌یابند. معلم‌ها باید از همین روز اعتباراً مکتب‌ها را بسته، باید و دست‌خط «در حدود بخارا معلمی نخواهیم کرد» بدهند. اگر از این گردن تابند، معلوم نمایید به آنها به طرز دیگری معامله خواهد شد[۱۵]».

معلمین ناچار امضا کردند و بدین ترتیب مکاتب اصول جدید رسماً در بخارا ممنوع اعلام شد. صدرالدین عینی در رابطه با این اتفاق سوگ­نامه‌ای نوشته به این مضمون:

شد بسته دبستان و بپژمرد گلستان

رفت از گُل صبیان دمش و نفخه عرفان

پر گشت ز صبیان همه کوچه و میدان

گریید به این حال خود، ای زمره صبیان

ای میّت پریشان!

ای میّت پرخون!

گریید که این دم جهلا خرم و شادند

گریید ملک‌ها به شما دادرسانند

گریید که اشکان شما نورفشانند

ای خلق نگر، این چه عزایی است به دوران؟

تو بی‌حرکت مان

ای زنده بی‌جان!

در سال 1917، یعنی در انقلاب اکتبر در کشور ترکستان 92 مکتب اصول جدید از جمله در سیردریا 39 مکتب، فرغانه 30، هفترود 18، سمرقند 5 و در شمال تاجیکستان کنونی نیز 5 مکتب فعالیت می‌نمود[۱۶].

کتابشناسی

  1. رجب‌اف، ظ (1959). تاریخ افکار اجتماعی-سیاسی خلق تاجیک. استالین‌آباد، ص 386.
  2. هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 287-288.
  3. محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 8.
  4. محدودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 9-10.
  5. هاشم، رحیم‌الدین (1988). سال‌ها در صحیفه‌ها. دوشنبه، ص 206-207.
  6. محمودی، ودود، شکوری، عبدالقادر (1990). صدای شرق. شماره 8، ص 20.
  7. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 30-31.
  8. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 33.
  9. تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 31.
  10. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 51.
  11. تبراف (1991). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 34-35.
  12. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 132.
  13. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 117.
  14. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 119.
  15. عینی، صدرالدین (1987). تاریخ انقلاب بخارا. دوشنبه، ص 120-121.
  16. زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 328-337.