مشاهیر ادبی آرژانتین
سارمینتو
دومینگو فائوستینو سارمینتو(Domingo Faustino Sarmiento) یک فعال اجتماعی، اندیشمند، نویسنده و سیاستمدار بود که در ۱۵ فوریه ۱۸۱۱م متولد شد. سارمینتو همچنین عنوان هفتمین رئیسجمهور آرژانتین را داراست که بین سالهای ۱۸۷۴-۱۸۶۸ م بر کشور حکومت کرده است. نوشتههای وی گستره وسیعی از روزنامهنگاری، داستاننویسی، فلسفه سیاسی تا اتوبیوگرافی و تاریخ را شامل میشود. وی جزء گروه نویسندگان مشهور به «نسل ۱۸۳۷ م» بودند که تأثیر زیادی بر ادبیات قرن نوزده آرژانتین داشتند. او در نوشتههای خود نگرانی عمدهای در مورد مسائل آموزشی کشور نشان میدهد و علاوه بر آن نفوذ عمدهای بر ادبیات منطقه داشته است.
سارمینتو در یک خانواده فقیر اما فعال سیاسی رشد یافت. شرایط سیاسی خانواده راه را برای موفقیتهای بعدی وی هموار نمود. بین سالهای ۱۸۴۳م تا ۱۸۵۰م او در تبعید به سر برد. بنابراین نوشتههای وی در این مقطع بیشتر در تبعید درکشورهای شیلی و کلمبیا نوشته شده است. بزرگترین موفقیت وی در نوشتن کتاب فاکوندو بود. در دوره نوشتن این کتاب سارمینتو به عنوان یک روزنامهنگار در دوره تبعید در روزنامه «ال پروگرسوا» (El progresso) یعنی توسعه شیلی قلمفرسایی میکرد. این کتاب وی را بیش از یک نویسنده ادبی مشهور ساخت او تلاشها و انرژی خود را برای مبارزه با دیکتاتوری به ویژه در دوره روساس و همچنین شناساندن اروپا به عنوان مدرنترین و متمدنترین بخش دموکراتیک جهان، به کار بست. او در سن ۷۷ سالگی در آسانسیون پارگوئه درگذشت و در بوئنوسآیرس مدفون شد. سارمینتو اکنون در جامعه آرژانتین به عنوان یک سیاستمدار و نویسنده محبوب و مورد احترام است.
خوزه هرناندز
این نویسنده بزرگ آرژانتینی در سال ۱۸۳۴م متولد شد. زمانیکه وی متولد شد، آرژانتین وارد بیستمین سالگرد دیکتاتوری خوان مانوئل در روساس شده بود، زندگی و رشد هرناندز متأثر از این عصر تاریخی آرژانتین است.
والدین هرناندز هر دو از نسلهای استعمارگران اسپانیایی بودند. البته وی نسل سومی بود که از اسپانیا به آرژانتین مهاجرت نموده بودند. پدرش فرد ثروتمندی نبود و در کار خرید و فروشگاو مشغول بود. به همین دلیل دائما در سفر به مزارع دوردست برای خرید گاو و یا فروش آن به خریداران بود. مادرش از خانواده نجیب و شریف و معروف «پویردون» (Puerreydon) بود. خوزه در حومه بوئنوسآیرس در املاک پدری به دنیا آمد و توسط مادربزرگش به بوئنوسآیرس آورده شد. وی تجربه هر دو گروه تمرکزگرایان و فدرالیستها را در زندگی خود دید. وقتی شش ساله بود، خانواده مادرش به دلیل اینکه جزء گروه مخالفان دیکتاتوری رژیم روساس بودند، مجبور به مهاجرت شدند و وی مجبور به رفتن نزد جد پدریاش شد. سپس به مدرسه خصوصی فرستاده شد. در سن ده سالگی، مادرش فوت کرد و پس از هرناندز به بیماری سختی مبتلا شد. به دستور اطبا وی از بوئنوسآیرس خارج و نزد پدرش که در مزراع بزرگ جنوب بوئنوسآیرس کار میکرد، فرستاده شد در این مکان وی علاوه بر آموزش سوارکاری، با زندگی گاوچرانی آشنا و از نزدیک باگائوچوهای واقعی آشنا شد. مزراعی که در آن زندگی میکرد، نزدیک به قبایل بومیان بود بنابراین هم دوستانی از بین بومیان داشت و هم با رفتار قبایل متخاصمیکه دائما در حال جنگ با بومیان بودند، آشنا شد.
در سن ۱۸ سالگی، پدرش در نتیجه صاعقهای درگذشت و او را به همراه برادر کوچکترش تنها گذاشت. در همان سال ۱۸۵۲ رئیسجمهور روساس سرنگون شد و دوران بیست ساله جنگهای داخلی آغاز شد. در این دوره هرناندز هم دوره سربازی را گذراند و هم در بخشی از آن به فدرالیستها پیوست در کنار اینها، وی همواره مدافع گائوچوها و مردم سنتی روستاها بود که زندگیشان توسط دولتهای فاسد که روستاها را فراموش نموده بودند، به تباهی کشیده شده بود.
هرناندز یک فدرالیست واقعی بودکه برای دسترسی به آمال خود به همراه حزبش میجنگید تا اینکه شکست خورد. او به عنوان یک روزنامهنگار اهداف و آمال خود را بیان میکرد و در این راه از انتقاد شدید به حزب خود در خصوص نحوه مبارزه با تمرکزگرایان نیز ابایی نداشت. در سال ۱۸۶۹ هرناندز توانست به بوئنوسآیرس بازگردد و روزنامه خود را با نام «ریو لا پلاتا» (El Rio de la Plata) تأسیس نماید. بعد از یک سال این روزنامه توسط سارمینتو که اکنون به عنوان رئیسجمهور فعالیت میکرد تعطیل شد و از این پس با تمرکزگرایان وارد جنگ شد و شکست خورد و به تبعید رفت. ابتدا در برزیل و سپس در اروگوئه مستقر شد و از آنجا ارتباط نزدیکی با موضوعات داخلی کشورش داشت. وی نوشتن شعر حماسی خود مارتین فیرو را در روستایی در برزیل آغاز کرد و سپس آن را در مونته ویدئو ادامه داد. این کتاب بلندآوازه اولین بار در زمانیکه مخفیانه از تبعید در مونته ویدئو برای دیدن خانواده خود به بوئنوسآیرس آمده بود، به شکلی بسیار ساده به چاپ رسید.
در این دوره ادبیات آرژانتین، سمت و سوی شدیدی به ادبیات مدرن فرانسه گرفته بود و بنابراین شعری که به نظر میرسید در خصوص گائوچو و فرهنگ روستایی باشد، در چنین فضایی توسط شعرا و اهل فرهنگ فراموش شد اما در لایههای زیرین جامعه مورد استقبال شدید مردم عادی قرار گرفت، چون آن را نشاندهنده گائوچوی واقعی میدانستند و بدین ترتیب بیش از ۴۸۰۰۰ نسخه در مدت کوتاهی به فروش رفت. اینگونه بودکه توجه جامعه ادبی کشور را نیز متوجه خود کرد و انجمنهای طرفدار این موضوع تشکیل شد.
در سال ۱۸۷۴ دوران ریاست جمهوری سارمینتو به پایان رسید و وی به کشور بازگشت و با برادر خود به کار تجارت مشغول شد. هرناندز مجددا به سیاست بازگشت و در سال ۱۸۷۹ به عنوان نماینده مجلس و بعدا به عنوان سناتور انتخاب شد.
بعد از بازگشت به بوئنوسآیرس، هرناندز مشهور و محبوب شده بود و بنا به تقاضای مردم شروع به نوشتن جلد دوم شعر خود کرد که نام آن را بازگشت مارتین فیرو گذاشت. این کتاب در واقع اشاره به بازگشت خود به جامعه و در حقیقت پذیرفتن نظم موجود داشت.
خورخه لوییس بورخس
این نویسنده مشهور آرژانتینی در ۲۴ آگوست سال ۱۸۹۹م در بوئنوسآیرس به دنیا آمد. در ابتدای قرن بیستم پایتخت آرژانتین از شهرهای بسیار ثروتمند و پیشرفته منطقه بود که حتی از بسیاری از شهرها و پایتختهای اروپایی ثروتمندتر و پیشرفتهتر مینمود. این شهر در همین ایام مرکز فرهنگی آمریکای لاتین محسوب میشد. بورخس در چنین مقطعی از تاریخ آرژانتین در خانوادهای سرشناس به دنیا آمد. اجداد وی از افسران عالیرتبه نظامی قرن نوزدهم این کشور بودند که در استقلال آرژانتین نقش بارزی ایفا کرده بودند. شاخه دیگر خانواده وی انگلیسی بود و به همین دلیل بورخس زبان انگلیسی را قبل از اسپانیایی آموخت.
پدر بورخس وکیلی بود با آرزوهای ادبی نافرجام، وی در یک دبیرستان مشهور بوئنوسآیرس نیز تدریس روانشناسی داشت. بورخس در حقیقت در خانوادهای فرهنگی و متمول رشد یافت. کتابخانه منزلشان مملو از آثار نویسندگان انگلیسی زبان مثل رابرت لوییس استیونسن، مارک تواین و... بود. اگرچه خانواده بورخس جزء قشر متوسط و خوب کشور طبقهبندی میشدند اما خانه آنها در حاشیه فقیرنشین شهر قرار داشت و محله آنها به خاطر رستورانهای ارزان که پاتوق کارگران بود و چاقوکشیهای خونین مهاجران ایتالیایی و اراذل و اوباش مهاجر و یا بومی معروف بود. همین منطقه بعدها محل مورد علاقه بورخس برای تحقیق در مورد فرهنگ مردم آنجا شد.
خورخه به دلیل اینکه در خانواده انگلیسی صحبت میکردند، جورجی خوانده میشد. او تا هشت سالگی نزد مادرش نوشتن را یاد گرفت و در جمع خانوادگی و دوستانه پدرش که اکثرا شاعر و نویسنده بودند، شرکت میکرد. یکی از این شعرا، «اواریستو کاریگو» (Evaristo Cariego) دوست صمیمی پدرش بود. بورخس در خصوص این مقطع از زندگی میگوید: «چیزی از شعرهای آنها نمیفهمیدم اما شعر را کشف کردم، چون میدیدم که واژهها صرفا ابزار برقراری ارتباط نیستند بلکه نوعی جادو در آنهاست.» در نتیجه این همنشینیها، بورخس خیلی سریع سرودن اشعار کودکانهاش را آغاز کرد.
در سال ۱۹۱۴ خانواده بورخس برایگذراندن دوران تعطیلات طولانی مدت خود به اروپا رفتند. موقعی که اروپا در آگوست ۱۹۱۴ درگیر هرج و مرج جنگ جهانی اول شد، آنها در سوییس بیطرف اقامت گزیدند و بورخس در همانجا به مدرسهای در ژنو رفت. وی به سرعت توانست علاوه بر انگلیسی به زبانهای آلمانی و فرانسه مسلط شده و به خواندن آثار ادبی این دو کشور روی آورد. غزلهای هاینر آلمانی و رمانتیسم غمانگیز «بودلر» جذبش کرد. البته وی در این دوره به فلسفه بدبینانه «شوپنهاور» متفکر آلمانی و نوشتههای آنگلوکاتولیک «چسترسون» نیز علاقهمند شد. اشعار این دوره بورخس تحت تأثیر چنین متفکران و شاعرانی بود اما همچنان شعر او در دوران اولیه خود قرار داشت.
با پایان یافتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۹، خانواده بورخس به اسپانیا رفت. در آن دوره آرژانتینیها، اسپانیا را به چشم بخش عقب مانده وطن خود نگاه میکردند؛ در حالی که آرژانتین خود را یک کشور پیشرفته آمریکایی میدید. با این همه اسپانیا همچنان یک مرکز فرهنگی پر رونق باقی مانده و آوانگارد هنری فعالی را در خود پرورانده بود. هنرمندانی نظیر «پابلو پیکاسو» و «خوانگریس» و همینطور «آنتونیو ماشادو» شاعر و بالاخره نسل نامدار ۹۸ از جمله آنها بودند. سنت ادبی آوانگارد اسپانیا را اولتراپیستها (Ultaists) نمایندگی میکردند؛ نوع اسپانیایی مدرنیسم که حالا به سراسر اروپا در حال گسترش بود. اولتراپیستهای اسپانیایی نسل قبلی شاعران رمانتیک را منحط دانسته و اصرار بر نوآوری و دیدگاه روزآمد نسبت به دنیای معاصر داشتند. بورخس تحت تأثیر اولتراییسم نخستین اشعار خود را در اسپانیا سرود.
وقتی به همراه خانواده خود در سال ۱۹۲۱ به آمریکای جنوبی بازگشت، اولتراییسم را با خود برد و این سبک به سرعت روی شعرای جوان آرژانتینی تأثیر گذاشت. هرچند بورخس در این زمان آکنده از عشقی عمیق به فرهنگ اروپایی بود، بازگشت به میهن عشقی پرحرارت از بازگشت به شهرش را در او بیدار کرد. بوئنوسآیرس در حال تبدیل شدن به کلانشهری پر رونق با مترو و ساختمانهای سر به فلک کشیده بود. این فضا، اتفاقا فرصت مناسبی برای اشعار اولتراپیستی مدرن بورخس بود و به سرعت هر سروده وی در مجلات ادبی معتبر به چاپ میرسید.
در ۱۹۲۳، بورخس ۲۴ ساله اولین دفتر شعرش را با عنوان شور بوئنوسآیرس چاپ کرد. این کتاب با هزینه شخصی به چاپ رسید. از جمله شعرهای این کتاب میتوان به «خیابان ناشناخته» اشاره کرد، با این آغاز:
«بامداد کبوتر
نامیکه عبریها بر آغاز شب نهادند وقتی سایهها رد پاها را نمیبلعد و آمدن شب معلوم است
مثل آهنگی که انتظار میرود».
البته به زبان اصلی این شعر بسیار آهنگین است... (Penubra de Paloma) بورخس برای تبلیغ کتابش چند نسخه از آن را پنهانی در جیب پالتوهایی که در دفتر مجله ادبی معروف شهر آویزان بودند، گذاشت. برخی از آنها را نویسندگان صاحب پالتوها خواندند و تعدادی از آنها در نوشتههایشان از کتاب بورخس به نیکی یاد کردند. بورخس در دهه ۱۹۲۰ به سرودن شعر ادامه داد و سه دفتر شعر دیگر نیز منتشر نمود.کار دیگر وی در این دهه کمک به راهاندازی تعدادی مجله ادبی بود که اکثر آنها عمر طولانی نداشتند اما در دهه ۱۹۳۰ یکی از بنیانگذاران مجله سور جنوب شد که سریعا به یکی از رسانههای ادبی مطرح در آمریکای لاتین تبدیل گشت. در این دهه وی به نوشتن داستانهای کوتاه روی آورد که در سال ۱۹۳۵ تحت عنوان تاریخ جهانی رسوایی منتشر شد.
یک حادثه باعث شد که بورخس دریابد که در سن ۳۸ سالگی هنوز شغل و درآمدی ندارد. در این سال پدر شصت و چهار ساله او دچار سکته مغزی شد و از سمت چپ بدنش فلجگشت. بورخس میانسال کمبینا و بیتجربه برای یافتن شغلی درآمدزا در بوئنوسآیرس دچار مشکل شد. شهریکه اقتصاد فعال سابقش در نتیجه بحران عمیق اقتصادی جهانی یعنی بحران دهه ۱۹۳۰ در رکود کامل به سر میبرد. اما وی توانست کار کوچکی در کتابخانه «میگلکانه» که متعلق به شهرداری بود و اتفاقا به خاطر یکی از اجداد بورخس به این نام خوانده میشد، پیداکند. بورخس حدود ۹ سال در این کتابخانه کار کرد و در حالیکه هیچکس به وی امیدی نداشت و پدرش با ناامیدی از آینده وی این دنیا را ترک کرد، مجموعه داستانی جدیدی را در سال ۱۹۴۱ با نام باغ راههای منشعب چاپ کرد که به سرعت مورد استقبال قرار گرفت و به ناگاه نویسندهای بزرگ شد. دو سال بعد نسخه مفصلتری از این مجموعه منتشر شد که نام قصهها بر آن گذاشته شده بود. از اینجا به بعد قصهها نامی است که به شاخصترین آثار بورخس داده میشود.
داستانهای بورخس اغلب به یک جهش کوچک تخیل تکیه میزنند که باید طوری موجه جلوه داده شود تا خوانندگان را متقاعد کند و آنها را به دنیای تخیلی نویسنده بیاورد. اینکار به دفعات ملغمهای از دانش واقعی و کاذب عملی میگردد. گاهی سادگی نثر مبتنی بر واقعیات اوست که انسان را متقاعد میکند و گاهی شادابی محض نوشتههایش، ویژگیگویای تصاویر ذهنی، که میتواند یک دنیای تمام را نشان دهد. هنگامیکه کتاب قصهها در سال ۱۹۴۴ منتشر شد، انجمن نویسندگان آرژانتین جایزهای افتخاری به آن اهدا کرد. اما زمانیکه خوان پرون در سال ۱۹۴۶ به قدرت رسید، به دلیل اینکه بورخس و دوستانش چندین بیانیه بر علیه او امضا کرده بودند، وی را از کار خود در کتابخانه شهرداری برکنار و برای تحقیر، او را به سمت بازرس جوجهها و خرگوشهای بازار شهر منصوب کرد.
در ۱۹۴۹ بورخس کتاب دیگری را با نام الف چاپ کردکه تبدیل به یکی از بهترین آثار او شد. دو سال بعد از الف، ترجمه اولینکتاب مشهور وی به نام قصهها به زبان فرانسوی به بازار آمد که اولین اثر بورخس بود که در یک بازار خارجی عرضه میشد. بورخس در دوران بعد از پرون بار دیگر به کار دولتی روی آورد و رئیس کتابخانه ملی آرژانتین شد. در این دوران به قدری بیناییاش کم شده بود که دیگر قادر به خواندن نبود. از این مقطع بورخس اشعارش را برای منشیهای کتابخانه ملی دیکته میکرد و آنها تحریر میکردند. در همین سالها به محبوبترین و مشهورترین چهره ادبی آرژانتین تبدیل شد. در سال ۱۹۶۰ جایزه ملی ادبیات را دریافت کرد و همچنین به عنوان استاد زبان انگلیسی دانشگاه بوئنوسآیرس انتخاب شد. در همین سال مجموعه بزرگی از نظم و نثر به نام سازنده که در خارج از کشور به ببرهای خیال ترجمه شده است منتشر کرد. در ۱۹۷۰ مجموعه داستان دیگری به نام گزارش برودی را در اختیار علاقهمندان قرار داد.
در ۱۹۷۳ طرفداران پرون مجددا به قدرت بازگشتند و وی ناگزیر شد از سمت خود به عنوان ریاست کتابخانه ملی کنار برود. در ۱۹۷۵ مجموعه دیگری شامل سیزده داستان کوتاه به نام کتاب شن منتشر کرد که بازگشتی به قصههایش بود و با استقبال خوبی روبهرو شد. ظرف دو ماه از انتشار ۴۰ هزار از آن به فروش رفت. بورخس در سال ۱۹۸۶ در اثر بیماری سرطان درگذشت.
از میان نویسندگان معاصر آرژانتینی میتوان به خوان خلمن (Juan Gelmen) شاعر و روزنامهنگار مشهور این کشور اشاره نمود. خلمن متولد ۱۹۳۰ میلادی است و در سال ۲۰۰۷ موفق به دریافت جایزه میگل دو سروانتس از وزارت فرهنگ اسپانیا گردید.گفته میشود خلمن بزرگترین شاعر اسپانیولی زبان زنده در جهان است.
علاوه بر خلمن از ادگار براو (Edgar Brau) (نویسنده و شاعر) و مارتین کاپاروس (Martin Caparros)(روزنامه نگار، مترجم و نویسنده) به عنوان مشاهیر ادبی زنده آرژانتین نام برده میشود[۱].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص277-286.