قصه های کوتاه در سنگال

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۹ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « '''قصه کوتاه''' در کشور سنگال قصه های کوتاه جایگاه قابل توجهی در ادبیات داشته و از آنها برای آموزش کودکان و نوجوانان  به زبان های فرانسه و آفریقایی استفاده می شود. از مشهورترین قصه نویسان سنگالی می توان به "ماسامبا گی" (Massamba Guèye) اشاره کرد. او نه ت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

قصه کوتاه

در کشور سنگال قصه های کوتاه جایگاه قابل توجهی در ادبیات داشته و از آنها برای آموزش کودکان و نوجوانان  به زبان های فرانسه و آفریقایی استفاده می شود. از مشهورترین قصه نویسان سنگالی می توان به "ماسامبا گی" (Massamba Guèye) اشاره کرد. او نه تنها یک قصه نویس بلکه استاد دانشگاه در داکار است و در رادیو سنگال (RSI) هم در برنامه ای تحت عنوان "قصه ها و افسانه ها" فعال است. یکی از مهمترین آثار وی دیوان "هر قصه ای پیامی دارد" (کتاب- سی دی) نام دارد که خلاصه ای از مجموع چهار قصه به نام های "مادر حریص"، "قورباغه و زن کتک خورده"، پرحرف ثروتمند" و "عزا داری بوکی(Bouki)" است. موضوع این اثر روش های آموزشی تربیتی محصلان و دبیران امروزی در مدارس است.

"رافائل اندای"  (Rafael Enday) نیز یک قصه نویس، محقق، فیلسوف و متخصص کتابداری و زبان های قبیله ای است. وی در رأس آرشیو های فرهنگی سنگال و رئیس کتابخانه های عمومی وزارت فرهنگ است و در نشر اندا جهان سوم Enda Tier Monde)) و رادیو سنگال نیز یک برنامه ی هفتگی فعال دارد. او با خانم "لیلیان کِستِلوت" (Lilyan Kesteloot) یک مجموعه قصه روی سایت (Conte-moi) به نام "مهتاب یا نور ماه" قرار داده است.

از مشهورترین قصه های سنگالی می توان به موارد زیر اشاره کرد:

بوری یا گاو گمشده،  خداوند، انسان ها، کرکس ها و مرگ،  فاری الاغ ماده،  شکم گنده و دوستانش، کومبا بدون مادر،  فرزند خدا، کفتار و نابینا، کفتار گرسنه و خرگوش و....

در بین این قصه ها معروف ترین آنها قصه ی کفتار و نابینا است. کفتاری از یک گدای نابینا حسودی می کرد زیرا این مرد نابینا وِردهای جادویی می دانست که وقتی می خواند مردم خیلی به او کمک کرده و خوراکی می دادند. کفتار نزد نابینا رفت و پیشنهادی به او داد که آن مرد بینایی خود را به دست بیاورد در عوض آن وِردها را به کفتار آموزش بدهد. در نهایت مردنابینا، بینایی خود را به دست آورد، کفتار هم نابینا شد اما وِردها را فراموش کرد. (Un conte du Sénégal, 2014 : 30-50)

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی