مولفه های قدرت نرم چین
در میان کارشناسان و تحلیلگران روابط بینالملل اجماعی وجود دارد که، اگر تحولات بینالمللی عمدهای (مانند جنگ جهانی) رخ ندهد، چین به قدرت بزرگ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان تبدیل خواهد شد. این قضیه به معنای رقابت سخت با آمریکا و اغلب کشورهای پیشرفته و توسعهیافتهی جهان برای حفظ جایگاه سیاسی و اقتصادی، تأمین انرژی و مواد اولیه، رشد تولید و حفظ بازارهای بینالمللی است. چین در سه دههی گذشته از نظر اقتصادی و در یک دههی گذشته (از ابتدای قرن بیست و یکم) از نظر نفوذ سیاسی و فرهنگی، به ویژه در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، رشد فوقالعادهای داشته است. به هرحال، تغییر جهانی قدرت (قدرت سخت و نرم) در این مقیاس وسیع و در این مدت کوتاه، بر احتمال آغاز منازعهی بینالمللی میافزاید، موضوعی که چین به شدت از آن گریزان و در صورت وقوع متضرر خواهد شد. به همین جهت، با دقت و وسواس بسیار، رویکردها، راهبردها و خط و مشیهایی را برگزیده که هرچه بیشتر از احتمال شروع چنین منازعاتی کاسته و تلاش میکند زمینهی چنین برداشتها را نسبت به رشد و توسعهی سریع خود از میان بردارد[۱].
در چنین شرایطی، چین با دو نگرانی مهم رو به رو است:
نخست حفظ فضا و نظام موجود بینالمللی که در آن بتواند روند توسعهی همهجانبهی خود در عرصههای داخلی و خارجی را حفظ کند، و دیگری ایجاد تصویری مثبت در نگرش جامعهی جهانی نسبت به خود و تبدیل تئوری «تهدید چین» مطرح شده از سوی آمریکا به تئوری «چین هماهنگ با جامعهی جهانی».
مطالعات اخیر صورت گرفته پیرامون سیاستها، راهبردها، و رویکردهای چین نشاندهندهی هژمون چین در آینده است که پیشبینی میشود خیزش آن به ناچار پویایی جدید فراملی را در پی خواهد داشت. در چنین شرایطی، کشور چین، راهبردهای پرهیز از درگیری، ادامهی توسعهی پایدار و سریع اقتصادی، ثبات اجتماعی و تضمین امنیت داخلی و گسترش نفوذ بینالمللی را با استفاده از دیپلماسی عمومی و قدرت نرم، سرلوحهی سیاست خارجی خود قرار خواهد داد که عرصههای آن شامل فرهنگ، آموزش، رسانه، مذهب و فرهنگ سنتی، دانشگاههای این کشور و گسترش زبان ماندارین چینی، توسعهی گردشگری، قهرمانی در ورزش، مهاجران چینی، و گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی در جنوبشرق آسیا است.[۲]